صفحه نخست > دیدگاه > قدر زبان خود را بدانید!

قدر زبان خود را بدانید!

زبان یگانه و تنها وسیله یا ابزاری حفظ و انتقال فرهنگ و تاریخ و خود زبان است. همۀ ملت های جهان را که ببینیم تنها از طریق زبان است که موفق به حفظ بهترین گنجینه های ادبی و فرهنگی و تاریخی خویش شده اند. پس زبان چیزی با اهمیتی است که باید قدر آن را بدانیم.
سید هاشم سدیـد
جمعه 24 دسامبر 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اگر کسی از ما بپرسد که یکی از چیز هائی را نام ببرید که ما را از سایر ملل دنیا متمایز کند، بدون تردید یکی از آن چیز هائی را که نام می بریم " زبان " خواهد بود.

شاید برای بسیاری کسان این سخن که اگر زبان مردم یک کشور از آن ها گرفته شود، بسیاری چیز ها از آن ها گرفته خواهد شد، کمی مبالغه آمیز به نظر آید، ولی این سخن آن قدر ها هم بی مورد نیست. زیرا زبان جزء با اهمیت شناسائی یا هویت ملت ها را تشکیل می دهد و اگر یک جزء از هویت یک ملت، از کل اجزای تشکیل دهندۀ هویت ملی یک ملت، معدوم گردد، دیگر کلی بنام یک " کل سالم " باقی نخواهد ماند.
عامل شناخت یک ملت در کل، دو چیز است: زبان و سرزمین. تاریخ و فرهنک و دولت و ... بعد از این دو پدیده وجود و ارزش پیدا می کند.

دولت مربوط به سرزمین است. اگر سرزمینی وجود داشت، دولت هم هست، و اگر سرزمینی وجود نداشت، دولتی هم وجود ندارد.

ولی فرهنگ و تاریخ ـ تاریخ حتی در صورت اضمحلال یک کشور ـ چنین نیست و به چنین سرنوشتی دچار نمی شود.

تاریخ و فرهنگ را در هر کجای دنیا که باشید، وطنی داشته باشید یا نداشته باشید، می توانید نسل اندر نسل با خود داشته باشید؛ آن را حفظ کنید و به دیگران انتقال بدهید. به چه وسیلۀ؟ به وسیلۀ زبان!

زبان یگانه و تنها وسیله یا ابزاری حفظ و انتقال فرهنگ و تاریخ و خود زبان است. همۀ ملت های جهان را که ببینیم تنها از طریق زبان است که موفق به حفظ بهترین گنجینه های ادبی و فرهنگی و تاریخی خویش شده اند. پس زبان چیزی با اهمیتی است که باید قدر آن را بدانیم.

ملت هائی که قدر زبان خویش را نمی دانند، کم مایه ترین ملت های جهان هستند. ملت های آگاه و مسؤول نه تنها به اصالت زبان خویش توجه می کنند، که با تمام وجود در تلاش هستند که هرگونه آسیبی را که سلامت زبان ملی یا زبان مادری شان را صدمه بزند و خدشه دار بسازد از حوضۀ زبان به دور نگهدارند. این ملت ها زبان شان را دوست دارند و آن را گرامی می دارند و به آن ارج می گذارند.

در زمان های قدیم ـ تقریباً پنجاه سال پیش ـ سفارت عربستان سعودی خانۀ را در جوار پارک شهر نو ـ که بعد ها سفیر یا یکی از کارمندان سفارت آلمان در آن زندگی می کرد و به دنبال آن شرکت ترانسپورت بین المللی افغان آن را به کرایه کرفته بود ـ به کرایه گرفته بودند. هدف از کرایۀ این منرل تدویر مرکز بنام مرکز فرهنگی عربستان سعودی و از این طریق ترویج زبان و فرهنگ عربی ـ فرهنگ دینی ـ بود. وجود مراکز دیگری مانند مرکز کلتوری امریکا، گوته انستیتیوت یا برتش کونسل و ... در کابل همین اهداف را پیش می بردنـد. امیدوارم چنین تصوری پیدا نشده باشد که من مخالف یاد گرفتن زبان های بیگانه هستم. برخلاف؛ من به این اعتقاد هستم که یک زبان برابر است با یک شخصیت و ده زبان برابر است با ده شخصیت. منظور از طرح این موضوع این است که ما متوجه این مطلب شویم که مردمان جهان که قدر زبان شان را میدانند و به آن ارج می گذارند علاوه بر این که در حفظ زبان شان کوشا هستند در ترویج آن نیز سعی بلیغ به خرچ می دهند و میلیون ها دالر در این راه به مصرف می رسانند. هدف اصلی همه ترویج فرهنگ شان از طریق زبان بود و است.

یاد گیری زبان های بیگانه، غیر از زبان های پشتو و دری و ازبکی و ترکمنی و ... به مثابه زبان دوم یا زبان سوم، ناگفته نماند که آسیبی به زبان مادری ما، تا جائیکه ما مانند هندی ها یا پاکستانی ها یا پشتون ها آن طرف سرحد زبان یا کلمات زبان بیگانه را با زبان مادری خویش مخلوط نکنیم ـ وارد نمی آورد، ولی انتقال هر نو آوری یا هر پدیدۀ نو در زبان از یک زبان مشابه ـ نوآوری های به جا یا بی جا و معقول و نامعقول ـ به پذیرندۀ نوآوری های زبان مشابه آسیب های می رساند که در استمرار و درعدم توجه به این آسیب رسانی ها زبان پذیرنده یا زبان مورد هجوم زبان مهاجم از اصالت می افتد و تغییر هویت و استقلالیت می دهد.

زبان اصیل دری امروز با تأسف مورد چنین هجومی قرار گرفته است. وطنداران ما، دستگاه های تلویزیون، رادیو و روزنامه ها و سایت های انترنتی افغانی به تأسی از گویندگان و نویسندگان ایرانی به صد ها و شاید هم چندین هزار کلمۀ ایرانی را بدون این که به ریشه و علت وجودی این کلمات توجه کنند و بدون این که به این فکر کنند که ما در زبان خود کلمات شایسته تری نسبت به آن کلمات داریم، آن را تقلید می کنند و به زبان یا به قلم می آورند.

من در این جا تنها یک مثال را به شکل نمونه می آورم. ما مردم دری زبان افغانستان در گذشته، در حال حاضرهم ـ البته به استثنای ایرانی زده ها ـ به آنانی که در یک شهر با ما زندگی می کنند " همشهری " می گوئیم. و آنانی را که با ما در یک کشور زندگی می کنند " هموطن " یا " وطندار " می خوانیم. و آنانی که اهل یک قشلاق هستند، یکدیگر را یا " همقشلاق " یا "همقشلاقی " می گویند و ...

در همه این کلمات ـ همشهری و هم ولایتی و هموطن و همصنف و همدیوار و همسایه و همکار و همسر و همراه و ... ـ کلمه " هم " به عنوان پیشاوندی ترکیب زیبا و هم مانندی را بوجود می آورد که نه ابهامی ایجاد می کند و نه در ترکیب های خورد و کلان ـ از لحاظ بیان تجمعات انسانی ـ منطقۀ بی قافیه می مانیم.

کلمه شهروند، کلمۀ است که دوستان ایرانی ما برای کسانی که مربوط به یک شهر یا مربوط به یک کشورهستند، بکار می برند. هموطنان ما هم بدون این که متوجه محدودیت و ابهام نهفته در این کلام شوند، آن را به کار می برند. ابهام به این معنا که اگر یک ایرانی به یکی از ما یک همشهری یا هموطن خویش را معرفی کند، بما خواهد گفت: " احمد، یکی از شهروندان من! " این جمله نظر به معنای کلمۀ شهروند ـ چون گویا، یعنی روشن و رسا نیست ـ مستلزم حداقل یک سؤال دیگر هم، در صورت ضرورت می باشد. این جمله ابهام خلق می کند. برای ما سؤال ایجاد می شود که احمد چه گونه شهروندیی با وی دارد؟ هموطن وی است یا همشهری وی؟ اگرهموطن اوست و نه همشهری وی، پس ـ در صورتی که علاقمند به دانستن این مطلب باشیم ـ ناگذیریم که دو باره بپرسیم که: پس احمد آغا ـ به اصطلاح خود شان ـ اهل کدام شهر هستند؟ بعد از شنیدن جواب، ما می فهمیم که احمد آغا متعلق یا باشندۀ شهر مازندران است و منظور گوینده از شهروندی همان هموطن بودن وی با احمد آغا است نه همشهر بودن با وی. در حالی که در زبان اصیل ما چنین ابهامی وجود ندارد. وقتی می گوئیم همشهری یا هموطن یا وطندار یا ... هیچ ابهامی در تعلق افراد به مکانی بوجود نمی آید؛ و شنونده می تواند به سادگی بفهمد که شخص سوم چه نوع نسبتی با ما دارد؛ گذشته از این که این کلمات شرینی و روانی و صفای خاصی خود را دارند.

موضوع دیگرمحدودیت این کلمه ـ یا پساوند " وند " از لحاظ کاربرد مکانی آن است. این کلمه را در زبان ایرانی همانگونه که دیدید و خواندید تنها برای اهل دو مکان به کار میبریم: شهر و کشور؛ در حالی که پیشاوند " هم " را ما می توانیم به شرینی و روانی آب زلال بدون ابهام برای اهل ده ها مکان به کار ببریم.

در زبان ما به اهل یک قلعه هم قلعه یی ـ به زبان عوام هم قلائی ـ می گوئیم. در فارسی ایرانی ولی شما شاید یک بار هم کلمۀ قلعه وند را نشنیده باشید. همینگونه کلمات قشلاق وند و روستأ وند و ده وند یا دهکده وند و دیوار وند و صنف وند و راه وند و ... را!

چرا ما باید به جای یک پیشاوندی که آن را به راحتی برای همه کلمات به کار برده می توانیم و اصالت زبان مادری ما را نیز حفظ می کند، کلمۀ دست و پاشکسته و بی پدر و مادر ناتوان را به تقلید، بدون کاربرد عقل و منطق، به کار می بریم؟ زبان اصیل خود ما در برابر خیلی از زبان های دیگر ـ مظاهر و اختراعات علمی و تخنیکی غرب چیزی دیگری است ـ یکی از غنی ترین زبان هاست. در زبان ما ـ برخلاف خیلی از زبان ها ـ کلمات از لحاظ معنائی شفاف و روشن هستند. باید در درون جهان وسیع زبان خود سری بزنیم تا بدانیم که این حرف گزاف گفتن نیست.

اما برخی از کلمات را گرفتن، به دلیلی اینکه این کلمات به شکلی از اشکال در زبان ما وجود داشتند و وجود دارند و از طرفی نقصی در شکل و ساختار و معنای این نوع کلمات وجود ندارد، جرم و گناه نیست؛ کلماتی که ما نتوانسیم، بنا به بی علاقگی یا تعصب علامه (!) ها یا تعصب زمامداران آن ها را کشف و استخراج نموده به وجود آوریم و آن ها را به جای کلمات بیگانۀ غربی ـ انگلیسی یا فرانسوی و آلمانی ـ استفاده کنیم. کلمانی مانند دانشگاه یا دانشکده و هواپیما و دانشجو به جای یونیورسیتی و فاکولته که کلمات اروپائی و طیاره و محصل که کلمات عربی هستند. دانش به عنوان اسم مصدر و گاه به مثابه پساوند در زبان ما از عدیم و قدیم وجود داشته است، حال اگر کسی دیکری این کلمات را ترکیب نموده و برای استفاده به جای یک کلمۀ کاملاً بیگانه به زبان مشترک ما افزوده اند، چه بدی دارد که ما آن را بکار نمی بریم؟ نقد چیزی خوبی است؛ اما تعصب بیماریی است مذموم.

زمانی حکام وقت هیئتی را برای انتخاب نام برای کانون های تحصیلات عالی موظف ساختند. این هیئت ـ برای خوشی حکمرانان ـ بدون این که مسؤولیت ملی و علمی شان را در نظر بگیرند و این کانون ها را به چند زبان عمدۀ کشور ـ برای غنا بخشیدن هر زبان ـ نام گذاری کنند، تنها یک زبان را، چون این زبان زبان خود شان هم بود، انتخاب نموده فاکولته را پوهنحی و یونیورستی را پوهنتون نام گذاری کردند و با این کار شان تا امروز سبب مشکل در کشور شدند. یکی از این علامه ها آقای رشتین بود. به نظر من این علامه های متعصب قوم و زبان زده باید ضمن انتخاب یک یک نام به هر زبان برای این کانون ها پیشنهادی به زمامداران کشور ارائه می کردند که برای هر مفهوم و مقولۀ علمی ـ فلسفی و نام های اختراعات و مظاهر فنی و تخنیکی و صنعتی غرب که وارد کشور می شدند ـ اگر امکان یافتن کلمات مناسب به زبان خود ما موجود نمی بود ـ کلماتی را برای هر زبان بوجود می آوردند و وارد زبان های مربوط می کردند.

کار درست و شایسته یک دانشمند واقعی این چنین باید می بود، ولی ... چون پشت مرده ها گپ زدن خوب نیست؛ می گذریم از تبصره های بیشتر!

آن زمان گذشت و امروز و آینده پیش روی ماست. شایسته نیست که امروزهم با این زبان و زبان های دیگر کشور خود چنان بربخوریم که آن ها آن زمان با آنها برخوردند، و هم مانند کسانی که امروز به جای هموطن کلمۀ شهروند را به کار می برند.

امروز من از کسی توقعی ندارم، ولی اگر فردا یک دولت واقعاً ملی و مسؤولی به وجود بیاید از آن دولت توقع خواهم کرد که زیرکانون هائی را در درون یک کانون بزرگ و دایمی ـ متشکل از زبان شناسان و ادبای هر زبان ـ بوجود بیاورد که هر یک کانون در خصوص و تکمیل زبان خویش به کار بپردازد.

ولی تا آن روز از فرهنگیان و ادبا و اهل زبان و نویسندگان و محققین خود ـ به هر زبانی که تعلق دارند ـ می خواهم که از بی علاقگی و کم مهری نسبت به زبان خود دست بردارند و کمی در برابر این ارزش جدی باشند تا باشد که مجبور نشویم که به تقلید و گدائی از دیگران مجبور و ناچار شویم؛ یا هر فردی بنوبه و در جای خود دست بع این کار بزند و زبان و عرصۀ زبان را آشفته بسازد!

در اخیر یک نکته را می خواهی یادآوری کنم که اگر ایرانیان می خواهند مثلاً چلنج را چالش بخوانند، کار خود شان است. ما اگر آن را شایسته یا مناسب نمی دانیم، می توانیم معادل این کلمه را که همان کلمۀ " دعوت " ـ در زبان عوام معنی چلنج " صدا کردن سر کسی " است ـ در زبان ما می باشد، اگرچه زیاد رسا نیست، به کار ببریم. هر کس دلش کارش. ما مسؤول دیگران نیستیم.

www.sadeed.de

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سید هاشم سدیـد
    1, shuma agha 2 mushkel darid 1,ya inke az pashtun hai ba estelah farsi zaban hasted ke pashtu namedanid wa zaban farsi(dari) ra barai khod Dari nam gozari karda az iran wa farsi wa farhang farsi jeda mesazid chon degar zaban ra ke az zaban madari tan nomayedagi konad balad nisted 2, ya shuma az na agah hai hasted ke donbala raw seyasat Mohamd zai ha rafta id ke goya zaban dari wa farsi farq darad , anha bakhatere inke barai khod hoyat awghani besazand wa moshtrakat farhangi wa zabani farsi zabanan afghanistan ra ba iran qata konand in kar ra kardand , ta ke hoyat wa tarich jali shan zir sawal narawad . ba gone mesal hamesha megoyand afghansitan tarich 5000 sala darad dar hale ke az nam afghanistan dar roi kaghaz az 270 bishtar tajawoz namekonad .digar inke waze ya kalema shahrwand an chi ke shuma megoyed nist . shahrawand =citizen ast . farsi irani wa dari dar afghanistan 2 zaban nistand balke dari yaki az goyesh hai zaban farsi and . khoshbakhtana ke ma farsi zaban hai afghanistan iran ra darim wagarna zaban ma hich waqt zenda name mand .agar ketab hai farsi chap iran nabasha imroz dar afghanistan na pashtu zaban ha wa na tajik ha manba manba tahqiqati darand ke moshkelat khod ra hal konand wa na anqadar kase zaban hai khareji ra balad hastand ke az ketbab hai khareji estefada konand .heich waza ya k kalema irani nest magar hama farsi hastand ke irani ha tahqiq kardand wa moft wa rayagan ma estefada mekonim chon zab farsi yaki az por niro tarin zaban ha dar waza sazi hast .100 sal hast ke ma barai qatat ya porza hai motar nam nadarim agar ma az wazah hai irani ba kar begirem ba ewaz kalemat engisi besyar khob khahad shod ama mesl shuma ha hasod hai hastand ke rang mebarand az dashtan hoyat wa zaban wa ba an mokhalefat mekonand dar halike hich moshkel wojod nadarad . bakhatere in ke shuma ba khod hoyat besazid aksaryat mardom farsi zaban dar afghanistan ,dastor zaban khod ra yad nadarand , kalemat pashtu, urdo , panjabi , englisi har roz dar an afzoda meshawad .kalemat englisi wa urdo anqadar ziad hast ke mardom aslan namedand ke inha englisi and . in yak sharm ast ba yak keshwar dar haleke metawanad moft wa rayagan az an estefada konad ,ama qorbani fashist hai be hoyat wa bezaban shuda and .

  • آقای راست گو... شاید متوجه شده باشید که نامش سید هاشم است و نام دومش سدید...سید از سلسه ی فرزندان پیامبر اسلام و هاشم از آن قبیله... حال تصمیم با خود اوست...

    • پنجشنبه
      haman qadar man tashkhis kardam eshan az awghan hai ba estelah khod shan dari zaban hast.. besyar khanda awar wa mozhek ast . in ha manand Meskenyar , hashemyan ,Malalai nezam , Arif abasi az bahrai zaban pashtu ba dor manda and wa mekhahand ke bar zaban madari man namgozari mojadad namoda wa barai ma neshan dehand ke in waza be estelah irani hast wa an afghani chon in ha aslan ba zaban farsi ghani heich kodam ertebat nadarand wa pashu ham azin ha rafta chon dir ast ke pashtu yad begirand azin ro bayad yak zaban digar wa nam digar mesl tarich hai jali shan , ham brai ma wa ham barai khod shan besazand . ha ha ha ha besyar khanda awar ast ke chora aghair Mir hazar in chonin maqala hai moghrezana ra ejaza nashr medehand . in ha ba estefada az azadi bayan kabul press? in kar ha ra mekonand . dar site Tolafghan, benawa hata payam ma ra ham nashr namekonand ke farsi bashad ya mokhalif manafi fashism. omidwar hastam ke aghair Mir hazar motawaje in moqala hai moghrezana shawad .

  • پنجشنبه
    harche bashad , inha yak roz awlad bani Israel and , roze digar awalad Khalid bene walid ra roze digar Ariaye . man fekr nakonam ke in agha Sayed bashad , shayad ke az nam mostar estefada karda bashad . agar az qabila nabashad , bayad tahqiq konad wa daryabad ke Dari waTajik goyesh ha hastand na zaban . agar intor mebod Ferdawsi dar darbar Soltan mohmod che mekard , wa Hafiz ra ma dar afghanistan nameshenakhtim wa zaban ash ra namefahmidim .chon an fars boda az sheraz iran wa farsi sher gofta wa ma ham dari goyan hastim. in ha hama dasisa ha and ke az qable tarh rezi shoda and . man khodam bayad daram ke dar post ketab hai dasi sonf 7 ma naweshta bod ( QERAAT ZABAN FARSI BARAI SONF HAFTOM) ama chand sal bad ash an ba QERAAT ZABAN DARI TAGHIR KARDAH BOD. in hadesa mesle diroz yadam meyayad .

    • سید هاشم صدید ( صدید در زبان تازی یعنی خون با ریم آمیخته)!

      یک: از نوشتارت به خوبی معلوم می شود که به شدت بی سواد هستی. پس هرگز به خود این اجازه را نده که بزرگ تر از دهان خود حرف بزنی و راجع به زبان ما اظهار نظر کنی و برای ما تعیین تکلیف کنی. بی سوادی ات از آن جا آشکار می شود که حوزه را حوضه می نویسی یا آن افاضات جاهلانه را در مورد واژه شهروند تولید می کنی!! پس بهتر است دهان خود را ببندی و این خزعبلات بی سوادانه ات را به خورد مردم ندهی.

      به قول حافظ: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست- عرض خود می بری و زحمت ما می داری

      باید این نکته را به خوبی دریابی که دشمنی با زبان فارسی دری که گویندگان فراوانی در سه کشور فارسی زبان - ایران و افغانستان و تاجیکستان- دارد و حتا فراتر از این سه کشور دوستداران و علاقمندانی دارد، جز رسوایی و روسیاهی نتیجه دیگری برای تو و امثال تو نخواهد داشت چرا که هر که ما در افتاد بر افتاد.

      تلاش های مذبوحانه شما راه به دهی نخواهد برد و نتیجه ای نخواهد داشت. پس بهتر است که به تعبیر قرآنی: موتوا بغیظکم= از شدت کینه ورزی و عداوت خود دق مرگ شوید. برای ما هم مردن شما اتفاق مبارکی خواهد بود.

      چراغی را که ایزد برفروزد - هر آن کس پف کند ریشش بسوزد

      دو: به کسانی که سواد دارند به خوبی آشکار است که دری و فارسی دو نام برای یک زبان است. راه دوری نمی رویم. مولانا که زادگاهش سرزمینی است که حالا افغانستانش می نامند (اگرچه از این نام جعلی و تحمیلی بسیار بدم می آید) می گوید: پارسی گو گرچه تازی خوشتر است...

      یا در جای دیگری می گوید: پارسی گوییم شاها آگهی از خود فواد ...

      شاعر معاصر خودمان قهار عاصی در آن غزل معروف پارسی خود- که خدنگی بر قلب ناپاک فارسی ستیزان- چنین می گوید:

      گل نیست ماه نیست دل ماست پارسی غوغای که ترنم دریاست پارسی

      از آفتاب معجزه بر دوش می کشد رو بر مراد و روی به فرداست پارسی

      از شام تا به کاشعر از سند تا خجند آیینه دار عالم بالاست پارسی

      تاریخ را وثیقه سبز شکوه را خون من و کلام مطلاست پارسی

      روح بزرگ و طبل خراسانیان پاک چتر شرف چراغ مسیحاست پارسی

      تصویر را مغازله را و ترانه را جغرافیای معنوی ماست پارسی

      سرسخت در حماسه و هموار در سرود پیدا بود از این که چه زیباست پارسی

      بانگ سپیده عرصه بیدار باش مرد پیغمبر هنر سخن راست پارسی

      دنیا بگو مباش بزرگی بگو برو ما را فضیلتی که ما راست پارسی

      از سوی دیگر، شاعرانی که در سرزمین ایران کنونی زندگی می کرده اند گاهی زبان خود را پارسی نامیده اند و گاهی دری. حافظ شیرازی می گوید:

      ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
      که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
      در کشور ما هم تا وقتی که ظاهرشاه در سال 1343 در قانون اساسی نام زبان ما را به دری تغییر داد، هم در مکاتبات رسمی و هم در میان مردم، زبان ما به نام زبان فارسی یاد می شد. اما حالا اگرچه این زبان در مکاتبات رسمی و اداری به نام زبان دری یاد می شود اما در میان مردم به نام فارسی یاد می شود.

      سه: حلیم تنویر در تلویزیون دولتی افغانستان (سخن و اندیشه) مدتی سرگرم این بود که ثابت کند فارسی با دری تفاوت کلی دارد. هر کسی که آن برنامه را دیده بود به بی سوادی یا تعصب جاهلانه این فرد پی برده بود و بر وی نفرین فرستاده بود. یکی از افاضات کینه ورزانه حلیم تنویر گلبدینی این بود که مردم باید به جای واژه های فارسی ایرانی!! در صورت نیاز از واژه های پشتو استفاده کنند چرا که پشتو هم جزء زبان دری! است. جهالتی بزرگ تر از این دیده اید.

      سید هاشم صدید (خونابه) و حلیم تنویر ( شاید هر دور یک شخص باشند) هیچ اعتقادی به تحول و دگرگونی زبان همگام با تحولات زمانه ندارند. این ها می خواهند در سده بیست و یکم که تحولات جهانی با سرعت باد و برق در حال شکل گرفتن است، اندیشه های قرون وسطایی و تعصب آلودشان را تحت عنوان هایی همچون تهاجم فرهنگی بیگانه و دری سچه و هویت ملی تبلیغ کنند.

  • سلام دوستان !
    آقای هاشم این مقاله توسراپامزخرف ودورازفرهنگ زبان فارسی است تواینقدرهم نمیدانی که درزبان ما چیزی به نام (کلتور)وجودنداردبازکله شقی میکنی چنین چیزرامینویسی ودیگه شهروندراتوواژه ایرانی میدانی نمیدانم توتحصیل کرده کجاستی شایدبه نزدروستارتره کی "یاهم چاچاماروفی "تحصیل کرده باشی ازبرای خدارهاکنید مارا بااین زبان ما به این شعر استادواصف باختری که چه زیبا فرموده اند
    توراه خویش بگیرای تباراسرائیل
    مراست ارث پدرخوب وزشت میهن من
    بروید مارا بازبان ما بافرهنگ مابازشت وخوب ما تنهابگذارید.

  • آقای سدید, شهروند معادل کلمه Citizen در اصطلاح مدرنش است که با کلمه Citizenship=شهروندی در ارتباط است.و در ایران هم جمله مضحک ادعایی شما : " احمد، یکی از شهروندان من! " را نه کسی می فهمد و نه بکار می برد.
    جهت روشن شدن معنی می توانید به وب سایت ویکی پدیا به دو زبان انگلیسی و فارسی که در زیر آورده شده مراجعه نمایید.

    http://en.wikipedia.org/wiki/Citizenship
    پس از رفتن به سایت انگلیسی فوق در سمت چپ صفحه روی "فارسی" کلیک کنید تا مقاله معادل شهروندی
    را ببینید.

  • سلام!
    با آقای سدید بحث کردن فایده ندارد، زیرا ایشان در باره ی زبان بسیار کوچک فکر می کنند. من از بحث های اول شان می گذرم که در باره ی زبان و هویت گفته اند، زیرا این بحث وقت زیاد کار دارد. اما در انتخاب دو واژه و معنی آن ها سخت در اشتباه استند. " شهروند و چالش" که معادل آن در انگلیسی citizen , challenge استند، معنی های وسیع تر از آن را می رسانند که شما فکر می کنید. من چند نکته را بیان می کنم و شما خود بروید و این واژه ها را از دید جامع شناسی، سیاست و فرهنگ مطالعه کنید. واژه ی " دعوت " تنها بخش کوچک از کلمه ی چالش است. ببینید اگر در خبر می خوانیم که : " بلند رفتن قیمت مواد سوخت در زمستان، دولت را با چالش های بزرگتری ربرو خواهد کرد." آیا باز هم همان معنای " دعوت" را از آن در نظر بگیریم؟ و واژه ی شهروند در مقابل همشهری قرار نگرفته، بلکه در مقابل واژه ی رعیت ،تابع و بلاخره اتباع قرار گرفته است. در زمان حکوت های شاهی واژه ی رعیت یا اتباع رایج بود. چون همه ی مردم تابع پادشاه بودند و حرف اول و آخر از پادشاه بود. مردم هیچ حقی به جز قبول کردن نداشتند. گفته ی مشهور است که می گفتند: " سلطان چوپان است و رعیت گوسپند." اما از زمان که حکومت های مردمی به وجود آمد واژه ی شهروند را جایگزین ساختند. شهروند دارنده ی تمام حقوق سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی در یک کشور است. شهروند نه تنها در قالب یک واژه، بلکه در قالب یک گفتمان مورد بحث قرار می گیرد. در ایران هم از کلمه ی همشهری استفاده می کنند، اما نه بجای شهروند.
    هدف از نوشتار جسته و گریخته ی من اینست؛ زمانی که در باره ی این گونه واژه ها نظر می دهید، خوب است که آن ها را همه جانبه و تمام دور زبان شناسیک آن را دقیق شوید تا نظر بهتر و جامع تر بیان کنید. این واژه ها بهتر است تا تمام دور خود را کامل کنند تا بهتر فهمیده شوند. ساختار واژه، ریشه ی واژه، معنا و مفهوم واژه، معنا شناسی واژه، کاربرد معنای واژه و در اخیر در قالب یک گفتمان، تا دور خود را کامل کنند و نبشته ی شما هم گفته شود؛ نبشته ی علمی نه گپ مفت...
    با احترام

  • چيزيكه واقعأ تأسف آور است فراموشى زبان مادرى است كه تقريبأ نصف فرزندان افغان كه يا در خارج بدنيا امدند و يا در كوچكى خارج رفته اند به آن مواجه است. من در سيدنى زندگى ميكنم و آشكارا ميبينم كه پسران و دختران زير ١٥ سال به سختى فارسى صحبت مميكنند و يك عده اصلا فارسى صحبت نميتوانند.
    بايد گفت كه اين از بيسوادى و پايين بودن سطح فرهـنگ افغانهاست و اين مشكل در بين عربها و ايرانيها خيلي كم و شايز هيچ نباشد.
    من يكروز در يك سوپر ماركيت يك خانم ايرانى را ديدم كه با دخترك تقريبا ٧-٨ ساله اش بود و اين دخترك كنجكا هميشه از مادرش بزبان انگليسي در باره چيزهاي كه در سوپر ماركيت ميديد سوال ميكرد و خانم همه را بفارسي جواب ميگفت اما افغانها را ميبينيم كه با وجود كه انگليسي خوب نميدانند با رزندانشان انگليسي صحبت ميكنند. البته نه همه افغانها.
    شايد بعضي افغانها از اينكه اطفالشان خوب انگليسى صحبت ميكنند افتخار ميكنند ولي غافل از اينكه اينها دارند درى را فراموش ميكنند. طوري كه گفتم اينجا اعراب خصوصا از لبنان از ٧٠ سال پيش امده اند ولى همه اطفالشان عربي را بخوبي صحبت ميكنند ولى افغانها.....

  • دوستان خود را بیجا درد سر ندهید از عنوان مقا له سید خونابه پیداست که ماوشما را مخاطب قرار داده است. خودش نه دری زبان است و نه هم فارسی زبان جرا که گفته( قدر زبان خودرا بدانید) نگفته بدانیم

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس