"روشنفکر دینی" و طرح پرسش جدید
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سخنان کوتاهی که در فیس بوک میان من و خالد خسرو در زمینه “روشنفکر دینی” رد و بدل گردید، زمینه ساز اصلی این نوشتار کوتاه است. آنجا برای من ترکیب متناقض این مقوله جای بحث خودش را داشت و آقای خسرو به وجود چنین تناقضی باورمند نیست. در نوشته حاضر با تمرکز روی آنچه من پارادوکس در ذات این مسئله عنوان نموده ام، میخواهم خاطرنشان سازم که من بصورت (مشخص) روی آنچه “روشنفکری دینی” خوانده میشود، بعنوان یک “نهاد اندیشه” بویژه متدولوژی آن حرف دارم، نه بصورت عام روی دیانت داری در جامعه مدرن.
بحث روشنفکر دینی، در خلائی ناشی از بحران “ایدیولوژی چپ” و “ایدیولوژی دینی” در ممالک اسلامی در نیمه دوم قرن بیستم بالا گرفت. با آنکه امروز این طرز فکر در اکثر جوامع اسلامی بگونه ی پراکنده ترویج یافته است، اما در کشور ما اکثرا با این مسئله از طریق آثار روشنفکران دینی ایران بویژه آثار عبدالکریم سروش به عنوان مصداق برجسته روشنفکری دینی، آشنایی و انس حاصل شد. تا جاییکه امروز در افغانستان نیز این گفتمان میان برخی حلقات از جذابیت خاصی برخوردار است.
روشنفکری دینی در ایران از بدو پیدایش تا امروز بطور گسترده از سوی سایر “روشنفکران” مورد نقد قرار گرفته و همچنان او نیز حرفهایی فراوانی پیرامون (روش) اندیشه اش ابراز نموده است، اما این بحث هنوز و همچنان نا تمام است.
اگرچه در محراق بینش روشنفکران دینی مسایل فراوانی بیان شده است، اما بحث برانگیز ترین مسئله در این اندیشه همانا دلمشغولی های “سنت محور” این فرقه میباشد، که به باور خودشان با توسل عارفانه به “روح دین” و بازخوانی “سنت اندیشه ی دینی” در پی جمع کردن سنت و تجدد در قالب یک گفتمان واحد هستند. یا به عبارت دیگر، یافتن نسبت میان تجدد و سنت (در پوشش و از موضع سنت دینی) پارادایم اصلی این دسته از روشنفکران تا اکنون بحساب رفته است.
به همین دلیل تقابلی را که این پارادایم با مبانی نظری مدرنیته بمیان آورده، همواره منازعه ساز بوده است.
از نظر من نخستین ایرادی که تا حال بر “پارادوکس” روشنفکر دینی وارد شده، تناقص میان مبانی نظری “روشنفکری” و “سنت دینی” است. در تاریخ اندیشه مقوله ها دارای “مبنای نظری” مشخصی اند، که بوسیله آن میشود به شناخت و تفکیک آنها از همدیگر پرداخت. مبنای نظری روشنفکری، به مثابه نمود و فرزند جهان جدید، تجدد یا مدرنیته است. روشنفکری اصولا محصول عصری است که خرد خودبنیاد و استقلالی با وارد شدن به میدان اندیشه، اسباب تعطیل تفکر سنتی را مهیا ساخت. این درحالیست که در “جهان سنت” قاعدتا مقوله ای بنام روشنفکر وجود ندارد، چون نمیتواند وجود داشته باشد، زیرا سنت قادر به پرورش مبانی نظری “روشنگری” و عقل استقلالی نیست. عقل “سنتی- دینی” عمدتا عقل متکی به خویش نیست، بلکه عقل متکی به یک پارادایم قبلا ارایه شده ی “ماورا” خرد خود بنیاد است.
اما آقای خسرو با این استدلال موافق نیست و منظومه ی اندیشه ای روشنفکر دینی را عین اندیشه ی تجدد عنوان کرده و می گوید. “ یک نکته بار دیگر نیازمند توضح است که قوانین مذاهب وحیانی چیزی نیست جز متون مقدس مانند قرآن و انجیل و شریعت که بزرگان و متفکرین و متشرعین و عرفا در طول تاریخ آن را ساخته اند. یعنی، این قوانین در طول تاریخ و در پاسخ به مشکلات و احتیاجات آفریده شده اند. نظام ادیان وحیانی که عمدتا به واسطه شریعت یا تفسیر علما از زندگی روزمره بر اساس متون مقدس،به وجود آمده امری کاملا تاریخی و قابل تغییر است. این مساله در روشنفکری دینی کاملا به رسمیت شناخته شده است.”
من به یک اصل باورمند ام، که اگر مبانی نظری روشنفکر دینی،عین پاردایم مدرنیته باشد، دیگر او روشنفکر دینی نمیتواند باشد.
من متوجه این مسئله، بویژه تغییر در دیدگاه های روشنفکر دینی و بخصوص در آثار و مقالات اخیر عبدالکریم سروش به حیث مصداق برجسته ی این نحله فکری، هستم. بخصوص تغییر در بینش این روشنفکران از موضع تلاش برای”استخراج” مفاهیم مدرن از درون امکانات سنت، به موضع نظریه ی “سازگاری” میان مفاهیم مدرن با آموزه های دینی از طریق بازخوانی سنت، برایم جالب اند. به همین دلیل برخی نویسنده گان، تغییر موضع یاد شده را، نقطه ی کمال سروش به عنوان روشنفکر دینی عنوان میکنند.
اما رویهمرفته، وقتی به مبانی نظری روشنفکران دینی توجه کنیم، شاهد تفاوت ریشه ای در ابزار معرفتی اندیشه این گروه با معرفت مدرن هستیم. زیرا در مقام نتیجه یا در آخرین تحلیل مشاهده میکنیم که نقطه ی عزیمت روشنفکر دینی برای شناخت و کنار آمدن با تجدد، تکیه بر”نظام اندیشه دینی” یا سنت بحساب می آید.- این دقیقا همان اصلی است که از وی روشنفکر دینی بار آورده است- نکته ی یاد شده را عمدتا میتوان در هنگام برخورد این ”روشنفکران” با بسا ارزشهای مدرن، بویژه سکولاریسم بطورعریان مشاهده کرد.
مثلا در بحث سکولاریسم میبینیم که این روشنفکر تنها علاقمند و یا شاید تنها قادر به پذیرش سکولاریسم سیاسی است، نه سکولاریسم فلسفی، که بگفته ماکس وبر طرح کننده ی مسئله ی افسون زدایی در جهان مدرن است. زیرا دستگاه فکری اینچنین روشنفکر توانایی گنجانیدن این مسئله را در منظومه خویش ندارد بنا به وی این اجازه را نمیدهد تا به تولید و پرورش ضد خویش بپردازد.
در همچو مواردیست، که تفاوت موجود میان بینش روشنفکری دینی را به نسبت عدم استقلال بنیاد نظری اش با روشنفکر متجدد خیلی بساده گی باز شناخت. دقیقا این اتکا به “نظام اندیشه سنتی” است که روشنفکر دینی را معنی میبخشد، الا روشنفکر دینی قادر به افاده معنای مشخص از خویش نخواهد بود. چون در صورتیکه روشن فکر دینی بخواهد بیرون از پوشش و موضع سنت خودش را تعریف کند، او دیگر نیازی ندارد تا الزاما روشنفکر دینی باشد.
به همین دلیل است، که بسا از منتقدین بر تفاوت خرد استقلالی که زمینه تفکر روشنفکری است و خرد متکی بر سنت برای تشخیص تناقض در مبنای نظری روشنفکر دینی، تاکید نموده اند.
یعنی روشنفکر زمانی “روشنفکر دینی” است، که در پوشش سنت به سراغ تجدد گام برمیداردو هرگاه ازین پوشش خارج گردد دیگر روشنفکر دینی نیست، چه این پوشش خود محدود است و تفکر مدرن نهایت ناپذیر.
اینجاست که روشنفکر دینی در ذات خویش به یک ترکیب متضاد مبدل میگردد.
روشنفکر دینی با پرداختن بر پاره ای از مسایل سنت دینی همچون عرفان، فلسفۀ اسلامي، تفسير، تاريخ دين و فقه بگفته ی خودش در پی بازخوانی “سنت” و کنار آمدن با تجدد است. این روش وی در مقام نتیجه نشان میدهد که او با امکانات سنتی که در دست دارد، در تلاش تعریف و نقد مدرنیته در چارچوب منظومه ی فکری خویش میباشد، نه طور دیگری. این روش همانطوریکه در بسا تحلیل ها تذکر رفته است، بزرگترین نقیصه اش، اغراق در معرفی امکانات موجود در متن سنت دینی است. در بهترین حالت این نحله ی فکری به عرفان اسلامی که چندین قرن است ارتباط آن با انکشافات اجتماعی و تاریخی قطع شده است، اتکا و رجوع میکند. به زبان ساده مولانا و سهروردی و غزالی و… هنوز برایش حرفهای ناگفته ی فراوانی دارند، که با “کشف” آن میشود مثلا بحران سیکولاریزاسیون و سنت را در کشورهای اسلامی مهار کرد. اما اغراقی که در بیان امکانات دست داشته اش دارد، وی را دچار نوعی توهم در پرداختن به مسایل میسازد.
یافتهای معرفت شناختی اندیشه در بسا موارد بیانگر بیگانگی مسایل جدید در نظام اندیشه ی سنتی است، که این گروه روشنفکران همواره بدنبال آن بوده اند.
به همین دلیل با امکاناتی که در اختیار این گروه است، نمیشود گفتمان و سوال جدیدی طرح کرد. روشنفکر دینی خود به این امر واقف است و به همین دلیل از بدو پیدایش، دایم در حال تغییر در مواضع و مبانی اندیشه ی خویش بوده، که این امریست میمون. چون در وضعیت موجود و آنطوریکه “روشنفکر دینی” میخواهد؛ از موضع سنت یا در پوشش آن برقراری نسبت میان تجدد و سنت امر ناممکن به نظر میرسد. زیرا در گام نخست مبانی نظری و ابعاد مدرنیته در ترمینولوژی سنت قابل درک نیستند، و در قدم بعدی با چنین امکاناتی نمیتوان برای نقد مدرنیته “بدون تعصب” سوال طرح کرد.
حالا سوال اینجاست، که در صورت عدم کارایی پارادایم روشنفکر دینی برای یافتن نسبت میان تجدد و سنت چه باید کرد؟ آنطوریکه بسا از منتقدین روشنفکری دینی یاد آور شده اند، یک راه دومی سوا از روش گروه یاد شده وجود دارد.
و آن یافتن نقاط مشترک میان سنت و تجدد و ایجاد تعامل میان این هردو، نه در پوشش سنت بلکه درپوشش تجدد، با بیرون شدن از لاک سنت و از موضع مدرنیته میتواند امکان پذیر باشد. چون مبانی نظری و ارزشهای سنت به نسبت تاریخیت آن در ادبیات مدرنیته بسادگی قابل درک و شناخت میباشند، ازین چشم انداز میشود به نکات مشترک و قابل درک میان این دو مقوله دست یافت. در چنین وضعیتی میتوان هم روشنفکر بود و هم دیانت داشت، آنطوریکه همه روشنفکران سوا از گروه مورد بحث در ممالک اسلامی هم مسلمان اند و هم روشنفکر و متجدد، اما نه روشنفکر دینی. درینجا تذکر این نکته ضروری است، که خلاف تلقی بسیاری ها “روشنفکر دینی” نبودن، الزاما به معنی “روشنفکر لائیک” بودن نیست.
اما مشکل جائیست که بحث تحلیل و شناخت نسبت سنت با مدرنیته در چارچوب نظری مدرنیته، نه تنها برای روشنفکر دینی مقبولیت ندارد، بلکه برایش مشکل آفرین نیز میباشد، زیرا قبول این روش، پارادایم نظری وی را از اساس فرومیریزد و در یک چنین حالتی دیگر وی نمیتواند روشن فکر دینی باقی بماند. به این اساس پارادایمی که روشنفکر دینی ارایه میکند، از اساس دچار آشفتگی و ابهام است و به همین دلیل است که ماهیتا این گروه را دچار عدم ثبات و تغییر در مواضع بطور مکرر نموده و در گفتمانی که برای جمع کردن سنت و لوازم دنیای مدرن تا حال داشته اند، سنت هر روز گامی به عقب می گذارد.
پيامها
16 جنوری 2010, 13:28, توسط atlas
سلام نام خدا !
ابراهیمی صاحب شما باید همرای کرزی خان با شید برای ترجمه افکار کرز ی برا خود کرزی خان . خلاصه این است که روشنفکران دینی را برای اغفا نمودن بعضی جوانانء مشرک به تمدن امروزی , اخوند نظر به ایجابات و خواست های خلق الله خلق نموده اند . ولی در باطن همان اش و همان کاسه است . روشنفکران اسلامی در زیر پوشش لباده ملاه ها , دست به اختراعء کتابهای قلاسفی اسلامی زده اند که هیچ خریدار ندارد . مثلا شما یک روشنفکر اسلامی هستید : در وحله اول باید اصول دین و فروع دین اسلامی را نظر به شرایط و ایجابات امروز تفسیر نماید و عملاء اسلام را در اختیار مردم کوچه و بازار قرار دهید , که برای شما این از امکان بدور است . مثلاء روشنفکر اسلامی باید دست کاری در قران نموده کاملاء قران را تغیر هویت بدهد به نفع تمام مردم دنیا خاصتا به نفع مردم افغانستان که زیاد تر از سه صد سال است برای اسلام در جنگند , و عکس تازهء از خداوند برای خلق الله به نمایش یگذارند , که این کار از عهده روشن فکر اسلامی نا ممکن است , کسی که تغیری در گفتار خداوندی میاورد کافر مطلق است . اگر روشن فکر اسلامی نه تغیری در اصول دین که همان فرض قرآنی است و نه تغیری در فروع دین که همان اعمال مفیده روزمره است , اورده نمیتواند . پس ما اصلاء روشنغفکر اسلامی نداریم , داریم یک عده اخوند ی با دریشی و نکتایی که میخواهند خود را در صفوف مردم جای کنند . احترام .
17 جنوری 2010, 17:33, توسط halima
سلام ابراهیمی عزیز. بمان که دیگران هرچه دلشان است بگویند. ما شما را دوست داریم. تشکر