هزاره نسلی از سلسله توركتباران
بخش دوم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بخش دوم
در بخش اول مضمون درمورد ضرورت بحث هويت ملی ، شيوه های تحريف و تخريب هويت فرهنگی وتاريخی اقوام تحت استبداد و بخصوص هزاره ها ازطرف حكومات استبدادی دوره های مختلف ، شاخه های اهم توركتباران ، وطن اصلی وقدامت تاريخی آنها درآسيا وهمچنان درباره تمدن سومری های هجرت كرده از آسيای ميانه درعراق امروزی و بعضی موارد ديگر تاريخی برای ايجاد زمينه بحث توركتبار بودن هزاره ها توضيحات مختصری ارايه گرديد .
درين قسمت الزامآ وارد اصل مسئله گردیده و به موضوع محوری بحث آغازين نظراندازی صورت ميگيرد .
مسلم است كه مسئله هويت شناسی يك بحث خيلی وسيع وتحقيقات درين حوزه مستلزم آگاهی لازم از علوم انتروپولوژی ، تاريخ شناسی ، جغرافيه شناسی و زبان شناسی بوده و انجام آن به تعمق همه جانبه نياز دارد ويا به عباره ديگر هويت شناسی از ظرفيت محتوای يك مقاله - دو مقاله خارج است و من قصد ندارم با اين مضمون ادعا بكنم كه هويتی را شناسائی و به اثبات برسانم بلكه ميخواهم گوشه يی از واقعيت های عينی به ارتباط هويت تاريخی هزاره را ترتيب و تسلسل منطقی داده و آنچه كه در مورد ، وارونه جلوه ميكند ، چهره شناسا و نمايان بدهم .
همان قسميكه در بخش اول اين مقال نيز اشاره گرديد برای تحريف و سردرگم ساختن هويت هزاره ها آنقدر كارهای بی انصافانه و خائينانه درطول تاريخ صورت گرفته است كه اين قوم را نه تنها از هويت توركی آن جدا ساختند بلكه تا چندی قبل بعضی از مردم هزاره به نسبت شدت استبداد ، مجبور به انكار از هويت قومی خود شده بودند ، قسميكه چنين استبداد را اوزبيگ ها و توركمن ها نيز به گوشت و پوست خود احساس مينمودند .درين مورد پروفيسور عنايت الله شهرانی در مقاله خود بنام “ هزاره كيست “ ميگويد « در زمان امير عبدالرحمن خان بسياری مردم هزاره از ترس كشتار و قتل عام ها نام و نسب خود را تغيير دادند و از آنست كه در مركز باميان هنوز مردم به نامهای ساختگی حيات بسر ميبرند » .
بنآ بنظر نويسنده اين مقال ، برای مطالعه هويت تاريخی مردم هزاره كافی نخواهد بود كه اگر معنی كمله “ هزاره “ را معيار قرار داده و حكم مطلق گردد كه هزاره ها بازمانده های اردوی هزار نفری چنگيز خان است و نيز كافی نخواهد بود كه با معيار قرار دادن ساختار فزيولوژيكی آنها حكم قطعی صادر گردد كه آنها حكمآ متعلق به قوم مغل هستند و همچنانيكه كافی نخواهد بود با معيار قرار دادن لسان عارضی مردم هزاره به اختلاط مشخص و مطلق نژادی نسبت داده شود ، بلكه تشخيص اصلی هويت اتنيكی و تاريخی هزاره مستلزم تبيين واقعيت های تاريخی و برداشت شواهد و قراين از عمق جامعه هزاره بادرنظرداشت شيوه های معين تحريف هويت تاريخی اقوام تحت استبداد بخصوص هزاره ها از طرف حاكمان سركوبگر و استبدادی دوره های مختلف افغانستان كه در بخش اول این مضمون مختصرآ توضيحات داده شد ، ميباشد .
گفته ميشود كه تحقيقات درمورد هویت هزاره قبل از قرن نزدهم شروع شده است اما بخشی از نظرياتيكه توسط علاقمندان داخلی و خارجی در باب ارايه گرديده است حامل بار سطحی نگری ، برخورد سياسی ، مشكل سازی در تحقيقات بوده و حتی گاهی نمايانگر ناشيانه بودن نظريات است .
بطور مثال پوهاند عبدالحی حبيبی درحاليكه نظريه محقق فرانسوی “ جی . پی . فرير “ را درمورد بومی بودن هزاره ها تآييد ميكند اما با برپا نمودن قيل و قال و بازی الفاظ مشكل ساز كوشيده است كه ريشه گويا پشتون بودن هزاره را ثابت كند . به اينترتيب بنظر آقای حبيبی كلمه هزاره ، يك كلمه قديمی آريائی به مفهوم “ خوشدل “ است و ترجمه فارسی كلمه مغلی مينگ “ هزار “ نيست . مرحوم عبدالحی حبیبی برای اثبات سخنان خود كدام دليلی ارايه نميكند و پيش ازآنكه چنين نظريه را ارايه نمايد ، حداقل از مردم توركتبار افغانستان هم معلومات خود را تكميل نكرده اند و نپرسيدند كه آيا مينگ معنی “ هزار “ را دارد ياخير ؟
تآثر و تآسف وقتی عميقتر ميگردد كه “ ميخائيل وايرز “ زبان شناس آلمانی با اين نظريه ناشيانه همنوا ميگردد .و ميگويد « اطلاعات بدست آمده از مغول های افغانستان كه امروزه در آبادی های هرات و نزديكی آنها بسر ميبرند ، نشان ميدهد كه چنين روابط آماری وجود ندارد » يعنی ساده تر گفته شود معنی مينگ “ هزار “ نيست .
من در بخش اول مقاله خود شيوه های بارز تحريف هويت تاريخی اقوام تحت استبداد را توسط حاكمان دوره های مختلف مختصرآ بيان نمودم . درينجا نظريه مرحوم عبدالحی حبيبی و تآييد آن توسط زبان شناس آلمانی ، يكی از شيوه ها معلوم و مشهود به انحراف كشانيدن هويت ها است زيرا كه “ 2+2 مساوی به چهار “ در هر نقطه دنيا همين است . يعنی « مينگ » توركی (( اوزبيگی ، توركمنی ، مغولی ، تاتاری ، باشقری ، قزاقی ، قرغزی ، آذربايجانی ... )) در هر حالت معنی “ هزار “ فارسی را دارد .اين چيزی نيست كه آنرا با بازی كلمات ، سيلابه ها ، پسوند و پيشوند به بحث گرفت . اين كلمه تا جاييكه مربوط به معلومات من است ، با سه تلفظ ادآ ميگردد : 1 - مينگ 2 - مين 3 - بين . مسلم است كه استناد “ ميخائيل وايزر “ زبان شناس آلمانی به اطلاعات ارايه شده معلومات دست اول نيست و احتمالآ به اتكای نوشته های مانند مرحوم عبدالحی حبيبی و امثالهم استوار ميباشد واگرنه مغول های هرات و ديگر مغول هاييكه در افغانستان زيست دارند ، آنها زبان اصلی خود را از دست نداده اند و در نهايت امر زبان آنها از ديالكت اوزبيگی ويا توركمنی احتمالآ متآثر شده است و زبان ايشان ريشه توركی اويغوری دارد كه در آن نيز مينگ به مفهوم فارسی “ هزار “ است . هدف من ازين بيان ثبوت نسبت دادن قطعی هزاره به بازمانده قوای چنگيز خان نيست ، اين بحث بطور دقيقتر در ادامه اين مقال پيگيری خواهد شد ، بلكه هدف من ازين بيان تثبيت نادرست بودن بعضی از نظريات ارايه شده ميباشد .همچنانيكه مرحوم حبيبی در يكی از آثار خود يفتلی های تورك را “ هيبتلی ها “ نوشته كرده است تا اين نام به كلمه “ ابدالی “ نزديكتر شود و بعدآ كوشش بی ثمر به خرج داده است تا به اثبات برساند كه يفتلی ها همان ابدالی ها است . محققين خارجی كه در مورد واقعيت های اجتماعی ، فرهنگی افغانستان اعم از ساختار اتنيكی جامعه ، زبان ، مذهب ، كميت نفوس هرقوم وغيره معلومات بدست آورده اند ، منشآ آن آيدلوگ های حكومات قبايلی بوده و اين نوع تحقيقات اغلبآ فاقد اعتبار عينی ميباشد .
داكتر سيد عسكر موسوی كه تحقيقات ارزشمندی را درمورد منشآ اتنيكی هزاره ها انجام داده است ، میتواند رهگشايی بسوی تثبيت عينی هويت تاريخی مردم هزاره باشد . آقای موسوی در كتاب خود بنام “ هزاره های افغانستان “ ، نظرياتيكه توسط محققين ارايه گرديده است ، دلايل ، قراين و شواهدی كه وجود دارد ، آنها را به سه كتگوری تقسيم نموده و روی آن بحث مينمايد يعنی بومی بودن هزاره ، غير بومی بودن و مختلط بودن نژاد هزاره .
بنظر داكتر موسوی ، نظريه بومی بودن هزاره ها ، ابتدآ توسط محقق فرانسوی بنام “ جی . پی .فرير “ در قرن نزدهم ارايه شد . به نظر فرير هزاره ها از زمان اسكندر كبيردر افغانستان ميزيستند . عبدالحی حبيبی نظريه بومی بودن هزاره ها را با استناد به اطلاعات فراهم آمده در “ تمدن ايرانی “ اثر « فوشر » تآييد ميكند اما درعين حال تلاش ميورزد تا تورك بودن هزاره را منتفی و بالای گويا هند وآريائی بودن هزاره ها تآكيد نمايد اما برای تثبيت ادعای خود هيچگونه مدرك و شواهد ارايه نميكند . البته درمورد بيطرف بودن اطلاعات فراهم آمده در “ تمدن ايرانی “ اثر « فوشر » و نقطه نظر آقای حبيبی با استناد ازين منبع ميتواند شك و ترديد هايی وجود داشته باشد زيراكه نظربه قراين نحوه تحليل و اظهارنظر، احتمالآ هردو صاحبنظر به نحوی با قدرت حاكمه دو كشور افغانستان و ايران پيوست بوده و ميتواند نماينده ويا آيدلوگ های خط فكری حكومت های برسر اقتدار دوران خود باشد كه تثبيت هويت واقعی هزاره ازلحاظ سياسی به نفع ايشان نيست . البته اين يك بحث جداگانه و خارج از موضوع است .
داكتر سيد عسكر موسوی بعداز نقد و نتيجه گيری نظريات ارايه شده ، ديدگاه خود را درمورد قديمی بودن هزاره ها درين سرزمين با تذكار معلومات ارايه شده در مورد كوشانی ها و يفتلی ها در تاريخ مرحوم غبار ، چنين جمعبندی مينمايد :
« برای اين منظور ما نيازمند بررسی تاريخ گذشته باميان - مركز هزاره جات - و تنديس های قديمی بودآ هستيم ..... ازنظر تاريخی ، آيين بودائی حداقل ۱۵۰۰ سال قبل از حمله مغول ها به خراسان “ افغانستان امروز “ بطور وسيع در جنوب هندوكش حاكم بود ، آن چنانيكه اين آيين ، سالانه هزاران زائر چينی را به باميان ميكشانيد . مهم آنكه اين ناحيه برای چند قرن جايگاه دائمی برای گسترش نژاد زرد شد . دره باميان طی قرن اول ميلادی يكی از مراكز گسترش بوديسم بود . باميان در آنزمان بخشی از امپراتوری كوشانی “ 40 - 220 “ و تحت تآثير فرهنگ و مذهب بودائی بود . كوشانی ها اصولآ جزو قبايل “ ستی “ بودند و در منطقه ای به امتداد كاشغر تا شمال “ دريای بلخ “ به سر ميبردند . شرقی ترين قبايل ستی “ یوچی “ ناميده ميشدند . كوشانی ها از ميان یوچی ها برخاسته بودند و به دنبال جنگ های قبيلوی به سرزمينهای جنوب آمودريا كشانده شدند . اگرچه امپراتوری كوشانی ها در 220 ميلادی در شمال هندوكش ازهم پاشيد اما كوشانيان تا سال 425 ميلادی در جنوب هندوكش به فرمانروائی خود ادامه دادند .
بوديسم در قرن سوم پيش از ميلاد توسط راهبان بودائی به نواحی جنوب كوه های هندوكش عرضه شده بود . با توجه به سكه های قديمی پيدا شده در باميان ، نقاشيهای روی ديوار های معبد و اطراف تنديس های بودآ ، نقاشی های به جا مانده از زمان آخرين شاهان كوشانی و همچنين شكل فزيكی تنديس ها ، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه ساكنان اين منطقه تا حدود 2300 سال پيش دارای همان تركيب فيزيكی صورت بوده اند كه هزاره های امروز هستند . بدينترتيب چهره مغولی ساكنان هزاره افغانستان شمالی را مدت ها پيش از حمله چنگيز خان و اميرر تيمور كه ظهور آنها در صحنه تاريخی نسبتآ جديد است ، جستجو كرد .
يفتلی ها “ 566 - 425 “ ، جانشينان امپراتوری كوشانی نيز به قبايل ستی با همان تركيب فزيكی و چهره تعلق داشتند . تآثير يفتلی ها را تا زمان پيدايش كلمات تركی در هزارگی ميتوان دنبال كرد . البيرونی رد پای يفتلی ها را تا ترك های تبت باز ميگرداند و اولين فرمانروا (( اين سلسله بيش از شصت فرمانروا داشته است )) را “ برها تاگين “ يا” بَرَه تاگين “ ميشناسد . آخرين حاكمان تاگين “ تگين “ ، غزنوی ها بودند كه در حدود هزار سال پيش در غزنی حكومت كردند . پس از يفتلی ها ، نواحی جنوبی آمو دريا تحت فرمان سلسله های ترك آسيای مركزی و شرقی درآمد كه بيش از هزار سال بر آنجا حكومت كردند . مسلمآ طی اين دوره ، هزاره جات امروز تا حد زيادی ازين مردمان فاتح نيز تآثير پذيرفت .
بنابرين ، مدت ها پيش از ظهور مغلها ، ساكنان هزاره جات امروز در معرض تآثيرات اقوام قديمی تر و ترك زبان با ويژه گی های فزيكی شبيه مغلها قرار گرفتند . » (( صفحه 66 - 67 “هزاره های افغانستان “ ))
از اظهارات فوق ميتوان استنباط كرد كه هزاره ها بخشی از كوشانی ها و يفتلی ها بوده ويا هزاره ها مربوط كوشانی ها و يفتلی ها ميباشد و همچنان كه ساكنين هزاره جات هزاره های توركی بودند ويا تورك های هزاره بودند .
دكتر موسوی بعداز تحقيقات منشآ اتنيكی هزاره ها ويا هويت تاريخی هزاره ها، به اين نتيجه ميرسد كه هزاره ها يكی از قديمی ترين ساكنان منطقه هستند و نياكان هزاره ها به ساكنان ترك آسيای مركزی و شرقی كه بيش از 2300 سال پيش از شمال و جنوب هندوكش به نواحی موسوم به هزاره جات كنونی مهاجرت كرده بودند ، باز ميگردد .
فرموده آقای دكتور موسوی بيانگر آنست كه ورود ساكنان تورك های آسيای مركزی از شمال و جنوب هندوكش به هزاره جات امروزی سه صد سال قبل از ميلاد بوده است كه اخلاف سلسله نژادی آن برای امروز بنام “هزاره” مسمی است . بنآ مسكن گزين شدن تورك های آسيای مركزی درشمال و جنوب هندوكش كه از آنجا به هزاره جات امروز آمده اند ، به مراتب قديمتر از آنست كه تصور ميشود . درين زمينه ميتواند دلايل متعددی وجود داشته باشد كه اهم آنها را نظر به شواهد تاريخی قرار آتی مختصرآ تبصير و تفسير كرد :
اولآ - نظر به اسناد ، شواهد و باورمندی های تاريخی ، آسيای مركزی كه وطن اصلی توركان يا توران بوده و “ بُخدی “ مركز آنرا تشكيل ميداده است كه اطراف هندوكش مربوط آن ميگردد . فلهذا پيش از آنكه كوشانی ها و يفتلی ها در سال چهلم ميلادی به شمال و جنوب هندوكش بيآيند و دولت برپا كنند ، همتبار های ايشان درين مناطق زيست داشته اند .
پروفيسور عنايت الله شهرانی در يكی از آثار خود بنام “ تاريخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان “ ميگويد « تورك ها در افغانستان يك قسمت اعظم مليت ها را تشكيل ميدهند و موجوديت تورك در افغانستان بدو قسمت شناخته ميشود :
اول - تورك هاييكه از آغاز در صفحات مختلف مخصوصآ در شمال كشور زيست داشتند .
دوم - توركانيكه پيش از ميلاد مسيح و قبل از اسكندر در افغانستان كنونی حيات بسر ميبردند و توركان مركزی دست كم صد ها سال پيش از ميلاد از توركستان شرقی و ختائيستان آمده اند .چنانچه قاطبه مورخين خاصتآ مرحوم ميرمحمد صديق فرهنگ گفته ما را تآييد مينمايند و .مينويسد : در شمال هندوكش يك تعداد مردم توركی زبان از سابق موجود بود « صفحه 16 افغانستان ... »
حاج كاظم يزدانی در كتاب “ پژوهشی در تاريخ هزاره ها “ ميفرمايد « .... اين مدارك مسئله نژادی مهمی را روشن مينمايد كه اهميت آن از مسئله خصوصی هزاره تجاوز ميكند ، اين مطلب به ما نشان ميدهد كه در حقيقت نه فقط فلات های مرتفع ماورای هيماليا بلكه تمام دنباله های جبال هندوكش تا منتهی اليه غربی آن در زمان قديم محل سكونت قبايلی از نژاد چينی و تبتی بوده است “ صفحه 163 “ .» درين باره پروفيسور شهرانی معتقد است كه بدون شك منظور از چينی ماچينی ها ، همان توركان غيرچينی اند و تعداد زياد تبتی ها همچنان متعلق به توركان تبتی ميباشد كه توركان ختائی و خُتنی هم گفته ميشوند .
لازم به تذكر است ، وقتيكه نام افغانستان ويا ايران از لحاظ تاريخی مطرح ميگردد ، تحت اين نام ها تصور جغرافيه امروزی برای ده قرن پيشتر ، هرنوع تحقيقات را به انحراف ميكشاند زيراكه افغانستان امروزی زمانيكه آريانا ، باختر و خراسان بود ، مسلمآ حدود و ثغور جغرافيائی ديگری داشت و همچنان نسبت دادن نام امروزی ايران كه از آن شصت سال كم و بيش ميگذرد ، به بيست قرن ماقبل آن ، كدام مفهوم ارزنده را افاده نميكند و ميتواند همچنان پژوهش تاريخی را به انحراف بكشاند .
درمورد كوشانی ها ويفتلی های برخاسته از قبايل “ سَتی “ وشرقی ترين قبيله آن كه درتاريخ بنام “ يَوچی “ ياد شده است بايد گفته شود كه اين اصطلاحات توركی اكثرآ آگاهانه ويا غير آگاهانه بشكل تحريفی در كتب تاريخی تحرير گرديده است مثلآ سيتی ، ساتی ، پوچی ، اوچی كه مفهوم اصلی را افاده نميكند ولی در حقيقت اين كلمات عبارت اند از : ستی به فتح حرف “ سين “ به زبان توركی به مفهوم كبابی ميباشد كه برای امروز نيز در نواحی اندخوی ، شيرين تگاب ، دولت آباد ، المار ، قيصار ولايت فارياب و احتمالآ در ديگر ولايات تورك نشين اشخاص با نامهای ستی بای ، ستی پهلوان ، ستی بيك ويا ستی بدون پسوند موجود است و مردم اوزبيگ و توركمن تاهنوز ازين نام استفاده مينمايند .
يَوچی به فتح حرف “ ی “ به زبان توركی به معنی “ دشمن ستيز “ است و اگر اين كلمه اَوْچی” به فتح اول و به سكون دوم “ باشد همانقسميكه بعضآ چنين نوشته شده است پس معنی آن به زبان توركی” شكارچی “ ميباشد . وجه تسميه هردو كلمه از آن ناشی ميگردد كه مردم آسيای مركزی سوار كار ، جنگجو و متحرك بودند .
امابعد - جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول كتاب مشهور خود بنام “ نگاهی به تاريخ جهان “ ميگويد « مردمان آسيای مركزی بنامهای باكتريائی ها(( سكاها ، هون ها ، اسكوت ها ، ترك ها ، كوشانی ها و يفتلی ها )) ناميده ميشدند كه قبل از ميلاد بارها به اروپا و سراسر آسيا پراكنده شده اند و هجوم ها برده اند و اين بخاطر تاراج نبوده بلكه برای بدست آوردن زمين های قابل سكونت و اقامت بوده است . قبايل آسيای مركزی در آن زمان زراعت پيشه و دارای حيوانات اهلی بودند . زراعت پيشه ها متوطن و مالدار ها متحرك بودند .»
درمورد تاريخ تقريبی هجوم های توران “ توركان “ آسيای مركزی ، جواهر لعل نهرو در جای ديگر كتاب خود ميگويد كه پنج هزار سال قبل از ميلاد و حتی پيش از آن قبايل مهاجم آسيای مركزی “ توران “ بر چين هجوم آوردند . همه آنها به زراعت و مالداری بلد بودند . گله ها و رمه های بزرگی را نگهداری ميكردند . آنها برای خود خانه های خوب ميساختند . جامعه منظم و مرتبی داشتند . بيشتر آنها نزديك رود “ هوانگهو “ كه رود دوازدهم نيز گفته ميشد ، مسكن گزين گرديده بودند و حكومت برای خود تشكيل داده بودند . (( صفحه 71 جلد يك “ نگاهی به تاريخ جهان “ جواهر لعل نهرو )) .
قسميكه ديده ميشود جواهر لعل نهرو از هجوم توران در اروپا و سرتاسر آسيا سخن گفته و قدامت هجوم در چين را پنج هزار سال قبل از ميلاد رقم زده است . بنابرين ورود توران آسيای مركزی را در جنوب هندوكش ميتوان حد اقل پيش از حمله اسكندر مقدونی تصور برد . فلهذا قدامت تاريخی بخشی از هزاره های افغانستان و پاكستان درين سرزمين ها به حيث بازماندگان توران آسيای مركزی از همان زمان پيش از هجوم اسكندر مقدونی يعنی قرن ها قبل از ميلاد منشآ ميگيرد كه عمر آن احتمالآ با مهاجرت سومری ها از آسيای مركزی به عراق امروزی قابل مقايسه است ، آنچنانيكه محقق فرانسوی “ جی . پی .فرير “ نيز تآييد مينمايد كه هزاره ها پيش از اسكندر مقدونی در مناطق جنوب هندوكش ساكن بودند .
پروفيسور عنايت الله شهرانی درمورد بومی بودن هزاره ها چنين مينويسد : « اگر به تاريخ بنگريم هزاره ها كم از كم بعداز دوره امير سبكتگين “ سيويك تگين “ تا ايندم در سرزمين ها و كوهستانات دور از شهر های متمدن حيات بسر ميبرند ، درحاليكه اين قوم از باشندگان سابقه دار مركز افغانستان و دور دست ٱن ميباشند . هزاره ها از طايفه هون های سفيد اند « شاهنشاهی آتيلا كه اصلآ هون يعنی بدون شك ترك بود » “ ص ۱۵۴ امپراتوری ..... “ ويا « هون های اروپا كه قطعآ از نژاد ترك بودند » “ ص ۱۵۷ امپراتوری “.
بقرار روايات قاطبه مورخين هون ها از طايفه اتراك و پس هزاره ها هم به آنها ارتباط دارند . روايات ديگر درباره نسب هزاره ها اينست كه آنها ترك های توكيو ميباشند و البته ترك های توكيو و هون های سفيد از يك نژاد اند .»
« هزاره ها كه ارتباطات به تگين ها ، يفتلی ها ، كوشانی ها ، كابل شاهان ، رتبيل ها ، قورلوقي ها (( طايفه سبكتگين “ سيويكتگين “ و محمود غزنوی )) دارند در مملكت افغانستان حكومت كرده اند و گروه زياد آنها در قطغن ميباشد . از آغاز سنه 705 قتيبه بسوی تخارستان “ باختری سابق “ كه در آنجا يكسلسله از تگين های ترك “ تورك “ بودائی شده سلطنت ميكردند ، رهسپار شد “ صفحه 209 امپراتوری “ و اگرچه رنه گروسه يفتلی ها را مغولی ميداند ، هياطله كه نيز بدون ترديد مغولی هستند “ ص 156 امپراطوری “ ولی هون ها كه نسب آنها به هزاره ها ارتباط خاص دارند به عقيده رنه گروسه باهم تفاوت دارند . مگر عميقآ مطالعه گردد يفتلی ها از تركستان چين بوده و با مغول ها هم طوری ارتباط دارند .....» .
مرحوم غلام محمد غبار درحاليكه منشآ قوم “ ستی “ بودن كوشانی ها و يفتلی ها را توضيح ميكند ، درباره نفوذ آنها در جنوب هندوكش و مناطق مركزی و دين بودائی مينويسد « رئيس كوشانی ها توانست روسای ساير قبايل را تابع خود سازد و به اين صورت دولت كوشانی افغانستان بوجود آمد . اولين پادشاه مقتدر كوشانی “ كجولا كدفزس “ است كه هندوكش را عبور و در سال چهل مسيحی دولت كابلستان را با نفوذ پارتيها از بين برد . كجولا كدفزس نه اينكه كاپيسا و كابلستان را تا رود سند با باختر و سغدنيا متصل ساخت بلكه در غرب تا ايالت پارتيا “ خراسان كنونی “ پيش رفت . به اين صورت بعداز دولت يونانو باختری ، دولت سرتاسری افغانستان بار ديگر تشكیل گرديد و اين كار تا سال 78 ميلادی انجام يافت .....
و يما كدفزس دوم بعداز پدر هندوستان شمالی را تسخير كرد .
مقتدرترين پادشاهان “ پادشاه “ كوشانی افغانستان كانيشكا است كه بين 120 و 160 ميلادی سلطنت كرده است . اين شخص پايتخت افغانستان “ آنوقت “ را در عوض شمال هندوكش به جنوب هندوكش منتقل ساخت . بگرام در كاپيسا مركز تابستانی ، و پشاور پايتخت زمستانی قرار گرفت . كانيشكا در شمالمغرب كشور ، دولت اشكانی را مغلوب كرد و در شمال مشرق تركستان چينی (( كاشغر ، ياركند “ ياركنت “ و ختن )) را فتح نمود ..... پس حدود قلمرو او بين دريا های گنگ و جيحون ، و آزتارم تا ايران افتاده بود .
“ واسودوا “ پادشاه متآخر كوشانی “182 - 220 ميلادی “ است كه در هند ازبين رفت و جای اين پادشاه مقتدر را در افغانستان ، امارت های كوچك محلی در شمال و جنوب هندوكش گرفت . قوی ترين اين حكومات محلی ، دولت كابلستان بود كه از كاپيسا در جنوب هندوكش تا سواحل سند تسلط داشت .
تعدد عقيده و مذهب مثل سابق محترم و طريقه های زرتشتی ، بودائی و برهمنی مساويانه تحت حمايت دولت قرار داشت . كانيشكا در مسكوكات خود تقريبآ تمام ارباب انواع مشهور مملكت را نمايش ميداد . معهذا ديانت بودائی در ساحه وسيعتری پيش ميرفت . كانيشكا خود بودائی شد .و پس از او توسعه بودائی ادامه يافت . فرهنگ و ادب مخصوصآ از جنبه مذهب بودائی منكشف بود .
مسكوكات مكشوفه از “ ميرزكه “ گرديز و خزانه “ تپه مرنجان “ كابل و زيور های “ عاجی “ مكشوفه از بگرام و معبد مكشوفه در “ قول نادر “ كاپيسا و همچنين آثار مكشوفه از معابد “ شترك “ و “ شمشير غار “ با مجسمه های بودائی و معابد و مسكوكات همه در افغانستان مربوط به قرن های اوليه مسيحی و متعلق به دوره كوشانی كشور است .» .
قسميكه ديده ميشود درين معلومات تاريخی نيز درباره عبور هندوكش ، تسخير هندوستان ، وسعت حكمروائی كوشانی ها و توسعه ديانت بودای در سالهای چهلم ميلادی سخن رانده شده است كه همه آنها به نحوی پيوند با خصوصيات هويت تاريخی هزاره ها و ساير تورك تباران اين مناطق دارد .اين مطلب نيز به نحو خود ميتواند جوابی در سوال - موجوديت هزاره های پيش از دوران مهاجرت هزاره ها از كشتار امير عبدالرحمن خان در پاكستان و قسمآ در هند تلقی گردد . يعنی اين نظر كه تمام هزاره های پاكستان امروزی و هند از دوران استبداد عبدالرحمن است غير قابل قبول ميباشد .
درمورد اينكه هزاره ها بازمانده های مغول هستند ويا توررك مغولی هستند ، نظريات زيادی از جانب محققين خارجی و داخلی ارايه گرديده است . درينجا يك مسئله قابل تذكر است و آن اينكه اگر هزاره بازمانده مغول باشد ويا تورك باشد ويا مغول و تورك باشد ويا تورك و مغول باشد ، پس نتيجه منطقی آن همان است كه هويت ويا منشآ اتنيكی آن تورك است زيراكه نظربه اسناد تاريخی تورك و مغول دارای يك ريشه اتنيكی هستند با تفاوت اينكه گاهی گفته ميشود كه تورك از مغول روئيده است درحاليكه نظربه قول منابع معتبر، مغول شاخه يی از تورك است . البته اين مسئله مضمون بحث ما نيست .
از قرار معلوماتيكه در كتاب “ هزاره های افغانستان “ گنجانيده شده است ، « آرمينوس و مبری ، مونت استوارت الفنستون ، و الكساندر بورنس در ميان اولين طرفداران اين نظريه قرار دارند .» براساس اين نظريه ، هزاره ها بازماندگان سربازان مغول هستند كه با ارتش چنگيز خان به افغانستان آمدند .
« اچ . دبليو . بليو محقق ديگری است كه طرفدار نظريه “ بازمانده بودن هزاره از سربازان مغول “ ميباشد . بنظر وی سربازان مغول در ربع اول قرن سيزدهم به عنوان مهاجران نظامی از هزاران مرد جنگی چنگيز خان جدا شده و در افغانستان مركزی مقيم گشتند . بليو برای اثبات نظريه خود بنامهای جغرافيائی اشاره ميكند ، مانند “ دره هزاره “ كه در بين لغمان و كاپيسا موقعيت دارد .»
تيمورخانف محقق شوروی استدلال ميكند ، بسياری از نامهای قبايل و خانواده های هزاره كه از نامهای رهبران و فرماندهان مغول گرفته شده است ، تا امروز بالای اين قبايل مانده است . به عنوان مثال يكدسته از هزاره ها به “ دای چوپان “ موسوم است .
در قرن نوزدهم “ آر . ليچ “ جهانگرد انگليسی با هزاره های دَی چوپان برخورد كرد و توسط آنها به شهر گِرِشك در همان نزديكی برده شد تا آرامگاه امير چوپان “ دای چوپان “ را كه به اعتقاد آنان نياكان اوليه آنها را به اين سرزمين آورد ، ببيند .
فيض محمد كاتب هزاره ميگويد كه نام بهسودی ها يكی ديگر از قبايل بزرگ هزاره ، از نام يكی از بستگان چنگيز موسوم به بهسود و نيز مشهور به “ جيگوهاكو “ گرفته شده است .
« اصطلاح جالبی در بين هزاره های افغانستان وجود دارد كه ممكن است دارای اهميت مردمشناسانه باشد : والدين هزاره تعبير “ مغول “ را به عنوان يك صفت به هنگام آموزش رفتاری فرزندان خود بكار ميبرند ٫ به عنوان مثال - « اوبچه مغول بشی ! » ( درست بنشين ) يا « اوبچه مغول بخور ! » ( درست بخور ) . اصطلاح مغول در صحبت های روزمره هزاره ها به عنوان صفت به مفهوم “ رفتار درست “ ، “ بانزاكت “ و “ مودبانه “ به كار ميرود و ضد آن “ نامغول “ است . اين كاربرد برای همه هزاره ها يكسان است ، درحاليكه ميان ديگر اقوام چنين اصطلاحی وجود ندارد .» . “ هزاره های افغانستان “
« گروهی از طرفداران نظريه خاستگاه مغولی هزاره ها به اين باورند كه آنان بازماندگان سربازان “ نيكودری “ هستند و نه چنگيز خان . « نيكودريس » بنظر “ دبليو . بار تولد “ يكی از خانهای مشهور نظامی مغول ويا چنگيز خان است . پروفيسور پتروشيفسكی نیز به اين نظر است كه هزاره ها بازمانده های نه چنگيز خان بلكه “ نیكودر “ هستند .» .
درينجا به ارتباط نظر آخری به شمول نظريه پروفيسور پتروشيفسكی آنچه قابل مكث است اينست وقتيكه بحث روی موضوع ارتباط اتنيكی هزاره ها با مغول ها باشد ، پس” نيكودر “ يكی از نظاميان مقتدر مغول قلمداد شده است بنآ نظريه آخری يك نظر بسيار قابل توجه نبوده و از اهميت كمتر درين باب برخوردار خواهد بود .
« طرفداران ديگر نظريه منشآ مغولی هزاره ها برآنند كه آنان ريشه ترك - مغولی دارند ومغول خالص نيستند .آنان معتقد اند كه هزاره ها بازماندگان سربازان مغول و ترك هستند كه در دوره های زمانی جداگانه با چنگيز خان و امير تيمور به افغانستان آمدند و مقيم شدند و پس از طی چند قرن مردمان جديدی به عنوان هزاره ها بوجود آمدند .بدينترتيب هزاره ها نه فقط مغول هستند و نه صرفآ تورك هستند بلكه تركيبی از هردو بشمار ميآيند . محقق “ برنارد دورن “ درين رابطه اظهار ميدارد كه جابجائی تدريجی هزاره ها مربوط به امواج حملات مغول ها و تررك ها طی قرون سيزدهم تا پانزدهم ، عمدتآ در دوران “ منگو قاآن “ و “ ارغون خان “ بر افغانستان مركزی است .
“ سايكس “ انسكلاپيدی (( دايرة المعارف )) اسلام نيز برآنند كه هزاره ها تركيبی مختلط از بازماندگان نيروهای جنگی ترك - مغول هستند كه در پايگاه های نظامی افغانستان مركزی مستقر و مقيم شدند .» .
داكتر سيد مخدوم رهين در كتاب “ اشك خراسان “ مينويسد « بنابر نوشته جهانگرد چينی هيوان تسنگ كه در دوره كوشانی از آريانا عبور كرده ، قوم هزاره قرن ها پيش از ورود اسلام به سرزمين ما درين كشور ميزيستند ، در ادبيات و تواريخ اسلامی قرن سوم و چهارم هجری اطلاق ترك غرچه به قوم هزاره شده است . “ ص 31 كتاب مذكور “
حاج كاظم يزدانی ميگويد « بعضی از دانشمندان گويد هزاره ملتی است كه از اختلاط و تركيب تورك و مغول بوجود آمده اند “ ص 157 “ درست كه تورك هزاره با مغول ارتباط خونی دارد ولی غرور ملی ، ملت تورك هزاره بايد پايمال نگردد و نبايد به اين شكل آنها را بدو راهه و تشويش نگه داشت و حق همين است كه ايشان از شاخه بس مهم و با ارزش ملت تورك ميباشد . » “ صفحه 71 تاريخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان “ .
“ اليزابت باكون “ محقق ديگريست با اين نظريه همنوآ ميباشد . “ باكون “ كه طرفدار نظريه ترك - مغول بودن هزاره ها است مينويسد : « در مناطقی كه امروزه هزاره جات ناميده ميشود ، احتمالآ در ابتدآ عمدتآ چُغتائيان ماورآالنهر (( اوزبيگ و تركمن امروزی )) ساكن شده اند و سپس ديگر مغول ها و برخی ترك ها يا ترك - مغول ها به آنان پيوسته اند .....ء بدينترتيب آشكار ميشود كه هزاره های موجود از تبار لشكريان مغول ، و اغلب چغتائيان هستند كه در مراحل زمانی متعدد طی سالهای 1229 تا 1447 ميلادی وارد افغانستان شده اند ، نه نظاميانی كه توسط چنگيز خان در افغانستان مستقر شده اند .»
پروفيسور شهرانی درحاليكه ارتباط ريشوی و خونی بسيار دور تمام تورك ها به شمول هزاره را با مغول ها تآييد مينمايد ، ميگويد كه هزاره ها وابستگان اتنيكی هون ها ، كوشانی ها و يفتلی ها بوده و از قرن ها پيش از ميلاد در افغانستان و منطقه زيست دارند و مخالف نظريه “ بقايای ارتش چنگيز خان بودن هزاره ها است . او در يكی از مقالات خود ميگويد ، كسانيكه هزاره ها را از بقايای اردوی چنگيز ميدانند ، اشتباه است زيراكه دروقت دخول چنگيز بسی هزاره ها قتل عام شدند و شهر های غُلغله و ضحاك توسط چنگيز خان ويران گرديد . يك تعداد دانشمندان شوروی سابق لغات و كلماتی را از زبان “ دراويدی “ كه در زبان كره يی كه جزء زبانهای آلتائی است يافته اند و همچنان پروفيسور شاه علی اكبر شهرستانی از سادات شهرستان هزاره جات كتابی را تحقيق و نشر نموده كه در آن اثبات ميگردد كه در زبان دری هزاره گی از جمله پانزده صد لغات زبان های آلتائی در حدود دوازده صد آن خالص توركی و مابقی مغولی ميباشد ، درحاليكه ميتوانيم هردو را در ريشه ، يكی ثابت نمائيم و آنها بنی اعمام يكديگرند .
علمای معاصر به اين عقيده رسيده اند كه هزاره ها نژاد تورك ميباشد كه زبان اصلی خود را به مرور زمان زبان دری هزارگی تعويض نموده اند . هنوز در ميان اقوام هزاره توركی چيچكه “ چيچك “ ، توركمن ، تايماق ، قرلوق وغيره وجود دارند و هركدام خيل ها و قوم هايشان خود را به آنها منسوب ميدانند .
كسانيكه اختلاط نژادی هزاره را فرا تر از تورك و مغول ميدانند ، در كتاب “ هزاره های افغانستان “ نظريات ذيل مشاهده ميگردد :
به نظر « م . ح . كاكر » اخلاف سربازان مغول چغتائيان هستند كه در زمانهای مختلف بين 1229 تا ۱۴۴۷ وارد افغانستان شده و در قرن شانزدهم مردمانی را تشكيل دادند كه هزاره نام گرفتند . اين سربازان كه يا مجرد بوده ويا همسران خود را با خود نيآورده بودند ، با زنان بومی تاجيك نواحی مركز افغانستان و اطراف آن ازدواج كردند . خويشاوندی با تاجيك های دارای منشآ ايرانی و فارسی گوی بر زبان اين تازه واردان تآثير گذاشت و اساس بوجود آمدن گويش فارسی جديدی شد كه هزارگی نام گرفت .
بنابرين هزاره ها به نظر كاكر نژادی مختلط از مغول ها ، ترك ها ، تاجيك ها و ديگران “ ايرانی ها و پشتونها “ هستند كه به صورت يك گروه قومی جديد درامده و طی دوره يی بين قرون سيزدهم و تا شانزدهم هزاره نام گرفته اند .
“ جوينی “ نظريه تقريبآ مشابه با كاكر ارايه ميكند اما “ شرمن” و بخصوص “ تيمورخانف “ تلاش كرده است تا (( آب را سر به بالا ببرد )) . تيمورخانف درحاليكه از اختلاط تآثيرات تاجيكی صحبت ميكند و اختلاط پشتون ، هند و آريائی را نيز دخيل ميداند ، او برخلاف تمام شواهد و اسناد معتبر تاريخی اقوام مغول ، هزاره و ايماق را جدا از هم تصور مينمايد .
اولآ احتمال سياسی بودن نظريه كاكر و تيمورخانف را نبايد از نظر دور داشت كه گفته های شرمن و جوينی از آن متآثر ميباشد .
اما بعد - وقتيكه چند قوم به ازمنه متمادی در يك محيط جغرافيائی مشخص زيست ميكنند و دارای نظام واحد و مشترك اقتصادی ، سياسی و اجتماعی ميباشند ، مسلمآ اختلاط اتنيكی ويا نژادی نسبی بوجود ميآيد . بنآ اختلاط نژادی هزاره ها با ديگر اقوام سرزمين مشترك به همان اندازه متصور است كه ديگر اقوام دربين خود اين اختلاط را دارند .خلط نژادی هزاره ازلحاظ خونی به اندازه يی نبوده كه ساختارفزيولوژيكی آنها را تغيير داده و اصل نسبی هزاره را دگرگون كرده باشد . يعنی قيافه ظاهری هزاره همانطوريكه مشابه ساختار فزيولوژيكی يك اوزبيگ ، توركمن ، مغول ، قرغز ، تاتار ، قزاق و ديگر تورك های شرقی است ، بلا تغيير باقی مانده و يك هزاره از اثر اختلاط نژادی قواره هند ويا ديگر اتنيك غيرخودی را نگرفته است و دگرگون شدن زبان آنها دليلی برای حكم قطعی اختلاط مطلق نژادی نيست .
آنچه مربوط به دگرگونی زبان هزاره ها است ، حكم استنباط تاريخی و منطقی چنين است كه تورك و تاجيك هردو مردم بومی آسيای مركزی بشمار ميروند و در ازمنه تاريخی اين دو باهم زيسته اند تا جاييكه تاريخ تورك بدون تاجيك تكميل نميگردد و تاريخ تاجيك بدون تورك ناقص است ، بنآ زبان تاجيكی ، دری ويا فارسی را نه تنها هزاره ها از آن خود كرده اند بلكه ايماق ها ، بيات ها ، تايمنی ها ، قزلباش ها ، خلجی ها “ غلجائی ها و حتی اقوامی از اوزبيگ و توركمن آنرا به خود پذيرفته و زبان اصلی خود را تعويض نموده اند . زيراكه دين ، مذهب ، زبان ، رسم و رواج ، سنت و عنعنه كه با يك كلمه به “ فرهنگ “ خلاصه ميگردد ، عبارت از پديده يی است عارضی و ميتواند در طول تاريخ زيست اجتماعی بارها تغيير و تبديل گردد .
از زاويه ديگر ، تورك ها كه در حدود 1600 سال در منطقه افغانستان امروزی حكمروائی كرده اند ، زبان فارسی نه تنها كه زبان دربار شان بوده است بلكه زبان رسمی دولت شان بوده و برای ترويج و توسعه زبان فارسی بسی كار های مهمی را انجام داده اند . بطور مثالهای انكارناپذير ميتوانيم از تحرير شاهنامه فردوسی به دربار و دوران سلطان محمود غزنوی بزرگ ، از رسميت زبان فارسی در قلمرو حضرت بابور ، توجه خاص اميرتيمور فرهنگ دوست نسبت به شعرآ و فضلای زبان فارسی و تبديل دربار آن به مركز علوم و فنون و ده ها مثال ديگر ياد آور شويم . مسلمآ قوم هزاره به مثابه اخلاف كوشانی ها و يفتلی ها ، غزنوی ها و تگين ها ، از رسميت زبان فارسی و درباری بودن آن ، نسبت به ديگر اقوام تورك تبار بيشتر متآثر گشتند و برای امروز اساس گويش زبان هزارگی را اصطلاحات زبان توركی با لهجه های چُغتائی و اويغوری تشكيل ميدهد .
نظريات خود مردم هزاره به شمول نظريه ارزنده ايكه توسط تاريخ نويس معتبر كشور فيض محمد كاتب هزاره ارايه گرديده است ، نشان ميدهد كه آنها به همان اندازه ايكه خود را مغول ميشمارند و بيشتر از آن به تورك بودن خود تآكيد دارند . درحاليكه تورك و مغول ريشه واحدی دارند و بيشتر محققين به اين باور هستند كه مغول شاخه يی از تورك است .
به اينترتيب « هزاره های پاكستان به اين باورند كه هزاره ها نه تنها بازماندگان سربازان مغول هستند بلكه چنگيزخان در واقع جد مستقيم آنهاست . “ شيخ ناصر انصاری “ برای اثبات اين مطلب شجره نامه يی تهيه و چاپ كرد كه براساس آن نسل هزاره ها به شخص چنگيز خان باز ميگردد .هزاره های افغانستان مركزی نيز خود شان را بازمانده های سربازان مغول ميشمارند . ساكنان جاغوری خود شان را به امير تيمور نسبت ميدهند و همچنان هزاره های شيخ علی معتقدند كه نسب توركی به تورك های خلج يا قارلوق دارند . در امتداد جاده اصلی كه از شيخ علی ميگذرد ، آرامگاهی برای بزرگداشت بابه قالوق “ قارلوق “ بنا شده است كه اين مردم او را جد اوليه خود ميدانند .در سفرنامه “ اغوز “ نيای اول مغول های اين منطقه “ قارلوق “ عنوان شده كه به معنی “ فرزندان برف “ است و در واقع اشاره به آب و هوای سرد آنجا دارد .»
درينجا برای نويسنده اين مقال مفهوم نيست كه چرا در سفرنامه “ اغوز “ ، (( نيای اول مغول ها )) ذكر شده است ، درحاليكه امير تيمور، تورك اوزبيگ بوده و هزاره های شيخ علی هم خود را به تورك ها نسبت ميدهند و كلمه “ قارلوق “ هم در لهجه توركی اويغوری و توركی چُغتائی همان تلفظ و معنی را دارد . بنآ بهتر ميبود كه (( نيای اول تورك ها )) ذكر ميشد . به هرحال احتمالآ بعضآ در نقل قول ها ، اشتباهات بروز مينمايد .
فيض محمد كاتب هزاره درين باره مينويسد : « هزاره های جاغوری خودشان ادعا دارند كه اخلاف سربازان امير تيمور هستند و تحت فرماندهی “ بوتای بوغه “ فرمانده تيموری به افغانستان اعزام شدند . همچنين قبيله شيخ علی خود را دارای منشآ ترك ميدانند و شاهد آنرا در وجود گروهی ميان خودشان ميبينند كه تركمن شناخته شده و توسط آقسقالان “ موسفيدان “ به اين منطقه سوق داده شدند .علاوه برآن ، مردمان قبيله شيخ علی كمتر شباهتی به مغول ها دارند . همچنين ترك های خلج و قارلوق ميان آن دسته از گروه های قومی هستند كه اجداد هزاره ها را تشكيل ميدهند . آنان قبل از تهاجم مغول در مناطقی ميزيستند كه اكنون به افغانستان مركزی موسوم است ، و شباهت قابل توجه بعضی هزاره ها به ترك های خلج و قارلوق گواه اين مطلب است .» .
با درنظرداشت مجموعه گذارشات اين مقال فی باب هويت تاريخی هزاره و تمام آنچه كه مرور گرديده و مكث هائی صورت گرفت ، ميتوان نتيجه گرفت كه :
هزاره ها به مثابه ساكنين بومی افغانستان امروزی ، نسلی ازسلسله توركتباران بوده و قدامت زيست آنها در نواحی جنوب هندوكش و سواحل سند از زمان ده ها قرن قبل از حمله اسكندر مقدونی در منطقه رقم زده ميشود .درمورد آغاز ورود آنها از آسيای مركزی بسوی اين مناطق اسناد و شواهد موثق ديده نميشود ولی نظر به بعضی اسناد ، شواهد و قراين همسو با اين مسئله ، احتمال ميرود كه آغاز زيست مردم هزاره درمناطق مذكور ميتواند با مهاجرت سومری ها از آسيای مركزی بسوی عراق امروزی قابل مقايسه باشد . مرحله دوم جابجائی هزاره ها مربوط ورود كوشانی ها در سال چهلم ميلادی و ورود يفتلی ها درسال 220 ميلادی و ادامه حكمروائی اخلاف آنها در چهره غزنوی ها و تگين شاهان ميباشد كه اسلاف هزاره امروزی را تشكيل ميدهد .
مرحله بعدی از 1220 تا 1447 ميلادی است كه دوران هجوم مغولها “ چنگيزخان “ و چُغتائيان “ اميرتيمور “ است ، مسلمآ بخشی از هزاره ها يا بازمانده ايشان است ويا با آنها مخالطه شده اند . به هر صورت اين پديده نميتواند اصل نسبی تورك بودن آنها را دگرگون نمايد زيراكه تورك ها با مغول ها ريشه مشترك تاريخی دارد و چُغتائيان هم اسلاف اوزبيك ها و توركمن ها ميباشد .و بالآخره بايد گفت كه اختلاط نژادی هزاره ها با ديگر اقوام كشور به همان اندازه است كه اين اقوام دربين خود دارند و هزاره ها به همان اندازه تورك هستند كه اوزبيگ ها ، توركمن ها ، تاتار ها ، آذرها و ديگران ميباشند .
ومن الله التوفيق
پيامها
15 دسامبر 2010, 06:41, توسط حمید
آقای فاریابی ! نمی دانم چرا فاشیسم پشتونی به جان شما هم سرایت کرده است، تا فاشیسم اوزبکی را با آقای شهرانی تقویه کنید، سال قبل مطلبی تحقیقی را از سایت( بی بی سی) روی وبلاگ خود گذاشته بودید که برمبنای تحقیات جدید ، تاجیک ها و ازوبیک ها از یک نژاد اند و( دی- ان – ای) آنها نشان داده که یک نژاد اند و چهره های تاجیک های شمال و اوزبیک ها یکسان اند٠ باز که آقای دوستم رأی شما را به پای کرزی فاشیست ریخت وپس از آن دوستم را تجرید کرد، حالا که در انتخابات شورا هم دست آوردی نداشته منزوی شده اید، باز از همان طرح های مردود( نژاد، سلسله، تبار و قوم ) یاری گرفته هزاره ها را که نژاد زرد اند با خود مخلوط نموده و از یک سلسله و نژاد می دانید وفکر می کنید هزاره ها را از آن خود کرده اید، د رحالیکه هزاره ها امروز آنقدر دانش آموخته اند که صدتای شما را درس می دهند، بیائید به جای طرح ها نژادی طرح نجات اقوام تحت ستم را بریزیم وانسانی بیندیشیم تا گاهی مولانا را ترک تبار شناسنامه بدهیم و گاهی بدخشی و گاهی هزاره ها را ٠٠٠
17 دسامبر 2010, 12:51, توسط Imam Hussian
Uomat Musalmani man !!! man Imam Hussian namidanam shoma Hazaraha az koja hasteed magar in ra midanam shome afghan nisteed
18 دسامبر 2010, 09:43, توسط sammie
اينكه اسمش را امام حسين نوشته كه است؟ چرا درست اسمت رانمينويسي تا مردم بداند كه استي؟ ننگت مييايد؟
و اقاي حميد شايد هـزاره هـا از نژاد زرد باشد ولى بجا مانده قواى چنگيز نيست و هـر كه عاقل باشد و عادلانه قضاوت كند اينرا ميداند.
اينكه اقاى فاريابي نوشته كه بعضي ميگويند كه عنوان هـزاره از قشون هـزار نفرى چنگيز بجا مانده اين خنده دار است و با عقل سليم جور نمي ايد و ان اينكه لشكر چنگيز خان هـزار نفر نبود. نيروي او از مرز چند صد هـزار ميگزشت. او تقريبا تمام اسيا خاور ميانه تا اوكراين و روسيه را فتح نموده بود مگر با هزار نفر ميشود؟
انچنان كه گفتم شايد هـزاره ها از نژاد زرد باشد وليكن از كجا معلوم كه اينها قبل از پشتونها اينجا زندگي ميكردند؟
پشتونها چى سند و يا صبوت بر مالكيت اين ملك دارد؟
بت هاى باميان كه بيشتر از ١٥٠٠ سال قدامت داشت مگر مالكيت هزاره ها در اينجا را سابت نميكرد؟
و اينكه چرا حاكمان پشتون چرا اول صورت بت ها را تراشيدند و بعدا طالبان بت ها را از بين برد مگر اينها نميخوستند اين سند تاريخى مردم هزاره را از بين ببرند؟
كجاست سندى كه نشان دهـد پشتونها از همه اولتر اينجا بوده؟
چنانچه ميگوييند كه پشتونها از اسراييل بشكل كوچى به اينطرف سرازير شدند و به چور و چپاول و تاراج اموال مردم دست زدند كه ميگوييند اين كار از كم شروع شد و در ابتدا اينهـا قريه هاى كوچك و ضعيف را قتل و تاراج ميكردند تا اينكه سيل از كوچيها به اينطرف سرازير شدند و ديگر مردمان انوقت كه اكسرأ بطور دهات و قريه زندگي ميكردند در برابر اينها استادگي نميتوانستند و كوچيها انها را كشته و مال و ملك شانرا تصاحب نمودند. واين نمونه و ميراس وحشيگرىى، ظلم، قتل، غارت غصب زمينها و دارايي هاي مردم و انواع جنايتهاى ديگر هـنوز هم در بين هـردو ملت (پشتونها و اسراييل) وجود دارد.
اين معلوم نيست كه در ان اوايل كه اسراييلى ها به افغانستان امدند مردم بومى از كدام قوم بوده شايد هزاره و يا تاجيك و ازبك و شايد همه اين اقوام برادرانه در كنار هم زندگي ميكردند ولى چيزى كه معلوم است اينست كه پشتونها به اين ملك تعلق نداشتند.
آقاى حميد ميگويد كه DNA تاجيك و ازبك نشان داده كه اينها از يك نسلند خوب اين جاى شرم نيست جاى افتخار است براى ما كه همه با هم برادر هـستيم و اين كه DNA پشتونها با اسراييلى يكي است چطور؟
برادران تاجيك هزاره و ازبك
اينكه در گزشته چه اتفاقات بين ما رخ داده همه از شيطانيها و نفاق انگيزيهاي پشتونهايت و ما بايد گزشته را پشت سر گزاشته به آينده بينديشيم.
اين به همه ما معلوم است كه اگر ما همه دست بدست همديگر ندهيم هيچ وقت تك تك حق پايمال شده خود را از غاصبان پشتون گرفته نميتوانيم پس بهتر است كه يكديگر را بخاطر سوتفاهـم هاي كه در گزشته بميان امده ببخشيم و هـمه با هـم يكدست و يك شعار شده پوز پشتونها را بخاك بماليم. اگر ما هـمه با هـم باشيم پشتون چى كه پدر پشتون(اسراييل) هـم كاري كرده نميتواند.
برادران فريف اين اين فاشيستان را ديگر نخوريد ايها هر نوع شيطاني را بلدند آخر دست نشانده و طعليم ديده موساد هستند. اينها ميدانند كه تنها راهـى كه اينها را به مقصود شان برسانند اينست كه نفاق در بين تاجيك هزاره و ازبك بيندازد و ميدانند كه اگر اينها دست بدست هم بدهند كار اينها تمام است بنابر اين اينها از هر طريق كه بتوانند كوشش ميكنند كه ما را به جان هم ديگر بيندازند و تا هنوز موفق هم بوده اند و حالا برادران از اين خواب غفلت بيدار شويد و نگزاريد كه تاريخ تكرار شود، نگزاريد كه براى چندمين بار از يك غار گزيده شويد.
به اميد هـمبستگى برادران تاجيك هـزاره و ازبك
18 دسامبر 2010, 19:26, توسط مزاری
دوست ارجمند سمیع جان ! در پناه پروردگار جهانیان باشید . اندیشه ونظریات شما بدرستی که قابل ستایش است و با شما موافقم . ولی یک سلسله مواردی است که باید حضور شما بعرض برسانم تا در آینده متوجه بوده ، پیامهای خود را متین تر و شیوا تر بنگارید .
نخست : هزاره های لشکر چنگیز خان به این معنی نبود که فقط لشکریانش هزار نفر بودند ، بلکه در قسمت تقسیم بندی قشون خود ، قطعات هزار نفری داشت که بنام هزاره یاد میشد . مانند فرقه ( شش ـ هفت ) هزار سرباز ، لوا (نهصد ـ هزار ) سرباز ، کندک (سه صد ) سرباز و به همین شکل تا پایان .
دوم : صورت بت بامیان در زمان حمله تازی ها در سرزمین ما تراشیده شده است ، نه در زمان حاکمیت پشاتین ! انهدام آخرین را طالبان بی فرهنگ انجام دادند .
سوم : امید ازین ببعد کلمات ذیل را دیگر اشتباهأ نادرست ننویسید .
صبوت - ثبوت ، سابت - ثابت ، اكسرأ - اكثرأ ، ميراس - ميراث ، گزشته - گذشته ، گزاشته - گذاشته ، فريف - فريب ، نگزاريد - نگذاريد
امید دوست ارجمند که آزرده نشده باشید . این امکان میرود که دستگاه نویسنده واژه (ث) و (ذ) شما خراب باشد ، درآن صورت باید در اخیر پیام تان آنرا خاطر نشان سازید . به امید صحتمندی و پیروزی های همیشگی شما .
18 دسامبر 2010, 21:13, توسط sammie
مزارى جان
از تشريحات تان تشكر
و از ناقص نوشتار spelling من هـم معزرت خواهـى ميكنم از هـمه و دليلش اينست كه من املا فارسى را بدرستى نميدانم كه بعضى اوقات (ض) يا (ز) (ذ) و هـمچنان س و ص و ٣ كه من اين حرف را در كيبردم ندارم چون مال من عربى است.
من ٧ ساله بودم كه از كابل اواره و به يك گوشه دنيا شوت شديم و اينجا تا انجا كه توانستم فارسى ياد گرفتم ولى مشكل است چون من فقط هفته يكبار مكتب فارسى رفته ام كه اموختن فارسى در كنار درس هاى ديگر اسان نبود.
در خارج افغانهـاى را ميبينيم كه بعضى از خوندن و نوشتن بگزريم كه حطى بسختى صحبت ميكنند كه اين هـم از بى پروايي و بي برنامگى افغاناست
18 دسامبر 2010, 23:36, توسط حمید
آقای فاریابی انتقاد من برطرح فاشیستی ونژاد پرستانه ی شماست که دست به سلسله ، قوم و نژاد می برید، نه به وحدت ملیت های تحت ستم و حال ک تیر تان بهدف نخورد، پاسخ سخیفی برای من ( حمید) نوشته اید که هزاره ها نژاد زرد اند و اولاده چنگیز نیست، من اصلاً از اولاده چنگیز بودن و یا نبودن آنها در پیام خود ذکری به عمل نیاورده ام وشما دایه ی مهربانتر از مادر به دفاع از عدم چنگیزی بودن آنها برخواسته اید ، شما نشان بدهید که کدام پیام از چنگیزی بودن آنها نوشته است که به دفاع برخواسته اید و دوم اینکه نسل هزاره با تمام محرومیت ها در ایران آنقدر دانشمند و محقق دارند که به طرح های( اوزبیک فاشیسم ) شما می خندند وغلطی های شما را می گیرند و شما می گویید کیبورد شما عربی است و چنین حرفهای را ندارد، شما تا هنوز الفبای عربی را نمی دانید که صرف حروف مخصوص فارسی ( چ- پ – گ- ژ) را ندارند وبس، با آنکه سایت فارسی دارید، بیایید جای طرح ها نژادی زبان فارسی بیاموزید و سپس برای هزاره ها درس تباری بدهید٠