انتخابات ذات ما را عریان کرد
ما بخواهی نخواهی تا پنج سال دیگر محکوم هستیم تا چهره آزار دهنده خویش را در قالب پارلمان دوم به تماشا بنشینیم. و این چهره با دشنام یا تکریم عوض شدنی نیست. این تصویر ناخوشایند، مایه های آزاردهنده تری دارد که در روان زخمی فرد فرد ما تلنبار شده و به مثابه فرهنگ گروهی همواره در قالبهای سیاسی تبارز میکند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نگاه ساخت گرایانه به مسئله انتخابات نگاه گذرا و بی اهمیتی است. این نگرش که چه کسانی و با چه تعلقات و خصوصیاتی پارلمان آینده را شکل خواهند داد و تمرکز بیش از حد روی آن، بحث مسئله ساز و اساسی نیست. ما همواره فراموش میکنیم که فرایند ها و تحولات سیاسی و نتایج بدست آمده از آن، پیامد مجموعه کنشهای فرهنگی جامعه و برایند قابلیت های روانی شهروندان آن است، که در قالب نتایج سیاسی عریان میشوند. به عبارت دیگر هر نتیجه سیاسی، چهره ی برهنه ای از مجموعه امکانات و قابلیت های ذهنی و فرهنگی یک جامعه است.
نگاه به بیرون یا تمرکز به نتایج سیاسی، طی سالها ما را از نگاه به ژرفنای فرهنگی و زمینه های روانی خویش که سامان ده پیامد های سیاسی هستند، یا به عبارت دیگر ما را از نگریستن به خویش و قابلیت های فرهنگی خویش باز داشته است. همین دلیل است که ما از نقد خویش عاجزیم و از آنجاییکه چهره ناسازگار جمعی ما وقتی در قالبهای سیاسی عریان میشوند برایمان ناخوشایند است، بنا ناگذیرانه با روی آوردن به "تفکر ملامت دیگران" روان رنجور خویش را تبرئه میکنیم. مگر این روان رنجور "ما" با دوام چنین نگرشی مداوا شدنی است؟
قابل یاد آوری است، که وقتی در یک فرایند جمعی مانند انتخابات از"ما" سخن میگوییم، این ما هیچ استثنائی را در بر ندارد. همه در آن شریک هستیم. قطع نظر از این که چه تعدادی رای دادیم، یا سبوتاژ کردیم یا رای سفید دادیم، چه تعدادی بی تفاوت بودیم و یا چه کسانی از ما فریب داخلی و خارجی را خوردند و جعل کردند. در مجموع همه ما در شکل دهی لیستی که به عنوان نتایج نهایی انتخابات بر سرنوشت این سرزمین آویخته شد سهم مساویانه ای داریم. این لیست در نتیجه کنش جمعی همه ما در یک متن واحد اجتماعی-فرهنگی شکل گرفته است. لیستی که در برابر چشمان ما قرار دارد، بیش از هر چیزی، نگرش ما را نسبت به مقوله "انتخاب" آشکار میسازد. اینکه چه افرادی در این لیست جای دارند، هیچ اهمیتی ندارد، بلکه، آنچه مسئله ساز است، نگاه و عملکرد جمعی ما است، که با تکیه بر قابلیتهای فرهنگی و ذهنی خویش به آن مشروعیت داده ایم. این لیست آشکار میسازد، که ما با چه امکانات و نگرشی در مواجهه با مقوله "انتخاب" تصمیم گرفته و ذات جمعی خویش را آشکار ساختیم. بنا براین گفتمان ساخت محور حاکم که بیش از همه بر قیافه افراد چشم دوخته است هیچ تاثیری در تغییر این چهره جمعی نه در حال حاضر و نه در آینده خواهد داشت. ما اگر میخواهیم این چهره عوض شود، باید جوهر آن را عوض کنیم، یعنی نگاه مان را نسبت به مقوله انتخاب دگرگون سازیم.
مقوله "انتخاب" در نگاه ما
روی این مسئله تاکید باید کرد که رویکرد ساختگرایانه به مقوله های اجتماعی-فرهنگی نگاه گذرا و بی اهمیتی است، که در پی کنشهای کوتاه مدت سیاسی عوض میشوند. بگونه مثال بسیاری افرادی که در پارلمان اول افغانستان حضور داشتند، در پارلمان دوم غایب اند. بنا بر این گفتمان و نقدی که روی چهره های موجود در پارلمان گذشته وجود داشت، دیگر مرجعیت خویش را از دست داده و پایان یافته است. اما تنها چیزی که همچنان آشکار است، جوهر حضور آنها است که در چهره های دیگری، بطور محکم پا بر جا است. بنا بر این گفتمان اندیشه ساز گفتمانی نیست، که چهره های گذرا را زیر ذره بین قرار دهد، بلکه گفتمانیست که بطور دوامدار جوهر این فرایند را به چالش بکشد. این نگاه بیشتر به مقوله "انتخاب" به مثابه ی یک بار معنایی در فرهنگ جامعه نظر دارد، نه به پیامد های گذرای سیاسی که محصول تعامل و عملکرد درونی امکانات فرهنگی جامعه و شکل عریان آن است. امروز وقتی ما به لیست اعضای پارلمان جدید نگاه میکنیم، به سادگی میتوانیم در یابیم، که در هر دو مجلس "روح یگانه" ای حاکم است. این روح نشاندهنده رویارویی نگاه ما به مقوله انتخاب است، که به سادگی میتواند موقعیت و جایگاه سایر مفاهیم مدرن را نیز در ظرفیت فرهنگی ما تعریف کند.
برای اینکه بدانیم، رویکرد ما به مقوله انتخاب در چه وضعیتی قرار دارد، نیاز نیست دهه ها به عقب برگردیم. فاصله پنج ساله بین دو انتخابات پارلمانی نگرش ما را به این مقوله بسادگی روشن میسازد. فقط طرح کردن این سوال: که نگاه ما در این فاصله پنج ساله نسبت به مسئله "انتخاب" چقدر متحول شده است؟ پاسخ دردناکی را که همه میدانیم کف دست ما میگذارد. ما در پاسخ متوجه میشویم که همه در انتخابات اخیر با اتکا به "من" رنجور بومی که "تبار" یکی از تکیه گاه های استوار آن است، انتخاب مان را معنا بخشیده ایم. پاسخی که نشانه هیچ گونه تحولی در نگرش و عملکرد فرهنگی ما در مواجهه با این مفهوم است. لیست طویل نماینده گان انتخاب شده برای روشن ساختن نوع نگاه ما نسبت به مقوله انتخاب به تنهایی کافی نیست. بلکه گفتمان های جاری، چه در رسانه ها و چه در محافل سیاسی و روشنفکری؛ همچنان اعتراضات دادخواهان و تلاشهای داد ستیزانه از بالا ترین رده های قدرت تا پایین ترین قشر های بینوا که همه در پی توجیه "من" تباری خویش در فرایند انتخابات هستند؛ ایستایی نگرش ما را نسبت به این مقوله بسادگی روشن میسازد. و به ما نشان میدهد که در متن فرهنگ خویش طی این پنج سال چقدر دچار انجماد بوده ایم و هیچ گونه تحولی نکرده ایم. افسانه راه یافتن جوانتر ها و متفاوت ها به پارلمان حرفهای های دل انگیزی بیش نیستند. آنها همه نمایندگان روح یکسانی هستند، که با تکیه بر ظرفیت یکسان فرهنگی یا تکیه بر "من تبار" به پارلمان میروند. "منی" که عریانگر ذات منجمد شده ی همه ما است.
ما بخواهی نخواهی تا پنج سال دیگر محکوم هستیم تا چهره آزار دهنده خویش را در قالب پارلمان دوم به تماشا بنشینیم. و این چهره با دشنام یا تکریم عوض شدنی نیست. این تصویر ناخوشایند، مایه های آزاردهنده تری دارد که در روان زخمی فرد فرد ما تلنبار شده و به مثابه فرهنگ گروهی همواره در قالبهای سیاسی تبارز میکند.
ما فرهنگ زخم خورده ای داریم، که همواره در مواجهه با جهان و مقولات مدرن آن احساس حقارت کرده است. انتخاب یکی از صدها مفهومی است، که تا هنوز با ظرفیت دموکراتیک وارد این فرهنگ نشده است. به همین دلیل است که ما در انتخابات فقط با امکانات خویش به آن چنگ میزنیم. امکانات ما چیزی بیشتر از باطلاق های تباری و کژراه های ارزشهای جا خورده ی بومی نیستند. ما برای جمع کردن امکانات خویش با لوازم مدرن نیاز به سخن گفتن داریم. چیزی که در میان انبوهی از داد و ستد های سیاسی حتی فرزانه ترین روشنفکران ما به آن پشت پا زده اند. سرعت رویدادهای سیاسی طی یک دهه گذشته به اندازه ای بالا بود که فرصت برگشت به خویش، نگاه ژرف به "خود" و سخن گفتن روی مفاهیم بنیادین فرهنگی را از ما گرفت. بسیاری از روشنفکران ما که با کوله بار مغتنمی از دانش و پویش وارد صحنه شده بودند، بجای ترویج گفتمان اندیشه ورز، با سهم گرفتن در مسابقات رسانه ای مفاهیم متعالی اندیشه را در سطح ذهنیت های میانمایه به حدی فرود آوردند که هیچ فاصله ای میان نقد و روزمرگی باقی نماند. در نتیجه، اندیشه، به کالای بی ارزش حوادث سیاسی مبدل شد. به همین دلیل، حالا که حرف روی انتخاب است، نگاه ما چشم انداز فراخ تر از شکل ها و چهره های فریبای سیاسی را، یعنی مایه های را که جوهر منجمد ما در آن نهفته است، نمیتواند ببیند.
پيامها
1 دسامبر 2010, 22:01, توسط عصر دولتشاهی
جناب ابراهیمی!
نوشتهء ژرفی ارائه کرده اید. همای اندیشه مقیم بام تان باد!
2 دسامبر 2010, 16:29, توسط سلیمان
ابراهیمی عزیز!
در ابتدا می خواهم از تلاش شما در تبیین فلسفی و جامعه شناسانهء مقولهء انخابات تشکر کنم. چند باری تلاش کردم نوشتهء شما را بدقت بخوانم اما با وجود چندبار خواندن قادر به درک معنای آن نشدم. البته در نگاهی گذرا، پیام شما واضح به نظر می رسد، اما شما در بیان مقصود خود از زبانی فلسفی استفاده کرده اید که می طلبد کمی بیشتر آن را بشکافید. مثلاً در ابتدا "نگاه ساخت گرایانه به مسئله انتخابات" را " نگاه گذرا و بی اهمیتی" می دانید. خوب بود اول نگاه ساختگرایانه را از نظر فلسفی توضیح می دادید. چون بسیاری از کسانی که در اینجا می آیند و مقاله ها را می خوانند ممکن آشنایی با فلسفه و مفاهیم فلسفی نداشته باشند. برای همین درک معنا نیز برای آنها دشوار خواهد بود. اما اگر مقاله برای قشری نوشته شده است که با این مفاهیم آشنا هستند، با تاسف باید گفت تعداد آنها اندک است، و مخاطب قرار دادن این قشر اندک دردی را دوا نمی کند، گرچه ایجاد سوال در ذهن آنها نیز امری است غنیمت. اما به گمان من متاسفانه مقالهء شما به نحوی نوشته شده است که مفاهیم در جای خود استفاده نشده اند. مثلاً واضح نیست که منظور شما نگاه ساختار گرایانه است یا ساخت گرایانه. چون هر کدام از این مفاهیم بار معنایی متفاوتی دارد، و توضیح پدیده های اجتماعی با هر کدام از این مفاهیم تعاریف متفاوتی خواهد داشت. امید است که اندکی در این موارد توضیح دهید تا نقد نوشتهء شما اندکی آسانتر شود.
2 دسامبر 2010, 21:05, توسط عصر دولتشاهی
دوستان عزیز!
مرا ببخشید که رشتهء بحث را می خواهم تغییر بدهم. به لینک پایین روی بیاورید. مطلب جالبی در مورد فرهنگ ما دران به نشر رسیده است. ببینید چه گنجینه هایی داریم که از داشتنش، از شگوفا کردنش و از مزایا آن محروم مانده ایم.
من مخالف این گفته استیم که "ما را محروم کرده اند". اگر کسی خواسته است محروم ما کند و ما هم محروم شده ایم برای بدست آوردنش تلاش نمی کنیم، ملامت خود ماییم. چرا دیگران توانایی آنرا دارند که ما را "محروم" کنند و ما توانایی دو باره بدست آوردنش را نداریم. چرا می گذاریم دیگران محروم مان کنند. این دیدگاه را در هرسطحی می توان مطرح کرد. نباید دیگران را به خاطر ناکامی ها و شکست ها و محرومیت های مان ملامت کنیم. باید به خود بیاییم و دریابیم که مشکل کار ما در کجاست و چگونه می توان آنرا حل کرد...
یکی از کار هایی که می توانیم بکنیم، روی آوردن به فرهنگ اصیل ماست. نه تنها روی آوردن بلکه بدست آوردن آن، افتخار کرده به آن، و شگوفا کردن این فرهنگ را باید آغاز کنیم و ادامه بدهیم. این را باید به خاطر عشق ما به فرهنگ خود ما انجام دهیم نه به خاطر دشمنی ما با کدام فرهنگ دیگر...
در لینک پایین یکی از جلوه های فرهنگی ما را در موسیقی و شعر می یابید.
چاربیتی (دوبیتی) از ممیزه های بی نظیر فرهنگی ماست که هرجا فارسی زبان است سرود و ترانه اش از چاربیتی رنگ و بو می گیرد. شعر اکثریت آهنگ های محلی فارسی زبانان را چاربیتی می سازد.
چه بهتر که خود را در آیینهء دیگران ببینیم... روی لینک کلیک کنید...
2 دسامبر 2010, 21:06, توسط عصر دولتشاهی
اینست لینک:
http://jadidonline.com/story/0...