آزمودن آزموده ها
هر روز بامداد که خورشید بر فراز کابل طلوع می کند، این حقیقت را یادآور می شود که جنگ سالاران هنوز بزرگ ترین قدرت سیاسی افغانستان هستند و راه امنیت که پایه ی دموکراسی است، گویا این بار هم از گلوله ی تفنگ آن ها می گذرد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مردی که به یک مرکز رای گیری آمده بود، به خبرنگاری گفت: «مردم می ترسند، در هراسند، این وضعیت باید تغییر کند» و همین جمله برای اثبات ناکارآمدی دولت "حامد کرزای" کافیست. در سال 2004، هنگامی که سه سال پس از سقوط طالبان به دست نیروهای ائتلاف انتخابات ریاست جمهوری برای نخستین بار برگزار گردید، شور و شوق همگانی در افغانستان چنان مشهود بود که تمام دنیا را به دنبال خود می کشید. آن زمان طالبان حتا از این قدرت برخوردار نبود که رای دهندگان را تهدید لفظی کند و بیش از هفتاد و پنج درصد افغان ها انگشت خود را به جوهر دموکراسی آغشتند. نتیجه این شد که با امید به آینده ای بهتر حامد کرزای بر مسند قدرت در کابل نشست تا چون روزگار پیش از ریاست جمهوری رسمی خود، افغانستان را به سوی آرامش، پیشرفت و اتحاد بیش تری سوق دهد. افغان اما امروز از خود می پرسند که در این سال ها آیا روزگاری بهتری داشتیم؟
به روشنی پاسخ این پرسش منفی است. برای ناامیدی شاید همین کفایت کند که در بیست و نهم اسد، بسیاری از پانزده میلیون نفری که کارت شرکت در انتخابات را دریافت کرده بودند، با وجود تمایل قلبی خود نتوانستند از خانه خارج شوند و رای خود را به صندوق ها بریزند، آن ها از «طالبان قدرت بافته» می ترسند هم چو آن هایی که رای داده بودند و انگشت جوهرین خود را از دیدگان مخفی می ساختند چرا که طالبان تهدید کرده بود؛ این انگشت های آغشته به جوهر «انتخابات آمریکایی» را قطع می کند.
چنین به نظر می آید که در پنج سال گذشته، قطار افغان ها به شکلی معکوس روی ریل حرکت کرده است. برخلاف سال های امیدوارکننده پس از سقوط طالبان، رضایت مردمی به شکلی آشکار کاهش داشته، فساد والیان و دولت مردان کرزای صدای همه را درآورده، تجارت مواد مخدر فزونی یافته، صدای انفجار به مکالمه ای روزمره در جنوب و شرق افغانستان بدل شده و در چنین شرایط دشواری آوارگان بازگشته به کشور بار دیگر می کوشند با مشقت بسیار به کشورهای همسایه بازگردند. هنگامی که با این آوارگان و مهاجران درباره ی شرایط کشور سخن می گویید، بیش ترشان سبب اساسی همه ی بدبختی های افغانستان را «کرزای دزد» می دانند. این اتهام در تمامی پنج سال گذشته، چنان رشد و نمو داشت که به باوری بنیادین در نزد افغان ها تبدیل شده است. آن ها می گویند که خانواده ی کرزای فساد را گسترش می دهد و برای نمونه از "احد ولی کرزای" و "محمود کرزای"، برادران رییس جمهور یاد می کنند که اولی به «پادشاه هرویین در جنوب» شهرت و دیگری «رهبری مافیای اقتصادی» را در دست دارد. این اتهام ها هرگز به اثبات نرسیده اما رشد فزاینده ی دارایی های خانواده ی کرزای بیان گر آن است که این گمانه ها پربیراه نیست. مردم افغانستان وقتی از خود می پرسند که چرا طالبان هرگز خانواده ی کرزای را هدف نمی گیرد، حتا پا را از این هم فراتر می گذارند و به خود پاسخ می دهند که «غنی کرزی حلقه ی ارتباط حکومت کرزای با تروریست های عرب و طالب ها است».
آیا حامد کرزای امپراتوری خودکامه ای بنا کرده است؟ ایجاد دولتی فاسد و ناکارآمد، برخورد با روزنامه نگاران منتقدی چون پرویز کامبخش، بستن چندین رسانه ی آزاد، فیلتر کردن سایت های مخالف دولت، ترور شخصیت نمایندگان مخالف در لویه جرگه، پشتیبانی از ناقضان حقوق بشر، بی تفاوتی در قبال آرای ضدبشری دادگاه های موسوم به «شریعت» و اکنون فشردن دست مرتکبان جنایت های جنگی می تواند پاسخ این پرسش را "آری" سازد اما این اتهام ها و بی لیاقتی ها و خودکامگی ها همه ی "حقیقت" نیست. این همان دریافتی است که سبب می شود مردم افغانستان، آمریکا، ناتو، سازمان ملل، روسیه، ایران و دیگر نقش های کلیدی سپهر سیاسی کشور چند تخم مرغ دانه درشت خود را برای سبد حامد کرزای به کناری نهند.
افغانستانی که کرزای ساخت
مرد رای دهنده به درستی به بی بی سی می گفت: «این وضعیت باید تغییر کند». بی تردید اگر قرار باشد، افغانستان پنج سال آینده را هم به همین حرکت معکوس ادامه دهد، نمی توان از بیخ و بن امید داشت که دوره سومی هم برای انتخابات ریاست جمهوری در کار باشد. در آمریکا "باراک اوباما" نخستین کسی بود که پی برد؛ «اکنون وقت انجام دادن کاری است» و در تمام روزگار مبارزه انتخاباتی و پس از پیروزی بر این نکته تاکید ورزید که «باید افغانستان را به هر بهایی نجات داد» و «ماموریت آمریکا در این کشور را با پیروزی به پایان بُرد». پیش از اوباما، سازمان ملل متحد در گزارش های سالانه ی خود بر «بدتر شدن» شرایط سیاسی و اجتماعی افغانستان تاکید می کرد و این گزارش ها مستند به آمار و ارقام فساد دولتی، تجارت مواد مخدر، فقدان زیرساخت های شهری و رفاهی، کمبود بهداشت، نرخ بالای بیکاری و سرانجام فقر بود و برآیند آن ها نشان می داد که «رشد» در افغانستان متوقف شده است. در درون این اجتماع ویران، سیاست مداران نیز به آرامی دریافته اند که «این وضعیت باید تغییر کند».
ظهور پدیده ی "عبدالله عبدالله" مرهون همین درک است. مجاهد سابق کابل البته به خودی خود در 58 سالگی پدیده تلقی نمی شود اما انتخابات ریاست جمهوری، این سیاست مدار کهنه کار افغان را بر پیشانی جریانی قرار داد که بیش از هر چیز به «تغییر» می اندیشند و مجاهد سابق به این ترتیب با نمادی تازه و آبی رنگ در برابر مجاهدینی قرار گرفت که هنوز به جد خواستار ایفای نقش در افغانستان هستند و می توان از آن ها با نام «جنگ سالاران» یاد کرد. شاید "رمضان بشردوست" با سابقه ی کم حاشیه تری نسبت به عبدالله عبدالله و بهره مندی از شان نمایندگی ملت در پارلمان می توانست رهبری صادق تر برای جریانی باشد که علیه حامد کرزای و دیوان او شکل گرفت و از «تغییر» سخن راند اما در سپهر سیاسی افغانستان هنوز مجاهدت در راه آزادسازی کابل و رفاقت با "احمد شاه مسعود"، برگی برنده است و نقش های سیاسی را نه در «خیمه ی ملت» که در سنگر قومی-گروهی تقسیم می کنند. همین ها اسبابی شد که وزیر خارجه ی سابق دولت کرزای که خود نیز در زد و بندهای سیاسی و اقتصادی مورد اتهام است، بر موج مخالفت خوانی با کرزای سوار شود و رییس جمهور را در کارزاری سخت به دردسر بی اندازد.
این چنین به نظر می آید که در چهار سال انزوای سیاسی، عبدالله عبدالله توانسته به بازسازی خود روی آورد و برخلاف دیگر دوستانش راهی تازه را در پیش بگیرد. کرزای و جنگ سالاران هوادار او در این ایام، هر چه بیش تر به باتلاق روابط پنهانی با اعراب و طالب ها فرو رفتند و این راه هر چه بیش تر دولت افغانستان را از پاسدار امنیت و سلامت و حیاتش، آمریکا دور ساخت. گویا مجاهدیدن که تکنیک های زد و بندهای پشت پرده را از دوران جنگ با استبداد سرخ فرا گرفته اند، به جای ایستادن بر سر آرمان هایی چون «نابودی طالبان» تصمیم گرفتند تا از در مسالمت جویی برآیند و کشور را زیر نظر دولت حامد کرزای «تقسیم» کنند. پشتیبانی امروز افراد بدنامی چون اسماعیل خان و مارشال فهیم و عبدالرستم دوستم از کرزای چندان بی مناسبت و بی مقدار و بی پاداش نبوده است. او در سال های زمام داری خود به جای برقراری امنیت و اعاده ی دموکراسی در ولایت های افغانستان، آن ها را به دوستان مجاهدش سپرد تا حکومت های محلی خود را سامان بخشند و بدتر از این هم وجود دارد؛ کرزای با طالبان نیز چون جنگ سالاران رفتار کرد. پیامد این رفتار در حقایق امروز افغانستان تبلور می یابد.
تغییر به رنگ آبی
در برابر این کارتل سیاسی، اقتصادی اما عبدالله عبدالله که از دولت کرزای کنار رفته بود، با پشتیبانی نخبگان به میدان آمد. او از دیرباز سر جنگ با جنگ سالارانی را داشت که روزگاری در یک صف، کابل را آزاد ساخته بودند و به همین سبب مهم ترین برنامه ی خود را «پارلمانی ساختن شیوه ی اداره ی کشور» و «انتخاب مردمی والیان و مقام های محلی به جای انتصاب آن ها از سوی رییس جمهور» قرار داده بود. جبهه ی تغییر در پشت پرده از پشتیبانی گسترده ی ناتو و آمریکا نیز بهره می برد که دل خوشی از سیاست ها و زد و بندهای دولت کرزای نداشتند. عبدالله عبدالله در دکترینی که برای سیاست خارجی افغانستان تبیین می ساخت، نقش بارزی برای حضور نظامی آمریکا و ناتو در نظر گرفت و از این دکترین دو هدف را دنبال می کرد؛ هدف نخست، سلب قدرت طالبانی بود که می جنگید و هدف دوم همسایگان افغانستان به ویژه ایران و پاکستان و حتا روسیه را نشانه می رفت.
به گمان بسیاری سازمان اطلاعاتی پاکستان، در تربیت و آموزش طالبان نقش دارد حتا امروز که دولت پاکستان در حال پاک سازی دره ی سوات است. این تحلیل بر این ایده استوار است که دولت پاکستان همآره بهترین راه مساله طالبان را «فرار از دست آن» و «انداختن مشکل به دوش دولت افغانستان» می داند. در حقیقت آن ها می خواهند تا طالبان مشکلی بیرونی باشد نه درونی. در کنار پاکستان نمی توان برای پشتیبانی ایران و روسیه از طالبان و القاعده هیچ برهانی پیدا کرد. روسیه سال ها به مجاهدین برای سرنگونی طالبان کمک می کرد چرا که از ایجاد زنجیره ی ستیزه جویان اسلامی از کابل تا چچن هراس داشت و جمهوری اسلامی نیز به سبب تفاوت ایدئولوژیک دینی نه تنها از سرنگونی طالبان به دست آمریکا ناخشنود نشد که براساس توافق هایی این امر را تسهیل کرد. با وجود در دست داشتن چنین استنادهایی، نمی توان باور داشت که روسیه و ایران در برابر آمریکایی شدن تمام و کمال افغانستان بیکار بنشینند و به همین دلیل هم بسیاری از ژنرال های ناتو، همواره سرنخ برخی از ناآرامی های افغانستان به خارج از مرزهای این کشور ارتباط می دهند. بازی دیپلماتیک ایران یا روسیه در افغانستان، روی کردی چند زاویه ای و بسیار پیچیده دارد. آن ها نه تمایل دارند که طالبان به قدرت بازگردد و نه می خواهند که به شکل کاملی نابود شود، نه افغانستان پر هرج و مرج را می پسندند و نه کشوری دارای امنیت پیشرفته و به همین ترتیب برای ایران و روسیه دولت حامد کرزای نه دوست بوده و نه دشمن. در یک سال اخیر البته روابط تهران-کابل آشکارا فزونی یافت درست در زمانی که واشنگتن روزانه چندین نوبت خود را به سبب چهره سازی از حامد کرزای، کارگر یک رستوران در آلمان سرزنش می کرد.
مرور این هژمونی نشان می دهد که چرا پرچم آبی رنگ عبدالله عبدالله گویا قلب کشورهای همسایه افغانستان را نشانه رفته و در جریان رقابت ریاست جمهوری هیچ یک از سفرای کشورهای همسایه نشستنی با این مجاهد سابق نداشتند، او بدترین انتخاب برای همسایگان افغانستان و بهترین انتخاب برای آمریکا و ناتو بود. دولتی که او تشکیل می داد، دو گزینه را روی میز طالبان می گذاشت؛ یا جنگ یا صلح. انتخاب نخست، باز گذاردن دست ژنرال های ناتو برای سرکوب تمام و کمال جوخه های ترور بود و انتخاب دوم، ستیزه جویان را به روند سیاسی افغانستان فرا می خواند که با انتخابی شدن مقام های محلی و ولایتی، پایه گذاری می شد. بیم و هراس همسایگان افغانستان را به آسانی می توان درک کرد؛ بخشی مهمی از طالبان به راه نخست می رفت و ناتو و آمریکا این بهانه را پیدا می کرد که زیر سایه مجوز دولت ملی افغانستان، این کشور را پا کسازی و به خانه ی نظامی خود تبدیل سازد.
تغییر به سبک کرزای
تغییر جسارت می خواهد اما جسارت تنها به کار نمی آید. چنین دکترین جسورانه ای که عبدالله و نخبگان افغانستان به دنبال آن بودند، نیازمند زیرساخت ها و بنیان هایی قوی است تا در توفان تغییر، جنگ قابل پیش بینی با طالبان و در برابر دست های همسایگانی که قصد دفاع از منافع خود را دارند، آن چه تا به امروز و در هشت سال گذشته به تدریج شکل گرفته نیز از میان نرود. آیا افغانستان امروز چنین پتانسیلی را داراست؟ این همان دریافتی است که پیش از این سخن از آن رفت و اجازه می داد تا «مردم افغانستان، آمریکا، ناتو، سازمان ملل، روسیه، ایران و دیگر نقش های کلیدی سپهر سیاسی کشور چند تخم مرغ دانه درشت خود را برای سبد حامد کرزای به کناری نهند». برای بخش گسترده ای از مردم افغانستان که از دست کرزای به ستوه آمده اند، در کنار آمریکا و ناتو و حتا بخش های روشنفکرتری در شورای امنیت سازمان ملل بسیار جای خوش وقتی خواهد بود که در ۳۰ سنبله، نام عبدالله عبدالله از سوی کمسیون مستقل انتخابات به عنوان رییس جمهور آینده ی افغانستان یاد شود اما آن چنان که نتایج نخستین آرا نشان می دهد، حامد کرزای بیش ترین شانس و قریب به یقین تنها شانس پیروزی را داراست و این پرده از راز افغانستان بر می دارد.
کرزای در افغانستان و خارج از افغانستان، ایده آل هیچ عقل سلیمی نیست اما گویی توافقی جمعی برای ماندن وی در قدرت وجود دارد. حامد کرزای در یک سال گذشته البته خود در راه شکل گرفتن این توافق دسته جمعی پا پیش گذارد و کوشش بسیاری کرد. او روابطش با همسایگان به ویژه ایران را بهبود بخشید و با وجود تنش و تیرگی رابطه با ایالت های متحد به باراک اوباما به شکلی تلویحی قول «تقسیم قدرت» را با ایجاد پست نخست وزیری داده است، پستی که شاید به یار افغان آمریکا، زلمای خلیل زاد برسد. از سوی دیگری کرزای در پشت پرده به تقویت طالبان خواستار قدرت سیاسی پرداخته و برای کنترل امنیت کشور نیز دست یاری به سوی دوستان مجاهد خود دراز کرده است.
این چنین می توان از «تغییر» تفسیری ارایه کرد که مبتنی بر روش حامد کرزای است. او با درس گرفتن از نفرت همگانی پدید آمده علیه دولت ناکارآمد خود، کوشیده اگر برای بار دوم به کرسی ریاست جمهوری رسید، دولتی را تشکیل دهد که بتواند اگر نه همه ی چالش ها را تدبیر کند که دست کم قطار افغانستان را به مسیر درست خود در ریل بازگرداند. یک مثل پارسی می گوید که «آزموده را آموزدن خطاست» اما در افغانستانی که اکنون به هیچ کجای دیگر جهان شباهت ندارد، شاید بتوان این پندار قدیمی را برای مدتی کنار نهاد. بسیاری البته باور دارند تا جنگ سالاران، ناقضان حقوق بشر و مرتکبان جنایت های جنگی هم چون دوستم در کشور نقش سیاسی تعیین کننده دارند، افغانستان نه روی آرامش خواهد دید و نه می تواند روی ماه دموکراسی را ببوسد، شاید باید به درستی این باور بیش از گذشته ایمان آورد اما هر روز بامداد که خورشید بر فراز کابل طلوع می کند، این حقیقت را یادآور می شود که جنگ سالاران هنوز بزرگ ترین قدرت سیاسی افغانستان هستند و راه امنیت که پایه ی دموکراسی است، گویا این بار هم از گلوله ی تفنگ آن ها می گذرد.
عزت الله واصفی، بزرگترین قاچاقچی هرویین در اردوی عبدالله عبدالله
چندی پيش عزت الله واصفی، کسی که به گفته ی برخی منابع داخلی و بين المللی يکی از بزرگترين قاچاقچيان مواد مخدر جهان محسوب می شود، حمايتش را از نامزدی عبدالله عبدالله اعلام کرد. اين خبر گرچه در رسانه های داخلی نشر شد اما اين رسانه ها یاداوری نکردند که همين فرد عزت الله واصفی به جرم قاچاق مواد مخدر در آمريکا زندانی بود، زمانی که والی فراه بود، جان مردم را به لب رساند و همين فرد...
دو شنبه 10 اوت 2009
عبدالله عبدالله کاندید معجزه نمأ دویچه وله
عبدالله تنها تاریچه اش وزارت خارجه دوران کرزی نیست ، این معجزه شما ؛ تاریخ ماندگارش پنچ سال جنگ و قتل درسالهای 1993-1996 که مردم بی دفاع را با راکت و مرمی تداوی کرد نیز است ، چرا سطحی میخواهد تاریخ افغانستان صفحه بزنید ؟
شنبه 5 سپتامبر 2009, نويسنده: لیزا سروش
پيامها
7 سپتامبر 2009, 08:57, توسط آصف سرپلی
اگر چی میگن که سرمی آزموده ره آزمودن خطاست لاکن ما مردوم باز می آزمایم و باز می آزمایم . شوما ده کار ما چه غرض دارین که ما یک سرمه ره چند دفه می آزمایم . مثلن ما کرزی ره یک دفه آزمودیم ناکام شود . خی ده امی یک دفه آزمودن و ناکام شودن ما ازو تیر شویم نی آشنا جان ما اوره باز آزمودیم سرمی اول چشم ما ره ده سوزش دراورد دفی دویوم ما ره یک کمترک کم بین کت . لاکن باز او ده ما واده کده که امدفه ام ده مه رای بتین مه خدمتی تانه میکونوم و با کار های خوب خوب چشم هایتانه روشن میکونوم اونمو بود که ما مردوم باز رای دادیم یانی که باز آزمودیمیش لاکن امدفه چشم های ماره بیخی کور کده پوچک ساخته گیست لاکن ای کرزی لوده ما ره از خود کده لوده تر یافته باز پیشی ما آمده بود که امدفه ام ده مه رای بتین اگه خدمتیتانه نکدوم و بخاطری نوری چشمایتان شفا خانای نور نساختوم دیگه باز ده مه رای نتین و مه ره امتیان نکونین . اونمو بود آشنا جان که ما مجبور شودیم که کرزی ره باری سیوم ام بیازماییم . لاکن اگه امدفه ام مثلی دفای دیگه خدمت نکت و چشم های کور شودگی ما ره روشن کده نتانیست دیگه ده زندگی از ما رای نخات بورد و باز ما ام خات گوفتیم که براستی که سرمی آزموده ره آزمودن خطاست .