توطئه ی قتل مسعود در پنجشیر
واقعه هشتم: منابع: آغا مشتاق و صالح محمد ریگستانی/ از کتاب مسعود در نبرد استخباراتی/ ما از روی اشاره های غیر واضح مسعود، کم وبیش از رفت وآمد های افراد مشکوک در خانه ضابط ناچار آگاهی داشتیم. بنا بر مصلحت، خود را گول می زدیم تا مسیر اصلی قضیه را بهتر تشخیص بدهیم. هرزمانی که مسعود به خانه ضابط ناچار می رفت، من درکنارش می بودم. این را هم می دانستیم که یک دختر زیبا از کابل به خانه ضابط ناچار می آمد و شب و روزها درآن جا باقی می ماند. در مرحله نخست این ذهنیت وجود داشت که دختر ناشناس معشوقه ضابط ناچار است و خود او نیز ظاهرا چنین نمایش می داد که با دختر روابط خانواده گی دارد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
درسال 1363 خورشیدی توطئه ی دیگری درمورد قتل مسعود در پنجشیر افشا شد که هم برای برنامه ریزان اطلاعاتی خاد دولت کارمل و هم برای شبکه ضد جاسوسی احمد شاه مسعود، که این توطئه را رد یابی کردند، بسیار تعیین کننده بود. حمله و ضد حمله استخباراتی درین حادثه به حدی پیچیده و سازمان داده شده بودکه شخص مسعود اعتراف کرد که عملیات بی اثر سازی این حادثه در نوع خود "شاهکار" اطلاعاتی به حساب می آید. وی به صالح محمد ریگستانی گفت که اگرمن چه گونگی با خبر شدن ازین توطئه را بنویسم، شاهکار فعالیت های اطلاعاتی خواهد بود."
مشتاق رئیس اداره تحقیق شبکه اطلاعاتی مسعود می گوید:
یکی از مجاهدین پنجشیری به نام عبدالقادر مشهور به ضابط ناچار، که از سوی شبکه خاد کابل استخدام شده بود، زمینه حتمی قتل مسعود را آماده کرده بود. مگرقبل ازآن که مسعود را با استفاده از تفنگچه بی صدا و زهر قوی و زودکش ازبین ببرد، به وسیله شخص مسعود افشا گردید.
ریگستانی می گوید:
مسعود زمانی که تصمیم می گرفت برنامه های مهمی را طراحی کند، دو سه روز، خودش را از انظار مخفی می کرد. دریک چنین حالت، شاید یک یا دو تن از نزدیکان خاص وی، محل اقامت او را می دانستند. یکی ازپناه گاه های مسعود، خانه شخصی ضابط ناچار بود که مسعود همیشه به آن جا رفت وآمد داشت.
روزی مسعود به خانه عبدالقادر ضابط ناچار در عقب دکان های روستای بخشی خیل می رود. بعد از ورزش مختصر داخل همان اتاقی می شود که مخصوص خود او بود. دستور می دهد که برایش شیر بیاروند. ضابط ناچار بدون معطلی گیلاس شیر و شکر را روی میز مسعود می گذارد. مسعود بی آن که به سوی ضابط ناچار نگاهی بیاندازد، از وی به شوخی می پرسد:
درین گیلاس که چیزی نیانداخته ی؟
ضابط ناچار ظاهراَ شوخی مسعود را نادیده می گیرد و خود را گول می زند می گوید:
آمرصاحب، شیر تازه و خوبست.
مسعود اندکی تأمل می کند و به سوی گیلاس دست نمی برد و این بار با لحنی محکم تر از وی سوال می کند:
ضابط، در شیر چیزی نیانداخته ی؟
قیافه به ظاهر خونسرد و آسیب ناپذیر ضابط ناچار، این بارکمی درهم می رود و دست پاچه گی در حرکاتش مشاهده می شود. مسعود با لحنی قاطع و نیشخند آمیز می گوید:
برو همان تفنگچه و ماده زهری را که برایت داده اند، برایم بیاور!
ضابط ناچار تکانی می خورد ورنگ از رخش می پرد و به سرعت خودش را به پاهای مسعود می اندازد.
مشتاق می گوید:
کشف شبکه ترور ضابط ناچار مثل همیشه جزو بازی های افشا ناشده مسعود بود که نه تنها من؛ بلکه سایر نزدیکان او، تا امروز از جزئیات آن آگاه نشده ایم. جالب این است که من به حیث رئیس تحقیق شبکه ضد جاسوسی ، زمانی از کشف این توطئه آگاهی یافتم که مدتی از آن سپری شده بود. این خبر از زبان برخی از بادیگارد های مسعود به بیرون درز کرد و من از آن اطلاع یافتم. این پنهان کاری برای من قابل تعجب نبود؛ مسعود هیچ گاه سرنخ های اطلاعاتی را در اختیار کس دیگری قرار نمی داد. بعد از آن که از جریان خبر شدم، خواهان مجازات شدید ضابط ناچار شدم. خود را آماده کردم که وی را به شکنجه وبازجویی بکشانم، اما وی تقاضای مرا رد و گفت:
ناچار هرچه باشد، به من خدمت کرده است. من مدتی درخانه اش نان ونمک خورده ام. او را مجازات نمی کنم؛شاید اصلاح شود.
کاکا تاج الدین درین باره می گوید:
ما از روی اشاره های غیر واضح مسعود، کم وبیش از رفت وآمد های افراد مشکوک در خانه ضابط ناچار آگاهی داشتیم. بنا بر مصلحت، خود را گول می زدیم تا مسیر اصلی قضیه را بهتر تشخیص بدهیم. هرزمانی که مسعود به خانه ضابط ناچار می رفت، من درکنارش می بودم. این را هم می دانستیم که یک دختر زیبا از کابل به خانه ضابط ناچار می آمد و شب و روزها درآن جا باقی می ماند. در مرحله نخست این ذهنیت وجود داشت که دختر ناشناس معشوقه ضابط ناچار است و خود او نیز ظاهرا چنین نمایش می داد که با دختر روابط خانواده گی دارد. مسعود نظر دیگری داشت. او گفت که دختر مذکور تحصیل یافته انتستیوت ویژه استخبارات درشوروی بوده و اکنون برای اجرای مأموریت خاص اطلاعاتی به این جا پرتاب شده است. با توجه به این موضوع، من با ضابط ناچار وارد مفاهمه شدم و دو بسته بسیار کوچک زهر و یک تفگچه بی صدا را که دختر از سوی خاد یا شبکه کا، جی ، بی به ضابط ناچار تحویل داده بود، به دست آوردیم. ضابط ناچار افشا کرد که مأموریت دختر همان چیزی است که مسعود تشخیص داده است. پس فیصله شد که برای دختر هیچ مزاحمتی ایجاد نشود تا ما بتوانیم دیگر شبکه های ارتباط داخلی و منطقه ای او را شناسایی کنیم. اما زمان خیلی محدود بود و درست چند روز بعد، آخرین و مهلک ترین تهاجم ارتش سرخ بر پنجشیر آغاز شد و تمامی برنامه های ما را برهم زد. من درست نمی دانم که دختر مذکور از سوی کا،جی، بی به یک چنین مأموریتی اعزام شده بود یا آن که این برنامه از سوی خاد رژیم آماده شده بود. این زن جاسوس، کاملا حرکاتی وقیح و لاقیدانه داشت و مانند دیگر زنان، از ازدحام وحضور مردان اصلا نگران نمی شد.
مسعود از زندانی کردن ضابط ناچار ( حتی به مدت کوتاه ) نیز پرهیز کرد. فقط مدتی او را تحت نظر گرفت و هنگامی که به طور مکرر، اطمینان داد که دیگر هرگز وارد این بازی ها نخواهد شد، آزادی دو باره خود را بازیافت. اصرار واستدلال ضابط ناچار این بود که او از سوی استخبارات خاد برای کشتن مسعود توظیف شده بود؛ اما او قصد داشت از امتیازات مادی خاد بهره ببرد و هیچ گاه به طور جدی برای کشتن مسعود ، تلاش نکرده بود. شماری از مردم که ازین همه ماجرا های خطرناک آگاه شده بودند، نسبت به رفتار مسعود در برابر آقای ناچار اعتراض کردند. رخنه استخبارات دولت به خانه ناچار، همچنان یک راز ناگشوده باقی مانده است. ضابط ناچار نیز هرگز فرصت نیافت که زبان باز کند و بخشی از برنامه مرگبار خاد را به شاهد تاریخ تحویل دهد. او در سال 1385 به ندای اجل لبیک گفت و ازین دنیا رفت.
قسمت اول |قسمت دوم | قسمت سوم| قسمت چهارم| قسمت پنجم| قسمت ششم | قسمت هفتم | قسمت هشتم |قسمت نهم
پيامها
5 سپتامبر 2009, 06:14, توسط اصیل کابلی
قهرمانی صفت مردان بود
نه که شان یک مشت حیوان بود
تقدیم به شیر بچه های روباه صفت جنایتکار ملی افغانستان احمد شاه مسعود
این قهرمان ساختگی ، این سنگ فروش لعنتی
آخر سقوط میکند
این قاتل بیچارگان این مزدور بیگانگان
این آمر غارتگران ، آخر سقوط میکند
مام وطن افسرده شد ،کابل بسوخت ویرانه شد
این اقتدار ظالمان ، آخر سقوط میکند
عزت نماند به مرد و زن ، آواره شد خلق وطن
این شیر بچه ای کاغذی، آخر سقوط میکند
موزیم کابل چور شد ، اهل قلم ترور شد
این خیل غارت پیشه گان، آخر سقوط میکند
ای جابران سخت دل این کابل است شهر سخا
این شیرچور کاخها، آخر سقوط میکند
ای تو ز کوه پائین شده، گم شو برو از کابلم از این دیار خوشگلم
این کرگسان کوه نشین ، آخر سقوط میکند
ای توت و تلخان خوره کان، کتاب سوزان جاهلان
این بت خود تراشتان، آخر سقوط میکند
فهیم و عبدالله ببین، ولی و بسم الله ببین
این راهیان بز بچه، آخرسقوط میکند
ای پنجشیری کوهستانی، بدهیکلان سرچپات
دور سیاه شوم تان ، آخر سقوط میکند
این شیوه ای سخن زدن ، نه دری است نه پارسی
این لهجه کوهستانی ، آخر سقوط میکند
ای کابلی زبان توست ، دری دل نشین توست
این لهجه زشت شمال ، آخر سقوط میکند
"حق آید و باطل رود ، پای شما در گل رود
اندیشه شیطانکی آخر سقوط میکند"
ختم شود این دور شوم دور سقاوی دوهم
غلام بچه به هر لباس، آخر سقوط میکند
شاهد کابلی
توضیح: منظور از شمال دزدان و کیسه بران شمالی است که در کابل عزیز من از دیر بار به همین نام مشهور اند. در زمان ظاهر شاهی اگر کسی به بس های ملی سفر میکرد و لهجه کوهستانی مردم شمالی را میشنید به دوست یا مسافر دیگر هشدار میداد که دزدان شمالی سوار بس اند.
5 سپتامبر 2009, 06:17, توسط اصیل کابلی
قهرمان شیاد
قهرمان خون و آتش
قهرمان قتل و غارت
قهرمان مسعود !
ای اسطوره بیداد و ظلمت
****
نام تو یاد یتیمان است
نام تو یاد سیه پوشان خاموش است
نام تو یاد آور جهل است و نامردی
ای تو ضحاک بر شده در دامن ابلیس
کدام شهکاریت چون راد مردانست ؟
****
ابن همه شیون که بالا است
صدای ناله های خفتگان صبح افشار است
صدای پیر مردان در نبرد با کرگسان توست
غریو مادر کبرای ده ساله
عذر و زاری ناهید معصوم
گریه های جانسوز آن فریدون است
ای تو قهرمان شیاد، خونخوار بز
کدام رسمت به سان مرد میدان است ؟
****
قلب آسیا زار است
از هر بیشه و هر برکه اش کرگان نمایان است
طالب بچه ای وحشی بر مردار نعش ات جلوه باران است
ناکس چون غلامان زیستی بی آبرو رفتی
بگو ای شیر بچه از تبار جغد
کدام رزمت به یاد رستم زال است ؟
****
این سیه کاران مست از خون
راهیان راه مسعود راه جهل
قاصدان ظلم و وحشت ناکسان دون صفت
باز چنگال در گلوی خلق بیجان اند
که همچون خیل"بد گستر و بی بنیاد و بد گوهر"
به نعش آمر بی مایه گان فخر و ثنا دارند
شاهد کابلی
کابل 1383
6 سپتامبر 2009, 09:24, توسط شمس
کاش این جنایتکار بز شکل همان زمان مردار میشد که فیصدی جنایات و خیانت های او کمتر میبود.
اگر جنایتکار ملی مسعود همان زمان که آقای مامون گفته به قتل رسیده بود نه کابل ویران میشد و نه هزاران بیگناه به قتل میرسید.
لعنت و نفرین ابدی بر آنانیکه از این جنایتکار و متجاوز قهرمان افسانوی میسازند.