آیا کرزی با رفتن به دره کیان درانتخابات ریاست جمهور موفق خواهد شد ؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آیا کرزی با رفتن به دره ء کیان درانتخابات موفق خواهد شد ؟
کیان زادگاه سید منصورنادری دره ئ شاداب وخوش آب وهوا ازنامش پیداست که شأن وشوکت تاج واقتدار است . درافغانستان هرگاه اسم ازکیان برده میشود درذهن شنونده بطورنا خود آگاه اسماعیلیه را تداعی مینماید وهمین طور سید منصورنادری . این دره درفاصله تقریبآ 35- 40 کیلومتری ولسوالی دوشی درمسیردره شیکاری ولایت بغلان قرارگرفته که ازنظرموقعیت جغرافیائی ، ازامتیازبسیاربالای سوق الجیشی برخورداراست . چه دره کیان که شاخه ی از دره ئ شکاری است دامنه وشاخ وبرگ آن بلندا وعمق کوه پایه های وحشی بابا- هندوکوش را درافسارخویش داشته خطوط مرزی با ولایات بامیان ، پروان ، پنچشیر، کندزوسمنگان ، دارد .
به علاوه خود این دره ، تاریخ وگذشته اسماعیلیان درسراسرجهان نشان میدهد که پیروان اسماعیلیه یا با دداشتن سرشت وطبع رزمندگی وآزادمنشی شان ویا به دلایل مختلف دیگر- ازجمله ترس ازلشکریان دشمن برای حفظ جان شان نقاط بلند دژگونه ی دره ها را دردل کوه های صعب العبور دور ازچشم هاودست های آزاردهنده ی شکنجه گر برای سکونت شان انتخاب میکرده ، واین امردرافغانستان باعث شده که اسماعیلیان ازبلندترین قله پامیر بدخشان تا انتهای دره ئ غوربند وشیبربامیان - کوه بابا - هندوکوش را دراختیار داشته باشند . پیروان این مذهب درافغانستان به علاوه نفوس زیاد متمدنانه شان درمراکزشهرها همچنان ازگذشته تاکنون درمناطق کوهی ولایات وردک ، تخار و سمنگان نیز ساکن می باشند .
جریان اسماعیلیه درافغانستان که به گمان اغلب ازگرایش ناصرخسرو به این مذهب وکسب واعطای مقام حجت ازجانب خلفای فاطمی (امامان اسماعیلی ) درمصر شروع میشود ، بعد از یمگان (ناصرخسرو) کیان ( سیدمنصور) به اسماعیلیه جان وروح تازه داد .
کیانی ها ( اسماعیلیه ) درتاریخ افغانستان بخصوص اززمان امیرشیرعلیخان درگیرسیاست واداره دولت بوده اند . اما درین صدسال اخیر خاصه از زمان امیر امان الله خان بدینطرف اینان ازجانب دولت مرکزی به عنوان یک بخشی قابل ملاحظه وحامی حاکمیت مورد احترام قرار گرفته دربین جامعه ی غیراسماعیلی افغانستان نیز درروابط ، معاشرت وصداقت شان ازحرمت واعتبار خوبی برخورداربوده اند .
تاریخچه روابط وبرخورد های درست وغلط حاکمان افغانستان تجربه های چون :
ظاهرخان برای احترام ورضایت این جمع به خانه سید کیان در دره ئ کیان میرود و دردو دوره پارلمانش پست معاونیت پارلمان را به ایشان زمینه سازی میکند .
داود خا ن با زندانی نمودن سید منصور وبرادرش حمایت اینان را ازدست میدهند ، نورمحمدترکی وحفیظ الله امین با زندانی نمودن سید منصور وبه شهادت رساندن سه برادرشان با جمع ازسران اسماعیلیه وصدوردستور واعزام 12000 نفربرای قتل عام مردم دره کیان دشمنی شان را کمائی مینماید. کارمل با آزادی سید منصور اززندان دست دوستی به ایشان درازمینماید. داکتر نجیب الله نخست با تفویض بخشی ازصلاحیت اداره دولت حمایت و بعدآ به دلایلی دشمنی سیدمنصور را کسب مینماید . بدون شک اگر حمایت ایشان را ازدست نداده بود به آن سادگی ازپای درنمی آمد . آقای حضرت مجددی، استادربانی وآمرمسعود شهید تازمانیکه حمایت ایشانرا با خود داشتند درکابل وشمال حکومت مینمودند وبا ازدست دادن حمایت موصوف نخست شما ل وبعدآ کابل را تسلیم مخالفین نمودند. البته حکم خصوصیات عیاری ، جوانمردی ، حرق وطن پرستی وگذشت وسخاوت این پیرخرابات بود که با استاد ربانی ودولت نام نهادش که تا چند ساعت قبل با تانگ وتوپ علیه همدیگرمی جنگیدند درشرایط شکست و پناه آوردن شان به پلخمری ، موصوف با تشکیل کیلومترها صف مستقبلین ، اجرای تشریفات خاص گارد ملی ، ذبح گاوها و اعلام آمادگی وحمایت شان درجنگ علیه اجنبی ها تحت فرمان استاد ربانی به عنوان رئیس جمهور، از ایشان وکابینه آواره وفراری اش که قلبهای بازمانده ازتپش برای جزای اعمالشان هرلحظه انتظارمرگ را می کشیدند - استقبال گرم را انجام میدهد . این اقدام بی نظیر دران شرایط – حیثیت سروم خون را داشت که شیریانها را به حرکت انداخته و روح درکالبد شان می دمد .
باسقوط شمال به دلایل مختلف که معلوم نیست و چیزهای را که من میدانم زمان بیان آنها هنوز فرا نرسیده ، سید منصور رهبراسماعیلیه افغانستان وپسرش سید جعفرنادری والی بغلان وقومندان قول اردو ذون شمال شرق مثل بسیاری از رهبران جهاد ومقاومت به خارج رفتند که هیچ وقت ازعلایق وفعالیتهای سیاسی نظامی شان فاصله نگرفته و به اثروجودموانع که سد ورود شان به افغانستان بود ، در آنطرف مرز ها ی کشور با فعال نگهداشتن نیروهای شان درقالب وجمع سایرنیروهای مقاومت در داخل خاک ، مثل بسیاری از فعالان مسایل افغانستان منتظیرورود به میهن وپیکار جدید بودند .
با شهادت آمرمسعود شهید و حادثه 11 سپتامبر سید جعفرنادری وارد افغانستان شده وبا حرکت مردمی که شخصآ درپیشا پیش آن قرار داشت ولایت بغلان را ازاشغال نیروهای طالبان به تصرف خویش در می آورد .
اما بعد ازچند روزمحدود یعنی بعد فیصله بن وقبل ازدوره تسلیمی ریاست جمهوری استاد ربانی به کرزی ، نیروهای مسلح غیراسماعیلی متحد ضدطالبان ، مانع ازاحرازپستها ی سابقه سید جعفرنادری درولایت بغلان میشوند ، وبا بوجود آمدن برنامه ی ( ِِدی دی آر ) سید منصورنادری با لبیک گفتن به خواست واراده جامعه جهانی وبا اندیشه ی پایان یافتن دوره جنگهای داخلی تمام سلاحهای شانرا تسلیم دولت نموده وبطورخستگی ناپذیردرصحنه سیاسی به فعالیت ومبارزه خویش دربرابررقیبان ادامه می دهد. با وجود پیش آهنگی موصوف - دولت آقای کرزی به مذکورومردم اسماعیلیه نه تنها هیچ نوع توجه ننمود، بلکه بسیاری ازاین جمع با ازدست دادن اموال منقول وغیرمقول خویش وتوهین وهتک حرمت شدن توسط بعضی ازنیروهای مفسید دولتی دربدترین شرایط سیاسی ، اجتماعی تاریخ خویش قرار گرفتند .
اما کرزی با وجود دل ناخوشی های سید منصور ومردمش از او که درمدت هشت سال توزیع امتیازات کشوری ازچشم وهوش پدرملت غایب وبباد فراموشی سپرده شده بود، درانتخابات ریاست جمهوری ازایشان به عنوان شخصیت ملی ، رهبرسیاسی مذهبی و... استمداد میجوید . چی شده که آقای کرزی این همه مراکز ولایات وشهرهای پرجمعیت که متشکل ازهمه ای اقوام ومذاهب کشور هست فراموش میکند تنها ویگانه کیان را انتخاب مینماید ؟ آیا خواب دیده استکه بزرگی می آید ومیگوید که برای موفقیت خویش برو دعا سید منصور را بگیر ؟ یا میگوید که به کیان برو ازین مردم پوزش بی طلب که درحق شان جفا کرده ای ؟ یا حال بخود آمده استکه سید منصور با وجود چند نفرمحدود مخالفش صاحب چنین کتله ی عظیم ازمردم استکه چشم هرنا بینا را بینا وگوش هرنا شنوارا شنوا میسازد .
حال کرزی با انتخاب آقای سید منصور نادری وپوزش خواستن عملکرد گذشته اش در باب این جمع میخواهد که رای ارادتمندان آنرا باخود داشته باشد - شاید این مردم به امید وعده شخصیت چون رئیس جمهور ورخت بستن دوران تاریک ومظالم عمال نابخرد دولت گذشته ، رای خویش را به صندوق جناب آقای کرزی بریزند – اما ازسایرمردم فراموش شده ، مأیوس وناامید چه توقع دارد ؟ آیا تنها با کسب رای این بخش ازمردم برنده خواهد شد ؟
معلوم استکه 90 فیصد مردم افغانستان از هشت سال دولت سراپا در انحصار قاچاق موادمخدر، فساد اداری ، عمال بیگانه وغیرمسلکی ناراضی بوده وخواستار یک تحول وتغییرجدی در رهبری وسیستم - نظام هستند .
خدواند قادراست
کابلی
پيامها
30 آگوست 2009, 22:59, توسط شهاب
آقای کابلی شما از کاه کوه ساختید بسیار جالب و خنده دار اگر به دعای سید منصور کسی ریس جمهور میشد یا رییس جمهوری نا بود بیشک تا حال خودش ریيس میبود و دشمنش نابود.
1 سپتامبر 2009, 13:37, توسط مزاری
شهاب جان ! آقای سید منصور نادری واقعآ شخصیت مردمی مردم شمال اند ، بدون در نظر داشت علایق مذهبی شان . مقام معنوی شان بزرگتر و بمراتب با شکوه تر از چوکی غلامی ریاست جمهوری بد نام اوغانستان است . اگر مانند ایشان چند شخصیت دیگری میداشتیم باور داشته باشید در چنین جال بی سر نوشتی گیر نمی ماندیم !
بس همین کفایت میکند که پیروان شان انتحاری ها نیستند !!!!!!!!!!!!!!!!
4 سپتامبر 2009, 20:53, توسط آصف سرپلی
آقای شهاب جان سلام بیادرک ! اکه مزاری جان (قبرستانی) ما راست میگه . مه و شوما چه ره میفامیم هر چه که میفامه امی قبرستانی جان میفامه و بس . کرزی ره میدانی که ده کوجا رفته و ده کودام دروازه درامده ؟ مه خو گوفتوم که نمیدانی . نی . ده دروازی درامده که ده سریش نویشته است که اینجا محلی پر زدن جبریل نیست / حتمن جای ابلیس خات بود که کرزی به بسیار شوق بری طلبی کومک رفته باشه . قبرستانی عزیز ما میفرماین که اگه ای رقم شخصیت یک چند تای دیگه ام میداشتیم . اونمو بود که کلگی افغانیستان از یک نسل میشود . میگن میگن . مچیم بگویوم نگویوم . خدا بکونه آقای قبرستانی ما اسماعیلیه و از جمی سیدی کیان نباشه اگه نی . میگن : مردوم میگن . مه نمیگوم . میگن که : اجازه است بوگویوم ؟ (بلی بگو) (نی نگو) بگویوم بغم ببانوم نگویوم چتو کونوم . بیاین میگوم هرچه باداباد مردوم میگه ده مه چه . هر دختری که نو عروسی شوه باید شب اول از سید صاحیبی کیان باشه که مردوم ام اموقه ده تاریکی مانده شودن که بخاطری تبرک عروس خوده برای جناب سید صاحیبی کیان می آرن تا پسر بچی از نسل و خون او پیدا شوه شاید کرزی صاحیب ام تنها نامده باشه یگانتا ره کتی خودیش آورده باشه تا از او یک نسلی تبرکی بگیره . مزاری جان قندول میگوم که سریم قار نشی . مه ای گپه از مردوم شونیدیم اگه دروغ بود معاضرت میخایوم و حتا نمیدانوم که جنابی سید منصور ده سیدی کیان چه میشه . شوما حتمن مالوماتی زیات ترک دارین بد نمیشه اگه سوانیحشانه برملا بکونین . تا دانی مردوم یخ کده بانه . از مزاری جان بخشیش میخایوم که ده بابای ای قوم که حیسیتی پدر و نر به امگی ای مردوم دره را داره از زبان مردوم بی مانا افشا گری کدوم که اگه دروغ برایه ده روی مزاری جان چه رقم سیل خات کدوم . مه چکونوم مردوم میگن . مردوم پشتی پاچا ام گپ میزنه دیگه . ب ا م ا ن خ د
9 سپتامبر 2009, 09:14, توسط سخی معصومی
برادر عالیقدر آصف جان سرپلی؛
آنچه که جناب شما بر ما مردم اسمعیلیه نسبت داده اید، جزءِاز توهینات میباشد که گوشهای ما برای مدت های خیلی طولانی میشنوند مثلا": غالی، چراغ گولک، سیاه گوشک، مرتد...
محترما،
جواب ادعایۀ خود را میتوانید در این سوال دریابید:
کو آنمردِ که بتواند جوابگوی ملیون ها عروس باشد؟
خواهشمندم لحظۀ فکر کرده و از ضمیر و وجدان خویش بپرس که آیا قلمِ در دست گرفتۀ شما و یا افکار شخصی خود شما، شایستگی تحریر آنرا دارد که با همچون بهتانِ دل های یک گروه از مردم بی آزار را که به وحدانیت خداوند(ج) و رسالت حضرت محمد مصطفی(ص)ایمان کامل داشته و کلمۀ توحید میخوانند و امربردار حضرت نور مولانا شاه کریم الحسینی، کریم آقا خان چهارم و چهل و نهم امام حاضر که نسل اندر نسل از شروع امامت حضرت مولانا مرتضی علی(ع)، 51 سال قبل بر مسند امامت منحیث امیراموءمنین جلوس نمودند و همواره در بهبودی زندگی بشر و نیک نامی اسلام کوشش دارند، بیازرده و یا برنجانید.
برای معلومات و روشنی سوال دیگر شما، سید کیان لقب سیدی سید منصور نادری و خاندان ایشان میباشد. آنها مثل من وخودت سرنشینان این کشور و بندۀ خاکی میباشند و یک تعدادی از اسمعیلیان گرویدۀ حسن نیت و خوبی های این فامیل بوده و سید منصور نادری را رهبر اجتماعی و سیاسی قبول دارند و عدۀ هم ایشانرا به حیث پیر میقبولند و ما منحیث یک انسان آزاد اندیش و خردپسند باید به اعتقاد هر انسان احترام قایل باشیم تا دیگران هم به اعتقادات ما نیز احترام بنمایند.
10 سپتامبر 2009, 09:22, توسط مزاری
حاجی صیب سلام وعلیکم ! مه هم صفحۀ را مثل دره کیان پیدا کدوم که قدرت پرواز جبرئیل ده او نباشه و از همگی خواهش کدیم که نخانن ایکه باز میخانن ، چشم سفیدی خودشان اس ده مه غرض نیس .
اول ایکه حاجی صیب بین مزاری و قبرستانی فرق بسیار اس که شما گفتین فرق نداره . اگه نمی فامین ، بدانین و آگاه باشین که مزارشریف مفرد خاص به گفتۀ شما به شهر وقبرعلی (ک) میگویند و قبرستان جم عام اس . حاجی صیب مردوم از قبرستانها گوریخته ده شار و بازار کارو بار میکنن همو رقم که شما ده زیر البرز هوتل شار مزار بزازی دارین . شما که نام خدا عقل بابه های مردومه ده بالا جیبتان دارین ، از همو عقلکای دیگه مردوم استفاده بکنین و دیگه مره قبرستانی نگوین که اگه دیگه حریفای تان خبر شون گدودی زیاد میشه .
دویوم ایکه ده یکی از نوشتای تان به این از دین حقیر و از مذهب فقیر نوشته کده بودین که بابکه ده هژده چمن گیر کدیم که از چمنهایم گریخته نمی تانه . اول نفامیدوم که هدف شما از هژده چمن چیس ، وقیکه جواب آقای بابک خواندوم متوجه شدوم که شما هژده سوال نموده بودین از آقای بابک . حاجی صیب چه میشد که بجای هژده چمنی بی در و دروازه ، یک چارباغ جور میکدین که لاحقل در و دروازه میداشت ؟ اگه دیوالیشه پخته و آهینی کده نمی تانستین یک دو موره پخسه میزدین که برای آقای بابک درآمدن کمی مشکل میشد . چون آقای بابک کابلی هستن ، دیوال پخسه یی ره خیال خاک توپور کده ده یگان جای خوده اوگار میکدن .
دیدین که چمن دهم و یازدهم تانه همرای یک فلنجرشان که نه ازتانکشان کار گرفتن و نه ازتوپشان ، غودل غودل کدن . او حاجی صیب دشمن تان اگه پشه باشه فیل حساب کنین . بفامین و آگاه باشین که دیگه چمن هایتانه هم رقم چمن یازده هم تان جغول جغول میکنن . ده آخر باد ازیکه چمنهای تانه مسترد و یا استملاک کدن ده دست تان یک جنجاله میتن و ده بین جنگل بلوط ایلای تان میکنن که هر طرف سیل کنین زخ باشه و بغ و بوغ بز و بزغالا . ده چار طرف جنگل هم توفیق جان شیشته گیستن و هم یمدری و هزار بز خان قت یکی نی ، دوتا نی ، سه تا نی قت هزار بزشان . کامل جان هم همرای خدا و بچیش که روح القدوس مانند بمبیرک دورسرشان بینگس میزنه و ده دستش جسد حضرت عیسی سر یک خاده سوار کرده ده غوندی خیر منتظرتان شیشته باشه ، باز چتو میکنین ؟
همی حالی مه گمان میبرم که بابک جان بریتان یک جنجاله لین دوانی کده راهیستن . دیگه وقت جور کدن چمن و چار باغه بریتان نمیتن تا از جنگل نه براین .
حالی آمدیم سر سید کیان ! او اندیوال همی سید کیان هم اولاده همو حضرت پیغمبر اس که بخاطر زن های شان از مادر و پدر تان تیر هستین . مه اصلن فکر کده نمی تانوم که شخصیت بزرگواری مانند اقای سید منصور نادری در دامان چنین خاندانی که شما توصیف نمودین ، بزرگ شده باشن این تبلیغ شما دروغ اس و بهتان . از مسلمانی چون شما هرگز آرزو نداشتوم که برعلیه اولاده پیغمبر خود چنین یک افتراع بزرگی را به انظار دیگران بگذارن . احیانأ اگه از کسی میشنیدین باید به دهانش همرای سیلی که بر روی همه میزنین ، میزدین نه اینکه بطور تمسخر احساسات برادران عزیز اسماعلیه ما را جریحه دار میساختین . چرا دامن خوده ، خود تان سرتان بالا میکنین و به حریفای تان دسته و قوناق میتین ؟ ساداته هم خو بابک جان ناخاسته معرفی کردن که اونها هم اولاده پیغمبر هستن . عرب های سوسمار خور و نفت فروشه خودم از همه کده خوبتر شناختیم ، راه ورسم برادران شعیه هم بگفتۀ شما غلط اس که شما نوشتین آنهاره از مه کده خوبتر میشناسین .
اینالی بگویوم یا نه گویوم ؟ اگه بگویم ده غم شما بانوم اگه نگویوم بگفته شما ده غم بز و بزغالا . بورین به احترامی که به شما داروم نمیگوم ! ( عیب دیگران نگهدار تا خدا عیب تو نگهدارد .) مدا حاجی صیب احتیاطه از دست نتین که دشمنا بسیار اسناد جم کده گیستن و جواب گفتن منطقی بریشان بسیار مشکل شده . اگه کدام چمن دیگه ساختین ، بریش در و دروازه بسازین ، انظباط های خوب و قوی پیدا کنین ، اگه میتانین با چند موره پخسه سقسی وطنی دورادورشه دیوال کنین که بابک جان فلنجرشانه برده نتانن و با پای پیاده داخل شون . خندق کندن و دفاع مثلثی حضرت پیغمبر از یاد تان رفته چی بلا ؟ از عمر فاوق یادبگیرین مردی و مردانگی ره ، از عثمان غنی یاد بگیرین جود و سخا ره ، ازعلی(ک) یاد بگیرین اسرار خیبرکندنه ، از حضرت ابویزید آموزین راز حکومت کردنه ، از عایشه صدیقه یاد بگیرین حدیث روایت کدنه ! نام خدا باز خوده هوشیار و فامیده هم میگیرین .
اینمی بود چند گپ و سخنی که پتکایی و دوستانه میخاستوم بریتان بگویوم . ااینالی شما میدانین و دینگ دینگ آخرت تان . اندیوال تان مزاری
10 سپتامبر 2009, 09:32, توسط مزاری
با معذرت حاجی صیب ، در سطر چهلم از بالا (برایشان) به ( برایتان ) تصحیح گردد .
12 سپتامبر 2009, 18:06, توسط آصف سرپلی
دوستی دانا و قدردان مه . یا دشمنی نادان مه . افتخاری قبرستان مه . به آقای قبرستانی صاحیب برسه سلامی مه ! حالی خو بی غم شودیم که گپا خصوصیست و کسی ام اجازی خاندنیشه نداره . اول خو تا خوده اصلا نکونین امی نامکی قبرستانی ره د خود قبول بکونین . مه ام ای نویشتیتانه پسان یافتوم . پشتی مفرد و منفیش نگردین . مقصد از مزار قبر است و مزاری ره قبری گوفتن د ادبیات ما بیسوادا جور نامد و از طرفی دیگه ما کلیمی جم ره بخاطری احترامتان ام استیمال کدیم . انموست که قبرستانی شود . کسی که از مزار گریخته ده آلمان واری جای خوده مزاری بنامه باید از قبرستانی گوفتن ام قاریش نیایه . مه بیچاره خاکی پای مردوم استوم فقط عقلی بیخدا ها د جیبیم است و یقینی کامل داروم که ازونا کده عاقل تر استوم و بس . بیسوادی و دعوای عقل و دانیش د کلی مه بیسواد جور نمیایه . دویوم ایکه مه براستی بابک و بیخدا ها ره د ای هژده چمن گیر کدیم و جوغل جوغل شودنی چمن توسط اونا ام از گیر ماندن است . اگه نی تا بالی ایقه اوناره وارخطا ندیده باشی . بیغم باشین حالی اونا بصد بانه خوده ازی چمن یا میکشن و یا ای چمنه سریشان قبرستان جور میکونوم و یک یک تا دفنیشان خات کدوم . برین شوما ره مجاوریشان مقرر میکونوم تا مثلی ایشانا از پالویش بخورین بر سر قبریش گریه و زاری بکونین . ای دیوال ها د نظریتان پخسه ای خورد ؟ از کانکریت است . مه میگوم از فولاد است . برقی 440 د او نصب شوده . یک دفه دیست زده ببینین که آدمه خاکیستر میسازه یا نی ؟ د ای مردوم چارباغ بکار نیست لاکن امو خندق گوفتنیتان صحیست . اوگار میکونه ره اوسو بانین بیغم باشین که اوگار شودن شوما نفامیدین و اوگار شودنه د خود نمیگیرین (غلطیدی بلی اوگار شودی نی) د قسمتی سید کیان نویشتایمه خاندین دیگه گپ نمیزنوم . وارخطا نشوین که حق جای خوده میگیره و اسنادی ساختگی بدو پول نمی ارزه . جوابی ای اسنادا امو امپولوق است . خدا بکونه که ای گپای پوتکایی ما و شوما ره مردوم خپ و چوپ نخانن . حالی آشنا جان ما و شوما خو بین خود استیم و دیگا ام نمیخانن یک گپکی داروم بگویوم یا نگویوم ؟ شوما خو نگوفتین لاکن مه از ای خلوت استفاده کده میگوم تا اندیوال ما باد از ای پیشی مردوم کم مالوم نشوه بگویوم ؟ خی گوش بکونین : شوما خودیتان از خود عقل و منطق دارین یا نی ؟ یک روز از کوچی گله درک تیر میشودوم یک دوخترک یک بچه گکی ام سن و سالیشه دو میزد . میدانین چه میگوفت ؟ نی نمیدانین . خی گوش کونین . دوخترک ده بچهگک میگوفت ( ای فلان بیادریم د فلانیت) گپای شوما ره شونیده امو گپای دوخترک د یادیم آمد که بیچاره از خود چیزی نداشت و د فلان بیادریش مینازید . اگه خفه نشوین شوما ام از خود چیزی ندارین و از فلان دلیل و بسمدان منطقی بابک یاد میکونین و مه بیچاره ره خجالت میسازین . ازی بباد کوشش بکونین از خود دلیل بگوین و اگه ندارین چوپ بشینین . مشتی پوت هزار خروار . بخشیش میخایوم که نتانیستوم گپایمه مثلی شوما د داخلی خورجین انداخته ادبانه بگویوم تا کسی نفامه لاکن بیغم باشین که ما و شوما مردوم ره از خاندنیش منع کدیم و مردوم ام ایقه لوده نیستن که بدون اجازی ما او ره بخانن . اگه امی گپایمه قورت کدین و د کسی شکایت نکدین و یا د غلطی تان اقرار کده د اشتبایتان پی بردین مه ام ازی بباد شوما ره مزاری جان میگوم . برین مزاری جان خدا یار و مددگارتان باشه .
13 سپتامبر 2009, 01:15, توسط آصف سرپلی
بیادری محترم آقای سخی معصومی سلام و احترام تقدیم تان باشه ! ازی که دلکی پور درد شوما ره رنجاندوم که براستی مه ای حق ره نداشتوم که بدونی کودام مقصد و مدعا و مخالیفت و یا تبعیض و یا خود خاهی افشا گری کسی ره که یک قسمتی مردوم ما ده او احترام داره میکدوم . دو چیز باعثی ای نویشتی فلبدیه ایم شود یکی امی عنوان بود که گویا نعوذ بالله د ما میخاین خدای دیگه بسازن که هر ریس جمهور باید به او انسان ها تعظیم بکونن و دیستی پیر بگیرن تا د کار هایشان کامیاب شون و زیاده روی مزاری و دیگیش ایکه شوما خودتان اقرار میکونین که ای گپا ره از مدت های طولانی میشنوین و مه ام شونیدگی خوده گوفتوم و از خود چیزی زیاد ام نکدوم حتا چار چیزی دیگی که شوما خودتان او ره دامن زدین د حالیکه خبر داشتوم ام یاد نکدیم . آیا د دری کیان ملیون ها عروس زندگی میکردن ؟ بخشیش میخایوم که مه تا 12 امام ره از زبانی مردوم شونیده بودوم لاکن از امام 49 حاضر د دری کیان خبر نداشتوم . اگه نی خپی خوده میزدوم . آقای معصومی اجازه است تا از شوما یک سوال بکونوم . اگه جواب نگوین ام مهیم نیست خو د باریش چورت بکونین . روزانه . نی . ماهانه . نی . سالانه چند دفه از کسای که بخداوند و رسولیش بد گویی و دو دشنام و زشت گویی میکونن خایش میکونین که دانیشانه بند بکونن ؟ خی از نویشتی ادبانیتان و اخلاقی مسلمانانیتان و از نام معصومانیتان کاملن فامیده میشه که از چوکاتی ادب به بیرون تجاوز نمیکونین خدا بکونه که مردوم د پیشی رویتان خدایتانه دو بزنن لاکن مه نفامیدوم که جنابی حضرتی سید منصور صاحیبی نادری و سید کیان امام حاضری چل و نوم ده کودام درجه قرار دارن که نویشتی مه شوما ره ایقه بیقرار کده . وقتی مردوم خدای ما ره آرام نمیمانه بانین که ما ره ام مردوم فحش و نا سزا بگوین د حالیکه ضربل مثلی داریم شاید غلط باشه که میگن (تا شمال نباشه شاخه ام شور نمیخوره) مه خو پنا میبروم بخدا ازی پیر ها و امام ها و ملنگ ها و مجاور های راست و دروغ گوی . شوما ره دلتان . با معزرت مجدد از جناب شوما بامان خدا .
13 سپتامبر 2009, 15:36, توسط سخی معصومی
برادر عزیز آصف جان سرپلی؛
امید است جواب سوالهایت را در مقالۀ نشر شده ام در کابل پرس? تحت عنوان:
[ آقای کابلی؛ درۀ کیان محور و یا جان و روح بخش اسمعیلیان افغانستان نیست] دریابید.
از کنجکاوی هایت به خاطر کسب معلومات و دانش از صمیم قلب و اخلاص پاک قدردانی میکنم ولی از کنایه گوئی هایت در هراس هستم که خدای نا خواسته کدام مشکلاتی در سرِ راه اخلاق و شرافت انسانیت موجب نشوند؟
ما همه بنام انسان و بندۀ یک خالق هستیم ولی عقل کُل نداریم.
آیا میتوانیم اگر فرد از مسلمانان مرتکب تقصیر و یا گناهی شود، آنرا به تمام اسلام و مسلمانان نسبت بدهیم؟ اگر بر چنین ادعائی تن دهیم در حقیقت حکایتی جزء از نادانی و جهالت ما نخواهد کرد.
13 سپتامبر 2009, 17:42, توسط آصف سرپلی
سلام و احترام خدمتی بیادری گرامی اقای معصومی ! به آدرسیتان رفتوم و نویشتایتانه خاندوم و از طرزی نویشتی تان ده قسمتی خودیم تشکر میکونوم که با ایتراضیم از حوصله کار گریفتین و براستی مه میتانوم بگویوم که مردوم بافهم و نوکته دانی ما اینی رقم استن . خاطر جم باشین که بعد ازی تا بیخدا ها د ای سایت کله کشک و یا چیلک اندازی بکونن با یک وجی خدا داشتن ام مه با اونا خات ساختوم چه برسه که پیامبریما ام یکی باشه . کنایه هایم را از درد دلیم ده قسمتی دو دشنام های جاهلان بخدا دانیسته با مه ام نظر شوین و حرمتی خدا ره از حرمتی امگی بالا بدانین چرا که ما هر چه باشیم بنده و انسان استیم و مخلوق خدا میباشیم چه اگه پیامبر باشه و یا امامان با خدا برابر شوده نمیتانه و ممکن نمیباشه . بی امامی ممکن است و لاکن بیخدایی امکان نداره . تشکر از شوما موفق باشین .