به دموکراسی رای می دهم
در مورد انتخابات 2009 افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
انتخابات را روز حسابدهی می نامم. روز نقد. در جامعه نظیر افغانستان که در کل توجه بسیار کمی به مردم می شود ، انتخابات تنها بهانه رجوع دولتمردان به مردم در تقویم سیاسی ست. نسخه فلسفی و عقلی دمکراسی به عنوان فرهنگ در جامعه ما جا نیافتاده است،میدانم. برای تحقق آن باید مسیر طولانی را طی کرد. برای نسل من آینده خیلی باز تر از آن است که بخواهم قضاوت جزمی در مورد آینده و امکانات موجود برای رسیدن به دموکراسی بکنم. "آزادی" را باید آزاد کرد و راهش پس زدن نسل حاضر سیاسیون از صحنه سیاسی- قدرت است. سیاست قبیله یی باید از بین برود. باید کسی به میدان بیاید که به پایه های نظری دموکراسی باور داشته باشد. می دانم وضعیت ما آنگونه نیست که بخواهیم با استناد به نسخه های فلسفی ، مساله را عرضیابی کنیم، اما دولت مردان غیردموکراتیک ما بزرگترین مانع برای رسیدن ما به دموکراسی واقعیست. من از آینده نومید نیستم اما تنها به دیمکراتیک بودن دولت آینده فکر نمیکنم. لیبرال بودن آن نیز برایم مهم است. اینجا دیمکراسی با انتخابات معنا می شود، و از جمله آنچه درش وجود ندارد آزادیست. در همه جای جهان با این دو کلمه در مورد انتخابات قضاوت می کنند: Free and Fair یعنی آزاد و عادلانه، عدالت برای تحقق اش به آزادی وابسته است و خود نیز از بایسته های یک نظام آزاد است. اما در جامعه ما مثل روز روشن است که آزادی نقض می شود، پس عدالت بدون آزادی چه معنا دارد؟ و انتخابات چه جایی در آن می تواند داشته باشد؟
انتخابات به یک دولت مشروعیت مردمی می بخشد اما این به خودی خود کافی نیست. بیشتر کشور های جهان سوم، مشروعیت مردمی دارند. انتخابات صورت می گیرد و کسی –حالا به هر صورت- به عنوان ریس جمهور مشروع یک نظام انتخاب می شود. اما نظام ها در همه این کشور ها متهم به نقض آزادی ها مدنی و حقوق بشر اند.و هیچگاه به توسعه دست نمی یابیند. زیرا چارچوب فکری نظام نه تنها آزاد نیست که حتا باور به آزادی فردی ندارد. تعریف های بومی و دینی از آزادی جلو هرگونه توسعه و رشد فکری در این جوامع را گرفته است. شکی نیست که افغانستان یکی از آنهاست. سرنوشت جهان امروز بشتر از هر وقت دیگر با روش های آزاد آموزشی، اقتصادی و توسعه رقم خورد است، حال آنکه آزادی در ابتدایی ترین حالت اش در این کشور ها قدغن است و نقض می شود.
بنا نسخه باستانی دموکراسی برای من ارزش ندارد. زیرا صرفا با انتخابات – آن هم با مدل شرقی اش- تعریف می شود.
من از اینکه در دور اول رای داده ام خوشنودم، زیرا چنانچه قبلا گفتم رفتن به پای صندوق رای و دادن رای به یک نامزد برای من ارزش و غایت بود و ارزش اش نیز در خودش سنجیده می شد. اما اینبار فرق می کند. در دور اول من خوشبین تر از آن بودم که به چرایی و چگونگی رای دادن فکر کنم. اما امروز خیلی از آن خوشبنی ها نزد من – همانگونه که نیزد خیلی از هموطنانم - مسخ شده است، و جایش را به بدبینی و نا امیدی کشنده تر از دوران طالبان داده است. واکنش نشان دادن با این ناامیدی سرنوشت و تکلیف برگه های رای من و هموطنانم را روشن می کند. یعنی به کی رای می دهیم رابطه تنگاتنگی با این بدبینی دارد. شاید تفاوت نسبی که بین نگرش من و آقای خسرو وجود دارد از همینجا ناشی می شود. من با خسرو مواقم که "دولتمردان ما از موعضه های اخلاقی و تفکرات فلسفی نمی ترسند". آنها از هیچ چیز هراس ندارند، نه از به بازی گرفتن سرنوشت مردم با باند بازی های مافیای و نه از تاراج کردن ثروت ملت. زیرا ذهنیت ها و حساسیت های محلی-قومی و ملیگرایی مردم محکم ترین بهانه برای حضور آنهاست. توده مردم وابستگی کامل به قبیله و آرمان های ملی شان دارند. نسبت کسانی که به این نوع تفکر پشت کرده اند کمتر از آن است که خطری برای "منافع" آنان به حساب آید. اما کاری که از دست این عده بر می آید این است که بکوشند کاری بکنند که این فضا بشکند و آنقدر به آنچه آقای خسرو "کلی بافی" می نامد بپردازند تا آنرا از سازوکار های اصلی سیاست ورزی در کشور سازند. چنانچه در جوامع دموکراتیک و آزاد کرده اند. عمل که به آنها و اعمال غیر انسانی آنها مشروعیت ببخشد صد مرتبه بد تر از نقد و "اعتراض" به آنهاست.
من در دور اول مثل خیلی ها رای دادم و با امید به پای صندوق رای رفتم، اما اینبار با نا امیدی به آن فکر می کنم. من با نا امیدی به "تغییر" فکر می کنم و ذهنم با این سوال ها مواجه است که:
1. وقتی بسیاری از نشانهها بر اصلاحناپذیری در شیوه حاضر دولت داری دلالت دارند آیا بازهم باید به قصد رای دادن به "کسی" در انتخابات شرکت کرد؟
2. بر فرض شرکت، کدامیک از صدگانه ( کاندیدان) بر دیگری ترجیح دارند در حالیکه تمایزشان گویا در خصوصیات شخصی است تا برنامه و استراتیژی عملی؟
3. هرچه به تاریخ انتخابات نزدیکتر می شویم حرف ها در مورد گفتگو های زیرزمینی بین کاندید ها برای ایتلاف و کنار رفتن به سود دیگری بیشتر می شود،- این یعنی همان سیاست قبیله یی- به فرض اینکه چنین چیزی رخ دهد آیا در نبود گزینه انتخاب، انتخابات معنا دارد؟
مسولیت من در قبال خودم و اندیشه خودم مقدم بر مسولیت ام در قبال دیگران است. من به دموکراسی و فرهنگ دیمکراتیک که آزادی های مدنی را درون خود دارد باور دارم. این مقدس ترین اعتقاد اجتماعی من است. من حقی نیز دارم و آن دادن رای به یک کاندید در انتخابات سیاسی در جامعه ام است. اما انتخابات که ظوابت و مقررات خودش را دارد. خلاصه کلام: به بستر و شرایط نیاز دارد که اکنون در وضع ما حاضر نیست. من امروز به قصد رسیدن به آنچه در بالا ذکر شد اعتراض می کنم و این انتخابات را کم ارزشتر از اعتقادم به دیمکراسی می دانم. بدون شک " آینده در گرو کارهاییست که من و شما و بسیاری دیگر از مردم، امروز، فردا و پسفردا به انجام میرسانیم". اما این تنها کاریست که من می توانم با در نظر داشت وضع موجود برای آینده ام بکنم.
در نتیجه من در انتخابات شرکت می کنم، و با "رای سفید" به "دموکراسی" رای می دهم. من به نفع دموکراسی و انتخابات به "هیچکس" رای می دهم. "هیچکس" پاسخگو نیست، اما پاسخ می دهد.
پيامها
19 آگوست 2009, 06:32, توسط همکار
.
هموطنان عزیز
بیاید که همه باهم بشردوست باشـــــــــــــــــــــــــــــــــــیـم
www.jawanan.ning.com
.