حيثيت منارهها در افغانستان
بسياري از روزنامهها و نشريات گرايشات حزبي و گروهي دارند، لذا نميتوانند مستقل عمل كنند، و آن رسالت مطبوعاتي شان را انجام دهند، از جمله ميتوان به اقتدار ملي، راه نجات، 8 صبح و... اشاره نمود. تحليلها، مقالات، اخبار و... بگونة لبهدار، با به عبارتي تهاجمي عليه افراد ديگر نگاشته ميشود.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اشاره
اين عنوان، به هر انسان آگاه و دردمند كشور استبداد دولتي، تاريخي و ناسيوناليستي تاريخ خونبار، كشتار اقليتهاي مظلوم كشور را تداعي ميكند، كه از آن به «كله منارهها در افغانستان» ياد ميشود. كه زماني خون، جان، مال، و ناموس اقوام و اقليتهاي مظلوم و محكوم خصوصاً هزارهها، طبق فتاوي آن روز، براي ظالمان، هدر و مباح شمرده ميشد. لذا با نگاه و شيوة كاملاً وحشيانه و بدوي، با كشتار آنان از سرهاي انباشته شدة شان كوهها و منارهها ميساخت، اموال شان را به تاراج برده و زنان و دختران شان را به كنيزي ميگرفتند و اين امر را باعث افتخار، ترقي و امنيت كشور و دولتمردان تلقي مينمود. بدين طريق حاكميت، مشروعيت، موجوديت و اعتبار مستبدان به ظاهر تأمين شده به نظر ميرسيد. اين نوشتار با نگاه متفاوت به اين موضوع تاريخي تا حدودي تطبيقي، در صدد آن است كه نشان دهد امروزه نيز در افغانستان همان كشتار و قتلعامهاي بيرحمانه وجود دارد، اما كاملاً به سبك پيشرفته و مدرن، اينبار مقتول جسم انسان نيست، و همينطور ظالم و مظلوم نحله، گروه و يا قوم خاصي نبوده، بلكه آبرو، حيثيت و شخصيت انسان مورد هجوم قرار گرفته، و به خاك و خون كشانده، و از حيثيتها مناره ميسازند. مهاجمان ذليلانه تلاش ميكنند، تا با دستان خون آلود، از روي يكايك آبروهاي به زمين غلتيده بالا رفته و از بلنداي اجساد حيثيتهاي مظلوم، اعتبار، علم و شخصيت خود را به نمايش بگذارند، و يا و بدين طريق مشروعيت و مقبوليت عمومي كسب كنند. بروز و ظهور اين وضعيت در بستر، موقعيتها و شرايط گوناگون در بين افراد مختلف با گرايشهاي متمايز شكل ميگيرد، كه در ادامه مرور ميكنيم.
1ـ احزاب
در افغانستان احزاب آنگونه كه در غرب و دنياي مدرن توسعه و رشد يافته، وجود ندارند، بلكه در اغلب رويكردها؛ دستهها و يا بلوكبنديهاي قومي، اعتقادي، ايدئولوژيكي، سنتي، ديني و در برخي موارد سياسي و... خود را بنام حزب سياسي و يا اسلامي در صفحة تاريخ كشور و يا در دفتر سجلات وزارت عدليه به نمايش ميگذارند. كه بسياري آنان، با رفتار و مرامنامههاي كه دارند، نه با تعريف احزاب مدرن، كه با احزاب سياسي كشورهاي در حال توسعه و جهان سوم سازگار نيستند.
به هر حال، سران و هواداران برخي همين احزاب قديم و جديد كشور ما چه ترور شخصيتها و قتلعامهاي حيثيتي كه نكردند. بعنوان نمونه: سران احزاب خلق و پرچم، به سران احزاب مجاهدين، مزدور، وطنفروش، بيحميت، خودخواه، قاتل مردم، رياستطلب و... ميگفتند؛ در مقابل سران مجاهدين و هواداران شان، همين كلمات و جملات را، به اضافة كافر و ملحد، نجس، كمونيست، گاو، زنازاده و... به آنان لقب ميدادند. البته اين سخنان نه در محافل خصوصي كه در رسانهها و مطبوعات مطرح بودند. كمونيستها بين همديگر به همين منوال، و سران مجاهدين نيز در بين خود همان ديدگاهها را داشتند، حزب اسلامي گلبدين حكمتيار، خود را تنها حزب مجاهد و حاكم مطلق ميخواند، هزارهها و زنان را موجودات پست، و غير قابل تعامل ميدانست، و نيز ميگفت جمعيت اسلامي، برهان الدين و شهيد احمد شاه مسعود، در حدي نيست، كه بر مردم افغانستان حكومت كنند، لذا پس از قتل عام حيثيتي، با موشك و گلوله وارد كاروزار ميشد. از آن طرف عين اين ادعاها را جمعيت داشت، به اضافة اين كه حكمتيار را جنگطلب، ماجراجو، رياستطلب و خونآشام ميخواند. از سوي ديگر جمعيت، حزب وحدت را مزدور، اخلالگر، اشغالگر كابل، مخل امنيت سياسي و اجتماعي خود ميخواند، لذا حزب وحدت و هوادارانش را محكوم به مرگ و نابودي ميدانست، بدان جهت از زمين و هوا، بر آنها تاختند، كشتند، غارتكردند، آواره كردند. از آن طرف حزب وحدت نيز آنان را غاصب حق حكومت، سرزمين، خودخواه، رياستطلب، تجاوزگر، فاشيست، و... ميخواند. لذا آنان دست به روي احساسات قوم هزاره گذاشتند، تحريك كردند، شفيعها و نصيرها آفريدند. اينجا بود كه افرادي از شوراي نظار و سيافيها را بر گلوله توپ و ميخ بستند.
در بين شيعيان و گفتمان شيعي، شاخة آقاي اكبري حزب وحدت، شهيد مزاري را لاييك، بي اعتنا به مقدسات ديني، ناسيوناليست، دور از خدا و... خواند، در مقابل حزب شاخة شهيد مزاري آنان را متمرد، نفهم، ساده، مزدور، معاملهگر و خائن خواند، و در گفتماني در حد افراد پائينتر قائل به كفر همديگر بودند، پس از شهيد مزاري اين عويصه و معضل به قدرت خود در بين هوادران دو طرف در تمام مناطق شيعهنشين ادامه يافت، چه خونهاي كه به ناحق ريخته نشد، آنها چهها كه نكردند. حركت اسلامي آيت الله محسني، طي مصاحبة با بيبيسي شهيد مزاري و عسكريانش را محارب و مفسد في الارض خواند، كه خون و عرض و همهاش هدر است، بالمقابل به محسني و هوادرانش خائن، معاملهگر، قاتل قوم، همزاد سياف و... لقب مي دادند. از همة اينها كه بگذريم گروه طالبان و سفيد پوشان و سرمه به چشمان فاتح كه آمدند، با يك ديدگاه ايدئولوژيكي تمام شيعه و سني و مجاهدين غير از خود را جنايتكار، كافر، مهدور الدم، فاسق، مفسد في الارض، بينظم و قانون و... خواند. اما در ديدگاه معتدلتر فقط شيعهها و هزارهها نا مسلمان قلمداد گرديده و خواهان گرويدن آنان به دين شريف نبوي شده، يا جزيه بدهند، و يا ترك وطن كرده به كافرستان ديگر پناهنده شوند. طالبان فقط در پي پياده كردن قانون خدا در زمين خدا بودند، كدام نيتي ديگري نداشت، گرچه بيش از 12هزار نفر فقط در شمال، در بين كانتينر، دشت ليلي و... بدستشان كشته شوند!!! اين مهم نيست. در مقابل مخالفان طالبان به آنان كهنهفكر، بنيادگرا، وهابي، القاعده، بيسواد، چوپانان دورهگرد(كوچي) بيدين، مزدور و... خطاب ميكنند، اين نوع تفكر هرگونه اقدامي را عليه طالبان مشروعيت بخشيد. اين نمونههاي از خروارها تجاوزات حيثيتي در سطح حزبي و گروهي بودند.
2ـ اقوام
تنشهاي قومي در اين اواخر الحمد لله كم شده و در بعضي جاها در حد صفر رسيده است. اما متأسفانه از قبل و اكنون در برخي موقعيتها توهينهاي قومي رايج بوده است. به پشتونها اقوام كثيف، بينظافت، خودخواه، زورگو، حرف نفهم، بيخرد، بيفرهنگ و... لقب ميدادهاند. به هزارهها اقوام بدقيافه، بيجا، حمال، مزدوركار، قوم پست، بيلياقت و... ميگفتند. به تاجيكها اقوام مغرور، بيادب، حسود، بيدين و... خطاب ميكردند. به ازبكها اقوام بيدرايت، مغز خراب ، بيتفكر، قوم پست، بدقيافه و... ميگفتند. كه اينها تلاشهاي بوده از جانب برخي سبكسران هر از چندگاهي در كشور بروز مييابند.
3ـ مذاهب
تقابل مذهبي به لطف خدا در حد زيادي در كشور ما كاهش يافته است، خصوصاً در محافل سياسي، علمي و رسانهها، ميتوان گفت در حد صفر رسيده است. اما با كمال تأسف، اين معضل در تاريخ گذشته و تا هنوز در بعضي مواقع توسط برخي افراد جاهل ظهور مييابد، و به حيثيت و آبروي برادر مسلمان خود حمله ميكنند. يك عالم مذهبي، و يا يك سياستمدار ميخواهد از اين رهگذر استفادة مغرضانه نمايد. مثلاً به شيعيان گمراه، رافضي، مشرك، نجس و... ميگويند. از آن طرف به سنيها خطاكار، مشرك، نامشروع، گمراه و... لقب ميدهند. كه اين متأسفانه ضربة كلاني به وحدت اسلامي و ملي ماست.
4ـ انتخابات
مبارزات انتخاباتي و مناظرهها در بين كانديداتورها يك اكر طبيعي و بين المللي است، كه با اصول متعارف و شناخته شدة بين المللي و قانون اساسي كشور پشتيباني ميشوند. اما اين مبارزات در بسياري جاها خصوصاٌ در كشور ما در بعضي موقعيتها از حد متعارف تجاوز و به توهين نزديك ميشوند. بعنوان نمونه: جبههاي؛ كرزي را دزد، ناسيوناليست، بيكفايت، بيدرايت، خائن ملي، ترسو، معاملهگر، مزدور و... ميخواند. دستة ديگر بشر دوست را ديوانه، بيخرد، بيتأمل، ماجراجو، بيبرنامه و... ميخوانند. از طرف ديگر اشرف غني احمد زي را، زورگو، قلدور، بي توجه به حقوق مردم قلمداد ميكنند. و همينطور معاونان و برخي كانديداها را جنگسالار، شورشگر، و مليگرا خطاب ميكنند.
5ـ روزنامهها
بسياري از روزنامهها و نشريات گرايشات حزبي و گروهي دارند، لذا نميتوانند مستقل عمل كنند، و آن رسالت مطبوعاتي شان را انجام دهند، از جمله ميتوان به اقتدار ملي، راه نجات، 8 صبح و... اشاره نمود. تحليلها، مقالات، اخبار و... بگونة لبهدار، با به عبارتي تهاجمي عليه افراد ديگر نگاشته ميشود. البته نگاه جانبدارانة مطبوعات و توهينهاي مطبوعاتي در ديگر كشورها هم براي رقابتهاي سياسي، اقتصادي، شخصي و... وجود دارند.
6ـ مجلات و نشريات الكترونيكي
بسياري از سايتها، وبلاگها و ساير نشرات الكترونيكي هموطنان ما چه دولتي، و چه شخصي پر از توهين، تحقير، اتهامات، غيبت، افتراء و... عليه همديگرند. متأسفانه اين اوج ابتذال فرهنگي گردانندگان آنها را ميرسانند. از اتهامات به كانديداهاي رياست جمهوري شروع ميكنيم. در سايت جمهوري سكوت، در عنوان: «نگاهي پديدة بشر دوست» نويسنده علي اميري تلاش كرده تا با نگاهي اگزيستانسياليستي و وجود شناسي فلسفي، به توضيح اين موضوع بپردازد. اما در ادامه جز جرح، توهين و فحش به پديدة بشر، نميبينيم: او را شخصيت عاري از تصميم، اراده و برنامه، موفقيتهايش را در عدم توفيق ديگران دانسته، كه از لحن بيان معلوم است، نه تحليل فلسفي در حق اوست، كه او را عاري از شعور انساني خوانده است. جاي اين سؤال باقي است از 42 و يا كمتر كانديدا چرا به بشر دوست نگاهي پديدار شناسي شود؟! ديگران چه؟ به نظر ميرسد، تحليل جانبدارانه باشد، زيرا يك فرد عاري از برنامه و شعور انساني نميتواند، در حد دكتري حقوق و تجربيات ديگر ارتقاي علم و فرهنگ داشته باشد. و يا در رسانههاي ديگر، وقتي كرزي نقد ميشود، فقط دزد، ناسيوناليست و... هيچ كاري مثبتي نداشته است. ديگران هم همينطور. در مورد كساني كه از كانديداها اعلام حمايت كرده اند، آنان معاملهگر، خائن به حقوق قوم و... قلمداد ميشود. كانديداها مركز فساد و خيانت كه نيست، تا آنان خائن تلقي شوند. يك اصل در تعاملات سياسي چانهزني و بده و بستان قدرت است، براي ادارة كشور. اين امر طبيعي در عرصة سياست ميباشد، نه اينكه خيانت باشد. البته اين تحليلها بر ميگردد به اين كه، هر تحليلگر بايد در حوزة تخصص خود، به نقد و ارايه نظر بپردازد، كه اين كار صورت نميگيرد، مثلاً اميري به ما نگفته كه در رشتة علوم سياسي چقدر مطالعه داشته است، كه اينگونه ديدگاه سخيف را دربارة يك انديشمند كشور خود ارايه ميدهد. در سايت جمهوري سكوت عزيز رويش در «رمضان بشردوست: شلاق اعتراض!» او را فردي زورگو و نا مناسب براي انتخاب در رياست جمهوري دانسته است.
در غير انتخابات، در موضوعات ديگر در جمهوري سكوت، تحت عنوان: «شيخ محسني همان كنيزك شيطان است» كه نسيم توفان در تحليل سخنان آقاي محقق، كشف كرده است، كنيزك شيطان همان محسني است، و يا در جاي ديگر، در مورد قانون احوال شخصيه، آن را هديه قرن حجري آقاي محسني به شيعيان خوانده است. ما جانبداري از فردي خاصي نميكنيم، ولي نگاه اينچنيني به تحليلها و يا نقد ديگران، بدور از ادبيات فرد نويسنده، عالم و اهل فرهنگ است، و رسالت فرهنگي انسان نبايد اجازة ترقيم چنين خزعبلات را بدهد. در وبلاگ كبوتر خوان، نجفي به محقق و امثال آن به عنوان جنايتكار جنگي و جنگسالار ميتازد، براي بهبودي وضع سياسي قوم، خواهان حذف آنان از صحنه سياسي كشور است.
در وبلاگ گفتمان روشنايي توهين به كل مردم افغانستان را ميبينيم(سرقت...افغاني جماعت) قضيه اين بنده خدا مثل آن كسي بوده كه آب ميبرده است، ميگفت مردم، دنيا را آب برد؛ پرسيده شد كدام دنيا؟ آن فرد گفت وقتي مرا آب ببرد، با دنيايم با هم ميبرد! حالا آقاي مناقبي حقوقدان(البته به گفته آقاي پيام در وبلاگش) يكي از سايتها(امين) شايد همچنين كاري كرده باشد، گفته است، كه افغاني جماعت در حوزة الكترونيك سارقند، و اين در حالي است، كه مراجعه كرديم، سايت امين بيچاره همان مقاله ادعاي ايشان را درست نشر كرده است. اگر واقعاً سرقتي ميبودي، مناقبي ما به افغانيها چه ميگفت!!. البته اين شايد جاي تعجب نباشد، از همين حقوقدان ما در سايت آرمان فحشهاي آبداري(البته با رعايت بارهاي حقوقي!!) به نقادان و همايش برگزار كنندگان آموزش عالي كاتب، و تمامي كساني كه در نقد( جنايت تاريخي!) دست داشتند، نثار كردند. بي توجه از اينكه عرضه و نقد هر اثري موجب رشد و بلوغ آن خواهد بود خصوصاً قانون كه مال همه است، مربوط به تيم كاري آقاي محسني صاب نيست. علي پيام در وبلاك دوروب، با ترسي كه از سرقت مقالههايش دارد خاضعانه زاري ميكند، كه دزدي نكنيد!، در قبالش پول بدهيد، چون من براي همه مقاله پولي مينويسم و...آن هم ضمن تأييد توهين آقاي مناقبي، از دزدي مقالههاي خود در رسانههاي نوشتاري و ديداري سخن ميگويد. به نظر ما اين رسم مبارزه، بزرگ شدن، بالا رفتن و يا اطلاع رساني نيست، راههاي بهتري وجود دارد، كه بزرگواران خوب ميفهمند.!!
7ـ كرسيهاي علمي و استادي
برخي ما در مقام علمي رسيده باشيم، نميتوانيم رشد ديگران را هضم كنيم، فقط خود را اهل آن علم، رشته و يا هنر ميدانيم، زياد ديده شده است كه برخي اساتيد، به همطراز خود گفته است او از سواد كافي برخوردار نيست.
8ـ محافل وعظ و خطابه
وقتي كه يك سخنران در جايگاه قرار ميگيرد در بعضي موارد در صدد، ارضا و جلب خواستههاي خود با توهين و تحقير به ديگران است. در حالي كه رسالت يك مبلغ اسلامي اين نخواهد بود.
9ـ مسند قدرت
كساني در رأس قدرتي باشد، در مواقع مختلف به طرف مقابل، و يا به اصطلاح رقيب سياسي از هر توهيني دريغ نميكند، مثلاٌ برخي نمايندگان پارلمان دايكندي، والي دايكندي را شرابخوار، مطرب، و... ميخواندند، و همينطور، برخي مقامات رسمي در بسياري جاهاي افغانستان، تحصيلكردگان در ايران را جاسوس، مزدور بيگانه و... قلمداد ميكنند(منبع: شبكه افغانستان قلب آسيا« قلب قلب آسيا ضعيف ميتپد»). و برخي رسمي و يا غير رسمي تحصيلكردها در كشورهاي غير اسلامي را سگشوي و خوكشوي و... ميگويند، كه البته هر كدام از اين اتهامات بار حقوقي خاص خود را دارد.
راهكارها
با دقت و تأمل در آموزههاي ديني؛ حرمت غيبت، تهمت، افترا، دروغ، توهين و آبرو ريزي ديگران. و توجه به اصل خالق واحد(خدا) خلقت واحد(ابوالبشر آدم) و تواناييهاي نسبي انسان. و تخصصي شدن حوزههاي مختلف بشري، نسبت به يكديگر تعامل انسانيـ اخلاقي صحيح ميتوان داشت، و نوع نگاه خود به ديگران و تحليلها را بهينه، معتدل، سالم، منصفانه و عادلانه خواهيم نمود. و ميتوان همه را زيبا( به نوعي مخلوق خدا، و يا مخلوق مخلوق خدا) دانست. نه اين كه به فحش و توهين آنان مبادرت نمود. لذا بايد نوع گفتمان را (الهي) و سطح گفتمان را (بشري) نمود، كه در اين گفتمان بر خلاف گفتمانهاي رايج، هميشه يك دال مركزي و غالب را، نابود و به دالهاي محور تبديل نمود. يعني نبايد خود را دال محور، و گفتمان خود را غالب دانست.
عبدالله قاسمي دايكندي ـ دانشگاه كرمان
فوزيه جمالخواهـ دانشگاه بلخ مزارشريف
پيامها
17 آگوست 2009, 06:57, توسط ر.صدر.س
خواهر فوزیه و برادر عبدالله!
نخست سلام و عرض ادب. تشکر از نبشته تان که نمایانگر چشم حق بین است و سپاس ذات بی همتا را که هیچگاهی جامعه بد بخت مارا خالی از حضور اشخاصی چون شما نساخته.
اینهمه ناهنجاری برخاسته از طبقه خاص تحصیلکرده و قلم بدست است. و عوام را در اینهمه جرمی نیست. تا زمانیکه قشر تعلیم یافته مسئولیت واقعی را درک نکند و از جهان بینی بدون تبعیض برخوردار نگردد, به گفته عوام "آسیاب به همین خور خواهد بود."
میگویند پادشاهی در محضر عام با حضور وزرای دربار میخواست مجرمی را سزا دهد. در میان عوام حاضر درویشی بی ریا هم آنجا بود. پادشاه از جمع وزرا پرسید که چه سزایی شایسته حال این مجرم است. اولی جواب داد که : شایسته این است که اورا در تنور سوزان بسر افگنیم, تا درسی عبرتی باشد برای دیگران.
درویش ندا برآورد که: حق میگوید.
وزیر دومی رای داد که: این جانی را باید اندام یکا یک با تیغ برید. درویش باز ندا برآورد که: حق میگوید.
وزیر سومی گفت: شاها! سزای مروج امروز که شایسته حال دربار باشد همانا به توپ بستن یا بدار آویختن است. درویش باز صدا زد: حق میگوید.
پادشاه برآشفت و از درویش پرسید که چگونه مردی؟ سه کس سه راه انتخاب نمودند تو هر سه را برحق میدانی؟
درویش جواب داد: حقا! آن اول چون خباز بود قبل از وزارت و از احوال وزارت و امور شایسته مملکتداری بیخبر, سوختاندن را لازم دانست. پس بر حق است چون بیشتر از این نمیداند. و آن دوم تمام عمر قصاب بود قبل از آنکه به وزارتش برگزینی. پس او هم بالاتر از بریدن اندام با تیغ علمی از امور درباری ندارد, پس برحق است. ولی سومی تمام عمر در امور دربار مصروف و آنگاه بر امور است. پس حقا که درست و بجا سزا گماشت.
پرگویی بالا را زیرا مقدمه ساختم که مطلبی را که میخواهم به آن اشاره کنم وضاحت بیشتر دهد, و آن اینست که: کسی که قلم بدست میگیرد تا چیزی بنویسد و رای دهد به این که, کی؟ و چی؟ چنین یا چنان است, تجربه و ساحه دید او را ترجمانی میکند. یکی مانند شما میخواهد به موضوع از تمام زوایا بنگرد, آن دیگر که غرق در تبعیض (هم اینکه تبعیض نژادی, قومی , لسانی, ایدیالوژیک, مذهبی...باشد) بحث را از محور حقیقت یابی برون برده و بجای اینکه بخواهد با دلایل منطقی و فلسفی ثابت نماید که حق چیست و نا حق کدام است, میپردازد به اینکه با کدام سفسطه و تهمت به اثبات برساند که مخالف او ناحق است. زیرا آنها از اصول مباحثه و استدلال بیخبرند.و حیثیت دو وزیر اولی را دارند.
موفق باشید
18 آگوست 2009, 01:08, توسط محمد نعيم عظيمي
با سلام بر دو نويسنده تيزبين، بسياري از گفته هاي تان خوب است، اما نگاه تان به پديدة محسني به نظرم زيادي خوشبينانه و مثبت است، به هرحال من تا هنوز چنين نقد جذاب و جالبي نديدم
موفق باشيد.