نقش آخوندها در جامعه
یک بحث کوتاه در باره نقش اجتماعی آخوند ها از نظر اقتصادی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قبل از اینکه به نقش اجتماعی آخند ها بپردازم، ابتدا به تعریف و اهمیت کار بصورت مختصر درنگ میکنم.
از نظر تعریف اقتصاد، کار به فعالیت آگاهانه ای انسان گفته می شود که در امر تولید و توزیع ارزش مصرف و کالا صورت بگیرد. مثلاً کسی که سنگی برای آبادی خانه می شکند،کار محسوب میگردد. همین سنگ تا زمانیکه صرفاً برای خانه ساختن فرد بکار می رود، کالا گفته نمی شود، این سنگ زمانی به کالا تبدیل میگردد که سنگ شکن آن را خارج از مایحتاج خودش استفاده کند. مثلاً سنگ را برای فروش به بازار عرضه کند. لذا سنگ های شکسته شده این فرد تا زمانیکه به بازار عرضه نشده و به مصرف خودش برسد، ارزش مصرف نامیده می شود. اما زمانیکه برای فروش عرضه شد، کالا گفته می شود. بناً کار هم به فعالیتی گفته می شود که هم ارزش مصرف دارد و هم ارزش کالا.
ازین مقدمه به این نتیجه میرسیم که کار به هر فعالیتی انسان گفته نمی شود. مثلاً وقتی انسان کتاب می خواند، یا اینکه به فعالیت جسمی مثل دویدن و اسپ دوانی مشغول می شود، در عین حالیکه انرژی به مصرف می رساند، اما کار گفته نمی شود. همان قسمی که گفته شد، کار به فعالیت آگاهانه ی انسان گفته می شود که در امر تولید و توضیح ارزش مصرف و کالا صورت بگیرد.
حال که تعریف کار تا حدی روشن شد، ببینیم کار چه به درد انسان می خورد؟
یکی از علت های بسیار مهمی که انسان توانست نسلش را از میان 50 ملیون نوع موجود عظیم الجسه حفظ کند، «کار» است. یعنی انسان با کارش توانست هم خودش را نجات دهد و هم طبیعت را به خدمت بگیرد. به بیان بسیار ساده، اگر کار انسان نمی بود، انسان فعلی نه دارای زبان بود، نه دارای دست و نه داری عقل و شعور. انسانها زبان را بنا به ضرورت های کار آموختند. انسانها شعورش را با کار تقویت دادند، انسانها فلسفه، هنر، ادبیات، موسیقی و غیره را از نعمت کار آموختند.
یگانه چیزیکه انسان را از جهان حیوانیت نجات داده و وارد مناسبات اجتماعی کرده است؛ کار می باشد. کار است که سازنده رشد و ترقی انسان است. بزگترین تمدن ها و فرهنگ ها از کار بوجود آمده و با کار رشد و توسعه می نماید. بزگترین سرمایه های مادی و معنوی ثمره کار است. کار است که رفاه، آسایش و تمدن بوجود می آورد.
ممکن است با وارد شدن در بحث کار، برای خوانندگان چنین سوالی مطرح شود که؛ خوب، فایده کار را همه میداند و نیازی به این فلسفه بافی نیست! بلی چنین است. من هم میگویم که انسانها ثمره کار را دیده اند. برای همین امر به یک مثال ساده مردم بر میخوریم که میگویند، «کار جوهر مرد است». اگر بخواهیم این فرمول را صرفاً مردانه تعریف نکنیم، بهتر است بگوئیم «کار جوهر انسان است».
یعنی انسانهایی که در کار سهم نمیگیرند، انسانهای بی جوهری هستند! باز هم به بیان ساده تر، انسانهایی که در مناسبات تولیدی سهم ندارند، از نظر اجتماعی انسانهای مرده ای هستند! حال که کار اینقدر از اهمیت اساسی برخوردار است، ببینیم چه قشر و طبقه ای در کار سهم نمیگیرند.
البته تمامی طبقات اجتمامی در کار و تولید سهم نمیگیرند، مگر در تولید نقش دارد. مثلاً سرمایه دار در مناسبات تولیدی نقش مهمی بعهده دارد. فئودال هم چنین است. آنها در عین حالیکه خود شان مشغول کار نیستند، اما اهُرم مناسبات تولیدی را در دست دارند. محصلین و دانشجویان اگر مشغول فراگیری تحصیل هستند، به نوعی خود شان را در حیطه های مهارت ها و اشتغال به کار آماده میکنند. مثلاً اگر دانشجویی برای به دست آوردن مدرک تحصیلی و فراگیری دانش است، هدفش در نهایت ارایه کار است. یعنی تحصیل برای کار، کسب دانش و آگاهی در عرصه های مهم کاری.
اگر به اقشار و طبقات مختلف جامعه نگاه کنیم، هر قشر و طبقه ای بلآخره به نوعی با تولید و کار مشغولند و از طریق آنها مشغول اعاشه و اباته خود و فامیلهای شان هستند. کارگر،دهقان، نجار، گلکار، تجار، دکاندار، کارخانه دار، ماموران ملکی و دولتی،معلمان، نقاشان، تاکسی رانان، دریوران وسایل ترانسپورتی و حرفه داران و غیره و غیره همه مشغول کار هستند. ارگانهای مثل پولیس داد گاه ها، ارتش و زندان و غیره گرچه در امر تولید یا مناسبات توزیع کلایی سهیم نیستند، اما بنا به نیاز های امنیتی سرمایه و ثروت، اشتغال آنها در آن جایگاه کار محسوب می شود.
ممکن است کسانی بصورت مقطعی و موقتی بیکار هم باشند، ولی این بیکاری برایش هدفی نیست. هر بیکاری نمیخواهد با شانه خالی کردن از کار خودش را سر بار خانواده و جامعه کند.
در زمانهای قدیم کسانی که توانایی کار را نداشتند، به خدمت دولت در می آمدند و با لطیفه گویی و شعر و مداحی گری به «دربار» شاهان و خلفا روز گار می گذراندند.
در عصر کنونی که این شغل نیز از چلش افتاده است و جامعه چنین اشتغالی را به چشم پسیف می بیند، کمتر کسی حاضر است به چنین شغلی تن در دهد.
رویهمرفته در جامعه ما به غیر از دو قشر،هیچ قشر، طبقه و اشخاصی را نمیتوان یافت که بی کاری و تفاله خوری، هدفی برای شان تبدیل گردد. این دو قشر یگانه قشر تفاله خور و سربار جامعه محسوب میگردد. قشر «آخوند» ها و قشر «متکدیان»، یا «گداگران».
گداگری بدلیل اینکه در جامعه هیچ جای پایی ندارد و همیشه مورد تحقیر و اهانت مردم قرار میگیرد، در صورت مهیا شدن زمینه اشتغال برای آنها، امکان باز گشت آنها به شغل آبرو مندانه همیشه مساعد است، اما شغل آخند ها بدلیل اینکه از طرف آنها تبلیغ مقد سانه گردیده است، روز به روز در حال افزایش است.
اگر روحانی گری را به صدر اسلام برگردانیم، اسلام با روحانی گری بعنوان یک شغل کاملاً مخالف است، ولی این روحانیون اسلامی که خود شان را با دین تطهیر و تقدیس گردانیده اند، میخواهند برای همیشه از کار شانه خالی کنند. استدلال آنها این است که برای شناخت دین می باید یک عمر تحقیق کنند تا حقیقت دین را بیاموزند!
اگر پیامبر اسلام مثل روحانیون فعلی بی کار می بود، یقیناً مورد پذیرش جامعه آنوقت شان قرا نمیگرفت، زیرا هیچ جامعه ای از بیکاران الگو و الهام نخواهد گرفت.ایشان هم در کار تولیدی آن وقت سهم می گرفت و هم از پیشرفته ترین اشتغال آن زمان یعنی تجارت برخور دار بود و هرگز تفاله خواران را نمی ستود. همین روحانیون اگر تزویر و ریا پیشه نکنند؛ چرا از عمل حضرت علی الهام نمیگیرد که میگویند حضرت علی با کار کردن در باغ دستهایش همیشه آبله می شد؟ وقتی پیامبر اسلام و اولین امام شیعه کار کردن را می ستودند، پس چرا پیروان شان تن به تن پروری و تفاله خواری میدهند؟
آخوند ها میگویند برای شناخت دقیق دین، حتی یک عمر نیز نمیتوانند به حقیقت های دینی برسند، آیا این ادعا حقیقت دارد یا اینکه آنها برای خود شان اشتغال ایجاد کرده است و بیکاری شان را توجیه می نمایند؟
واقعیت این است که هر انسان مذهبی میتواند دستورات دینی اش را همراه با کار کردن هم فرارگیرد، بدون اینکه یک عمر مشغول این امر باشد. معیار یک فرد مومن در ایمان داشتن و یقین تعقلی او است یا در زیاد خوانی و علم داشتن او به دین؟ بدیهی است که در ایمان داشتن او به دین. پس آگاهی و شناخت از دین، مشکلتر از فارغ شدن یک رشته علمی نیست. برای مشکل ترین رشته علمی حد اکثر بیست سال ضرورت دارد. بناً فراگیری دستور العمل های دینی به هیچ وجه بیش از بیست سال نیاز نمی باشد.اگر آخوند ها بخواهند دین و مذهب را به مریدان شان بیاموزند، میتوانند بعد از فراغت این رشته در کار و فعالیت تولیدی شرکت کنند و به تبلیغ دین شان هم بپردازند. کاری را که آخوند های قبیلی میکردند.
تا زمانیکه ماشین تولید آخوند سازی ولایت فقیه از ایران به بیرون از مرز هایش صادر نشده بود ، آخوند های محلی نقش محبوبی در میان جامعه داشتند. زیرا هم با کار و تولید سر و کار داشتند و هم با آموزش سواد برای نسل نو و تعلیم دادن مسایل مذهبی آنها. بعد از واردات آخوند از کارخانه های آخوند سازی ولایت فقیه، بخت هزاره جات نیز رو به افول رفت و آخوند ها بعنوان یک قشر مفت خوار و سر بار جامعه در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاست عرض اندام نمودند که تمام ارزش های فرهنگی و هنری را ویران کردند و همه چیز را از دید ولایت فقیه اسلامیزه نمودند.
همان آخوند های محلی با دید سنتی ای که داشتند هزار برابر دانش بهتری نسبت بهمین پیروان ولایت فقیه داشتند. بعنوان مثال بعد از کودتای ثور و آزادی هزارجات، آخوند های سنتی به رهبری «شیخ بهشتی» و شورای اتفاق جاغوری را نایب الحکومه (ولایت) کردند. طرح آنها این بودند که هزارجات را به شش ولایت تقسیم بندی نمایند. در صورتیکه این اقدام اجرا میگردید، دولت های بعدی مجبور میشدند تشکیلات این ولایات را رسمیت میدادند. وقتی ولایت فقیه ایران ازین اقدام اطلاع یافتند پیروان شان را فرستادند تا این اقدام را خنثا نموده مجریان و طراحان آن را به قتل برساندند. از آن به بعد هزارجات شد میدان تاخت و تاز سگ جنگی های تشکیلات پیروان و لایت فقیه. قسمیکه نهضت با نصر و نصر با سپاه و جبهه متحد با هر دو جهاد میکردند و قربانیان شان را شهید مینامیدند. یکی از این فتوا دادن ها را میتوان در جنگ نهضت با حزب اسلامی و با کشته شدن «اسحق حاجی کمر» یکی از نظامیان نهضت یاد کرد. درین فتوا مردم ما خوب بیاد دارد که کی بر سر غسل دادن و ندادن مقتول فتوای شهید شدن داده بود!
در واقع آخوند نیز مثل باقی افراد جامعه اگر از درون مردم تمویل و تغزیه شود برای مردم کار میکند اما اگر منبع تغزیه آنها منبع مشکوکی باشد، مسلم است که برای همان منابع مشکوک کار میکنند. آخند های محلی و سنتی دارای درآمد مشخص و مستقلی بودند، بناً نقش شان هم از نظر اجتماعی مثبت بودند و هم از نظر اقتصادی سر بار و تفاله خوار نبودند.
از نظر جامعه شناسی وقتی استقلال یک فرد مورد بررسی قرار می گیرد، ابتدا به پایگاه مادی او توجه می شود تا دیده شود که فرد مورد نظر از کدام پایگاه و جایگاه مالی بر خواسته و برای چه کسانی خدمت میکند. آخند های سنتی که خود شان دارای استقلال مالی بودند هم کار میکردند و هم با درس دادن بچه های مردم حق الزحمه میگرفتند. بناً منافع شان با منافع مردم گره خور ده بودند.
درین میان آخوند هایی صادراتی(منظور از صادراتی این است که آنها در کارگاه های ولایت فقیه بسته بندی شده به خارج صادر میگردد) که از ایران، نجف و غیره به کشور وارد میگردند فاقد در آمد مشخص در منطقه هستند. آنها که با پشتوانه پول و امکانات تمویل دهنده مجهز هستند، مسلم است که برای کسی خدمت میکنند که از آنها تمویل و تجهیز میگردند.
طبق آمار گیری «فدراسیون دانشجویان هزاره» (ایچ ایس ایف) که در سال 1997 در شهر کویته بیرون داد، در آن سالها بیش از 25 هزار آخوند هزاره در حوزه های قم، مشهد، نجف و غیره مشغول تحصیل بودند. اگر حد اقل میزان رشد این آما را سالانه پنج هزار نفر مقایسه کنیم، در طول این چهارده سال تعداد آخند های هزاره چه در حوزه ها و چه خارج از آنجا به بیش از هفتاد هزار نفرمیرسد.
حال فکر کنیم که موجودیت هفتاد هزار آخوند در هزارجات چه بلایی بر سر مردم خواهد آورد. اگر یک جمعیت بی کار هفتاد هزار نفری در جامعه وجود داشته باشد، که وجود دارد چندان تفاوتی ندارد اما این جمعیت آخوند برای شان شغل ایجاد می نمایند. آنها از طریق دامن زدن به دعوا ها و مرافعه و تضاد های جامعه دست به ایجاد اشتغال میزنند. طبق یک آماری که از حاکمیت آخوند های جاغوری بدست آمده است، در طول جنگ های داخلی میان گروه های ولایت فقیه که آخوند ها مستقیماً فتوا صادر کرده اند، بیش از سه هزار و دو صد نفر کشته شده اند. آمار همین جنگ هایی که آخوند ها فتوا دهنده آن بوده اند، در دایکندی به 70 هزار نفر میرسد.
آخند های صادراتی که فاقد کار و در آمد اقتصادی هستند، از روش های متفاوتی در ایجاد اشتغال سازی برای خود شان استفاده میکنند. آنها از طریق نفاق افگنی، دامن زدن به تضاد های فردی، اجتماعی و طایفوی و مذهبی میان پیروان مذاهب گونه گون، کشف زیارت ها و ترویج خرافات، روضه و دعا خوانی میان مردم بمنظور رفع حاجات، تعویذ نویسی و دیو بندی و ده ها سر هم بندی نمودن جهل، خرافات و اوهامات روز گار میگذرانند.
آنها نه تنها دین و مذهب را ازین طریق بد معرفی می نمایند، بلکه ماهیت دین و مذهب را نیز قلب و تحریف نموده اند. قسمیکه رویهمرفته سالها هزاران حدیث و نقل قول های پیامبران و امامان و امام زاده ها را بنا به منافع و مصالح خصوصی و قشری شان صادر و جعل می نمایند. قسمیکه تنها میزان حدیث های پیامبر با لاتر از هفت ملیون حدیث رسیده است. منسوب کردن احادیث به آئمه که هیچ حدی ندارد.
آخوند ها در عین حالیکه در کار و فعالیت اقتصادی سهم نمیگیرند، اما از روش های مختلفی برای تقدس شخصیت سازی آخوندیزم استفاده می نمایند. آنها خود شان را عالمان، یعنی تیکه داران دین و مذهب معرفی می نمایند و معتقدند که تنها آنها قادر هستند از علم دینی سر در بیاورند. به این ترتیب خود شان را کسانی معرفی میکنند که همیشه کتاب خدا را در دست دارند و اعمال و کردار آنها بنا به مصالح دین و رضایت خدا، پیامبر و آئمه صورت می گیرند.
اگر سیر تقدس شخصیت آخوندیزم را تنها در طول سی سال اخیر به برسی بگیریم، یقیناً هیچ قشر و گروهی را در تاریخ جامعه بشری نمیتوان یافت که تا این حد به کیش شخصیت افراطی گری رو آورده باشد. آنها در امر تقدس کیش شخصیت سازی حتی کوشیدند مردم را متقاعد کنند که روحانیون مقامات بالا، با امام زمان در تماس هستند و از او در باره امورات جامعه راهنمایی می گیرند. بهین دلیل دیدن تصویر خمینی در کره ماه را هیچ آخوندی انکار نکرده است.
آنها از طریق تقدس گرایی خویش از جامعه میخواهند که نسبت به آنها احترام خاصی شوند، بهیمن دلیل دست آخوند ها را باید ببوسد و با آنها با یک نزاکت خاصی باید برخورد شود.
یکی از دوستان ما که پارسال سفری به پاکستان داشت میگوید که در مجلسی نشسته بود که بعد چند لحظهء صدای بلندی صلوات می شنود. به اطرفش نگاه میکند می بیند که آخوند عبا و قبا دار از جایش بلند شده می خواهد به دست شویی برود و حضار برای حرکت آخوند از جایش صلوات فرستاده است!
او می گوید وقتی آخوند مذکور از مستراح برگشت نیز پیروان او صلوات فرستادند. به این ترتیب آخوند ها میخواهند تمامی اعمال و حرکات شان را در تقدس گرایی نهادینه کند. زیرا میدانند که وقتی آخوند ها در محور تقدس دینی قرار داشته باشند، نقد از اعمال و کردار آنها به «تابو» بدل میگردد. برای همین امر اگر هر آخوند جنایت کاری بمیرد، از جانب همین قشر بصورت با شکوهی تجلیل می شود و برایش یک کار نامه الگو سازی خدمت به مردم می سازد و تبلیغش می کند. مثلاً اگر شیخ آصف محسنی هم بمیرد، در عین حالیکه در دشمنی با هزاره ها زبان زد مردم است، از او بعنوان یک روحانی دلسوز نسبت به مردم هزاره و تمامی شیعه ها یاد خواهند کرد و از او یک سمبل مقدس خواهد ساخت.
اگر به روش برخورد آخوند های سنتی نگاه میکردیم، آنها کریکتر یک انسان عادی در جامعه را داشتند. مثل مردم صحبت میکردند، مثل مردم لباس می پوشیدند و مثل مردم هم در فعالیت هایی مادی سهم می گرفتند. آخوند های صادراتی اولاً با یک کریکتر غیر مردمی ظاهر میگردد. اگر از آنها پرسیده شود که جناب آخوند صاحب کی آمده است، در جواب میگوید: عل آن تشریف آوردیم. ضمناً از نظر ظاهری با عبا و قبا و جول و جپن مجهز است. بقول دوستی، با خوی گیر و تنگ و پردوم ملبس هستند.
حال سوال اینجاست که مگر برای آخوند شدن به لباس خاصی نیاز است؟ آیا رهبران مذهبی صدر اسلام مگر از لباس غیر عادی استفاده میکردند؟
خیر. از پیامبر گرفته تا امامان از لباس رایج آن زمان مردم استفاده میکردند. پس تنها این آخوند های فعلی هستند که امتیاز طلبند و این امتیاز طلبی را حتی در طرز لباس پوشیدن نیز برای خود شان قایل هستند. اگر از آنها پرسیده شود که چرا از لباس خاصی استفاده می کنند، توجیه شان این استند که چون در دین تخصص دارند باید لباس های دین شناسانانه بپوشند!
اگر قرار بر این باشد که هر قشری؛ از رشته یا تخصصی شان در جامعه شناسایی شود، پس می باید لباسی نیز برای نشانی شدن آن تخصص شان داشته باشند. انجنیر های ساختمانی، انجنیر های معدن شناسی، پزشکان، اقتصاد دان ها، معلمان، حرفه داران و غیره باید در شکل لباس خاص شان در جامعه نمایان شوند و مردم آنها را بلحاظ شغل شان مورد حرمت قرار دهد. همینطور اقشاری که به لحاظ شغل شان در موقعیت پائین تری قرار دارند، هر یکی بنا به درجه شان شناخته شود. آخوند ها چون با دین تخصص دارد؛ جامعه یک نوع احترامی برایش قایل شود، داکتران و انجنیران رشته های مختلفی چون به نوعی به علم سر و کار دارند، با لباس های نشانی شده خود شان در جامعه علنی کنند و برای شان احترام گذاشته شود. همین قسم چوپانان، هیزم کشان و کلینر ها هم دارای لباس های خاص خود شان باشند و از روی همین لباس های شان موقعیت قشری و طبقاتی شان نیز مشخص شده و به دیده تحقیر نگریسته شود!
اینکه آخوند ها در عرصه های مختلفی از جمله در پوشش لباس نیز برای شان امتیاز می طلبند و معتقدند که آنها در دین تخصص دارند آیا یک امر مطلق است؟ آیا این تنها آخوند ها بوده و هستند که از دین شناخت و آگاهی دارند؟ بدیهی است که چنین نیست. خیلی از شخصیت هایی که در تبلیغات دین اثر گذاشته اند، شخصیت های غیر آخوند نیز بوده اند.مثل شریعتی، سروش و غیره. پس انتخاب کردن لباس خاصی مبنی بر اینکه فلان قشری به فلان رشته ء تخصص دارد غلط است و آخوند ها با این روش میخواهند برای شان کیش شخصیت مقدس بسازند تا از آماج انتقاد مردم لباس دینی را برای شان سپر بسازند.
تقدس گرایی در کیش شخصیت سازی آخوندی چیزی است که آنها برای شان درجه و اهمیت قایل هستند. طبق این دیدگاه، آخوند ها باید در تمام شئون زندگی از لباس شان استفاده کنند و در هر مکانی باید این شخصیت سازی جا باز کند و مردم به آنها بعنوان یک قشری برخورد کند که آنها را وصی و نماینده دین و مذهب بدانند.
وقتی در جامعه چنین پوشش لباس به هیچ قشری تعلق نمیگیرد، مگر آخوند ها خارج از مناسبات اجتماعی قرار دارد که چنین امتیازی برای خود شان می طلبند؟ بدیهی است که آنها از نقش تفاله خواری و سر بار بودن شان به جامعه آگاه اند و از همین بابت میکوشند این خلا را پر کنند.
اگر از آنها پرسیده شود که چرا در کار و امر تولید در جامعه نقش ایفا نمیکنند، استدلال شان این است که آنها مشغول کار هستند. آنها هر فعالیت شان را کار خطاب میکنند و میگویند مشغول کار های معنوی هستند.
اگر نقش یک فرد بی کار را نه تنها در جامعه، بلکه از دورن یک خانواده به بررسی بگیریم، به این نتیجه می رسیم که فرد بیکار حتی در درون خانواده اش نیز مورد نفرت و انزجار قرار میگیرد. شخصیت فرد بی کار در درون خانواده یک شخصیت بی کفایت و سر بار و تفاله خور محسوب میگردد. در جامعه نیز چنین است. مردم آخوند ها را یک قشر بیکار و بی بهره می شناسد و ضرب المثل های فراوانی در باره بی کاری آخوند ها ساخته و بافته اند.
بخاطر همین است که مردم «کار را هنر و جوهر مرد» میداند . ضرب المثلی هایی است که میگویند «از آدم های بی کار خدا بیزار است». همینطور میگوید، «خرکاری دریای هنر است، ترت ترت ملایی نیست». یا اینکه «چهل ملا جمع شدند، نتوانستند یک خر را بار کنند» و ازین قبیل مثل ها و کنایات زیاد به این قشر انگل و مفت خوار جامعه گفته می شود.
بخاطر همین کنایات و تحقیر ها است که آنها با فراگیری به اصطلاح علم دینی شان سعی می نمایند خود شان را زعیم و پیشوای جامعه مذهبی خطاب کنند و تمامی ارزش های علمی، تاریخی و فرهنگی جامعه را آخندیزه کنند. آنها ذاتاً و خصلتاً مخالف ترقی، رشد و آبادانی جامعه هستند. با هنر موسیقی آنها مخالفند، با تحصیل علم و دانش ساینس آنها مخالفند، با شعر و ادبیات آنها مخالفند، با سینما و هنر تائتر آنها مخالفند، با رقص و ساز و سرور آنها مخالفند، با شادی و سرور و خنده آنها مخالفند، با مکتب رفتگی و پیشرفت سطح آگاهی مردم آنها مخالفند و خلاصه با آسایش و سعادت بشری آنها مخالفند.
البته این مخالفت ها را برای حفظ و منزه نگهداشتن دین انجام نمیدهند، بلکه برای منافع قشری و شخصی شان انجام میدهند. آنها میدانند که جامعه اگر از هر لحاظی رشد کنند به ضرر آنهاست. زیرا یک هنر مند سینما یا یک معلم از آخوند مسایل مذهبی و غیر مذهبی را نمی پرسند اما یک فرد مذهبی خرد باخته بی سواد نه تنها مسایل مذهبی را از آنها می پرسند، بلکه مسایل اجتماعی را نیز از آخوند ها می پرسند.
از نظر یک عده ای، آخوند های صادراتی نسبت به آخوند های سنتی بهتر هستند. دلیلی که آنها برای این استدلال شان می سازند این است که آخوند های صادراتی مخالف مکتب نیستند. البته آخوند های صادراتی به شدت مخالف مکتب و معارف هستند، اینکه آنها مخالفت شان را علنی اعلام نمیدارند، نمیتوانند پیشرفت و رشد جامعه را به سمت علم و دانش بگیرند. برای همین امر نیز مجبور شده اند در حوزه های دروس مذهبی نیز علم را تا حدودی راه بدهد و خود شان را از انزوا بیرون کنند. آنها معتقدند که تحصیل در مکتب های دولتی، اگر هم سطح با دروس مذهبی و مدرسه های دینی پیش رفت، ضرری چندانی ندارد اما اگر صرفاً به مکتب های دولتی و دروس علم ساینس تکیه شود، ناقص و در نهایت فاجعه آمیز است!
گرچه آنها قادر نیستند سیر سریع پیشرفت علم و ترقی را بگیرند اما نهایت سعی می نمایند تا در عرصه های مختلف اجتماعی نفوذ و رخنه کنند و از پدیده های اجتماعی سوه استفاده و بهره گیری کنند. آنها به بهانه های مختلفی چه در بدنه دولت و نهاد های سیاسی و حقوقی و چه در مراکز پرورشی و تربیوی، تئوری می با فند و همه چیز را آخوندیزه میکنند. از قانون احوال شخصیه گرفته تا قانون آداب خواب و خوردن و حتی مستراح رفتن را. هم اکنون آوازه است که آخوند های ولایت فقیه ایران علوم انسانی را میخواهد از دانشگاه بردارد!
نفوذ و رشد نیروهای بنیاد گرای مذهبی اعم از شیعه و سنی و حاکمیت آنها در ایران و افغانستان سبب شده است که بمبه سم پاشی آخندیزم حتی در میان نهاد های آموزشی و تربیوی نیز رخنه کند و فارغ التحصیلان رشته های مختلف علمی را فرهنگ آخوندیزم تزریق نمایند. قسمی که دیده می شود، خیلی از محصلین و دانش جویان و فارغ التحصیلان رشته های علوم سعی می نمایند خود شان را با تفکر آخندیزم مجهز کنند و از زبان آنها سخن بگویند. کاری که قبلاً درین مراکز سابقه نداشته است.
مثلاً فارغ التحصیلان رشته های علمی، در سی سال قبل مشخص میشد که از یک مرکز علمی فارغ التحصیل شده اند، اما حالا به سختی میتوان این تفکیک را در میان مکتب خوانده های ما تشخیص داد. همینطور سی سال قبل قشر تحصیل کرده ها نه به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک ، بلکه به لحاظ قشری گری مکتب خواندگی شان خصلتاً مخالف تفکر آخوندیزم بودند اما امروز این قشر بعنوان مبلغین آخوندیزم تبدیل شده اند و ادبیات نوشتاری و گفتاری شان را نمیتوان از ادبیات آخوند ها تفکیک کرد.
به این ترتیب قشری که بلحاظ اجتماعی فاقد کار و در آمد مادی بودند، به بیکاری و تن پروری شان اشتغال ذهنی بخشیدند و این امر سبب شده است که جمعی از نو جوانان ما بخاطر این امتیاز گیری؛ هوای درس های آخوندی نمایند و آگاهانه و غیر آگاهانه خود شان سر بار خانواده و جامعه کنند.
گرچه قبلاً فراگیری درس های مذهبی آخوندی تا حدودی هزینه داشت و داوطلبین آن به ایران و نجف می رفتند اما بتازگی ولایت فقیه ایران، مدرسه های دینی جدیدی به افغانستان نیز صادر کرده است که از جمله به مدرسه «خاتم البیین» شیخ آصف محسنی میتوان اشاره کرد که حتی از وزارت تحصیلات عالی افغانستان مجوزی نیز برای آن گرفته است.
از آنجائیکه آخوند ها در یک دست کتاب خدا و در دست دیگر خدعه و نیرنگ دارند، معیار های خوب و بد بودن افراد جامعه؛ از کانال آنها عبور می نمایند، خیلی از جوانان آگاه و نیمه آگاه، روشنفکر و نیمه روشنفکر، انسان های دیموکرات و معارف دیده ها بخاطر اینکه مورد حمله و تکفیر آخوند ها قرار نگیرند و نقش شخصیتی و اجتماعی شان را در جامعه خدشه دار نکنند، از کنار خیلی از جنایت ها و خیانت های آخوندها چشم پوشی می نمایند و بخاطر رضای آخوند به هر صدای آنها هورا و تکبیر سر می دهند.
شخصی در دوره رنسانس به یکی از روشنفکران یا خردمندان ایتالیا در رُم پیام آورد که پاپ در محضر عام به بدگویی او پرداخته و او را تکفیر کرده است، خرد مند مذکور با خوشحالی و ذوق زدگی گفت:«حال که پاپ علیه من چنین موضعی را گرفته است، فکر میکنم رسالت وجدانی و انسانی ام را تا حدودی انجام داده باشم، زیرا مردم میداند که پاپ مرا بخاطر منافعی شخصی و قشری اش تهدید و تکفیر میکند، نه برای رضایت خدا».
درینجا روی سخنم متوجه کسانی است که فکر میکنند مردم قادر به تشخیص خوب از بد نمی باشد. آنها نمیدانند که مبارزه علیه موهومات آخوندیزم؛ نه به معنای آماج قرار دادن دین است و نه اسلام. افشاگری علیه خرافات و اوهاماتی که آخوند ها در صدد خلق آن هستند نه با منافع مردم منافات دارد و نه با منافع اسلام.
حال اگر آخند ها میکوشند همه چیز را از چولی آخندیزم بگذرانند به نفع شان هستند. زیرا با اینکار شان در صدد ایجاد اشتغال برای خود شان هستند و بی کاری و انگلی بودن شان را توجیه می نمایند. کسانی که از نظر اجتماعی درین جایگاه قرار ندارند وخود شان صاحب کار و درآمد اقتصادی هستند، چه نیازی است تا با تفکر آخندیزم، خود شان را همنوا سازند؟ آیا مگر مسلمان بودن و مومن بودن بستگی به این دارد تا به یک قشر مفت خوار و سر بار جامعه که تنها آخوند ها و گداگران هستند باید هم سو و هم نوا بود؟ مگر شناخت دین و مذهب آنقدر سخت و مشکل است که باید بردگی و تقلید از یک جمع مفت خوار را نمائیم؟
آیا مگر عبادت منوط به بردگی فکری از آخوند ها است؟ آیا مگر مسلمانانی کسانی که از یک قشر بیکار و مفت خوار مثل آخوند ها پیروی نکنند زیر سوال می رود؟ روشن است که خیر.
تجربه تاریخی نشان داده است که هر دین داری که هر چه قدر در تقلید فکری از آخوند ها پیروی کرده اند، در نهایت دین و ایمان شان را خدشه دار کرده اند. نیازی نیست به تاریخ نگاه کنیم. این تجربه حتی در نقطه نطقه هزارجات صدق میکنند. توده های با ایمانی که به لحاظ عقیدتی پیروی از فلان شیخ و آخوند میکردند، با گذر زمان مشاهده کردند که عمل آن شیخ و آخوند خلاف گفتارش است. بهمین لحاظ یا نسبت به دین بد بین شدند و یا راه بردگی فکری را کنار گذاشته با خرد و درایت فکری خودش مشغول استفاده از دین شدند.
بقول حافظ، عمل این واعظان که در خلوت انجام میدهند، خلاف آنچه میگویند می باشد. این تجربه و شناخت مردم ازین واعظان بحدی می باشد که حتی بیزاری عده ای از طلبه ها را که بتازگی وارد شبکه آن شده اند نیز بر انگیخته اند. یکی از دوستان من در دوبی بنام «یاسین مطهری» که سالها در حوزه جامعه امامیه و قم مشغول فراگیری درس های مذهبی بود، میگفت که فساد اخلاقی همجنس بازی در حوزه ها و مدارس دینی بیداد میکنند!
تعداد کثیری از طلبه های نو آموز که با هزاران امید و آرزویی که در دل می پرورانند و فکر میکنند با فراگیری علم حوزه وی میتوانند هم مصدر خدمت به خلق در دنیا و در آخرت شوند، وقتی وارد مدرسه می شوند و با گذشت زمان آروز های شان به سراب تبدیل میگردد. تعدادی از آنها اگر موقعیت زندگی اش ایجاب کنند، درس آخوندی را رها کرده کارگری را بر درس ها حوزه وی ترجیح میدهند. تعدادی از آنها که بر اثر تشویق و فشار والدین وارد این معرکه گردیده اند، نمیخواهند آرزو هایی پدر مادرشان را بر باد دهند که ناچاراً در این دام گیر می مانند و با پشتوانه درس های خصوصی و زبان انگلیسی خود شان را قناعت میدهند.
در نتیجه با گذشت زمان که از نظر وقت هم درینجا سرمایه گذاری کرده اند مجبور می شوند تا آخر خط بروند. به یقین میتوان گفت که یک در صد ازین افراد موفق می شوند یا درس را ادامه دهند یا اینکه با شارلاتانی خود شان را در موقعیت هایی قرار می دهند که بتوانند ازین شغل نان شان را پیدا نمایند. آنهم نانی که از فریب، اغوا گری، توطئه، ظلالت و شیادی بدست آید.
با توجه به سرنوشتی که این جماعت پشت سر می گذرانند، جای بس تاسف است که باز عده ای از نو جوانان ما یا عملاً خود شان را به چنین سرنوشت مزورانه می اندازند و یا اینکه نا آگاهانه و دنباله روانه از جایگاه اجتماعی این جماعت دفاع و پشتیبانی می نمایند. این جوانان از تجربه ی مردم نمی آموزند که مردم ما اعتقاد به دین و مذهب دارد نه به آخوند ها. اینکه آخوند ها خود شان را وصی، آبرومند و یا دلال پیش خدا معرفی میکنند، دروغ میگویند و بقول حافظ تزویر میکنند:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چــون نیـــک بنگری همـــه تزویر مـی کنند
آنهائیکه مبلغ بی مزد این جماعت هستند، سعی نمی کنند از خرد شان استفاده کنند که معیار خوبی و پاکی انسان، عمل اوست.انسانها را از اعمالی که انجام میدهند باید مورد قضاوت قرار داد. خواه انسان عادی باشد یا اینکه انسان های مقدس نماها. آخوند ها برای فریب و شیادی شان به مردم یاد داده اند که «به گفتار عالمان دینی عمل کن نه به کردار آنها». این یک بینش کاملاً غلط است. اگر عالمان دینی واقعاً کتاب خدا را در دست دارند، و از روی هدایات و ارشادات الاهی و آئمه پیرویی می کنند، باید عمل شان با گفتار شان موافقت کند. در غیر اینصورت گفتار شان مزور و دغل کاری ای بیش نیست.
جوانان ما باید از دید بصیرت شان در قبال هر موضوع از جمله در قبال روحانیون استفاده کنند. اگر کسی جنایت کار است باید افشا شود و نباید جنایت و خیانت شان در پشت قداست مذهبی مخفی شود و بخاطر مدعی بودن شان به اعتقادات مذهبی ، با او مدارا شود و از همه بد تر چهره آن شخص بصورت معکوسی در تاریخ نمایانده شود.
پيامها
7 نوامبر 2010, 13:17, توسط شبیر "کاکر"
این مقاله خیلی عالی، معقول وعلمی نوشته شده است