ناشکیبائی فاشیسم در برابر آرای مخالف
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
درکشورهای غربی که دموکراسی به قوام خویش رسیده است احزاب دست راستی افراطی را که متاثرازاندیشه های برتری جوئی و بیگانه ستیزی اند درشمار احزاب دموکرات بحساب نمی آورند.روشنفکراروپائی به دموکرات بودن یک فاشیست کاملا بی باور است زیرا شناخت دقیق روشنفکر اروپائی ازمبانی فکری فاشیسم ومصیبت های که جنگ جهانی دوم به اروپا به ارمغان آورد اروپائینان را نسبت به دید فاشیستان راجع به دموکراسی کاملابی باوراست
فاشیست به تضارب آرا اصلا باور نه دارد . نزد فاشیست سخن ونظرخودش ازهمه بیشتراهمیت دارد. اگر جلو سخن او ایستادی ویا سایت بینوا را بسته کردی فغان فاشیست به آسمان ها میرسد اما اگرصدها سایت آزاد دیگر بسته شود فاشسست نه تنها ازآن استقبال میکند بلکه آنرا بخاطر سلامت وحدت ملی موهوم ضروری میپندارد. فاشیست به هیچ مبدأی اعتقادی ایمان ندارد. فاشیست هرگز انتقاد پذیرنیست، فاشیست خودرا برترهمه میداند فاشیست خودرا انسان کامل میداند او درخیالات خودش برهمه چیزاحاطه واشراف دارد. هرانتقادرا برچسپ عداوت ودشمنی میدهد.
نمونه خیلی واضح این رفتار قرون وسطائی درین اواخر در وجود رجاله ای بنام کاندید اکادمیسن استاد محمد اعظم سیستانی بوضوح مشاهده شد که بحث برسر قهرمان تراشی های قبیلوی او را به سرحد جنون کشانده وحتی حالا به دشنامزنی وبد زبانی علیه مخالفان خویش رو آورده است.
پیامد سیاست های فرهنگی حکام وسلاطین چندین قرنهء افغانستان درکناردیگراقوام پشتونها را نیز بیسواد وجاهل نگهداشته است . درحال حاضر جامعهء فرهنگی پشتون به فقر فرهنگی دچاراست که ازشدت مایوسی وناچاری تعدادی را بدون استحقاق به تکریم وتبجیل می نیشند. بیسوادانی مانند باری جهانی که اکنون ادعاهای بالای دارد فقط فقر فرهنگی جامعه خویش را درک کرده اند . تدویر اینچنین محافل برای فاشیستان بیشتر شخصیت کاذب می بخشد.
ااگرقرارباشد که پس منظرحوادث تاریخی ازیک دیدگاه مشخص ورسمی در یک جامعه مورد پذیرش قرارگیرد هیچ آیندهء روشنی برای آن جامعه نمیتوان انتظارداشت. دریک واقعهء تاریخی ممکن است چندین روایت مختلف وحتی متضاد موجود باشد که تائید ویا تردید آن به امعان نظربیشتر ودقت بیشترضرورت داشته باشد اما از آنجای که درکشورما افغانستان تاریخ نگاری به شکل مدون وعلمی آن مانند دیگرکشورها رایج نبوده ویکی دو مرجع هم که موجود بوده بخاطر دشمنی های شخصی وکینه ورزیهای قومی مورد تشکیک نویسنده گان درباری قرارگرفته وتوهین شده اند بناء برای معلوم کردن صحت وسقم موضوعات تاریخی باید بیشتر موشگافی بخرچ داد وکتب ومراجع زیادی را مطالعه نمود تا راه خطا را از صواب جدا کرد.
درآسمان تاریک وظلمانی فرهنگی افغانستان تنها دو ستارهء درخشان بحیث مراجع معتبرتاریخی پرتو افشانی میکنند که یکی میرغلام محمد غبار ودیگری هم فیض محمد کاتب هزاره است. البته که خدمات مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ ومرحوم سیدقاسم رشتیارا نیز نمیتوان نادیده گرفت. در افغانستان بخاطری این دو مورخ زجرکشیده ما ازاحترام خاصی برخورداراند که طبفات حاکمهء چندین قرنهء کشور درطول سالهای حاکیمت مطلقه شان ازنشرمضامین آنها هراس داشتند. درمجموع میتوان گفت که طبقات حاکمه درافغانستان ازظهور وبروز شخصیتهای آزاده و واقعه نگاران غیردرباری ترس داشتند. آنچه که از اعمال دد منشانه خاندانهای حاکم برمیاید آنها درکل، دشمن سواد وخواندن بودند. با قلم وکتاب دشمنی می ورزیدند جای یک باسواد یا کنج زندان بود ویا هم جاهایکه فقط ماموران ضبط احوالات وغیره آنها را زیرنظرمیداشتند. دریک چنین جامعه ای ، بیسوادی کمال انسانیت پنداشته میشد. بی خبری خودش راحتی جان بشمارمیرفت وبیدانشی معیاربرتری انسان شمرده میشد. اینها همه بخاطر آن بودند که خاندانهای حاکم خوش داشتند که با نگه داشتن مردم درجهل وظلمت بتوانند به دوام حاکمیتهای قومی وقبیلوی خویش بدون هیچگونه تشویش واضطرابی ادامه دهند.
(احسان لمر )یکی ازطرفداران پرو پاقرص نهضت امانی درسایت فردا تحقیقاتی را پیرامون مستوفی ممالک پدر استاد خلیل الله خلیلی انجام داده است. اوبه این نتیجه رسیده است که پدر استاد خلیل الله خلیلی ابزار شکنجهء امیرجبیب الله علیه مشروطه خواهان بوده است. روزیکه امان الله خان قدرت را بدست میگیرد پدر استاد خلیلی را بخاطر آزارها واذیتی که به مشروطه خواهان رسانده بود او را اعدام میکند. اما مستوفی ممالک ازامان الله خان یک خواهش میکند که باید درتعلیم اولاد وی بعداز مرگ وی کوتاهی نکند ولی جواب امان الله خان به او این بوده است که: آخر گرگ زاده گرگ میشود" یعنی اینکه اگر پسران مستوفی به تعلیم وتربیهء درست دست یابند بنیاد براندازان حکومت وی میشوند. پس معلوم میشود که حتی مترقی ترین شاه که خودرا به زور وجبربحیث شاه متجدد درکشورثبت کرده است به اعقاب واولاد دشمنش سواد وخواندن را روا دارنبوده است که مبادا خطری ازناحیه باسواد شدن اولاد های وی به سلطنت وی متوجه شود. پس ازدیگر حکام وسلاطین چه گله ای میتوان داشت.
چنان معلوم میشود که درشرایط حاضر ، برای کسانیکه بخاطراشتراکات قومی وایتنکی با طبفات حاکمه، سالها برای مردم تاریخ جعل کرده اند خیلی مشکل باشد که به آراء ونظرات که گفته های تکراری ونا درست شانرا زیرسوال ببرد به آن تن دهند.
. کاندید اکادمیسن علامه استاد پوهاند مولوی محمد اعظم سیستانی ازجمله افرادیست که ادعای تاریخ نگاری را به شیوه ای حرفه ای آن دارد. او بعداز انتشار جلد دوم کتاب" افغانستان درمسیرتاریخ" نوشتهء مرحوم غبار درجریدهء امید کوشش ها وتقلاهای زیادی ازخود بخرچ داد تا ثابت کند که غبار درمورد خاندانهای حاکمه دروغ گفته است ولی با عکس العمل قهرآمیز تعداد زیادی ازنویسنده گان واهل خبره مواجه شد. تا جائیکه حتی دریکی ازمحافل درشهرگوتنبرگ سویدن آقای سیستانی مورد لت وکوب چندتن ازحاضران مجلس قرارگرفته وبا سر وصورت خون آلود مجلس را ترک کرد. ولی حالا چنان معلوم میشود که روی نوار تغیرکرده است. حالا اقای سیستانی ازمریدان پرو پاقرص مرحوم غبار شده است بی آنکه متوجه شود که مرحوم غبار درجهت مخالف آرمانهای قبیله گرایانه او قلم زده است.
درچند روز اخیر آقای سیستانی خواسته است که باشخصیت شناخته شدهء کشورجناب محترم وحید مژده دست وپنجه نرم کند که خوشبختانه تاکنون هیچ نتیجه ای دلخواه را برای سیستانی نداده برعکس وی را بیشتررسوا وخجل ساخته است.
عبدالباری جهانی بحیث یکی ازطرفداران فاشیسم قومی جناب سیستانی را متهم به حملات شخصی نموده واورا هوشدار داده است که عقت قلم را مراعات نمیکند. بهمین ترتیب اشخاص دیگری نیز که پیامهای شان سانسورگردیده است ازاقای سیستانی بحیث شخص مریض وعقده ای یاد کرده اند.
اعتراف نکردن به اشتباه درمورد فهم مسایل تاریخی و اصرار بر مواضع باطل همیشه سبب خجلت انسان دراجتماع میگردد. ونا گفته پیدا ست که اصرار ولجاجت ویکدنده گی ازمشخصه های بارز فاشیستان بحساب می رود. فاشیسم به نظر وآرای مخالف کوچکترین ارج واحترامی قایل نیست. فاشیسم خیلی خوش دارد که سخن خودش جای وحی الهی را بگیرد. فاشیست خیلی علاقه مند است که برایش دیگران حق وناحق کف بزنند و اورا سرامد همهء دانشمندان جهان بدانند.
دکتور محمد اعظم سیستانی هیجانی خیلی اصراردارند که سردار نادرخان بحیث فاتح قلعهء جنگی (تل) نامش درتاریخ ثبت است وکوچکترین بگو مگو وابراز شک وتردید درین باره انسان را به کفر می کشاند. استاد بزرگوار که آخرین سالهای عمرننگین خویش را سپری میکند اکنون به اختلالات روانی دچارشده وبجای ارائهء منطق واستدلال به دشنامزنی وتهمت وافترا نیز توسل میجوید.
من با تمام حرمت که به نویسندهء توانای وطن جناب وحید مژده دارم نمیدانم که او به کدام علت مقالات پرمحتوایش رابه بیغوله ها وطبیله خانه های قبیله که کوچکترین اهمیتی به آرای مخالف قایل نیستند میفرستد. زیرا ازنظر اصول روزنامه نگاری اگریک روزنامه ویا سایت انترنتی به ازادی بیان وآرای مختلف متعهد است باید نظرات وتبصره های مخالفان وموافقان یک نویسنده را علی السویه به دست نشربسپار وخودرا ازعذاب وجدان نجات دهد.
ولی بارها دیده شده که دست اندکاران سایتهای قبیله ای به ندای وجدان لبیک نگفته وبارها مضامین که به اصطلاح با پالیسی نشراتی شان برابرنبوده به باطله دانی افتیده است.
اصطلاح پالیسی نشراتی بهترین وسیله ای است برای قیچی کردن مقالات مردم . آنها ازیکطرف درپیشانی صفحهء خود می نگارند که آراء ونظرات لزوما دیدگاه نویسنده گان است وسایت را کوچکترین دخلی درصحیح بودن ویا غلط بودن نظرات مندرجه نیست اما ازطرف دیگر قید شده است که مضامین ویا مقالات که مخالف پالیسی نشراتی سایت باشد انتشارنمی یابد. این خود یک تناقض منطقی را احتوا میکند. اگرنویسنده حق دارد که دیدگاه خودرا بیان کند ودست اندرکاران سایت با دیدگاه نویسنده کوچکترین دخالتی ندارد پس پالیسی نشراتی به چه معناست؟ پالیسی نشراتی یعنی همین که مسؤول سایت دیدگاه غیررسیمی را قابل تحمل نمیداند. ولی باهمه حال حتی درهمین چوکات های سانسورنیز جناب وحیدمژده خوب درخشیدند وبدون اینکه به حملات شخصی بپردازند جوابهای خیلی منطقی وفراخور آقای سیستانی را ارائه کرده اند که خواندن آن خالی ازمقاد برای نسل جوان نیست.
جناب آقای سیستانی که روز وروزگاری معاون ریاست شورای انقلابی درزمان ببرک کارمل بود حالا با گذاشتن دستار قبیلوی برسر میخواهد عواطف پشتونها را نسبت به خویش جلب کرده وآنهارا متقاعد سازد که او بهترین مدافع قلمی آنها درمطبوعات است آقای سیستانی فقرفرهنگی جامعهء پشتون را باگوشت وپوست خویش لمس میکند لذا چانس خوبی برای مطرح شدنش بحیث یگانه مورخ نامور درحلقات نه چندان باسواد پشتون درشرایط کنونی مهیاشده است..
پيامها
19 اكتبر 2010, 12:29, توسط monir
عطاخيل اين روزها کار معاونت سردبير و همه امور سايت کابل پرس? را به عهده گرفته است. عطاخيل يک جمعيتی بدنام و بی مسلک که از شدت فقر علمی و فرهنگی ، يکی از دشمنان خلق غارت شده و نمونه اعلای بيغيرتی و بيمسلکی و نواده رحمان بابا، را بحيث « شاعر ملی افغانستان » معرفی ميداشت ؛ و از سياهسنگ بزدل، شير پنجشير ميساخت ، اينک يکی از ارکان دولت طالبان و نظريه پرداز طالبی يعنی وحيد مژده را به القاب « نويسنده توانای وطن و...» مفتخر کرده است!
عطاخيل امروز و فردا به سراغ اسحاق نگارگر، نيز خواهد رفت تا اين فرزند توانای وطن (!) را نيز که قبلا مارکسيست بوده،و بقول يکی از پيام گذاران ، بدست مبارک علياحضرت ملکه اليزابت دوم ، دوباره به دين اسلام مشرف شده، دوباره سازی کند وويرا نيز جامه تطهير وتبجيل پوشاند !
خوب انگيزه اين هرزه تازيها چيست، چرا عطاخيل ، اعظم سيستانی را ميکوبد ، اما همسنگران و همکاران بالفعل و بالقوه اورا تقديس ميکند ؟
خوب دليل نخست آن اين است که سيستانی در اکثريت نوشته هايش، قهرمان پوشالی ، مسعود ، را ميکوبد و واين، آتش به جان اوباشان شورای نظار ميزند و دليل دوم آن است که عطاخيل ، از شدت بيسوادی از کشف روابط نهانی و اصلی قضايا، عاجز است و فقط ظواهر را مينگرد !
20 اكتبر 2010, 03:46, توسط گوربز خان "عطاخیل "
آقای منیر!
مسئله تقدیس درمیان نیست عزیزم فرق بین محترم پوهاند مجاور احمد زیار وسیستانی اززمین تا آسمان است. او استاد به معنای واقعی کلمه است. او نظرات خویش را بالای دیگران به زور تحمیل نمیکند حتی زمانیکه وی در دانشکده زبان وادبیات استاد بود او دارای خصایل حمیده بود که محصلین را بخود جذب میکرد. او حق استادی بالای من دارد. وحتی حالا نیز هروقتیکه باوی صحبت میکنم از او می آموزم. من او را تقدیس نکرده ام بلکه حتی دشمنانش به فهم ودانائی وی اعتراف دارند. او هیچگاه رنگ عوض نکرده است. یک روز یکی را قهرمان وروز دیگر جانی وجنایت کار نگفته است. درست است با بسیاری ازمواضح مژده نیزمن هم مخالفم اما اینکه او نویسنده نباشد شاید بی انصافی شما باشد. من ازاکادمیسن بودن آقای سیستاین منکر هم نشده ام وحتی لقب علامه را به وی بخشیده ام اما بازهم شما خوش نیستید
20 اكتبر 2010, 07:26, توسط monir
آقای عطاخيل . مثل اين که در خواندن خط هم مشکل داری ، دوباره بخوان ! من ، سياهسنگ ( صبورالله سياهسنگ ) گفته ام تو مجاور احمد زيار ميخوانی !!!
20 اكتبر 2010, 08:41, توسط گوربز خان "عطاخیل "
سیاه سنگ ازنواده های رحمان بابا نیست عزیزم اما اگرباشد هم اشکالی ندارد من سیاه سنگ را شاعر ملی نخوانده ام اما تاکید دارم سیاه سنگ نیبت به سیستانی محاسن زیادی دارد که نباید از آن چشم پوشی کرد. نقد تازه ای او برکارکرد های باری جهانی کار درخورستایش بوده وهست . هرچند که گاه گاهی ظالم ومظلوم را به یک قمچین میکوبد اما درجاهای دیگر
21 اكتبر 2010, 00:32, توسط حمید
معلوم می شود شما هموطنان هزاره اصلاً از آقای سیاهسنگ و کار های پنهانی و درون شیطانی وی آگاهی ندارید، سیاهسنگ آدم با استعداد است، اما پزشکی نکرده، بنابران بکاربردن پیشوند داکتر ( پزشک) را باید از پیش روی نامش حذف دارد، وی شاعر و منتقد و مترجم خوب است، زمانی آدم سیاسی نبود، اما مخفی با اشرف غنی احمدزی و اتمر برای تقویه ی پشتونیسم کار می کرد و اعظیم سیستانی که مقاله های بلند بالا در وصفش می نویسد، اگر از گروه فاشیستان نباشد ، جرمن آنلاین برایش اینهمه تبلیغ نمی کند، سیاهسنگ از هزاره ها متنفر است بخصوص از، بابه مزاری ، عوض نبی زاده ، سخی روزگانی و کاظم وحیدی، اینکه هویت پکتیایی وی بعنوان ناقل در غزنی افشا شد، برای پوشانیدن کار و گذشته ی خود به بهترین رفیقش باری جهانی که کتاب شعرش را ترجمه کرد بود رحم نکرد و خواست به بهانه ی کوبیدن وی خود را از اتهام فاشیست بودن نجات دهد و این یکی از حربه های محیلانه ی سیاهسنگ است که با قلم توانا شخصیت بسیار پایین و ضعیف داد و بسیار مضرو محیل است
21 اكتبر 2010, 11:30, توسط nadeem
عطاخيل ، مدافع شيادان تاريخ!
البته آقای سيستانی در حد اعتدال از تبار و کيان قومی اش دفاع ميکند! عطاخيل ، يک اخوانی است که در پرت و پلا گويی اينک ورزيده شده است .وی شاه امان الله را شاهی ميداند که « مترقی بودنش» بر جامعه تحميل شده است.(!)
اما گويا قهرمان بودن قوماندان مسعود از سوی اشغالگران و رژيم اشغالی ، تحميل نشده!
لطيف پدرام، رازق رويين ، لطيف کريمی، سليمان راوش، هارون امير زاده، دستگير پنجشيری و ده ها شخصيت خادی؛ جهادی و جمعيتی که ده ها نام مستعار خراسانی و دريادلی و ... دارند حق دارند ده ها وبسايت کذايی به اسم تاجک و تاجک مديا و تاجيکم و تاجک پرس و تاجک دختر و تاجک ... برپا دارند و تواريخ خيالی و آفاقی ، جعل سازند اما سيستانی حق اين کار را ندارد!
عطاخيل ، از قبل احمد شاه مسعود نان ميخورد و هر گاه سيستانی ، مسعود را کوبيد ؛ عطاخيل شب بيدار می ماند و سحرگاه يک « ملاقه چرند» از ديگ نذورات و اخوانيات خويش برون ميکشد و به خورد خواننده ميدهد!محل توزيع اين آشک اخوانی، کابل پرس است !
عطاخيل به برائت دادن سياهسنگ ، بسنده نکرد اکنون وحيد مژده را به ستايش نشسته و بعيد نيست در فضايل و مناقب ملاعمر نيز باری ، به افاضه و تبليغ دست بزند.
عطاخيل گويا ماموريت گرفته ، از شيادان تاريخ دفاع کند، اما حد سواد و تردستی و فراست او ناچيز است و قابل اعتنا نيست!
24 اكتبر 2010, 11:09, توسط Bina
حميد جان انكه تيتول داكتر را كسب كرد اين حق اوست كه كه داكتر نوشته كند و ديكران هم حق دارند كه كلمه دكتر را با نام او يكجا نوشته ويا خطاب كنند. اين تيتول را به اسر زحمات شباروزى و بيخوابى هاى متواتر بدست اورده .من و تو كه كله نداريم و زندكى را در خواب خركوش كزشتانديم بس جرا بر دريكران حسادت كنيم. ومن و تو جه كاره كه كه رشته قضاوت را بدست بكيريم و به افراد لايق و زحمتكش بكوييم كه جرا ديكران به تو داكتر ميكويند و به من خودبين و خودخواه نميكويند.به شما مشوره ميدهم كه شعر بروين اعتصامى را بخوانيد تحت عنوان عيبجويي زاغ و طاووس.شما همان زاغ سياه دل هستيد...ان بزركمردان و نخبه كان هزاره مانند نبى زاده و اروزكانى صاحب را در جايش بكزار انها افراد محبوب و عالم هستند.
19 اكتبر 2010, 13:37, توسط trader
گوربز !
( خیل ) که تو به دمب نامت چسپاندهء و ( لنگی ) که سیستانی به سر گذاشته شاید یکی است . در زمان حکومت 14 ساله همیشه از یک عده جاه طلب و چوکی طلب موقع شناس و و و و به جای یک اقلیت وطن پرست و فدایی برای افغانستان استفاده های میشد و این به حساب یک نوع ( نه ) نگوفتن بود . بسیاری ها در زمان حکومت ح د خ ا یک شبه سیاسی شدند ولی این دلیل نمیشود که سیاسی بودند . مثلاء ذکریا یوسفزی( خان ) با یک اخلاق سیاسی در مورد تاریخ حزب حرف میزند مثلی که از مادر زادی سیاسی بودند . . در حالیکه چوکی دار بودند نزد سروری . سیستانی یا یک لنگی بسر گذاشتن توجه ترا جلب نموده است در حالیکه تو با خیل خودت گاهی سر از یخن مسعودی ها بیرون میاوری گاهی از یخن پشاوری ها .
20 اكتبر 2010, 01:43, توسط حمید
این دو پیام از سوی سازمان روا به دفاع از سیستانی گذاشته شده است٠ زیرا سیستانی فاشیست بدنام دم ملالی جویا این جاسوس
آی -اس-آی پاکستان را گرفته برایش مدحیه سرایی می کند، این دختر کم سواد که شش صنف مکتب در کویته پاکستان خوانده و توسط استخبارات پاکستان در کشور های اروپایی برای تبلیغ علیه احمدشاه مسعود و شمال کشور استخدام شده کف می زند، قوله می کشد و قهرمان می سازدش ، آنهم قهرمان دشنام پراگنی های تکراری ، یک نواخت و خسته کن٠
20 اكتبر 2010, 22:35, توسط trader
ما در همین لحظه سیاسی که کشور ما از ان میگزرد مثل دوبی هستیم که هزار من ابی گنده نیز بدرد ما میخورد . . اگر سیستانی برای افغانستان از جان خود به هر حالتی و یا تحت هر شریطی میگزرد . . ضررش برای مردم افغانستان چه است ؟ در عوض از منفی بافی خودت چه استفاده میتوانیم نمایم . ؟ چیغ های کذایی ملالی را من و چند تای دیگر میفهمند ولی مردم اکثر باور نموده همین که بر ضد عسکر امریکا حد اقل صدا بلند میکنند چه بدی دارد . پس لطفاء تندوره گرم دیده نان نزن . . همو نانه که به نرخ بازار میخوری بست است . نشوه که یک روز مانند سگ دوبی واری نه از خانه شود نه از کاشانه . با احترام .