مسعود زير آتش جاسوسان
واقعه اول: منبع: مشتاق/ آدم کش به دام می افتد/ شخصی که سزاوار کشتن نباشد، خدا نمی خواهد که کشته شود/ از کتاب مسعود در نبرد استخباراتی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
من از نخستين ايامي كه به جبهه پنجشير پيوستم، متوجه شدم كه جبهه كوچك مبارزه بر ضد نيروهاي دولتي و شوروي در پنجشير، در مقايسه با گستره تهاجم و آتش از زمين وهوا، با خطرات زنده و گريز ناپذير روبه رو است. اما به اين نكته به ظاهر مكتوم نيز واقف گشتم كه رشته هاي نا مرئي يك شبكه پيچيده اطلاعاتي، بدون نشاني و دستگاه هاي قابل تثبيت، ساختار ناموزون و متغيير روابط جنگجويان را درداخل و درمناطق خارج از دره پنجشير، در كنترول خود دارد. اين را نمي دانم كه مسعود چه گونه تصميم گرفت تا مرا در رأس اختيارات شبكه بازجويي هسته استخباراتي قرار داد. حالا به اين نتيجه مي رسم كه شايد مسعود، حس ترديد، سرعت گمانه زني با نوعي قاطعيت را در رفتار من نسبت به جاسوس ها و خرابكاراني كه با اشكال عجيب دربدنه جبهه زرق مي شدند، تشخيص داده بود.
مركز عمليات استخباراتي من در اتاقي نسبتاَ پيش پا افتاده موقعيت داشت. به زودي درك كردم كه سر رشته اصلي صد ها شبكه انفرادي در سطح داخل و خارج از جبهه، منحصراَ با مسعود پيوند داشتند. قبل از آن كه پروژه ي را تحت كار مي گرفتم، تمامي لايه هاي اطلاعاتي من به طور مرموزي به مسعود منتقل مي گشت. او از هر برنامه ي كه به منظور كشف و پي گيري نقطه حركت افراد مظنون روي دست مي گرفتم، مطلع مي بود. اين وضع، تا ميزان زيادي مرا سرخورده مي كرد. حتي بارها فرض را برين مي گذاشتم كه مسعود، دستگاه هاي پيشرفته ي را در ميان بدنه ديوار هاي دفتر كار و يا در مكان مخصوص ديگري جا گزاري كرده است. البته هرچه اين فرضيه ها در ذهن من پيشرفته تر مي شدند، به اين نكته يقين مي كردم كه مسعود بر من اعتماد ندارد. اين وضعيت، از قدرت اراده من در امر به دام اندازي خرابكاران هيچ چيزي كم نمي كرد.
يك شب در هوتل كوچك واقع در "پل بازارك" ( 1- بازارک، منطقه ای در 35 کیلومتری پنجشیر که دارای 21 روستا و فعلا مرکز ولایت پنجشیر می باشد. )تنها گردش مي كردم. تاريكي غليظي بر فضا حاكم بود. حس شنوايي من عادتاَ در تاريكي حساس تر مي شد. زمزمه بي پايان درياي پنجشير، در چنين مواقعي، هيچ گاه مانع شنيدن صدا هاي ديگر نمي شود. از آن سوي پل صداي نا منظم پاي كسي به گوش آمد. به تجربه دريافته ام كه صداي گام هاي يك فرد عادي ، شك و گمان را بر نمي انگيزد، اما آهنگ قدم هاي يك فرد مظنون در بهترين حالت، نا منظم است. در تاريكي صدا زدم:
- كي هستي؟
آهنگ گام هاي فرد ناشناس كمي آهسته شد. بارديگر صدا زدم:
- هر كسي هستي از جايت تكان نخور!
صاحب گام هاي نا منظم تا از جا بجنبد، خودم را در يك قدمي اش رسانيدم. مردي را در روشنايي باريك چراغ دستي مشاهده كردم كه صورتي سوخته و ريش ماش و برنج داشت و در مجموع چيزي غيرعادي از وجناتش پيدا بود. گفتم : كي هستي؟
گفت: نامم مسلمين است.
به زودي دريافتم كه از شهرستان قره باغ است. پرسيدم: اين جا چه مي كني؟
منتظر نشدم تا پاسخ دهد و به سوي اداره تحقيق آمديم. در مسير راه، كاملا جرأت خود را از دست داده بود و به طور عميقي ساكت بود.
در اتاق بازجويي دست و پايش را بستم واز وي خواستم كه بدون فشار، ماجراي حضور خود را در يك چنين شب تاريك شرح دهد. روش بازجويي من ، تند، هيجاني و انباشته از ترس آفريني و غافلگيري بود. اين شخص مقاومت مي كرد. اما در نيمه شب، مقاومتش را درهم شكستم و به سخن درآمد. مسلمين گفت:
يكي از اعضاي حزب دموكراتيك خلق، به نام سنگر، مرا از جبل السراج (2- شهرکی درولایت پروان که درتقاطع دو دریای پنجشیر و سالنگ قرار دارد. زادگاه سخنسرای معاصر شعر و ادبیات فارسی، استاد خلیل الله خلیلی) به اين جا اعزام كرد تا احمد شاه مسعود را بكشم. مسلمين، بوتل (شیشه) كوچكي را از لاي نيفه تنبانش بيرون كرد و گفت كه مأموريت من اين است كه خودم را ابتدا درنقش يك مجاهد وفاداربه مسعود ثابت كنم و سپس اين ماده را در ديگ خوراك او و دیگر مجاهدان بريزم و به سرعت از منطقه خارج شوم.
دستور دادم كه يك سگ را بياورند. سگ را حاضر كردند. ماده زرد رنگ داخل بوتل را در ظرفي ريختم و كمي آب به آن اضافه كردم. دهان سگ را چاك كرده و چند قطره از مواد داخل ظرف را دردهانش ريختم. با تعجب مشاهده كردم كه سگ در كمتر از يك دقيقه چرخي زد و جان سپرد. يك ساعت به اذان صبح باقي مانده بود. فكر كردم كه اگر روشنايي صبح فرا برسد، اين جاسوس را از نزد من تحويل مي گيرند و بي مجازات مي ماند. به دستيارم ( پهلوان طاهر كه بعدا در پاكستان كشته شد) گفتم كه طناب محكم تر آماده كن. تصميم گرفتم قبل از آن كه همراهان مسعود ازين جريان مطلع شوند، مسلمين را اعدام كنم. پهلوان با فوريت طناب آورد و آماده شديم تا مجرم را در عقب خرسنگ هاي كوه اعدام كنيم.
درين حال ناگهان سروكله چند نفر از محافظین مسعود پيدا شد. تا ازجا بجنبم، يكي از آنان راست به سويم آمد و گفت:
آمر صاحب ( آمرصاحب، اصطلاحی است که از دو کلمه آمر وصاحب گرفته شده است. امر، یک رتبه اداری است وصاحب کلمه ای است که برای احترام به کار می رود. این واژه از هند وارد زبان معمول درافغانستان شده است و معنی محترم یا جناب را می دهد. مسعود را همه مجاهدین "آمرصاحب خطاب می کردند. حتی وقتی بعد از پیروزی مجاهدین، درسال 1371، مسعود به حیث وزیر دفاع کشور کار می کرد، اجازه نداد او را وزیر صاحب خطاب کنند و گفت: من همان آمرم!)گفته است اين شخص را نزد خودش ببريم!
حيرت زده شدم! غير از خودم، هيچ كسي ازين جريان آگاهي ندارد. اين ها ازكجا فهميده اند كه من در تاريكي شب، جاسوس را به دام آورده ام؟ جرقه ي از اميدواري در چشمان فرد مجرم روشن شد. مغزم منفجر شد و به افرادش گفتم كه مسئوليت اين نفر به دوش شماست.
صبح به قرارگاه مسعود رفتم. با صراحت لهجه هميشگي گفتم:
من عادت به تملق گويي ندارم. نيامده ام سخناني بگويم تا از من خوش شوي... من خودم را نسبت به امنيت تو و مردم ما مسئول مي دانم كه هر چه را لازم بدانم انجام دهم .
بوتل زهررا از جيب بيرون كرده و مواد داخل آن را برايش تشريح كردم. مصرانه خواستم كه فرد مجرم را بايد به جزاي اعمالش برسانيم. احمدشاه مسعود با لحني جدي و مصمم گفت:
من جاسوس را خودم اعدام كردم.
به سخنان مسعود قناعت كردم. مدتي ازين ماجرا سپري شد. يك شب در روستاي آستانه( روستایی از توابع بازارک که درچهل کیلومتری دره پنجشیر قرار دارد) سرگرم گشت زنی شبانه بودم كه روشنايي گريزان چراغ دستي را در فاصله صد متري مشاهده كردم. به سرعت نزديك رفتم. مشاهده كردم كه يك شخص در حالي يك بوجي ( کیسه) را روي شانه هايش حمل مي كرد، از دامنه كوه بالا مي رفت. فرد ديگري نيز او را همرايي مي كرد. چراغ انداختم و فوري دستور توقف دادم. فرد دومي ناگهان به سوي روشنايي چراغ برگشت و من چهره پهلوان طاهر را شناختم. گفتم:
چه مي كني ... كجا مي روي درين وقت شب؟
پهلوان دست پاچه شد. نفر اولي كه بوجي به پشت به سوي كوه روان بود، دمي ايستاد و نور چراغ من به صورتش افتاد!
اوه! چه مي ديدم؟!
اين فرد همان مسلمين جاسوس بود كه احمدشاه مسعود با قاطعيت گفته بود كه او را با دستان خودش اعدام كرده است!
پهلوان طاهر را تحت فشار گرفتم و او جريان قضيه را برايم شرح داد. او گفت :
از همان شب اول كه مسلمين را از نزد تو به قرارگاه آمرصاحب آوردند، آمرصاحب چند دقيقه با وي گپ زد و بعد از آن، او را به من سپرد و گفت:
چند روزي درجايي نگهداريش كن تا كسي خبر نشود. مشتاق ريش هايش را كنده است و هر جايي كه برود، مجاهدين بالايش مشكوك مي شوند. بعد از آن ريش هايش رسيد، او را از حریم جبهه خارج كن كه برود. خودش گفته است كه توبه كرده است و از خدا مي ترسد.
سخت تكان خورده و جريحه دار شده بودم. مسعود حقيقت را از من پنهان كرده بود. احساس بيهوده گي بر من حاكم شد. با خود گفتم كه اگر آمر، اين رفتارش را ادامه بدهد، جبهه به زودي از درون فرومي پاشد. از اتاقي كه در آن بودم تا يك قرارگاه نزديك تر، فاصله كمي بود كه ارتباط آن به وسيله تلفن صحرايي تأمين مي شد. من به سرعت سيم تلفن را قطع كردم و از آن طناب درست كردم و دست هاي مسلمين را سفت و سخت بستم. فكر كردم كه كجا اعدامش كنم؟ كمي پائين تر از يك دامنه، حفره بزرگي بود كه ساكنان روستا معمولا از آن جا گل وخاک مورد نياز خود را براي ساختن خانه و گلكاري بام ها تأمين مي كنند. مسلمين را درون حفره انداختيم تا با سيم تلفن خفه اش کنم. مسعود در منطقه دور تر از آستانه به سر مي برد. مي دانستم كه ازين اقدام من نیز نه حالا که بعد ها مطلع خواهد شد. درون حفره پریدم که با سیم تلفن گردنش را قطع کنم. گفتم؛ حالا مسعود نیست که رهایت کند؛ اما صدای پا به گوشم خورد. به عقب که نگاه کردم، بادیگارد های مسعود درعقب ما ایستاده بودند!
برنامه من ناکام شد؛ اما چند روز بعد حادثه ای پیش آمد که درچند قدمی مرگ قرار گرفتم.
من بی خبر از وقایع بعدی، در منطقه ملسپه( ملسپه روستایی از توابع بازارک) ايستاده بودم كه مسعود سوار بر يك موتر والگاي روسي كه به تازه گي غنيمت گرفته شده بود، در صحنه نمودار شد. اين نخستين موتري بود كه در جبهه پيدا شد و مسعود از آن استفاده مي كرد. فرمانده ذبيح الله خان شهيد( ذبیح الله خان فرمانده عمومی ولایت بلخ درشمال کشور، از دوستان نزدیک مسعود که درسال 1367 ترور شد) نيز در سيت كنار راننده نشسته بود و مسعود راننده گي مي كرد. من به سرعت به نقطه ای در پائین تر از ساحل دريا لغزيدم و ظاهراَ خود را با يك قلاب ماهيگيري مصروف نشان دادم. جاده خاكي با لب دريا فاصله بسيار كمي داشت. ناگهان غرش موتر نزديك شدو من به عقب نگاه كردم. موتر با سرعتی دیوانه وار به سوی من می تاخت. اگر تا چند ثانيه، خودم را به يك سو پرتاب نكرده بودم، موتر والگا از روي سرم مي گذشت! مسعود واقعاَ موتر را به قصد كشتن من به تندي كج كرده و مي خواست مرا زير بگيرد! دست انداختم از دستگيره در موتر گرفتم تا به دريا سقوط نكنم. موتر توازن خود را از دست داد و با صدايي وحشتناك متوقف گشت. من از مرگ حتمي رها شده بودم اما مسعود با چهره كبود وخشمگين از درون موتر به بيرون پريد. او را مانع شدند تا بر من حمله ور شود. مسعود به شدت ناراحت بود وحالت گريان داشت وپيوسته سرم داد مي كشيد:
چرا از خدا نترسيدي؟ چرا از خدا نمي ترسي ... مشتاق از خدا بترس ... قسم به خدا كه اعدامت مي كنم... اعدامت مي كنم.
خشونت تلخي در سيمايش جوش مي زد. من نيز در مقام دفاع از خود، استدلال خود را به رخش كشيدم. گفتم:
من وظيفه دارم كه توو جبهه را از خطر حتمي نجات دهم. آمر صاحب، تونبايد برمن تعرض كني. من خود را در امر نگهداري مردم وشخص خودت مسئول مي دانم.
خشم مسعود كاهش ناپذير بود و پيوسته با حالتي گريان انگشت تهديد به سوي من دراز مي كرد ومي گفت: تو پيش خدا مسئول هستي!
با خود گفتم: چرا بر من غضب شده است؟
او فریاد کشید: چرا آن شخص را کشتی؟ من او را رها کرده بودم. چرا از امر من سرکشی کردی؟
تازه فهمیدم که کسانی از روی حسد وغرض شخصی به من تهمت بسته بودند که وی مسلمین را کشته است.
گفتم: آمرصاحب! من او را نکشتم... او را افراد خودت با خود بردند...
معلوم شد که جاسوس را به اساس امر سابقه خودش از منطقه بیرون کرده بودند. اما من گفتم که جاسوس باید اعدام شود. اجازه نمي دهم كه جبهه دركام فاجعه سقوط كند. مسعود گفت:
شخصی که سزاوار کشتن نباشد، خدا نمی خواهد که کشته شود.
مسعود در نبرد استخباراتی
شیر پنجشیر هنوز در كوه ها پرسه مي زند و شب ها از تپه سریچه، افغانستان را نظاره می کند./ احمدشاه مسعود: خواب هایی می بینم.... هرکس دیگری این چنین خواب هایی ببیند، یک روز در افغانستان توقف نمی کند.
شنبه 28 فوريه 2009, نويسنده: رزاق مأمون
پيامها
9 مارچ 2009, 19:45, توسط جمهوريِ سکوت
احمد شاه مسعود به عنوان شاخص ترین چهره در پس رویدادهای تلخ دهه هفتاد کابل، مطرح است. بدون تردید در این مقطع از تاریخ از هر رویداد و حادثه ای سخن می گوییم، بدون نام مسعود و بررسی نقش وی، هر گونه تحلیلی عقیم خواهد بود. اما آنچه تا کنون در سطح جهان و منطقه از شخصیت او نشان داده شده است، یک قهرمان جنگ بوده است. بحق او قهرمان جنگ بود، شاید تا حدودی هم طبیعی بود، چون او در زمانه جنگ و با جنگ ساخته شده بود. شاید اینک انتظار از مسعود به مثابه یک شخصیت مصلح اجتماعی و در جامعه ستم زده وبیمار افغانستان،
http://www.urozgan.org/fa/inde...
آنلاین : جمهوريِ سکوت
10 مارچ 2009, 11:46, توسط زاهدی
مسعود اف خودش یک جاسوس بود که با پیمان مشترک و معاهده با ارتش شوروی در دره سالنگ به جهاد مردم افغانستان خیانت کرد. مسعود با شوروی ها پیمان نظامی و صلح بست تا شوروی ها او را در برابر حزب اسلامی حکمتیار کمک کند. یعنی مسعود اف با کفار کمونیست صلح کرد و برعلیه حزب اسلامی حکمتیار صاحب اعلام جهاد کرد. مسعود اف اگر جاسوس نبود چطور اردوی ملی و پلیس ملی افغانستان را به دستور آی اس آی پاکستان منحل کرد؟ جطور بعد از سالها جنگ داخلی و کشتار و جنایت در مقر اصلی خویش یعنی تاجیکستان منتقل شده و در آنجا جان داد. بسیاری باور دارند که پدر مسعود اف از مردم تاجیکستان است. پس او یک جاسوس روسی بود. مقاله رزاق مامون یک تبلیغات مفت برای بزرگ کردن مسعود است. البته خود رزاق مامون هم به این حرف ها باور ندارد اما مثل داکتر عبدالرحمن..... است
11 مارچ 2009, 11:59, توسط ahmadi
ba rosab zad chinan ao zakhmi kari llllllll ki ta masko bi raf tan sharm sari
آنلاین : masod ziri atshjasosan
10 مارچ 2009, 02:30, توسط صدا...
با عرض سلام خدمت همه دوستان وکامران جان میرهزار
خدمت رزاق جان عرض کنم که شما بسیار عالی جنگ داخلی ( داخل شهر کابل ) را به حمایت از مسعود و مسعودیان ختم کردی من چند سوال از شما دارم هر چند میدانم قسم دوم این نوشته را ( این دروغ یک سو نگری ) از نظریات و دیدگاه های نظرپردازان این مطلب می نویسید پس در قسمت دوم نبشته تان به این سوال ها هم جواب بدهید
1 : مقصر اصلی اولین جنگ 1371 در کابل کی بود ؟
( جنگ حکمتیار در مقابل ان جمعیت اسلامی ، حزب وحدت اسلامی ، و جنبش ملی اسلامی ) اولین جنگ در ساحه چهل سطون کابل که نیروهای نظامی این سه حزب از جهات سرک دارالعمان ، سرک گزرگاه و سرک دهمراد خان و در مقابل ان حزب اسلامی حکمتیاردر منطقه چهل سطون قرار داشت
2 : در موقه که تمام مجاهدین به کابل رسیدن چرا طبق معاهده پشاور مسعود عمل نکرد ؟
( چون طبق معاهده پشاور باید تمام احزاب سیاسی در حکومت تازه تاسیس شده حق مساویانه داشته باشند و دوران حکومت استاد ربانی را شش ماه تعین کرده بودند )
3 : چرا با به قدرت رسیدن استاد ربانی بعد از دوره استاد مجددی وزارت امنیت ملی به ریاست امنیت ملی تبدیل شد ؟
( چون وزارت امنیت را طبق معاهده پشاور به دیگر احزاب واگزار شود بود " و با واگزاری وزارت امنیت ملی مسعود به خواسته هایش ( قدرت حاکمه دولت و ملت )نمی رسید.
4 : اگر به گفته خود شما مسعود خواهان حق دهی مردم بود و بار ها گفته بود که ما حق مردم کابل را نداده ایم . پس خدا نخواست و نداد و اگر هم که میداد همان حقی بود که به مردم افشار سیلو داد ؟ ایا مقصرو قاتلان مردم بیگناه افشار باز هم به گفته شما امریکایی ها بود و ای اس ای پاکستان بود ؟
5 : درصورتی که با معاهده پشاور مسعود مخالف بود چرا انرا امضا کرد ؟
6 : واگر مخالف معاهده پشاور بود پس چرا طبق همان معاهده بعد از سپری شدن دوماه استاد مجددی که چندین بار از شما خواهش کرده بود که وقت زیادتر برایم بده ندادی و استاد ربانی را به ریاست رساند ؟
سوالات بعدی وقتی به این سوالات جواب منطقی دادی ( قسمت بعدی که انشاالله نشر نمی شود )
و در ضمن سخنان استاد واصف باختری را هم غلط ترجمه کردید استاد گفته (آن احمد شاه مسعود كه ما مي گفتيم، هنوز هم در كوه ها گشت مي زند و به شهر نيامده است!)
ان احمد شاه مسعودی که ما گفتیم هنوز کوهی است و در شهر و شهروندی چیزی نمیداند و به گفته بعضی ها ( هنوز گریسبند است ) بله احمد شاه مسعود خود خواه از زمان که از کابل فرار نمود و به پنجشیر رفت خاین بود و تا زنده بود خاین بود و خاین از دنیا رفت و یک دنیا حلقه های خون مردم از غرب کابل گرفته تا به شمالی و پنجشیر .
رزاق جان وقتی خواستی در مورد مسعود منبع جمع اوری کنی برو از پسر معلمی که در اولین روز های به قدرت رسیدن مسعود در پنجشیر سوال کن که چرا پدرش را گشته برو از دیگر باسوادان انزمان که توسط مسعود در دره پنجشیر کشته شده سوال کن و منبع بیاور
البته این نظری بود که بنده در قسمت اول نوشته بودم اما نثبت خرابی یا ویرایش مجدد کابل پرس? به مدت چند روز این نظر نشر نشد و منتظر قسمت دوم بودم که امروز نشر شده و من این نظر که در باره قسمت اول هست و به قسمت دوم هم ارتباط دارد گذاشتم .
زنده بادافغانستان
آنلاین : بیسواد
10 مارچ 2009, 13:43, توسط بیصدا
1- مقصر اصلی اولین جنگ 1371 در کابل واضح است که بود؟ همان هایی که نماینده های شان در پای معاهده رهبران امضا کردند ولی خود شان برای گرفتن یک جانبه قدرت دست به کودتا زدند. همان هایی که وزیر دفاع کسی دیگر تعین شده ولی خود شان می خواستند وزارت های دفاع خود را داشته باشند. معلوم شد؟
2- در کابل این رهبران بودند که باید طبق معاهده پشاور عمل می کردند. هر چیز معلوم بود. ممثل دولت، وزرای دولت، صدراعظم دولت و هر کس. کی نیامد که با دولت کار کند؟ چرا نیامد؟ او را می کشتند؟ پسان ها که آمد چه شد؟ کسی او را چیزی گفت؟
3- قصه امنیت ملی از شما گد و ود شده است. در کجای معاهده پشاور آن را به کسی دیگر داده بودند؟ به ما هم معلوم کنید!
4- قربان قصة افشار را این قدر کلان نسازید. با آن که ریخته شدن خون حتی یک نفر هم تأثر انگیز است و آدم پدر و مادر و فرزند و خواهر و برادر خود را فکر کند که اگر کشته شود، چه می شود؟ ولی با آن هم جنگ افشار دلایل خود را دارد. آخر یک گروه مسلح از داخل شهر کابل بر ضد دولت تهدید می کند، شما توقع دارید که چه شود؟ جنگ می شود و مردم بیگناه هم در آن صدمه می بینند. چرا مسئول جنگ افشار یک طرف باشد؟ آن هم چرا دولت؟ چرا جانب مقابل را که بر ضد دولت قانونی و اصولی قیام ناحق کرده مسئول نمی دانید؟
5- مسعود معاهده پشاور را امضا نکرده، ولی هیچ گاهی با آن مخالفت هم نکرد. فقط به خاطر رهبران!
6- و استاد ربانی را شورای اهل حل و عقد تمدید کرد نه احمد شاه مسعود؟
حالا سوال های دیگر تان را بکنید!
11 مارچ 2009, 13:25, توسط بی دین (( بلکه یگ انسان.....
بیصدا جان سلام می خواستم در جواب نظر ات چند نکته را بنویسم .
1 به نظر من در جنگ و یا در کدام نزاع دیگر می تواند دو طرف قضیه ناحق باشد ؟و یا تو طرف قضیه حق باشد؟. به نظر من هزاره ها در افغانستان ویا در کابل هیچ وقت بر حریم دیگران تجاوز نه کرده و هیچ کسی را به ناحق نه گشته است ولی این را میتوانم بگویم که هزاره هم انسانهای زیاد را گشته اند اما در چی صورت؟!! در افغانستان همان طور که می دانید هزاره ها همیشه مورد تاخت تاز های گروه های قومی قرار گرفته است به بهانه های مختلف به بهانه اینکه چشمانت تنگ است شیعه هستی فلان هستی یا بمان.
فاجعه کابل را اگراز دیدی واقعه بینانه بنگریم در مدت یگ شبانه روز بیش از 1000 نفر افراد بیگناه شیر خوار که بیشتر کشته شده گان را طفل گهواره زنهای و دخترهای مظلوم که هیچ گونه جرم را مرتکب نه شده بود فقط به جرم هزاره بودن قتل عام شد نابود شد افشار به خون نشست نه اینکه به خون بلکه به گل نشسته است ایا این جنایتها را چگونه می شود نه دید چگونه می شود روی این فاجعه بزرگ خاک انداخت ؟ایا این جنایت را کی کرده است به حق این طفلان وزنهای بیچاره کی ها جفا کرده است ایا کی باید در برابر قانون و خدا در برابر وجدان و انسانیت جوابگوی این فاجعه باشد؟ .ایا این فاجعه به دست کی طرح ریزی شده بود ؟ایا همین مسعود که شماامروز ازش قهرمان ساختید ایا این نشانه قهرمان این امر صاحب تان است ؟ایا شما به کسی می گوید قهرمان که این همه انسان ها را بگناه به خاک و خون کشده است؟ ایا سوال وجواب حق وباطل وجود دارد؟ بهشت جهنم ایا وجود دارد؟ اگر وجود دارد کی باید جواب این همه فاجعه را بدهد این مسعود است که که این همه جنایت را کرده است باید جواب گو باشد در مقابل خدا و حساب وکتاب .سوال دوم که از اقای رارزق مامون دارم اینکه شما دست نوشته های خوبی دارید می تواند خوب یگ چیز را ترسیم کنید نمایش نامه که برای خالق نوشته کردید که یگ واقعت بود که ان شیر بچه با کمال جرات توانست در مقابل همچینین شاه رئیس که برادران پشتون که به ان شخص اعلی جضرت نام نهاده است توانست حد اقل از جنایت هایش را به رخ اش بکشد مثل که امروز شما از مسعود که کارش دوزدی و ادم کشتن بود قهرمان ساختید . اقای مامون اگر فاجعه افشار را باور دارید و یا اگر در کابل هستید برود یگ بار از نزدیگ بیبیند تا شاید بتوانی یگ قدم به حق و پایمال کردن احقاق مردم نزدیک شوید خوب خواهد بد ودرضمن اگر ممکن است برایت یگ نمایشنامه برای افشار هم بنویس و عاملین خرابی و فاجعه افشار را نیز کم به ترسیم بیاور و جنایت کاررا هم به تصویر بکش ممنون می شوم تشکر.
11 مارچ 2009, 13:51, توسط عبدالله
اولا مسعود اف یک خاین جهاد بود که به تمام تعدات خود با مجاهدین پشت پا زد . او فقط در پیمان خود با کمونیستان و شوروی تا آخر ماند. او چون توسط نبی عظیمی در گارنیزیون کابل و کمونیست های پرچمی بر کوه های اطراف کابل مسلط شد فکرکرد زور دارد و می تواند مردم کابل را به اسارت ببرد و در برابر یک سگرت یک نفر را هدف تیر قرار دهد از این جهت مغرور شد و به هیچ تعهدی پایبند نبود. دولت مسعود- ربانی از این جهت قانونی بود که حتی مجبور شد به دلیل قانونی بودن خود به دستور ای اس آی پاکستان اردوی ملی را منحل کند و پنجاه تن طلای بانگ مرکزی را در یک شب به پنجشیر ببرد و دزدی کند و... از بالای کوه های کابل خانه های مردم را با توپ طیاره تانگ خراب کند.
مسعود قانونی بود که حتی ربانی نتوانست قانون اساسی مسخره خودش را که مزخرف ترین قانون اساسی تاریخ افغانستان است امضا یا توشیح کند. مسعود دولت قانونی بود که طیاره مجددی صاحب را هدف راکت قرار داد و جنگ های قومی را بین احزاب جهادی شعله ساخت. مسعود اف دولت قانونی بود که در اولین روز تصرف کابل از رادیو و تلویزیون کابل اعلام کرد که از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور در اختیار جمعیت اسلامی و شورای نظار است(!!!؟) مسعود دولت قانونی بود که حتی برنصف کابل هم تسلط نداشت. مسعود دولت قانونی بود که بر علیه تمام احزاب جهادی جنگ می کرد. برعلیه حزب اسلامی پشتون ها و برعلیه حزب وحدت هزاره ها و بر علیه جنبش شمال ازبیک ها و .... راستی اگر دولت قانونی بود چطور در نوکری پاکستان و شوروی و تاجیکستان اینقدر وفادار بود. چرا در دولت مجددی صاحب کارشکنی می کرد. برود تخلفات مسعود اف را در بیانیه پایانی مجددی صاحب در کتاب اردو و سیاست نبی عظیمی بخوانید و تحلیل های خود نبی عظیمی را که می گوید: مسعود تمام امکانات نظامی بجا مانده از دولت کمونیستی را در جنگ افشار بکار برد و خودش از بالای کوه تلویزیون دست در کمر ایستاده و جنگ ها را هدایت می داد تا هزاران زن و کودک و پیر و جوان مردم بیگناه در آتش خشم مسمعود زنده زنده کباب شود. آیا مسعود می خواست مردم بیگناه افشار را به اطاعت خود دربیاورد؟ آیا با تجاوز و قتل عام و تاراج و تخریب خانه های مردم بی گناه می خواست قهرمان ملی شود و می خواست دولت قانونی خود را اثبات کند؟
مسعود کسی است که به قول "احمد رشید" در کتاب "طالبان" که گفته :"مسعود دنبال رو و از نسل بچه سقاو است وشباهت های زیادی با بچه سقاو دارد که درست مثل او عمل کرد و در یک تسلط دزدانه بر کابل تمام خرابی های زیادی را بر ملت افغانستان وارد آورد.( کتاب طالبان/ ص 231)
10 مارچ 2009, 04:28, توسط Hamed
سلام بیاید در توصیف آدم خوران قرن بیستم وقت خودراضایع نکنیم این رهبران جهادی همه خون خواران اند،پانامهای مختلف
10 مارچ 2009, 07:32, توسط بینام
در افغانستان هیچ مرده بد توصیف نشده و هیچ زنده خوب!
مسعود که نزدیکان خودم است، خوبی های دارد که در مقالات مختلف انعکاس یافته است. اما بسیار موارد نسبت به مسعود پنهان و پوشیده باقی مانده که در جریان زمان باید مردم بیچاره و فقر افغانستان از ان نیز آگاه شوند. درست است که جنگ بدون خرابی نیست، اما با تاسف اگر خرابی، ادم کشی، چپاول به مقصد یک شخص صورت میگیرد باز توجیه پذیر نیست. به امر مسعود ممکن بیش از یک هزار نفر در دره پنجشیر از بین رفته باشند. آیا از زندان های شخصی مسعود کسی خبر داشت؟ ایا میدانید که چه گونه افراد در آن زندان های خونآشام مورد جزا و ستم قرار میگرفت.
ایا اطلاع دارید که زدوبند مسعود با کدام کشور های روی کدام شرایط استوار بود؟ آیا میدانید که چند میلیون ماین ضد پرسونل توسط افراد مسعود و به امر مسعود در ولایات مختلف فرش شده که تا هنوز اطفال، زنان و غیر نظامیان را از بین می برد؟
آیا اطلاع دارید که هر قوماندان مسعود یک تمویل کننده از جاسوسان امریکائی و ایرانی را با خود داشت؟ قوماندان عطا که شخص مورد اعتماد مسعود بود، میدانید چرا؟
از نوشته های اقای مامون خیلی خوشم می اید، اما اقای مامون شما منحیث یک ژورنالیست روشن فکر و خوش قلم بباید یک جهت قضیه را چلوساف کنید. ببین تاریخ مسخ نخواهد شد و بهتر از شما یکی از کسانی نباشید که بخاطر مسخ نمودن جنایات مسعود قلمداد شوید.
ولسلام
بینام
کابل پرس? لطفا این مطلب (تقریبا مجهول) را نشر کنید.
10 مارچ 2009, 10:52, توسط عند ليب فراهی
از فحوای اين افسانه سازی ها ( نام آن شايد تاليف و تحقيق نوين نهاده شده است! ) که از زبان دوستان مرحوم قوماندان مسعود ؛ مانند جامه درويشی و صوفيگری از تکه های سبز و سرخ وزرد ، تعبيه شده است نويسنده که هنوز سر در آخور مسعوديان دارد ميخواهد بگويد ، حکمتيار و ديگران همه گی جنگباره و نوکر اجنبی و خاين اند ؛ اما مسعود و دار ودسته اش ، دلير مردان آزادی بخش و مردم دو ست(!) اند ! اگر شک داريد از ريگستانی بپرسيد ؛ از اعظم رهنورد زرياب بپرسيد يا از استاد سخن و شاعر رهايی بخش مسلمين جهان (!) جناب واصف باختری! بپرسيد! سوال اين جاست که اگر جنگ با طالبان برای مسعود ، امتيازی باشد آيا سهم گيری در راکت پرانی بر اهالی بی دفاع کابل و تجاوز های ناموسی افشار هم برای وی ، افتخار است؟ آيا نشست ها و عقد و بست ها با دوستم و سياف و محسنی برای پيروزی های تاکتيکی بر حريفان اسلام پناه و قرار دادن مردم درحالت ترس و استيصال ، نيز برای او مجاز بوده است ؟ آيا رزاق مامون همان کاری را نميکند که در جای ديگر اينک محترم صبور خان سياهسنگ ميکند ؛ يعنی مشتی روايت و افسانه ـ سی سانه را روی هم می ريزد تا از مرحوم سردار داوود خان ، قهرمان ملی بسازد ! اما مسعود با ايده های اسلامی اش همان چيزی را برای کشور و مردم افغانستان ميخواست که سياف و حکمتيار و ربانی و ضياء الحق و عبدالحق و مجددی و گيلانی و .. ميخواهند ! جناب مامون فرق اسلام طالبی و اسلام مسعودی را نيز برای مان باز گو نکرده است ! بازی کردن با مشتی کلمات زيبا و سجع و قافيه برای نقد و گزارش تاريخ معاصر وطن ؛ خدعه گری است ، ادبيات و تاريخ نويسی با هم فرق دارند . آقای مامون ؛ برای « ارتزاق » بهتر است به راه های شرافتمندانه تری رجوع کنيد . با احترام . محمود عند ليب فراهی
10 مارچ 2009, 12:51, توسط خان اصلی
اقای مامون مامون باشی
ایا در باره زندان های شخصی مسعود در دوران گویا جهاد بنام های چاه اهو و......خبرداری یاخیر دوبار در زمان عقبنشنی خود تمام زندانیان چاه اهو و زندان بازارک یا جنگک پنجشیر را قتل عام کرد ایا از روز های کودتا دوستم خبر داری که به امر او گویا بخاطر سوختاندن چشم دشمان ده ها افراد بی گناه وشمالی وار باقی مانده از رزیم های گذشته را که بنام وطن داری صادقانه با او همکاری میکردند را کشتند وتعداد شان تا حالا لادرک اند
من خودم باتعدادی از دوستان ام در زمان عقب نشینی سال 1361 مسعود خان از پنجشیر کشته های یکی از زندان های مسعود راکه به صد هاتن میرسید با دستان خود بیرون اورده ودفن نموده ام زمانیکه قوا دولتی مناطق را اشغال واو بزدلانه عقب نیشنی میکرد پل ها را تخریب و وامر به کشتار زندانیان اشرا بدون استثنا صادر کرد چند روز بعد پنجشیری های فقیر بخاطر گرفتن کمک های اولیه ارد وروغن .....از قریه ها گرد ونوا به قرارگاه دولتی امدند ما جریان وچگونگی کشتار را پرسیدیم انان گفتند زندانیان از جاهای مختلف واز پنجشیر بودند کسانی بنام جاسوسی وفرار از ساحه مسعود رفت وامد به شهر ها تخم دزدی و.....گرفتار وزندانی شده بودند که همه را بدون محکمه به قتل رسانید .
در جنگ های کابل بیش از شصت هزار کابلی بی گناه کشته وهزارن نفر زخمی ومعیوب شدند
حدود یکملیون نفر خانه های شان تخریب واموال شان چور شده است
حدود یکملیون مهاجر شدند ساختار دولتی تخزیب وچپاول شده ......ایا یک طرفدرگیر اقا مسعود بود یانه اگر بلی پس فردا محشر جواب خداوند را شما قلم بدست ها قبیله گراه که از ظالم وجانی اشرار صفت وخوناشام بخاطر سمت وملیت .....دفاع میکند واز اوقهرمان میسازید چه خواهید داد
در زمان عقبنشینی از طالبان موتر کاماز را پر از مواد انفجاریه ودر نقطه اساس راه سروبی که گادر ها وسیخ ها به کوه داخل ساخته شده وسرک از بالایش گذشته جابجا ساخت ومنفجر ساخت که خوشبختانه موتر ومواد کاملا انفجار نکرد پل مشهور متک را در شمالی نیز انفجار داد وزمین های سر سبز دها شمالی وار غریب را یکجا با ان زیر اب نمود کوتل سالنگ را در جنگ های دوستم وطالب منفجر وخسارمند ساخت پس فرق پاکستانی دشمن وقوماندان مجاهدین مثل قوماندان عبدالحق ودیگران که همه افراد بی گناه ومشکوک رامیکشتند پل ها را پایه های برق را مکاتب را شفاخانه ها را ....منفجر و حریق میکردند در چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیاید از خدا بترسیم ظالم را عادل وبی گناه را مجرم نگویم مثل کابلی های مظلوم ومسلمان قضاوت داشته باشیم که میگویند کابل را گلبدین مسعود مزاری دوستم محسنی صیاف وافراد پیر گیلانی ومجددی تخریبوکشتار کردند....
10 مارچ 2009, 18:40, توسط احمد بهارچوپان
این سطور به طور مستقیم متوجه بینام است و در گام بعدی متوجه آنانی که عادت کرده اند در زیر چتر تخریب و بد گویی مسعود زندگی کنند.
اولا اگر کسی برحقانیت گفتار و حقیقت مدعایش باورمند باشد هیچگاه اسم اصلیش را پنهان نمی کند، و اگر کسی چنین کند و بعد حرافی نموده بگوید که در مورد فلان شخصیت تاریخی و آن حادثه یی معین حقایقی را میداند،تمام ادعایش را زیر سوال میبرد.
چون عادتا استعمال اسم مستعار رسمیست که بیشترینه در عالم ماجراجویان و جاسوسان دنیای معاصر - در این مورد افراد صاحب نام در عرصه ادبیات و سیاست مستثنی اند- مروج بوده است!
دوم اینکه تهمت جاسوسی و معامله گری را برمسعود کسانی میزنند، که اصلا خود شان به نحوی از انحا در ویرانی و تداوم جنگ ها در کشور نقشی داشته اند!
از جمله تئوریسن ها و نظریه پردازان حزب دموکراتیک ، جناح افراطی خلق که حق هم دارند، زیرا مسعود نه تنها حکومت پوشالی و خونریز ایشان را ساقط ساخت، بلکه کارنامه های مسعود سرآغاز شکست انحصار گری در قدرت سیاسی و بالا نشینی نژادی خاص در کشور گشت. و امروزه که میرود آهسته آهسته " عدالت " به یک اندیشه ی متداول در کشور مبدل شود، و هوشیاری سیاسی جای مصلحت جویی و خود فروشی را بگیرد، افکار و اندیشه های مسعود آبشخور اصلی محور های عدالت و آزادی خواه است.
مسعود منحیث یک رهبر جوان، با هوش، مبتکر ، متواضع و روشن بین سیاسی - نظامی حق داشت با کشور های ذینفع و ذیدخل در قضایایی افغانستان رابطه داشته باشد، رابطه یی اصولی که اکثرا در چوکات اهداف و مصالح جمعی سر و سامان میگرفت.
مسعود زمانیکه در برابر فشار های جهان غرب، و فرستاده ی آنها مکاره زنک ، حین ملاقات در بگرام و استالف تسلیم نشد، و با گفتن جمله ی ساده ولی پر مفهوم "اگر به اندازه ی کلاهم هم جایی برایم بماند مقاومت خواهم کرد" جواب تاریخی ی به آن زن و در واقع به قلدران سرمایه سالار جهان غرب داد و ثابت ساخت که آگاه مردیست زهرچه رنگ تعلق آزاد!
اینجا و از این طریق آنانی را که خلاف تمام دساتیر دینی و اخلاقی علیه مسعود دروغ بافی میکنند، اینجا به چالش می طلبم که اگر یک سند معتبر؛ که اندکترین لغزش مسعود را به هربهانه یی به سوی دام های خوشرنگ و فریبنده ی زر و زور ثابت سازد، بیاورند آنگاه بنده به مزار او خواهم رفت و همانجا با او و راه و رسمش وداع خواهم کرد !
منظور از سند معتبر امثال آن اسنادیست که امروزه از بایگانی های دستگاه اطلاعاتی روسیه و شوروی وقت کا گ بی ، بیرون میشود و فهرست بلند بالایست از اسامی سران صدر نشین حزب دموکراتیک خصوصا شاخه خلق!
در حالیکه دشمنان مسعود؛ کسانی مثل گروموف فرمانده لشکر چهلم سپاه شوروی در افغانستان، و سرهنگ لیاخوفسکی و دیگر مسوولین دست اول دستگاه شوروی سابق شهادت میدهند که از آغاز تا پایان در کنار تلاش پیگیر برای نابود سازی مسعود، جذب و تطمیع او را نیز فراموش نکردند، اما به هیچ یکی از اهداف شان نرسیدند و در عوض بایگانی های اداره خدمات اطلاعاتی ارتش و همچنان کا گ بی پر است از اخبار به دروغ قتل مسعود توسط عمال اطلاعاتی آن دستگاه ها.
بقیه بماند برای بعد
10 مارچ 2009, 20:30, توسط روباه شناس
خان اصلی راست میگویید شما !
سند آن همه شهادت بزرگ مرد حزب دمکراتیک خلق افغانستان شهید اسدالله سروری است. که در همان چندین نوبت کشتار زندانی ها او را هم شهید کردند. حتی میتوانم بگویم ایشان را دو نوبت شهید کردند.
نفرین و لعنت خدا بر دروغ گویان باد. روی سیاه دسیسه سازان بر خاک خاک سیاه باشد.
12 مارچ 2009, 10:46, توسط آته گل بیگم
بچه بوله ! توهم راست میگویی . مگر اصل خبرایست که مسعود اسدالله سروری را نمیکشت ، به این دلیل ساده که سروری جنایت کاراست وجنایتکاران همدیگر را دوست دارند. کبوترباکبوتر بازباباز! اگرمسعو پس خراب نمیبود ، سیاف را پهلوی خود جای نمیداد . ایشان اگرآدم خوب میبود لااقل مورد حمایت آمریکا وجمهوری اسلامی درعین زمان قرار نمیداشت . به ارواح خبیثه شیطان قسم است که مسعود دوروی وجانی بود . به گفته کلمه طیبه الا لعنت الله علی القوم الچی دوه مخه درلود .
10 مارچ 2009, 15:03, توسط نوروز
جناب رزاق مامون اگر واقعاً نویسنده اجیر و مزد بگیر و وظیفه دار نیستید،لطف نموده درمورد علت، انگیزه و چگونگی دستگیری قهرمان اصلی یعنی پهلوان احمد جان و سر نوشت وی باید تحقیق همه جنابه و بیطرفانه نموده، قاتلین او و صد ها تن دیگر از روشنفکران پنجشیر و اطراف آن که توسط مسعود و "شبکه استخباراتی" اش به شهادت رسیده اند معرفی نمایید. در غیر آن نوکر خان هستید نه از بادنجان.
د ر ضمن از تمام خوانندگان بیطرف کابل پرس? تقاضا میگردد تا آنچه اطلاعات، معلومات و اسناد که در مورد شهادت پهلوان احمد جان و سایر شهدای که قربانی توطئه های مسعود گردیده اند داشته باشند ثبت صفحات سایت کابل پرس نمایند تا روز باز پرسی که یقیناً رسیدنی است مورد استفاده محققین قرار گیرد. نوروز
10 مارچ 2009, 18:08, توسط ahmadi
khoda rahmat kone khili az taliban ra ba darak firastad ba dosh manansh ham madar dasht hata ba doshmani khodash madara kard
آنلاین : masod
11 مارچ 2009, 05:15, توسط bahram tofane
salam .
ma ham ba hin sawal hai amwatananam ham aqda astom ka tamame rahbaran jahade kon kor hai doran temor lang astan aya hen ha jawab 60000 kabule be gana ra dada metawanad hen ha kasan astan ka amroza dar dolat fasad aqai karzai naksh basyar barazanda darad ma taed mekonom ka ain ha jan azran hamwatanae begona share kabula ra garftan albata ma omid war astom ba koda roze barsad ka tamame hin janayat kara ba panja qanon barasad masle ; saiaf ;konkor dostom konkor mazare gor morda wa golboden awgan kar (ISI) amsalan an ha roze barasad ka tamame hen hara dar pasht panjara hai zandan bebenom yak chand danesh ko bezo mordar shoda ast.
11 مارچ 2009, 02:41, توسط atal
سلام به دست اندر کاران کابل پرس? و مامون صاحب!
به نظر من اگر مامون قبل از نوشتن قسمت های بعدی سریال شان نظرات مردم را در مورد قسمتی که نشر شده یکبار مطالعه نمایند بهتر خواهد بود چون در اینصورت هیچوقت به نشر قمست بعدی خود را زحمت نخواهد داد. مامون صاحب افرادی را ماخذ گرفته که همه شرکای جنایات مسعود بوده و برای توجیه اعمال زشت شان جز فرشته ساختن مسعود ،راهی ندارند. سارنوال مشتاق (مشتاق ناف کن) یک لکه ننگ به مردم شریف پنجشیر است و تمام مردم افغانستان ویرا یک انسان حیوان صفت میشناسند.
نمیدانم که مامون صاحب اصل نوشته مشتاق را در اینجاکاپی نموده یا خودش نوشته چون این نوشته بیشتر به رمان های پلیسی میماند نه حقیقت. یک چیز دیگریکه به گفته آقای مشتاق از گفته های رهبر فقید شان است که درحقیقت یک توجیه احمقانه بخاطر جنایات شان است اینست که مسعود گفته : شخصیکه سزاوار کشتن نباشد ، خدا نمیخواهد کشته شود. این بدین معنی است که هزاران تن افراد بیگناه که در افشار و سایر مناطق کشور بدست این جلاد کشته شدند به زعم خود شان سزاوار کشته شدن بودند.
نفرین بر کسانیکه اسلام عزیز و جهاد مقدس را وسیله قرار داده و خون مردم را میاشامند.
11 مارچ 2009, 04:15
دوستی نوسته است که مامون نوسته های بعدی اش را با توجه به نظرات خوانندگان نشر کند. اولاً تا جایی که من می بینم خوانندگان محترم با پیش فرض های عجیب و غریب نظر می دهند. روش این است که نوشته نقد شود. مثلاً مسعود در همین زمانی که از وی صحبت می شود مورد نقد قرار بگیرد، اما بسیاری از دوستان محترم، قبلاً برای خود یک تصویری از کسی"ساخته"اند بعد سعی می کنند هر عمل آن سخص را در همان قالب جای دهند، اگر در آن قالب نخورد، به شمشیر کشی و تهمت و تخطئه روی می آورند تا با لجن مال کردن موضوع در آن قالبی که می خواهند ظاهراً جای بیفتد. عصبانی نشوید، بروید نقد پایه ای کنید. پهلوان احمد جان که حزبی های محترم وی را گاه و بیگاه علم می کنند یک فرد متعلق به حزب دموکراتیک خلق بود. در آن مقطع، وجود وی تهدیدی جدی برای مقاومت محسوب می شد. و مسعود وی را نکشت، بلکه وی در زندان بود، بعد از فرار از زندان و دستگیری دوباره، با تشکیل دادگاه و حضور مردم سفید چهر که خود پهلوان نیز از آن قریه بود وی محاکمه شد. مردم سفید چهر، که قوماندان پناه و گدا محمد دو تن از بهترین فرماندهان مسعود از آن قریه اند، کسانی بوده اند که بیشتر از هر جای دیگر پنجشیر به مسعود کمک نموده اند. اگر موضوع قتل بی دلیل پهلوان بود، چرا مردم قریهء پهلوان که اکثر افرادش نیز از خود قریهء وی بود، به خونخواهی وی بر نخواستند؟ بروید تحقیق کنید ببینید موضوع از چه قرار بوده است. در ضمن مشتاق سختگیری اش در مقابل قانون شکنان و افراد دشمن بود. در پنجشیر در آن زمان آن سختگیری لازم بود. وی مردم عادی پنجشیر را آزار نداده است.
11 مارچ 2009, 08:57, توسط ترسندوک
برادران یک پیشنهاد در رابطه به قتل قهرمان نامی افغانستان احمد جان دارم. برادر پهلوان احمد جان را شاید دوازده سال پیش بود که در شهر مزار شریف ملاقات کردم و از روی علاقه که به قهرمان نامی وطنم داشتم در مورد قتل وی از ایشان پرسیدم. امیدوارم که نوشته من سبب اذیت وی نشود.. ایشان گفتند احمد جان را مسعود کشت و من از خوف جانم اینجا امده ام زیرا مرا هم خواهند کشت. زمان زیادی سپری شده و نمیدانم او زنده است یا نی یا اگر است فعلا کجاست.. امیدوارم که از خطر دور باشد. بهترین شاهد قتل احمد جان قهرمان برادرش است که امیدوارم برای روشن شدن قتل وی از وی کمک گرفته شود.
11 مارچ 2009, 10:24
اکه مامون ..
خواسته یی به طریقه خبرنگاری ونویسنده گی کشتار ها دوران جهاد مسعود را بر گردن مشتاق ودیگران بار کنی وا وا بنازم وجدان بی طرف وترازوگونه روشفکر ما را
11 مارچ 2009, 10:34
مامون جان
ازبک های بیچاره سرباز را که دوستم خان انان را به کشتار گاه می فرستاد در روز های کودتا گویا دوستم مزاری وگلبدین از میدان هوایی وبالاحصار و... اسیر و بعد از موضع کنی ده ریشخور و...
همه را ده نزدیک قبر گورا جوار تپه گویا وزیر اکبرخان عقب شهر نو دسته جمعی بقتل رسانید اجساد شان هنوز انجاست مردم محل شاهد اند که چند نفر شان تا یکی دوروز بعد زنده مانده بودند دوباره افراد مسعود امدند انانرا فیر کردند در حالیکه کلان هاوجنرالان شان را محترمانه تبادله ویا رها نمودند ....
مامون جان خودت مثل من در انزمان به کابل بودی وبه ربانی چسپیده بودی واز تمام قضایا وحوادث کابل خبر داری ولی خود را به کوچه حسن شرق می زنی ....
11 مارچ 2009, 06:16, توسط جمال
سلام به همه!
اصلاٌ با دیدن چنین نوشته ها آدم نا امید میشود و با خود میگوید (آدم با سواد یا روشنفکر و اینقدر دیده درایی). به آقای مامون میگویم که اگر نژاد پرست نیستی بخیر که از نوشتن این اثرت فارغ شدی در باره ٌملا عمر هم از لندغرهای طالب مواد جمع کن و یک کتاب به همین شیوه بنویس. باز مسعود را فراموش میکنی چراکه با پیغمبر آخر زمان معرفی خواهی شد.
11 مارچ 2009, 06:16, توسط یکی از سرسپردگان راه امرشهید وقهرمان همه ادوار
بگزارید که یک گپ را بگویم وان اینکه مسعود در همه ادورا امتحان خود را داده واز ان پیروزمند بیرون امده است. سروصداهای مخالفین مانند جفیدن سگ میماند که هیچ سودی ندارد. زمانکه لشکر سرخ زمین واسمان افغانستان را اشغال کرده بود این شیر پنجشیر بود که بیرق بالا کرد. زمانکه لشکر جهل طالبی از بالای شکم پشتونها گذشت بازهم این شیر بود که انها را وپوزشان را به خاک مالید.
ای سگان وماچه سگ زاده های بیغیرت! هرقدر دلتان میخواهد عقده گشایی کنید. ای اب دست خورده های مفعول یک کرین کار!
هرقدر دلتان میخواهد سگ جفی کنید وبدانید که هرقدر شما بجفید به همان اندازه از وقار وشخصیت مسعود بزرگ چیزی کاسته نخواهد شد.
12 مارچ 2009, 11:52, توسط احمد هراتی
مسعود یگ ادم دو شخصیتی بود هم ظالم و هم ادم که ازخاک وطن دفاع کرد دفاع وجنگ اش علیه بی گانه گان خصوصا علیه طالبان قابل قدر است اما چیز های منفی زیاد هم داشت که می شود قتل عام مردم افشار به دست این قهرمان ملی که بعضی از اطرفانش همانطوریکه ظاهر شاه که خیانت و خدمت اش را همه باور دارد بابای ملت ساخت این امر صاحب که هزاران نفر را به دم توپ و کلاشنگوف بست نیز قهرمان ملی به حساب می اورد . خود تان انسانی و وجدانی قضاوت کنید.
12 مارچ 2009, 18:50
آقای مامون سلام
و اما بعد :
ـــ به نظرمن نام خوب انتخاب ننموده ایید اسم با مسما « مسعود دربند تناب های استخبارات » است .
ـــ این را نمی نویسی ولی میدانم بحیث بک مامور به این نتیحه می رسی که خوب شد« حکمتیار، مسعود نداشت ویا مسعود حکمتیار » نداشت . در آن صورت برای شما قهرمان سازی مشکل میشد
ـــ آدم خنده اش میگیرد وقتی لست اشخاصی را می بیند که شما به آنها در مورد مسعود مراجعه کرده ایید . شما نزد زن کابلی ، مرد کابلی ، مراجعه کنید . شما از سنگ و چوب کابل بپرسید ، شما از هزاره ، تاجک ، پشتون و ازبک کابل بپرسید . این کتیبه های جنایت مسعود را اگر چشم ها زیاد سفید نباشد می توان روی نقش هر سنگ کابل خواند
تاریخ نویسی از مرثیه نویسی فرقی تا آسمان دارد . باور دارم اگر ماموریت از یک جانب ، غم نان از جانب دیگر و هم تباری از سوی دیگر نمیبود بحیث یک اجیر امروز تلاش نمی کردی یک قهرمان ساخت تجاوزگران را بر مردم تحمیل کنی . و من مطمین هستم تعهد سپرده ایید وظیفه تان را درراه قانع ساختن مردم خوب ایفا نما یی تا مردم قانع شوند که مسعود شما قهرمان بوده و شهکار هایش باید درج تاریخ خونین کشور کردد . شما مطمین باشید که تاریخ کشور مبلغین قهرمانان پ.شالی را نفرین می فرستن .
ـــ اگر میخواهید در مورد قهرمانی های حکمتبار بنویسید لطفا مراجعه به چند آدرس را فراموش نکنید :
ــ قریب الرحمن سعید
ــ وحید الله سباوون
ـــ همابون جریر
ـــ بشیر بغلانی ( فعلا والی پکتیا )
ـــ دم های دیگر و روبا های دیگر
و در اخیر چند گپ فراخور :
در شهر بتی دیدم از ریگ شده ساخته
13 مارچ 2009, 05:11, توسط مزدا
و چند گپ فراخور حال مسعود در دوبیتی های مردم:
قهرمان ریگی
در شهر، بتی دیدم از ریگ بنا گشتته////
چشمان غضبناکش از سنگ شده ساخته/////
بارید اگر باری! بارا ن عدالت باز////
بینند، بت ریگی از شرم فرو ریخته/////
****
سنگ فروش
مسعود زسود و ثمر سنگ و تفنگ ////
فریاد همی کرد که جنگ، باز هم جنگ///
خاک وطنم فروخته این سنگ فروش ///////
ز آن مایه ی نفرین است، زین لایق ننگ ////
13 مارچ 2009, 05:54
بگزارید که یک گپ را به یکی از سرسپردگان راه امرشهید وقهرمان همه ادوار بگویم. آمر بزک در هیچ امتحانی کامیاب نشده وناکام مطلق بوه است.چه دروقت بغاوتدر زمان داودخان چه در زمان روس ها(مراجعه شودبه صدها نوشته در باره خیانت های مسعود وقراردادهایش با روسها) زمانی که شیاطین طالب به طرف کابل حمله کردند این بزک پیش از رمه به طرف غارک های کوه پنجشیر می دوید.(موقف مردم با دیانت وقهرمان پنجشیر جدا از مسعود است)اگر حادثهءیازدهء سپتمبر نمی شدشاید زمین هم نفرت خود را نشان میداد وقهرمان صاحب بدون قبر می ماند مثل (رفیق ببرک کرمل منشی عمومی کمیته حزب دیموکراتیک خلق افغانستان عضو بیروی سیاسی رئیس شورای انقلابی سر قومندان اعلی قوای مسلح رئیس جمعیت سرمیاشت..و......)پس ما را بچهء دوستک نی بلکه طیارات ب 52 از شر طالبان نجات داد.ولی افسوس که ما را از زیر چکک به زیر ناوه برد. وانهای را که آزموده بودیم باز هم به آزمایم اگر باور ندارید در همین صفحه در بارهء سایهء مسعود فهیم خان بخوانید. باحترام پروانی
15 مارچ 2009, 16:43, توسط ترسندوک
مامون جان مه میگم بیشک ات است. سر کسی خبر نباش. بان که بگویند. مه میفامم به چیزهایی که مینویسی باور نداری. ای مردم از مجبوریت چی میفامن؟ نان پیدا کدن بسیار سخت است. مه میگم نوش جانت از گدایی کده خو خوب است ( بین ماو تو باشه ازی کده گدایی خوب است). بان شانه که هر چی میگن تو کار خوده کو. اقلا چند تا رفیقای ماوشما خو تاریف تانه میکنن. مگم واله تو دستوری نباشی که مسعود بیچاره ره زیر لت مردم مندازی. خدا میدانه.
15 مارچ 2009, 23:53, توسط د.م
خانندگان محترم واقع گراباشید !
چهار چیز را بحق چاریار، اگر شما از این داستان حذف کنید، دقیقاً به صاحب اصلی قهرمان داستان دست پیدا می کنید :
1 – اسم شاه مسعود را بردارید ! می گویم جایش چه کسی را بگذارید ؛
2 – بوتل مواد سمی را با آن شیوه ناشیانه ای کشتن مسعود بوسله آن جاسوس را ؛
3 – ترحم و گریه شا مسعود را بخاطر کشته شدن یک مسلمان توبه کرده، - چون مسعود، به مسلمانهای که نیاز به توبه نداشتند، رحم نمی کرد تا چه رسد به ... - این ترحم را حتماً حذف نمایید که خیلی مسخره است. چون کابلی اگر بشنود حتماً به این دروغ شاخدار می خندند ؛
4 – تصمیم مسعود به اعدام نوسنده بوسله چیپ را !!!
وقت که این مزخرفات ناشیانه داستان نویس تازه کار را حذف کردید، اسم داکتر نجیب الله را جای شاه مسعود بگذارید. اگر باور تان نشد بروید، کتاب "اوردو به سیاست" چنرال عظیمی را بی خانید، تازه متوجه می شوید که شخصیت واقعی این داستان کیست.