مسعود در نبرد استخباراتی
شیر پنجشیر هنوز در كوه ها پرسه مي زند و شب ها از تپه سریچه، افغانستان را نظاره می کند./ احمدشاه مسعود: خواب هایی می بینم.... هرکس دیگری این چنین خواب هایی ببیند، یک روز در افغانستان توقف نمی کند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کتاب حاضر، برپایه اطلاعات تجربی این شخصیت ها به نگارش درآمده است:
1- صالح محمد ریگستانی، همرزم و مصاحب نزدیک احمد شاه مسعود و نویسنده کتاب " مسعود و آزادی"
2- آغا مشتاق ( مشهور به سارنوال مشتاق) / در افغانستان دادستان را سارنوال می گویند که کلمه پشتو می باشد/ رئیس تحقیق شبکه استخبارات مسعود در اوج جنگ ها بر ضد شوروی دردهه شصت خورشیدی
3- الحاج کاکا تاج الدین خسر و نزدیک ترین مصاحب احمد شاه مسعود،
4- حاجی عزم الدین مجری ویژه انجام مأموریت های اپراتیفی شورای نظار،
5- سارنوال محمود دقیق مشهور به آمرصاحب پنجشیر،
6- حاجی رحیم دستیار مسعود در سال های جهاد ومقاومت
7- جنرال داود دستیار خاص مسعود دردهه هفتاد ( درحال حاضر، معاون وزیر داخله درامور مبارزه با مواد مخدر)
8- دکتر محی الدین مهدی ، شاعر وپژوهش گر،
9- آغا صاحب عبدالکریم هاشمی از مصاحبان مسعود،
10 – بصیر مشهور به بدروز، برادر حفیظ آهنگرپور از سران جنبش چپ درافغانستان
11- دکتر نادر شاه احمدزی، عضو شبکه ویژه اطلاعاتی مسعود
12- فهیم دشتی مدیر مسئول " هفته نامه کابل"
13- یوسف جان نثار، فیلم بردار مخصوص جبهه پنجشیر
13- صدیق برمک سینما گر و کارگردان معروف
14- سید عظیم مصطفی
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بمانی
من درد مشترکم،
مرا فریاد کن
22 ثور- 1387
مسعود در نبرد استخباراتی
شیر پنجشیر هنوز در كوه ها پرسه مي زند و شب ها از تپه سریچه، افغانستان را نظاره می کند.
سرآغاز:
در تابستان سال 1371 خورشيدي كه شهر كابل شب و روز به وسيله هزاران موشک حزب اسلامي از بيست كيلومتري جنوب پايتخت كوبيده مي شد، انتقاد ها از احمد شاه مسعود به حيث مدافع كابل بيشتر مي شد. گروهی از منتقدان مسعود به نوبه خود، از وی به عنوان یک طرف ماجرا نام می بردند. اما به طور کل، مردم و روشنفكران كه پيش از آن، در باره كارنامه هاي افسانه اي مسعود در جنگ هاي چريكي داستان هاي زيادي را شنيده بودند، انتظار داشتند كه مسعود به طور عاجل وبه هر طريق ممكن بايد به اين غائله خاتمه دهد. محافل شهري وروشنفكري که از بازی های پنهان بازیگران جهانی و منطقه ای در اتاق های سیاه توطئه برضد حاکمیت جدید درافغانستان بی اطلاع بودند، اين نكته را دست كم گرفته بودند كه عرصه نبرد در پايتخت، بستر كوه هاي هندوكش و خم وپیچ دره های پنجشیر وسالنگ نبود كه مسعود بدون واهمه از رویارویی پرتلفات، به هدف ختم آماج گيري كابل، در نابودي سنگر بندي هاي حزب اسلامي، از خود معجزه نظامي ظاهر سازد. هدف اصلی این جنگ به عنوان مجموعه ای از تضاد های منطقه ای، حفظ اضطراب و فقدان استقرار نظام سیاسی جدید درکابل بود. مسعود قبل از آن بار ها با لحنی تأسف آمیز خاطرنشان کرده بود: همان طوری که خروج شوروی از افغانستان، برنامه های دراز مدت ما را دستخوش تحول کرد، سقوط نا به هنگام رژیم دکتر نجیب نیز ما را در موقعیتی ناخواسته و جبری قرار می دهد که دریک رویارویی قبل از وقت بر سر گرفتن قدرت سیاسی، قاطعانه وارد میدان شویم و یا آن که بگذاریم پاکستان به طور یک جانبه، تسلط سیاسی خود بر افغانستان را قایم کند. راه سومی وجود نداشت. اكنون كه به آن سال ها مي نگريم، مسعود از لحاظ تاريخي موفق شد که سنگ بنای دو عنصر تازه را در تهداب فرهنگ جدید سیاسی افغانستان بگذارد.
سنگ بنای نخست:
مسعود در آخرین دهه قرن بیستم طومار فرسوده پنداشت های تک تباری را متلاشی ساخت و ثابت کرد که در دست داشتن امتیاز قدرت سیاسی در مقدرات یک قشر وقوم خاص مرقوم نشده است وبیش ازین، ملکیت و میراث انحصاری به حساب نمی آید و تفکرات کهنه، جای خود را به عصر مبارزه برای عدالت خالی کرده است. هرچند وی فرصت نیافت رؤیای عدالت محوری را در شرایط پس لرزه های انقراض یک سیستم کهنه، محقق کند؛ اما نام خود را به حیث بانی برخورد نوین با افغانستان امروز درمسیر تحولات آینده جاودانه کرد. حالا ( سال 1387) که از آن زمان حدود شانزده سال آزگار سپری شده است، مجموعه جنگ ها و زور آزمایی های اجتماعی و سیاسی نشان می دهد که در کشور چند تباری مانند افغانستان، همه باید در سامانه سیاسی و اداره مملکت حضور شایسته خود را متبارز سازند و این دوره جدید را دموکراسی و "مردم سالاری" نام گذاشته اند. اکنون سنتی ترین عناصر، یا از روی اجبار و یا به دلیل درک جدید شان از درس های تاریخ، دهل آن را بلند تر از دیگران می کوبند.
سنگ بنای دوم:
مسعود در جنگ های سرنوشت ساز ثابت کرد که به برکت توحید اراده مردم، می توان نا ممکنات زنده گی را ممکن ساخت. وی در یک جنگ نا برابر برضد لشکر چند ملیتی طالبان که همچون طوفانی از مدارس و آموزش گاه های جنگی، همراه با بخش هایی از ارتش و مأموران اطلاعاتی پاکستان به سوی خطوط نبرد می شتافتند، نقشه هاي نهایی شده استخبارات پاكستان براي استقرار يك حكومت مزدور در افغانستان را خنثي كرد و رؤياي ايجاد "كنفدراسيون افغانستان- پاكستان" را براي هميشه به خاك سپرد.
اما درهمان تابستان داغ جنگ سال 1371 خورشیدی دركابل، استاد واصف باختري كه از موشک پراكني ها و كوچ اجباري هزاران شهروند كابل در نتيجه آتش باري هاي سنگين بر پايتخت، به شدت عصباني وخسته به نظر مي رسيد؛ در برابر پرسش يكي از روشنفكران كه بالاخره احمد شاه مسعود چرا از نيرو و ظرفيت خويش براي نابودي سنگر هاي موشک پراكنان بهره نمي گيرد، گفت:
آن احمد شاه مسعود كه ما مي گفتيم، هنوز هم در كوه ها گشت مي زند و به شهر نيامده است!
درسخن کوتاه استاد باختری، مجموعه ای از حکمت و حقایق درک ناشده نهفته بود. مسعود هنوز از پهنای افسانه و توقعات بزرگ در اذهان عمومی بیرون نیامده بود. مردم با نا شکیبایی، خواهان دفع مصیبت بودند. اما مسعود به هر علتی كه بود در دفاع از كابل تنها بود. اسناد و مدارک کنونی نشان می دهند که شماری از رهبران جهادی که خود را فاتحان جنگ قلمداد می کردند و هنوز هوای پشاور و راولپندی را در سر داشتند ، از سرکوب و حتی دور راندن ماشین مخرب جنگی حکمتیار از حاشیه های شهر نیز راضی نبودند. مسعود در چنین حالت، توان تصمیم گیری یکه تازانه را به بهای مخالفت جمعی رهبران برضد خود نداشت. درهمان زمان، اتحاد تاریخی میان حكومت استاد رباني با جنبش ملي و اسلامي به رهبري جنرال دوستم و حزب وحدت اسلامي به رهبري استاد عبدالعلي مزاري به دلايلي كه تا امروز به طور شفاف، درباره آن سخن گفته نشده است، پا برجا نماند و فشار دفاع از پايتخت منحصرا به دوش مسعود افتاد. امريكا وغرب كه از سركشي ها و بازی های مستقل مسعود خصوصا در نادیده گرفتن برنامه پنج فقره یی سازمان ملل متحد در ماه های آخرحاکمیت دکترنجیب الله برای ایجاد یک حاکمیت طرفدار غرب، ناراضي بودند، جنگ موشکی درکابل را که قدرت واعتبار گروه های مجاهدین را روز تا روز مضمحل می کرد و آبروی سیاسی شان را در انظار مردم خود شان برباد می داد، با خوشبینی خاموش دنبال می کردند. پاکستان که درنتیجه ایستاده گی مسعود، در تعمیل پروژه نصب حکمتیار درکابل ناکام شده بود، به همکاری غرب، به خصوص انگلیس، سازماندهي گروه طالبان و عبور نخستین دسته های آنان از شهرک مرزی اسپین بولدک قندهار را عملی کرد. از سويي هم فشار رهبران تنظيم هاي هفت گانه به منظور احتراز از سركوبي حكمتيار و اصرار تنظيم هاي هشت گانه براي تقسيم صلاحيت ها و امتيازاتي كه هنوز در گرو جنگ سرنوشت ساز قرار داشت، هرنوع ابتكار و تصميم گيري مستقل را از مسعود سلب مي كرد. نفرات مسلح تنظيم هاي پانزده گانه كه هريك به اندازه توان نظامی شان بخش هايي از شهر را در اختيار خود داشتند، هرلحظه قادر بودند كه مسعود را به چالش بكشندو تا آخرین روز هایی که مسعود از کابل عقب نشینی کرد، از تخریب حکومت به رهبری استاد برهان الدین ربانی روی گردان نشدند. اما هدف اصلي مسعود، بر بنیاد یک ناگزیری و درعین حال یک نیاز تاریخی، توقف دادن حزب اسلامي در عقب دروازه هاي كابل و پيشبرد جنگ تاريخي با پاكستان بود كه در مرحله بعدی، در جنگ با ائتلاف جنگي و سياسي موسوم به "شوراي هم آهنگي"، به طور عمده به پيشبرد جنگی محکوم گشت که درهرحالت، اراده و ترجیح چهار كشور پاكستان ،ايران، عربستان سعودی و ازبكستان درعقب آن قرار داشت. شورای هم آهنگی در نتیجه اتحاد نظامی وسیاسی حزب وحدت اسلامی (شیعه) جنبش ملی – اسلامی جنرال دوستم( عمدتا ازبک ها) وخزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار ( عمدتا پشتون تبار ها) به هدف سرنگونی حکومت استاد ربانی تشکیل شد. سه حزب مذکور بخش هایی از کابل پایتخت را در اختیار خود داشتند. مارشال فهیم که درآن زمان، ریاست سازمان امنیت را برعهده داشت می گوید: از طرح کودتای نظامی میان حکمتیار، دوستم و استاد مزاری، مدت ها پیش مطلع بودیم و تمامی ساز وبرگ دفاعی را دراختیار داشتیم. مسعود تا مدت ها باور نمی کرد که حکمتیار به هدف سرنگونی حکومت آقای ربانی با نیروهای جنرال دوستم همدست شود. جنگ شورای هم آهنگی با ارتش مسعود بر سر کنترول کابل بسیار وحشت ناک بود اما با شکست رو به رو شد. گفتنی است که حکمتیار پیش از تشکیل ائتلاف شورای هم آهنگی، برضد دوستم شعار می داد و هزاران موشک به تأسیسات پایتخت شلیک می کرد و می گفت که : من می خواهم "ملیشه" های کمونیست دوستم از کابل بیرون رانده شوند. رهبران "شورای هم آهنگی" هیچ گاه جزئیاتی را در باره استراتیژی اصلی شان درین کار توضیح ندادند.
برخي از افراد كم اطلاع كه از روي تفكرات عاميانه و مسموعات شان حوادث آن سال ها را به داوري مي نشينند، طوري استدلال مي كنند كه مسعود چرا بر سر كنترول كابل به نبرد ومقاومت پرداخت؟ اما همين افراد، از لجاجت كهنه و علني سازمان استخباراتي پاكستان به هدف بمباران و حريق پايتخت كشور ما نيز بي اطلاع نيستند. ازين هم مطلع بودند كه حكمتيار با آن که از چهره های سرشناس مبارزه با شوروی به شمار می رفت، آشكارا اعلام كردكه وي اگر بر مسند قدرت تكيه زند، رؤياي ايجاد كنفدراسيون پاكستان – افغانستان را عملي مي كند. ناگفته پیداست که تعمیل چنین پروژه یی ، افغانستان را صاف وساده به برده گی می کشانید. اما منتقدان بازهم در خصوص داوري از دفاع مسعود از كابل آن زمان، دچار تناقض گويي عاميانه مي شوند. آن ها فراموش مي كنند كه اگر امكان تمركز به حضور تعیین کننده پاکستان در محور قدرت سیاسی داده مي شد، به قول دكتر نجيب، قيامت انتقام، تخریب رسمی بنیاد های اجتماعی واستخوان شکنی ملی در کشور به راه مي افتاد و باتوجه به تب افراطی گری آنان، "حمام خون"به شکل وبافت دیگری جاري مي شد. هرچند، چنانی که مشاهده شد، این کار را با تجهیز سیاسی و نظامی تنظیم های مخالف و ایجاد همگرایی منطقه ای برضد حکومت استاد ربانی، به انحاء دیگری عملی کردند که هدف اصلی، متوقف کردن مسعود در حصار جنگی کابل بود. مسعود در دفاع از كابل آن زمان كه هرچند ناتمام ماند، موتور فاجعه ي را كه به كمك استخبارات منطقه به سوي كابل به غرش درآمده بود، ابتدا متوقف كرد و سپس بر اثر مانور هاي بعدي، آن را درهم شكست. چنان كه شاهد بوديم، موتور دومي حامل اشغال ومرگ و خشونت قومي و مذهبي كه به نام طالبان در سال 1375به سوي سرنوشت سياسي كشور به حركت درآمد، مسعود را مجبور كرد دو باره به كوهستان هاي هندوكش برگردد. معلم نعیم رئیس استخبارات مسعود در دوره های مختلف می گوید: تحلیل مسعود این بود که فتح کابل از روی ناگزیری صورت گرفت و محتاج به زمان بیشتر بود تا تضاد های اجتماعی میان افکار عامه و عمل کرد بنیاد گرایان افراطی به نتایج منطقی می رسید. او قبل از ورود به کابل پیوسته تأکید می کردکه درین بازی، هر نیرویی که اول تر از دیگران به پایتخت وارد شود، دیر یا زود شکست می خورد. او بدین باور بود که فشار پاکستان باعث شد که وی از روی اجبار، قبل از زمان طبیعی، به میدان منازعه کابل کشانیده شود. مسعود باور کامل داشت که براثر فشار های منطقه ای ناگزیر خواهد شد به مواضع کوهستانی هندوکش بر گردد. دیگر نزدیکان مسعود نیز درین باره نظر واحد دارند. اما گروهی دیگر بدین باور اند که مسعود اشتباهاتی را مرتکب شد که بخش های بعدی این کتاب، به آن اشاره خواهد شد. او چند روز قبل از فتح کابل به وسیله طالبان، بعد از مذاكره با رابن رافايل معاون وزارت خارجه پيشين امريكا به نزدیکان خود گفت:
براي يك جنگ طولاني ديگر آماده باشيد!
مسعود در ملاقات عقب درهاي بسته به خانم رافايل با سخت ترین فشار وتهدید رو به رو شده بود.. خانم رافايل گفته بود: درعقب طالبان منافع ما قرار دارد. حالا كه طالبان به تسخير جلال آباد پيروز شده اند، شما بايد از كابل بيرون برويد و تسليم شويد.
مسعود دو بار با رابن رافایل نماینده خاص امریکا در امور افغانستان درآن وقت ملاقات کرد. بار اول درعقرب 1374 دربگرام و باردوم در سرطان 1375 در تخت استالف. درهر دو دیدار، خانم رافایل ادعای مسعود در باره مداخله پاکستان و حضور تروریست های بین المللی درصفوف طالبان را رد کرد. او به مسعود گفت: پاکستان هیچ نوع مداخله ای در امور افغانستان ندارد و افراد خارجی درصفوف طالبان همان عرب ها وخارجی هایی هستند که از دوران جهاد با شما هستند.
مسعود پیش از آن، دریک نشست با رهبران جهادی در چاریکار، با سرنوشت جنگ و مبارزه در کشور، تصفیه حساب خود را کرده بود. وی در حضور رهبران كلاه خود را از سر گرفته و روي ميز گذاشته بود و گفته بود: " اگر به اندازه همين كلاه براي من درافغانستان جايي باقي باشد، به جنگ ادامه مي دهم." رابن رافايل( سفيردموكراسي و آزادي دنياي غرب) كاروان سياهي، تعصب، وحشت وزن ستيزي و دشمنان مدنيت را همراهي مي كرد! مسعود دريك چنين مقطع خطرناك و حساس چه بايد مي كرد؟ او تا آخر حیات خود، بر سر پیمان خود استوار باقی ماند.
ازين جاست كه عظمت مسعود به عنوان فرمانده مستقل در کشوری که بخش عمده تاریخ آن غیرمستقل بوده است، برجسته گی خود را آشکار می کند.
بازهم بر مي گرديم به سخن استاد واصف باختري كه گفته بود:
مسعودي كه ما در باره اش شنيده بوديم ،هنوز هم در كوهستان ها گشت مي زند و به كابل نيامده است.
درين گفتاركوتاه، واقعیت عميقي نهفته است. مسعود هرگز فرصت آن را نيافت كه باخود اصلي اش، از گردنه های كوه هندوكش به شهري برگردد كه تا آخرين لحظه حيات به حفاظت از آن انديشيده بود و سه سال تمام نيز از آن دفاع كرد. او بارها گفت:
ما براي كابلي ها چه كرديم؟ هيچ نكرديم!
اما مسعود درواقع مي دانست كه مسير تاريخ را در كابل و در سطح افغانستان دگرگون كرده است واز تطبيق برنامه هاي تک تباری و نقشه های پاكستان به هدف قبضه كردن بر كابل و استقرار گروه هاي انتقام جو و خشونت طلب افراطي دركابل جلوگيري كرده بود. آناني كه از روی تلقین و فقدان اطلاعات لازم، بر مقاومت مسعود در برابر افراطي گري انگشت انتقاد دراز مي كردند، درسال 1375 با ورود طالبان به كابل، به رأي العين مشاهده كردند كه چرا مسعود بر ضد اين نيروها تا آخر جنگيد وچرا بايد مي جنگيد؟ آنان خود ديدند كه وحشت بر بخش عمده كشور به ويژه درپايتخت حاكم گشت و حتي مدافعان به ظاهر روشنفكر طالبان ناگزير شدند با خانواده هاي شان، از كابل بگريزند.
پاكستان با به ميدان آوردن پهلوانان جديد، مسعود را از پايتخت بيرون راند اما افسانه هاي مقاومت مسعود، دو باره بر سر زبان ها افتاد. مقاومت دربرابر ده ها هزار لشكر آتشين نفس افراطيون داخلي وخارجي درتاريخ جنگ هاي منطقه بي نظير بوده است. امريكا وقتي ماشين جنگي طالبانيزم والقاعده را به كمك ارتش به جا مانده از مسعود درهم كوفت، متوجه گشت كه مسعود چه گونه در برابر غول افراطي گري دركوه پايه هاي هندوكش زورآزمايي کرده بود!
گزارش های دقیق از زبان یاران مسعود نشان دهنده آن است که مسعود درسال های مقاومت ازحیث اکمال نیاز لجستیکی، مهمات و پول فوق العاده زیر فشار قرار داشت. او گفته بود: رنج تمام بازی های منطقه ای بر من سنگینی می کند. اشاره اش این بود که برای پیشبرد جنگ مستقلانه، رنج های زیادی باید کشید.
گروهی دیگر از ساده لوحان که خیلی راحت از سوی استخبارات ضد افغانستان به گرو می روند، چنین وانمود می کنند که طالبان، ثمره طبیعی جنگ های میان گروهی بر سر تسلط بر پایتخت بود. آن ها نمی دانند که تدارک اصلی برای به میدان آوردن لشکرمدارس زیر لوای سفید، حتی در سال های نخست دهه شصت آغاز شده بود و زمانی به میدان آورده شدند که پروژه حکمتیار درگودال ناکامی درغلتید.
مسعود دریک جنگ مشروع و اما نا برابر، حق دفاع و مقاومت آگاهانه ( نه به شیوه کلاسیک) را برای همیشه در تاریخ افغانستان به یک فرهنگ نازدودنی مبدل کرد. امروز منتقدان مسعود شاهد اند؛ همان جنگی که مسعود در برابر آن از حیثیت تاریخی کشور دفاع می کرد، با همان مضمون و ساختار فکری و اجتماعی آن همچنان درمملکت ادامه دارد و جنگ مقدس دفاعی مسعود را توجیه می کند. اگر یک دسته از مردم، یا از روی نادانی و گروهی از روی خیره سری سخیفانه جنگ مسعود در گذشته ها با حزب اسلامی ، القاعده، طالبان و سازمان اطلاعات پاکستان را با دید انتقادی توضیح می دهند؛ امروزه نیز مشاهده می کنند که حکومت "انتخابی" مورد حمایت امریکا و ده ها کشور غرب نیز با حزب اسلامی، القاعده و طالبان می جنگند چرا همین حلقات این جنگ را نامشروع وضد ملی قلمداد نمی کنند؟ اما دیده می شود که اپورتونیست ها درین باره خاموشی گزیده اند. اگر جنگ مسعود در دفاع از نخستین دولت مجاهدین از نظر دشمنان و برخی از خوش خدمتان و سطحی نگران مشروعیت نداشت، پس چرا حکومت "انتخابی" پس ازطالبان برضد همان گروه ها شعار جنگ می دهد و دسته های اپورتونیست اکنون از مبارزه بر ضد پاکستان، القاعده و طالبان راضی اند؟ اگر مسعود در بحبوحه آشفته گی تاریخی، به دلیل موقعیت دشوار وناگزیزی های درهم تنیده تنظیمی ، با حزب وحدت اسلامی شاخه استاد شهید عبدالعلی مزاری و جنبش ملی به رهبری سترجنرال عبدالرشید دوستم در یک مقطع زمانی درافتاد، حکومت به اصطلاح مشروع و انتخابی کنونی به طور آگاهانه، بر بنیاد یک سناریوی محافظه کارانه و سنتی، همان نیروها را به شیوه دیگری منزوی کرده و تحت فشار قرارداده است. کشتار هزاره ها در بهسود و راندن جنبش ملی وازبک ها به عنوان یک واقعیت تباری قدرت مند، از ساختار حکومت انتخابی را چه گونه می توان توضیح داد؟ این که امروز، چهره های آورده شده از غرب و برادران تنی طالبان و القاعده درلایه های مختلف جامعه و حکومت نفوذ کرده اند و از ثمره جنگ مشروع مسعود، جیب های خود را از پول باد آورده خارجی ها می انبارند و به کرسی های وزارت و سفارت تکیه زده اند، به این حقیقت وقوف دارند که بانی مقاومت مشروع درافغانستان درین راه چه رنج هایی به جان خریدو آخرالامر جان "به فنا داد تا دیگران زنده باشند". این حلقات، خوب می دانند که لشکر عظیمی از معلولان، کودکان بی سرپرست و زنان مظلوم و بی پناه به حیث حاصل تلخ آن مقاومت بزرگ بر جا مانده است و هیچ کسی به سوی آنان نگاه نمی کند؛ اما روح بی قرار مسعود از فراز تپه سریچه در گاهواره مقاومت ( پنجشیر) به سوی آنان خیره مانده است.
مسعود درسال 1998 در اوج سال های مقاومت بر ضد طالبان در گفت وگو با برنارد هانری لوی نویسنده فرانسه که درشمال کشور با مسعود دیدار کرد.گفت:
امروز سوال عمده وحقیقی طالبان است. آیا دربرابر طالبان یک جنگ تمام عیار گسترده و سراسری صورت بگیرد و یا هیچ صورت نگیرد؟ بگذارید درین جا به شما حکایتی بکنم:
چنده ماه قبل به وسیله ستلایت با سرکرده ی طالبان ملاعمر که خود را به زعم خود واز طرف خود امیرالمؤمنین اعلام داشته است، تماس تلفنی گرفتم وبرایش گفتم: بیا یک اجتماع و مجلس علما را دایر سازیم که با همدیگر مذاکره ومفاهمه صورت بگیرد و بعد، انتخابات را برگزار کنیم. ملاعمر عمر فوراَ به جوابم گفت:
انتخابات؟ نه، انتخابات در دین اسلام نارواست!
به هرحال گردهم آیی و مجلس علما در پاکستان صورت گرفت. ولی پس از چند روز، ملاعمر نماینده گان خود را بدون علت و دلیل، از مجلس بازپس خواست و مجمع متوقف شد. حال خود بگوئید... که مسأله چقدر مغلق است. آیا او اصلا چه می خواست؟
مسعود از موقف دو رویه امریکا در برابر طالبان انتقاد می کرد. او به نویسنده فرانسه ای گفت:
ما از کدام امریکا حرف می زنیم؟ از امریکای طرفدار حقوق بشر و یا این که از امریکای خاطرخواه کمپنی های نفت؟همان کمپنی هایی که تنها به تعمیر و ساختمان لوله های نفت شان جهت انتقال پترول (بنزین) ترکمنستان به پاکستان می اندیشند!
مسعود درجنگ برضد کمپنی های نفتی، تروریزم چند ملیتی و استخبارات منطقه تنها مانده بود. اما می گفت:
با اتحاد وهمرنگی ، این جنگ را خواهیم برد وآن وقت جهان نیز به کمک وپشتیبانی ما می شتابد.
او در سفر به اروپا از تهاجم القاعده به امریکا و منافع غرب هشدار داد و طی پیامی به جورج بوش گفت:
تروریزم خطر بین المللی است. اگر امریکا متوجه این خطر نشود، آتش آن دیر یا زود، دامن امریکا را خواهد گرفت!
اما امریکا، همانند ربات های فلزی که خود می سازد و به بازار ها عرضه می کند، هوشی برای درک هشدار مسعود و گوشی برای شنیدن مقاومت مشروع درافغانستان نداشت. آنان زمانی به افغانستان شتافتند که هشدار مسعود به واقعیت پیوست اما دیگر مسعود وجود نداشت. مسعود می دانست که استراتیژی امریکا سرکوب دهشت افگنی نیست. او گفت:
کی می داند که پله ترازو به کدام طرف سنگینی خواهد کرد. به طرف پطرول یا ارزش های دموکراسی؟ بگذارید درهمین جا برای تان بگویم که بن لادن خیلی دور تر از کمپ های تروریستی اش، در نفس شهر قندهار و درهمان جاده ای که ملاعمر سرکرده ی طالبان منزل دارد، زیست می کند. اما یک کمپ در فاصله دو صد کیلومتر دور تر از محل اقامت او بمباران می شود. این دیگر برای همه خنده آور است.
گفت وگو با نویسنده فرانسوی: اشاره مسعود به شلیک موشک های کروز امریکایی بریک پایگاه شبه نظامیان درولایت خوست افغانستان است که درسال 1998 درزمان ریاست جمهوری بل کلنتن انجام گرفت و امریکایی ها ادعا کردند که اردگاه آموزشی القاعده را هدف قرار داده اند. اما خود بن لادن زنده ومصئون درکنار ملاعمر در قندهار زنده می کرد!
امروز حکومت انتخابی افغانستان که حمایت جهان را با خود دارد، از مداخلات پاکستان و آی،اس، آی به ستوه آمده است. رئیس جمهور کشور گاه از شدت فشار به گریه می افتد وگاه، از روی ناچاری وخشم نازا، از تهاجم بر پاکستان سخن می گوید. نه مقامات افغانستان ونه هم ارتش های بزرگ ناتو و امریکایی، به این حقیقت اعتراف نمی کنند که این جنگ درواقع ادامه همان جنگ مشروع ونا برابر مسعود است که چه گونه توانسته بود، هیولای بزرگ ترور و تعصب را در چندین جبهه، از نفس بیاندازد تا غربی ها و کشور های متمدن، ازگزند القاعده و پاکستان آسیبی نبینند. مسعود یک دهه قبل پیوسته به جهانیان اعلام کرد:
" مشاورین، رهنمایان ودست اندرکاران پاکستانی درکابل وجود دارند و افسران پاکستانی در ساحه سهیم می باشند. ما در وقت حمله ی طالبان بر مزارشریف ، مکالمات رادیویی را به لسان اردو ثبت کرده ایم. میلیون ها دالر برای تسخیر دو باره مزار معامله شد. این پول ها، جز از سرویس استخبارات مخفی پاکستان و یا هم سعودی، دیگر ازکجا تهیه و تدارک می شود؟
مسعود تا پایان برسر پیمان خود ایستاد وفرهنگ نازدودني و سترگي به ميراث ماند. فرهنگ مقاومت واعتدال. ناترسي و رفتن به جنگ بيداد و تعرض، از ميراث هاي بزرگ و بي بديل مسعود است كه دست كم درتاريخ استبدادي افغانستان و منطقه منحصر به فرد است.
مرا مرگ بهتر ازین زنده گی/ که سالار باشم کنم بنده گی
پیش از آن که مرگ بر احمد شاه مسعود غالب شود، او"ترس" را مغلوب کرده بود. چیره گی مرگ در هیچ قلمرو فلاسفه وفرهنگ، حدیث تازه نیست؛ حال آن که درهم شکستن حس "ترس" در حوزه فلسفه اجتماعی و سیاسی کشوری انباشته از سرکوب و تعرض ، مانند افغانستان، یک اتفاق هیجان انگیز، پرمباهات و زلزله فکری تمام عیار به حساب می آید.
جنگ و مقاومت مسعود، جنگ وسوسه، رؤیا و قدرت اراده انساني، با واقعیت تحمل ناپذیربود؛ جنگ کیمیای باور جدید برضد خاک سترون پندار های کلاسیک بود؛ جنگ در حریم خانه ساخته شده از باروت، برای نابودی آتشی بود که هماره زبانش به تعرض باز بوده است. تقدیر چنان آورد که از ته آوار های این جنگ، واقعیت جدیدی سر بر آورد؛ اما دغدغه ها و رؤیا های مسعود دست ناخورده باقی مانده اند و یک جا با وی همچنان در کوه ها پرسه می زنند.
باورمندان به واقعیت های فرسوده که از روی عادت، چرخ گردون را باور نمی کنند، به آسانی رضا نمی دهند که از فضای بسته "خود قیاسی " که از ترس طلوع ارزش های نو، درآن خزیده اند، نیم نگاهی به واقعیت های مصرف ناشده جدید نیز بیندازند.
احمد شاه مسعود، نماینده واقعیت هایی است که دشمنان و یا دست کم آنانی که به نحوی او را باور نکرده اند، هرچند تلخ و به میزان اندک ولی شفاف وعمیق در باره اش می اندیشند. حسن کار درین است که چون طوایف رقیب مسعود برخلاف شماری از ستایشگران او، دراستفاده جویی مادی از نام او، سهم کمتری دارند، حد اقل درقضاوت شان نسبت به مسعود ازغرض ورزی های دوستانه بی بهره اند. ذکر این نکته واجب است که حتی غرض ورزی های دشمنانه دشمنان مسعود، در میان طوایف خود شان، به اصطلاح بزنس وحساب و کتابی دارد. نباید از نظر دور داشت که اهل غرض نیز از نقد و نظر و گاه از ضدیت متکی بر عمد وطمع مادی ، بهره ها برده اند و تنور خود را در میان طایفه خویش چاق کرده اند.
در شرایط جنگ و بربادی بنای اعتماد، ستایش و نکوهش افراطی درباره مسعود، مانع از آن می شود که نسل های آینده، در شناخت سیمای او به حیث انسانی که مجموعه تلاش هایش، به تحجر سنتی و سیاسی قدرت در افغانستان نقطه پایان گذاشت، به مشکلاتی رو به رو شوند.
هر پدیده درگرو متضاد های طبیعی و غیرطبیعی زندگی قرار دارد و ازهمین منظر مورد مطالعه قرار می گیرد. با توجه به پژوهش هایی که بیشترینه در سطح بین المللی درباره مسعود درجریان هستند، برداشت من این است که مسعود ( جدا از خواستن دوستان و نخواستن غیردوستان) به مثابه پیچیده ترین سوژه نظامی، سیاسی و انسانی تاریخ افغانستان و حوزه فرهنگ و تمدن منطقه، درهیئت هویت و باور انکار ناپذیر، راه خود را در حوزه جامعه شناسی نوین باز کرده است.
تاکنون صدها کتاب و رساله در شرح ویژه گی های مسعود ، درافغانستان وجهان انتشار یافته اند. بعضی از شرکت های فیلم سازی جهان تا کنون بخشی از سیمای نظامی وسیاسی مسعود را به تصویر کشیده اند. بی تردید بعد ازین دستگاه های فیلم سازی درخصوص شخصیت راز آمیز مسعود ( از زاویه جدید) هزینه های بزرگی را اختصاص خواهند داد. کشف برش های نهان شخصیت مسعود با کار فشرده و هوشمند درپیوند است.
اما حقایق مستند و رویداد هایی که درین کتاب تشریح شده اند، موارد استثنایی وناگفته ای اند که برای بارنخست از آن آگاه می شوید. موارد مندرج درين كتاب، واژه به واژه و سطر به سطر، مورد مداقه قرار گرفته و با منابع زنده اسرار استخباراتي مسعود، به طور متناوب، بررسي وارزيابي شده اند. در خاتمه این پیشگفتار، خود را ملزم می دانم که از جناب محمد اعظم رهنورد زریاب نویسنده نام آور افغانستان و صالح محمد ریگستانی از همرزمان نزدیک مسعود به خاطر رهنمایی ها و کمک های شان درین امر تدوین این کتاب و دیگر آثاری که از من انتشار یافته اند، ابراز قدرشناسی و سپاس کنم.
رزاق مأمون- کابل
سنبله سال 1378
اشاره کابل پرس?: آنچه در بالا آمد مقدمه ی کتابی از آقای رزاق مامون است که در کابل منتشر شده است و برای نخستين بار روی اينترنت در کابل پرس به مرور نشر می شود.
پيامها
5 مارچ 2009, 07:05, توسط 93795650822
سلام به هم دوستان عزیز
شیر پنجشیر شهید احمد شا ه مسعود شخصیتی که دیگر مانندش نیست
خداوند متعال یک شخص را بنام مسعود آفرید که لشکر قشون سرخ را براند و طالبان مذور را هم راند
خوب
مطالب را دقیقاٌ مطالعه نکرده ام متسفانه که کمی ضرور کار دام انشاالله دوباره بر میگردم و نقد و نظر خود را ......
بااحترام
قیس محمدی تاواخی (پنجشیر)
5 مارچ 2009, 10:06
فرق ما با قبیله چه شد که از تخریب کننده اردو پولیس استخبارت اقتصاد ترانسپورت هوایی وزمینی وتشکیلات دولتی کشتار مردم بیگناه راکت بارران کردن کابلوچورملی اسلامی ........قهرمان بسازیم بخاطر یکه از سمت ماست از قوم ماست لعنت به ما افغان ها شخصیت پرست بجای که خدای خود را پرستش کنیم مسعود ربانی گلبدین مزاری صیاف ملاعمر دوستم ....را
چندمثال همه دزد شورای نظار وجمعیت عابد وزاهد وپرهیز گار پس ملیارد ها افغانی چاب شده چه شد وبرای کی توزیع شد لین های موتر برقی از پل باغ عمومی تا زیر هوتل کانتیناتال را کی بوزن اهن فروخت لیسه اسقلال که مسعود خود درانجا درس خوانده بودولیسه میخانیکی کابل .... توسط کی چور شد دیپو های بزرگ مهمات ولوزستیک خیرخانه باقی مانده از رزیم های گذشته را کی ( او ) کرد وند بازی را کی رایج ساخت ....
فقد کافیست از بانک افغانستان و ورزارت مالیه اندازه مقدار پول مصرف شده بی پرسان را که وزارت استخبارات فهیم ومسعود گرفته به سمع مردم رسانده شود وقهرمانی او زیر سوال برود
کودتا دوستم شد بانک فقد دوصدو پنجاه هزار دالر نقد داشت مسعود هدایت داد دالر ها به فهیم داده شود افراد فهیم دالر ها را تسلیم ولی هرگز دالر ها واپس به بانک اورده نشد .....
مرکز ثانی مسعود در جنگ های داخلی خانه فهیم ده کارنه پروان میبود ایا مسعود از جناب فهیم پرسید که همین خانه را ازکی وچند خریدی وپول انرا از کجا کردی زیرا گفته اند اگر رهبر ظالم بود افراد ظالم میباشد
پس ده تمام دزدی ها مسعود شریک پنچشیری های قدرتمند بود
در حالیکه پنچشیری غریب خون میداد وبه ایران مصروف پیدا کردن رزق حلال .....
ما انسان ومسامان نشدیم محسنی (افغانستان روی عدالت راندیده ونخواهد دید ) وما روی روشنفکر بی غرض وبی طرف وانسان را ......
5 مارچ 2009, 15:17, توسط جلال ابادی
به همه سلام !
هموطنان عزیز اینکه راجع به مسعود مامون از حد گذشته و در توصف وی تا سرحدی پیش رفته که در جنون و احساسات از وی تاجدار حقوق بشر در افغانستان ساخته است. اینکه مامون از خود کدام عقیده سیاسی ندارد و دنباله رو این و ان بوده و از شخصی که یک اخوانی عیار و تام بوده انرا در دید روشنفکران جامعه ما یک شخص مترقی معرفی نموده است من به نبوبه خود در باره مسعود چند نکته را ذیلآ به رشته تحریر در می اورم و قضاوت را به دیگران می گذارم.
1- شخص مسعود در ایام جوانی به حلقه و دسته از اخوانی ها در کابل جذب شده و تا اخر عمر اخوانی ماند.
2- اگر مامون از عقیده سیاسی مسعود کدام معلومات تازه داشته باشد ارایه بدارد در غیر ان اخوانی ها و تنظیم های اسلامی و پس منظر این نوع گروپ های سیاسی در کشور هویدا بوده و چیزی که عیان است قابل بیان نیست.
3- در جهان در کدام کشور اخوانی ها صاحب تفکر روشنفکری و مترقی بوده که جناب مامون از یک اخوانی قرمان دموکراسی ساخته است ،اصلا دموکراسی،ترقی و حقوق زن در تفکر مسعود جای نداشت وی مسایل کشور را از دید تنگ سمتی جستجو می نمود ،حتی در این راستا مردم غیور شمال کابل از جمله سرای خواجه(کوهدامن) شکر دره،قره باغ ،بگرام ،جبلالسراج،گلبهار و مردم شهر کابل قربانی سیاست های سمتی مسعود شدند.
4-کابل و مردم کابل از مسعود تقاضیا نکرده بودند که مدافع انها باشد مسعود مدافع کابل نی بلکه زهر قاتل به مردم قهرمان کابل تمام شد که فاجعه افشار و دربدری مردم کابل را همرا داشت ایا مامون از کشتار مردم بی گناه و قهرمان افشار در کتاب خود یاداوری نموده است ابته جواب منفی است.
5- بطور کل روشنفکران از ربانی و مسعود چه انتظار داشتند؟و کارنامه های مسعود در این راستا به مردم چه داد؟ واضع است به مردم ما نفاق،دشمنی، مرگ، و درد را مسعود تحفه داد ، مامون ایا شما در کتاب تان از دختری جوان کابلی در مکرویان که از دست شورای نظار مسعود تان خود را از چند منزل به پاین انداخت و ثابت ساخت که دختران غیور و با شرافت کابل با بی عزتی و بی ناموسی را فرهنگ دزدان دانسته و مرگ را ترجیع می دهند ایا در کتاب تان از این فرهنگ جدید در تفکر همچو اشخاص یاداوری نموده اید یا خیر؟
6-مردم کشور و خصوصا روشنفکران عدالت خوا ما سالها قبل از بازیگران جهانی و منطقه ای در اوضاع کشور ما خبر داده بودند و شما مامون تازه حال از مقالات سالها گذشته مسایل را به دزدی اخذ و تا جای که من از نوشتار تان می دانم شما یک دزد ادبی بوده اید
7-در کشور ما تضاد های منطقوی از یک سو روسیه، ایران، و هند و از سوی دیگر پاکستان ،عربستان ،ایا اشخاص ملی و مترقی در روند این چند سال جنگ های که این کشورها در بین مردم ما شعله ور ساخته اند اشتراک نموده اند ، جواب مامون این است که مسعود تنها بود و قهرمان و نظر مردم و خصوصآ روشنفکران ما این بوده که اشخاص ملی و مترقی در این جنگ های ضد مردمی شرکت نداشتند کسانی مانند مسعود ملی و مقرقی نبوده اند.
8- به گفته خودت مسعود به لحن تاسف مانند کارمل گفته که خروج شوروی از افغانستان برنامه دراز مدت وی را دستخوش تحول کرد.
ایا شما وجدان دارید که بودن روسها در کشور در یک ساعت چند انسان را قربانی میگرفت در یک روز 850 نفر در ان زمان کشته می شد برای شما چه تفاوت داشت شما و مسعود تا اخر عمر پرتوکولی با روسها ماند وای به مردم ما ، اقایان کمی خجالت بکشید شما نمی دانید که چی می نوسید؟
9-ایا شما تفکرات جدید و عصر را در وجود نمایندگان سیاسی قرون وسطایی مبنید؟ افسوس
تحولات که ناشی از بی سوادی بچه سقاو در کشور بوجود امده بود مسعود به حیث بانی تفکرات قرون وسطایی و بچه سقاو در تاریخ کشور ما ثبت است.
10-مردم با ناصبری و فوری خواهان دفع جنایتکاران هریک ربانی،حکمتیار،سیاف،مسعود در ان زمان بودند ایا شما به ارایه مردم مراجعه کرده اید یا خیر حتی مردم محل خود اینها از انها نفرت دارند.
11-اتحاد که دوستم و مزاری با مسعود داشتند ایا تجربه ان به نظر شما تفکر جدید نامیده شده است؟
12- برهم زدن برنامه پنج فقره ای ملل متحد به اشاره و زور روسها صورت گرفت که جناح پرچمی ها با تبانی با ربانی و مسعود انرا سبوتاژ نمودند .
12- مسعود باور نمکرد که حکمتیار به دوستم اتحاد کند و خودش که کرده بود ان چطور؟
14-مامون در کتاب تان از ملاقات مسعود با حکمتیار در منطقه پلچرخی که به اشاره پسر ضیاالحق صورت گرفته بود در کتاب تان چیزی گفته اید ؟
15- مامون ایا از ملاقات مسعود با طالبان در میدان شار یاداوری نموده اید اگر نموده اید لطف نموده بگوید که به تضمین کیها و کدام نیروی خارجی این ملاقات صورت گرفته بود ؟ واضع است که مسعود به جرات نزد همفکران اخوانی خود با تضمین پاکستان به ان جا رفته بود .
16- مامون شما از استخوان شکنی قومی که در ان زمان به اوج خود رسیده بود دست ایران و پاکستان را چطور جلوه داده اید ؟
که مسعود و حکمتیار دو روی یک سکه به راه انداخته بودند.
مامون ایا گفته می تواند که کجا مسعود مستقل بود؟ همان که ربانی اعلام کرد که حال شوروی سابق از بین رفته و ما با روسها چیزی ندارم و غرامت جنگی نمی خواهیم همان غرامت جنگی که داکتر نجیب انر دست خط نکرد و این دست خط نکردن به مرگ وی تمام شد .
17-شما میدانید مامون که چند کوچه کابل کل افغانستان نبود که مسعود انرا گروگان گرفته بود.
18مسعود مسیر تاریخ را در سطع چند کوچه کابل دگرگون ساخت ان با خون مردم افشار
19- مسعود تنها نبود وی پسر بزرگ ایران و پرتوکولی روسها بود
20- مسعود نماینده یک گروپ اخوانی در کشور بود و در کل نماینده قرون وسطایی و جهل نه واقعیت ها.
مامون شما سعی در نفاق مردم ما نکنید و جای را هم نمی گیرید و روزی از نوشتار تان جوابگو خواهد بود.
جلال ابادی
آنلاین : اخوانی مترقی نیست
8 مارچ 2009, 14:27, توسط حقیقت گو
طبق کتاب ارتش سرخ در افغانستان و شهادت بسیاری از کارشناسان سیاسی و فرهنگی افغانستان مسعود خود عامل استخباراتی پاکستان و روسیه بود. اول باروسها پروتکل داشت و به جهاد مردم افغانستان خیانت کرد. بعد به دستور استخبارات پاکستان اردوی ملی و پلیس ملی افغانستان را منحل کرد. این بزرگترین خیانت ملی مسعود بود که از دست هیچ کسی دیگری ساخته نبود. کار بعدی مسعود غارت طلاهای بانگ مرکزی افغانستان بود که در یک شب به پنجشیر منتقل شد. در آخر مسعود توسط استخبارات پاکستان و روسیه که عبارت بود از دوستان نزدیکش کشته شد.( به نقل از کتاب اردو وسیاست نبی عظیمی)همان کسی که کابل را به دست مسعود داد.
8 مارچ 2009, 19:15, توسط صهیب
مشکل ما این است که در دام امیال وخواسته های قبیلوی خود افتاده ایم. یگانه مشکل مسعود این است که تاجیک است وگرنه مثل بت پرستشش می کردند. مسعود مظهر مقاومت و شجاعت ملی مردم افغانستان است. وی دو بار با تجاوزرگران گلاویز شد و در هر دوبار پیروز و سرفراز بیرون آمد. وی کسی بود که در سخت ترین شرایط با ارتش تا دندان مسلح ارتش سرخ جنگ کرد و به اعتراف جنرال های روسی این دره پنجشیر بود که 60 در صد تلفات را بر ارتش سرخ وارد کرد. نیز وی بود که با توطئه آی اس آی مبارزه کرد و طالبان را شکست داد. در شرایطی که همه کس افغانستان را رها کرده بود و هیچ کس از ترس طالب صدای خود را کشیده نمی توانست، مسعود بود که به تنهایی خود ایستاد و با ظلم و بربریت طالبان و تجاوز پاکستان مقابله کرد.
5 مارچ 2009, 08:01, توسط جلندر
گرچه تا هنوز موفق نشده ام تا کتاب مورد نظر را به خوانش گیرم اما از فشرده نشر شده و شناخت که از شخصیت چند بعدی و مرموز نوسینده وظیفه دار وجود دارد میتوان گفت که احمد شاه مسعود به حیث مهره عمده و اساسی در بازی بزرگ دوران ما، به دستور و نفع اتحاد شوروی وقت و روسیه عمل نموده و خود قربانی بازی بزرگ شده است و امروز اگر هم تلاشهای صورت میگرد تاشخصیت گویا "افسانوی" وی برجسته گردد، ادامه همان بازی بزرگ است تا شخصیت های ریزرف و احتیاطی بازی بزرگ در پناه و نام مسعود،صاحب موقف و مقام گردند تا نقش فعال در پیشبرد بازی بزرگ را حاصل نمایند. گردانندگان بازی بزرگ در عقب این بزرگ نمایی و قهرمان سازی و استخدام قلمبدستان اجیر و تمویل آنها قرار دارد.(اگرچه برای عده ممکن این حقیقت گوارا نباشد اما آنروز دور نیست که با افشای اسناد سری، ماهیت ، نقش و رسالت مهره های بازی بزرگ افشا گردد)
در مورد شخصیت اصلی مسعوداستاد خلیل الله خلیلی چه دقیق گفته بود:
ملتی با روس سرگرم جهاد او به وی در خفیه بند د اتحاد
5 مارچ 2009, 10:26, توسط آرین
سلام و درود بر تمام دوستان رازق جان مامون و دست اندرکاران کابل پرس?!
زمان در پاکستان زندگی میکردم. چون تبلیغات بر ضد مسعود بسیار شدید بود شناختن مسعود کار دشوار بود و این تبلیغات البته که بی اثر نبود و من سخت از مسعود متنفر بودم تا وقتکه خود من در باره این شخصیت برزگ دقیق مطالعه نمودم و مسعود را یک شخص ملی و مهینی یافتم. با وجود تبلیغات سو که از سو مخالفن مسعود بسیار زیاد میباشد اما روز به روز به محبوبیت آن بزرگ مرد افزود میگردد.
6 مارچ 2009, 00:45, توسط مولوي حقگو
با عرض سلام خدمت همه دوستان به عرض ميرسانم با اينكه جناب رزاق مامون نويسنده خو ب ومتعهد ا ست ولي استناد ايشان به گفته هاي افراديكه كه اسامي شان ذكرشده زياد موئثق بنظر نميرسد متا سفانه بازار سياست در افغاانستان طوريست كه ارزش ها جايشان رابه بي ارزشي داده است واكثر سياستمداران ومهره هاي سياسي امروز براي رسيدن به قدرت وا هداف
د نيو ي شان از هيچ گفته و كاري خودداري نميكنند بناء استناد به گفته هاي افراد و اشخاص .... قابل تامل است والسلام مولوي حقگو
7 مارچ 2009, 00:30, توسط ح. توحیدی
من شنیدم زپیر دانشمند
تو هم ازمن بیاددار این پند
انچه برجان خود نپسندی
نیز بر جان دگری مپسند سعدی (رح)
اقای مامون بنده هرچند کتاب جناب عالی را نخوانده ام اما از نبشته حاضر تان چنین پیدا است که برای ابراز ارادت تان به اقای مسعودسخت خاک شخصیت پرستی را بر چشمان حقیقت پاشیده اید و با استدلال های که در ظاهر خیلی هم منظقی بنظر میرسد کوشیده اید که حقایق را وارونه جلوه دهید تا مسعودرا در دادگاه وجدان تان از هرگونه خطا و اشتباه تبرئه نماید.شما از گسستن پیمان میان حزب وحدت و جنبش یاد اور شده ایداما انعقاد پیمان دگری میان مسعودوسیاف از دیدتزبین تان بدور مانده شما از اتحاد شورای هماهنگی علیه مسعود سخن گفته اید اما علت ان را کوشیده اید تا پنهان نگهدارید شما مسعودرا مصلح دین و خیرخواه ملت جلوه داده اید اما زندگی سیاسی و نظامی اقای مسعود داستان دیکر را حکایت میکندو پرده از امور مهم برداشت که جشمان انسانهای حقیقت بین را از زاوایای دگر متوجه امور پچیده سیاسی و اجتماعی ساخت که تا پیش از ان به سختی میشد ان را باور کرد
مسئله اول اینکه قدرت وطمع دران پرده ضخیم دربرابر چشمان انسان ایجادمیکند که اورازدیدن واقعیت ها بازمیداردکه این امر باعث ایجاد شخصیت کازب واحساس قدرت دوغین درانها میگرددرفته رفته شخصیت ورفتار انسانهارا کاملا وارونه میسازد بدین سان انسان بخاطرقبضه ان نه تهنا ازعدالت ورزی بازمیماند که برروی ارزشهانیز خنچرمیکشد. بعد از سقوط دولت نجیب از دیدگاه شما هر انجه اقای مسعودانجام داد در راه تامین صلح و ودموکراسی بود اما من به این باورم که فعالیتهای ایشان فقط وفقط برای رسیدن به اهداف انحصار طلبانه شان وانحصاری نمودن قدرت درست یک قوم خاص بود ودرین راستا از هیح قلب ودغل دریغ نورزید از پیمان شنکنی گرفته تا کشتار سیستماتیک هزاره ها در غرب کابل اززانو زدن دربرابر عساکر ملا عمردر میدان شهر و فرار ناجوان مردانه از کابل اگر اقای مسعودخودرامسول میدانست که بخاطر شهروندان کابل افشار و چنداول را ویران کندتا به ادعای خودش نظم حاکم شود چرا از کابل دفاع نکرداگر از خون ریزی تنفرداشت چرا این همه خون را در افشار ریخت؟
مسئله دوم اینکه روشنفکران مااکثرا به این باور بودند که تنها حاکمان پشتون تبارمیتوانند مستبد و خود کامه باشند وبرا تحکیم قدرتشان از هیچ ظلم وبی عدالتی درحق سایراقوام کشور ابا ندارنداما حاکمیت ربانی (درپشت پرده مسعود)این واقعیت را افتابی ساخت که ایده انحصار طلبی و برتری چوی در تفکر هر کس نمو کند صرف نظر ازاین که به کدام ملیت وقومیت پیوند میخورد فاجعه می افریند بنا هیج قومی بطور طبعی ظالم و ستمکار نستند بلکه افکار برتری خواهی و فزون طلبی است که ان هارا به هیولای وحشتناک تبدیل میکند.
سوم اینکه ما گذشته ها را نمی توانیم فرامو ش نمایم اما انان راکه در حق ما ظلم نمودن وجفاوستم بر مارواداشتند موردبخشش و عفو قرار دهیم تا یک زمینه همزستی سالم میان اقوام ساکن در کشور بوجود اید اما لازمه این کار پذیرش حقایق موچود و گذشته است برای اینکه دردام تفریط وافراط سقوط نکنیم بیاید همه ما این قاعده کلی را در کردار و گفتارخوددر نظر بگریم که انچه بر جان خود نپسندی نیز بر جان دگرمپسند
7 مارچ 2009, 02:41, توسط کمالکابلی
گاهی در قهرمان سازی مبالغه میشود . پهلوان پنبه های بی حیا که به سبب دریده گی دهان و نیش زبان ووقاحت بی پایان مصونیت دارند . از همپاله گی های قومی شان ، نام خدا چه قهرمانی که نمی سازند ؟ قهرمان بی چشم و دو رویی و ریاکاری . مُد روز درین برهوت بی مطلبی و مرداب سکوت . نویسنده به نرخ روز قلم زده تا بین وطنداران هیاهو برانگیزد و اذهان را چند روزی به سوی خود بکشد .
مامون و یکدسته برآنند که :
افسوس « کسی » رفت / قوم دگر مدعی آنکه « خسی » رفت / رندان خرابات ولی جمله برآنند / کز مزلبه و گند سیاست « مگسی » رفت .
قهرمان آقای رازق مامون و همپاله گی هایش ، ظرف بیست سال تسلط نکبت بارش در سمت شمال از جمله 400 نوع معدن وطن ما ، فقط آب دریای پنجشیر و گلبهار را نتوانست بفروشد . زنده گینامه این پهلوان پنبۀ رازق مامون را لطفاً در کتابی که در روسیه نشر شده است بخوانید . آدرس : ماسکو ، هوتل سیواستاپول ، کارپوس دوم منزل هفت ، دوکان « نور الله ملتفت » و یا از « فاروق فردا » مطالبه نمایند . کتاب در مورد تمام قراد داد های روس ها با مسعود است با پول های رشوه از روس ها و داکتر نجیب الله . رازق مامون که به کرزی و حاکمان شهر نیش میزند ، دو پهلو نویسی است که در منتر کردن مردم ، بهترین کباب پز شهر است . با سوء استفادۀ موزیانه و تبهکارانه از قلمش ، سعی میدارد نه سیخ بسوزد نه کباب . وراجی های از قلمش را به گوش ها میکند پرتاب . بینوا نمیداند ، هر چیزی که امکان نقد از آن گرفته شود ، به خرافه تبدیل می شود . مامون در قتل عام مردم افشار به دست این قاتل « احمد شاه مسعود » نمیدانم کجا بوده . تیغ کشیدن بر رخ ملت .
واه واه واویلا ، جنگ قادسیه ، گویی که جنگ خیبر است ؟
از بلندای کوه آسمایی و شیر دروازه ، کاسه برج ، کافر کوه ، شاخ برنتی ، تپۀ بی بی مهرو و خیرخانه ، چه نبود باران مرگ نبارید بر مردم شهر . 400 نفر زنان تباه شده و تیر خلاص رفته از دست مظلومان آن ناحیت را ، بی شرمانه خاموش ، فیر های هوایی ، شورای نظار و نفرات سیاف به یغما بردند . اشهد بالله ، من صرف اطفال پدر و مادر مرده را با خودم کشیدم ، چهارده طفل را .
دو شبانه روز در چنداول ، آنچه از دستش برآمد ، چه نبود که نکرد . « طاهر طوفان » قوماندان یک پوسته بود از حزب وحدت با چهارده نو جوان هزاره که در یک دکان مقابل دواخانۀ حیدری کرمبول میزدند روزانه . از نظر نظامی با دو عدد بمب دستی و یک تفنگچه میشد این پسته را گفت . قهرمان رازق مامون چه کرد ؟ با احضارات صد در صد و بسیچ یک قطعه از دروازۀ لاهوری ،قطعۀ دیگری مسیر پل آرتل ، هفده تانک روسی از مسیر شاه دو شمشیره ، شریط آتش بیست و چهار ساعته از آسمایی و شیر دروازه ... چنداول را سه شبانه روز به توپ بست . با یک بایسکل پای بریک از پل باغ عمومی رفتم طرف مسجد شاه دو شمشیره ، نزدیک مسجد بایسکل لغزید ، پیاده شدم لغزیدم . یک زانو پوچک مرمی به هر طرف . دو نفر در مسجد گفتند :
تو چه مرگ میخواهی . درین صرای محشر ؟
گفتم: خانوداه ام ؟ چنداول ؟ زادگاهم ، زیارت « سید مرد » قبر پدر ، مادر و....
سه چین تانک به سرعت از پل شاه دوشمشیره عبور کردند در پیاده رو سمت چپ ، همه سنگ کاری های پیاده رو ، باد باد شد ، از پس شان . پهلوی سینما پامیر موضع گرفتند . هر چه مرمی داشتند فیر کردند . تعمیر بانک رهنی ، شش منزله . یک منزله شد . آهن پوش ، خشت وسمنت فروپاشید . دو بجه بود که زنان چادری دار با خیل اطفال به سمت پل شاه دو شمشیره می دویدند . « بر پدر شما پنجشیری ها لعنت ، بی وجدان نا مسلمان ، نامرد » . تفنگی میگه : افسوس که آمر صاحب آتش بس کرد . وگرنه میدی ؟
در غرب کابل ؟!
قلمم توان ندارد ، بنویسم . شش ماه بودم . طیارات سو 22 داکتر نجیب به قصد خانه مزاری ، هزار کیلویی بمب میریخت هر روز .
یکی ازین هزار کیلویی بمب ها ، در مدرسۀ شیخ تقدسی افتاد ، نزدیک سری کاریز ، در معاینه خانه بودم . چه بگویم ؟ بنویسم ؟ جوانان هزاره توته های بدن آدم ه را در یک چادر شب جمع میکردند ، انبار در کنار دیوار مسجد . بچه ، ها اندام زنان و مردان را به دقت جدا ، و در خریطه های پلاستیکی ، صلوات بر محمد و آل محمد . چهار جوان ،
چارپایی پسی چارپایی ، در قبرستان ... حتی نیمه شب ها به خاک سپردند . در سکو خانۀ مسجد ، هشت میز کاشی بود برای شستن شهیدان خونریز که اندام شان پاچه پارچه نشده . در شستشوی خون میدادند این تازه شهیدان . جویچۀ به سمت چپ مسجد ، آب و خون شُتلک ، مواج . رحمت خدا بر جوانان هزاره . خواهران ، پیچه سفید مادران که نه گریه کردند ، نه زاری ، تا صبح شهید شستند ، کفن کردند .
ملکات اخلاقی
صلوات بر محمد و آل محمد
در میان آن همه دوستان با هوش و فرزانه ، رازق مامون را دوست دارم ، گاه بی هوش و دیوانه می شود آن عزیز .
در فاتحۀ طغیانگران همیشه گی برای آزادی.
نیامد ، فاتحه نداد .
الحکم بالله ، غمی آخرت باشد
خواهر ، برادر
ان شاء الله
گاهی در قهرمان سازی مبالغه میشود . پهلوان پنبه های بی حیا که به سبب دریده گی دهان و نیش زبان ووقاحت بی پایان مصونیت دارند . از همپاله گی های قومی شان ، نام خدا چه قهرمانی که نمی سازند ؟ قهرمان بی چشم و دو رویی و ریاکاری . مُد روز درین برهوت بی مطلبی و مرداب سکوت . نویسنده به نرخ روز قلم زده تا بین وطنداران هیاهو برانگیزد و اذهان را چند روزی به سوی خود بکشد . مامون و یکدسته برآنند که : افسوس « کسی » رفت / قوم دگر مدعی آنکه « خسی » رفت / رندان خرابات ولی جمله برآنند / کز مزلبه و گند سیاست « مگسی » رفت . قهرمان آقای رازق مامون و همپاله گی هایش ، ظرف بیست سال تسلط نکبت بارش در سمت شمال از جمله 400 نوع معدن وطن ما ، فقط آب دریای پنجشیر و گلبهار را نتوانست بفروشد . زنده گینامه این پهلوان پنبۀ رازق مامون را لطفاً در کتابی که در روسیه نشر شده است بخوانید . آدرس : ماسکو ، هوتل سیواستاپول ، کارپوس دوم منزل هفت ، دوکان « نور الله ملتفت » و یا از « فاروق فردا » مطالبه نمایند . کتاب در مورد تمام قراد داد های روس ها با مسعود است با پول های رشوه از روس ها و داکتر نجیب الله . رازق مامون که به کرزی و حاکمان شهر نیش میزند ، دو پهلو نویسی است که در منتر کردن مردم ، بهترین کباب پز شهر است . با سوء استفادۀ موزیانه و تبهکارانه از قلمش ، سعی میدارد نه سیخ بسوزد نه کباب . وراجی های از قلمش را به گوش ها میکند پرتاب . بینوا نمیداند ، هر چیزی که امکان نقد از آن گرفته شود ، به خرافه تبدیل می شود . مامون در قتل عام مردم افشار به دست این قاتل « احمد شاه مسعود » نمیدانم کجا بوده . تیغ کشیدن بر رخ ملت . واه واه واویلا ، جنگ قادسیه ، گویی که جنگ خیبر است ؟ از بلندای کوه آسمایی و شیر دروازه ، کاسه برج ، کافر کوه ، شاخ برنتی ، تپۀ بی بی مهرو و خیرخانه ، چه نبود باران مرگ نبارید بر مردم شهر . 400 نفر زنان تباه شده و تیر خلاص رفته از دست مظلومان آن ناحیت را ، بی شرمانه خاموش ، فیر های هوایی ، شورای نظار و نفرات سیاف به یغما بردند . اشهد بالله ، من صرف اطفال پدر و مادر مرده را با خودم کشیدم ، چهارده طفل را . دو شبانه روز در چنداول ، آنچه از دستش برآمد ، چه نبود که نکرد . « طاهر طوفان » قوماندان یک پوسته بود از حزب وحدت با چهارده نو جوان هزاره که در یک دکان مقابل دواخانۀ حیدری کرمبول میزدند روزانه . از نظر نظامی با دو عدد بمب دستی و یک تفنگچه میشد این پسته را گفت . قهرمان رازق مامون چه کرد ؟ با احضارات صد در صد و بسیچ یک قطعه از دروازۀ لاهوری ،قطعۀ دیگری مسیر پل آرتل ، هفده تانک روسی از مسیر شاه دو شمشیره ، شریط آتش بیست و چهار ساعته از آسمایی و شیر دروازه ... چنداول را سه شبانه روز به توپ بست . با یک بایسکل پای بریک از پل باغ عمومی رفتم طرف مسجد شاه دو شمشیره ، نزدیک مسجد بایسکل لغزید ، پیاده شدم لغزیدم . یک زانو پوچک مرمی به هر طرف . دو نفر در مسجد گفتند : تو چه مرگ میخواهی . درین صرای محشر ؟ گفتم: خانوداه ام ؟ چنداول ؟ زادگاهم ، زیارت « سید مرد » قبر پدر ، مادر و.... سه چین تانک به سرعت از پل شاه دوشمشیره عبور کردند در پیاده رو سمت چپ ، همه سنگ کاری های پیاده رو ، باد باد شد ، از پس شان . پهلوی سینما پامیر موضع گرفتند . هر چه مرمی داشتند فیر کردند . تعمیر بانک رهنی ، شش منزله . یک منزله شد . آهن پوش ، خشت وسمنت فروپاشید . دو بجه بود که زنان چادری دار با خیل اطفال به سمت پل شاه دو شمشیره می دویدند . « بر پدر شما پنجشیری ها لعنت ، بی وجدان نا مسلمان ، نامرد » . تفنگی میگه : افسوس که آمر صاحب آتش بس کرد . وگرنه میدی ؟ در غرب کابل ؟! قلمم توان ندارد ، بنویسم . شش ماه بودم . طیارات سو 22 داکتر نجیب به قصد خانه مزاری ، هزار کیلویی بمب میریخت هر روز . یکی ازین هزار کیلویی بمب ها ، در مدرسۀ شیخ تقدسی افتاد ، نزدیک سری کاریز ، در معاینه خانه بودم . چه بگویم ؟ بنویسم ؟ جوانان هزاره توته های بدن آدم ه را در یک چادر شب جمع میکردند ، انبار در کنار دیوار مسجد . بچه ، ها اندام زنان و مردان را به دقت جدا ، و در خریطه های پلاستیکی ، صلوات بر محمد و آل محمد . چهار جوان ، چارپایی پسی چارپایی ، در قبرستان ... حتی نیمه شب ها به خاک سپردند . در سکو خانۀ مسجد ، هشت میز کاشی بود برای شستن شهیدان خونریز که اندام شان پاچه پارچه نشده . در شستشوی خون میدادند این تازه شهیدان . جویچۀ به سمت چپ مسجد ، آب و خون شُتلک ، مواج . رحمت خدا بر جوانان هزاره . خواهران ، پیچه سفید مادران که نه گریه کردند ، نه زاری ، تا صبح شهید شستند ، کفن کردند . ملکات اخلاقی صلوات بر محمد و آل محمد در میان آن همه دوستان با هوش و فرزانه ، رازق مامون را دوست دارم ، گاه بی هوش و دیوانه می شود آن عزیز . در فاتحۀ طغیانگران همیشه گی برای آزادی. نیامد ، فاتحه نداد . الحکم بالله ، غمی آخرت باشد خواهر ، برادر ان شاء الله
هـــم مــــرگ، بــــرجــهان شــما نــيز بــگذرد
هــم رونــقِ زمــانِ شـما، نــيز بــگذرد
ويـــن بــوم مـحــنت از پـــی آن تا کُند خراب
بـر دولــت آشــيان شــما نــيز بــگذرد
بــــــاد خـــــزانِ نـــکـبــتِ ايـام نــاگـهـان
بر باغ و بوسـتان شــما نــيز بــگذرد
آب اجـل کـه هست گلــوگـــيرِ خـاص و عـام
بر حلق و بر دهان شــما نــيز بــگذرد
ای تيـغــتـان چو نـيــــزه بــرای سـتــم دراز
ايـن تــيزیِ ســنانِ شــما نــيز بــگذرد
چــون دادِ عــادلان به جــهان در، بقـا نـکرد
بــــيــدادِ ظـــالـمـانِ شــما نــيز بــگذرد
در مملکت چو غـرش شـيران گذشت و رفت
اين عوعوی سـگان شــما نــيز بــگذرد
آن کس که اسب داشت غُبارش فرو نشست
گَــردِ سُــمِ خـــران شــما نــيز بــگذرد
بـادی که در زمانه بسی شمعها بکُشت
هـم بـر چــراغــدانِ شــما نــيز بــگذرد
زين کاروانسرای، بسی کاروان گـذشت
نــاچـــار کــــــاروانِ شــما نــيز بــگذرد
ای مفـتخر به طالعِ مســعودِ خــويشـتن
تـــأثـيـــر اختـــــران شــما نــيز بــگذرد
اين نوبت از کسان، به شما ناکسان رسيد
نـــوبت ز نــاکسـانِ شــما نــيز بــگذرد
بـيش از دو روز بود از آنِ دگر کسان
بعـد از دو روز از آنِ شــما نــيز بــگذرد
بر تير جـورِتان، ز تـحمل ســپر کــنيم
تـا سختــیِ کـمــانِ شــما نــيز بــگذرد
در بــاغ دولــتِ دگـــران بـــود مــدتـــی
اين گُل ز گُلسـتانِ شــما نــيز بــگذرد
آبيست ايستاده در اين خانه مال و جاه
ايــن آبِ نـــاروانِ شــما نــيز بــگذرد
ای تو رمه سپرده، به چوپان گرگ طبع
ايــن گـرگـیِ شبـانِ شــما نــيز بــگذرد
پيل فنا که شاهِ بقا مـاتِ حکـم اوست
هــم بــر پيــادگانِ شــما نــيز بــگذرد
16 مارچ 2009, 16:19
وظندار، زمان قهرمانی همان زمان هایی بود که مسعود می زیست. او درهمان ایام برای بیست سال رزمید و نشان داد که قهرمان است. حالا تو برایم بگو که تو کدام مرغ استی؟ تو چه کردی دران وقتی که مسعود میرزمید و جهاد میکرد. یک بار سر به گریبانت بکو که درهمان وقتی که مسعود مصروف حهاد علیه روس و طالب بود تو درکدام مرغانچه پت شده بودی؟؟؟ اگر مسعود و امثال او قهرمان نیستند، پس کی قهرمان است؟ اگر ما هیچ قهرمان نداریم پس آنهمه جنگ علیه روس و طالب راه کسی به سررساند... جنگ و جهاد سایت کابلپرس نیست که بیایی پیام بنویسی! ایا وجدانی هست شما عزیران را؟؟
7 مارچ 2009, 10:40, توسط جمال
سلام به همه.
اگر طوریکه در نوشتهٌ بالا ذکر شده که.( کتاب حاضر، برپایه اطلاعات تجربی این شخصیت ها به نگارش درآمده است)
راست باشد دیگر این کتاب به خواندن نمی ارزد و شباهت به داستانی دارد که از روبا پرسیده بودند شاهدت کیست و روبا در جواب گفته بود دمبم. اگر در نوشتن آثار دیگر هم از روش نویسندهٌ کتاب مذکور استفاده شود دیگر کسی در جهان به حیث شخص منفی معرفی نخواهد شد.
7 مارچ 2009, 11:11, توسط بصير
فاشيستان قبيله بسيار تلاش دارند كه مبارزات فداكارانه مسعود بزرك را كمرنك جلوه دهند.روسها نظر به تقاضاى دولت فاشيستى امين تركى كه انها بايد با لباس افغانى ميامدند كه روسها اين روش را ساده لوحانه خواندند و بلاخره به لباس خودشان امدند. توسط مردم قهرمان اين سرزمين تحت رهبرى راد مردان جون مسعودقهرمان وديكران ازين كشور بيرون شدند.از جانب ديكر فاشيست ها ى جهادى قبيله بيكانكان ديكر را كه عبارت از عرب و عجم باشد هم در زير لباس افغانى اوردند.يكى از يكطرف بيكانه را به خانه خود مياورد ديكرى از طرف ديكر.اكر ما همين وطن را به خانه تشبيه كنيم.با جند برادر ديكر انها زده و از خانه برانند.
7 مارچ 2009, 20:18, توسط ظفر پیروز
آقای مامون
کمی درمورد افرادی که شما ازآنها نام برده اید.
مشتاق ګه مشهور به مشتاق ناف ګیر بود در قتل صد ها هموطن ما به
شمول بهلوان احمدجان سهم داشت.
کاکا تاج الدین که خزانه دار مسعود نیز بود و ملیون ها دالر را از افغانستان با نک در زمان حاکمیت مسعود به پنجشیر انتقال داد و اکنون پسر ش در دوبی یالای آن تجارت میکند، شخص قابل بازپرس و دزدسرمایه ملی ما است. او در توطه چندین قتل به شمول پهلوان احمد جان و داکتر عبدالرحمان نیز شامل است.
حاجی عزم الدین که روزګاری از ترس مسعود روز نه داشت و به دامن مارشال فهیم و داکتر عبدالرحمان پناه میبرد.
جنرال داود / که به وساطت خالد که مسعول مالی شورای نظار بود به مسعود معرفی شد بنا بر ظعف اخلاقی و رابطه زنا از طرف مسعود از شورای نظار و چایدار باشی بودن ګوشه شد اما با از هم با وساطات در چایدار باشی بودن باقی ماند.
حاجی رحیم/ چون عزم الدین نیز از جمع افرادی بو دند که از ظلم مسعود در فرار بودند چون در اختلاس دست بالا داشتند. رحیم یکی از عناصر کلیدی در قتل معاون مسعود داکتر عبدالرحمان بود که بنابر همین عمل از جانب شورانظار به سطح بالا کشیده شده و آقای مامون بنابر روابط استخباراتی اش با همین ګروه ، در صدد برأت این افراد بر آمده است.
در مورد آقایان مهدی و هاشمی/ یک بار این ها را با وجدان شان سوګند بدهید که اندازه نفرت ، خصومت و ازیت خود را صادقانه از مسعود بیان دارند اګر این ها واقعا وجدان دارند.
دوستان عزیز اکنون قظاوت بر شما، که آقای مامون این کتاب را از نقل قول این افراد این آقاین نوشته است که غرق در سرقت ملی و قلبا آزرده از مسعود هستند چقدر حقیقت دارد.
آقای مامون جه خوب میبود که قدسیت قلم نویسندکی خود را حفظ می داشتی.
7 مارچ 2009, 20:38, توسط ظفر پیروز
کاکا تاج الد ین خز انه دار مسعود بود در پهلوی خسر بودنش. او دالر های افغانستان بانک را به دستور مسعود به پنجشیر انتقال داد
و اکنون بالا ی آن تجا رت می کند.او باید مورد تحقیق قرار بګیرد، که این دالر ها در کجا است.
8 مارچ 2009, 14:02, توسط روانبخش
رزاق مامون از کدام مسعود حرف ميزند ؟ مسعودی که مردم افغانستان ، بخصوص کابليان ، می شناسند ، يک اخوانی آدمکش است . يک سکتاريست منفور است . وی از دغلبازان تاريخ است که در تاريخ اسلام ؛ نظايری مثل معاويه بن ابوسفيان وروح الله الموسوی الخمينی داشته است ! رزاق مامون برای محکوميت مسعود دنبال شاهد ميگردد اما چون پادو شورای نظار است ، حتما شاهدی پيدا نميکند!! اما سنگ و چوب کابل ، پستان های دريده زنان افشار و هزار و يک گواه زنده ديگر موجود است ! دولت تروريستی ايران به مسعود لقب « شير پنجشير » داده و هر هفته فرزند و خانواده اورا تا فرودگاه تهران و مشهد « اسکورت » ميکند . مسعود لقب « قهرمان ملی » را از دولت مستعمراتی دست نشانده امريکا گرفته است ! مردم افغانستان روزی روزگاری هم قبر عبدالرحمان خان را در پارک زرنگار آتش خواهند زد هم گورستان مسعود بيوطن را! رزاق مامون کتابی نيمه مستند و نيمه افسانه در باره احمد ظاهر هنرمند فقيد نگاشته و اکنون به همان شيوه مضحک ميخواهد برای تاريخ معاصر نيز کتاب بنويسد ! اگر افتخاری نصيب جاعلين ( پته خزانه ) شده است ، نصيب اين نوچه بی ريشه نيز خواهد شد! با احترام . فرهاد روانبخش
8 مارچ 2009, 09:15, توسط شیر
در افغانستان متاسفانه جنایتکاران به قهرمانان ملی مردم مبدل شده اند. و تاسف زیاد اینکه روشن فکاران که داد از عدالت اجتماعی و حقوق بشر و ایجاد یک جامعه مرفعه مانند رزاق مامون دارند طبل قهرمانی این جنایتکاران را از همه بیشتر به صدا در میاورند.
وقتی قهرمان هزاره جنایتکار جنگی عبدالعلی مزاری ، قهرمان پشتون جنایتکار لعین حکمتیار ، قهرمان تاجک جنایتکار کبیر ملا مسعود و قهرمان ازبک شاه احمق شاه دوستم باشد پس وای به حال این ملت.
من نمیدانم آیا آنانیکه ملای جنایت پیشه مسعود را قهرمان شان خطاب میکنند یکبار هم فکر کرده اند که او را چرا قهرمان گفت :
و یا به خاطر صد های جنایت ، خیانت و دون صفتی دیگر ؟
به همین ترتیب من از برادران پشتون که حکمتیار لعین و برادان هزاره که عبدالعلی مزاری این مبتکر رقص مرده را قهرمانان شان خطاب میکنند عین سوال را دارم که بخاطر چه ؟
به خاطر سینه بریدن های زنان بیگناه، به خاطر سر بریدن های جوانان بیگناه و تماشای رقص مرده ، به خاطر راکت باران کابل و یا قتل هزاران بیگناه دیگر این ها به قهرمانان شما مبدل گشته اند ؟
آیا بهتر نیست رمضان بشر دوست ، غازی امان الله خان یا میر مسجدی خان کوهدامنی یا حتی پهلوان کبیر احمد جان را که بوسیله مسعود جنایتکار جام شهادت نوشید ، قهرمانان تان اعلان کنید ؟
من میگویم شرم و ننگ باد به رزاق مامون که خود را روشنفکر هم خطاب میکند و از یک جنایتکار سیه دل و سیه کردار قهرمان خیالی میتراشد.
10 مارچ 2009, 11:46, توسط بصير بينا
مسعود يك سرلشكر بوديك انسان وطن دوست وباخدابود.ولى در يك لشكر هر رقم انسان داخل شده و هم امراض روانى منياك و امثال ان داخل ميشود.اداره هر عضو امكان ندارد واضافه ازو در وقت جنك. ميتواند خيانت تجاوز خون ناحق هر جيز امكان دارد.ولى افرين بريكه انقر مسعود در زير ميكروسكوب ها مطالعه ميشود باز هم خشك از اب بيرن ميبرايد.كرجه مسعود دشمن هاى خربول زياددارد كه صاحبان تلويزيونها مجلات سايت هاى انتر نيتى هستند و همروزه تبليغات ونشرات ضد مسعود دارند انها ميخواهند مسعود ساخت قبيله را معرفى كنند,در سابق هم قهرمانان غير قبيله را جنا يت كار معرفى كردند .و تاريخهاى جعلى ساخته و برداخته ; توسط تاريخ نويسان فروخته شده كه دروغها و جعليات خودهارا بنام تاريخ جاب كردند و به تاريخهاى حقيقى كسى نميتوانست دسترسى بيدا كند. ويا به تاريخ نويسان وا قعى اجازه داده نميشد كه حقايق را بر ملا سازند براى اينكه همه سراسر استبداد و جنايت كزشته.راجع به مسولين استخباراتى انها هم بلاخره به مرضى مبطلا ميشوند كه همه را جاسوس فكر ميكنند درين موقع افراد با اعصاب ضعيف و يا جرسى به دام انها ميافتد ان بيجازه ها اكر خداى باك انهارا نجات دهد.
9 جون 2009, 03:54, توسط حسینی
سلام
مسعود را که کسی نه میشناسد او هیچ کس را نه میشناسد خلاصه اینکه تمام بدبختی های سال ۱۳۷۲ و تا فعلا از دست همین ادم که باعث تفرقه بین تمام ګره ها ګردید شده است و باعث تباهی همه ملیت ها خصوصا قوم تاجک شده است مسعود یک شخص متفرق بود که باعث جنګ های داخلی به وساطت دوستان خارجی و داخلی ګردید به امید انروز که حتی جسد های این مردم محاکمه و به دریاهای امو انداخته شود.
11 دسامبر 2012, 23:07
مسعود بزرگ یک مرد ویک انسان راستین بود.بگذارید این سگها پارس کنند.