مثلث شوم در هندسه سیاسی افغانستان
ارتباط آقای لایق با حلقه های به اصطلاح آزادی خواه آنطرف خط دیورند آنقدر دوستانه بود که در اوایل کودتای هفت ثور خواب برگزاری اولین جشن انقلاب شکوهمند و برگشت ناپذیرش را در پشاور میدید و ...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مسائلی چون اقلیت و اکثریت، نژاد برتر، زبان برتر، شجاعت قومی و بالاخره مالکیت بلامنازعه بر جغرافیای افغانستان تازگی ندارند. تا اویل قرن بیستم و چنانکه تاریخ نشان میدهد اینگونه افکار فاشیستی نه در محافل و حلقه های سیاسی و نه هم در میان مردم افغانستان رواج داشت. اما بعد از سقوط دولت امیر امان الله خان و رویکار آمدن دولت پاکستان یکباره روی زبان ها افتاد. گروه ها و حلقه های فراوانی در اینطرف و آنطرف و با اشارۀ سرویس های جاسوسی غرب چون انگلیس، امریکا، المان هتلری و سازمان های مذهبی مصر و عربستان سعودی در افروختن این فتنه کوشش فراوان بخرچ دادند.
این غایله به شکل رسمی آن بعد از به قدرت رسیدن ح . د. خ. ا توسط اعضای باند حفیظ الله امین و بلافاصله به تعقیب آن توسط افرادی چون سلیمان لایق و شاگردان وفادراش عبدالباری جهانی، اسماعیل یون، غفور لیوال، کبیر رنجبر ، زلمی هیوادمل، عبدالرشید وزیری، صدیق پتمن، عبدالحی یتیم، نظیف الله نهضت و همچنان چند تای دیگر شروع شد.
سلیمان لایق هرچند پروردۀ خاندان شاهی و شاعر دربار و محافل بزم میگساری آنان بود و پساوند نام «لایق» را از طرف آنان نصیب شده بود؛ ولی به نحوی با حلقه های درونی و بیرونی حزب خلق فرکسیون امین و با فاشیزم پشتونی در هر دو سوی مرز افغانستان و پاکستان تعهد کرده بود، نشست و برخاست داشت که هر از گاهی با فشار و زور، قوانین و مقررات را به نفع حلقه اش زیر پانموده و دست به توطیه میزد.
ارتباط آقای لایق با حلقه های به اصطلاح آزادی خواه آنطرف خط دیورند آنقدر دوستانه بود که در اوایل کودتای هفت ثور خواب برگزاری اولین جشن انقلاب شکوهمند و برگشت ناپذیرش را در پشاور میدید و در اولین روز های شکست حزب وطن به رهبری نجیب الله احمدزی و فرار اش از افغانستان در دربار رهبران این تحریک قصیده میسرود. حتی نشست و بر خاست هایش با اعضای نشنل عوامی پارتی کارش رابه خویشاوندی با آنان کشید و در تربیۀ حفیظ الله امین، گلابزوی، ظاهر افق، مجید سربلند، نور احمد نور؛ وبسیاری از حلقه های فاشیستی بذل مساعی به خرچ داد.
بدون شک او فرزند یکی از روحانیون و صاحب قلم توانای بود. از همین جهت چه در دربار تره کی وچه حفیظ الله امین و کارمل و نجیب میتوانست با حمد و ثناء و سرودن سرودهای به اصطلاح "ملی" پیروزی دست نشاندگان روس را بر سرزمینش مطابق خواست های دولت و اراکین آن به توصیف بنشیند. این شخصیت کذایی بعد از اینکه همه در ها برویش بسته شد و تب هذیان گویی فاشیستی اش به نام "پشتون: قوم برتر، پشتون: حماسۀ جاویدان و پشتون: سردار همه اقوام و ملیت های افغانستان" داغتر گردید، با یاران دیرینه اش در سال 1996 دست به ابتکار جالب دیگری زد. باید او و دوستانش مشترکن علیه تاخت و تاز های ملیت تاجیک سنگر میگرفتند و از اینکه دسترسی آنان از طریق سازمان جنگ افروز آی اس آی پاکستان میسر بود برای بدنامی ملیت بزرگ تاجیک، هزاره و ازبک به نام (د شمال تلوالی) چاره میسنجیدند. درین میان دو نخبۀ دیگر فاشیزم باری جهانی و اسماعیل یون اورا یاری رسانده و به نام (سقوی دوم) دست به انتشار کتابی زدند که مرام ایشان کوبیدن احمدشاه مسعود و یاران جهادی اش از نام امیر حبیب الله سقازاده بود .
حبیب لله کوهدامنی پس از سقوط دولت امیر امان الله خان محصل استقلال افغانستان به تحریک انگلیس ها توسط همین اقوام و قبائل پشتون مدت نه ماه بر اریکۀ قدرت نشسته بود. این کتاب که نویسنده ان زیر یک نام مستعار خود را پنهان کرده است با شیوه نگارشی سلیمان لایق، باری جهانی و اسماعیل یون همانندی کامل دارد. تقریبن همه روشنفکران و صاحبان نظر نوشتن کتاب سقوی دوم را به این سه نفر مربوط میدانند. طوریکه تاریخ انتشار این کتاب از طریق سازمان جاسوسی پاکستان نشان میدهد؛ درست در زمانی نوشته شده که خطر از دست رفتن قدرت دولتی از دست گلبدین حکمتیار و صبغت الله مجددی و سیاف متصوربود. هرچند برهان الدین ربانی به حیث نماینده ای تاجیکان و عبدالرشید دوستم نماینده ازبک ها و عبدالعلی مزاری به حیث نمانیده ملیت هزاره مورد قبول مردم افغانستان اعم از پشتون، تاجیک هزاره و ازبک نبوده و نیستند، اما کتاب سقوی دوم احمد شاه مسعود را اشارتن هدف قرار داده و شخصیت او را به شخصیت حبیب الله مشهور به سقاء زاده تشبیه کرده است.
از جوابیه آقای باری جهانی به دکتور صبورالله سیاه سنگ و این اعتراف دردناک اش که "ده سال میشود که تصویر یک شیر مرده در ادارات دولتی افغانستان حکومت میکند" چه چیزی را میشود استنباط کرد؟... وبعدا استعمال واژه سیاهسنگیان که تلویحن اشاره ایست به هرکسی که ضد افکار فاشیستی و دارای افکار ملی باشد، چه برداشتی میتوان کرد؟ 1) آیا همین حقیقت به وضاحت تائید نمیگردد؟
بعد از شکست دولت ربانی و ترور احمدشاه مسعود دیگر نوع ادبیات هر سه تن یعنی باری جهانی، سلیمان لایق، و اسماعیل یون تغییر خورد. در دو راس این مثلث شوم باری جهانی و اسماعیل یون با چشم پارگی زیاد به تعریف از طالبان جهالت، کندهار مو د بابا په قواله، شمال تلوال و در اخیر سناریو، با تحریک کوچی های بی هویت پاکستانی علیه ملیت هزاره یادگار های اخیر قرن نوزدهم حکام جابر را زنده میکنند.
باری جهانی با چشم پارگی کشتن و زدن کسانیکه علیه این همه خودسری ها و خودکامگی ها دهن باز میکند را حق ملیت پشتون دانسته و سرزمین افغانستان را به قبالۀ رسمی پدران خود وانمود کرده و رتبۀ سرداری را مختص به قوم پشتون و در راس آن مردمان سرزمین کندهارمیداند و بدتر آنکه به "سرداری" افتخار هم میکند! او ملیت های ازبک هزاره و ترکمن را راسا برده ها و غلامان خود در اشعارش خطاب کرده و در تاریخ هرات این سرزمین را مربوط پشتون ها میداند.
اسماعیل یون شاگرد وفادارش قبول دارد که هر چه عبدالباری جهانی گفته حقیقت است و حتی به دولت کندهاری طالبان که به تحریک آی آس آی پاکستان و به سرمایه، امریکا انگلیس و عربستان بوجود آمد مشروعیت میدهد. از سوی دیگر، همینکه در میان قبائل پشتون پاکستان رشد یافته اند و نود پنج در صد آن از اهالی کندهار اند بنا برآن صاحبان بلامنازع این آب و خاک بوده و کشتن مردم هزاره در مزار شریف و یکاولنگ، تخریب تندیس های بودا در بامیان، تخریب تاکستانهای شمالی و کشتن بی رویه مردم بیگناه، هرات بلخ وپروان حق قانونی و شرعی آنان دانسته است، این دیدگاه خود همه چیز به تماشا می گذارد. حالا وقتی طالبان در هلمند، کندهار، کنر پایگاه میسازند و مورد هجوم نیرو های انگلیس و امریکا قرار میگیرند گویا تمام ملیت تاجیک به نام سمت شمال مجرم اند و باید برای هلمند و مردم آن تنها آقای باری جهانی، اسماعیل یون و سلیمان لایق گریه کنند و بس. دیگران خواه مخواه غلامان این مردم بوده و تنها میتوانند یا سپر آهنین آنان و یا خاموش نشسته و منتظر فرمان باشند! اسماعیل یون هر چند جوانترین فرد حلقۀ فاشیزم پشتون است اما کسی نمیداند که این همه تاخت و تاز های سیاسی اش را بخاطر طرد زبان فارسی دری از امور دولتی، گذاشتن انگشت انتقاد بالای احزاب ملیت های تاجیک و ارسال نامه های سرگشاده به کرزی بخاطر پشتیبانی از کوچی های پاکستانی را دولت دیموکراتیک امریکایی کرزی چطور تحمل نموده و موقف استادی دانشگاه کابل به او میسپارند؟
اخیرا جناب باری جهانی در انتقاد از سیاه سنگ مینویسد: " سیاه سنگ چرا به از بین بردن انانیکه اتش نفاق را در میدهند نگرانی نشان میدهد. افغانستان را به سمت تجزیه میبرند. اگرراستی بخاطر از بین بردن چنین اشخاصی که وطنم را به آتش نفاق میسوزانند صلاحیت بدهند برایم جای افتخار میکنم.2» اگر ازین آقا بپرسند وقتی شما افتخار کشتن دگر اندیشان و منتقدین خود را دارید و صدای شما با آهنگ سمت و سوی و نژاد! همراه بوده و قباله سرزمین های شمال جنوب و شرق و غرب را به نام یک قوم ثبت کرده اید، آیا خود منشای نفاق، تجزیه و جدایی طلبی نیستید؟. هر چند تجزیه افغانستان دور از فهم اکثریت روشنفکران است چه رسد به اکثریت خاموش و بیسواد. ولی شما از یکطرف بخاطر تجزیه افغانستان تهمت و افتراء پخش میکند و از طرف دیگر کاذبانه اشک تمساح میریزید... چه فکر میکنید زمانیکه دوستان وهابی شما چه از سودان عربستان، یمن، چیچن و مصراز آنطرف سرحد می آیند و در شهر کندهار بر روی زنان تیزاب میپاشند، مدرسه ها بر روی شان میبندند و حقوق آنان را نقض میکنند و با هر نوع دگر اندیشی را به غیر از مشتی متحجر و بنیادگرا واجب القتل میدانند؟ آیا این باز هم افتخار شمشیر بدستان کندهار است؟
آقای باری جهانی بدون شک یک شاعر کوتاه بین و یک فاشیست تمام عیار است که مثال آن نه در تاریخ دیده شده و نه هم در ملیت بلاکشیده پشتون. زیرا با موجودیت همین ها است که اقوام مظلوم پشتون از سواد و تمدن عقب مانده و جزء یک مشتی انگل اکثریت مطلق شان در فقر و بیچارگی زندگی میکنند. این شاعران به اصطلاح حماسه های قومی برای اغفال ملیت پشتون خیلی ماهرانه چرندسرایی میکند. از شیر، خر و روباه یاد میکند و آنرا برچسپی برای توهین و تحقیر ملیت های غیر پشتون وانمود میکند.
آنطرف شاگرد وفادار شان اسماعیل یون طالبان را مبارزین آزادی و استقلال افغانستان دانسته و افغانستان را به دو زون شمال و جنوب تقسیم میکند. حتی اسماعیل یون اخیرا در یک چرند نامه به نام« دیوې ژبخورې ژبې يرغل او دپښتو او دري ژبو برخليک» به وضاحت اظهار میکند که زبان دیوان و سیاست افغانستان باید پشتو باشد و زبان دری در میان اقوام و ملیت های افغانستان طرفدار ندارد و از نظر قومی تنها تاجک ها و هزاره ها بدان صحبت میکنند... این در حالی است که سلیمان لایق به زبان فارسی دری شعر میگوید، باری جهانی رباعیات عمر خیام را به زبان شیرین پشتو ترجمه میکند و نود پنج درصد ملیت پشتون به زبان فارسی دری خیلی بهتر از پشتو صحبت میکنند و زبان فارسی دری زبان مشترک همه اقوام و ملیت های اعم از پشتون، ازبک، بلوچ، نورستانی و حتی اهل هنود افغانستان است.
بر علاوه این مامول نه بر اثر فشار بالای ملیت بلکه بر اساس ضرورت مردم افغانستان بوده است و باز هم نامبرده در اوج هذیان گویی اش مینویسد زبان فارسی دری زیر نفوذ زبان انگلیسی اخرین نفس هایش را خواهد کشید و زبان پشتو زبان ملی و درباری در افغانستان خواهد بود..2. حالا در مقابل اینهمه، اگر این تجزیه طلبی و تلویحن یک اشاره ای تجزیه طلبانه نیست! چیست؟ اسماعیل یون دقیقن روی اهداف سرویس جاسوسی نظامی پاکستان صحه میگذارد و از یکطرف چنانکه آقای باری جهانی زمزمه میکند به نام شمال و جنوب بخاطر بمباران نیرو های ناتو بر قندهار هلمند، کنر، ننگرهار غمهای بی پایان اش را اظهار میکند و از طرف دیگر نگران روشنفکرانی است که علیه سقوی دوم اش عکس العمل نشان میدهند.
درسطح این مثلث شوم اشخاصی چون اعظم سیستانی، خلیل الله معروفی، ایمل خان فیضی، همایون کامران، روستا ترکی، حمید انوری، فاروق اعظم و ولی احمد نوری پیوسته خطوط کج و معوج میکشند.
از جمله فاروق اعظم بدون احصاییه و سر شماری معتبر نفوس پشتون های سمت شمال را چهل فیصد حساب نموده اند! اخیرا آقای یون و فاروق اعظم نوشته اند که در هرات پهلوی پشتون ها اقوام تاجیک و شیعه ها با دل آرام زندگی دارند. هرات و کابل دو استان پشتون نشین می باشند... در حالیکه در هرات و تنها در سه بخشداری آن یعنی گلران، شیندند (سبزوار) و ادرسکن قسمتی از نفوس آنرا اقوام اچکزی، علیزی، اسحاق زی، پوپلزایی و درانی تشکیل میکنند که نه به زبان پشتو بلکه به فارسی دری صحبت می کنند. نفوس اقوام پشتون در دیگر بخشداری های هرات در مقایسه به دیگر اقوام تاجیک ترکمن، ایماق و هزاره قابل اغماض است. اما حرف همگی شان یکی است. ( شمال تلوالی، شورای نظار، جبهۀ متحد شمال. پشتون اکثریت، دری نه فارسی..) و فراموش میکنند که همین مردم در طول تاریخ با ایشان روی یک دسترخوان نشسته بودند و انگاه که مساله بر سر آزادی افغانستان از هجوم ارتش سرخ بود از آمو تا خوست و از واخان تا هرات بدور یک محوردشمن ستیزی حرکت میکردند. از بدخشان گرفته تا هرات و از بلخ تا کندهار و پروان در اتحادیه ها و حلقه های مترقی برای ایجاد فضای وحدت و همدلی و مبارزه علیه مظالم حکام و اعمال انان یکجا بودند. اگر انگلیس بود بدست همین مردم افغانستان اعم از پشتون، تاجیک و هزاره و ازبک مجبور به فرار شد و اگر روس بود همین مردم علیه اش سنگر گرفتند و حالا با موجودیت امریکا و شرکا اگر توطیه های سربازان مزدور فاشیست های پشتون چون ملا عمر، ملا حقانی، کرزی، فاروق وردک، کریم خرم، انورالحق آحدی، اشرف غنی احمدزی و شوونیست ها تاجک و هزاره و ازبک و یاران بر سرقدرت و ارگ نشین شان نباشند پوزۀ امریکا و انگلیس را هم بخاک میمالند. از همین سبب است که آنان و یاران طالب شان سربازان سی آی آ و آی اس آی گردیده و باعث شکست جبهه ای متحد همه ملیت های افغانستان میگردند و اینست توطیه غول های نفت و مواد مخدره که از غرب برای تداوم جنگ و از هم پاشیدن شیرازۀ ملی از قماش چنین جاسوس ها و اجیرانی استفادۀ ابزاری میکنند.
باید خاطر نشان ساخت که باری جهانی، سلیمان لایق و اسماعیل یون در سه راس این مثلث قرار دارند که تعریف این غایله صرف بر اساس اندیشه های فاشیستی شان میسر گردیده است. زیرا بعد از نشر سقاوی دوم توسط این گماشتگان آی اس آی پاکستان دیگر سخن از تجزیه افغانستان و جدایی ملیت های هزاره ازبک و تاجیک به نام فدرالیزم و بعدا تجزیه فزیکی به نام خراسان، هزارستان، پشتونستان و ازبکستان در مطبوعات خارج مرزی و درون مرزی رواج یافته است. افغانان اصیل میداند که انداختن هر نوع تفرقه به نام زبان، نژاد، اقلیت و اکثریت، سمت و سوی کار دشمنان این خاک است.
آویزه ها
1) د سیاه سنګ له دښمنی ډکی انتقادي لیکني ته یوه کتنه
2) مصاحبه ای اسماعیل در تلویزیون آریانا افغانستان و نیز مقالۀ دکتور فاروق اعظم در سایت افغان جرمن.
پيامها
7 سپتامبر 2010, 16:07, توسط Bina
راستى فا شيستان قبيله از هر قماشى كه باشند همه نظريات افغانملتى دارند.يكى از علل سقوط دولت نجيب همين تفرقه اندازى قبيلوى فاشيستى سليمان لايق بود.سليمان نو شته بود كه بشتونها %85 نفوس كشور را تشكيل ميدهند اين در حاليست كه درين كشور نفوس شمارى درست هيجوقت صورت نكرفته است. دران زمان نجيب هم كوتاه طرف سليمان قرار كرفته بود كه يك عده نخبه كان غير بشتون قيام كردند ,بلاخره نجيب و لايق مانند كاو به دامن حكمتيار او قتيدند زيرا او بشتون بود اين مهم نيست براى شان كه او كه بود.فا شيست به طرف فاشيست ميرود.قتل جلال كه در زد و بند مخفى بين حكمتيار و نجيب و به دلالى فاشيستان قبيله صورت كرفت...يك معلم وزير دفاع كشور را شكست داد و قوايش را تار و مار كرد و زده كرفت.عين قضيه تكرار شد در فاجعه بغلان.قبيله فاشيست منبع و منشع نفاق دربين تمام اقوام برادر افغانستان است.و اين كشورا كاهى به روس ميفروشند وكاهى به باكستان و ديكران و خود به مزدورى اجنبى هميشه كمر بسته اند.اين برادران ما از خود و بيكانه را نميشناسند,انها به بشتونهاى با كستانى افغان ميكوينددرحاليكه بشتونهاى با كستانى دشمن ما است بر روى دختران ما تيزاب ميباشد,مكب را ميسوزاند انجينير سرك سازى را ميكشد و اين بشتون ما هنوز بى غيرت عقب او روان است.او بروتى بى غيرت او شادى باز او كاكل باز بيغيرت ,بزن ان با كستانيرا كه كه در بيش درت امده كشورت را خراب ميكند,بكش اورا از خاكت.انكه زن خودرا با قاطر تبادله كند,ايا براى او جيزى مقدس است؟ به زانكه فروشند جه بايند خريد...
8 سپتامبر 2010, 05:29, توسط omar
دوستان بیاین حد اقل بخاطر یک اشتراکیتی که میان ما و شما موجود است و آن اسلام عزیز است گرد هم جمع شویم و حد اقل احترام ماه مبارک رمضان را داشته باشیم .
چرا تیشه به ریشه خود میزنین و این فاصله ها را هنوز بیشتر میسازین و بالای داغ هایی این کشور نمک پاش داده میرین؟
به گفته شما که پشتونها خیانت کدن ، خوب غیر پشتون هم چندان سابقه یی ندارن پس بهتر است که به راه حل بیاندیشیم تا به تجزیه وتحلیل کار روایی هایی همدیگر ....
10 سپتامبر 2010, 06:26, توسط گوربز خان "عطاخیل "
آقای ترکانی سلام برشما!
مثل اینکه کتاب سقوی دوم تازه مطالعه کرده اید ویا اینکه مقاله آقای سیا سنگ بالای تان تاثیز کرده تا جایکه دیده میشود سخت ه برافروخته شده اید. مثل است که میگویند به آذان ملای غریب کسی نماز برپا نمی دارد. این بنده حقیر تا کنون بیش ازشصب مقاله درهمین کابل پرس? نوشته ام وداد وفریاد برآورده ام که بیائید تا ظالم ومظلوم را دریک پلهء ترازو قرار ندهیم. ولی دوستان همفکرتان چه بهتان ها ودشنام ها که نبود نثار این بندهء حقیر نکردند خانم ملالی جویای تان تا هنوز دل ازسیستانی بزرگ بر نکنده است لطفا یک کا پی این مقاله تان را به سایت وی نیز بفرستید چهرهء ملا سیستانی را که مانند مارآستین بر او چسپیده خوبتر بشناسد
10 سپتامبر 2010, 09:22, توسط تنویر-
هر زمانیکه حدس و گمان بر فاکت و واقعیت غلبه کند انسان به گمراهی سوق داده میشود.
آقای ترکانی در این نوشته بر اساس حدس و گمان تعداد زیادی از روشنفکران پشتون را مورد خشم و غضب قرار داده و نتیجتا ً هیچ ثبوتی برای ادعا های شان ارائه نکرده اند.
بیایید با هم چند نکته مهم نوشته هایشانرا مورد تحلیل دوستانه قرار دهیم.
در مور لایق اضافه میکنم که یا آقای ترکانی از فاشیسم تعریف خاص خودشانرا دارند و یا آنرا درست درک نکرده اند.
من فقط از جانب شان میپرسم که این چگونه فاشیسم است که بهتری اشعار او را اشعار دری او تشکیل میدهند ؟
و اگر باز هم حرف های شان بر حدس و گمان نه بلکه بر واقعیت استوار است لطفا ً نشان دهند که لایق در کجا و چه وقت پشتون را قوم برتر و نژاد برتر و .... خطاب کرده است ؟
این نه تنها که حدس و گمان است بلکه تهمت و افترا است که در کشور های پر مدنیت جرم شمرده میشود. در عین حال این اعتبار آقای ترکانی را به حیث یک نویسنده زیر پاه میکند.
ایشان چون یک چند فاشیست واقعی و افراد مجهول الهویه مانند دریا دلی ، عطا خیل ... که بدون شک از طرف دشمن اصلی افغانستان یعنی پنجابی های کثیف و بویناک پاکستان= چتلستان تمویل میشوند این یاوه سرایی ها را در صفحات انترنیتی برای ایجاد فضای بدبینی و نفاق بین افغانها براه انداختند بدون در نظر داشت اصول نگارشی صد در صد حکم میکنند که نوشته فوق الذکر بوسیله لایق ، باری جهانی و یون نوشته شده است.
در حالیکه به نظر اکثر آنانی که این نوشته را خوانده اند و به زبان پشتو بلدیت دارند این نوشته بدون شک بوسیله دشمنان افغانستان در قدم اول آی اس آی پاکستان مانند کتاب در مورد داکتر نجیب الله نوشته شده است تا نفاق و جدایی بین افغانها را چاقتر کنند و فضای بدبینی را وسیعتر سازند.
بابا منظور از احمد شاه درانی است. و او به نظر جهانی بابای تمام افغانها و قواله افغانستان را برای بار اول 260 سال قبل به زور بازو های توانای تمام افغانها کمایی کرده است.
این دیگر چه ارتباطی با فاشیزم دارد ؟
در کجا شعر خود آقای باری جهانی طالب را توصیف کرده است ؟
اینرا هم از یاد نبرید که هم لایق با شعر " طالب جان" و باری جهانی با شعر که ناشناس آنرا به آهنگ زیبا به ترانه مبدل کرده است روش و برخورد ملا ها و طالبان را در مورد مردم افغانستان مورد انتقاد قرار میدهند.
باری جهانی در قسمت آن سروده میگوید: ځوانه دا څوک يې چي ګولى اوروې
د خپل نيکه او د بابا پر کلــــــــــــــــــــــــــي
دې هديره کي دي خپلوان پراتــــــــــــه دي
څوک يې پرون څوک يې پخوا ويشتلي
من میخواهم از محترم ترکانی سوال کنم که آیا جنایتکار خواندن احمق شاه مسعود و محکوم کردن عکس یک جانیتکار در دفاتر دولتی فاشیسم و دفاع از طالبان است ؟
اگر چنین است پس باید میلیونها تبعه کشور باید فاشیست خوانده شوند چون آنها احمق شاه مسعود را بدتر از حبیب الله کلکانی میدانند.
بلاخره در مورد دری و فارسی
من از آقای ترکانی باز هم میخواهم که نوشته های شانرا بر اساس واقعیت ها بنا کنند نه حدس و گمان ها.
اول آقای ترکانی باید به ما بگویند که چرا یکی از زبانهای رسمی کشور خویش را به نام یک قوم ایران یعنی فارس ها بنامیم؟
آیا این دری نبود که بوسیله پهلوی زبانها پذیرفته شده و نسبت اشغال مناطق دیگر به زبان فارسی مبدل شد ؟