نکاتی چند در مورد گلیمجمنامه بیهمت فاریابی
پریشاننامه یک روشنفکر شوونیست و دوستمی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
فقط چند روز قبل بسیار دیر به نوشتهی «قابل توجه باند حزب همبستگی افغانستان» به قلم همت فاریابی در سایت «کابلپرس» برخوردم، این فحشنامه گویا در جواب مقاله «خاینان ملی زیر چتر وحدت ملی» منتشر شده در سایت «حزب همبستگی افغانستان»، به تحریر درآمده است. چند بار خواستم با مسئولین سایت «حزب همبستگی افغانستان» در تماس شوم تا خود ایشان و یا آقای شکور نویسنده مقاله به این دروغها و چرندیات جواب بگویند. وقتی موضوع را با یکی دیگر از دوستانم که وی هم با حزب همبستگی آشنایی دارد مطرح کردم، او بعد از خواندن فحشنامهی فاریابی با خنده برایم گفت: «این مرده به این قدر گریه نمیارزد! همت فاریابی از آن بیهمتهایی است که به دوستی با خاینان و جاسوسانی مثل پدرام، عوض نبیزاده و محققنسب «افتخار» میکند و از همرکابی با گلمجمها و جنایتکاری مانند دوستم هم شرم نمیکند، پس از به رخ کشیدن اتهامات و دروغهایش در مورد حزب همبستگی هم هرگز شرمگین نخواهد بود. بهتر است که ما دنبال کارهای مهمتر خود برویم و حزب همبستگی هم به این وز وز پشهها و مگسها وقعی نگذارد و وظایف به مراتب خطیرتر خویش را از پیش برد.» حرفهای دوستم برایم قناعتبخش و پرمفهوم بود، اما در آخر به این نتیجه رسیدیم که شاید خوب باشد به چند نکته در مورد اشاره داشته باشم تا مردم افغانستان به ماهیت مرتجع فاریابی و دوستانش افزودتر پی برند و آنرا برای انتشار در همین «کابل پرس?» ارائه کنم.
با همت فاریابی از قبل چندان آشنایی نداشتم فقط همین اندازه میدانستم که از گلمجمهای قومگراست که زیر نام دفاع از قوم شریف ازبک از جنایتکاران و بیکلههایی مانند دوستم به دفاع برمیخیزد. اما نوشته «قابل توجه باند حزب همبستگی افغانستان» سطح و ماهیت واقعی او را بیشتر برایم برملا ساخت.
فاریابی با آن که خواسته خشم خود را بپوشاند و به ظاهر حزب همبستگی و مقاله «خاینان ملی زیر چتر وحدت ملی» را جدی نگیرد، اما مقالهی پرمحتوا و همهجانبه آقای شکور چنان کوبنده و کاری بوده که بار بار وی آن را «دشنامنامه» میگوید و در مقابل نوشتهای خودش چنان پر از دروغ و دشنام است که حتی خواندن یکبار آن هم دل آدم را بد میکند. بیهمت گلمجم مثل باداران تنظیمی خود که از آنان بنام «مجاهدین» یاد میکند وقتی دیگر پای استدلالش لنگیده و نتوانسته دلایل قاطع آقای شکور را رد کند شروع به اتهامات رذیلانه مثل گرفتن «کمک از احزاب چپگرای ممالک غربی»، داشتن «مراکز روسپیگری در کابل و دیگر شهرهای بزرگ افغانستان»، «با تهیه کردن راپورهای خود برعلیه مجاهدین پول دریافت» کردن... علیه حزب پرافتخار همبستگی توسل میجوید. البته این الفاظ از دهن یک گلمجم زیاد تعجبآور نخواهد بود، آن هم گلمجم که «افتخار» شاگردی در مکتب لچکی، زنبارگی و شرابخواری لطیفپدرام را داشته باشد.
بیهمت گلمجم چنان دچار عقده حقارت است که از حزب همبستگی بخاطر آوردن نامش در کنار سایر «روشنفکران مرتجع و حامی جنایتکاران» «تشکری» میکند:
«البته که صادقانه تشکری ]منظورش «تشکر» است.[ میکنم از حزب همبستگی افغانستان که درین میان نقاط نظر بنده بیشتر طرف توجه ایشان قرار گرفته که او ]منظورش «آن» است.[ را به رنگ قرمز ملون ساخته و «چربترین» دشنام را نثار بنده حقیر کرده اند که واقعآ مایه غرور و سربلندیام گردید....»
گویند آدم لوده و حقیری رفته در جای مقدس چتلی کرده، از او پرسیدند چرا این کار را کردی؟ جای دیگری نیافتی. لوده در جواب گفته میخواستم مشهور شوم و همه در مورد من سخن گویند. «بنده حقیر»! حزب همبستگی در تمام مقالههایش نقلقولها را با «رنگ قرمز ملون» میسازد چه از تو باشد یا هر کسی دیگر.
فاریابی خواسته به شکل رندانه ماهیت اصلی خود و دیگر همقطاران مرتجعش را زیر نام داشتن «نظریات مختلف و متفاوت در شیوههای اداره دولت» پنهان کند. هر کسی اگر با بیغرضی جملات آقای شکور را بخواند واضح میگردد که «چربترین دشنام»ها نثار فاریابی و دیگر دوستانش نه بخاطر دفاع آنان از فدرالیزم و نظام صداراتی است، بلکه آقای شکور و مهمتر از آن مردم افغانستان «چربترین دشنام»ها و بزرگترین تفها را نثار فاریابی، لطیفپدرام و دیگر روشنفکران مرتجع و قومگرا بخاطر کله جنباندن و همپیک بودن شان با جانیترین جنایتکاران قرن، مینمایند و دقیقا به همین دلیل است که ایشان را در شمار «روشنفکران مرتجع و حامی جنایتکاران» به حساب میآورند. شما به عنوان روشنفکرانی که خود را چپ و راست محقق و آگاه امور هم میخوانید و داد از «دفاع بیپرده از صلح و عدالت اجتماعی» و «مبارزه در راه انسانی زیستن، برابر زیستن و برادر زیستن» میزنید، باید راه اصلی را به مردم افغانستان که همانا مبارزه علیه جنایتکاران مافیایی از هر قوم و قماش که امروز بر سر آنان حکومت میکنند نشان دهید.
این نظام هر نامی چه ریاستی، چه صداراتی، چه دموکرات، چه وحدت ملی و چه فدرال به آن نهاده شود اما ماهیتاش یکی است، نظام دستنشانده، فاسد و مافیایی! زیرا مافیای جنگسالار آن را رهبری میکند بناءً در شرایط کنونی مسئله حیاتی و مماتی برای افغانستان و مردم آن یکدست و یک صدا شدن علیه جنایتکاران حاکم و بادران امریکایی، انگلیس، پاکستانی، ایرانی و عربی آنان است، انتخاب نوع اداره دولت حرفهای دور است. اظهارات آقای شکور در مقاله «خاینان ملی زیر چتر وحدت ملی» در این زمینه کاملا واضح است:
«فدرالی یا ریاستی و یا هم پارلمانی، فقط شکل اداره یک دولت را میسازد و ابدا مضمون آن را تعیین نمیکند. تا وقتی خاینان ملی در راس اداره کشور باشند، هر نامی بر آن بگذارید، بازهم ماهیت و محتوای آن ستمگرانه، مملو از فساد و غارت و ستمگری خواهد بود. نه شکل، بلکه افراد و طبقاتی که قدرت حاکمه را در چنگ دارند، ماهیت یک نظام سیاسی را تعیین میکند.»
فاریابی به حزب همبستگی «مشوره» داده تا بیوگرافی وی را مطالعه کنند تا در مورد او بدانند، فکر میکنم نیازی به این کار نیست چون میگویند که یک نفر را نظر به دوستان و همنشینانش هم میشود شناخت. دوستی خودت با لطیف پدرام و دوستم که هر دو چند سال قبل در حالت نشه به خانه اکبربای حمله کردند، او و خانوادهاش را هتک حرمت نمودند، کافی است خودت را بشناسیم.
با آن که فاریابی در نوشتهی بی سر و تنه خود چندین جا حزب همبستگی را بیسواد خطاب میکند، اما از همین نوشته دو سه صفحهاش معلوم می شود که «داکتر صاحب» از کمبود سواد املایی و انشایی رنج میبرد، به یکی دو مورد اشتباه انشاییاش در نقلقول اشاره کردم، در تمام نوشته فراوان از این اشتباهات وجود دارد. اما شاید خندهدارترین و یکی از فکاهیهای سال این «شاهفرد» وی باشد:
«شما فرمودید روشنفکران مرتجع!!! چطور میتواند یک انسان هم روشنفکر باشد و در عین حال مرتجع هم باشد!!! "روسنفکر" یک کلمه ترکیبی "روشن" از زبان فارسی و "فکر" از زبان عربی است یعنی تجدد طلب. اما کلمه "مرتجع از زبان عربی به معنی عقبگرآ است. پس یک آدم چطور میتواند هم روشنفکر باشد و در عین حال عقبگرآ باشد!!!»
آقای شمس در کامنتهای سایت کابلپرس چیزی خوبی در این ارتباط نوشته:
«به آقای فاریابی متاسفم که خود را داکتر و تحلیلگر و نویسنده میداند اما از اصطلاح «روشنفکر» فقط «روشن» و «فکر» برداشت دارد و مفهوم این واژه را درنیافته است به همین دلیل اصطلاح «روشنفکر مرتجع» از نظرش ضد و نقیض است.»
«جناب داکتر صاحب» گلیمجم هنوز نمیداند که هر واژه یک معنای لغوی دارد و یک مفهوم و تعریف اصطلاحی، بخصوص در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی اصطلاحات معنا و مفهوم وسیعتر و چندبعدی دارند، زیرا زبان و واژگان بشدت تحت تاثیر شرایط تاریخی و اجتماعی اند میشود تغییر کنند. مخصوصا در عصر حاضر بسیاری از اصطلاحات مانند آزادی، دموکراسی، عدالت، حقوق بشر، انتخابات، پارلمان، صلح... از جمله روشنفکر مورد استفاده گروهها و جناجهای مختلف با تعلقات فکری متفاوت قرار گرفته است، بناءً مفهوم این اصطلاحات در سطح معنی لغوی و همان برداشت سطحی از آن نمانده است. قدرتهای غربی و در راس شان امریکا به منظور اشغال افغانستان و عراق از این اصطلاحات حداعظم استفاده را بردند. آنان ادعا دارند که دولت افغانستان «دموکراتیک» است زیرا با رای مردم به قدرت رسیده، در حالی که خود حاکمان قدرت هم در افغانستان به این نکته واقف اند که انتخابات افغانستان فاسدترین و شرمآورترین انتخابات دنیا بوده است و رژیم دستنشانده امریکا بیاعتبارترین و غیردموکراتیکترین رژیم دنیا است.
و اما در باب بحث اصطلاح روشنفکر مرتجع، برداشت کلی و فقط لغوی از اصطلاح روشنفکر آن هم در شرایط کنونی بیسوادی محض است که «داکتر صاحب» فاریابی به آن گرفتار میباشد. در تمامی جوامع روشنفکران به دو جناح تعلق میگیرند؛ روشنفکران مردمی که مدافع و صدای مظلومترین و محکومترین افراد و اقشار جامعه میباشند و روشنفکران غیرمردمی و مرتجع که در خدمت حاکمان خونخوار قرار میداشته باشند و هر آن با نظریهبافیهای خود جنایت و خیانت بادران خود را توجیه مینمایند و یا فکر مردم از از مسایل اصلی مخشوش ساخته به مسایل جانبی مصروف مینمایند. حضور روشنفکران مردمی و مرتجع در جوامعی که هنوز به توسعه نرسیده اند و زیر یوغ استعمار اند حتمی میباشد. ادوارد سعید در این رابطه گفته است:
«هیچ انقلاب عظیمی در تاریخ معاصر بدون حضور روشنفکران به وقوع نپیوسته، همچنین هیچ جنبش ضدانقلابی نیز بودن حضور روشنفکران پا نگرفته است.»
اما آنچه که بسیار صاف و ساده واضح است این که خودت فاریابی و دوستانت همه روشنفکران غیرمردمی و مرتجع هستید. «چربترین دشنام»های آقای شکور هم همین بود است.
بعد از چرندیات و دروغهای خندهدار دیگر هم در نوشتهی بیهمت وجود دارد:
«...کدام وقت در مقابل زورگوئیهای کوچیها در مقابل هزاره صدا بلند کردید، کدام وقت در قتل جوانان جوزجان حقوق بشر را یاد کردید، کدام وقت در برابر زورگوئی ناقلین پاکستانی در پروان که فغان مردم محل در آسمان رسیده همیاری کردید، کدام وقت در مقابل خشونتهای امریکائیها در قندهار و خوست همدردی کردید، در قتل فرخنده و حمام خون در بدخشان حزب شما از خود چه موضع گرفت!!! بلی اینها به نفع شما نبود چونکه اگر صدا بلند میکردید، نان تان قطع میشد.»
فکر میکنم این چرندیات نیاز به بحث نداشته باشد زیرا بیهمت گلمجم کسی نیست که حزب برای وی جوابگو باشد و اما برای مردم افغانستان و هواداران حزب همبستگی موضوع حزب در این موارد کاملا روشن است. آنان میدانند که حزب همبستگی از اولین و تنها حزب سیاسی بود است که چندین بار بخاطر بمباران امریکا در نقاط مختلف افغانستان تظاهرات نموده است، در حالی که اکثر شما روشنفکران مرتجع امضا پیمان با امریکا را تایید مینمودید آنرا خیانت ملی و وطنفروشی خوانده است؛ در حالی که دولتی پوشالی افغانستان و شما روشنفکران مرتجع سکوت میکنید حزب چندین بار درجلالآباد و کنر به علیه حملات راکتی پاکستان تظاهرات براه انداخته است؛ حزب همبستگی اولین حزبی بود که فقط یک روز بعد از حادثه فرخنده تظاهرات بزرگیرا در کابل براه انداخته و بعدا در شهرهای دیگر؛ حزب همبستگی بخاطر کشتار بدخشان و کشتار هموطنان هزاره ما به جادهها برآمده و حتی درشهر جلال آباد در تقبیح سر بریدن هفت هموطن هزاره ما در جاغوری صدا بلند کردند.
در آخر به دوستان و اعضای پرافتخار حزب همبستگی میگویم که شما مانند یک فانوس در شب ظلمانی کشور ما فروزان گشته اید بگذارید که این مگسها دور آدمکشان و میهنفروشان پلیدی چون گلیمجم و مزاری و مسعود و گلبدین و دیگر اراذل تاریخ ما وز وز کنند.
پيامها
4 جنوری 2016, 14:57, توسط پرویز "بهمن"
جناب آقاي سليم پويا!
اين نوشتهء جنابعالي پيش از آنكه يك نوشتهء علمي ونقادانه باشد يك اتهامنامه و دشنامنامه به سبك وشيوهء كلاسيك خواهران راوايي است، من توقع داشتم كه بعد از گذشت تقريبا ده سال زياد وكم ؛ جنابعالي و ساير همفكران تان در سبك وشيوهء نوشتاري تان تجديد نظر نموده باشيد ولي بدبختانه زمانيكه مقاله را تا آخر خواندم همان ضرب المثل قديمي بيادم آمد كه : ( دم خر را از هرطرف بليست كني بازهم يك بليست ميشود)
عرض ام حضور جنابعالي كه تا كنون شما در همان دنياي ده سال پيش زنده گي داريد، چنان معلوم ميشود كه جنابعالي در طول اينقدر مدت مانند اصحاب كهف بخواب چندساله فرو رفته بوديد. شما ازيكطرف نوشته جناب همت فاريابي را فحشنامه خوانده ايد درحاليكه از اول تا آخر مقاله دشنام وتوهين به اشخاص حقوقي درين چرندنامهء تان ميبارد. جنابعالي و ساير دوستان راوايي تان كه ازيكطرف از دموكراسي وآزادي بيان وانديشه مي لافيد وحق دشنام دادن و اتهام بستن را به مخالفان تان از مصاديق آزادي بيان ميشماريد ولي براي مخالفان ومنتقدان تان اجازهء نشر حتي يك پيام كوچك ةانتقادي را هم نميدهيد. سايت هاي راوا وهمبستگي مقاله ها ونوشته هاي را از نام وآدرس اشخاص مجهول و مستعار دربارهء افراد واشخاص مختلف نشر ميكنند ولي اجازهء دفاع را به اشخاص كه مورد اتهام وتوهين قرار گرفته نميدهند، ازهمين جا ميزان تحمل وبردباري شما و دوستان همفكر تان براي خواننده ها آشكار ميشود. جنابعالي ودوستان راوايي وهمبستگي تان در حاليكه ديگران را متهم به انتخاب روش هاي مافيايي ميكنيد ، خودتان وسازمان تان بهترين وبارزترين نمونهء يك سازمان اختاپوتي و مافيايي استيد.
جنابعالي وساير دوستان راوايي وهمبستگي تان پدرام و همت فاريابي ولعلزاد وغيره را قومگرايان متعصب ، فاشيستان، خائنان ونوكران استعمار خطاب ميكنيد ولي براي يكبار هم از قلم جنابعالي اندرباب فاشيسم قبيله گراي اوغاني كه دو كشور افغانستان وپاكستان را به گرو گان گرفته است كسي چيز نخوانده است. اگر شما مخالف دولت دست نشاندهء كابل استيد چه دليل منطقي و موجه داريد كه لطيف پدرام را كه علنا مخالف حضور قواي امريكا، مخالف عقد پيمان امنيتي با امريكا مخالف بمباران مناطق جنوب توسط هوا پيماهاي بي پيلوت امريكا است او را فاشيست وقومگرا ميخوانيد؟
مگر غير از كينه ها ونفرت هاي قومي چه چيز شما را به دشنامزدن واتهام بستن به نخبه ها ورهبران اقوام تاجيك وازبيك وهزاره وا داشته است؟
چگونه يك ازبيك ، يك تاجيك ويك هزاره به ادعاهاي دروغين وحدت طلبي شما باور نمايد كه جنابعالي ، تنها وتنها تمام بوجي هاي دشنام و فحاشي هاي زير نافي تان را عليه شخصيتهاي غير اوغان خالي ميكنيد؟ فكر ميكنيد كه ديگران احمق اند؟
در مورد تعريف روشنفكر نيز جنابعالي به خطا رفته ايد.
جنابعالي از قول ادوارد سعيد، نوشته ايد كه هيچ انقلاب وجنبش بدون حضور روشنفكران به پيروزي نميرسد. من ميگويم كه ادوارد سعيد غلط كرده است. زيرا در پيش چشم ما ملا ها وآخوندهاي ايراني وشبه روشنفكر هاي آخوند مشرب مانند قطب زاده، بني صدر وغيره سي سال پيش در ايران انقلاب كردند و يك آخوند را بنام امام خميني از پاريس تا تهران بدرقه نموده وبر تخت امامت نشاندند وبعدا همين امام وشاگردانش تا جان در بدن داشتند روشنفكر كشتند وتا كنون هم ميكشند.
بناء هركس از زاويهء ديد خودش به روشنفكر نگاه ميكند. شايد يك شخص نزد شما روشنفكر جلوه كند ولي نزد من يك انسان قهقرايي وعقده ايي .
يك دهقان بچهء بيسواد عدالت پسند وحقجو وبا وجدان كه ميان حق خود وديگران فرق قايل باشد نزد من بيشتر از هزار نكتايي پوش بي وجدان
كه اسناد تحصيلي معتبرترين دانشگاه هاي جهان را با خود داشته باشد ترجيح دارد.
بناء بياييد ازين تعريف هاي كلاسيك وكليشه ايي دربارهء روشنفكر بگذريد. شما به عوض حفظ نمودن طوطي وار و بعد نشخوار نمودن مقوله هاي ديگران، بهتر است مغز وكلهء خودتان را به كار اندازيد و يك تعريف روشن وجامع از روشنفكر و روشنفكر نما مطابق شرايط عيني وذهني وطن تان ارائه نماييد تا براي مردم قابل درك باشد. بقيهء مسايل را اگر علاقه بحث ومناظره بوديد در پيامهاي بعدي با شما پي ميگيرم
با احترام
پرويز بهمن
كايل/ افغانستان
12 فبروری 2016, 08:59, توسط Karim
پرویز بهمن از جمله بیمارترین و کودنترین شوونیست ها و قومگرایان افغانستان است. او تا وقتی بیماری کشنده خودش را علاج نکند، حرفهایش به اندازه چتلی خر برای کسی ارزش ندارد چون همه از همان مغز گندیده و ارتجاعیاش تراوش کرده اند.
17 فبروری 2016, 15:17, توسط پرویز "بهمن"
جناب محترم كريم يا همان سليم پويان!
بيمار رواني كسي است كه مانند جنابعالي، پيش از آنكه اسدلالش را با منطق سليم پايدار سازد، شروع به دو دشنام ميكند. از چتلي خر ياد آور ميشود وبا چنين اخلاق وآداب لچكانه عقده هاي دروني اش را بيرون ميريزد.
با احترام
پرويز بهمن