انجنیر عباس، پوست گاو بر روی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
انجنیر عباس نویان تاجر خوشگذرانی که سیاست را با حمایت مالی از "عصری برای عدالت" آغاز کرد، افراد مورد حمایتش را کنار گذاشت و یا به حاشیه راند تا خود مستقیم و بدون واسطه سیاست کند. شاید با خود اندیشید که چرا با پول او دای فولادی یا معلم عزیز سیاست کند، خود او مگر از آنها چه کم دارد. به همین خاطر معلم عزیز را به عنوان پایدو فرهنگی اش استفاده کرد، دای فولادی که به او تن نداد رهایش کرد وخود با وکیل شدن در پارلمان وارد بازی های سیاسی شد.
غلام عباس فرزند حاجی صالح از دره ترکمن ولایت پروان معروف به انجنیر عباس کورگانی که تاجری نامدار و سیاست پیشه ای تازه کار است، برای دومین انتخابات پارلمانی افغانستان کمپاین دشواری را تجربه می کند. در مبارزات انتخابی پارلمان اول از هر جهت بخت یار او بود. هم پول داشت، هم کارنامه سیاسی سفید داشت. چهره ای نو بود که با مخاطب قرار دادن قوما، تبلیغات وسیعی را برای بسیج ملی گرایان و نوگرایان هزاره سازماندهی کرد. یکی از معدود چهره های نو سیاسی بود که توانست برای رای آوردن شور و شوق انتخاباتی در درون عده ای ایجاد کند. اما در پارلمان دوم آقای عباس نویان در شرایطی بسیار متفاوت تبلیغات انتخاباتی می کند. بسیاری از دروازه هایی که برای او در پارلمان اول با روی خوش و به آسانی باز می شد، در این دوره دیوار شده است. نگاه های امیدوار و لبان خندان، این دفعه وقتی به او می رسند، چهره هایی عبوسی می شوند که یا به او به دیده ترحم می نگرند، یا چنان سر تا پای او را جستجو می کنند که می خواهند نشانی از یک گناه یا رد پایی از یک خواری و ذلت در وجودش بیابند. از همکاران قلم بدستش فقط معلم عزیز رویش با او مانده است. اگر پیچیدگی ها ودرهم تنیدگی منافع آن دو نمی بود، شاید رویش هم ترجیح می داد نام و نشانش را از انجنیر عباس دور بسازد. گناه کسی هم نیست، در جامعه ای سنتی چون افغانستان مگر می شود همکاسه کسی شد که مردم درباره اش بسیار چیزها می گویند؟ انجنیر عباس تاجر موفق مسکو که تفریحاتش را در پوکت تایلند به خوشی می گذراند، از جوانی سیاست پیشه بود. بوی سیاست از شعله جاوید و کمونیسم چینی به مشامش خورده بود. بعدها وقتی بزرگتر شد، از کمونیسم گذشت، به ملی گرایی هزارگی روی آورد. علاقمند تاریخ مغول و زندگی اسطوره ای چنگیز خان شد. نام مغولی نویان را برگزید که در مغولی به مفهوم سردار است و لقبی نظامی-اشرافی در اردوی چنگیزخان بود. در سال های تجارت در مسکو تاجری موفق بود. در خوشگذرانی و نوشیدن نوشابه های قیمتی نام داشت. در فضای بعد از سقوط شوروی، روسیه برای کسانی که توان کار تجاری داشتند جایی خوبی برای پولدار شدن بود. انجنیر عباس در این شرایط پولدار شد. دوباره سیاسی شدن انجنیر عباس نیز به همین دوره باز می گردد. هرچند تمام کار سیاسی اش به کمک مالی به نشریه "عصری برای عدالت" و قبول هزینه چاپ کتاب هایی از حسین دای فولادی خلاصه می شد، اما همین آهسته آهسته او را وارد سیاست کرد. بعد در کابل دوستی اش با معلم عزیز ادامه یافت و در مکتب معرفت رییس شورای سرپرستی مکتب معرفت شد. اما دای فولادی و انجنیر عباس باهم نساختند. دای فولادی تسلیم بلندپروازی ها او نشد. سرانجام دای فولادی مدتی به عنوان مترجم سرگردان هلمند و قندهار شد و تا اینکه از دربار آقای خلیلی سر درآورد و چند وقتی ریاست تلویزیون نگاه را به عهده داشت. دای فولادی، خیالاتی، آشفته ذهن و پریشان حال و در عین حال یک منتقد نابغه است. در حلقه همکاری معلم عزیز، انجنیر عباس و دای فولادی، دای فولادی نقش گاو شیری را داشت که معلم عزیز و انجنیر عباس فکر او را می دوشیدند و بعد برای خود آبرو می خریدند. در دنیای زد و بند و معاملات و معادلات کسی دای فولادی را نمی شناخت. کارهای او به نام معلم عزیز روانه بازار می شد و افتخار حمایت مالی از "عصری برای عدالت" را انجنیر عباس پوز می داد. وقتی که معلم عزیز و انجنیر عباس از دای فولادی بی نیاز شدند، او را رها کردند و او پریشان و سرگردان مثل همیشه به زندگی اش ادامه می دهد. اما معلم عزیز در مکتب معرفت صاحب آبرو و آب و نان شده است و انجنیر عباس هم در پارلمان وکیل است و خواب های خوشی در دنیای سیاست هزاره و افغانستان می بیند. هیچکس هم نمی داند و کسانی هم که می دانند نمی خواهند بگویند که "عصری برای عدالت" مولود فکری دای فولادی بود. همان روشنفکر آشفته و خیالاتی که دیگر نامش چندان سر زبان ها نیست و هیچ کسی برایش حسابی باز نمی کند. همو که نوشته هایش، بسیاری از معادلات سیاسی در درون جامعه هزاره را برای همیشه تغییر داد. غلام حسین حلامیس که بعدها حسین دای فولادی شد، نه تنها نان اندیشه هایش را نخورد بلکه امروز منفور دو یاران دیرینش هم است. نه معلم عزیز و نه انجنیر عباس، هیچیک دیگر نامی از او نمی برند تا مبادا گردی از نگون بختی آن روشنفکر خیالاتی و بی حساب و کتاب بر تقدیر خوش اقبال آنها بنشیند. هرچند که معلم عزیز گاهی می خواهد ادای توانایی قلمی دای فولادی در "عصری برای عدالت" را در بیاورد، اما در خوشبینانه ترین ارزیابی، نشخوار ته مانده ادبیات عاشورایی و شبه کمونیستی داکتر علی شریعتی است نه آن قلم ویرانگر و شخصیت برانداز دای فولادی که توان ویرانگری و نقد شخصیت براندازش در "عصری برای عدالت" همه را متعجب کرده بود. انجنیر عباس نویان تاجر خوشگذرانی که سیاست را با حمایت مالی از "عصری برای عدالت" آغاز کرد، افراد مورد حمایتش را کنار گذاشت و یا به حاشیه راند تا خود مستقیم و بدون واسطه سیاست کند. شاید با خود اندیشید که چرا با پول او دای فولادی یا معلم عزیز سیاست کند، خود او مگر از آنها چه کم دارد. به همین خاطر معلم عزیز را به عنوان پایدو فرهنگی اش استفاده کرد، دای فولادی که به او تن نداد رهایش کرد وخود با وکیل شدن در پارلمان وارد بازی های سیاسی شد. اما اینک به نظر می رسد شیشه بلندپروازی های او به سنگ خورده است. سیاست برای او نه لذت تجارت در مسکو را دارد و نه خوشی های تفریحات فارغ بالی که در تایلند و بالی داشت. او به جای نویان شدن در سیاست هزاره ها به کاریکاتوری بدل شده است از تاجری که می خواهد سیاستمدار شود. معلم عزیز و آقای نویان نشریه ای به نام "قدرت" برای کمپاین انتخاباتی انجنیر عباس کورگانی نشر می کنند. اما بعید است از این خرمن چیزی عاید آقای نویان شود. آقای نویان در دوران وکالتش در پارلمان هیچکاری نتوانست و نکرد. با این وجود سه خاطره از او به یاد کسانی خواهد ماند که با او همدوره بوده اند. اول ائتلاف و حمایت مسخره، ناسنجیده و شرم آور او با اشرف غنی احمد زی در انتخابات ریاست جمهوری که اشرف غنی حتی حاضر نشده بود معاونت و سخنگویی معلم عزیز را بپذیرد. دوم کمپاین بر ضد کاندید وزرای هزاره در پارلمان بخاطر عقده هایی که دارد. سوم هم تملق و سرگردان دنبال حنیف اتمر گشتن در هر جای و هر زمان ممکن و افتخار به این دوستی متملقانه و عاجزانه بازهم در هرجای و هر زمان ممکن. در انتخابات دوم پارلمانی آقای نویان اگر رای هم بیاورد، باید به قول هزارگی پوست گاو بر رویش کوک کند و در برابر دیگر نمایندگان بایستد. او اگر سخنی تندتر از مزه دهان نماینده ای در پارلمان بگوید مسلم به رویش خواهند آورد آنچه رسانه های بین المللی مشروح گزارش داده اند. او که دیگر نه برایش وزنی مانده است و نه حرمتی، بهتر است به همان دنیایی برگردد که در آن تجربه بسیار دارد و توانایی، اخلاق و شخصیتش نیز همان را اقتضا می کند. معلم عزیز و انجنیر عباس در فقدان دای فولادی، می توانند معلم و تاجری خوبی باشند، یا در نهایت معلم عزیز می تواند پایدو نشراتی نشریه ای معتبر و انجنیر عباس حامی مالی قابل اتکای آن شود، اما سیاست کردن برای آن دو نباید توصیه شود.