صفحه نخست > دیدگاه > ...و چنین ما به حقارت رفته ایم!

...و چنین ما به حقارت رفته ایم!

نبشته دوازدهم
میراحمد لومانی
سه شنبه 30 جون 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

ماسوای از برش های کوچک ازتاریخ، به درازنای بیش هزار و اندی سال حاکمیت ملی ایرانیان از سرزمین آبایی آنان رخت بر بسته، و شلاق بیداد حاکمیت اغیار همبستگی ملی، و پیوند تباری توده های این جغرافیای انسانی را در در هم شکسته است . و این امر در سرزمین افغانستان کنونی تداوم تلخ، شکننده و خفت بار تاریخی خویش را تا هم اکنون شاهد میباشد. عدم حاکمیت ملی، عدم انسجام، تشکل، و عدم حضور و موجودیت سیاسی ملت فارس در بستر جغرافیایی سرزمین افغانستان امروزی و یا همان ایران تاریخی، ایران تاریخی که فردوسی بزرگ در خلاقیت بی بدیل و حماسه افرین خویش[ شهنامه] بنابر شواهد تاریخی و واقعیت های عینی جغرافیای این دیار، و اسطوره های بر گرفته شده از بستر تاریخی سرزمین مان از ان به تعریف می پردازد؛ حال به امر پذیرفته شده برای ساکنین آن تبدیل گردیده شده است. امروز حاکمیت ملی و صاحب بودن بر میهن، سرزمین، تقدیر و سرنوشت خویش برای توده های بومی این دیار به امر غیر ممکنه تبدیل گردیده است. نه تنها حاکمیت و صاحب بودن را برای صاحبان اصلی این دیار پدیده ممنوعه و غیر ممکن روا داشته اند، بلکه حتی اسم بردن از ایران و زبان فارسی در این سرزمین از جانب ستم و بانیان استبداد و نواده گان ستم تاریخی پدیده ممنوعه در پیسکالوژی باور جمعی جامعه به تحمیل گرفته شده است. امروز نه تنها حاکمیت و هویت را از تارک تاریخ و تقدیر جامعه مان به غارت برده اند، بلکه این امر برای کاسه لیسان قدرت و تحمیق شده گان از تبار ستم دیده گان و نواده گان ملت فارس « هزاره و تاجیک» نیز پدیده فراموش گردیده شده، و مدفون درسینه تاریخ تلقی می گردد... تحقیر و ذلت تاریخی آیا بالاتر ازآن هم میشود؟! مگر نه آن که هویت، اقتدار، شرف ملی – هویتی ملت فارس در بستر جغرافیایی سرزمین ابایی انان هجمه استبداد و قلدری اغیار واقع گردیده است؟ و این نسل چه زبونانه آن را پذیرفته اند. من در حد توان و استعداد خویش در پی احیای مجدد هویت نیاکان خویش خواهم کوشید. و در این امر سترگ و حیاتی از هیچ مساعی و تلاش دریغ نه خواهم ورزید. می خواهم یاد آوری بنمایم: پدیده هزاره گرایی و تاجیک گرایی را در بستر جغرافیاییی سرزمین افغانستان امروزی « این مام رنج و ستم تاریخی » شدیدآ نا جایز دانسته، و این امر را خوش خدمتی در راستای پایداری استبداد تاریخی در این سرزمین تلقی مینمایم. زیرا به هر پیمانه یی که ملت فارس در جغرافیای ستم« سرزمین افغانستان امروزی » به عناوین و علل های مشخص به تفکیک و تمایز گرفته شوند، به همان پیمانه بقا و تداوم ستم در دیار و سرزمین مان به امر پایدار تاریخی مبدل خواهد گردید. چشمان خویش را از گرد حقارت ستم تاریخی باید شست. و حقایق را ازلای لجن تحریف و تحمیق با توان مندی های درک، درایت و خون دل، مسئولانه و " باید " در ورطه حقانیت به معرفی گرفت. هزاره و تاجیک دارای یک هویت، یک مفاخر، یک تاریخ، یک جغرافیا، یک سرنوشت، یک سرزمین، یک درد و آینده مشترک میباشند..آنان که انگ ترک و مُغل بودن را به صورت ملت شریف هزاره در راستای بقای ستم افغانی لجن وار بر می کشند، باید بدانند: « با همه پراکندگی ملت شریف هزاره در مناطق مختلف و کشور های مختلف، حتی هیچ گونه رد پایی از ترک و مُغل بودن این ملت در میان آنان مشهود نه میباشد» ملت شریف ترک در هر نقطه یی از جغرافیای ایران تاریخی و توران در صورت مهاجرت و جابجا شدن های خویش، فرهنگ، هویت و بخصوص گویش زبان ترکی را همچنان حفظ نموده اند. چگونه می شود که ملت شریف هزاره در همه ابعاد از مهاجرت ها و جابجایی های گسترده همچنان فارسی گو باقی بمانند.. امر هویت؛ امر شریف ناموسی است! فرهنگ و داشته های مفاخر تاریخی، قلمرو، و جغرافیای سیاسی، سرزمین، مام و میهن؛ مفاهم مرتبط به هویت و پیوند آن، به پیمانه ارزش و بها ناموسی ملی یک جامعه و ملت تعبیر می گردد. پدیده هایی مرتبط به هویت و مفاخر تاریخی ملت فارس در سرزمین افغانستان، که همواره به تاراج رفته و گاه هم به معامله و تحریف گرفته شده است، ایا این امر بازگویی خرف بودن نسل های متعدد بومیان این سرزمین را به بازگویی نه می پردازد؟ خرف بودن نسل های ستم پیشه در سرزمین افغانستان بیداد تاریخی را به اوج آن بر کشیده است. و این امر در داد سخن اقای وزیر فرهنگ در جشن سارک در بامیان بومیان به وضاحت افتادن طشت رسوایی ستم و تحمیق از اسمان هفتم طنین انداز میباشد..
روی کرد مذهب در ساختار قدرت و سیاست، پیامد از هم گسستگی ملی ایرانیان را در پی داشته است. پیامد این امر تداوم سلطه اغیار بر این سرزمین بوده است. اعراب، اتراک و افاغنه همواره بر قاعده و مبنای اهرم مذهب و حاکمیت دینی - مذهبی بر ملت فارس در سرزمین افغانستان کنونی حاکمیت نموده اند. قبل از استیلای اعراب، توده های سرزمین ایران تاریخی از انسجام و حاکمیت ملی قدرت مند خویش برخوردار بوده اند. ماسوای سلوکی ها، تاریخ از حاکمیت مستدام ایرانی ها بر سرزمین و دیار آنان حکایت دارد. و این درست بعد از شکست در نبرد قادسیه و حضور اعراب بوده است که حاکمیت ملی ایرانیان از دیار و سرزمین آنان رخت بر میبندد...
در راستای تداوم سلطه و حاکمیت بر اغیار، تفکیک، تمایز، تفریق و ازهم پاشیده گی ملت ها ی تحت سلطه یک پدیده و امر حتمی تاریخی بوده است. آنان که در پی استیلا و نفوذ حاکمیت خویش بر دیگران بوده اند از دیر باز زمان از این کنش در راستای پایداری حاکمیت و اقتدار خویش سود جسته اند. در پسا پیدایش حاکمیت ایدیالوژیکی اعراب چه بسا ملت های قدرت مندی همچون مصری ها، بربر ها و... در پروسه هویت سازی عربی حل گردیده و هویت عربی را به خود اختیار نموده اند. در پی اهداف مشخص اعراب کوشیده اند تا از ملت های متفاوت و گاه متضاد، فرهنگ، هویت و ملت یگانه عربی« اُمت واحده » در بستر تاریخ به تبارز بپردازند... و اما در گستره فرهنگی هویتی ایران تاریخی توده های این سرزمین در پیامد از بازتاب ایدیالوژیکی متفاوت و متضاد، به گونه هدف مند، به ملت و سرزمین های جداگانه و مجزا به قسمت گرفته شده اند. با استیلای اعراب، نام ایران زمین به خراسان تغیر یافته، و این دیار در پیامد از خشن ترین عصبیت های خونین داخلی " مذهبی " در قمومیت اغیار به سربرده است. اسامی و ملت های جدیدی در دامنه آن به ظهور بر تابیده است. ایران و ایرانی قربانی عریان شیعه کُشی و سنی کُشی گردیده، و این امر برای انسان ایرانی به عنوان پدیده و امر رایج در نماد از برادر کشی در حوزه جغرافیایی سرزمین آنان کاربرد صواب مندی را به خود اختیار نموده است. گاه یک شهر چندین بار در کنش های متفاوت از شیعه کشی و سنی کشی به قتل عام گرفته شده اند. که از آن جمله میتوان از هرات باستان در تاراج شیبک خان سنی و قتل عام سلطان حسین صفوی یاد آوری نمود...
در پسا استیلا اعراب، ایران زمین کشور و سرزمین بی صاحبی را همانند بوده است؛ بادیه و سرزمین که همواره آماج تاراج و غارت اغیار قرارداشته است. هر بیابان گرد و شروری با جمع آوری مقداری اندک لشکر ایلجار در مقاطع مختلف از تاریخ؛ مال، جان و ناموس توده های این سرزمین را به تاراج گرفته اند. در کتاب عالم آرای صفوی، صفحه 346 چنین مینویسد: با شکست قزلباشان « غنیمت بیرون از حد و حساب و شمار از اسپان راهوار و شتران باردار و ظروف زرین واوانی و نقره و طلا به دست[ ازبکان] افتاد و از بکان بی [سرو پا] همه توان گر شدند.» ازبکان با پیروزی بر قزلباشان بر سراسر ماوراءالنهر استیلا یافتند و سپس به خراسان تاختند حسین بیک لله والی خراسان و هرات و احمد بیک صوفی اوغلی که از میدان جنگ گریخته بودند به هرات آمدند. و به استحکام بارو ها و برج های قلعه پرداختند. جانی بیک سلطان هرات را در ذیقعده 918 ( فوریه1513» محاصره کرد. و پس از مدتی عبید خان نیز به او پیوست. پس ازدو ما چون بین عبید خان و جانی بیک سلطان اختلاف افتاد، آنان از محاصره دست کشیدند و به ماوراءالنهر باز گشتند. و در مرغاب تیمور سلطان که به قصد هجوم به خراسان از آمو دریا گذشته بود با آنان ملاقات کرد. عبید خان موافقت کرد که با تیمور سلطان برای تصرف خراسان به هرات باز گردد. ولی جانی بیک سلطان به قلمرو خود کرمینه باز گشت...حسین بیک لله چون از قصد ازبکان برای تصرف هرات آگاه شد، به اتفاق صوفی اوغلی ان شهر را رها کرده و از راه بیابان سیستان و طبس رهسپار اردوی شاهی گردید. تیمور سلطان بعد ازاطلاع از فرار قزلباشان به ایلغار خود را به هرات رسانده و آن شهر رامتصرف گردید.عبید خان نیز مشهد را متصرف گردید...« تیمور سطان که سنی متعصب بود و از خشونت و رفتار قزلباشان نسبت به سنیان آگاهی داشت، [ گروهی زیادی از شیعیان هرات را به قتل رساند؟؟] سنیان هرات که از تبراییان ستمها دیده بودند به کشتار آنان پرداخت.. « و جنین است که هرات و هراتیان گاه در نماد از شیعه و گاه هم سنی مال و جان و هستی شان به تاراج گرفته میشوند. هراتیان در پرتو تاثیر پذیری باور های متفاوت مذهبی [ و در تبانی با اغیار] دست به قتل، غارت و تاراج همدیگر میازند..»

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس