صفحه نخست > دیدگاه > درباره خدا و آغاز خلقت كدام ادعاء هاوكينگ فزيكدان بريتانيايى قابل اعتناء است؟

درباره خدا و آغاز خلقت كدام ادعاء هاوكينگ فزيكدان بريتانيايى قابل اعتناء است؟

گلبدین حکمتیار
چهار شنبه 28 جنوری 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

هاوكينگ فزيكدان بريتانيايى كه در رابطه به انفجار بزرگ بيگ بينگ و سياه چالهاى كيهانى تحقيقات داشته؛ چند سال قبل و در نخستين اظهار نظرى كه در باره عامل و منشأ انفجار بزرگ بيگ بينگ داشت گفت: اين انفجار به يك عامل و فاعل (منفجر كننده) بيرونى نياز داشت، كسى بايد از بيرون فليته اين انفجار را افروخته باشد. او با اين بيان خود باورش را به خدا به عنوان خالق كائنات ابراز داشت. عكس العمل خدانشناسان در باره اين نظر هاوكينگ يا پرخاشگرانه و معارضانه بود و يا آن را جدى و قابل اعتناء نگرفتند و با توجه به آن در باورهاى شان هيچ تغييرى و تجديد نظرى را لازم و ضرورى نخواندند، اما اخيراً نظرى ديگر به هاوكينگ منسوب شده مبنى بر اين كه اين انفجار مى تواند بدون عامل بيرونى و خودبخودى باشد، در كتاب تازه منسوب به او آمده است: خدا عالم و کهکشان را نيافريده و «انفجار بزرگ بيگ بينگ» که كهكشانها و اجرام سماوى بر اثر آن به‌وجود آمده‌اند، نتيجه و پيامد قوانين فيزيک است!!
اين بار نظر جديد هاوكينگ با غوغاى زياد خدا نشناسان توأم بود، چون آن را با پيشفرضهاى خود يكسان يافتند، به دفاع از آن پرداختند و به تبليغ آن همت گماشتند، از او به عنوان جانشين انيشتين و نيوتن ستايش كردند!! و اين همه در حالى كه هاوكينگ اكنون به گونه اى بيمار است كه تسلطش را بر تمامى عضلات بدنش از دست داده، از سخن گفتن نيز عاجز است و تماسش با ديگران نيز فقط از طريق فشار بر دكمه يك كمپيوتر است، او اكنون شباهتى به يك مجسمه گوشتى دارد، داكتران معالجش سالها قبل و در بيست و يك سالگى اش مرگ قريب الوقوع او را پيش بينى كردند، و منتظر مرگ زودرس او بودند و زنده ماندنش را خلاف انتظار خود يافته اند. اما خدا نشاسان نگفتند كه نظر انسان بيمار نمى تواند مدار اعتبار باشد، خاصتاً كسى كه از فرط بيمارى قادر به بيان ما فى الضميرش نيز نيست و حرفهاى منسوب به او نيز در حقيقت حرفهاى ديگران است. عرائضى در اين رابطه دارم:
هاوكينگ براى نفى و اثبات خدا ملياردها سال عقب رفته و به حادثه اى كه حدوداً سيزده و نيم مليارد سال قبل اتفاق افتاده؛ استناد كرده است، او انفجار بزرگ نخستين را كه منشأ پيدايش كهكشانها و تمامى اجرام آن بوده است؛ نخست به خدا منسوب كرد، چون باورش اين بود كه چنين حادثه اى نمى تواند از خود و بدون عامل بيرونى رخ داده باشد، اما چند سال بعدتر و در اثناى شدت بيمارى اش نظر قبلى اش را پس گرفته و آن را اشتباه خوانده، حضور خدا را در آن حادثه منتفى شمرده و ادعاء كرده است كه اين انفجار يك حادثه كاملاً طبيعى و مطابق قوانين حاكم بر طبيعت انجام يافته!! نزد هر كسى اين پرسشها ايجاد خواهد شد كه چه چيزى باعث شده هاوكينك براى اثبات و نفى خدا به ابتداى آفرينش برود و به حادثه اى استناد كند كه ملياردها سال از آن سپرى شده؟ چرا نظرش را تغيير داد؟ چرا خدا منكران در باره نظر نخست او به مخالفت پرداختند اما نظر بعدى و منافى نظر قبلى اش را با غوغاها استقبال كردند؟ كدام نظر او علمى و قابل اعتناء است و بنابر چه دليلى؟ آيا خدا را بايد در حوادث خارق العاده جستجو كنيم و يا در جريان طبيعى حوادث روزمره و چگونگى پديده ها و تحولات و دگرگونى هاى آن؟! اگر جناب هاوكينگ براى اثبات و نفى وجود خدا به حوادث دَور و بر خود، قوانين حاكم بر طبيعت و چگونگى پديده ها و حوادث عالم استناد مى كرد، و با استناد به آن براى نفى و اثبات خدا ادعائى مى داشت مى توانستيم ادعاى او را جدى و قابل اعتناء گرفته و براى تأييد يا رد آن با او به بحث مى نشستيم، اگر او در نتيجه كاوشهايش قادر مى شد در طبيعت عيبها، نقصها، كاستها، بى قاعدگى ها، بى نظمى ها، ناهمآهنگى ها، بى هدفى ها.... را نشاندهى مى كرد و آن را نشانه پيدايش تصادفى كائنات مى خواند و اعتقاد به اين كه اين عالم را خدا طبق برنامه دقيق قبلى آفريده است رد مى كرد؛ در آن صورت خداستيزان را در حمايت از او و نظرش شايسته سرزنش نمى گرفتيم، اما متأسفانه او نه در ساختار قانونمند، هدفمند و عالمانه پديده هاى گوناگون كائنات و همآهنگى هاى دقيق و هدفمندانه ميان آنها دستهاى نامرئى آفريدگار حكيم و عليم را احساس كرده و نه در هيچ مقطع تاريخ طولانى اين كائنات فراخ و گسترده حضور خدا و تصرفش در حوادث عالم را يافته است و نه دليلى براى انكار از خدا!!، او براى اثبات و نفى خدا به سفر طولانى با بال خيال پرواز كرده، به سيزده و نيم مليارد سال قبل رسيده و در آن جا بارى حركت دست خدا را احساس كرده و بارى اين محرك را منتفى گرفته و اعتقاد به آن را غير ضرورى خوانده!!! در حالى كه خدا در كنارش بود، همواره و در هر جايى با او بود، نزديكتر از شهرگ گردن (به اصطلاح قرآن أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)، انسانى با ضمير حساس، ديده روشن، خرد بيدار و عقل دراك به هر سو نگاه كند حضور خدا را احساس مى كند، به هر جا برود خدا را در همانجا مى يابد، در آفاق نيز و در درون نفس و قفس سينه خود نيز، به اصطلاح قرآن در آفاق و انفس، همانگونه كه قرآن مى فرمايد:
وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ: در هر جايى كه باشيد او با شماست
مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَلاَ أَدْنَى مِن ذَلِكَ وَلاَ أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا: ‏ نه هيچ سرگوشى سه نفرىست مگر اين كه خدا چهارمين شان است، و نه پنج نفرى مگر اين كه او ششمين شان است، و نه كمتر از اين و نه بيشتر از اين مگر اين كه خدا با ايشان است در هر جايى كه باشند.
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ: آيات و ‏نشانه هاى روشن خود را هرچه زودتر در آفاق و درون خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا براى شان آشكار گردد كه او حق است، آيا به پروردگارت اين بسنده نيست كه بر هر چيزى گواه است؟
اين است خدايى كه ما به او باورمنديم، خدايى كه در هر جايى زمين و آسمان حضورش نمايان است، در كنار ماست، نزديكتر از رگ گردن ما، در كنار هر چيز عالم حضور او را احساس مى كنيم.
فقط يك انسان كافر (پوشاننده حق) مى تواند از خداى حاضر در هر سوى و كوى اين عالم و در هر پديده و حادثه آن انكار كند، كسى كه صفحه دلش را با زنگ گناه و جرم زنگ آلود كرده و بر ديده اش پرده سياه جهل افكنده، اين انكار نيز چنان خواهد بود كه دل و دماغش با زبان او همراهى نخواهد كرد.
هاوكينگ فقط ادعاء كرده، معلوم نيست كه اين ادعاء اساساً نظر او را منعكس مى كند و يا كسى خواسته است با سوء استفاده از شهرت او به عنوان يك فزيكدان؛ انكار از خدا را موجه و منطقى جلوه دهد، اما نه او و نه حاميانش هيچ دليلى منطقى و علمى براى اثبات ادعاء خود ارائه نداشته، به اين پرسش نيز پاسخى نداشته كه چرا نظر قبلى اش را اشتباه خواند و چه دليلى براى تأييد نظر جديدش دارد؟
هاوكينگ زمانى به اين باور بود كه گسترش كائنات بالآخره زمانى متوقف خواهد شد و به حالت نخستينش بر خواهد گشت اما بعداً خود را تخطئه كرد و اين نظر را اشتباه آميز خواند. از حاميان هاوكينگ مى پرسيم: هر كسى كه اندكترين فهمى از چگونگى توسيع روزافزون كائنات دارد؛ به آسانى درك مى كند كه اين توسيع حتماً نقطه پايان دارد، پايان آن نيز خيلى وخيم و وحشتناك خواهد بود، منتج به متلاشى شدن نظام عالم و تصادم مدهش ميان تمامى اجرام آن خواهد شد، هر كى باورى خلاف اين نظر داشته و معتقد به دوام جاودانه حالت كنونى عالم و توسيع انتهاء ناپذير آن باشد هيچ دليلى براى اثبات ادعاء واهى و بى بنيادش نمى تواند ارائه كند، اما جناب هاوكينگ برگشت كائنات به حالت ابتدائى اش را چگونه توجيه مى كرد و چه دليلى براى اثبات آن داشت؟!! من و هر شاگرد فزيك مى دانيم كه اين ادعاء هاوكينگ كاملاً غيرعلمى بود، با هيچ فورمول فزيكى و قانون آن نمى توان چنين ادعائى را ثابت كرد و موجه خواند. خوب شد او به اشتباه خود پى برد و آن را تصحيح كرد. اعتراف هاوكينگ به اشتباه مدهشش نشان داد كه گاهى فزيكدانان مشهور نيز مرتكب اشتباهات بزرگ مى شوند!! نظر جديد او در باره چگونگى بيگ بينگ و پيدايش كائنات نيز يكى ديگر از اشتباهات بزرگ او مى باشد، در كتابى منسوب به او آمده است: چون قوانين جديد فيزيک مثل جاذبه وجود دارند کهکشان مى ‌تواند خود را از هيچ بسازد. روند خلق بدون مقدمه و يک‌باره دليل وجود کهکشان و هستى ما است. هيچ ضرورتى ندارد که خداوند را برنامه‌ريز و مسئول آن آفرينش بدانيم!!! استدلال او در اين رابطه خيلى خيلى بى مايه و كاملاً غير علمى است، هر شاگرد فزيك مى داند كه جاذبه نه تنها هيچ نقشى در آفرينش كائنات و پديده هاى آن ندارد بلكه خود زاده آفرينش و مولود پديده هاى آن است، جاذبه مولود پديده هاى داراى جاذبه است نه مولد و مقدم بر آنها، تركيب خاص موليكولى اشياء باعث مى شود نيروى جاذبه به آن عنايت كند، اين نيرو زمانى ايجاد گرديد كه قبل از آن پديده هاى عالم به عنوان مولد آن ايجاد شدند. تعجب مى كنم كه يك فزيكدان چگونه جسارت مى كند چنين حرف بيهوده را بگويد و چگونه انسان عاقلى چنين ادعائى را مى پذيرد!!! عامل انفجار بيگ بينگ نيز نيروى جاذبه نه بلكه ضد اين نيرو است، انفجار زمانى رخ مى دهد كه پيوند و نيروى كشش ميان اجزاء يك مركب بگسلد و نيروى جاذبه ميان آنها منتفى گردد، اتم زمانى منفجر مى شود كه رابطه ميان هسته و الكترونهاى مدارهاى آن منقطع شود، يعنى جاذبه متلاشى شود، چنين پيش آمدى ايجاب نيروى را مى كند كه عكس نيروى جاذبه عمل كند و نيرومندتر از جاذبه باشد. اما جاذبه را عامل انفجار خواندن آنهم از سوى يك فزيكدان خيلى مضحك است!! همچنان اگر هر كسى ادعاء كند كه چيزى از هيچ، بدون عامل بيرونى و ماقبل از آن و از خود آفريده شده مى توان به نحوى او را تبرئه كرد، على الاقل كمفهمى و بدفهمى او را باعث اين ادعاء نادرست خواند، اما چنين ادعاء پوچ و متصادم با تمامى اصول و مبانى علمى و منطقى از سوى فردى چون هاوكينگ فزيكدان خيلى خيلى حيرت آور است!! فزيكدانان را كه كنار بگذاريد هيچ شاگرد فزيك نيز با چنين ادعاء غيرعلمى توافق نخواهد كرد. قرآن در اين رابطه دو پرسش اساسى را در برابر منكران و ملحدان مى گذارد، به نحوى كه عاجز از پاسخ اند و به هيچ وجهى نمى توان انتظار پاسخى عاقلانه اى از سوى آنان را داشت:
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ: آيا بدون هيچ (آفريدگارى) آفريده شده اند؛ يا خود آفريدگار (خود) اند؟!!!
أَمَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ النمل: 64
چه كسى آفرينش را آغازيده است و سپس اعاده اش مى كند؟ و چه كسى از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا معبودى در كنار خدا هست؟ دليل تان را بياريد اگر راستگو ايد.
قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ يونس: 34
بگو آيا در زمره معبودان شركى تان كسى هست كه آفرينش را آغازيده و سپس اعاده اش كند؟ بگو: خدا آفرينش را آغاز نموده و سپس اعاده اش مى كند، پس چگونه به دروغ كشانده مى شويد؟
اگر طفل كوچكى در كنار جاده اى پارچه پلاستيكى را بيابد بلادرنگ مى پرسد: چه كسى اين را ساخته؟ چه كسى اين را شكستانده؟ عقل كوچك او نه ساخته شده اى بى سازنده را مى پذيرد و نه شكسته اى بدون شكننده را، يك فزيكدان عاقل چگونه مى تواند بپذيرد و ادعاء كند كه كائنات گسترده ما با اين همه پديده هاى بى شمار، با اين همه مظاهر جمال و زيبايى، با اين همه قانونمندى هاى دقيق، با اين همه آثار و مظاهر علم و حكمت، با اين همه نظم و هدفمندى ها، با اين همه تعادل و تناسق ميان آنها.... بدون آفريدگار عليم و حكيم آفريده شده و يا از هيچ و از خود آفريده شده؟!!
هر انسان عاقل در كنار گل زيبا و قشنگ بوى عطر حضور خدا را احساس مى كند، در صداى دلنواز و سيماى زيباى پرنده كوچك نشسته بر شاخه درخت خانه خود صداى حركت دستهاى هنرمند پروردگار را لمس مى كند، در تبسم جذاب كودك نوزاد خود و چين بر جبين زدن هاى او، در خنده و گريه او كه دل را مى انگيزد و عاطفه را مى شوراند و پدر و مادر و هر بيننده را به سوى خود مى كشد؛ برنامه ريزى هاى دقيق پروردگار عليم و حكيم را مشاهده مى كند.
به حاميان ادعاء غير علمى منسوب به هاوكينگ مى گوييم: ما در مجموع عالم، از آغاز آفرينش تا امروز و تا روز قيامت حادثه اى را سراغ نداريم و نخواهيم داشت كه عامل درونى و بيرونى نداشته باشد، از بارانى كه از بالا مى بارد و از گياه و بته اى كه از زمين مى رويد، از انفجار بيگ بينگ تا انفجار ناكاساكى و هيروشيما و هر انفلاق و انفجار خرد و بزرگ ديگر، براى همه عواملى در درون طبيعت مى يابيم، ما معتقديم حوادث و عوامل مرئى و نامرئى آن نه تصادفى اند و نه بدون برنامه هاى از قبل وضع شده، ما به عقل و شعور كسى متحير و متأسفيم كه با ديدن برگ سبز رنگ پلاستيكى حتماً ادعاء مى كند كه سازنده هنرمندى دارد، كه هم مهندس است و هم رسام و هم آگاه از خصوصيات و وېژگى هاى پلاستيك، ولى در باره برگ زيباى گل خوشبو كه تمامى انسانهاى هنرمند روى زمين با استفاده از تمامى وسائل پيشرفته و تيكنالوژى قرن بيست و يك از ساختن شبيه آن عاجز اند مى گويد: اين برگ گل بدون آفريدگار داناى با حكمت از خود و به گونه تصادفى آفريده شده!! مخصوصاً اگر چنين ادعاء پوچ به يك طفل كوچك نه بلكه به يك فزيكدان منسوب باشد!!! هر زيبايى و جمال در اين عالم با صداى بلند مى گويد: آفريدگار من زيبايى شناس است، انگشتان هنرمندى دارد، مصور ماهر است، در رنگ آميزى ها چيره دست است، هر نظم و ترتيب جالب و دقيق نشان مى دهد كه مدير و مدبر ماهر و داناى دارد، هر بيننده عاقل در نظم و ترتيب درست و دقيق آن آثار دست هاى پرتوان و هنرمند اين مدير را احساس مى كند، هر همآهنگى موزون، متعادل و هدفمند ميان چند پديده شهادت مى دهد كه مديريت آن مرجع واحد دارد، ايجاد آن محصول خرد واحد است، و اين مرجع واحد نه تنها داراى ويژگى هاى برازنده است بلكه بر تمامى اين پديده ها تسلط دارد و قادر است به گونه دلخواهش آنان را ترتيب و تنظيم كند.
انسانى كه فطرتش سالم مانده، به انحراف كشانده نشده و معيارهاى انسانى اش تغيير نكرده؛ هر بخش اين كائنات گسترده و فراخ؛ عظمت و وسعتش، نظم و همآهنگى هايش، قانونمنديها و هدفمنديهايش، لطافت و ظرافتش، شايستگيها و زيبايى هايش، همه و همه رهنماى او به سوى خدا اند و دلائلى براى ايمان به آفريدگار قدير و حكيم. همانگونه كه قرآن مى فرمايد:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ * البقرة: 164
بدون شك كه در خلقت آسمانها و زمين، در اختلاف شب و روز، در كشتى هايى كه اشياى مفيد به مردم را در بحر انتقال مى دهند، در آبى كه خدا از آسمان فرو مى فرستد و با آن زمين را پس از مرگش زنده مى كند و جنبنده هاى گوناگونى را در آن منتشر مى سازد، و در گردش بادها و در ابرهاى رام شده ميان آسمان و زمين؛ نشانه هايى براى كسانيست كه تعقل مى ورزند.
قرآن مى فرمايد كه پيامبران همواره با مخالفت كسانى مواجه شده اند كه خدا را در خارق العاده ها جستجو مى كردند، تحولات در عالم را جريان طبيعى و عادى بدون تصرف خدا در آن تلقى نموده ولى خارق العاده ها را به خدا منسوب مى كردند، آنان كه امروز خدا را در خارق العاده ها جست و جو مى كنند در واقع از نياكان شان در جبهه مخالفت با پيامبران و دعوتگران توحيد تقليد مى كنند، تمامى منكران خدا در تاريخ از پيامبران معجزه خواسته اند، معجزه يعنى پديده غيرعادى و خارق العاده، به پيامبران مى گفتند: زمانى به خدا ايمان مى آوريم كه او را با چشم خود نمايان ببينيم، كارى خارق العاده اى را مشاهده كنيم كه حضور خدا و تصرفش در آن را ثابت كند، از خداى تان بخواهيد مرده اى را زنده كند، از اين سنگ چشمه روان جارى كند، از سنگ شترى بيافريند، شما به آسمان بالا برويد و كتابى نوشته در لوحه هاى قابل لمس باخود بياوريد، فرشته ها را در كنار شما مشاهده كنيم، ... پيامبر در پاسخ آنان گفته: خداى تان همان است كه شما را از خاك آفريده، همان كه از آسمان آب مى باراند و با اين آب از زمين خشك و سفت بته و درخت مى روياند و با دانه و ميوه اش به احتياج شما پاسخ مى گويد و به شما روزى مى دهد، همان كه شب و روز به اراده او مى آيد و مى رود، يكى را وسيله تأمين معيشت تان ساخته و ديگرى را باعث راحت و آرامش و خواب تان. ابراهيم (عليه السلام) به نمرود زمامدار عاصى عراق مى گويد: پروردگارم همان است كه زندگى مى بخشد و مى ميراند، رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ، نمرود در پاسخ مى گويد: أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ: من زندگى مى بخشم و مى ميرانم، براى اثبات ادعاء خود دو زندانى را احضار مى كند، يكى مستحق اعدام و ديگرش سزاوار رهايى، مستحق اعدام را رها نموده و فرمان كشتن بى گناه را صادر مى كند!! و با اين اقدامش به ابراهيم نشان مى دهد كه مى تواند فرمان قتلش را صادر كند، اما پاسخ ابراهيم اين است: فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ: پروردگارم آفتاب را از شرق برمى آرد، تو آن از غرب بر آر!! مشاهده مى كنيد كه ابراهيم (عليه السلام) براى اثبات وجود خدا به حوادث طبيعى و روزمره چون طلوع و غروب منظم خورشيد و پيدايش انسان و زندگى و مرگ او استناد مى كند و نمرود آن را كافى نمى خواند و خواهان خارق العاده ها است!!!
مى بينيد كه قرآن براى معرفى بهتر اين "ذهنيت خاطئ" در داستان بزرگترين موحد تاريخ و جد تمامى مؤمنان ابراهيم (عليه السلام) چه خوب مى فرمايد: ابراهيم (عليه السلام) مى گويد: " رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ " پروردگارم همان است كه زنده مى كند و مى ميراند، و همان است كه خورشيد را از مشرق برمى آرد، براى ابراهيم (عليه السلام) مرگ و زندگى و آمد و شد شب و روز دليل است، از مشاهده همين مظاهر ملموس و مشهود هستى بسوى پروردگارش رهنمائى شده و ديگران را نيز با استناد به آن بسوى خدا دعوت مى كند؛ ولى نمرود اين استدلال را كافى نمى شمارد و مى گويد: (أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ) من نيز زنده مى گذارم و مى كشم. ذهنيت نمرودى همين است كه خدا را بايد با "اعجازها"، "فوق العاده ها"و "اسرار فوق طبيعى" ثابت كرد، با "رازها" و "رموزها" نه با "ظاهرها" و "نمودارها"، در حاليكه اسلوب قرآن چنان است كه براى اثبات حضور خدا در تمامى حوادث طبيعى و براى اثبات تمامى ادعاهاى اساسى خود بر اشياى مشهود و صحنه هاى نمايان استشهاد مى كند.
ابراهيم (عليه السلام) به پدرش و تمامى مخاطبين خود نيز مى گويد:
قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ * أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الأَقْدَمُونَ * فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِينَ * الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ * وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ *
الشعراء: 75-81
‏گفت: آيا مى دانيد آن چه را شما مى پرستيد و پدران پيشرو تان؛ همه شان دشمنان من اند، جز پروردگار عالميان، همان كه مرا آفريده و هدايتم مى كند، و آن كه به من مى خوراند و مى ‌نوشاند، ‏‏و هنگامى كه بيمار شوم او است كه مرا شفا مى ‌دهد، و آن كه مرا مى ‌ميراند و سپس مرا زنده مى كند. و همان كه اميدوارم در روز محاسبه و مكافات و مجازات خطاهايم را بيامرزد.
معنى سخن ابراهيم عليه السلام چنين است: آن چه را شما و پدران پيشين تان مى پرستيد، همه شان دشمنان من اند، به ديده دشمن به آنان مى نگرم، رب العالمين را معبود يگانه خود گرفته ام، همان كه مرا آفريده است و مرا هدايت مى كند، اسباب، ذرائع و استعدادهاى رهيابى و هدايت را به من عنايت كرده، چشم، گوش، عقل و خرد و تمامى اعضاء و استعدادهايى كه به كمك آنها حق را از باطل، خوب را از بد، مفيد را از مضرو دوست را از دشمن تفكيك مى كنم، همان كه رازق من است و تمامى اسباب رزق و روزى را او آفريده، از آسمان باران مى باراند و از زمين دانه و ميوه مى روياند و از اين طريق به من و امثال من روزى مى دهد، هرگاه بيمار شوم و توان مقابله با مرض را از دست دهم، اوست كه شفا مى دهد، توان و استعداد مقابله با بيمارى ها را در بدنم به وديعت گذاشته، اين نشانه فضل و رعايت اوست كه از بيمارى شفا مى دهد، همان كه فيصله مرگ و زندگى ام از سوى او صورت مى گيرد، به اراده اوست كه در لحظه معين و از قبل تعيين شده اى به دنيا مى آيم و در لحظه مقدرى دنيا را ترك مى كنم، نه كسى قادر است لحظه ثابت پيدايشم را تغيير دهد و نه از مرگم جلوگيرى كند، و همان كه اميدوارم در رستاخيز و محاسبه نهايى با بندگانش خطاهايم را بيامرزد.
اگر كمى دقت كنيم در اين خطاب جامع ابراهيم عليه السلام نه تنها چگونگى باورمندى يك انسان موحد در باره آفريدگار را در برابر خود نمايان مى يابيم و خدا را به ما معرفى مى كند؛ بلكه دلائلى خيلى محكم و قانع كننده را در برابر هر مخاطب خود مى گذارد، بايد متوجه باشيم كه ابراهيم عليه السلام با گروهى مشرك و بُت پرست مواجه بود، خطابش متوجه آنان و دلائلش براى اقناع آنان بود، مى خواست معبودان جعلى و دروغين آنان را نفى كند و دلائل محكمى را در رابطه به اثبات حضور خدا در تمامى انحاى عالم و جريانات آن در برابر آنان بگذارد، دلائل محكمى كه او ارائه كرده اينها اند:
• وجود من گواه آن است كه حتماً آفريدگارى دارم، اين باور كه ممكن است آفريده اى بدون آفريدگار و مخلوقى بدون خالق ايجاد گردد نه با عقل انسان مى سازد، نه با فطرت او و نه علم و منطق بر آن صحه مى گذارد.
• استعدادهاى گوناگون رهيابى و تشخيص خوب از بد و عقل و خردى كه در وجود من تعبيه شده و مرا در شناخت حقيقت يارى مى كند، اينها همه حتماً و بايد عطايا و مواهب آفريدگارى هادى و رهنما باشد، ديده هاى من گواهى مى دهند كه پروردگار من بصير و بينا است، گوشهاى من نشانه آن است كه آفريدگار من سميع و شنوا است، علم من دال بر آن است كه خالق من عليم و دانا است، هر صفت مخلوق و مصنوع مظهرى از مواصفات خالق و صانع آن است.
• در آغوش اين كائنات فراخ و وسيع و شامل ملياردها پديده گوناگون؛ شاهد همآهنگى ها و تنسيق خيلى دقيق و موزون و تعادل و توازن فراگير هستيم، رزق و روزى تمامى جانداران آن به گونه منظم و مستمر فراهم مى گردد، در تهيه رزق و روزى براى آنها زمين و آسمان دست بهم مى دهند، مشتركاً و با كمال دقت و اهتمام كار مى كنند، انتظام رزق و روزى تمامى انسانهاى روى زمين و همه جانداران خرد و بزرگ، و پاسخ به تمامى نيازمندى هاى آنها و تهيه تمامى آن چه به آن نياز دارند و دوام زندگى شان به آن وابسته است، پيدايش همه اينها به گونه منظم و مستمر و به اندازه كافى نشان مى دهد كه اين عالم نه تنها پروردگار مدير و مدبرى دارد بلكه ثابت مى كند كه پروردگار زمين و آسمان و هر چه ميان آنهاست يگانه است، چون در هيچ جايى اين كائنات آثار حضور دو مدير و مدبر را نمى يابيم.
• مقاومت انسان در برابر بيمارى ها از يك سو و شفاى كسى كه به بيمارى مبتلا شده از سوى ديگر نشان مى دهد كه آفريدگار انسان ذاتى عليم و حكيمى است كه در برابر تمامى خطرات احتمالى آينده كه صحت او را تهديد مى كند و باعث ابتلاء او به بيمارى هاى گوناگون مى شود؛ استعدادها و نيروهايى را در او به وديعت گذاشته كه امكان مقابله با اين تهديدها را براى او مقدور ساخته. اهميت اين موضوع را كسى به خوبى درك مى كند كه از ابعاد گسترده اين استعداد و نيروى مقاومت آگاهى كافى دارد، او مى داند كه انسان در هر لحظه مورد هجوم چه تعدادى از ميكروبهاى مضر و بيمارى زا قرار مى گيرد، از طريق تنفس و خوراك و آشاميدنى ها داخل بدن انسان مى شوند، بر جلدش مى نشينند، اگر در وجود انسان استعداد نيرومند مقابله با اين سپاه مهاجمان نامرئى وجود نداشت با هيچ وسيله ديگر نمى توانست دوام زندگى اش را تضمين كند. آفريدگار عليم و حكيم در بدن انسان براى مقابله با تمامى اين مهاجمان خطرناك نيروى مدافعتى را تعبيه كرده كه هم توان تشخيص تمامى دشمنان گوناگون را دارد و هم توان مقابله با آنان را، مى تواند هر دشمن (ميكروب) را به زودى بشناسد و مى تواند دواى ضد آن را توليد كند، كارى كه بزرگترين و مجهزترين لابراتوار هاى دنيا و فابريكه هاى دوا سازى قرن بيست و يك نيز از آن عاجز اند!! طب پيشرفته قرن بيست و بيست و يك مطمئنترين طريقه معالجه بيمارى هاى خطرناك را كه خود از معالجه آن و حتى تشخيص ويروس آن عاجز است در اين يافته است كه همين استعداد درونى انسان را براى مقابله با آنها تحريك و تحريض كند، واكسين اكنون معتمدترين اسلوب معالجه بيمارى هاى خطرناك است، مى دانيم كه واكسين چيزى بيش از تحريك و تحريض نيروى مقاومت انسان در برابر ميكروب نيست، در عمليه واكسين ميكروب نيمه جان به خون انسان تزريق مى شود، كرويات سفيد خون با مشاهده آن احساس خطر مى كنند، آماده مقابله مى شوند، دشمن مهاجم را محاصره مى كنند، كار شناسايى دقيق آن انجام مى دهند، تشخيص مى دهند كه با چه چيزى و كدام دوايى آن را از ميان خواهند برد، همان را به مقدار كافى توليد مى كنند، به پيمانه اى كه نه تنها علاج اين مهاجم را نموده و آن را از پا مى اندازد بلكه براى خطرات محتمل آينده نيز كفايت مى كند، همين آمادگى باعث مى شود تا در آينده نيز خطرى از ناحيه هجوم مكرر اين ميكروب اين انسان را مبتلا به مرض نكند و به مجرد ورود به بدن از پا بيفتد.!! و اين كاريست كه ساينس با تمامى وسائل و تجهيزات مدرن خود از انجام آن عاجز است. خطرناكترين و رعب انگيز ترين بيمارى قرن بيست اين بود كه در نتيجه برخى از عوامل؛ همين مقاومت انسان از ميان رفته و در نتيجه آن انسان از مقابله با بيمارى عادى اى چون زكام و ويروس آن و از علاج زخم عادى نيز ناتوان مى شد. بيمارى مدهش اين قرن (ايډز) بود و هنوز هم است كه به سبب آن نيروى (مقاومت) بدن انسان در برابر ميكروبها و امراض از ميان مى رود. ابراهيم عليه السلام توجه مخاطبينش را به اين حقيقت مبذول مى كند و مى گويد: پروردگار من همان است كه پس از مبتلا شدن به بيمارى صحتم را به من برمى گرداند، وى توان مقابله با بيمارى ها را در من تعبيه كرده، اين نشانه فضل و عنايت اوست كه پس از ابتلا به بيمارى صحت ياب مى شوم.
• زندگى انسان گواه آن است كه آفريدگارش زنده است!! آيا عقل انسان مى پذيرد كه مخلوقى زنده خالقى زنده نداشته باشد؟!! فقط آفريدگار زنده مى تواند مخلوق زنده بيافريند، در يك مصنوع فقط صانعى مى تواند صفتى را تعبيه كند كه خود به آن متصف باشد.
• مرگ انسان نشانه آن است كه اين اشرف المخلوقات در برابر اراده قاهره اى حاكم بر او و تمامى عالم مقهور و محكوم است، نمى خواهد بميرد ولى نمى تواند خود را از مرگ حتمى نگهدارد، نمى تواند موعد ثابت مرگش را تغيير دهد، هيچ چيزى در اين عالم را چنان نمى يابد كه در تحقق تمناى نجات از مرگ او را يارى كند!! قرآن مرگ انسان را نشانه روشن و هويداى اين حقيقت مى خواند كه انسان در برابر اراده رب العالمين مقهور و محكوم است، چنانچه مى فرمايد:
فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ * وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لاَّ تُبْصِرُونَ * فَلَوْلاَ إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ * تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ *
الواقعه: 83-87
‏پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى ‌رسد، ‏و شما (صحنه مرگ را) در چنين حالى مى ‌نگريد، ( و اما هيچ كارى از شما ساخته نيست)، و ما به او نزديكتر از شما ايم، و اما شما نمى ‌بينيد، اگر محكوم و مقهور (اراده پروردگار تان) نيستيد آن را بر گردانيد اگر راستگو ايد. ‏
در اين آيات متبركه شاهد اين رهنمودهاى روشن هستيم:
• آنان كه حضور فعال پروردگار را در حوادث عالم انكار مى كنند؛ در برابر اين پرسش چه پاسخى دارند: اگر شما در برابر اراده قاهره پروردگار تان كه فيصله مرگ و زندگى از سوى او صادر مى شود؛ مقهور و محكوم نيستيد؛ چرا نمى توانيد روح تان را آنگاه كه به حلقوم مى رسد برگردانيد و از خارج شدنش مانع شويد؟!! خود يا دوست و عزيز تان را در حالت نزع مى يابيد، تمنا و تلاش تان اين است كه جلو مرگ را بگيريد، تمامى توان و طاقت تان را بكار مى گيريد، هر درى را دق الباب مى كنيد، از هر كسى استمداد مى جوييد، چرا از تحقق تمناى تان عاجزيد؟!! در برابر فيصله و اراده كدام ذات قاهر و حاكم مقهور و محكوميد؟!!
• زمانى كه شما در كنار دوست و عزيزى كه در حالت احتضار و جان دادن است گرد آمده ايد، حالتش شما را به سختى مى آزارد، تمناى تان اين است كه مرگش به تأخير بيفتد، دردش بكاهد و اگر مى ميرد روحش به آسانى وداع گويد، ولى هيچ يكى از تمناهاى دل تان برآورده نمى شود، با بى صبرى و وارخطايى منتظر پايان قضيه ايد، بدون آن كه به يقين بدانيد چه پيشآمدى را شاهد خواهيد بود. آيا مى دانيد كه در اين حالت خدا در كنار شما و دوست تان قرار دارد، نزديكتر از شما به او؟!!، آيا حضور خدا را احساس نمى كنيد؟!! اگر چنين است بايد به نافهمى تان تأسف كرد!!
• اگر انسان خدا منكر در باورهاى الحادى اش دروغ نمى گويد، خود و ديگران را نمى فريبد و در برابر اراده پروردگارى مقهور و محكوم نيست كه فيصله مرگ و زندگى از سوى وى صورت مى گيرد، بايد مى توانست از مرگ مانع شود و على الاقل موعد آن را تغيير دهد و به تعويق بيندازد!! مجبوريت و محكوميتش در برابر قرار و فيصله مرگ را چگونه توجيه مى كند؟!! هاوكينگ بيمار است، دكتوران معالجش سالها قبل مرگ او را پيش بينى كرده بودند و در ۲۱ سالگى اش به او گفتند: فقط چند سال ديگر زنده خواهد ماند، بيش از چهل سال خلاف پيش بينى آنان زنده ماند، چرا كسى قادر نيست او را از اين بيمارى نجات دهد؟ چرا پيش بينى هاى دكتوران معالج او نادرست و خلاف حقيقت ثابت شد؟ اگر نظر ورزيده ترين اطباى غرب در باره مرگ يك انسان تحت معالجه آنان نادرست از آب در مى آيد چگونه باور مى كنيد كه نظر اين انسان بيمار در باره حادثه سيزده مليارد سال قبل درست خواهد بود؟!!
• حرف آخر خطاب ابراهيم (عليه السلام) به مخاطبينش در باره آخرت است كه گفت: پروردگارم همان ذاتى است كه قيامت را برپا خواهد كرد، در برابرش خواهم ايستاد، اميدوارم خطاها و اشتباهاتم را بيآمرزد، چنانچه مشاهده مى كنيد؛ از نظر ابراهيم (عليه السلام) ايمان به رب العالمين و باور به آخرت باورهاى لازم و ملزوم اند، كسى كه به پروردگار عالم باور دارد اين باور او را وامى دارد تا به روز آخرت و مكافات و مجازات الهى باور داشته باشد. اين را از شأن و عظمت رب العالمين بعيد مى پندارد كه عدالت را تأمين نكند، به داد مظلوم نرسد و ظالم را مجازات نكند.
قرآن از يك سو و تاريخ از سوى ديگر گواهى مى دهد كه مشكل موحدين در طول تاريخ همواره با دو گروه داراى دو ديدگاه و پندار در باره پيدايش عالم و پديده هاى آن بوده اند: آن كه مى گفت: ماده نه خلق شده و نه ازميان مى رود، جاويدانه و ابدى است، و آن كه گمان مى كند كائنات به گونه تصادفى، از خود و بدون آفريدگار هست شده. يك پندار به زباله دان تاريخ انداخته شد و علم و ساينس بر آن خط بطلان كشيد و پس از زوال اتحاد شوروى و سرنگونى سلطه خدا ستيزان كمونيست در روسيه و سائر پايگاههايش؛ ديگر نه مبلغى دارد و نه حامى و مدافعى. امروز همه مى گويند كه ماده هم خلق شده و هم از ميان مى رود، ساينس حتى در باره لحظه پيدايش تمامى عالم و پديده هاى آن و عمر آن ارقامى ارائه مى كند. اما باور به پيدايش خودبخودى عالم و ماده؛ بدون آفريننده و خالق؛ باور غيرعلمى تر، نامعقولتر و خرافى تر از باور كمونيستهاست، كسى كه بگويد: ماده هست شده براى او انكار از هست كننده اش كمال سفاهت است و هيچ انسانى عاقل اين ادعاء نامعقول و غيرعلمى را از او نخواهد پذيرفت.
به اين نظر هاوكينگ نيز توجه كنيد كه مى گويد: کشف منظومه‌هاى ديگر نظير منظومه خورشيدى ثابت کرد که منظومه ما که در برگيرنده يک خورشيد و سياره‌هايى است که پيرامون آن مى ‌چرخند يک پديده منحصر به فرد نيست. اين واقعيت نشان داد که وجود حالت فيزيکى ايده‌آل بين خورشيد و کره زمين و پيدايش انسان روى کره زمين يک پديده از پيش طراحى شده و دقيق براى موجوديت و رفاه انسان نيست!!
عرائضى به مدافعان اين نظر دارم: تا آنجا كه در باره منظومه شمسى و سياره هاى آن و منظومه هاى حول و حوش آن تحقيقات صورت گرفته نشان مى دهد كه حالت فيزيكى موجود ميان خورشيد و زمين كاملاً ممتاز و منحصر به فرد است، تا اكنون هيچ سياره اى يافت نشده كه وضعيت شبيه زمين را داشته باشد و هيچ منظومه اى كشف نگرديده كه شباهتى با منظومه شمسى ما داشته باشد، در هيچ كره اى غير از زمين آثار حيات يافت نشده، هيچ پژوهشگرى جسارت اين ادعاء را نكرده كه در منظومه ديگر كائنات و كهكشان ما و سائر كهكشانها سياره اى كاملاً و صد در صد شبيه زمين وجود دارد. ادعاء هاوكينگ در صورتى ارزش علمى مى داشت كه سياره و منظومه شبيه به زمين و منظومه شمسى يافت مى شد. اگر حالت فيزيکى ايده‌آل بين خورشيد و کره زمين و پيدايش انسان روى کره زمين يک پديده از پيش طراحى شده و دقيق براى موجوديت و رفاه انسان نيست؛ پس چيست؟!! براى اين حالت ايده آل چه تفسير و توجيهى داريد؟!! اگر آن را تصادف مى خوانيد بايد بگوييد كه اين يك تصادف ممتاز و استثنايى است، تصادفى كه ند و همتا ندارد، اين را نيز بايد ثابت كنيد كه تصادف مى تواند به قانونمندى ها، هدفمندى ها، نظم، همآهنگى، تعادل، زيبايى، و بالاخره به حيات منتج شود، حيات اين پديده اى كه نتيجه دقيقترين نظم، تنسيق، همآهنگى و هدفمندى ميان مليونها و حتى ملياردها سلول، و هزاران ژن است، هر ژنى مأمور انجام وظيفه خاصى در بدن، و زندگى يعنى همآهنگى هاى دقيق ميان تمامى اين سلولها و ژنها، حيات اين پديده اى كه تا هنوز انسان از ايجاد و پيدايش بسيطترين نمونه آن عاجز است، نمى تواند يك تار موى انسان را بسازد!! و اين در حالى است كه بدن انسان از خاك مرده نطفه زنده مى سازد!! اما خود انسان با اين همه تيكنالوژى پيشرفته اش از معالجه انسان بيمارى چون هاوكينگ عاجز است!! از زمره هزاران سافت وير و نرم افزارى كه در بدن اين انسان تعبيه شده تنها يكى از كار افتاده و از انجام وظيفه اش ناتوان گرديده؛ كسى در تمامى دنيا يافت نمى شود اين سافت وير را تعويض و ترميم كند!!! باور به تصادف از يك انسان نافهمى كه از قانونمنديها، نظم، دقت و هدفمندى هاى موجود در عالم هيچ اطلاعى ندارد زياد قابل نكوهش نيست، اما از كسى كه ادعاء باور به ساينس و علم دارد و به نام ساينسدان و فزيكدان شهرت يافته خيلى خيلى نكوهيده و حيرت آور است.
هاوكينگ در تأييد و حمايت از نظريه انيشتين در باره نسبيت عام (جاذبه و انحناى فضاء - زمان) دليلى ارائه كرده كه با يك فزيكدان نمى زيبد؛ مى ‌گويد: جهان را مانند سطح زمين در نظر بگيريد، شما مى ‌توانيد در هر جهتى که مى ‌خواهيد بدويد، اما هرگز به انتهاى زمين نخواهيد رسيد!! به ايشان مى گويم: اشتباه مى كنى، همه ما به شمول خودت به انتهاى سطح زمين رسيده ايم، آنهم بدون دوش!! آيا نمى دانى كه انتهاء يك خط دو نقطه در دو انتهاء خط است، انتهاء هر سطح يك خط است كه سطح را احاطه كرده، اما انتهاء يك جسم هر نطقه سطح بيرونى آن است، زمين يك كتله و جسم است؛ هر نقطه سطح آن يك انتهاء است.
حقيقت اين است كه انكار از خدا منشأ روانى دارد نه عقلى و علمى و يا منطقى، ايمان به خدا يعنى ايمان به متعالى ترين ارزشها، بلندترين معيارها، والاترين اخلاق، و ممتازترين شايستگى ها، خدا الگوى خوبى است، ايمان به خدا يعنى ايمان به خوبى و زيبايى و جمال و عدالت و حق شناسى، و به اصطلاح قرآن (تصديق بالحسنى)، قرآن در باره مؤمن مى فرمايد: صدَّق بالحسنى: شايستگى و زيبايى را تصديق كرد و در باره كافر مى فرمايد: كذَّب بالحسنى: زيبايى و شايستگى را انكار كرد. منكر شايستگى ها نمى تواند به خدا باور كند، او پيش فرضهايى نزد خود دارد كه با ايمان به خدا نمى سازد. كسانى كه باور به خدا نه با عملكردهاى گذشته شان سرسازش دارد، نه با اراده جرم و گناه شان در آينده، و نه با پيش فرضهاى شان همخوانى، انكار از خدا تقاضاى اين گذشته گنه آلود، اين آينده جرم زاى و اين پيش فرضهاى برخاسته از عزم گناه و جرم است.
در پايان اين بحث بايد عرض كنم:
اعتقاد به خلقت تصادفى، بى برنامه قبلى و غير هدفمندانه نه تنها باور غيرعلمى و خلاف حقيقت است بلكه عواقبى بدى براى انسان و جامعه اش در پى دارد، اگر به زندگى از افق تصادف و بى هدفى بنگريم، گمان كنيم كه تصادفى به دنيا آمده ايم، نه خالق مدبرى داريم و نه هدف و برنامه اى در خلقت ما و تمامى هستى دركار بوده، از نقطۀ مجهول آغاز كرده ايم، به سمت مجهول در حركتيم و در انتهاى مجهولى توقف مى كنيم، در اين صورت حتماً كسى و داراى شخصيتى خواهيم بود كه ماترياليزم ترسيم مى كند و مشخصاتش را در جلو ما مى گذارد و ما مصداقش را در ديكتاتورى اتحاد شوروى و ستمگرى هايش در مستعمراتش ديديم، در عملكردهاى كمونيستهاى بى رحم، انسان دشمن و خدا ستيز آن را مشاهده كرديم، در صدها گورستان دسته جمعى در افغانستان ديديم، و مصداق ديگرش را در چهره بريتانيايى ها و امريكايى هاى بى رحم در افغانستان، عراق و سائر مستعمرات بريتانيا و امريكا و در زندانهاى گوانتانامو، ابوغريب، بگرام، كندهار و ... مشاهده كرديم. ولى اگر به انسان و جهان از ديدگاه ايمان به خدا و با اين باور بنگريم كه هدف و مقصودى در خلقت اين عالم و پديده هاى گوناگونش مطمح نظر بوده، همه چيز درست و دقيق آفريده شده، هيچ چيز بيهوده اى در اين عالم سراغ نمى شود، نه تصادفى دركار است و نه بيهودگى و بى هدفى اى، در آن صورت كسى خواهيم بود كه هر گامش را سنجيده و محتاطانه بر مى دارد، كسى كه به آخرت و حساب و كتاب آن و مكافات و مجازات آن باور دارد، كسى كه خود را عضو خانوادۀ بزرگ كائنات كه آفريدگار واحدى دارد؛ تلقى مى كند، به همه چيز به ديدۀ دوست و همسفر مى نگرد، با همه كس به مهربانى برخورد مى كند. همان كسى كه دين به تصوير مى كشد.
نگاه واقعبينانه و مؤمنانه به هستى و حركت در روشنايى آن؛ انسان را به معراج بلند معنوى و بلند ترين قلۀ شرف و عزت بالا مى برد و ديدگاه تنگ نظرانۀ مادى و انكار از خدا و آخرت انسان را به حضيض پستى و پرتگاه ذلت و دنائت مى كشاند. مؤمن نه ظلم مى كند و نه ظلم مى كشد، نه خود به حقارت تن مى دهد و نه ديگرى را حقير مى شمارد، در حاليكه منكر خدا و آخرت هر كارى را كه منافع مادى او را تأمين كند جائز مى خواند، هر چند تن دادن به حقارت باشد و تجاوز بر حق ديگران و تحقير و تذليل شان.

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • جناب آقای پرویز بهمن، بسیار مضحک است که هم به اسم مستعار ، افاضهء مطلب میفرمائید و هم بخش کامنت گذاری را « مسدود» می سازید! مطلب شما در باره پیروان گلب الدینی داعش، مهم است؛ نباید زمینهء بحث آن از میان برداشته شود. با احترام.آصف نیرو

  • in site mulahan ast ya site kaferan ? her do shan ni mee schwad dea yack site moghalat banawasand.be mezeh kerda in hazargi site ra

  • بهمن از بسکه بی آب و بی آبرو شد، حالا دیگر جرئت نمیکند،
    مقاله های مالیخولیائی اش را درین سایت در معرض دیدگاه و نظریات
    خوانندگان بگذارد. از همین لحاظ بخش کامنت گذاری را مسدود می سازد.

  • برای بیک بن یا انفجار بزرگ،ضرورت عامل بیرونی وجود ندارد.
    زیرا در یک نقطه یی که خوردتر از اتم و یا خوردتر از هسته اتم و یا هم کوچکتر از آن یعنی ده به توان منفی سی و پنج متر، تمام انرژی موجوده کاینات که ما و شما یا آنها را به شکل ماده که در تشکیل ستاره گان و سیارات وجود دارد می بینیم و یا به شکل ماده نامریی که ما دیده نمیتوانیم ،اما از روی تاثیر آن احساس موجودیت آن را میکنیم و یا به شکل انرژی نا مریی که باعث انبساط کیهان میشود، آنقدر متراکم باشد که اندازه تراکم آن به ده ملیارد بیلیون بیلیون بیلیون بیلیون بیلیون بیلیون بیلیون گرام در یک سانتی متر مکعب باشد، این خود سبب این میشود که این نقطه کوچک در اثر فشار انرژی بطرف بیرون، انفجار کند و توسعه پیدا کند و یک مقدار انرژی به ماده تبدیل شود و بمرور زمان در اثر قوه جاذبه این ماده اولیه که عبارت از هیدروجن و هیلیوم است، تراکم کنند و ستاره گان بوجود بیایند و در داخل ستاره گان در اثر تعاملات هستوی عناصر سخت تری تا آهن بوجود بیایند و بعداُ در اثر انفجار این ستاره ها، این عناصر ثقیله به فضا پرتاب شوند و در یک نقطه دیگر فضاً در اثر تراکم با هایدروجن و هیلیوم و غبار های کیهانی، ستاره جدید بمیان بیاید و این عناصر ثقیله در اطراف ستاره جدید به شکل سیاره گان تشکیل شوند و یکی ازین ستاره گان آفتاب ما باشد و یکی ازین سیاره ها زمین ما باشد.
    در آغاز زمین به شکل یک کره آتشی میباشد که به مرور زمان سرد میشود و در روی آن آب بوجود می آید و در داخل آب در اثر تعاملات کیمیاوی میان عناصر کاربن و هایدروجن و آکسیجن ،نایتروجن و دیگر عناصر، تیزاب مورچه بمیان می آید و از تیزاب مورچه پروتین و از پروتین اولین زنده جان های یک حجروی بدون هسته و بعداً با هسته و بعداً در اثر انقسام حجرات،حیوانات چند حجروی واین حیوانات چند حجروی در اثر فوتو سنتیز اتموسفیر کره زمین
    را که زیاد تر از کاربن دای اکساید ساخته شده است پاک میکند و آکسیجن را آزاد میکند و قشر اوزون زمین تشکیل میشود که در نتیجه جلو افتادن شعاع ماورای بنفش را در روی زمین میگیرد و در نتیجه زمینه این که زنده گی از آب به خشکه بیاید فراهم ساخته میشود و باقیمانده تکامل تدریجی حیات است که از تخم گذراان به پستانداران و پریمات ها و شامپانزه ها و هوموزاوریا و هومو اریکتوس و نیاندرا تالا تا انسان امروزی.
    در مجموع از بیگ بن تا انسان امروزی یک زمان سیزده و نیم ملیارد ساله را در بر میگیرد.

  • رد تیوری بیگ بنگ:

    استفاده از مدل انفجار بزرگ بيشتر به عنوان مقدمه أي براي «اثبات» ازلي نبودن جهان استفاده مي شود كه در برهان هاي جهان شناسي استفاده دارد. در عين حال، مي توان آن را به طور مستقل هم بررسي كرد.

    كشفيات تلسكوپهاي فضايي نشان مي دهد كه فركانس نور دريافتي از اجرام آسماني، به نسبت فاصله شان از زمين تغيير مي كند، كه با توجه به روابط دوپلر، نشان دهنده ي وجود سرعت نسبي بين منبع توليد نور و منبع دريافت آن است. به خاطر يكسان بودن اين پديد در جهت هاي مختلف، معني اين داستان اين است كه كل جهان در حال انبساط است. تمام اجرام در حال دور شدن از يكديگر هستند. اينكه اجرام در حال دور شدن از يكديگر هستند، و در عين حال نيروهاي موجود همه از نوع گرانشي هستند كه با اين دور شدن مخالفت مي كنند، نتيجه مي گيريم كه روند اين دور شدن در آينده كمتر خواهد شد، و در گذشته بيشتر بوده است. تنها چيزي كه مي تواند آن را توجيه كند (؟؟؟) اين است كه انفجاري وجود داشته باشد، كه در آن جهان به شكل كنوني ايجاد شده باشد، و سپس با نيروي ناشي از آن انفجار ذرات پراكنده شوند، و انبساط كنوني نيز باقيمانده ي حركت ناشي از آن انفجار باشد.

    اين مدل مانند مدل پرتاب توپي در سطح شيب دار است. اگر نيروي پرتاب زياد نباشد، توپ بعد از مدتي بالا رفتن مي ايستد، و سپس به عقب بر مي گردد. اگر نيروي پرتاب زياد باشد، توپ مي تواند به قله ي سطح شيب دار برسد و از آن سو پايين رود.

    در مدل انفجار بزرگ، انبساط جهان باعث افزايش فاصله ي بين اجرام ميشود، و در نتيجه نيروي گرانشي بين آنها را كاهش مي دهد. نيروي گرانش نيز خود با ايجاد شتابي در خلاف جهت انبساط سعي دارد جلوي گسترش جهان را بگيرد. مشخصا اگر نيروي اوليه به حدي باشد كه بتواند بر گرانش غلبه كند، جهان براي هميشه در حال گسترش باقي خواهد ماند، و اگر ضعيفتر باشد، طوري كه نيروي گرانشِ در حال كاهش پيش از اينكه به اندازه ي كافي ناچيز شود فرصت داشته باشد تا سرعت انبساط را به صفر برساند، انبساط متوقف مي شود، و سپس در خلاف جهت، منقبض مي شود، و بعد از مدتي به يك انهدام بزرگ خواهيم رسيد.

    البته انفجار بزرگ تنها تئوري موجود نيست، هرچند كه معروفترين آنهاست. در عين حال، از لحاظ علمي يقيني به حساب نمي رود.

    در اين تئوري، كار دنياي ما با يك انفجار بزرگ شروع مي شود، كه خداباوران آن را به معني ازلي نبودن جهان مي دانند. ولي آيا واقعا چنين است ؟ نه الزاما، زيرا مدل انفجار بزرگ هرگز نمي گويد كه پيش از انفجار بزرگ جهان وجود نداشته است.

    همانطور كه گفته شد يكي از سرنوشهاي جهان اين است كه به يك انهدام بزرگ منجر شود. اگر دقت كنيم مي بينيم كه هر انهدام بزرگ نيز مي تواند از سوي ديگر يك انفجار بزرگ ديگر باشد، و از اين طريق در روندي دايمي قرار گيرد. جهان مي تواند به اين شكل مطابق مدل انفجار بزرگ عمل كند، و در عين حال ازلي نيز باشد.

    پس مدل انفجار بزرگ در صورت درستي به معني ازلي نبودن جهان نيست، در عين اينكه حتا ازلي نبودن جهان هم نمي تواند به نتيجه ي مورد نظر برهانهاي جهان شناختي برسد

  • دلیل بیگ بنگ چه بوده است؟

    بسیاری از افراد این سوال را مطرح میکنند و حتی مارا محکوم میکنند که سعی در فرار از پاسخ به این سوال داریم، در اینجا تلاش شده است که پاسخ مناسبی به این سوال داده شود.شاید بتوان این سوال را اساسی ترین سوالی که به خداباوری یا خداناباوری افراد می انجامد دانست.

    اینکه علت بیگ بنگ چیست و اولین ذره را چه کسی خلق کرده و سایر سوالها بر میگردد به یک روش فکر کردن اشتباه که همان قانون علت و معلول است، این نوع طرز فکر که معمولا خداباوران آماتور اینگونه به اصطلاح از روش عقلی (!) به خدا اعتقاد پیدا میکنند از لحاظ تاریخی به ارسطو برمیگردد. ارسطو پس از بررسی حرکت های فیزیکی در زمین به این نتیجه میرسد که همه چیز در حال حرکت است، و در انتها میگوید:

    «پس جایگاه و نظرگاه ما این است: ما بحث کرده ایم که در تمام زمانها همواره حرکت بوده است و خواهد بود، و نیز توضیح داده ایم که اولین علت این حرکت ابدی چیست. همچنین پیشتر توضیح داده ایم که این حرکت اساسی کدام است و آن حرکت دهنده اساسی کدام است و ما حرکت دهنده اولیه را حرکت نکرده اعلام کرده ایم.»

    ارسطو، فیزیک، کتاب 8 ام، فصل 9 ام.

    به نظر ارسطو هر چر چیز برای اینکه به حرکت در بیاید به یک محرک نیاز دارد و محرک اولیه خدا است که خود دیگر محرک نیست. رد برهان حرکت ارسطو را در اینجا بخوانید.

    خداپرستان از بیان اینگونه پرسشها قصد دارند که همان برهان حرکت یا برهان علت و معلول را مطرح کنند که بیخدایان آنها را با استدلال سفسطه بودنشان را اثبات میکنند. این دو برهان توسط فلاسفه دینی خود به عنوان برهان های فاسد (برهان هایی که کامل نیستند) مطرح میشود اما بسیاری از افراد فکر میکنند واقعا با این دو برهان بسیار مشابه میتوان وجود خدا را اثبات کرد.

    بنابر این در جواب به این دسته سوالها باید ابتدا قضیه علت و معلول را خوب درک کنیم.

    رابطه علیت میگوید هر معلولی علتی دارد و این رابطه معمولا با اینکه «هر چیزی علتی دارد» اشتباه گرفته میشود، آیا هر چیزی معلول است؟! این که هر معلولی علتی دارد بسیار روشن است مثل اینکه بگوییم هر مضروبی ضاربی دارد، ولی آیا هر چیزی معلول است؟

    علت دریا چیست؟! علت سوسک چیست؟ علت عدد صفر چیست؟ علت «علت» چیست؟ علت خدا چیست؟!

    بنابر این خود خداباوران خداوند را به عنوان یک چیز که معلول است قبول ندارند و خداوند را علت العلل مینامند، در شرح های مفصل تر برهان علیت معمولا گفته میشود، معلول چیزی است که وجود نداشته باشد و آغاز به وجود کرده باشد، بنابر این این برهان را میتوان به این صورت خلاصه کرد:

    هر چیز که بوجود بیاید علتی دارد (پس معلول یعنی چیزی که شروع به وجود داشتن بکند)

    کائنات آغاز به وجود داشتن کرده است (بیگ بنگ آغاز کائنات است)

    کائنات معلول است، پس علتی دارد، علت کائنات خدا است!

    و در صورتی که شما بپرسید علت خدا چیست؟ خواهند گفت خداوند معلول نیست که بخواهد علت داشته باشد، خداوند علت العلل است! چون آغاز به وجود داشتن نکرده، از ابتدا تا انتها بوده و اصلا زمان برای خدا معنی ندارد.

    به همین سبک باید از کسانی که میپرسند علت بیگ بنگ چیست، پرسید، چرا فکر میکنید بیگ بنگ معلول است؟! میپرسند آن ذره ابتدایی بیگ بنگ را چه کسی در آنجا قرار داده است؟! از این افراد باید پرسید، از کجا میدانید که «کسی آن ذره را آنجا قرار داده است؟» که از ما میخواهید نام آن شخص را بیان کنیم؟!

    در کدام قضیه فیزیکی تابحال دیده اید که جواب یک سوال به یک «کس» برگردد که علت بیگ بنگ بخواهد به یک «کس» برگردد؟ این سوال مانند این است که بپرسیم، علت نوری که پس از برخورد با یک آینه منعکس میشود «کیست»؟ و مثلا جواب این است «حسن آقا!» کسانیکه پاسخ این سوال که «علت بیگ بنگ چیست» را با کلمه «خدا» پاسخ میدهند دقیقا کار مشابه را انجام میدهند!

    این که قبل از بیگ بنگ چه اتفاقی افتاده است و قبل از بیگ بنگ چه بوده است، از لحاظ فیزیکی حرف درستی نیست، بیگ بنگ از لحاظ فیزیکی علتیست که باعث بوجود آمدن زمان میشود، یا به عبارتی زمان و فضا طبق تعاریف فیزیکی از لحظه بیگ بنگ آغاز میشود. عبارت «قبل از بیگ بنگ» از لحاظ فیزیکی بی معنی است. برای روشن شدن موضوع به مثال زیر توجه کنید.

    فرض کنید قرار است یک بازی فوتبال بین دو تیم انجام بگیرد، زمان بازی از اولین لحظه بازی شروع میشود و ساعت از 0 تا 45 دقیق را اندازه میگیرد. اگر یک نفر از شما بپرسد دقیقه 25 ام، بازی در چه وضعیتی بود شما میتوانید به وی پاسخ دهید، اما اگر از شما بپرسد قبل از دقیقه 0 ام بازی در چه وضعیتی بود شما پاسخی برای وی نخواهید داشت، چون بازی اصولا از دقیقه 0 ام شروع شده است و نمیتوان مثلا دقیقه -10 امی برای آن در نظر گرفت. فیزیک دانان آغاز ساعت کائنات را از لحظه بیگ بنگ میدانند و زمان را از آن لحظه در نظر میگیرند. نکته جالبی نیز که در اینجا وجود دارد این است که فیزیک دانان همانطور که مثلا سرعتی بیشتر از سرعت نور را بی معنی میدانند، زمانی کمتر از زمانی بعد از لحظه مشخصی از بیگ بنگ را نیز بی معنی میدانند، یعنی هیچ واحد زمانی کمتر از اولین مرحله بعد از بیگ بنگ که از لحاظ فیزیکی نمیتوان در نظر گرفت.

    اشتباهی رایجی که باعث مطرح شدن این سوال میشود معمولا این است که افراد فکر میکنند بیگ بنگ ابتدای موجودیت است در حالی که این از لحاظ فیزیکی و فلسفی این دید اشتباه است. موجودیت نمیتواند بوجود بیاید.

    از لحاظ فیزیکی، یکی از اولین اصول فیزیکی قانون پایستگی ماده و انرژی است، ماده و انرژی نه بوجود می آیند و نه از بین میروند، بلکه تنها به صورتهای مختلف یکدیگر تبدیل میشوند بنابر این تصور اینکه بیگ بنگ باعث بوجود آمدن هستی و بودن است اساساً از لحاظ فیزیکی غلط است! ماده را نمیتوان خلق کرد و درست کرد یا از بین برد، ماده و انرژی تنها به یکدیگر تبدیل میشوند، بیگ بنگ ابتدای هستی نیست، بیگ بنگ جزوی از هستی و پروسه آن است. بنابر این خداپرستان باید درک کنند که بیگ بنگ آغاز کائنات و ساعت کائنات است نه آغاز هستی و وجود!

    قبل از اینکه فیزیک دانان به چنین نتیجه ای برسند فلاسفه در مورد این قضیه کاملا اتفاق نظر داشتند که هستی نمیتواند بوجود بیاید. چه فلاسفه خداپرست و چه غیر خدا پرست روی این اتفاق نظر دارند. بر خلاف آنچه بسیاری از دین داران فکر میکنند خود فلاسفه دینی نیز چنین نمیگویند که هیچ نبوده و ناگهان چیزی خلق شده. حال سوال این است که چرا یک چیز نمیتواند از هیچ چیز بوجود بیاید بلکه هر چیز باید از چیز یا چیزهایی بوجود بیاید؟

    پاسخ این است که هیچ چیز یا عدم، یک کلمه ایدئالیستی است، یعنی اینکه در عالم واقعیت و رئالیستی عدم نمیتواند وجود داشته باشد. عدم یعنی وجود نداشتن، اگر فرض کنیم عدم وجود دارد آنگاه دیگر عدم نیست، چون وجود دارد! بنابر این تصور اینکه هیچ چیزی وجود نداشته باشد و ناگهان چیزی بوجود بیاید (آنچه اکثر دین داران به اشتباه میپندارند) غیر علمی و غیر فلسفی و اشتباه است. به قول آخوند ها یک شیء از یک لاشیء بوجود نمی آید.

    حال که عدم نمیتواند وجود داشته باشد باید دانست که ماده یا انرژی هردو همواره به نسبت مساوی وجود داشته اند و خواهند داشت و این باز همان اصل پایستگی انرژی و ماده است.

    برای پدید آمدن بیگ بنگ و اینکه چرا اتفاق افتاده است تئوری ها و نظریات مختلف علمی ای وجود دارد که به فیزیک مربوط میشوند اما با در نظر داشتن مقدمات بالا باید دانست که هیچ علتی نمیتواند ماده را پدید بیاورد یا از بین ببرد، پس اگر به دنبال نقطه ای برای آغاز وجود هستیم در واقع به دنبال نقطه خیالی ای هستیم. دلیل و علت بیگ بنگ هرچه باشد نمیتواند باعث بوجود آمدن ماده باشد.

    مسئله حیات از مسئله ماده جداست! ماده نمیتواند بوجود بیاید اما حیات میتواند بوجود بیاید، ماده ابتدای وجود ندارد اما حیات دارد. در مورد اینکه حیات چگونه آغاز شد و چگونه ا دامه یافت دراین پرسش که اولین موجود زنده را چه کسی درست کرد. اولین حیات بر روی زمین با بوجود آمدن اولین سلول که از چند مولکول که ژن را تشکیل داده بودند و مسائل دقیق و مشخص بیولوژیک که در همان بخش تکامل چیست به آن به اندازه کافی پرداخته ایم بوجود آمده است.

    باید توجه داشت که وظیفه علم بررسی خواص و ویژگیها است و علم در موقعیت تشخیص اثبات وجود و یا عدم وجود یک پدیده مثل خدا نیست، با علم نمیتوان ثابت کرد که خدا هست، همچنین با علم نمیتوان ثابت کرد که خدا نیست، چیزی که ماهیت و وجود یا عدم وجود خدا را مشخص میکند علم نیست، بلکه فلسفه است لذا وقتی از بیخدایان سوال میشود که «اگر خدا وجود ندارد، پس جهان و انسان را چه کسی آفریده است » بجای اینکه به بررسی مسائل علمی بپردازند، ابتدا باید قضیه را از لحاظ فلسفی بررسی کنند و پاسخ دهند. یک بیخدا نباید لزوماً یک مهندس طراحی موشک یا یک فیزیک دان و یا یک بیولوژیست قهار باشد، شما برای اینکه اثبات کنید خدا وجود ندارد نباید صرفاً بدانید کائنات چگونه بوجود آمده است و یا حیات چگونه بوجود آمده است، البته این گفته در مورد خدا بصورت بسیار کلی و کلان است و الا به نظر من، قضیه بیگ بنگ و تکامل در صورت درستی، عدم وجود الله را بطور کامل اثبات میکند، چون تعریفاتی که از الله و کارهایش در تازینامه موجود است بطور واضح و مشخص با بیگ بنگ و تکامل در تضاد جدی است.

    در هیچ شاخه ای از علم در مورد دلایلی که به وجود خدا برسد صحبت نمیشود، در هیچ فرمول فیزیکی، شیمیایی و یا ریاضی ای کلمه انشاءالله و یا ماشاءالله دیده نمیشود، بنابر این کسانی که در علم دنبال اثبات وجود خدا و یا عدم وجود خدا میگردند، در واقع از فلسفه علم ناآگاه هستند.

    این مطالب تماماً به بررسی مسائل مربوط به این دسته از سوالها اختصاص داشت، اما جایگاه بیخدایان نسبت به علت بیگ بنگ به این صورت است.

    بیگ بنگ و تکامل هر دو تئوری های اگنوستیک هستند و نباید بعنوان دلایل اثبات عدم وجود خدا استفاده شوند، اما میتوانند عدم وجود الله را در صورت درستی نشان دهند، همچنین میتوانند نشان دهند ما برای توضیح نحوه بوجود آمدن کائنات و حیات نیازی به یک قدرت مافوق طبیعت نیاز نداریم.

    دلایلی که میتوانند برای بیگ بنگ آورده شوند جزو مسائل پیچیده فیزیکی است و پاسخ دادن به این دسته سوالها مانند اینکه «علت تکامل چیست» را امروزه دانشمندان با نوشتن کتابهای چندین جلدی تشریح میکنند و درک آنها توسط انسانهایی که تخصصی در زمینه های مشخص علمی ندارند چندان آسان نیست و جواب این سوال چنانچه گفته شد ربطی به وجود و یا عدم وجود خداوند ندارد.

    اگر فرض را بر نادانی بگذاریم، یعنی فرض کنیم که اساساً نمیدانیم دلیل بیگ بنگ و یا تکامل چیست، باز هم دلیل نمیشود که نادانی را با جواب «خدا» مخفی کنیم، ما در صورتی که این فرض را قبول کنیم، نمیدانیم که علت این قضایای علمی چیست، اما میدانیم که علت آنها خدا نیست و نمیتواند باشد (استدلالهای مربوطه را در رد برهانهای حرکت و علیت آورده ایم)

    در پایان چند منبع برای دو تئوری مهم برای توضیح بیگ بنگ و اتفاقات قبل از آن برای علاقه مردان معرفی میگردد.

    تئوری رشته (String Theory)

    کائنات اکپیروتیکی (Ekpyrotic Universe)

  • اید یالست ها یا طرفداران تیوری خلقت، زمانی که به ساختمان وجود خود و جهان پیرامون شان نظر می افگنند و به مغلق بودن آن، به این نتیجه میرسند که این جهان مادی ما با این گونه های مختلف مواد زنده و غیر زنده اش،باید خالقی داشته باشد.
    اما آنها از موجودیت چهار نوع انرژی طبیعت که عبارت از انرژی قوی هستوی،انرژی ضعیف هستوی، انرژی گرایش یا قوه جاذبه و انرژی الکترو مگنیتیکی است خبر ندارند، که همین انرژی ها در تغیر و تشکیل مواد و تبدیل آن به مواد زنده و تکامل زنده جان ها در طی زمان طولانی ملیارد ها سال، نقش اساسی را بازی میکنند.
    من فقط برای شما یک مثال میدهم:
    چند قطی رنگ را بگیرید و از بلندی بطرف زمین بریزید. در اثر ریختن رنگ به زمین شاید یک تصویری که هیچ چیز را افاده نکند،بمیان می آید، که این خود در اثر قوه گرایش یا جاذبه زمین بمیان می آید ،که در یک لحظه آنی صورت میگیرد.
    اما اگر شما بخواهید این تصویر را با مقدار معینه رنگ که صد فیصد هم شکل آن باشد، بیافرینید،
    وقت زیاد شما به مصرف خواهد رسید.
    حالا ما میتوانیم عوامل دیگر طبیعی را بالای تغیر شکل این رنگ ریخته در روی زمین نیز در نظر بگیریم. طور مثال باد،طوفان،باران،برف، آتش فشان و غیره عوامل طبیعی، که با تاثیر هرکدام ازین عوامل، این رنگ ریخته تغیر شکل میدهد.
    بناً تشکیل ماده، تعامل هستوی آن، تعامل کیمیاوی آن و تبدیل آن به مواد زنده در اثر تاثیر قوه های موجوده طبیعت و بعداُ انقسام حجرات و پیدایش موجودات چند حجروی و تکامل آنها به حیوانات و نباتات دیگر، همه و همه براساس ارتباطات این موجودات زنده با محیط زیست شان در طول ملیارد سال بمیان می آید.
    ناگفته نباید گذاشت که در طول ملیارد ها سال زندگی زمین، در اثر حوادث طبیعی چندین مرتبه تقریباً تمام موجودات روی زمین از بین رفته اند. اما باز دوباره موجودات جدیدی تکامل نموده اند.

  • قابل توجه برادران گلبديني!
    دوستان عزيز! من هرگز دروازهء پيامخانهء مقالاتم را به روي افراد غير مسوول كه گاه زير يك نام وگاهي زير نام ديگر بي ارتباط به موضوع عقده گشايي نمايند باز نميگذارم، كساني كه ميخواهد پيام بگذارند بايد در كابل پرس مانند خودم حساب اشتراك باز نموده باشند ومسوولانه پيام بگذارند، خواه موافق يا مخالف.
    اما افاضه هاي كنوني جناب حكمتيار بزرگوار را تا آخر نخواندم تنها به شكل سرسري آن را مرور نمودم، متاسفانه جناب شان حرف جديد براي گفتن نداشتند، تمام سخنان بالاي لحاف ملا نصرالدين بود، مثلا: ....... آنزمانيكه استيفن هاوكينگ باورمند به يك قوهء خارجي انفجار دهنده بود ...... چرا نظرش مورد تاييد بيخدايان قرار نگرفت وحالا كه نظر جديد در نفي نيروي خارجي انفجار دهنده داده است چرا مورد استقبال بيخدايان قرار گرفته است؟
    من درين باره نميخواهم اظهار نظر نمايم ونه خودرا با استيفن هاوكينگ ميتوانم مقايسه كنم، تنها چيزيكه ميخواهم خدمت شما وبرادر حكمتيار عرض كنم اين است: اين بندهء حقيرفقير سراپا تقصير پرويز بهمن به هيچ صورتي بخداي كه گلبدين وابوبكر البغدادي وساير اسلاميست هاي وحشي باور دارند باور ندارم ، كاملا مطمئن باشيد كه خداي ما وشما از هم فرق دارد ومن بخداي شما بي باور استم. خداي من خداي نيست كه آنرا برادر حكمتيار تعريف ميكند.
    خداي حكمتيار همان خداي موهوم وتوراتي است كه صهيونيست هاي اسرائيل به آن باور دارند، اينچنين خدا از نظر من مرده است، خداي كه براي بخش از انسانها امتياز قايل شود وآنها را بخاطر قتل عام فلسطيني ها در غزه وصبرا وشتيلا تشويق كند اينچنين خداي منافق وجنگ انداز خداي من نيست. خداي برادر حكمتيار نيز با خداي صهيونيست ها هيچ تفاوت ندارد، اسراييلي ها قتل عام اطفال وزنان وكودكان عرب را به اسم دين وقرابت با آن خدا توجيه ميكنند، برادر حكمتيار وابوبكر البغدادي وملاعمر وحقاني نيز با همان حجت ودليل مشابه خودشان را بنده گان برگزيدهء خدا براي قتل عام وكشتار مردم بيدفاع مسوول ميدانند.
    بناء زحمتكشي هاي برادر حكمتيار براي اثبات خداي موهوم شان كاملا بيجا است.
    اگر قرار باشد كه من به وجود خداي موهوم گلبدين وملا عمر وحقاني وسياف وملا ياسر باور كنم بهتر است بخداي موهوم بنيامين نتياهو وآرييل شارون وأسحق رابين نيز باور نمايم كه بنام دين وديانت و خويشاوندي با خدا انسان ميكشند وخون مي نوشند.
    خداي كه من به او باور دارم درهمان ابتداي نزول وحي خود به تمام أوهام وخرافات اسراييلي پاسخ داده است:
    وقالت اليهود والنصاري نحن أبناء الله واحباءه، قل فلم يعذبكم بذنوبكم؟ بل أنتم بشر ممن خلق
    ترجمه: يهود ونصارا ميگويد كه ما پسران الله ودوستان او هستيم، بگو اي پيامبر به ايشان اگر چنين بود چرا شما را خداوند به سبب گناهان تان عذاب ميكند؟ درحاليكه هيچ چيزي جز بشر نيستيد كه مانند ديگران آفريده شده ايد؟
    حقا اگر امروز سلسلهء وحي جاري ميبود خداي من به گلبدين وپيروان گمراهش چنين آيه اي را نازل ميفرمود و پرده از روي ادعاهاي كاذبانه وريا كارانهء شان بر ميداشت. مگر افسوس كه سلسلهء وحي قطع گرديده وگلبدين وپيروان گمراهش خودشان را نماينده گان تام الاختيار الله معرفي ميكنند وزير اين نام جنايت مي آفرينند. حقا كه من بوجود خداي گلبدين كافر هستم.

  • دوستان درک معنوی که همه ای ما یکی هستیم تیوری بیگ بنگ هم همه ای چیز از یک منبع ایجاد شده است و بعد به ذارات کوچکتر پراگنده شده و در سطع کوانتوم با هم در ارتباط هستیم و توسط امواج نور که بین سلول های ما ترکیب می شوند و ما یک کوانتوم هسیتم یعنی ذره از همان بیگ بنگ . پاپ فرانسیس هم در این اوخر به همان ذره بیگ بنگ متقعد شده و گفته که بیگ بنگ در باره منشا افرنیش و تیوری تکامل هیچ تضادی با تعالیم دینی ندارد او گفته ( نباید خداوند را جادوگری بیبنیم که با اعصای جادویی اش میتواند دست به هر کاری زد ) و هم چنان گفته که ادم و هوا داستانی بیش نیست و جهنم و بهشت وجود ندارد باور کنید که دارد جهان به همان واقییت اولی بیگ بنگ می رسد اگر دکان داران دین بماند .

  • At least he’s contributed to the world so far, you tell me Mr.Hekmatyar what have you done till now other than killing innocent people and civilian.

  • اگر تو خدا را میشناختی قاتل هزاران انسان نمیبودی. مرگ بر حکمتیار و یارانش. مرگ بر این وحشیها که برای رسیدن به خوابهای شومشان ارامش را از همه ما گرفته!!!!!!! مرگ بر تو اولاد سگ. مرک بر پادشاهان و طالبانت. مرگ بر پشتونستانت. خداوند شما را بدبختر از خواهد کرد که هستید!

  • آقاي حكمتيار از اينكه ممكن است شما خودتان اين به اصطلا ح مقاله را شخصا در اينجا به نشر سپرده و كامنت هارا ملاحظه ميفرماييد ، خوشحالم ، لذا ازشما خواهشمندم تا شخص شخيص خودتان پاسخ آنچه را كه من در اينجا از شما مي پرسم به گونه يي خلاصه ونه با اوردن لا طائلات ملال آورإرائه نماييد
    قبل لز طرح پرسش ، ميخواهم به شما اطمينان بدهم كه من در زينهء قسطها ي سي وهشت گانهء شما يادداشتها ي جالبي نوشته ام و به مجرد دست يابي به فرصتي مناسب به نشر آن إقدام خواهم كرد ،
    واما پرسش من از جناب شما اين است كه همين لاطائلاتي را كه به يقين كامل اكثر خواننده گان به شمول اين جانب عزيزياسين حال و حوصلهء خواندن انرا از سرتا پا ندارند و نيمه خوانده رهايش مي نمايند ، چند روز پيش در همين سايت كابل پرس شخصي به نام دكتر فكور در بخش كامنتها مقاله يي كه من زير عنوان ( دين ودانش در نبرد دائمي ...) نوشته ام به نشر سپرده است و حال در اينجا شما عين همان مطلب را يدون كم وكاست به نام خود منتشر كرده ايد سوال اينجاست كه آيا او ازشما دزديده است يا شما از او ويا اينكه هردويتان ازكس ديگري؟!
    از شما باردگر هم خواهشمندم پاسخي موجز إرائه فرماييد!
    سلامت باشيد
    عزيزياسين

  • سلام به خواننده هاي سايت وزين كابل پرس وسلام به جناب عزيز ياسين!
    جناب عزيز ياسين گرامي! دزدي وسرقت هاي ادبي وتغير دادن نامها از عبدالله فكور به حكمتيار واز حكمتيار به ملتيار واز ملتيار به قرآنيار واز قرآنيار به فرقانيار در فرهنگ دوستان حزب اسلامي يكي از قواعد بازي بشمار ميرود.
    برادر حكمتيار و هوادارانش در طول پنجاه سال حضور سياسي ونظامي شان در افغانستان ثابت كرده اند كه : آنها به هيچ يك از اصول اخلاقي پايبندي ندارند. در أوائل سالهاي به اصطلاح جهاد(؟) مقدس !!!!؟؟ شان اين عالي جنابان مقالات عربي برهان الدين رباني واستاد موسي تواناي بيچاره را دزدي وبعد بنام خودشان به كشورهاي عربي مي فرستادند . شخص جناب انجنيير صاحب را كه خودم با يكتعداد خبرنكاران عرب از نزديك ملاقات كرده ام مطمئن باشيد كه با تمام ادعاهاي پر طمطراقش از اداي يك جملهء ساده وبسيط بزبان عربي عاجز است. وي زمانيكه ميخواهد به عربي لب به سخن بگشايند بيسواد ترين عرب بحالش ميخندد . اما جناب شان اكثريت مردم افغانستان را مانند خودشان بيسواد و نادان تصور كرده اند، بهمين سبب حالا كه بخش بزرگ از اعضاي حزبش با ايشان وداع گفته اند جناب شان از فرط بيكاري وبي مضموني در مهمانخانه هاي ارتش پاكستان در كراچي مجبور استند تا براي خود يك مشغوليت شبا روزي پيدا كنند تا وقت گرانبهاي شان ضائع نگذرد

  • جناب گلبدین به این اندازه مقاله دراز را که راجع به رد ادعای استیفان هاوکنگ برای اثبات وجود خداوند نوشتی اگر نیم این مقاله را راجع به مغالطات که در منابع معتبر اسلامی ذکر است نوشته میکردی حالا نیم مردم اسلام را رها میکرد

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس