(بدون عنوان)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
روزهاست درگیرم. درگیر روزگار بدی که دست از سرم بر نمیدارد به هیچ
شکلی. شرح این ماجرا در توانم نبود. استاد و همکار ارجمندم« سید ابوطالب
مظفری » آن را به زیبایی هر چه تمام تصویر کردند. نوشته و شعر مقبولشان را
با هم میخوانیم.
خانم زهرا حسین زاده یا به قول برخیها «جواهری در در دری»، از شاعران
مشهور شعر معاصر ماست. در قدرت غزلهایش جای حرف نیست. اما گذشته
از آن انسان قانع و آرمانگرایی هم است. البته بسیار مغرور و سختگیر. این
صفات اما هیچکدام باب زمانة ما نیست. داشته باشی کلاهت پس معرکه است
چنانکه کلاه ایشان. زهرا فلسفه و کلام خوانده و من حداقل ده سال است شاهد
کوچکشیهای مکرر ایشان با خواهر بیمار و پدر بیکارش هستم. و تو چه میدانی
که اجارهنشینی و کوچ کشی چیست؟ من اما میدانم چون خودم هم بیست سال
است اینکاره ام. این روزها باز درگهایش گم بود. روزی که گفت کوچکشی دارم
این غزل را ابتدا به شوخی با ردیف دیگری البته برایش پیامک کردم اما بعد ادامه
یافت و به این شکل در آمد.
کشیدی کوچ غم را ، یا نه، بانو
بساط سوز و غم را، یا نه، بانو
به گاریچی سپردی خرت و پرتِ
اضافات الم را، یا نه، بانو
کسی آمد بگیرد گوشة بار
تکافوی کرم را ، یا نه، بانو
توانستی تراز هم بیاری
حساب بیش و کم را، یا نه، بانو
به دیوار اتاقت قصه کردی
شب و آسیب نم را، یا نه، بانو
به صاحب خانه گفتی وقت رفتن
رموزات ستم را ، یا نه، بانو
به زن های در و همسایه گفتی
مصیبات قلم را یا نه، با نو
به بنگاهی، مدلّل شرح دادی
حدوث این قدم را یا نه بانو
به گوش زندگی آهسته خواندی
حدیث زیر و بم را ، یا نه، بانو
دم رفتن بحل کردی به رغبت
نفوس محترم را ، یا نه، بانو
به روی رف فراموشیدی از عمد
کتاب و شعر و سم را، یا نه، بانو
آنلاین : http://kabotarechahi.persianbl...