صفحه نخست > دیدگاه > "سلحشور" ديروز، "تروريست" امروز؟

"سلحشور" ديروز، "تروريست" امروز؟

جنگ، خشونت و ستيزه جوئی، ميرات نظام های مستبد گذشته است
نجیب روشن
دوشنبه 16 جون 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

افغانها به اين شهره بوده و هستند که گويا «ملت غيور و سلحشور» ی بوده و می باشند. اين صفت هميشه با خطوط دُرشت و منقور طلائی در صفحات تاريخ ما حک شده و به مثابهء يگانه هويت ملی ما، به نسل های بعدی انتقال يافته است.

کلمهء «سلحشور» مخفف (سلاح شور)، به معنی «مرد جنگی»، «دلير و دارای سلاح» می باشد. نظر به اين تعريف، امروز يک افغان سلحشور، يعنی يک افغان جنگی، دلير و دارای سلاح، در رديف يک «تروريست» قرار گرفته و برای نابودی اش حتی جنگی را از خارج آغاز کرده اند: (جنگ عليه تروريزم)!

بنابر گفته های بالا، اگر «سلحشوری» را همرديف «خشونت و ستيزه جوئی» قرار دهيم، به اين نتيجه می رسيم که در افغانستان هميشه خشونت، جنگ و ستيزه وجود داشته و صلح واقعی هيچگاه وجود نداشته است.

اما عده يی از تحليلگران مسايل افغانستان و بخصوص آنانيکه واقعيت های افغانستان را در يک محدودهء تنگ و تعصب آميز می بينند، به اين عقيده اند که جنگ و خشونت های سه دهه ای اخير در افغانستان، محصول فعاليت های سياسی و دوران اقتدار ح.د.خ.ا است. به عبارهء ديگر اين تحليلگران ما به اين عقيده اند، که در دورانهای قبل از حاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان، صلح وجود داشت و مردم افغانستان برادرانه در کنار هم می زيستند!

بيائيد به اين مسأله از ديدگاه تاريخی بنگريم:

ما ناگزيرم اين مسأله (جنگ و صلح) در افغانستان را از عينک طبقاتی بنگرم، چه در غير آن بخطا خواهيم رفت. اگر قرار باشد که «صلح» و «جنگ» اين دو پديده ای مخالف هم در يک جامعه خود بخودی عمل می کند و فراهم می گردند، به اشتباه رفته ايم. در حقيقت اين مردم اند که وضع را از «صلح به جنگ» و از «جنگ به صلح» می کشانند. لذا بايد اول به اين پرسش پاسخ دريافت که چرا مردم به يکی از اين دو حالت: «جنگ» و يا «صلح» بر می گردند؟

در اينجا همان سوال جالب که:(اول تخم بوجود آمد يا مرغ)، تکرار ميشود، يعنی که اول «صلح» وجود داشته يا «جنگ». از لحاظ علم جامعه شناسی انسانها اولاً در صلح زندگی داشتند و بعداً بخاطر عدم رعايت عدالت و انصاف در تقسيم نعمات مادی و ايجاد طبقات متضاد (حاکم و محکوم)، به جنگ متوصل شده اند!

لذا اينکه چرا مردم افغانستان در طول تاريخ هميشه با خشونت و ستيزه جوئی همراه بوده و سلاح بر شانه های مردان، بهترين زيور مردانگی پنداشته می شد و هنوز هم ميشود، همانا در نبود يک نظام عادل و عدم رعايت اصل مساوات در جامعه بوده است! از اين سبب اين تحليل از ريشه نادرست است که در افغانستان قبل از هفت ثور 1357 خورشيدی، صلح وجود داشته و مسؤوليت تمام بدبختی های بعدی و کنونی، بر دوش ح.د.خ.ا است.
اگر تاريخ افغانستان را ورق زنيم، به روشنی خواهيم خواند که در کشور ما هيچگاه و در هيچ مقطعی از تاريخ، بخصوص از زمان هجوم اعراب تا امروز، صلح واقعی و سراسری وجود نداشته است. اگر مردم از جنگ های ميهنی در مقابله با مهاجمين خارجی فارغ شده اند، به زودی به جنگ های تهاجمی و غارتگرانه کشانده شده اند، و هر گاهيکه از آن جنگها نيز برای يک مدت کوتاه رهائی يافته اند، بجان هم افتيده اند و عليه خود سنگر سازی ها کرده اند.

جنگ های داخلی درون خاندان حاکم (جنگ بين برادران شاهان غرض کسب قدرت) نيز به نوبهء خود فرصت های تاريخی را به غرض پيشرفت، از مردم ما ربوده است. خلاصه اينکه تمام تاريخ افغانستان با جنگ های تهاجی، جنگ های دفاعی و جنگ های خاندانی داخل حاکميت، صرف شده و مردم ما نتوانسته اند بعد از آبادی های يک ويرانی، به ويرانگی های ديگری نرسند.

از جنگ های تهاجمی افغانها گفتيم. بهتر است به اين مسأله کمی وضاحت بهتر بدهيم: جنگ های تهاجمی افغانها در تاريخ، هميشه مايهء افتخار افغانها پنداشته شده و با خطوط طلائی ثبت تاريخ شده است، در حاليکه بايد آنرا با خطوط «سياه» نوشت! چرا؟ فقط دو مثال ساده:

- چگونه می توان جنگهای خونين احمدشاه درانی را مايهء افتخار دانست، در حاليکه جز وحشت، قتل و ويرانی، عايدی برای مردمان دو کشور همسايه هند و افغانستان نداشته است. يک مثال ساده از آن جنگ های غير عادلانه ای احمدشاه درانی (بابا):

احمدشاه درانی در بزرگترين جنگ اش (پانی پت) علاوه از اينکه هزاران نفر را در هند به قتل رسانيد، خود نيز تلفات زيادی را متحمل شد. او دهلی را فتح کرد، اما عاقبت چه شد؟ رنجيت سنگ پادشاه پنجاب با او از در صلح پيش آمد و دو دختر اش را يکی به احمدشاه و ديگری به تيمور شاه پسرش به زنی داد.

وقتی آن دو (شاه و شهزاده) با زنان خوشرو همبستر شندند، همان شب فرمان دادند که عساکر بستره ها را ببندند و عقب نشينی کنند. آنها بعد از آن جنگ خونين، با دست خالی اما آغوش های پُر برگشتند. لذا کجای آن جنگ غارتگر قابل افتخار و تائيد است؟!

  • همچنان ما افغانها هميشه به سلطان ديگری (سلطان محمود غزنوی) نيز افتخار می کنيم که قهرمانی کرد و بُت های هند را شکست و اسلام را در آنجا حاکم ساخت. در حاليکه هدف آن سلطان غارتگر نيز تنها مسلمان ساختن مردم هند نبود، بلکه با شکستن آن بُت ها، جواهرات زيادی را با خود آورد.

آن بُت های بزرگ که قرنها مردم از طريق دهن آنها، جواهرات شخصی خويش را جهت رضائيت خدايان شان انداخته بودند، بخاطری شکستانده شدند، که بايد جواهرات اش را با خود بيآورند. اگر سلطان محمود واقعاً برای مسلمان ساختن به آنجا حمله کرده بود، بايد بعد از شکستن بُت ها و دعوت مردم به اسلام، آن جواهرات را به مردم هند به مثابهء «تحفهء اسلام» مسترد می کرد، در حاليکه محمود آنها را بر عقب اسپ ها و شتر و فيل ها به غزنه انتقال داد و در خزانه ای شخصی خود نگهداشت!

از اينگونه حوادث تاريخی می توان مثالهای فراوانی آورد، ولی آنچه صاحبنظران امروزی مسايل افغانستان، در رابطه با گذشته ها با حسرت ياد می کنند، دوران به اصطلاح آرام چهل ساله ای محمد ظاهر شاه است، که گويا صلح در سراسر کشور بر قرار بوده و ايکاش او بر مسند قدرت باقی می ماند! متأسفانه همين روحيات باعث شد، که او بار ديگر بعد از تقريباً سی سال، دوباره به افغانستان برگشتانده شده و لقب مضحک «بابای ملت» را به او تفويض بدارند!

ولی آيا واقعاً در آن چهل سال سلطنت محمد ظاهر، صلح وجود داشته است؟ برای پاسخ به اين سوال، بيائيد اولاً «صلح» را کمی تعريف وسيع تری بدهيم:

«صلح» تنها به معنی نبود صدای فير تفنگ و توپ و تانک نيست! صدای گريه و ضجه ای کودکان گرسنه ای يک سرزمين نيز، کشنده تر و نا خوشايند تر از صدای فير تفنگهاست. «آباد نکردن» نيز نوعی «ويرانگری» است، همانند ويرانيهای جنگ! صلح زمانی در يک سرزمين بر قرار است، که مردمان آن در رفاه و آسوده حالی همگانی به سر برند، از سواد بهره داشته باشند و دارای صحت و سلامت جسمی و روحی بوده و زمينه های سالم کار و تحصيل داشته باشند. آيا ربع اين همه داشته ها در نظام سلطنتی چهل ساله ای محمد ظاهر برآورده شد؟

بيائيد شمهء از داشته های دوران 40 ساله ای محمد ظاهرشاه را به خوانش گيريم:

در افغانستان دوران شاه، 96 در صد مردم در بيسوادی مطلق قرار داشتند. يکی از عوامل بيسوادی همگانی، عدم موجوديت مکاتب و مؤسسات تعليمی به قدر کافی در کشور بود. کسانيکه تا حدودی خواهان شموليت فرزندان شان به مکاتب بودند، نسبت دوری راه و نبود مکاتب در محلات شان، مانع در اين راه می گرديدند، زيرا فرزندان شان بايد در امور زراعتی نيز سهم می گرفتند.

طبق احصائيه سال 1962 ميلادی، در کشور مجموعاً ده فاکولته، 31 باب مکتب مسلکی، 22 باب مکتب عالی، 52 باب مکتب متوسطه، 533 باب مکتب ابتدائی و 788 باب مکتب دهاتی که مجموعاً به 1436 باب ميرسيد، وجود داشت که به صورت مجموعی به تعداد 235301 شاگرد اعم از پسر و دختر را توسط 5983 معلم اعم از ذکور و اناث تدريس می گرديد. به اين ترتيب از برکت «شاه معارف پرور»! افغانستان، از جمعيت کُل کشور، صرف چهار در صد مردم باسواد و متباقی بيسواد بودند. (افغانستان در مسير تاريخ- تأليف غبار)

سيستم بهداشتی نيز در حالت غمباری قرار داشت: طبق همان احصائيه(!)، تعداد مجموعی اطبای کشور به (250) نفر می رسيد، که به شمول 69 نفر معاون داکتر، برای هر يک آنها، پنجاه هزار نفر ميرسيد؟!

تعداد مجموعی شفاخانه های افغانستان در دوران شاه، به 59 باب می رسيد. در کشور صرف پنج باب زايشگاه، پنج باب سناتوريم توبرکلوز، 19 باب لابراتوار، 18 پايه ماشين اکسريز و 157 باب دواخانه وجود داشت. تعداد مجموعی بستر های شفاخانه های کشور به 2111 بستر ميرسيد، يعنی برای هر «هشتهزار نفر يک بستر» و رقم مجموعی پرسونل طبی کشور به 1300 نفر ميرسيد.

مردم ما بخوبی بياد دارند که در افغانستان دوران محمد ظاهر، فقر و گرسنگی سبب شد تا مردم در کنار حيوانات به خوردن گياه مجبور شوند و حتی فرزندان شانرا در کنار جاده ها بفروش رسانند، درست همان شرايطی که امروز بعد از گذشت سی سال و در موجوديت يک سوپر پاور مقتدر در افغانستان، بار ديگر بوجود آمده است!
همين «تحليلگران» مسايل افغانستان، در کنار صلح، از «وحدت ملی» گذشتهء افغانها نيز با حسرت ياد می کنند که گويا وحدت ملی ما نيز در جريان سالهای اقتدار «کمونيست» ها از دست رفت؟!

اما اين «وحدت ملی» مانند «صلح» در دورانهای گذشته و منجمله دوران شاه نيز کاملاً وجود نداشته است. اصلاً وحدت ملی در جامعهء کثير المليت افغانستان تأمين شده نمی تواند. اگر اعتراض اينست که امروز اقوام داخل کشور بجان هم افتيده اند، اين حالت در گذشته ای تاريخی ما هميشه وجود داشته، منتها با يک تفاوت که، در آن روزگاران جنگ بين دو قبيله توسط بيل و چوب و در بعضی مناطق با سلاح های «دهن پُر» صورت می گرفت، اما امروز از برکت مداخلات خارجی با «دهشکه» «هاوان» و «راکت» بجان هم می افتند! همان مخاصمات، اما با وسايل پيشرفته تر!

يکی از اثرات شوم نظام های مستبد و ستمگر گذشته بر روحيات و اخلاقيات مردم ما اين بوده، که خشونت، ستيزه جوئی و زورگوئی، جز کرکتر اکثريت مردم گرديده و به صورت طبيعی آنرا در زندگی روزمره ای شان تبارز داده اند.

امروز در کشور ما صرفنظر از اينکه مردم بجان هم افتيده و هر معضله را فقط بايد از راه خشونت حل نمايند، حتی حيوانات را نيز بجان هم انداخته اند. در کشور ما «سگ جنگی»، مرغ جنگی»، «بودنه جنگی»، «کاغذ پران جنگی»، و حتی مظلوم ترين حيوان «شتر» را نيز با هم جنگانده اند و هنوز هم می جنگانند! جالب خواهد بود اگر از «ساعت جنگی» (کليد ساعت های دستی را کش می کنند و بالای همديگر سوار کرده و منتظر اند کدام يک از حرکت باز می ايستد)، ويا «راديو جنگی» (دو رادیو را در يک وقت فعال کرده و تا آخرين درجه بلند می کنند و هر يک که بهتر و بلند تر از ديگری بود، برنده است)، و انواع ديگری در اينجا ياد آوری کرد. خلاصه اينکه در همه عرصه ها از جنگ، خشونت، خصومت، زورگوئی، ستيزه جوئی و برتری طلبی کار گرفته ايم.

با در نظرداشت احصائيه ها و مثالهای فوق، به وضاحت می بينيم که ح.د.خ.ا در چنان فرصتی به قدرت دست می يابد، که از يکطرف فقر و گرسنگی بيداد می کرد و از جانب ديگر دولت و حکومات وقت، توان و کفايت کاری نداشتند.

لذا جامعهء افغانستان در آستانه ای به قدرت رسيدن ح.د.خ.ا، يک جامعهء به شدت فقر زده، گرسنه، عقب مانده و با اقتصاد ورشکسته قرار داشت، که با تسليح گروه های مخالفين از جانب غرب خاصتاً ايالات متحده، کرکتر های پُر از خشونت که قبلاً در حالت عاطل «پاسيف» قرار داشتند، بر روی صحنه آمدند و فعال «اکتيف» شدند و ما پيآمد های خونبار آنرا در عمل ملاحظه کرديم./

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای نجیب روشن درود برشما ! درین ارزیابی اجمالی خود که از تاریخ اوغانستان معاصر نمودید ، بهتر بود که کمی هم ازدورانهای حکمرانان فاشیست سیاه دل ابو جلادین عبدالرحمن بابا و ابو منافقین نادر شاه بابا تذکر میدادید . تاکلکسیون این وحشییان تاریخ ستیزسر زمین مان تکمیل تر میشد . تا قبل از زمان حاکمیت ابو جلادین عبدالرحمن بابا جنگ برادرن بالای قدرت بود ، ولی بعد از آن جنگ اوغانی سازی سر زمین ما شروع شد . اگر هندو را کشتند و بستندو حلق بریدند بخاطر پول و ثروت بود ، ولی از سرانسان مسلمان ، مظلوم و بیچاره سرزمین ما کله مناز ساختند ، به غول و زنجیر کشیدند و در سیاه چاه ها انداختند بخاطر چی . ( بگفتهٌ چاچا ماروفی برلینی ) تأکید میکنم ، بخاطر چی!!!! ابو اسناذین تره کی هوتکی بابا در یک سال زمام حکومت تاریک خود یک کلمه فارسی نگفت بغیر از خنده کردن های مسخره وتجلیل شرم آور سالگره خود. ابو بالشتین حپیظ الله خروتی بابا مانند سلف خود مجرم را با اهل فامیل ، اقوام دور ونزدیک ، همسایه ها ، و همکارانش بدار آویخت و در گور های دسته جمعی پیلگون پلچرخی زیر بلدوزر نمود . این باباها به شمول ظاهر شاه بابا از دیدگاه ام الکتاب پته خزانه سلحشوران اوغانی و از دید خرد و منطق و انسانیت تروریستان بی آزرم عصر اند . به امید خواندن نوشته های دیگرت نجیب جان در کابل پرس? . پیروز باشید .

  • بسم الله الرحمن الر حیم ط.قسمیکه نویسنده محترم تحلیل وارزیابی ارایه داشته هست(افغان سلحشور ،یک افغان جنگی،دلیر ودارای سلاح،در ردیف « تروریست »قرار گرفته)استنباط میگردد که اصلاً مردم افغانستان هیچگاهی در صلح و باهمی زندگی نکرده اند،یعنی سلحشور ـ غارت،چور وچپاول ،رهزنی قتل وقتال و..بوده که امروز بیک سنت تبدل گردیده هست،در کل باید گفت که کلمه افغان از فغان وناله زجر وشکنجه مشتق گردیده اند،یعنی ازروزی که این سر زمین مسمی به افغانستان شده مردم شان هیچگاهی روی خوشی ،سعادت و نیکنامی را ندیده اند.پس نام که همیشه در اذهان مخلوقات عالم بشریت منفور وتروریست معرفی شده واطلاق میگردد ،لازم میدانم که این منفوریت را از خود دورنماید،میشود نامی دگری که مردمش لازم میداند ودر جامعه بشریت نیز محبوبیت داشته باشد انتخاب نماید ،چونکه ما جز از جامعه بشریت هستیم.یقین دارم مسوًلین ونخبه گان ملت جهترفع این عمل قبیح ونا مطلوب طرح سالمی را پیشکش نمایند،تا از همچو اشتباهات تاریخی مبرا شویم.

  • آقای روشن. نمیدانم شما روی کدام ملحوظی از آن رژیم وحشی (ح.د.ا) پشتیبانی مینمایید؟ در کنار این آمار فرسوده و کهنه ای که شما پيدا نموده و به نوشته تان اضافه نمودید، بهتر بود تا از وحشت و بربریت رژیم مزدور و وطن فروش ح.د.خ.ا، نیز کمی یاد آوری می نمودید. ما نباید بخاطر عقده های شخصی خود، بر خون صدها هزار نفر افغان که بعد از به قدرت رسیدن آن رژیم سفاک و مزدور کمونیستی کشته و زخمی ګردیدند و هزاران جوان بدون کدام دلیلی در پولیګون زنده به ګور ګردیدند و هزاران زن افغان بیوه و اطفال بی ګناه یتیم ګردیدند بخندیم...، من نه از ظاهر شاه دفاع می کنم و نه از کس دیګری، ولی لازم میدانم تا نکاتی چند در جواب نوشته ای تان اضافه نمایم:
    شما از احمد شاه درانی و سلطان محمود غزنونی، انتقاد نمودید که ګویا سرمایه کشورهای خارجی را به کشور آوردند، ولی اشاره نکردید که مانند حزب مزدور کمونیستی، کشور را بالای بیګانګان نفروختند. اګر سلطان غزنه، زیورات را به کشور آورد، کمونست ها خود و همه سرمایه کشور را برای به قدرت رسیدن به روسها بخشیدند! شما از سلحشوری به شدت منفور معلوم میشوید، ولی از آن عده دزدان قلم به دست که در حقیقت بیسواد محض هستند و خون ملت را می مکند یاد آوری ننمودید. اګر همین سلحشوران کشور نمی بودند، شما و رژیم مزدور کمونیستی دو دستی کشور را تسلیم روس نموده بودید. شما از مرغ جنګی، سګ جنګی و... یاد آوری نمودید ولی از جام جنګی کمونستان اصلا یاد آوری ننمودید! شما فکر میکنید که مردم ګرسنه و برهنه افغانستان، برای ساعت تیری جنګ نمودند و جانهای شانرا قربان نمودند؟ آیا همه این جنګ ها تحمیلی نبود؟ آیا همین کمونست های وطن فروش، به شوروی سابق، اجازه تجاوز به کشور را ندادند؟ آن محصلی که بجز از قلم چیزی دیګری را نمی دانست و آن روستایی که تفنګ را اصلا نمی شناخت بعد از آمدن قوای متجاوز سرخ که به دعوت کمونستان به این کشور آمدند، رو به سنګر نمودند. بسیار جای ننګ و شرم است که کسی از همچو رژیمی به نیکی یاد کند. و سخن آخر اینکه، شما منحیث یک انسان حق دارید که خود را جرمن، امریکایی، مسلمان و یا هم لاییک بنامید، ولی نباید به خود حق مسخره نمودن تاریخ یک کشور را بدهید، اګر به اختیار شما باشد شما فقط دو تاریخ را به همه معرفی میکنید: انقلاب اکتوبر شوروی و ۷ ثور 1357 بس.

  • از يک پرچمي کمونيست کارمليست سويتيست امروز قومگرا چيزي غير از اين نمي توان توقع داشت

  • هرآنچه در باره ظاهرشاه نوشته اید درست است کاملا، اما با تمام این بازهم مدفوع وی هم بر این جهادیان و طالبان که وطن را به این و آن فروخت و به ویرانه و ماتمکده مبدل ساخت، شرف داشت.

    اینکه همین رهبران جهادی و به اصطلاح تکنوکراتها در لویه جرگه به او لقب بابای ملت را دادند، اینهم از بازی هایست که با ملت ما صورت گرفته است.

  • نمیدانم که این نویسنده همان نجیب روشن است که برای کرزی دیروز خوشخدمتی میکرد و رئیس رادیو تلویزیون هم شده بود اگر نویسنده همان شخص باشد باید پیش از اینکه چیزی مینوشتندازکرده چند ساله خود انتقاد میکردتاد گفتار شان باد خالی بیش نمیبود

  • هیچگاهی فراموش نمیکنم که استاد تاریخ ما در دوران دبیرستان (لیسه) در حالیکه جملات مملو از خودستایی و لاف های بی پایان مولف کتاب را میخواند به یکباره کتاب را بست و لعنتی بزرگ فرستاد به دروغ گویی های بزرگ مولفین کتب تاریخ مدارس افغانستان... به حرارت تمام گفت، "کدام قوم بی غیرت در دنیا وجود دارد که حس وطندوستی و احترام متقابل برای دیگران نداشته و یا ندارد که افغانها مدعی اند که ما در این راستا بی بدیل و بینظیریم؟!" "لعنت بر این همه دروغ و یاوه گویی!"

    • اقای حنیف درود بر شما ! مرحبا آن استاد بزرگوار را ! براستی که کتاب های تاریخ ما همه اش جعل شده . پیروز باشید .

  • دوستان عزیز سلام !

    اگر نویسنده مقاله کسی دیگری به جز نجیب روشن میبود شاید هرگز مختصرا پیرامون آن اظهار نظر نمیکردم، لیکن از آنجاییکه نویسنده مقاله آقای نجیب روشن است، خواستم خیلی مختصر پیرامون نوشته آن اظهار نظر کنم.

    من که با شخص وی آشنائی دارم، لیکن بهتر است برای مخاطبان سایت وزین کابل پرس? نامبرده را مختصرا معرفی نمایم تا باشد که دوستان هموطن ما خوبتر در مورد نوشته ی وی عینی قضاوت نمایند.

    نجیب روشن در کشور دنمارک با فامیل خود در دیار غربت زندگی میکند، در گذشته ها عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، در دیار غربت در گروپی از اعضای سابق ح.د.خ.ا.، که در راس آن محترم عبدالواحد فیضی قرار دارد، تنظیم بود و فعالیت سیاسی مینمود که در عین حال مسوول مجله آزادی و سایت کم بیننده آزادی میباشد، نامبرده بالاثر اختلاف های که با رفقای گروپ خود و شخصا محترم فیضی روی پاره ی از مسایل سیاسی پیدا کرد، با ایشان قطع رابطه نمود. بعد از مدتی، آقای نجیب روشن به شکل فوق العاده عضویت شورای مرکزی نهضت آینده افغانستان را در کنفرانس سراسری اخیر آن نهضت حاصل نمود که در راس آن محترم عبدالله نایبی قرار دارد.

    حالا که مخاطبان کابل پرس درباره نویسنده مقاله مختصرا معلومات حاصل نمودند، مختصرا می پردازم به اظهار نظر مختصر پیرامون مقاله شان.

    چی چیزی باعث این شد که نجیب روشن جنین یک موضوعی را به رشته تحریر درآورد؟

    به نظر من، چون تعدادی زیادی از شبه روشنفکران و روشن خیالان کشور ما تحت تاثیر مسایل ملیتی، زیانی و قومی رفته اند، بنا آقای نجیب روشن با وجود آنکه عضو یک سازمان سیاسی انقلابی مانند نهضت آیند هم میباشد که اصلا از لحاظ اصول نباید مسایل زبانی و قومی در نزد اعضای آن اهمیت داشته باشد، لیکن متاسفانه عملاً میبینیم که اعضای چنین سازمانهای مترقی و انقلابی هم مانند آقای نجیب روشن تحت تاثیر مسایل زبانی، ملیتی و قومی قرار میگیرند و ناخودآگاه قلمفرسایی میکنند.

    نجیب روشن به شکل ماهرانه، در ظاهر به بهانه دفاع از حاکمیت حزب و دولت دموکراتیک در رابطه به مسایل جنگ و صلح، در آغاز یک چند سطری را نوشته است، لیکن در عمق وی هدفی دیگری دارد.
    حزب و دولت دموکراتیک را بهانه قرار داده، بدون آنکه از تاریخ کشور خود آگاهی داشته باشد، که من مطمئن هستم که بسیار خوب آگاهی دارد، لیکن آگاهانه و به شکل ماهرانه تمام مصیبت ها و پیامد جنگ های خانمانسوز را به عهده تمام سلاطین و حاکمان گذشته افغانستان انداخته و اصلا در مجموع جنگهایی را که در ادوار مختلفی از تاریخ کشور ما به وقوع پیوسته اند محکوم نموده که حتی فرق میان جنگهای عادلانه و غیرعادلانه را آگاهانه نمی خواهد بفهمد.

    زیاد از موضوع دور نمیروم، متاسف به این هستم که نجیب روشن به دلیل عقده هایی بی جایی که دارد، بالای موسس و بنیانگذار حکومت و دولت افغانستان یعنی احمدشاه بابا درانی خیلی ناجوانمردانه و بی ادبانه تاخت و تاز نموده است. چون به نظر بنده احمدشاه بابا متعلق به ملیت پشتون میباشد.
    نجیب روشن هرگاه کم و بیش از تاریخ کشورما خوبتر آگاهی میداشت، که حتماً دارد، لیکن آگاهانه چنین قلمفرسایی نموده است، بهتر است که یکبار به تاریخ مرحوم میرغلام محمد غبار مراجعه میکرد که درباره شخصیت نیکنام احمدشاه بابا معلومات حاصل میکرد و همچنان روی دلایل و انگیزه های لشکرکشی های احمدشاه بابا معلوماتش به مراتب بیشتر میشد تا هرگز چنین درافشانی نمیکردند و بر نیاکان و شخصیت های نیکنام و نامدار تاریخی کشور ما تاخت و تاز و بی حرمتی نمیکردند.
    متاسفم که رهبر سیاسی نجیب روشن، مرحوم ببرک کارمل در تمام سخنرانی های خود به مردم افغانستان همیشه از شخصیت های نیکنام و نامدار تاریخی- سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کشور به نیکویی و با احترام زیاد یادآوری می نمودند، لیکن افسوس که رهروان ناخلف آن بزرگمرد از وی هیچ نیاموختند و امرور نیز در مسییر دیگری خلاف مکتب سیاسی آن بزرگمرد قدم میگذارند. ما از مردم بیسواد و کمسواد خود چه گیله و شکایت کنیم، در صورتیکه شبه روشنفکران و روشن خیالان مانند نجیب روشن ما چنین درافشانی میکنند. شما باور کنید که زمانیکه نوشته آن را من نیز خواندم از شرم سراپا در آب عرق خیس و یا هم تر شدم.
    مسئله دیگر این است، که نجیب روشن این همه جنگ های خانمانسوز و غیرعادلانه دیگری را که در این چندین دهه نمونه های آنرا ما زیاد شاهد هستیم کنار گذاشته، رفته دنبال جنگهای عادلانه احمدشاه بابا را گرفته. این خود سوال برانگیز است که چرا؟
    از نجیب روشن سوال میشود که به جای اینکه شخصیت های نامدار و نیکنام تاریخی کشور مارا تحقیر و توهین نمایید، چرا از جنگهای خانمانسوز تنظیمهای به اصطلاح جهادی (اشرار) و بخصوص جنکهای شورای نظار احمدشاه مسعود و جمعیت اسلامی ملا ربانی و حکمتیار چیزی نمی نویسید که شما میروید در باره جنگهای عادلانه و لشکرکشی های احمدشاه بابا که تاریخ از مدتها قبل درباره آن قضاوت خودرا کرده است و کارنامه های آن به خط زرین در تاریخ کشور ما درج میباشد، هذیان گویی میکنید؟

    به هرصورت، من متاسفم که دور و بر محتم نایبی را انسانهای احاطه کرده اند که حیف است و اکثرا با این امراض ملیت پرستی و قوم پرستی و بیماری های رنگارنگ دیگر آلوده هستند. یکی از عوامل سراسری نشدن نهضت آینده همین است که اکثرا اعضای این نهضت به شخصیتهای تاریخی و سیاسی گذشته ما احترام نمیگذارند.
    نجیب روشن چرا مقاله های دیگر خودرا غرض نشر به سایت وزین کابل پرس ارسال نمیکرد که این نوشته خودرا ارسال کرد؟

    چون اشخاصی مانند نجیب روشن به نرخ روز نان میخورند. و این مسئله(توهین و تحقیر کردن رجال تاریخی و سیاسی کشور مانند احمدشاه بابا) حالا به اصطلاح از جانب یک عده ی از خودفروختگان مود روز شده است و نجیب روشن هم خواست تا در این بخش رسالت؟! خودرا ادا کرده باشد!؟

    بهتر میبود که نجیب روشن از ظلم و جنایات سلاطین مستبد و بدنام گذشته ی تاریخ افغانستان یاد میکرد به شمول جنایات مسعود- ربانی که درتاریخ از آنها نیز یاد شده است و محکوم میباشند، نی از رجال و شخصیتهای نامدار و نیکنام تاریخی کشورما که کارنامه ها فتوحات و جنگهای عادلانه شان ثبت تاریخ زرین کشور ما هست.

    افسوس به حال تان نجیب روشن! از شما که توقع برده نمیشد، متاسفانه شما هم به این بیماری آلوده شدید. محترم نایبی اگر میخواهد که جنبش چپ مترقی کشور پیروزی های زیادی داشته باشد، باید به اعضای نهضت آینده توصیه کند که به شخصیتهای تاریخی کشور که در تاریخ از آنها به نیکو یی یاد شده است هیچ گاهی بی احترامی نکنید و احساسات ملی و مردمی مردم کشور خودرا جریحه دار نسازید.

    محترم عبدالله نایبی! از یک عضو شورای مرکزی نهضت آینده افغانستان مانند نجیب روشن چنین توقوع نمیرود که غیرمسوولانه درباره شخصیتهای نیکنام تاریخ کشورما مانند احمدشاه بابا بنیانگذار دولت افغانستان اضهار نظر نماید. یک دوره کورس آموزشی تاریخ را برای اعضای شورای مرکزی تان دایر نمایید. و خواندن تاریخ عینی افغانستان در مسییر تاریخ مرحوم میرغلام محمد غبار را به خصوص برای نجیب روشن توصیه نمایید.

    از اینکه خیلی پراگنده و بدون اصلاح و آمادگی اظهار نظر کردم از همه عزیزان پوزش میخواهم.
    لُطف نموده شما نیز اظهار نظر نمایید.

    با درودها،

    حسیب از هالند

    • حسیب جان!

      خودت ازیکطرف خودرا منسوب به نهضت چپ میدانی وازطرف دیگر از ارتجاع دفاع میکنی.

      اگر تو واقعا عضو حزب باشی از شخصیت های قرون گذشته هرگز به دفاع نمیپردازی این خود میرساند که شخصیت های به عقیده خودت نیک نام مانع این شده است که فلسفه چپ دموکراتیک وانقلابی را درک وهضم نموده باشی

      من اینطور میگویم: که درگور آنچه که سلطان وامیر پادشاه است ریدم چه تاجک وچه هم پشتون وچه ترک وتاتار.

      حالا باید سرحال بیائی

    • آقای روشن ! با نوشتن یک پاراگراف کوچک حقایق ، شما شدید یاوه گو ،کاذب حقیقت ، کارملیست ، کمونیست و غیره و غیره . اگر چیزی اضافه تر نوشتید میشوید نوکر ایران ، روس و ملهد . بهتر آنست بخاطر خشنودی آقایان از آقای ملا ربانی و آمر احمد شاه مسعود بد گویی نمایید . دیگران همه سلحشورانند . باعث تمام بدبختی های اوغانستان این دو نفرند . یک بدبخت دیگر هم حبیب الله بچه سقا بود که به قرآن ایمان داشت و سلحشوران وغازی های وقت خود را باور کرد .

    • آقای مزاری. من با شما موافقم. در این لست اضافی سلحشوران تان قهرمانان میخ کوبی بر سر مردم بی دفاع کابل و قصابان ګوشت انسان هریک هم نام شما قصاب مزاری، محقق، اکبری و کریم خلیلی را فراموش نمودید. خدا بعضی توده ها را دیده که آنها را بر مسند قدرت نمی رساند.

    • آقای حسیب!

      چرا تحمل درک واقعیت را ندارید.احمد خان ابدالی برای شما باباست نه برای ما.احمد ابدالی در نتیجۀ یک توطئۀ انگلیسی همانند اخلاف خود بقدرت رسید و دورۀ انحطاط فرهنگی این سرزمین را آغاز نمود.

      آری جنگهای احمد خان نهایت وحشیانه و به نفع استعمار بود.درنتیجۀ همین جنگها بود که دولت مرکزی هند ضعیف گردید و زمینۀ اشغال هند مساعد گردانیده شد.در حقیقت احمدخان نه تنها شرایط را درهند بلکه در افغانستان نیز به نفع انگلیس مساعد ساخت.

    • آقای درویش. منتهای افسوس است که شما از تاریخ کشور خود بوی نبرده و در مورد تاریخ هند صحبت میکنید. شما مهربانی کرده بجز از شکم مبارک تان، اګر کدام مآخذ معتبر در این راستا سراغ دارید مهربانی بفرمایید تا ما هم از آن مستحضر ګردیم. واقعا که احمد خان ابدالی برای شما بابا نیست، زیرا شما بابا های بی شمار دارید که از غرب اروپا ګرفته تا ایران و هند میرسند مانند لینن بابا، خمینی بابا، ګاندی بابا، مارکس باباو غیره... انحطاط فرهنګی کدام است؟ آیا شما آویزان بودن در دم ایران را اعتلای فرهنګ میدانید؟ آیا فرهنګ والای اسلام که والا ترین فرهنګ است برای شما کافی نیست؟ اګر احمد خان ابدالی نبود، شما اصلا دارای یک کشور مستقل در جهان نمیبودید بلکه مانند یک ګلیم کهنه ګاهی به هند، ګاهی به پاکستان و ګاهی هم به شوروی سابق کشیده میشدید. یک مشوره میدهم، بهتر است یک بار به آن مآمن والای فرهنګی تان (ایران) سفر نموده و ببینید که همزبان و برادران فرهنګی تان شما را در ردیف انسان محسوب نمیکنند، هم طراز بودن فرهنګی را که بګزار کنار.

    • آقای بندۀ خدا!

      در حیرتم به اینهمه دیده درآیی.به بومیان این سرزمین،به اندیشمندان بزرگ تمدن جهانی برچسپ بیگانه میزنند.باالاخره وقاحت هم حدی دارد. بومیان این خطه نه از هند هستند و نه از اسراییل.زمانیکه فارسی زبانان و تورک تباران دارای فرهنگ و تمدن بودند،بسیاری ها در عالم توحش قرارداشتند.چنانچه
      نشانه هایش در بعضی جایها هنوز هم مشهود است.
      انسانهای بی وطن کسانی اند که تذکرۀ تابعیت ندارند،عسکری نمیکنند،مالیه نمیدهند و بصورت انگلوار از خون دیگران تغذیه میکنند.

    • احمدشاه ابدالی چی کرده که این قدر تعریفش را میکنی؟ هروقت قشون غارتگرش گشنه میماند یک بار به هند حمله میکرد بعد از چور و چپاول و آدم کشی برمیگشت. احمدشاه هیچ برنامه توسعه کشوری به جز چور و چپاول نداشت. خلاصه با به قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی زوال اقتدار خراسان بزرگ آغاز گردید که نکبت بار ترین مرحله آن باالاخره در وجود طالبان متجسم گردید.

    • آقای درویش درور بر شما ! چه معقول و جانانه پیامی ! ولی متأسفانه در گوش ... چهل یاسین خواندن است ، مرغ بنده خداها یک لنگ دارد . یک آمریکایی ، یک جاپانی و یک اوغانی رفتند پیش خداوند(ج) . آمریکایی پرسید - خدایا چه وقت عالم گیر میشویم ؟ ندا آمد 100 سال بعد ! امریکایی گریه کرد و فغان کشید و دست بر رو برد و گفت : آن وقت من نخواهم بود . چاپانی پرسید - خدایا چه وقت تخنیک ما عالم گیر میشود ؟ ندا آمد 130 سال بعد ! جاپانی گریه کرد وفغان کشید و دست بر رو برد و گفت : آن وقت من نخواهم بود . اوغانی پرسید - خدایا ما چه وقت آدم میشویم ؟ خداوند گریه کرد و فغان کشید و دست بر رو برد و گفت : آن وقت من نخواهم بود . پیروز باشید .

    • آقای بندۀ خدا!

      فکاهیِ تان در مورد شما و همتبارانِ تان مصداق دارد. فکاهی گفتن در مورد خدا،ماهیت کثیفِ شخصیتِ بنده گان شیطان را بازتاب میدهد.شما مجبور هستید نام تانرا تغییر بدهید.بعدازین بندۀ شیطان هستید نه بندۀ خدا.

    • جواب بی احترامی و وقاحت شما را در قالب یک بیت میدهم:

      ګل مزن کاه ګل مزن دیوار بی بنیاد را

      خدمت سګ را بکش نی آدم کمزاد را

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس