در حاشیه ی روز معلم و خطاب به استاد عبدالرسول سیاف
اکنون بدرجه ی علیای پروفیسوری نایل آمده اید، منت بر این ملت گذاشته اید و می روید که زمام امور این مملکت را به دست بگیرید و به فرموده ی خودتان خسروانه "میخواهید یک بار دیگر قربانی شوید "، پرده از رمز و راز این عنوان خاطره انگیز ({{یادگاری گل آقا}}) بر نداشتید!؟ استاد میدانید! این معما روح و روان زن و مرد و پیر و جوان غرب کابل را سخت می آزارد .
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
استاد! قبل از اینکه این روز خجسته را حضور شما به عنوان استاد و پروفیسور نامدار کشورم تبریک بگویم، لازم میدانم یاد و خاطره هایی را از شما نقل کنم که درس بزرگ چگونه انسان بودن را و چگونه انسانی زیستن را به من و هم نسلانم آموختید.
درست دو دهه قبل، شما، اساتید همفکر و همسنگران مجاهد تان دانشگاهی را به نام "افشار" در غرب کابل تاسیس نمودید. این دانشگاه بزرگ تاریخی و انسان ساز را کسانی که هنوز از آن دوره زنده مانده اند و به بیماری "آلزایمر" مبتلا نشده اند، حتمن بخاطر دارند. مگر میشود چنان دانشگاه باعظمت را از یاد برد؟ البته که نه!
استاد! باور کنید در یاداشت های ذهن من درسهایی که برای همیشه و تا دم مرگ آنها را فراموش نخواهم کرد، مضمون "چگونه انسان بودن و چگونه انسانی زیستن" آن است که در تمامی سلول های بدنم به گونه ی عمیق و بنیادی جا خوش کرده است. نمیتوانم از وجودم پاکش کنم و بریزمش بیرون، حتی اگر بخواهم. شک ندارم افراد دیگر، همصنفان و هم نسلان من که از آن دانشگاه و اساتید بزرگوارش بهره ها برده اند از شما و درس های شما بیشتر آموخته اند و زیادتر شما را به خاطر دارند، بیشمارند. باور دارم شما نیز که همچو مباحث را تدریس میکردید، "ما" را از خاطر مبارک نبرده اید.
استاد! یاد تان است در یکی از صنف ها با خط درشت و با رنگ سرخ روی دیوار نوشتید "یادگاری گل آغا" ! این عنوان آنقدر ژرف و چشمگیر بود و هست که باید در باره اش چندین کتاب تاریخی و فلسفی نوشته شود و مستدل توضیح و تشریح شود، تا به فلسفه ی درونی و بیرونی آن پاسخ شایسته و بایسته داده شده و از این معما رمزگشایی گردد. شما که اکنون بدرجه ی علیای پروفیسوری نایل آمده اید، منت بر این ملت گذاشته اید و می روید که زمام امور این مملکت را به دست بگیرید و به فرموده ی خودتان خسروانه "میخواهید یک بار دیگر قربانی شوید "، پرده از رمز و راز این عنوان خاطره انگیز (یادگاری گل آقا) بر نداشتید!؟ استاد میدانید! این معما روح و روان زن و مرد و پیر و جوان غرب کابل را سخت می آزارد .
استاد! من آن دوشب تاریک سرد و زمستانی را خوب به یاد می آورم که شما و دیگر اساتید هم وزن و هم وزنه تان چه مسوولانه به دنبال مردم راه افتادید تا مگر کسی از دانشگاه "افشار" و از آن امتحان بزرگ و سختگیرانه شما فرار نکند و آزمون مظلومیت را موفقانه پشت سر بگذراند!
یادم است خیلی ها کامیاب شدند، از شما نمره ی بیست پوره گرفتند و برای همیشه و تا ابد فارغ گردیدند! یادم است آن جشن ظفرمندانه و فراموش نشدنی تان! جشن فراغت را میگویم استاد! شما و دیگر استادان، چه سخاوتمندانه آن را برگزار کردید، پای کوبی نمودید و به همدیگر تبریک گفتید و در آخر برای فارغین دعای خیر نمودید! عده ی دیگر چون "من" که درسخوان های خوبی نبودیم، از آن آزمون بزرگ فرار کردیم و در نتیجه ناکام ماندیم. به همین جهت، تاهنوز درس "زندگی" می آموزیم. راستی استاد! سند فراغت ما هنوز دم دست تان است؟
استاد! راستش را بخواهید همه ساله آن شب و روزهای دومین ماه زمستان 1992 که شما دانشگاه "افشار" را ساختید، تدریس نمودید، آزمونهای همگانی راه انداختید و سند فراغت جمعی امضاء کردید، خیلی خاطره انگیز اند! هر باری که آن شب و روزها را به خاطر می آوریم، دل ما میگیرد، دلتنگ میشویم، و اشک میریزیم، البته اشک ریختن ما نه به خاطر اینکه فرار کردیم و سند فراغتی را که امضای مبارک شما روی آن تزیین شده بود، از دست شما و نمایندگان شما دریافت نکردیم، بلکه اشک و ناله ی ما به خاطر آنانیست که هرگز مستحق نبودند به این زودی شما آنان را فارغ کنید. آنها باید بیشتر درس زندگی فرا میگرفتند.
استاد! دانشکده ی هنر های زیبا - یا همانی که شما میگویید "پوهنځی صنایع مستظرفه افشار" یکی از بهترین و پر دستاورد ترین دانشکده های دانشگاه شما بود. یادم می آید اساتید و دستیاران شما تصویر کودکی را با رنگ سرخ آغشته کرده و به دیوار صنف چسپانده بودند. صحنه همینجا خلاصه نمیشود استاد! به خاطریکه تصویر این کودک حس و حال بیشتر بدهد و فراوانتر جنبه هنری یافته باشد، بر سینه اش نقش برچه و چاقوی ایمان شما را کوبیده بودند تا تصویر را درست و حسابی به دیوار نگهداشته باشند. بدون شک، آن تصویر با مایه های هنری بیشتر تماشایی تر جلوه میکرد.
میگفتند: تصویر یاد شده قبل از آنکه به دیوار آویخته شود، خیلی ساده بود و کوچکترین شائبه ی رنگ سرخ بر سر و صورتش دیده نمی شد، تازه "نفس" هم میکشید و با گریه های مکرر حتا از مادرش شیر میخواست!
استاد! نمایش های هنری از این دست کم نبودند. دوشیزه های جوان زیادی نیز نقش و نگارها و سوژه های خوبی بودند برای نقاشی و هنر آفرینی به سبک و مکتب شما ...
استاد! میدانم به خاطر سرگرمیهای مهمتر دیگر، در آن سالها شما مجال و مهلت مناسب نیافتید تا کارهای ناتمام هنری تان را به پایان برسانید. اما آیا اجازه دارم از شما بپرسم پس از ماه اپریل سال آینده چه برنامه های تماشایی رویدست دارید؟ آن وقت یقیناً از بسیاری مشغولیت های کنونی فارغبال خواهید شد. آن وقت شما بالاترین موقف حاکمیت را در این سرزمین خواهید داشت. آیا سراسر کشور را "افشار" نخواهید ساخت؟ آیا تابلوهای بزرگتر خانواده گی مثلاً کودکان و مادران را یکجا با یک فرمان زیب دیوارها نخواهید کرد؟
استاد! به حرمت "بزرگداشت روز استاد" سرنوشت شاگردان تان را فراموش نکنید و از یاد مبارک مبرید که "پوهنځی صنایع مستظرفه مملکت" به پروفیسور و هنرمند بزرگی چون شما اشد نیاز دارد.
خیلی دلم میخواهد برای یکبار هم که شده سری به "دانشگاه افشار" بزنید شاید خاطره آن شب و روزها که در ذهن تان کم رنگ شده است بار دیگر تازه شود. راستی استاد مردم محل دانشگاه شما را دارند خراب میکنند نشانی های زیادی از آن باقی نمانده است. جمع نزدیک به صد تن از فارغین شما در دامنه ی دانشگاه افشار با سند های فراغت در دست که توسط شما امضاء شده بود منتظر اند تا بدیدارشان بروید، آنان سالهاست منتظر اند تا "روزمعلم" را با حضور شکوهمند شما جشن بگیرند.
در پایان این روز خجسته را برای اساتید نیکو پندار، نیکو گفتار و نیکو کردار تبریک میگویم!
پيامها
6 اكتبر 2013, 19:00
استاد سیاف در رشته آدم خوری از عربستان سعودی و در رشته دروغ گویی از پاکستان مدارک زیادی دارند. استاد سیاف نقش روباه را از قومندان مسعود شهید و استاد پروفیسور ربانی شهید که از ایران مدرک دارند بهتر بازی کرد و میکند. مسعود شهید را تا لب آب برد و هلاک پس اورد. استاد سیاف در قبیله خود جایگاه متفکیر تمام قرنها را دارد. اشرف غنی احمق زی با تمام مدارکش در کوس مادری و لوچگی به باد مدارک استاد سیاف نمیرسد. نمیدانم که چرا انگلیس استاد سیاف را متفکر قرن نکرد که دست روی اشرپ غنی احمق زی ماند؟
فعلن به گفته ایرانیها خر تو خر است. خر پشتون و خر تاجک و خر هزاره و ازبک و خرهای دیگر سر یکدیگر سوار هستند. سیرک جالب انتخابات که توسط بادران این اساتید اجرا میشود به جنگ خاتمه پیدا خواهد کرد و شاید باز استاد سیاف و شاگردانش که بیشترشان فعلن مشغول لوچکی در پوهنتون شرعیات هستند، برای دوره دیدن سوی غرب کابل خواهد امدند.
7 اكتبر 2013, 07:44, توسط Yahya
لطفاً به جای عبدالرسول سیاف عبدالرب رسول سیاف بنویسید و این اشتباه را تصحیح کنید
7 اكتبر 2013, 11:23, توسط dawi
پایه های مردمی سیاف خیلی وسیع است هر چه درد ناک است اما واقعیت را نمیتوان انکار کرد
8 اكتبر 2013, 17:29, توسط مرتد شناس
سلام - با نامزدی تمام این نامزادان ومعونین شان باید گفت . انالله وانا الیه راجعون . وفاتحه افغانستان را خواند . فقط به اندازه سوراخ سوزن روشنی درتیم اشرف غنی احمد زی بچشم میخورد . گرچه دوستم درمیانشان است اما بازهم دوستم مثل سران پنجشیر نامرد وطنفروش وقوم فروش نیست . اگر بجای سیاف وسران پنجشیر که بصورت آشکارا مرتد شده اند ابلیس علیه لعنه رییس جمهورکشورما شود 100% به نفع اسلام وملت خواهد بود چون کسی به حرف ابلیس اعتماد نمیکند اما اینها دستان ابلیس را از پشت سر بستند وابلیس بیچاره چندین سال است که از افغانستان متواری شده واینها مردم را چنان فریب میدهند که دهن ابلیس هم باز مانده که من با اینهمه تاکتیک وفنون شیطانی درمقابل این گروهکها عاجزماندم . بنده هم سیلف را از نزدیک میشناسم وهم سران گروهک پنجشیر وبدخشان را . اینها برعلاوه وارد کردن ضربات مادی ومعنوی بر کشوروملت ما که اصلا قابل جبران نیست اسلام را میز ضربه شدید زدند تا یهود ونصارا دیگر اصلا به اسلام آوردن تمایل پیدا نکنند . این غلامان یهود ونصارا بخاطر ملت دلشان نسوخته اینها بخاطر فرار از محکمه مردمی وبین المللی میخواهند که درقدرت بمانند چون برخی از این افراد درلست سیاه سازمانهای مدافع حقوق بشر واکثریت شان درلست سیاه ملت مجاهد ما میباشند . اینها خوب میدانند که وقتی از قدرت بیفتند وبادارانشان از کشورخارج شوند چه بلایی سرشان میاید بخاطر همین موضوع خودرا درزمین وآسمان میزنند تا از قدرت نیوفتند . اما انشاالله که این تلاشها انجامی نخواهد داشت . ویک روزی هم بابت جنایات گذشته شان وهم بابت مرتد شدن شان به محکمه اسلامی خواهند کشانیده شد . به امید همان روز.