صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > هفتمین شب شعر در دانشگاه تورنتو

هفتمین شب شعر در دانشگاه تورنتو

این گونه هم نبود همین قصه از ازل رنگین کمان٬ بنفشه ی یاسی شگفته بود
حسين زاهدی
دوشنبه 2 جون 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

حدود ساعت شش بعد از ظهر روز بود که وارد صحن دانشگاه تورنتو شدیم٬ دانشگاهی نسبتا بزرگ است٬ در محفل قبلی شب شعر اینجا آمده بودم این محل برایم زیاد نا آشنا نبود٬ آقای میر حسین مهدوی ماشین را در کنار سالن که محفل در آنجا بر گزار میشود پارک کرد٬ هارون راعون را دیدم که تازه از موتر اش پایین شده بود و منتظر بود تا کسانی به کمک اش برود چند کارتن٬ که داخل آن بیسکویت و سمبوسه و از این قبیل خوردنی ها بود٬ ظاهرا انتظار مارا میکشید که به سالن منتقل شوند. من هم یک از این بسته هارا برداشتم و به سمت سالن حرکت کردم٬ سالن در طبقه سوم ساختمان جا گرفته بود بعد از خارج شدن از آسانسور هنوز به طرف راست که سالن آنجا قرار دارد دور نزده بودم که صدای موزیک داخل سالن را میشنیدم ٬ به طرف سالن حرکت کردم هنگام که نگاهم به داخل سالن افتاد تعدادی زیادی از دوستان منتظر بودند تا برنامه آغاز گردد٬ بسته را سر جایش گذاشتم٬ با تعدادی از حاضرین در سالن احوال پرسی نمودم داکتر ثنا نیکی٬ آقای شنبلی٬ ربانی بغلانی٬ پیکار پامیر و خانم فاطمه اختر مسئولین و اعضای هیئت تحریر نشریه اندیشه نو مثل همیشه با گشاده روی و مهربانی خاصی که دارند از ما استقبال نمودند

آقای بغلانی من و داکتر حسین دانشور رییس اتحادیه افغانهای مقیم ایالت انتریو کانادا را باهم دیگر آشنا کرد. پس از تعارف معمول در یکی از چوکی های سالن نشستم صدای موزیک همچنان در سالن می پچید حدود نیم ساعت بعد هارون راعون و خانم فاطمه اختر در جایگاه گردانندگان برنامه قرار گرفتن و آغاز برنامه را اعلام نمودند.

در ابتدا و برای آغاز فاطمه اختر چند بیت شعر اش را به خوانش گرفت و به ترتیب آقایان غالب٬ داکتر حسین دانشور٬ سعادت پنچشیری٬ سید موسی قاضی مدیر مسئول نشریه بینام٬ ربانی بغلانی به جایگاه آمدند شعر داستان و پیشنهادات شان را به خوانش گرفتند٬ خانم اختر با تکرار از پشت میز مهمان مخصوص این برنامه را اسم میبردند٬ آقای شیون ! آقای شیون ! جناب شیون شاعر و طنز پرداز٬ از کشور فرانسه آمده بودند آقای شیون با فراخوانی گرداننده برنامه در جایگاه قرار گرفت یک طنز و چند پارچه شعر را با شگرد و هنر منحصر به فرد خودش دکلمه و اجرا نمودند. البته زمان زیادی را به دلیل مهمان بودن به ایشان اختصاص داده شده بود که با کف زدنهای حاضرین مورد تشویق قرار گرفتند. حدود ساعت هشت بود که اعلام تفریح کردند و نیم ساعت را برای نوشیدن چای و دیگر ضروریات وقت گذاشتند در این فرصت من با چند تن دیگر از دوستان که قبلا آشنا نبودم معرفی شدیم اما تعداد از دوستان عکس های مرا قبلا در صفحه های انترنت دیده بودند و از من میپرسیدند شما حسین زاهدی هستید وقتی جواب مثبت می شنیدند با مهربانی و آغوش گرم احوال پرسی میکردند یکی از دوستان که تازه باهم آشنا شده بودیم گفت: شما خودتان خیلی جوان هستید اما نوشته های شما پیرانه است با لبخندی جواب دادم نمیدانم! شاید٬ نیم ساعت به همین روال و با نوشیدن چای تمام شد.

میز و چوکی های سالن به صورت مثلث شکل یا عدد هفت چیده و تزیین شده بود. خانم ها در سمت راست سالن تجمع کرده بودند و اکثر آقایان در سمت چپ سالن نشسته بودند در بخش دوم برنامه دوستان تازه ی دیگری نیز به سالن وارد میشدند سالن تفریبا پر به نظر میرسید.

آقای هارون راعون٬ شفیق احمد شاعر دیگر را برای دکلمه ی شعر اش به جایگاه فراخواند به همین ترتیب آقایان پیکار پامیر ٬ پوپل٬ آکفی٬ بختیاری و صبور صهیب اشعار شان را به خوانش گرفتند. دکلمه آقای بختیاری و صبور صهیب از آن دست دکلمه هایست که میشود گفت با کلمات و نوع دکلمه زنده و زیبای این دو دوست٬ در آن لحظات احساس میکنم عروج میکنم و خودم را در سالن حس نمیکنم شاید در آن هنگام در لابلای واژه ها محوه میشوم و با امواج واژه ها در قالب ابیات گم میشوم.

آقای میر حسین مهدوی در ادامه سلسله بحث های گذشته پیرامون شعر٬ جایگاه شعر٬ پیام شعر٬ قالب بندی ها٬ تاثیر شعر بر مخاطب٬ واژه های به کار گرفته شده در شعر .... توضیحات مفصلی را ارائه کردند در پایان این بحث به پرسشهای حاضرین نیز پاسخ های داده شد که با استقبال گرم حضار روبرو گردید و این سخنرانی و پرسش و پاسخ نزدیک به دوساعت طول کشید.

آقای صمدیار و رحمت الله رحیمی آخرین کسانی بودند که به جایگاه دعوت شدند و با خوانش گرفتن چند پارچه شعر محفل آن شب حدود ساعت یازده شب به پایان رسید.

شنبه ۳۱ می ۲۰۰۸

سمت آینه و آب

آن سوژه که حجم قفس باز گفته بود

آهنگ ناتوانی مارا شنفته بود

آنجا که سمت آینه و آب مینمود

یک ناشنیده مرد چرایی نگفته بود

گاهی که می چکید غرور از حریم باد

خون آبه ی زمشهددر خویش خفته بود

این گونه هم نبود همین قصه از ازل

رنگین کمان٬ بنفشه ی یاسی شگفته بود

اینکه صدای زرد مرا شانه می زند

موسیقی که در گل گندم نهفته بود

صبور صهیب

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سلام خدمت عزیزان و برادر زاهدی!
    خوشا به حال تان که شب های شعر در بیرون از کشور می گذرانید و ان هم د تورانتو.
    اما عزیزم!
    می شد که از این دو عکس یکی را از کسانی که به دیگر مذاهب و ملیت تعلق دارند می گذاشتید یا همه کسانی که در آن هفت محفل حضور داشتند از برادران همین ملیت بودند؟؟؟
    در پناه حضرت یگانه باشید و کوشش کنید که وحدت ملی را ترسیم نمایید.

    • تواب عزیز درود برشما
      اشاره شما کاملا بجاست
      حضور تان عرض کنم که حقیقتا من دوربین یا کامره عکاسی با خودم نبرده بودم عکس های حاضر هم از قبل نزدم بود بخاطر اینکه این نوشته بدون عکس نباشد ناگزیر از عکس های گذشته استفاده کردم در آینده که این شب شعرهم ادامه دارد حتما به این اشکالات توجه خواهد شد.
      از لطف و نظر نیکتان سپاس

  • در عربی یک مثل حکیمانه است «فلان افقه من الحمار» یعنی فلانی از خر بیشتر دانش دارد. این ضرب المثل یا فرد ادبی را که عمر آن را کسی نمیداند برای کسی میگویند که از دانش هیچ چیز نمیداند. وقتی برای کسی چنین گفته شود، بد ترین نکوهش ادبی است.
    آنکسی هم که شما را چنین گفته است: «خود تان جوان هستید، ولی نبشته های تان پیرانه است». عین همین مفهوم جملهء عربی را منتهی به الفاظ فارسی برای شما گفته است.
    من این حرف را از روی عقده نمیگویم، بلکه تا حال من هر چه نگاشته از شما خوانده ام، به جز از چند شعار، دشنام و اتهام شاید به افراد مستحق آن و یا شاید هم به کسی بی گناه، چیزی دیگری در آن ندیده ام. خدا شاهد است که در هیچ نبشتهء شما یک حرف و یا جملهء جالب،علمی و با ارزش حتی طنزی هم نیست. نمیدانم آن جناب چرا بشما چنین گفته است؟ والله اعلم!
    یک شاید دیگر هم وجود دارد: وقتی به افلاطون کسی خبر آورد که؛ فلان شخص شما را بسیار توصیف میکند و خوش دارد! افلاطون به سختی گریست. از او جویای احوال شدند؟ چنین پاسخ داد: آن شخص بسیار جاهل و بی خرد است، حتما در من کدام صفتی از خود را دیده است که چنین مرا می ستاید. پس حتما آن شخص از جنس خود شما بوده است، یا بر مبنای اصل اول شما را توصیف کرده است و یا هم یک چاپلوسی جاهلانه بوده است. مطمئن باشید که از شما چیزی ساخته نمیشود!

    • آزادی عزیز تو که دیده همچو جوانان پیش کسوت وطن ما را ندارید .کلی این چیز هائیکه می نویسی همه از عقده شخصی شما است.بی تعصب باشی.

  • آقای زاهدی! اگر همهء اشعاری که درآن شب شعر، خوانده شدند مانند همين شعر بی مزه وبی معنی و ضعيفی باشد که بعنوان مثال در پايان نوشتهء خود آورده ايد، وای بحال آنهايی که مجبور بودند تا نيمهء شب بنشينند وچرند وپرند بشنوند اما شايد بسياری بخاطر سمبوسه وبيسکويت وخوردنی ها ، تلخی شب شعر شمارا تحمل کرده باشند!

    • اول اين كه همين زاهدي، بد نمي نويسد. آن دوستي كه مثل عربي را آورده و نفهميده آن گفتة دومي را به آن ربط داده است، بايد بخود بخندد. آن گپ كجا و اين ديگر كجا؟

      دوست ما كه بر غزل خرده گرفته اند، شايد چيزي از غزل پردازي نو فارسي نمي دانند، ورنه همين غزل يكي از بهترين هاست به اين شيوة جديد.

      آدم كه از محمودنامه اضافه تر نخوانده باشد، اين غزلها را چه بفهمد. شما و همان:

      الغياث از جور خوبان الغياث!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس