محمد محقق، زمانه و زمینه
اما آقای رضایی بدون مطالعه میدانی و تحقیق، فقط صرف به خاطر تحریک افکار عمومی، با نقد مسعود، آن هم به شکل غیر علمی، می خواهد وضعیت آرایش نیروهای سیاسی فعلی را نقد کند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آقای رضایی می خواهد از این طریق به تحریک افکار عمومی بر ضد تاجیک ها بپردازد. از سوی دیگر محمد محقق در بیانیهء برای خدشه دار نشدن وحدت ملی! از تبانی کرزی با رییس پارلمان در رای ندادن به کاندید وزریر های هزاره سخن گفت، این بیاینه در محافل و در کوچه و بازار چنین تعبیر شده است که تاجیک ها هم در پشت این توطئه هستند و کرزی در این تصمیم گیری تنها نیست، وی از طریق این بیانیه خواست فشار بر کرزی را کاهش دهد، و در معامله به خاطر این خدمت آخری آقای محقق به کرزی، همچنان باز باشد.
رد شدن نجفی و دانش
محمد محقق در بیانیهءبرای خدشه دار نشدن وحدت ملی! از تبانی کرزی با رییس پارلمان در رای ندادن به کاندید وزریر های هزاره سخن گفت، و آن را " تصفیه قومی تکرار همان تجربه ناکام دهه هفتاد است که راه به جایی نخواهد برد و تنها موجب خرابی بیشتر کشور و شکست ملت سازی خواهد شد." قلمداد نمود این بیاینه در محافل و در کوچه و بازار چنین تعبیر شده است که تاجیک ها هم در پشت این توطئه هستند و کرزی در این تصمیم گیری تنها نیست، وی از طریق این بیانیه خواست فشار بر کرزی را کاهش دهد، و در معامله به خاطر این خدمت آخری آقای محقق به کرزی، همچنان باز باشد.
رد شدن دو وزیر مذکور، به گمان من دلایلی متفاوت از آنچه که تبیلغ می شود دارد.
1- آقای دانش قبلاً رد صلاحیت شده بود و بخت کمی برای رای آوردن در این دوره داشت. بهتر بود که کسی دیگر را اجازه می دادند کاندید شود. اما خود خواهی (رهبران) مانع ایجاد فرصت برای سیاستمدران جوان و ورود آنها به عرصهء خدمت است.
2- آقای نجفی با کارنامهء بسیار بدی که در کمیسیون مستقل انتخابات در سازماندهی تقلب داشت از جانب بسیاری از اعضای پارلمان، حتی آنهایی که طرفدار کرزی بودند، مورد شک و تردید بود، لذا به وی رای ندادند. آقای کرزی هم فقط برای اینکه وی را از سر خود خلاص کند، وی را معرفی نمود، وزیر شدن وی برای کرزی که داد مبارزه با فساد می زند، چندان خوش آیند نبود. از نظر نباید دور داشت که نجفی در اثر فشار بین المللی که وی را یکی از بانیان تقلب می دانستند از وظیفه اش بر کنار شد، حالا تصور کنید کرزی این آدم را به عنوان وزیر وارد کابینه می کرد، حتماً فشار بین المللی و بی اعتمادی و عدم راسخ بودن وی در امر مبارزه با فساد بیشتر می شد.
3- لابی گری محقق چون معطوف به امتیازات شخصی است، نتیجه ضد آن داشته است. محقق تصور می کند که وزارت ترانسپورت مال وی است. از سال 2004 الی امروز آدمهای وی در آن پست بوده اند. لذا حتی لابی گری وی، چون معطوف به امتیازات شخصی بود اهمیتی برای کرزی و مخالفین اش نداشت.
اما سوال اینجا است که چرا کرزی محقق را اهمیت نمی دهد؟ و سوال مهمتر این است که چرا محقق با وجود اشراف به این موضوع همچنان آویزان در سیاست های کرزی و توجیه آن سیاست ها است؟ مگر وی در تیم کرزی شامل نیست؟ اگر هست، انتظارش از اپوزیسیون و بیانیه دادن که فلانی ها هم به ما رای ندادن شارلاتان بازی است، اگر در تیم کرزی نیست، وضع خودش را مشخص کند، مردم احمق که نیستند می بینند وی چه می کند و چه می خواهد.
دلایل بالا ممکن غلط باشد، اما به نظر من عنصر قومیت در رد شدن نجفی و دانش، به نسبت دیگر عوامل نقش کمتری داشته است. اما سیاست مدار زیرک آن است که از یک شکست فرصت بسازد، آقای محقق در آستانهء انتخابات پارلمانی گویا با افت محبوبیت اش، از طریق تحریک قومی قصد دارد فرصتی دوباره برای انتخاب شدن، آن هم با رایی بالا برای خودش ایجاد کند. نا گفته نباید گذاشت، اگر محقق این بار با رای کمتری هم وارد پارلمان شود، که در شرایط موجود بعید هم نبود، این رای کم برای وی یک شکست خواهد بود. لذا همیشه برای سیاست مداران، این گونه موقعیت ها فرصت خوبی برای تحریک افکار عمومی و دست و پا کردن وجهه در بین مردم است. سپاهی دواطلب و سیاهی لشکر هم برای این مواقع زیاد پیدا می شود، و هر کسی از ظن خود، یار آن سیاست مدار ها می شود نه تنها از درون آنها اسرار شان را جستجو نمی کند بلکه همانند عده ای هیزم بیار معرکه در تحریک و تفریق قومی می گردد.
اما نکتهء مهم اینجا است که سیاست مدارهای ما، با معوق گذاشتن مطالبات اصلی مردم، چرا دست به مانورهای تبلیغاتی و فریب مردم می زنند؟ مخصوصاً رهبران هزاره در این امر، گوی سبقت را از تاجیکها و ازبک ها ربوده اند. سطح آگاهی مردم افزایش یافته است، اما دروغ های اینها هنوز خریدار دارد. یک عده تحصیلکرده هم، هیپنوز شده، دنباله رو این طیف هستند.
تحریک از بالا عکس العمل از پایین
مقاله رضایی هم در همان راستای تحریکات آقای محقق است.یک طیف خام اندیشی در میان تحصیلکرده گان ما وجود دارد که فکر می کنند با سخنان تحریک آمیز می شود دل عده ای را خرید. اما دل چه کسانی را؟ معلوم دار است، دل کسانی را که به دو وزیر که رای ندادند.
جعفر رضایی چند سال پیشبر ضد احمدشاه مسعود مطلب می نوشت. البته برای اینکه هدف وی بر آورده شود، وی از اصناف دروغ و توهین در حق احمدشاه مسعود دریغ نمی ورزید. از جملهء آن مقاله ها، مقالهء است که وی ادعا می کند بنا بر ادعای ویکی پدیا احمدشاه مسعود اهل تاجیکستان است! دلیلش هم این است که آن ادعا در صفحهء اصلی ویکی پدیا و در مقالهء احمدشاه مسعود آمده است. در حالیکه کسی که اندکی با ویکی پدیا آشنا باشد می داند که هر کسی می تواند مقالهء را در ویکی پدیا ویرایش کند، و اگر ویرایش اش بدون منبع باشد، بعداً توسط دیگران می تواند حذف شود. یعنی هر کسی می تواند ویرایشی بدون منبع را با ذکر دلیل بی منبع بودن مدعا حذف کند. حتی شما خوانندهء عزیز. اما از آنجایی که مرغ رضایی یک لنگ دارد، هنوز نیز این واقعیت ساده را ماست مالی می کند و برای آن توجیه های سست می تراشد.
وی می نویسد:
“ بهرترتیب، علی رغم جنگها وسابقه جنجال برانگیز احمدشاه مسعود، اخیرا بخش انگلیسی دایرة المعارف بزرگ ویکی پدیا ضمن انتشارمقاله ای طولانی در مورد احمدشاه مسعود ادعانموده است که دوست محمد پدر احمدشاه مسعودیک مهاجرباسمه چی اهل تاجیکستان بوده که به افغانستان کوچیده است. ویکی پدیا می نویسد،" Ahmad Shah Massoud was born January 9, 1953 in Jangalak, Panjshir Valley, the son of Basmachi police commander Dost Mohammad Khan, a migrant from Tajikistan "(احمدشاه مسعود فرزند دوست محمدخان_ رئیس پلیس ویک مهاجر باسمه چی از تاجیکستان در 9 جنوری 1953 در "جنگلکِ" دره پنجشیر به دنیا آمد.)
بهرحال، ادعای افغانی نبودن پدر احمدشاه مسعود و آنهم از سوی یکی از منابع معتبر جهانی، می تواند "قهرمان ملی" بودن احمدشاه مسعود را تا حد زیادی زیر سوال ببرد و حربهء جدیدی باشد برای کسانی اورا نه تنها "قهرمان ملی" می دانند وبلکه یک جنایت کار جنگی محسوب می نمایند. ”
که نا بلدی وی را از کار با ویکی پدیا نشان می دهد. اصلاً ویکی پدیا هیچ مقالهء در مورد کسی منتشر نمی کند، بلکه این کاربران ویکی پدیا هستند که موضوعی را ایجاد می کنند و هزاران کاربر دیگر ویکی پدیا با ویرایش یعنی حذف موارد بی منبع و اضافه نمودن موارد منبع دار در آن به غنای آن مقاله می افزایند. این فرایندی همیشگی است. این طور نیست که مثلاً کسی دو سال پیش مقالهء را با منابع ایجاد کرده باشد، و تا امروز آن مقاله دست نخورده باقی مانده باشد. مخصوصاً موضوعات حساس دقیقه به دقیقه تغییراتی در آنها ایجاد می شود. برای آقای رضایی دلیل که مهم نیست، بهانه مهم است، در همین راستا مقالهء امروز وی را نیز می شود از همان جنس قلمداد نمود.نتیجهء آن بیانیه تاخت و تاز دوبارهء عده ای به این و آن است. نمی دانم تا کی دوستان ما با کشاتن نفرت می خواهند فرصت سیاسی دست و پا کنند.
آقای رضایی می نویسد:
“مقاومت مسعود در مقابل طالبان تحسین بسیاری را بر انگیخت و تا حدی بر سبعیت های او در کابل سایه افگند. اما اگر بار دیگر روزهای جنگ جبهه متحد و طالبان را به یاد آوریم، می بینیم که مسعود تا آخرین دم چگونه خودخواهانه و پیمان شکنانه عمل نموده است. در روزهای که طالبان از قندوز بر مزار حمله نموده بود، مسعود در تخار، آنسوی جبهه قندوز، آرام و ساکت می نشیند تا طالبان حزب وحدت و جنبش ملی را کاملا شکست دهد و بدینسان تنها یک قهرمان در مقابل طالبان بماند.”
خط مشی احمدشاه مسعود در طول زندگی اش محور های مشخصی داشت، و راز برد و بقای وی در میان این همه رقیب سیاسی، پایبندی اش به آن محور ها است. مطالبات مشخصی که، مطالبات همگانی بود، و مسعود در جایی از مسئلهء قومی، به نحوی که آن را محور سیاست خویش قرار دهد استفاده نکرده است. اما وقتی با برشی تحریف شده از تاریخ، دوست ما قصد آن را داشته باشند که از طریق نقد مسعود، عملکرد دیگر بازیرگان را تطهیر کنند یک مقدار بی انصافی است. احمدشاه مسعود را باید در زمانهء خودش نقد کرد، با توجه به سیاست ها و خط مشی های دیگر بازیگران که در کل وضعیت تاثیر گذار بوده است.
اما آقای رضایی بدون مطالعه میدانی و تحقیق، فقط صرف به خاطر تحریک افکار عمومی، با نقد مسعود، آن هم به شکل غیر علمی، می خواهد وضعیت آرایش نیروهای سیاسی فعلی را نقد کند. اما نا گفته پیداست، بیشتر از اینکه این وضع نتیجهء عملکرد دیگر بازیگران باشد، نتیجهء سیاست های غلط تیم های رهبری کنندهء وضع موجود در جامعهء هزاره است. بهتر است این خلاء ها شناخته شود، نه اینکه با فرا فکنی، و تصویر کردن های مسخ شدهء وضعیت تاریخی سعی در تحمیق بیشتر مردم نمایند. مثل این است که ما بیاییم شکست مان را در عرصه های مختلف گردن هزاره ها بیندازیم! و برای آن شواهد دروغین تاریخی نیز دست و پا کنیم، ما اگر چنین کنیم، مطمئناً سخت از جانب هم تباران خود نقد می شویم، اصلاً ریشخند خواهیم شد. اما گویا شما تشویق هم می شوید، این نشانهء غلبهء اوهام بر واقعیات در خوی اجتماع است. کاری که فرصت طلبان علاقمندی زیادی برای ایجاد آن دارند.
آیا ما قادر نیستیم مقابله به مثل کنیم؟ راست و دروغ را به هم ببافیم و به لجن مال کردن تاریخ دست یازیم؟ اما در این 9 سال و حتی قبل از آن چنین نکرده ایم. اما در هر مناسبتی، دوستانی در میان عزیزان هزاره، خنجری از آستین برون آورده اند و ما را نواخته اند. اما ما سکوت کرده ایم. برای درستی این مدعا، اگر نام مرحوم عبدل علی مزاری را در گوگل جستجو کنید، چیزی در سبع وی از جانب تاجیکان نخواهید یافت. مگر نویسنده ای گمنام اشاره ای به چیزی کرده باشد، اما نام احمدشاه مسعود را جستجو کنید، ماشاءالله 10 سالی است که حجم زیادی از وقت خود را دوستان در این صرف کرده اند که فلانی جنایتکار است و قهرمان ملی نیست و فلان است و بهمان است، آن هم نه با تحقیق میدانی و کار تحقیقاتی علمی، بلکه نشستن در اتاوا، و دیدن فیلم چارلی وینسون!
این گونه آدمها، تحصیلکرده و روشنفکر مدرن هستند، و آقای اسماعیل اکبر، روشنفکر روستا!
این کارها از جانب هر گروه و شخصیت غیر متعهد و غیر مسولی شدنی است، ما نیازی به توهین و تحقیر و تحریک قومی هموطنان خود نمی بینیم. معتقدیم احترام و شناختن دردها و خواسته های "دیگران"، موجب از میان رفتن کدورت ها، به رسمیت شناختن حقوق، و جایگاه آنها در کشور می شود، و عین موضوع در مورد ما محقق است.
نوت: از آنجایی که من این آدمها را کمی می شناسم(تاجیک و هزاره اش را، منجمله همانی را که محقق گفته با کرزی تبانی کرده) این نوشته را نزد کرزی خواهد برد و دلیل خواهد آورد که می بینی من با شما هستم، و این شورای نظار است که دشمن مشترک ما است! دلیل اش هم هیمن مقاله خواهد بود. امیدوارم که محقق صاحب ناراحت نشده باشند. سخن حق شنیدنش سخت است. شما راه غلط می روید، من هم به عنوان شهروند این کشور حق دارم این را به شما بگویم. یعنی این که این نوشته و نظر شخصی من است و به کدام جناح و گروهی مربوط نیست.
احمدشاه مسعود قهرمان ملی و یا جنایتکار پرآوازه؟
مسعود میراث هفتاد سال دولتداری افغانستان را غارت، ومدنیت کابلی را نابود نمود. اوطراح قتلعام افشار و عامل عمده ای ویرانی پایتخت افغانستان است. آیا هنوز می توان مسعود را قهرمان ملی خواند؟
چهار شنبه 30 ژوئن 2010, نويسنده: جعفر رضايی
پيامها
3 جولای 2010, 08:58, توسط khorasan
ها و قدرت سیاسی ، ما و شیرینی گک ِ وحدت ملی !
چند نفری هم که به نام تاجیک و اوزبیک و
هزاره به نان و نوایی رسیده اند ، در غم خود و فامیل خویش اند و با شیرینی گک ِ "وحدت ملی" دهانک های خود را شیرین می سازند و دل به این خوش کرده اند که معاونک بی صلاحیت رئیس جمهور و مشاورک بی اعتبار این وزیر و آن وزیر خواهند شد
3 جولای 2010, 13:20, توسط mard
سلام میردادجان ایا شما متمین هستید کی اقائ رضائ یک هزاره هست؟ مه فکر مکنم بجائ احساساتی شدن یک کم دقت کنید بحتر خواهد بود شعر از زمان عبدالرحمان خان جناور محمد گل مومند وحشی ملاعمرکور وکرزئ کر جنایت شمالی وبامیان نباید از مان رفت.بيا به ياد هم آريم، فصل ماتم را
دوباره زار بگرييم اين محرم را
بيا دوباره از آن طفل بي پدر گوييم
و با غريبترين مادر از پسر گوييم
ببين كه در حق ما ظالمان چه ها كردند
و صد عمارت ديگر ز خون بنا كردند
بيا ز قيد منيت دمي رها باشيم
و تا هميشه عزادار لاله ها باشيم
بيا چو عشق بخوانيم ياد ياران را
بيا كه فاش كنيم آرزوي باران را
بيا كه سرخي گل را ز ياد هم نبريم
و رستخيز اگر شد، متاع، كم نبريم
بيا دوباره بناليم غارت گل را
بيا كه باز بفهميم اشارت گل را
4 جولای 2010, 00:15, توسط nimrooz
مقاله خوبی است، رضایی خام و عقده تای است، سالها است که رفتارش همین است. معلوم نیست مسلمان است یا مسیحی. کسی که از آذربایجان به کانادا رفته باشد و بعد در کانادا هر از جند گاهی مقاله بر ضد اسلام و ملا و آخوند بنویسد، باید در وی شک کرد. به گمان من وی مسیحی شده است و بعد از آن طریق رفته کانادا. گرچه مسیحی شدنش امر است شخصی، اما همیشه آدمهایی که سطحی می باشند، تا به مکتب، حزب،گروه یا جمعیتی جدید می پیوندند فکر می کنند که دیگران خر هستند و در گمراهی و راه حقیقت فقط در نزد آنها است و بس!
برای همین فحش دادن به فلان حزب، قوم، قبیله، و دین و مذهب کمی اینها را تسکین می هد و از شور و شعف مشارکت در این گفتمانها شب با آرامش خوابشان می برد.
آقای محقق هم مردد است کدام سو برود. اما وی دوباره به سمت کرزی و تیم وی خواهد رفت. با چند امتیاز نظیر سفیر و مدیر دوباره وحدت ملی تامین می شود و کرزی مشروعیت پیدا می کند! حالا دیده شود که این سفیران و مدیران از جامعهء وسیع هزاره است یا بچه خاله و بچهء کاکا و خسربرهء شان. هرچه است، بهتر است که بر طبل قومیت زیاد ندمند، چون غیر از وی فعلاً کسی دیگر از این خواسته ها آن هم به این شکل عریان ندارد. وقتی به مردم به نام و قوم امید داده می شود، نه حزب و گروه، چون یک حزب کل یک قوم نیست، وقتی که این گونه موارد پیش می آید کل آن قوم تحقیر و توهین شده خودش را احساس می کند. در حالیکه فقط یک گروه یا شخص معینی بنا بر معاملات درست و یا نادرست امتیازی می گیرد یا از دست می دهد.
کرزی از اول هم غیر مشروع بود، اما جامعهء بین المللی و حمایت های بی دریغ این آقایان آدم غیر مشروع را مشروع جلوه دادند. سیاست مدار هایی نظیر نجفی و به نسبت کمتری دانش، نوکر صفت هستند. در بین تاجیک ها هم تعدادی مخنث هست که عین رویه را دارند، اما جالب اینجا است که این ها فکر می کنند جون تاجیک یا هزاره یا پشتون هستند نمایندهء یک قومی هم هستند!
قوم نظر خودش را دارد و آن را مواقع بحرانی بروز می دهد. اما سیاست مدار ها، مردم ناچار را فریب می دهند که ما نمایندهء قوم شما هستیم. یعنی در بین قوم هزاره قحط الرجال است که دو آدم تاریخ تیر شده باید به عنوان کاندید وزیر معرفی شوند؟
5 جولای 2010, 01:58, توسط mard
سلام پارسی زبان هائ عزیز نگزارید کی قومی یهود دربینی ما نفاق بندازه قومی یهود بنام تاجک میایه هزاره ها را توهین مکونه و بنام هزاره تاجک ها را ما باید فریب قومی یهود را نخوریم اگر در گوزشته ما را فریب نمیداد ما یالی بدبخت نبودیم جای شکی نیست در گزشته اشتباحات سورت گریفته ما نگزاریم کی دوباره اشتباحات تیکرار شود اگر ما متحید باشیم ازداکتر ساحب پدرام بیاموزیم بیسیار یک ایندئ روشن خواهیم داشت ما باید مفکوره پدرام ساحب داشته باشیم.افشا شدن قومی یهود را بادقت بخوانید قومی کی هجوقت با قران شریف عقیده نداشته و ندارد.
5 جولای 2010, 01:58, توسط mard
ظاهــرشــاه: مــن از قبیــلۀ
بنیــامین یهــودی هســتم
وزارت خارجۀ اسرائیل تائید نموده است که دولت اسرائیل تحقیقات گستردۀ را جهت شناسائی قبایل پشتونهای افغانستان و پاکستان که اصلیت یهودی دارند آغاز نموده است.
سخنگوی وزارت خارجۀ اسرائیل به روز جمعه 15 جنوری 2010 به روزنامۀ لوفیگاروی فرانسه گفته است: دولت اسرائیل تحقیقات گستردۀ را جهت شناسائی قبایل پتان در افغانستان و پاکستان که یکی از ده قبیلۀ گمشدۀ یهودی اند از طریق تمویل مرکز تحقیقات ملی ممبی در هند رسماً آغاز نموده است.
وی می افزاید از اینکه در شرائط کنونی گشایش چنین مرکز تحقیقاتی در افغانستان و پاکستان امکان نداشت، ما تصمیم گرفتیم که این تحقیقات را در هندوستان که اکثراً میزبان پشتونها می باشد راه اندازی نماییم. قرار است که این تحقیقات از سه ماه الی یک سال کامل را در بر بگیرد... تحقیقات ما قبلا در بخشهای (ریشه یابی تاریخی، رسوم و عنعنات و تقارب در زبان) تکمیل گردیده است. بناً این مرکز این بار نتائج تحقیقات خویش را از آزمایشات خون (دی ان ای) به دست خواهد آورد. تا کنون هزاران سی سی خون از قبایل پشتون افغانستان در منطقۀ مالهباد ولایت اتوراپردیش در شمال هند جهت آزمایشات جمع آوری شده است...
بنا بر اظهارات سخنگوی وزارت خارجۀ اسرائیل، از لحاظ بیولوژی کارشناسان بیولوژیک اسرائیل تمام تلاش خودشان را به کار بسته اند تا ارتباط ژنتیکی میان پشتونها و یهودیان را به اثبات برسانند تا اینکه به این طریق مؤرخان اسرائیلی را یاری کنند که گویا پشتونها در اصل از ریشۀ یهودیان واسرائیلی ها اند. در این باره کارشناسان بیولوژی اسرائیلی در مرکز تحقیقات ملی ممبی از لحاظ ژنتیکی میان اسرائیلی ها و افرادی از قبایل پشتون آزمایشاتی را انجام خواهند داد و با توجه به نتایج این آزمایشات که گویا پشتونها از لحاظ ژنتیکی نزدیکترین ملت به یهودیهای سفاردیم (یهودیهای شرقی) می باشند و به این طریق می خواهند ثابت کنند که پشتون و یهودیان از یک نژاد هستند.
روزنامۀ لوفیگارو در ادامۀ گزارش خود می افزاید: از مدتها قبل واضح بود که قبایل پشتون که در جنوب و جنوب شرقی افغانستان و در غرب و شمال غربی پاکستان زندگی میکنند همه از یک نسل اند و مربوط به قبایل گمشدۀ یهودی میباشند. این روزنامه می افزاید: همنوای کامل در رسوم و عنعنات، نحوۀ پوشیدن لباس، عادتهای خوانوادگی و امورات فرهنگی وجود دارد که این همه بیانگر این است که پشتونها این همه را از اجداد یهودی شان به ارث برده اند.
این اولین بار است که وزارت خارجۀ اسرائیل رسماً تائید میکند که تحقیقاتی گستردۀ را در راستائی شناسائی اصلیت یهودی پشتونها آغاز نموده است که با این کار خود بر عمل کرد سازمانهای غیر دولتی یهودی که از سالیان درازی در جستجوی قبایل گمشدۀ یهود در قرن هشتم قبل از میلادی فعالیت داشتند مهر صحه گذاشت.
مؤرخین اسرائیلی میگویند: موسی علیه السلام حین خروج از مصر با دوازده قبیله از قبیلۀ بنی اسرائیل خارج شده و در فلسطین مسکن گزین شدند که این دوازده قبیلۀ بنی اسرائیل به نامهای (بنیامین، روبین، لاوی، یهودا، جاد، اشیر، زبولون، ساعر، یوسف، نفتالی، دان و شمعون) یاد می گردیدند و از این جمله دو قبیلۀ آنها (بنیامین و یهودا) در جنوب فلسطین جا بجا شده که یهودیان امروزی از نسل آنها می باشند ولی متباقی ده قبیلۀ دیگر در شمال فلسطین جا بجا گردیدند که بعداً از آنجا به مناطق دیگر مهاجر شدند که سپس به نام قبایل گمشدۀ یهودی مسمی گردیدند.
روزنامۀ لوفیگارو در تحلیل خود راجع به این مسئله میگوید پشتونهای افغانستان اکثریت در میان سایر قومیت های مطرح در افغانستان می باشند، همچنان نظریۀ اصلیت یهودی آنها در منطقه و در میان مردم به سطح قابل ملاحظۀ منتشر شده است، ولی تا هنوز کدام مطالعۀ علمی دقیق که ثابت کند که پشتونها در اصل یهود اند صورت نگرفته است اما اکثریت پشتونها ایمان دارند که آنها اصلیت یهودی دارند. حتی اخرین پادشاه افغانستان، ظاهر شاه، در جواب خبرنگار ایتالیائی در بارۀ نسبش گفته بود که من از قبیلۀ بنیامین یهودی هستم.
سایت انترنیتی شبکۀ خبری العربیه نیز به بررسی این مسئله پرداخته و گزارش داده است که اسرائیل تلاش دارد حوالی 15 ملیون پشتون افغانستان را دوباره به دین آبائی شان – یهودیت – برگرداند که متاسفانه تا هنوز تعداد از قبایل پتان را یهودی ساخته و آنها را به اسرائیل مهاجرت داده است.
همچنان این شبکۀ معتبر عربی زبان گزارش میدهد که در دهۀ هفتاد و هشتاد قرن بیستم سازمانهای یهودی فعالیتهای چشمگیری را در جهت کشانیدن قبایل پشتون افغانستان به آئین یهودیت از طریق استخدام و تربیۀ جوانان پشتون در بیروت، پایتخت لبنان و برخی کشور های غربی راه اندازی نموده بود. این شبکۀ خبری به نقل قول از برخی رسانه های اسرائیلی گزارش میدهد که سازمانهای یهودی توانسته اند برخی دانشجویان افغان در آن زمان (مانند زلمی خلیل زاد، اشرف غنی احمد زی و انوارالحق احدی) در بیروت را به دین یهودیت برگردانند. البته این دانشجویان کسانی بودن که بعدها پستهای مهمی را در حکومت کرزی به دست آوردند و زلمی خلیلزاد نیز شناخته ترین دپلومات امریکائی افغانی الاصل در افغانستان، عراق و سازمان ملل متحد ایفای وظیفه نموده است که خانم یهودی دارد.
این سه تن از نخبه گان تحصیل کردۀ پشتون وظیفه گرفتند تا حس نشنلیستی پشتون ها را تقویه نموده و بعد برای پشتونها توضیح دهند که اصلیت آنها یهود اند و باید به اصل خویش برگردند. این جوانان در ابتدای گرایش خود به دین یهودیت بیشتر احساساتی بوده و تلاش داشتند که به طور آشکار دست به فعالیت زنند ولی بنا بر تجارب سازمانهای یهودی و مطالعۀ آنها از اوضاع منطقه به آنها تعلیمات داده شد که باید از مهارت خود کار گرفته و مطابق برنامه های که برای شان داده میشود رفتار کنند. آنها باید اوضاع منطقه را دقیق ارزیابی کنند. آنها باید بدانند که درموقعیت بسیار حساس قرار دارند، آنها در میان دشمنان سرسخت یهودیت (ایران، پاکستان و عربستان سعودی) قرار دارند. اگر آنها با همکاری اسرائیل و برخی سازمانهای غیر دولتی یهودی دست به فعالیت آشکار زنند به زودی از طریق دشمنان اسرائیل و یهودیت در ایران، پاکستان، عربستان سعودی و حتی اقلیت های قومی غیر پشتون درافغانستان سرکوب میشوند. همین بود که آنها رسماً گرایش خود به دین یهودیت را اعلان ننموده ولی فعالیت های عمدۀ را در این بخش مخصوصاً در قسمت تقویۀ حس نشنلیستی پشتونها و داعیۀ برتری آنها از سایر اقلیت های قومی در افغانستان انجام داده اند.
همچنان چندی قبل سایت عربی زبان القدس العربی، چاپ لندن، در مصاحبۀ با داکتر جعفر هادی حسن، نویسندۀ برجستۀ جهان عرب و پژوهش گر مسایل یهود و یهودیت (دارندۀ درجۀ دکترا از دانشگاه مانچستر بریتانیا در یهود شناسی و نویسندۀ کتابهای فرقة الدونمة بین الیهودیة و الاسلام، فرقة القرائین الیهود، الیهود الحسیدیم و پیدایش، تاریخ، عقاید، فرهنگ و عنعنات یهود) به مسلمانان و عربها هشدار داده بود که متوجه باشند که اسرائیل به زودی افغانستان را توسط قبیلۀّ پتان تحت اشغال خود در خواهد آورد.
وی در مصاحبۀ خود می گوید: پروسۀ یهودی سازی قبیلۀ پشتون در افغانستان از چندین دهه بدینسو جریان دارد و ما شاهد روزی خواهیم بود که رسانه های خبری گزارش گرویدن ملیونها تن از پشتونهای افغانستان به آئین یهودیت را در اثر تلاشهای همه روزۀ اسرائیل به نشر خواهند رساند. تعداد زیادی از سازمانهای غیر حکومتی در اسرائیل همین اکنون مصروف جستجوی قبایل گمشدۀ خود اند. آنها میگویند که قبایل گمشدۀ یهود در قرن هشتم قبل از میلاد توسط آشوریها اسیر گردیده و بعد در سراسر جهان پراگنده شدند ولی هنوز آنها عادتهای یهودی خود را حفظ نموده اند. از جمله عادتهای یهودی: تندروی، تعصب، نژاد پرستی (پشتونوالی) عدم احترام به حقوق زن، به فروش رسانیدن زنها، خشونت قبیلوی، به نکاح در آوردن خانم برادر بعد از مرگ وی، علاقمندی به قتل و کشتار، حفظ آداب و سنت های گذشتۀ خود از قبیل لباس، کلاه جالی، رقص عنعنوی مردان در مراسم خوشی (اتــن) و برتری طلبی قومی می باشد که درمیان قبایل پشتونهای افغانستان هنوز حفظ گردیده است.
این پژوهشگر عرب می افزاید: سازمانهای یهودی از گذشته های دور سرگرم جستجوی قبایل گمشده اند، آنها قبایل گمشدۀ خود را در افغانستان، ایران، چین، هند و امریکائی جنوبی جستجو میکنند. تا کنون طبق آمار آنها قبایل پشتون در افغانستان و پاکستان شناسائی شده اند که اصلیت آنها یهود اند و بحث بالای کشورهای دیگر جریان دارد. اسرائیل با بهانۀ دریافت قبایل گمشدۀ خود میخواهد اسرائیل کبرا را از رود نیل در مصر الی دریای فرات در عراق که پلان ستراتیژِیک آن کشور است تشکیل دهد. یکی از حاخامهای (رجال دین) یهود بنام آبیحل در کتاب خویش تحت عنوان قبایل گمشده میگوید که تعداد آنها به 100 ملیون نفر خواهد رسید.
داکتر جعفر هادی حسن در ادامه می افزاید: اسرائیل نهایت تلاش دارد تا قبیلۀ پشتون در افغانستان را که نفوس آنها تقریبا 15 ملیون تن می باشد به دعوای اینکه اصل آنها یهود اند به آئین یهودیت برگرداند. تا کنون ده ها نهاد وسازمانهای یهودی تماسهای متعددی با سران قبایل و رهبران پشتون که در دو طرف مرز افغانستان و پاکستان قرار دارند انجام داده اند وهمچنان ده ها جلد کتاب یهودی را به زبان پشتو ترجمه گردیده و در آنها از اصالت یهودیت پشتونها و خصوصیت یهودی آنها توضیح داده شده است. همچنین در این کتابها توضیح داده شده است که پتانها نسب شان بر میگردد به (افغان بن شاوول) که در تورات از شاوول منحیث اولین پادشاه یهودی در سرزمین فلسطین نامبرده شده است. باید یاد آور شد که سازمانهای یهودی (مانند سازمان عامی شاب – بازگشت ملت) توانسته اند عدۀ از افراد قبیلۀ پشتون را به دین یهودیت برگردانده و آنها را به اسرائیل مهاجرت نمایند که این افراد به مرور زمان اقارب و خویشاوندان خویش را نیز به یهودیت دعوت نموده و آنها را به اسرائیل مهاجرت خواهند داد. و همچنان عدۀ دیگر از تکنوکراتهای پشتون که مخفیانه به یهودیت گرویده اند هنوز در افغانستان فعالیت دارند
8 جولای 2010, 10:38, توسط khorasan
از آمدن نام فا شیستان تا امروز مردمی ما رنگ آرامی و خوشی و پیشرفت و ترقی را در ساحه ی جغرافیایی تحت حاکمیت منحوس اوغان ها ندیده است .
از زمانی که اوغانها از کوه سلیمان به سرزمین های اطراف آن سرازیر شدند ، سلسله ی تجاوزگری و اشغالگری و چپاولگری ایشان تا به همین امروز ادامه دارد و مردمان غیر پشتون از دست آنها در رنج و عذاب می باشند . به ویژه پس از آن که دو صد شصت سال پیش قبایل اوغان ( پشتون ها ) موفق به ایجاد یک دولت غاصب و تجاوزگر در خاک پاک خراسان شدند ، دیگر کسی رنگ آرامی و خوشی و پیشرفت و ترقی را در ساحه ی جغرافیایی تحت حاکمیت منحوس اوغان ها ندیده است .
یکی از ارمغان های شوم و مصیبت بار حاکمیت اوغانشاهان پدیده ای به نام " ناقلین " بوده است . شاهان جنایتکار پشتون برای تحت فشار قرار دادن و سرکوب و بی خانمان ساختن مردمان تاجیک و اوزبیک و هزاره ، هزاران هزار پشتون را از مناطق شرق و جنوب اوغانستان و همچنان از آن سوی خط مرزی دیورند ، به مناطق شمالی ، ساحات مرکزی و تخارستان ( بخش شمال کشور ) ، انتقال دادند و برای شان زمین های مردمان بومی آن جا ها را تقسیم کردند و خود مردمان تاجیک و اوزبیک و هزاره را بی خانمان ساختند . داستان های ظلم و جنایتکاری شاهان خاین اوغان صرف در همین مورد بی شمار است .
حقیقت این است که بخش زیاد زمین های که پشتون ها در ساحات زیست کنونی شان در دست دارند ، غیر از بخش های کوه سلیمان ، دیگر همه زمین های اشغالی تاجیکان و مردمان بومی دیگر می باشند که در اثر تجاوزگری ها و جنگ های متوالی در طول چند قرن به زور غصب کرده و در آن جا ها ساکن شده اند . اما مسکن گزین شدن پشتون ها در مناطق مرکزی و شمال اوغانستان به صورت برنامه ریزی شده از طرف دولت های اوغانی به طور گسترده در صد سال اخیر انجام شده است که این ها به نام " ناقلین " یاد می شوند . یعنی کسانی که از شرق و جنوب به مناطق مرکزی و شمال اوغانستان نقل داد شدند و خانه و زمین و زنده گی مردم بومی را به زور و جبر اشغال نمودند و از همان وقت تا کنون به مکیدن خون مردم غیر پشتون در آن مناطق مشغول می باشند .
کوچی های اوغان نیز یک بلا و مصیبت دیگری اند که بالای مردم غیر پشتون هر سال نازل می شوند و زنده گی مردم را تیره و تار می سازند . هم ناقلین غاصب و طفیلی ، هم کوچی های تجاوزگر و وحشی ، همیشه از طرف دولت های پشتونی مورد حمایت عام و تام قرار گرفته اند و به همه جنایت ها و بیرحمی ها و وحشی گری های شان از جانب دولت ها مهر تایید نهاده شده است .
ما به این باوریم که مردمان تاجیک و هزاره و اوزبیک و دیگرانی که مورد ظلم و بی رحمی ناقلین و کوچی ها قرار گرفته اند ، برای دفاع از خود و برای بازپس گرفتن زمین و جایداد خود ، دیگر هیچ راه ندارند جز این که مصیبت ناقلین و کوچی ها را به زور دفع سازند و از میان بردارند .
ما تجاوزگری و وحشت افگنی کوچی های ظالم را در مناطق مرکزی و دیگر بخش های کشور نکوهش می کنیم و موجودیت ناقلین طفیلی و غاصب را در زمین های مردم غیر پشتون یک لکه ننگ می دانیم . از نظر ما ، مردمان غیر پشتون این حق را دارند که ناقلین را دو باره به جایگاه اولی شان برگردانند و زمین و جایداد خویش را از چنگ شان رها سازند و همچنان این را حق مسلم مردم غیر پشتون می دانیم که نگذارند پای کثیف کوچی های تجاوزگر و قاتل به خاک شان نهاده شود . وقتی که دولت پوشالی و مزدور پشتونیست های غدار از ناقلین و کوچی ها به مثابه ابزار فشار و سرکوب دیگران کار می گیرند ، دیگران هم باید از چنان یک دولت سیاهکار هیچ توقع برای تامین عدالت و انصاف نداشته باشند . امید بستن به تامین عدالت از جانب دولت اوغان سالار که خود حامی و تجهیز کننده ی کوچی ها و ناقلین می باشد ، یک کار نادرست می است . همان گونه که دولت پوشالی کرزی در سال های گذشته هیچ کاری برای جلو گیری از فاجعه ی تجاوز کوچی ها نکرد ، امسال و سال دیگر نیز هیچ کاری به سود مردمان غیر پشتون در این زمینه انجام نخواهد داد .
اوغان ذلتی ها ، سورخلقی ها و دیگر پشتونیست های دزد و قاچاقبری که در اوغانستان حاکمیت را به دست دارند ، نه تنها هیچ تمایلی به جلو گیری از تجاوز کوچی ها ندارند ، بلکه کوچی ها را تقویت ، حمایت و تشویق می کنند که هر سال بیشتر از پیش بر شدت کشتار و وحشی گری خویش بیافزایند . همچنان ، دولت کرزی و پشتونیست های رنگارنگی که با آن همپیمان اند ، از اوغان ذلتی ها گرفته تا گلبدینی ها و طالب ها ، همه بر اساس دستورات کتاب مقدس شان ( دویمه سقوی ) به صورت بسیار جدی و قاطعانه خواهان این استند که ناقلین رانده شده از شمال را به آن جا برگردانند و در عین حال صد ها هزار نفر دیگر از پشتون های مناطق شرق و جنوب و حتی پشتون های آن سوی مرز دیورند را به مناطق تاجیک ها ، اوزبیک ها و هزاره ها در شمال ، مرکز و غرب اوغانستان ، سرازیر سازند و همان طرح " ناقلین " دولت های پشتونی قبلی را به شدت و قوت بیشتر ادامه دهند .
مردمان غیر پشتون باید در برابر این توطئه ها هوشیار باشند و از خود واکنش های مناسب نشان دهند و نگذارند که همان اندک زمین و جایدادی که در اختیار شان قرار دارد مورد چپاول و تاراج اوغان ها قرار گیرد . ما این را به خوبی میدانیم که تجاوزگران اوغان ، زبان نرم را نمی فهمند ، کسی نمی تواند آن ها را با سخن خالی ، با گریه و زاری ، با عریضه نویسی و گردن پتی به جاده ی خردمندی و عدالت و انصاف رهنمون گردد . تنها زبانی را که آنها می فهمند و بالای شان تاثیر دارد ، زبان زور است . تا وقتی که خوب محکم و پخته بر دهان شان کوبیده نشود ، به هوش نمی آیند و در همان شتر جهل و خودپرستی و افزون خواهی و فاشیزم سوار استند و هر کسی که در دم شان بیاید زیر پا می کنند .
برای دفع تجاوز کوچی ها و شکست برنامه ی ناقلین و پایان دادن به حاکمیت ظالمانه ی تک قومی و اوغان سالاری، ما به یک مبارزه و مقاومت گسترده و همه جانبه نیاز داریم . برای اینکه بتوانیم حقوق مردم خویش را به دست آوریم ، باید توانایی به کاربست تمامی اشکال مبارزه و مقاومت دادخواهانه را داشته باشیم . تا زمانی که اوغان سالاری در کشور ما حاکم باشد ، تا زمانی که مردمان غیر پشتون در اسارت قرار داشته و گروگان قبیله و قبیله پرستان باشند ، تا زمانی که مشکلات حاکمیت سیاسی و مناسبات قومی و اجتماعی به صورت عادلانه و شایسته حل نگردد ، همین اوغانستان خواهد بود و همین اوغوکراسی و کشور توسط اوغان ذلتی ها و پشتونیست های تمامیت خواه و فاشیست به سوی ازهمپاشیده گی بیشتر ، به سوی بی ثباتی بیشتر و سر انجام به سوی تجزیه و چند پارچه شدن سوق داده خواهد شد
8 جولای 2010, 18:35, توسط khorasan
قتل عام مردم هزاره ومعضلهء کوچیها درین ساحه
تاریخ افغانستان از واقعیت های ظالمانه مشبوع است - زمامدار در جامعه قبیلوی مظهر وخلیفه دین و روحانی مجری احکام � تلقین گروتفسیر کننده دین است تا ریخ قبیلوی گنجا یش نو پذیر ی را ندارد ومعبد کهنه ها و مدفن نو ها است. بایاد آوری این رویدادهای تلخ تاریخ به این نتیجه روشن میتوان دست یافت که بدون تأمین برابری حقوق سیاسی میان گروههای قومی واقلیتها ی ملی ومذهبی افغانستان جامعه ء بلادیده ما از ستم اجتماعی ونابرابری ملی نجات ورهایی نمی یابند فرآیند رشد مستقل ملی ووحدت ملی کشور کثیرا لملة ما کند و رنجهای مردم ما دراز تر میشود. - رویدادهای چنددهه اخیر بوضوح کامل آشکار ساخت که سلاطین، شاهان وامیران به مقصد جاودانه ساختن تاج وتخت و قدرت برای خاندان خود ها و برای بهره کشی ازتوده های مردم کشور، فرزندان وطن را در جهل وتاریکی قرون وسطایی نگه میداشتند.
طوریکه امیر عبدالرحمن بیش از شصت ودو فیصدنفوس مردم هزاره را قتل عام کرد و عده کثیری خانواده های مردم هزاره را از مناطق هزاره نشین ولایات ارزگان � زابل - قندهارو هیلمنداز زاد گاه وسرزمین آبائی شان مجبور به کوچ اجباری نمودند. بدون شک امیر عبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است.او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بد ترین جنایات را مرتکب گردید. 62فیصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج شد و بیشترین ساحات و زمینهای های حا صل خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب شد. � نسل کشی و بدرفتاری عبدالرحمن خان در مقابل مردم زحمتکش هزاره و آواره ساختن آنها از محل بود و باش شان و مباح ساختن تصاحب دارايی منقول شان بنام غنيمت و توزيع زمين مزروعی وعلفچر آنها به فاتحين، گناه نابخشودنی و خصومت نژادی است و چگونه اين زيان به بازمانده گان آن مردم جبران می گردد ؟! چنانچه که اکنون هم تنازعات و اختلافات برسر همان علفچرها که پيامد عملکردهای زمامداران پيشين است وجود دارد. جنون و جنایت عبدالرحمان تا آن حد بوده که از سر انسان کله منار بسازد.در کتاب" کله منار ها در افغانستان" موارد متعدد از کشتار و کله منار های که توسط امیر عبدالرحمان بنا شده ذکر گردیده است ولی عبدالرحمان در خاطراتش فقط به یکی از آنها اعتراف نموده است.در جنگهای هزاره جات "از طرف دشمن سه هزار نفر درمیدان جنگ کشته شد...من حکم دادم منار از سر های مقتولین دشمن سا زند تا بقیه خائف شوند."(تاج التواریخ ص 39)
در زمان نادر خان نا رضایتی ها بالا میگرفت و اژدهای خون آشام خانواده نادری سردار محمد هاشم صدر اعظم هر روز سرهای مبارزین ضد استبداد ووطنپرستان و بخصوص مبارزین مردم هزاره رااز تنها ی شریف شان جدا میکرد و بازار چوب زدن ها � قین وفانه ها � روغن داغ کردن ها- واسکت بریدن ها- ناخن کشیدن ها � چانواری کردن ها و به دار آویختن ها کاملآ گرم بود. درین بازار خونین - فقط تاجران خون و جواسیس نفع سرشاری بدست می آورد وبه مقام وجا ه و جلال دست می یافتند.براساس مشوره انگلیس ها خانواده ء نادر خان مثل دیوانه کور شمشیر بدست برجان روشنفکران انقلابی افتاد و تا توانست کشت.وبسیاری را توسط زهر مسمو م میکر د واز بین می برد و کشور را به گورستان بزرگ تبدیل کرده بود..
ماه ثور سال 1358 �ش. عبدالله امین رئیس تنظیمیه شمال دولت وقت در هنگام قیام مردم هزاره برضد دولت وقت در دره صوف - با میان و تاله وبرفک گفته بود که سر مردم هزاره از من ومال وناموسش از شما سپاهیان دولتی است بر اساس همین شعار خا ینانه و ضد بشری صد ها تن از قیام کننده گان ومردم ملکی بی گناه در ولسوالی دره صوف ولایت سمنگان � در ولسوالی تاله وبرفگ ولایت بغلان وهم چنان در مرکز ولایت بامیان بطور جمعی قتل عام گردیند. و مطابق همین شعار کشتار جمعی که در ین مناطق انجام شد هر گز فراموش مردم هزاره نمیگردد. این همان اعلان امیر عبدالرحمن خان که تقریبآ یک قرن پیش در باره مردم هزاره کرده بود که توسط عبدالله امین تکرار گردید
8 جولای 2010, 18:36, توسط khorasan
بتاریخ هفدهم ماه اسد سال 1377 �ش. اشغال شهر مزارشریف بوسیله گروه متحجر طالبان بقول شاهدان عینی تهاجم طالبی بیش از هزاران تن از افراد ملکی مردم هزاره اعم از اطفال � زنان وپیر مردان ساکن در مناطق هزاره نشین این شهر بطور وحشیانه وغیر انسانی و بی رحمانه قتل عام گردیدند. وصد ها خانواده مردم هزاره ای شهر مزارشریف که از خطر تیغ جلادان طالبی نجات یافته بودند مجبور به ترک اجباری خانه و کا شانه خود ها شدند. در مورد شهدای این قتل عام دو احصائیه به نشر رسیده است که ارقام شهداء این کشتار جمعی در حدود پنچ الی هجده هزاره نفر به رسانه های جمعی قسمآ انعکاس یافته است.
�سال های 77 13 و 1378 شمسی در هنگام دست بدست شدن شهر بامیان وحومه آن میان نیروهای متجاوز طالبان ونیروهای مقاومت مردم هزاره زیررهبری حزب وحدت اسلامی افغانستان � تفنگداران طالبی هر بار صد ها تن افراد ملکی وبیگناه مردم بامیان اعم از اطفال � زنان وپیر مردان را بصورت دسته جمعی به قتل رسانیدند.که این قتل عام از کشتار جمعی در زمان امیر عبدالرحمن زشت تر و بی رحمانه تر بوده است.
افغانستان در طول تاریخ خود فجایع، قتل عام ها و جنایت های ضد بشری زیادی را شاهد بوده است و تنها در سه دهه اخیر این کشور قتل عام های هرات، یکاولنگ، مزار، بامیان و به آتش کشیده شدن خانه ها و تاکستان های شمالی و... بوقوع پیوسته است اما هیچ یکی از این فجایع آن سنگینی و گستردگی که در قتل عام وزمین سوخته ء یکاولنگ دیده می شود، ندارند.
بیش از شش سال قبل در آن شب و روزی در آن دورانی که گرگان بين المللی سرنوشت ميهن و ملت ما را به کفتار منطقه سپرده بودند، در چنان اوضاع و احوال، طالبان ترور و تعصب و مناديان جهل و جنايت سر بر داشتند تا در جان پا برهنه ترين و فقير ترين و شکم گرسنه ترين مردم کشور افتيده و عطش انتقام خويش را با خون آن بی گناهان فرو نشانند. در آن روز کلاغان لاشخوار طالبی از گردنه ها بلند شده و همراه با باران گلوله و رعد ويرانی و طنين طبل جنگ از مرگ و تباهی و نسل کشی و زمين سوزی خبر دادند. شايد خواننده اي بگويد كه تاريخ معاصر افغانستان، حوادث خونينی را در سينۀ خود ثبت نموده است ولی آنچه آن روز در يکاولنگ و بر يكاولنگيان گذشت چيزی بود که زبان قلم از تصويرش عاجز است. در آن روز، اجساد کشته شدگان را يخ زده بود و مرده ها به اشکال مختلفی خشک شده بودند. راست کردن دست و پای کشته گان کار آسانی نبود. از شدت رگبار در دهان برخی از اين کشته شدگان دندانی نمانده بود و در اثنای انتقال دادن به گورستان از زخمهای برخی ديگر سرگلوله ها به زمين می ريخت. جنازهها برای نه شبانه روز تمام بدون دفن ماندند. هر باری که مي آمديم تا آنها را دفن نمایند می ديديدند که سردی طاقت فرسای زمستان از يک طرف و نداشتن و سايل حمل و نقل از طرف ديگر مانع دفن آنها می گرديد..يکاولنگ يکبار ديگر ويران گشت و فرزندانش در شطی از خون غلطيدند، فرياد بينوايان بيگناه آن همراه با بوی خون و باروت به هم آميخت و در هوا پيچيد و خون سرخ بر روی برف سفيد تابلوی هولناکی از حکايت ستمديدگانی را ترسيم نمود که از قرنها بدينسو از تبعيض و تعصب مضاعف رنج می برند. دشمنان افغانستان توانستند يکاولنگ را ويران و جغرافیايش را به زمين سوخته مبدل نمايند ولی نتوانستند هويت پايدارش را از هستی ساقط سازند. اگر خواسته باشيم غمنامۀ یکاولنگ را در قالبی موجز بيان نمائيم بهتر از اين نمی يابيم که تقريری کهن را به عاريت گرفته و بگوئيم که طالبان �آمدند و كندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند�. امروز مؤسسات بدنام حقوق بشر از صوفی گرديزی و ملا ستار و ملا لنگ و حاجی معاون و ديگر مسئولان آن فاجعهء هراس انگيز که فرزندان بی دفاع و بی سلاح يکاولنگ را قتل عام نموده، خانه ها و مغازه های شان را به آتش کشيده و حيوانات شان را چپاول نمودند اسمی بر زبان نياورده ولی بر عکس نام مدافعان نامدار يکاولنگ را که در سخت ترين شرايط از مردم مظلوم شان دفاع نمودند، در لست ناقضان حقوق بشر ثبت می نمايند.
تروریسم آثار باستانی و فرهنگی با دید گاه هویت زدائی قومی جامعه هزاره:-
�انهدام و تخریب تندبس های بو دا این آثار گران بهای فرهنگی و با ستا نی افغانستان وجهان بوسیله رژیم بنیا گرای طالبا ن تروریسم فرهنگی بوده است. در حقیقت این اقدام ضد ملی طالبان ترور و نابودی افتخارات تاریخی وفرهنگی جامعه هزاره وجهانیان بوده که بدین وسیله آنان خواست تا آ ثار گرانبها ی باستانی که از لحاظ چهره و ساختمان فزیکی شباهت های نژادی و ظاهری را باچهره وقیافه ء مردم هزاره ثابت میساخت منهدم وتخریب کرد. بزعم طالبان تا از قدامت تاریخی سه هزار ساله جامعهء هزاره در افغانستان کنونی و بومی بودن این گروه قومی جلو گیری کرده باشد. صرف نظر از انگيزهای مذهبی سه عامل اساسی ذيل در تخريب مجسمه های بودا نقش داشتند:
�اول، عقده وحقارت فرهنگی طالبان- عقده و حقارت فرهنگی در واقع نقش تعين کننده در فاجعه بودا بازی نمود. زيرا طالبان در مدارس دينی پاکستان شستشوی مغزی شده بودند
دوم، انگيزه های سياسی پاکستانی ها: حسا دت فرهنگی پاکستان تازه تشکيل نسبت به عظمت تاريخی سر زمين افغانستان، نشان داد مردم افغانستان در انظار جهان و تحريک تنش ها ميان مسلمانان و بوديستها بخصوص در هندوستان می تواند از جمله مهمترين انگيزه های سياسی برای پاکستان باشد.
سوم، نقش تند روان عرب- نفوذ افراطيون عرب بخصوص تاثير شخص بن لادن بر ملا عمر و همچنان نفرت از فرهنگ غرب بر اساس انگيزه های مذهبی، سياسی و فرهنگی باعث تقويت روحيه تخريب در ملاعمر و همه پيروان وی گرديد.. به بيان ديگر همه عوامل ازعقده حقارت فرهنگی طالبان گرفته تا اهداف سياسی پاکستان و روحيه نفرت تندروان بن لادنی از غرب در يک جبهه نامقدس باعث شد که بودا های بی گناه قربانی شوند
8 جولای 2010, 18:37, توسط khorasan
روز جهانی مبارزه با تروريسم فرهنگی-.روز سوم مارچ را سازمان يو نسکو بحيث روز مبارزه عليه جنایات فرهنگی به رسمیت شناخته و سالانه باید جنایت فرهنگی از تخريب مجسمه های بودا بدست طالبان در افغانستان محکوم شود. افزون بر آن درين روز هر نوع تخريب و غارت داشته های فرهنگی و مذهبی در هر جای دنيا به شمول تاراج موزيم ملی عراق در حضور قوت های اشغالگر نيز محکوم شوند. بدين ترتيب درين روز جهانيان نفرت خود را از دشمنان فرهنگ ها و ارزشهای مشترک بشری ابراز نموده و در همگرايی و کثرت گرايی فرهنگی يک حرکت نمادين را انجام دهند.
مردم مناطق هزاره نشین کشور از زمان امیر عبدالرحمن تاکنون بیک آفت وبلای بنام سیلاب کوچیها مواجه است که این معضله بردوش مردم این سر زمین سنگینی دارد. در اثر این معضله میان مردم بی دفاع ودست خالی هزاره و کوچی های مسلح با حمایت دولت های وقت طی مدت یک قرن اخیر بارها برسر علفچر های مناطق هزارستان که از طرف رمه کوچی ها خورانده میشدند برخورد های خونین صورت گرفته است ودرین برخورد های خونین هر دو جانب وبخصوص مردم هزاره ء محلات گونانگون هزارستان تلفات انسانی و اقتصادی فراوانی را متحمل گردیده اند. ومیتوان از برخورد سال 1334—شمسی در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی یاد آوری کرد که در اثر این برخورد خونین میان جانبین بیش ازسه صد نفر از مردم هزاره جاغوری از طرف کوچیهای مسلح با پشتیبانی دولت وقت کشته شدند.
چنانچه محترم عبدالجلیل بینش مینویسد:-
سیلاب کوچی دامنگیر بسیاری از مناطق افغانستان است. اما هزارستان بیشتر از هرجای دیگر از این سیلاب وحشت زا آسیب می بیند. کوچی گری و رفتن کوچی ها در هزارستان یک پروسه سیاسی است، دقیقاً پس از قتل عام عبدالرحمن خان، سیاست سرکوب و غصب اراضی هزارستان از طریق های گوناگون تعقیب شد. خطر ناکترین سیاست که نزدیک به یک قرن مردم هزارستان را تحت شکنجه و فشار قرار داده است پروسه آوردن کوچی ها است. واقعیت امر این است که از مجموعهء بنام کوچی، بهره برداری سیاسی می شود و این يك ستمي بزرگ به حال هزاره های ده نشین و هم به پشتون هاي کوچی است. سود این برنامه ظالمانه را فقط گردانندگان اصلی پروسه به جیب می زند. کسانیکه نه معتقد به منافع هزاره های ده نشین هستند و نه به منافع کوچی های پشتون بلکه آنها به سیاست تفرقه بی انداز وحکومت کن، باو رمندند. امسال نیز کوچی ها در موسم سر سبزی و گرمی، شتابان و با غرور و غرق در تسلیحات و تجهیزات نظامی وارد دروازه های هزارستان شدند. فیرهای شادیانه و تهدید آمیز کوچی ها مردم را به وحشت انداختند. فصل عریضه بازی وعریضه نویسی به مقامات مختلف دولتی که متاسفانه هیچ کدام عادت به شنیدن حرفهای آزار دهنده مردم مخصوصاً در قبال کوچی ها را ندارند، بار دیگر آغاز شد. هر کس درد هایش را به کاغذ ها نوشتند و به سوی دروازه های دولت با امیدهای زیاد پرتاب کردند و هیچ کسی هم نشنید، نه ریاست جمهوری نه پارلمان، نه وزارت داخله و ولایت و ولسوالی ها نه تنها نشنیدند که بعضاً خود را مدافع حریم بی گناه کوچی ها نيز قلمداد کردند.
سال گذشته هیئت عالی رتبه دولتی که مرکب از چهار نفر وزرای مشاور رئیس جمهور بودند بعد از بررسی مناطق هزاره نشین واضحاً گفتند که هزارستان گنجایش کوچی ها را ندارد و کوچی ها نباید وارد این ساحه گردد و به همین خاطر امسال خیلی ها فکر می کردند که کوچی ها نمی آیند. اما سهل انگاري وتعلل دولت و لجاجت کوچی ها بالاخره آنها را امسال هم وارد هزارستان ساخت. ولی همچنان بامخالفت جدی مردم مناطق مختلف رو به رو گردیدند. در قسمت هایی از بهسود این مخالفت از هرجایی دیگر جدی تر بود. ماه ها پیش در منطقه "میرهزار" بهسود با تلاش مردم و جمعی از متنفذین منطقه، کوچی ها را واداشتند به اینکه تعهدنامه اي به ولایت بدهند و از این منطقه پیشتر نروند و به مردم خساره وارد نکنند ولی مدت چندی نگذشت که کوچی ها با تلاش و معامله این مرز را شکستند و وارد ولسوالی مرکز بهسود شدند. پس از سپری کردن حدود یک ماه در چراگاه ها و بالای کشتزارهای مردم مرکز بهسود، تصمیم برگشت از بالای سرزمین مردم حصه اول بهسود را گرفتند. اما این بار مخالفت مردم جدی تر شد و تمامی مردم حصه اول بهسود از دایمرداد گرفته تا خالق و دوستدار و میر بچه و... این ولسوالی با جدیت تمام گفتند کوچی ها جنایت کرده و همین ها در زمان طالب مال و مواشی ما را بردند و سال گذشته نیز در مرز ولسوالی ما نفر کشته و اینک نیز مسلحانه وارد منطقه شده است و امنیت ساحه را مختل کرده است. به هیچ وجه به صلاح مردم افغانستان نیست که پروسه خصومت سازی ملی توسط کوچی ها دامن زده شود. در اثر پا فشاری مردم و همکاری مقامات ولسوالی حصه اول بهسود و مذاکره فی مابین کوچی ها و مردم این مناطق جریان پیدا کرد.
در اولین جلسه 14 نفر نماینده اقوام مختلف کوچی و 30 نفر از نماینده های مناطق مختلف ولسوالی حصه اول بهسود در منطقه "سرتاله" تجمع نمودند. بگو مگو ها به شکل بسیار جدی برای یافتن راه حل ساعتها ادامه یافت. قربان علی فصیحی یک تن از نماینده های حصه اول بهسود برای کوچی ها گفت شما اگر خود را افغانستانی و پابند ارزشهای افغانستان می دانید باید مطابق حکم قانون اساسی که صریحاً خاتمه یافتن کوچی گری و اسکان کوچی ها را حکم کرده است، احترام بگذارید. به دنبال آن فیصله هیئت عالی رتبه دولتی متشکل از چهار نفر وزرای مشاور را قبول كنيد که گفته اند هزارستان گنجایش کوچی ها را ندارد. این ظالمانه است که شما به فرمان یک رئیس بلدیه که حیثیت حقوقی پایین تر از یک والی را دارد تکیه می کنید ولی فیصله چهار وزیر مشاور و احکام قانون اساسی را قبول ندارید. پیشنهاد ما این است که شما از همان راه که آمده اید برگردید. بیش از این به صلاح نیست که مزارع مردم را بخورید و بر مردم ستم روا دارید. به يقين امنیت منطقه مختل مي گردد و بیمی آن می رود که آدم های ماجراجو از مناطق دیگر وارد شوند و برای مردم مشکل خلق نمایند.
جلسه 10/5 /1385 با تندی و خشونت پیشرفت و نتیجهء مثبتی در قبال نداشت. کوچی ها اصرار به رفتن از بالای مزارع مردم را داشت ولی مردم منطقه مخالفت می کردند و این باعث شد که برای روزهای متوالی جلسه باحضور نماینده های طرفین ادامه یابد. بالاخره روز سوم یعنی 13/5/1385 کوچی ها به خواست مردم منطقه تن دادند و پذیرفتند که باید از راه که آمده اند برگردند. اما متاسفانه کوچی ها بازهم نقص پیمان کردند و به آرامی برنگشتند و در قسمت "بادآسیاب" در مسیر برگشت خانه های مردم را چور و یک نفر را رخمی کردند و مزارع مردم را کاملاً خوراندند.
این زد و خوردها، جنگ ها و مذاکره ها راه حل اساسی معضل کوچی گری نیست. راه حل اساسی عمل به قانون اساسی و پایان دادن به کوچی گری می باشد. دولت اگر اقدام نکند وهمچنان در سیاست دو پهلوی خود باقی بماند، کوچی گری خاتمه پیدا نمی کند. و بدون شك، تداوم کوچی گری در افغانستان یکی از سرچشمه های خصومت زا و بحران آفرین براي آينده افغانستان خواهد بود. بنا بر اين بی توجهی دولت نسبت این پدیده خیانت آشکار به وحدت ملی و پروسه ملت سازی در افغانستان می باشد.
نتیجه گیری
در باره قتل عام ها تذکر مختصر ازین حوادث دلخراش وخونین که بالای مردم هزاره درطی مدت یک ونیم قرن اخیر تحمیل گردیده است یا د آوری کوتا ه بعمل آمده اند تخریب و انهدام تندیس های بودا در حقیقت قتل عام فرهنگ تاریخی و با ستانی سر زمین هزارستان بحساب میآ ید. که نسل کنونی مردم هزاره از آن آگاهی داشته باشند و در تصامیم سیاسی کنونی وآیندهء خود ها از آن پند بگیرن
�قبول این واقعیت که کوچاندن گروه هائی از قبایل به بخشهای دیگری از کشور، بویژه درشمال و غرب وعدم اسکان کوچیها و تشویق کردن آنان به پایمال کردن حقوق و ملکیتهای دیگران، بویژه در مناطق مرکزی (هزارستان) از لحاظ تاریخی موجب نارضایتی شدید وبروز تشنج درمیان مردم در مناطق وسیعی از افغانستان گردیده است.
دولت کنونی باید بخاطر حل معضله کوچیها تدابیر موثیر وعملی را بدون کدام سیاست بازی قومی روی دست گیرد تا این مشکل از ریشه و اساس حل گردد و بد بینی ها میان مردم هزاره و اقوام کوچی پشتون رفع ودوستی وبرادری میان آنان بوجود آید.
�در باره باز سازی تندیس های تخریب شده ء بودا نیز تدابیر عملی از جانب دولت افغانستان و موسیسه یونسکو اتخاذ شود نباید این موضوع به فراموشی ودر تاق نسیا ن گذاشته شود وتمام مسایل تا هنوز گفته شده درین زمینه تحقق یابد و صرف در حرف وشعار باقی نماند.
�
�روی کرد ها
�سایت اریا ئی تخریب بودا نویسنده هارون امير زاده چاپ لندن-
�-سایت اریا نا نت زخم خونين يكاولنگ؛ گل سرخی برسينۀ عاشورا نویسنده خواجه بشیراحمد انصاری
ماه- مارچ - سال-2007- میلادی