صفحه نخست > دیدگاه > زنان ناقص‎العقل اند...

زنان ناقص‎العقل اند...

محمد علی فکور
يكشنبه 25 آگوست 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بعد از نشر قسمت قبلی این مطلب (زنان ناقص‎العقل اند)، با تحسین‎ها، تشویق‎ها و مخالفت‎های بی‎شماری مواجه شدم. بعضی‎ها در حمایت از این نوشته، آن را تحسین‎برانگیز و تاثیرگزار بر اندیشه‎های مردسالاری دانستد، و برخی هم ضمن ویرانگر و مخرِب خواندن آن بر زندگی اجتماعی زنان در خانواده و اجتماع، احساس دلسوزی به حالم کرده و از اتلاف وقت‎‎ام در نوشتن چنین موضوعات افسوس کرده بودند. برعلاوه‎ی این مخالفت‎ها و موافقت‎ها، برخی‎های دیگر به خاطر نقل‎قول کردن از اندیشمندان غربی و نقدِ دین‎مدارانِ زن‎ستیز، کافرم خواندند و تهمت‎های ناروایی بر من روا داشتند. بیش‎ترین این کنش، واکنش‎ها در سایت کابل‎پرِس، و صفحه‎ی حمایت از قانون منع خشونت علیه زنان بود.
من اما پایم نلغزید و حالا استوارتر بر موضع قبلی‎ام ایستاده‎ام. تاکید من این است که اندیشه‎ی زن‎ستیزانه، تنزًل ارزش و کرامت انسانی زنان در حد یک‎ برده و کنیز و منزوی‎کردنِ زنان در چارچوب خانه، محصول "فکر مسلط" و "اندیشه‎ی غالب" جامعه‎های قبلی و امروز (اعم از دینی و غیر دینی است). این "فکر مسلط" درازای تاریخی به‎اندازه‎ی عمر انسان‎ها دارد. بعد از تشکیل خانواده و ایجاد زندگی شهرنشینی و شروع کتابتِ تاریخ، زندگی، نقش و فعالیت زنان محدود به درون خانواده شد. این کار بیشتر از آنکه براساس ظرفیت و توانایی نسبتا کمِ زنان صورت گیرد، براساس قلدوری و زورمداری مردان با توجیهِ درایت ضعیف زنان در امور اجتماعی انجام شد تا اینکه رنگ و صبغه‎ی دینی به خود گرفت.

اندیشه‎ها و تفکراتِ مذهبی‎ها و آیین‎های مذهبی پر است از حس زبونی، انزجار و تنفر آنان از موجودی به‎نام "زن"، تا جایی که بودا در آیین‎اش، زنان را موجودی با ظاهر فرشتگان، اما دارای روح شیطانی و دام خطرناک شیطانی می‎دانست، در آیین زرتشت، زن شخصيت حقوقي نداشته و به عنوان شخص شناخته نمي‌شده و در حكم شي، مطرح بوده است، در آیین یهودیت و روايات يهودي تصوير حوّا، به‎ عنوان يك وسوسه‌گر، منتج به ديد بي‌نهايت منفي نسبت به زنان شده است و همه‌ي زنان به عنوان كساني تصور شده‌اند كه از مادرشان، يعني حوّا، گناه، حيله و تلبيس را به ارث برده و در نتيجه همه‌ي آنان نادرست‎كار و از نظر اخلاقي پَست و گناه‌كارند. در آیین مسیحیت، تقریبا رفتار مشابه با زنان صورت گرفته است. افراطی‎ترین نظر را گویا مارتين‎لوتر در مورد زنان داشته است. وی می‎گوید: "اگر آن‌ها [زنان] از پا در آمدند و يا حتي مُردند، مساله‎یي نيست، بگذاريد آنان در زايمان بميرند؛ زيرا اين دليل بودن آن‌ها در اين‎جاست." در انجیلِ کاتولیک، زايش دختر يك خسارت محسوب شده و دختر به عنوان مولود دردناك و منبعي نهايي براي آبروريزي پدرش به حساب آمده است. در نظام اجتماعی اسلام زمانی‎که می‎خواهند در مورد زنان صحبت کنند، همه‎ی نظرات پست و غیر انسانی قبلی در مورد زنان را مردود می‎دانند، اما زمانی که خود به عنوان نظام اعتقادی و اجتماعی برتر، نظریه‎پردازی می‎کنند، در حقیقت راه رفته‎ی گذشتگان را می‎پیمایند. در اندیشه‎ی اسلامی علی در صدر است که "زن" و "شیطان" را باطل‎کننده‎ی نماز پنداشته و زنان را ناقص‎العقل دانسته است. گفته ‎می‎شود که بر سر این گفته‎ی علی مناقشه وجود دارد؛ زیرا بعضی‎ها که در توجیه این گفته خواسته‎اند علی را تبریه کنند، گفته‎اند که در این سخن "نسبیت" وجود دارد. این نسبیت به دو معناست: 1. شامل همه‎ی زنان نمی‎شود، بلکه فقط عده‎یی را که با علی در خصومت بودند (مانند عایشه)، را شامل می‎شود؛ 2. این گفته مربوط به زنانِ همان زمان (زندگی علی) می‎شود، نه دوره‎های بعد از وی.

ملاصدرا از مشهورترین فلاسفه‎ی اسلامی است که در ابعاد گونه‎گون فلسفه‎ی اسلامی روشنگری کرده است. همو در مورد زنان می‎نویسد: "و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن و زینت… و بعضی برای بار کشیدن… و بعضی برای تجمل و آسایش… و بعضی برای نکاح و آمیزش… و بعضی برای تهیه‎ی پوشاک و خانه و اثاث…" (1)

ملاهادی سبزواری بر تفسیر این گفته نوشته است: "اینکه صدرالمتالهین زنان را در عدد حیوانات در آورده است اشاره‎ی لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و جمود بر ادراک جزییات و میل و رغبت به زیورها و زینت‎های دنیا، حقا و عدلا نزدیک است که به حیوانات زبان بسته ملحق شوند، اغلب‎شان سیرت چهارپایان دارند، ولی به آنان صورت انسان داده‎اند تا مردان از مصاحبت با آنها اکراه نداشته باشند و به نکاح با آنان راغب باشند و از همین‎جاست که شرع مطهر، مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و ادخال ضرر بر ضرر، بر زنان غلبه و چیرگی داده است." در مورد نظرات سایر شاعران اسلامی در نوشته‎ی قبلی توضیحات ارایه کردم.
از این‎که بگذریم، دیدگاه‎های غیر دینی هم مسیر مشابهی را پیموده است. سیمون دوبوار با نقل‎قول از هواداران فرمول‎های ساده می‎‎گوید که زن چیزی بسیار ساده است: رحِم، تخمدان و موجودِ ماده؛ همین کلمه برای تعریف‎اش کافی است. صفت ماده در دهان مرد، طنینی دشنام‎گونه دارد؛ ولی مرد از ویژگی حیوانی خود شرم‎ناک نیست، حتا به عکس، اگر درباره‎اش گفته شود که «او نر است»، احساس غرور می‎کند. این تلقین‎ها و احساس غرور ناشی از پندارهای آموزه‎های دینی و غیرِدینی است. این غرور "مردانگی"، هماره از پذیرش حقایق انسانی زنان اِبا ورزیده و مانع شده است.
اما حس زبونی زنان، نشات می‎گیرد از قدرت فزیکی مردان که بر اثر این کار، مردان از نظر جسمی غالب و برتر میدان شناخته می‎شود و این‎جا هست که برای از دست ندادن سیادت و قدرت مردانگی‎اش، دست به جعل‎کاری‎های تاریخ، فرهنگ، ادبیات و سیاست زده و فرهنگ سازی می‎کند. در این مورد مارکس، فیلسوف آلمانی حرف زیبایی دارد، از نظر مارکس، روبنای جامعه بر حسب حفظ منافع طبقاتی عمل می‌کند. درست بر همین اساس سنت‌ها، دین، اخلاق، فرهنگ و حتا هنر در جامعه‎ی طبقاتی بر اساس پنهان کردن حقایق و ترویج دروغ، ریا، دلالی، جیره‎خواری و مزدوری به جلو می‎رود. فرهنگ جامعه‎ی طبقاتی در واقع مانند ظرفی است که یک‎بار تهی شده و سپس مملو گشته است از تخیلات، خرافات، تسلیم شدن و رها کردن ارزش‌های انسانی. در جامعه‎ی که نصف بیشتر آن در زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در جامعه‎ی که نیمی از آن به عنوان "جنس دوم" تحقیر می‌گردند و از حقوق و امتیازهای جنس اولِ "برتر" بر خوردار نیستند و در جامعه‎ی که گرسنگی، بیکاری، نداشتن سرپناه، بیماری، عدم امنیت شغلی و جانی دامنگیر اکثریت جامعه است، فرهنگ و اخلاق واژه‎های بی‎معنی و نا آشنا به نظر می‎رسند. در همان جوامع فرهنگ مستقل نیست، وابسته است به شرایط مادی حاکم بر جامعه.
مردان به خاطر از دست ندادن اقتدار و هیبت درون‎خانگی و اجتماعی خود حاضر است هرنوع تهمت‎ها و افتراهای ناروا بر زنان ایراد کنند. ناقص‎العقل بشمارند، صفت حیوانی برای‎شان بدهند، با اوصاف نگون‎بخت و تیره‎بخت، تحقیر کنند، بر روابط و رفت‎و‎آمدهای شان کنترل داشته باشند و...
پیامد این پندار این است که به آنان حقوق کم‎تر و تکلیف بیش‎تر بدهیم. از نظر حقوقی زمانی‎که شخص با کمبودی یا نقصان عقل مواجه است، برایش "معتوه" می‎نامند و این شخص باید تحت ولایت یک "ولی" قرار داشته باشد. این "ولی" هم باید از جنس مرد باشد. کسی‎که به قول پولن دولابار، هم داور است و هم طرفِ دعوا. کسی است که هم حق کم‎تر برای زنان در نظر می‎گیرد و هم او را تا حد یک حیوان، شایسته‎ی پرداخت حق کم‎تر با توجیه احکام دینی می داند.
پیامد این پندار، نه تنها محدود‎کردن زنان از فعالیت‎های بیرونی است، که محدود کردنِ آنان در جنس خود است. یعنی زن باید همیشه زن (نگون‎بخت، ناقص‎العقل، منزوی، احساساتی و مطیع خواسته‎های مرد) باقی بماند. رشد و ترقی آنان نه تنها لازم نیست، که ارزش هم ندارد. بار معنایی "ماده"، چیزی‎است که همه حس افتخار و پیروزی زنان را سلب کرده است. آنها باید از تحصیل، اشتغال، فعالیت‎های سیاسی-اجتماعی و گشت‎و‎گزار محروم باشند و تحصیل هریک از آنها نیازمندِ تضرع و التماس به مردان است. در غیر آن، روابط بر هم می‎خورد، در غیر آن، او حتا از حقوق اقتصادی‎اش (نفقه) هم محروم می‎شود.
بدترین حالت این وضعیت این است که مردان این رابطه‎ی نابرابر و اسف‎ناک را می‎خواهند و قانونی هم می‎خواهند. مطهری، نویسنده‎ی و دانشمند ایرانی در کتاب نظام حقوق زن در اسلام می‎نویسد: "قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن می‌گوید می‌فرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قایل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید و جنبه حیوانی ننگرند و این حرمت را مخصوص زنان مسلمان دانسته، لذا نظر کردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهی جایز می‌داند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بی‌بهره‌اند." من فکر نمی‎کنم که هیچ‎کسی به ماهیت و کاربرد حجاب (مصوونیت زنان) مخالفت داشته باشد، اما سوال اساسی این است که چرا تنها دیدن موی و اندام زنان گناه آور است؟ آیا زنان از دیدن اندام نیمه بیرهنه‎‎ی مردان و دیدن موهای مردان لذت نمی‎برند؟ آیا لذت بردن یک امر نسبی است؟ آیا زنان به قول آگستن قدیس فقط عنصر گناه است؟ آیا زنان وسیله‎ی به گناه‎انداختن مردان است و باید برای جلوگیری از آن، آنان را محدود کرد؟

چه نتیجه‎یی را از آن برداشت کرد؟ اینکه ما زنان را محفوظ و مصوون می‎کنیم یا در ادامه‎ی محدودیت‎های دیگر، آنان را محدود می‎کنیم؟ آیا بهتر نیست که به جای به قید کشیدنِ زنان و تلف ‎کردن حق آنان، دید حیوانی و شهوانی خود را اصلاح کنیم؟ بهتر نیست بپذیریم لذت بردن و به گناه آلوده شدن، یک امر مطلق و مخصوص مردان نیست؟ آیا بهتر نیست دید مردسالاری افراطی را با دید انسانی تبدیل کنیم؟ آیا بهتر نیست آنها را برای زندگی خود انیس و مونس بخواهیم، نه نوکر و غلام؟ آیا بهتر نیست که هم‎گام با رشد عقلانی بشریت، اصطلاحات و ادبیاتی که مخصوصِ جامعه‎های جاهلیت بشر است را منسوخ کنیم؟ آیا بهتر نیست بپذیریم که آزادی و عزتِ زنان، در منافات با گسستن روابط خانوادگی نیست، بلکه زندگی از سر انتخاب و آزادی آنان روابط را مستحکم‎تر می‎کند؟ آیا بهتر نیست از حضور پر احساس آنها در جامعه نترسیم و اجازه‎ی نفس کشیدن بدهیم؟


1- الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏7، ص: 137

واژه های کلیدی

حقوق کودکان و زنان
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • ازورای نوشتۀ فوق معلوم می شود که مارکس خدا نشناس وبی دین نسبت به تمامی پیغمبران ، دین داران ونمایندگان خدا در روی زمین نظر و احساس انسانی وهمدردی با طبقۀ زن داشته است . بجای صلوات فرستادن ودرود تحیات گفتن به پیغمبران دروغین زن ستیز، مفسران کتاب دروغین الهی واحادیث ساختگی، لنگی سران وریشوهای دلقک نما که پیوسته رساله ها وجزوه های دروغین دینی بر ضد زن انتشار میدهند،مارکس را با افکار بلندش ستود وبه این گلۀ زن ستیز و حیوان صفت نفرین گفت.

  • نقل قول از خانم دکتور اوته شویب، یک فمینیست آلمانی
    "این ترس باورنکردنی و غیر قابل تصور از زنان از کجا منشأ میگرد؟
    من نیز فقط میتوام حدس بزنم. ترس از زنان و ترس از رابطه جنسی، این دو باهم رابطه تنگاتنگ دارند، که تقریباّ همه جوامع پدرسالار کم وبیش از آن متأثر اند. مردان در جامعه پدر سالار دائماّ در یک نوع تضاد روانی یا تضاد درونی به سر میبرند: ازیک طرف شیفته زنان اند، از جانب دیگر این شیفته گی به این موجود بی نهایت خواستنی، برداشت او را از ارزش های پدرسالاری، از قبیل خودمختاری مردانه ، استقلال عمل مردانه و مقاومت مردانه، متزلزل میسازد.
    بسیاری مردان پدرسالار، برای رهائی ازین آشوب و غوغای درونی شان، از آنچه را که شیفته آن هستند، اما در ظاهر باعث وابستگی و اسارت شان میشوند، متنفر اند، تحقیر شان میکنند و مطیع خود میسازند؛ به شکل افرطی آن، حتی به آنها تجاوز جنسی مینمایند، شکنجه شان میکنند و می کشدنش. این یک پروسه روانیست، که در همه جای دنیا مشاهده میشود – بخصوص در دوران جنگ و بحران، که استقلال و خودکامگی مردان با ترس، خشونت و مرگ مواجه میشود."

  • اقای فکور مرسی دستت درد نکند ، شما در مطلب زیبای تان در همه و از ملا و اخوند از فلاسفه ها دنیا بیان داشته اید منمون .
    در قرن 21 در جامعه مرد سالار جهان سوم مردان از پشیرفت زنان واهمه دارند مبادا قدرت مردانگی انها زیر سوال برود باید از خلق کننده ای خود این طور باید با یک سلسه چرندیات و کلمات نا خوش ایند که انها نیز خود انسان اند نه حیوان ، از زن ها حیوان هستند و ضیف اند و.و. چه چی
    خود ان جنابان از زن زاده نشده اند ؟؟ از یک حیوان زاده نشده اند؟ از یک موجود ناقص الحق زاده نشده اند؟؟ این همه صفات که خود انسان اند فکر نکنم شایسه یک انسان به انسان دیگر باشد ، گفتار خود نماینده ای این سوال ها هستند که یک مرد از یک زن حیوان که خود انها این صفت نا ملهون را نثار این فرشته های اسمانی میکند ، نسیتند؟ البته که ، اگر مرد در هر جامعه رشد و نمو کرده به یک مقام و قدرت رسیده اند توسط یک زن در دامن
    او پرورش یافته نه در کوچه خیابان . یک زن در رشد و نموی بچه اش از هیچ سعی و تلاش دریغ نکرده اگر فلاسفه های جهان اگر این ابر مردان اگه این اخوندها یپست فطرت اگر این ملای های بی خرد همه همه در دامن یک زن پرورش یافته اند نه یک مرد ،حتما این جنابان در دامن مردان شهوت ران بچه باز های پست رشد و پرورش یافته اند ؟ در جهان غرب زن ها همه خود کفا اند این ترس بر مردان مستولی شده که خویشتن را در خطر ببیند و شهامت و مردانگی انها در خطر افتاده اند ، زنان در جامع بشری خود جایگاه و مقام دارند و پرورش دننده بشریت هستند و همین زنان بوده که مردان به این قدرت مردی رسیده اند و اسم خود را مردا گذاشته اند بناید فراموش کرد که مردان از یک زاده شده اند، یادتان باشد.

  • به آفتاب و بر آفاق بیکرانه سلام .
    نگارنده حرف زیاد مهمی ندارم ، می خواستم در همین جا یک اعتراضی بکنم آنهم این که : زیر این فرنام ، پیام های بوده از خردستیزان و هم از خردباوران . دریغ همه گی حذف شده ؟! با استفاده از حق آزادی بیان ، کاپی یکی دوتای آنرا تکرار اینجا گذاشتم تا باب تبادل نظر گشوده برقرار ماند .
    قرآن کتابی است با متنی درهم و برهم که ذره ای در آن تداوم مطلب و همسانی اندیشه و یکسانی مفهوم و یکنواختی و استحکام نثر و انشاء حتا در یک آیه نیز ملحوظ نشده است . سراسر این کتاب تضاد است و چند رنگی که گاه خواننده تصور می کند که گوینده و نویسنده اش آدمی مخبط بوده و از شعور و آگاهی بهره ای نبرده است . بطور مثال حتا اغلب در یک آیه دو موضوع متفاوت و گاه متضاد را نظاره می کنیم . بطور نمونه آیه 189 از سوره البقره :
    « ... از تو پرسند سبب بدر و هلال ماه چیست . جواب بده که در آن تعیین اوقات عبادت و حج و معاملات مردم است و نیکوکاری بدان نیست که از پشت دیوار به خانه درآیید چه این کار ناشایست است . نیکوکاری آن است متقی باشید و از در به داخل خانه ها بیایید »
    این باید سخن یک دیوانه باشد که از او علت بدر و هلال ماه را می پرسند ، به آن پاسخ می دهد و سپس این مهملات را که هیچ ربطی به آن جمله ندارد اضافه می کند ... در یک آن دو موضوع کاملاً متفاوت ...
    همچنین از قرآن ترجمه آقای بختیاری نژاد آیه های 41 و 42 :
    « یادآور از بندۀ ما ایوب موقعی که خداوندش را صدا زد که شیطان مرا به رنج و عذاب دچار کرده . به او گفتیم با پایت به زمین بزن ، این آب سردی برای شستشو ( غسل ) و نوشیدن است . »
    مطلب را از تورات گرفته ولی نیمی از آن را قورت داده و با نیم دیگرش چنین درهم گویی و بی ربط نویسی ای را به نام کلام الله به مردم عرضه کرده است و عصبانی است که چرا مردم مکه چنین درهم گویی را نمی پذیرند !
    همچنین دقت و توجهی به آیه 49 بفرمایید که می گوید :
    « این قرآن تذکری است و افراد پرهیزگار جای خوبی دارند . »
    آیا چنین انشایی مهمل نیست ؟ این آیه از نظر ادبی و جمله بندی یک یاوه گویی بیش نیست . دو موضوع مختلف در یک جمله کوچک . و باز هم آیات بعدی از 50 تا 53 از روی ترجمه آقای دکتر بختیاری نژاد :
    « باغ بهشت هایی که درهایش بر روی آنها بازاست . در آن بهشت ها تکیه می دهند و میوه های بسیار با شراب می طلبند . و دختران باحیا و همسالی با آنها هستند . اینها وعده های ما است و پایان ندارد . »
    می بینید که آیه 50 دنبال 49 است ولی هیچ ربطی بهم ندارند و گوینده گویا افیون زده است .
    ترجمه آیات 71 تا 85 را از روی قرآن ترجمه آیت الله قمشه ای می نویسم تا معلوم شود این آیت الله نیز با تمام عربی دانی اش نتوانسته است جملات و عبارات درست و قابل فهمی بدست دهد :
    « ای رسول یاد کن هنگامی را که خداوند به فرشته گان گفت ، من بشر را از گِل می آفرینم . پس آن گاه او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده درافتید . پس به فرمان خدا تمام فرشته گان بدون استثناء سجده کردند . مگر شیطان که غرور و تکبر ورزید و از زمره کافران گردید . خدا به شیطان گفت ای ابلیس تو را چه مانع شد که به موجودی که من به دودست خود آفریدم سجده کنی ؟ آیا تکبر و نخوت کردی یا از فرشته گان بلند مرتبۀ عالم قدس اعلی بودی ؟ شیطان در جواب گفت ، من از او بهترم که مرا از آتش و او را از گِل خلقت کرده ای . خدا گفت از این جایگاه بیرون برو ، تو رانده شده ای . و بر تو لعنت باد تا روز قیامت . شیطان گفت پس اکنون که مرا از بارگاه راندی تا روز قیامت زنده نگاهم دار . خدا گفت از مهلت یافته گان قرارت دادیم ، تا روز و موقع معین . شیطان گفت به عزتت سوگند که به فریب و گمراه کردن تمام مردم مشغول خواهم شد ، مگر بنده گان مخلص شما . »
    لطفاً دوباره این بخش را بخوانید تا میزان مهمل گویی جناب الله مکه بر شما روشن شود .
    خدا با دست خود از گِل ، آدم می آفریند عین یک دختربچه که با پارچه و نخ عرسک می سازد و یا در نهایت مانند یک مجسمه ساز ، و درین مجسمه روحی می دمد . ولی نمی گوید که دیگر استخوان داران خون سرخ مانند اسب و گاو و بز و گوسفند را چگونه پیش از آدمی آفرید ؟ این حیوانات نیز بدنی شبیه آدمی دارند با قلب و شش و رگها و دستگاه هاضمه . در ضمن توجه نمایید در جمله اول صیغه حال آورده است و می گوید می آفرینم ، ولی در جمله دوم صیغه ماضی است و گذشته را بیان می کند و می گوید : بیاراستم و از روح خود در او دمیدم . آیا چنین کلامی فصاحت دارد؟ این است آن فصاحت و بلاغت قرآن که دینداران مسلمان به آن می نازند !؟
    خوب ! گیریم ما آدمیان با شعور بدرود گفته و در نابخردی این مهملات و موهومات را بپذیریم و الله به هیبت معمار و مجسمه ساز در حضور شیطان مجسمه ای به قواره ما ساخته است ، و ابلیس سخن پروردگارش را قبول نکرده و نافرمانی کرده است . چرا هنگامی که گفت : می روم و بنده گانت را گمراه می کنم ، او را نابود نکرد تا این اتفاق بد برای بنده گان الله نیافتد ؟؟ در ضمن آن زمان که شیطان این سخن را گفت ، غیر از آدم تک نفره ، مردم و بنده گانی « حتا حوا » هم وجود نداشت و نبودند ، پس شیطان چه کسانی را می خواست گمراه کند ؟ این هم از مفهوم فلسفی و خرداندیشی در قرآن کلام الله !!!
    در بارۀ قانونهای زن ستیزانه اسلام درینجاتا حدی تبصره های شده است ولی در مورد یکی از نا انسانی ترین قانون های الله نسبت به زنان که قانون محلل است هیچ تبصرۀ نشده است. آیه 230 سورۀ بقره این موضوع را چنین گفته است:
    " واگر (شوهر برای بار سوم) اورا طلاق گفت پس ازان آن دیگر ( آن زن ) برای او حلال نیست تا اینکه با شوهری غیر از او ازدواج کند ( با او همخوابگی کند) سپس اگر ( شوهر دوم ) وی را طلاق گفت اگر آن دو همسر ( همسر سابق) پندارند که حدود خدارا بر پا می دارند گناهی بر آن دو نیست که به یکدیگر باز گردند واینها حدود کلام الهی است که آنرا برای قومی بیان می کند."
    محلل یکی از شرم آورترین، مسخره ترین و آبرو ریز ترین قانون های الله برای زنان است ؛ تاجائیکه حتا بسیاری از ماله کشان اسلامی تا کنون به هیچوجه نتوانسته اند این شرم ساری را ماست مالی کنند. نیز سعی می ورزند که اصلاً به این موضوع نپردازند و حتا بیشتر مواقع در بارۀ وجود چنین آیه ای در قرآن اظهار بی اطلاعی هم می کنند.
    این قانون غیر انسانی هر انسان متفکر وخرد مندرا به تحیر وامی دارد که این چگونه مردی است واین چگونه علاقه ای بین زن ومرد می تواند باشد که مرد سه بار صیغۀ عقد را برای زنش بخواند!
    به هر روی، بالآ خره مرد تصمیم میگیرد که زنش را برای بار سوم طلاق دهد و این کار را عملی میکند، مدتی می گذرد و مرد تصمیم میگیرد یا پشیمان می شود که زنش را دیگر باره به خانۀ خود بخواند!
    اکنون دیگر مشکل حل شدنی نیست واز یک " مشکل حل کن " ( یعنی محلل ) با ید استفاده شود. (محلل بمعنای حلال کننده است زیرا او با نکاح کردن و انجام عمل سکسی زن اورا دوباره برای شوهر سابقش حلال می کند ) این محلل زن را به ازدواج خود در می آورد و برای حلال کردن با او عمل سکسی را انجام میدهد وبنا براین آن زن دو باره برای شوهرش حلال میشود. ولی اگر بنا به دلایلی محلل تصمیم بگیرد که زن را طلاق ندهد ودر اینجا از الله نیز کاری بر نمی آید. واه به حال زن بیچاره که جز تمکین در برابر این شرم ساری حق هیچگونه اعتراضی را ندارد و بر مشیت که الله بر او لازم دیده تسلیم باشدتا در جملۀ مومنات محسوب گردد.

  • شما باران!
    نگفتید سکونت فعلی در اسمان است یا عرش؟ زمینی بودن شما را شک دارم زیرا بااین افکار ستیز خود به زمین که وصل نیستید. از قرابت با ذات بینظر چیزی دارید؟ بودند نا خدا های زیادی که ... شما هم یکی دیگر از انها. من حاضر نیستم خودم را در قمار با شما شریک بسازم قماریکه بردش فقط در فکر ناقص شما تصور شده است.
    با احترام.

  • جناب محمد علی فکورسلام
    خداوند متعال زن و مرد هردورا به حکمت خود آفریده ا ست ، شما حق ندارید آفریده آفریده گاررا انگشت انتقاد بگذارید همه میدانیم بدون مرد
    تکثرصورت نمیگرفت و بدون زن هم تکثرصورت نمیگیرد ،
    آقای فکورشما متفکرخواهید بود ازتفکرات خود برای اکتشافات آینده و سماوی و کرات دیگراستفاده کنید دیگران به کجاها رسیده اند شما د رباره
    زن خوبی و بدی آن زحمت میکشید زن مادر شما است خانم شما است و دخترشما خواهد بود به آنها چه کاردارید ؟؟؟
    بعضی علمای متقدم اسلام از موجود بودن هجده هزار عالم مثل کره زمین با موجودیت حیات وزندگانی را بشارت داده اند شما د ر آن باره
    وکشفیات آن بحث وخدماتی انجام دهید بااحترام

  • باران مینویسد: "می خواستم در همین جا یک اعتراضی بکنم آنهم این که : زیر این فرنام ، پیام های بوده از خردستیزان و هم از خردباوران . دریغ همه گی حذف شده ؟!"
    درود بر شما باران گرامی، خیر پیام ها حذف نشده است، این نوشتهء دیگر است با همان عنوان نوشتهء پیشین.

  • بر چسپ مارک ناقص العقلی به زنان قسماً نه بلکه کلاً از سوی اسلام زده شده است. در واقع اسلام
    ویروس خطرناکی است و اولین کسی هم که به آن مبتلا شد شخص محمد بود که از کودکی یتیم و عقده ای بزرگ شد و تبدیل به متجاوز بی رحمی گردید که دستور کشته شدن اسیران را می داد و دزدی را به نام غنیمت برای مسلمانان حلال کرد وتجاوز به زنان غنیمت گرفته شده را قانونی شمردو هنوز بعد از 1400 سال میلیونها مبتلا به این ویروس در حال زندگی کردن نکبت باری هستند و آنهای که نوع حاد این ویروس را دارند دست به کشتار انسانهای بیگناه می زنند و دنیا را تهدید به نابودی میکنند هیچ تعریف دیگری برای اسلام وجوندارد..

  • خداوند كسي را كه كفر گويي ميكند لعنت كند روزي جزا خواهد آمد و آنگاه مزه كفر گويي ات را خواهيد چشيد و روزي كه خداوند لايزال از گلوي تان بگير خواهيد فهميد بيشك كه خداوند مهلت دهنده و سخت گيرنده بزرگ است.

  • در حالیکه بشردوستان پیشرو در اینجا استدلال آوردند، اسلامیست ها جز تهدید و " مرگ بر" گفتن، سخنی برای گفتن نداشتند. بیجا نیست که تاریخ اسلام با زورگویی و کشتار و دروغ و فریب آمیخته ی سرشتین است!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس