درد دل
اینگونه است که شیوه ی دینداری در کنار اینکه زندگی و انسانیت را یکسره زیر پاکرده و نادیده گرفته است، به ساحه آزادی فردی آدم ها نیز دست انداخته و به خوبی مروج فرهنگ خشونت و خشونت پروری شده است.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
برای این یادداشت، هیچ عنوانی بهتر از "درد دل" به ذهنم نرسید. زیرا این شخصی ترین و دردمندانه ترین حکایت است که با تو دوست همفکر، هم کلام و دردمندم مثل من، در میان می گذارم. با تویی که سرنوشت مان یکی است و درد و شادی ما هم به یک میزان، با تویی که درست مثل من، از همه چیزناخوشایند این سرزمین و مردم، به قدری که من، رنج برده ای و می بری و از آن خسته شده ای و دلت سخت می تپد برای خورشید فروزان سعادت و خوشبختی و راه روشن و عقلم سلیم و زندگی به دور از هرنوع بدی و ارزش های کاذبی که ذهن ها را خورده و پوک و بیکاره ساخته است.
1. در لحظه ای که دارم این یادداشت را می نویسم، درست ساعت دو و چند دقیقه شب است. شب گرم و خفقان آور. از سر شب تا حالاً از بلندگوی فلانی و فلانی مسجد، نعره دعا و جملات عربی به گوش می رسد. تعجب می کنم چطور این مرده خسته نمی شوند، چطور تمام شب خواب نمی کنند و با قیافه و ژست های چنان خاکسار، کار و زندگی را رها کرده، شب تا صبح جملات عربی تکرار می کنند آن هم در بلندگویی که مثل طبل جنگ، آزار دهنده است. سبزباد یاد آن دوست اقتصاد دان و دردمندم که همین چند روز قبل از این چیزهای این مردم بت زده و این جامعه ی فلاکت زده با مغزهای سنگی و عقل زندانی شکایت می کرد.
می گفت به برادر زاده ام می گویم تمام روزت را به خواندن قرآن تیر نکن، پنج جز قرآن حفظ کردن، افتخار نیست زیرا نمی تواند شکم تو و خانواده و جامعه ات را سیر کند. آنهم پسر جوان و دانشجو. می گوید، به همه ی مخاطبانم با درنظرداشت میزان حساسیت آنها، از اقتصاد حرف می زنم. می گوید روزی که طرح یک کار خدمات اجتماعی را با مردم و ارباب محل در میان می گذاشتم، ارباب آخوند، در حضور خودم، مرا مسیحی خطاب کرد، می گوید روزی از دانشجوی سال سوم اقتصاد پرسیدم، چندتا کتاب مارکس را خواندی؟ گرگ گرگ طرفم نگاه می کند و کم مانده بود از فرط ترس و تعجب، چشمانش از حدقه بیفتد بیرون. می گوید: مارکس؟ تو چه می گویی؟ او که آدم را کافر می کند!! خندیدم بر روزگار خود ما.
عجب روزگاریست. دانشجوی سال سوم دانشکده اقتصاد، در این وضعیت است. می گوید، به او گفتم: بنده خدا، مارکس پدر اقتصاد است، تویی که دانشجویی دانشکده اقتصاد هستی اگر از مارکس و اسمیت و... چیزی نمی دانی، آیا کار بیهوده ای را انجام نمی دهی که به خیال خودت، دانشجو هستی و اقتصاد می خوانی؟ می گوید، بطور احمقانه ای، به تأمل افتاده بود و سرش را پایین گذاشت.
امشب من ام از خودم سوال می کنم، چطور این مردم، از سر شب تا صبح از منبر و مسجد به بلندگویی شیهه می کشند و دعا می خوانند اما یک ذره به فکر اقتصاد زندگی خود نیستند؟ چطور اینها زندگی و واقعیت ها را یکسره نادیده گرفته و خزیده اند به کنجی به دعا خوانی؟ مگر از خود کسب و کار ندارند؟ مگر نه اینکه به واقعیتی بنام زندگی درگیر اند؟ آه، دین، و دین زدگی، این مردم را فلج کرده است، فقر از در وارد شده است و دین از وجود فقر، پروار شده و ذهن این جامعه ی فلاکت زده را در تار عنکبوتی، پیچانده و زندانی کرده است. اینگونه است که شیوه ی دینداری در کنار اینکه زندگی و انسانیت را یکسره زیر پاکرده و نادیده گرفته است، به ساحه آزادی فردی آدم ها نیز دست انداخته و به خوبی مروج فرهنگ خشونت و خشونت پروری شده است.
2. همیشه، قبل از این گاهی وسوسه می شدم بنویسم، دین و فرهنگی که معتقد به تفکیک جنسیتی است، دارد بصورت وحشیانه تبعیض جنسیتی را رواج می کند. اینک به تو دوست همفکرم می نویسم، هر آن فرهنگی که صف مردانه را از زنانه جدا می کند، بانی فرهنگ ویرانی است و بانی توحش و مروج فرهنگ آدم خوری. آدم خوری همین است دگه که امروز می بینید.
دختری نگون بخت، نمی تواند یک روز تنها و بدون دغدغه و اذیت و آزار، از کوچه و خیابان عبور کند، چشم بیمار و نگاه ها و مغزهای کثیف و مریض صدها مرد، مثل گرگ گرسنه به این دختر چنگ می اندازد. زنی بلند بلند گریه می کند که شوهرش با خشت به سرش کوبیده است، زنی اسیر و پشت دیوار زندانی می شود، زنی از سوی مرد، دست و پایش قطع می شود، زنی کشته می شود و مثله می گردد، زنی در انظار عمومی، تیرباران می شود، زنی... این درد دل را با دوست دخترم هم شریک می کنم که بیچاره از وجود برداشت های مریض مرد سالارانه و از قعر فاجعه ی تبعیض و محرومیت جنسی، شکایت می کند.
او شکایت مندانه می گوید از حتا جماعت فرهنگی و فیس بوکی این سرزمین، چه ها و چه بد و بی راه ها که نمی شنود، او می گوید قضاوت این جماعت فرهنگی حتا از شاعر تا دانشجو و نویسنده اش به زنی مثلاً روشنفکر که ایده هایش را بی باکانه نشر می کند، خیلی ناعادلانه و مریض است، آنها به اکثر زنانی که فعالیت آزادتری دارند، به چشم فاحشه نگاه می کنند و مدام با کلمات و جملات و پیامک ها و گیر دادن های بی جاه شان، مردم آزاری می کنند.
می گویم: عزیزم! عشقم! تو از این جماعت چه توقع داری؟ تو از این مردم چه بیشتر از این توقع داری؟ آیا در هیچ کجای دنیا چیزهای رخ داده است که در این سرزمین؟ آیا تو شنیده ای که به کودک دو ساله تجاوز شود؟ شنیده ای دختری از سوی پدرش مورد تجاوز قرار بگیرد؟ شنیده ای که خواهری از سوی برادرش مورد تجاوز قرار بگیرد که در این سرزمین شده است؟ پس از جماعت فرهنگی و حتا از شاعر و نویسنده و دانشجوی این سرزمین چه توقع؟! آنها مگر تافته ی جدا بافته از این جامعه ی مریض و فلاکت زده اند؟ که نیستند و خودشان را هرقدر کتابخوان و چیز فهم هم فکر کنند، باز همان هایی اند که به یک دختری با افکار آزاد، به چشم فاحشه نگاه می کنند و خدا می داند چه قضاوت احمقانه ای دارند و چه فکر مضحکانه ای!!
اینک، همه چیز درهم و برهم و نومید کننده است. مردمی که از فقر و ناآرامی، به دین پناه برده اند، مردمی که اقتصاد زندگی شان را فدای دعا و شب نشینی های مذهبی کرده اند، مردمی که ایده ی آزادی و عقلانیت را به تار موی الاغی بسته اند، چگونه باید از این لجن عبور کنند؟
اگر از دل من بود، به جای هر مسجد، یک کلوب شبانه و دیسکوتیک می گذاشتند تا به چهره های خاکسار شده و غمگین و پرچین و نومید شان، شادی می نشست، تا روابط انسانی سالم تر و انسان دوستانه تری را حاکم کند، به جای دعا و شب تا صبح شیهه کشیدن، به اقتصاد زندگی خود فکر می کردند، به جای تجاوز به دختر و خواهر و کودک، می گذاشتند روابط انسانی آزاد میان زن و مرد وجود داشته باشد و همه آزاد و بدون تبعیض و صف مردانه و زنانه زندگی می کردند و کسی هم زنان را «سیاه سر» خطاب نمی کرد، اگر از دل من بود، مردم می آمدند بجای این همه کتابهای عربی و دینی و مذهبی نوشته فلان آخوند و مولوی و ملا و حجت الاسلام، مارکس و وبر و اسمیت و لنین و... مطالعه می کردند.
وای بگذارید به حال خود شان دوست دردمندم که من همچنان معتقد ام و بر این موضع ام پافشاری می کنم: خدا، اخلاق شعور و شرافت در این سرزمین مرده است، گرچه مردم اش دلخوش به اخلاق دینی و آخرت خوش و بهشت و حوری. وای بر حال ما که ارزش های آنها، برای ما لجن دست و پاگیر و خفه کننده ای است که هرلحظه راه نفس ما را می گیرد. اگر می خواهیم بر وجود این همه لجن، اعترا کنیم، حق داریم چون ما هم انسانیم و طالب زندگی سعادتمندانه.
پيامها
5 آگوست 2013, 16:38, توسط جمیله ناصری
راست گفتی و واقعیت را تبارز دادی ...... از پل سرخ تا اخر دشت برچی در طول و عرض ان هر چه مسجد و حسینیه بود در ماه رمضان مملو از مردم گردید ..... و خصوصا شب های قدر .... مردم بی سواد هستند و اصلاح ناپذیر ...... حرف ملا ها بسیار بالای مردم تاثیر دارد .... هرچه برای مردم تزریغ کنند عوام الناس هم همانرا اجرا میکنند .... تا حالا پیر مردان بود و پیر زنان اما امسال من خودم در مدرسه محسنی دیدم که در شبهای قدر همه جوان بودند از 17 تا 25 ساله ها .... تلویزیون راه فردا و نگاه را که تماشا میکردی همین تبلیع ملا ها بود..... موج دین داری همچنان هل من مبارز میطلبد .... باید راه های فرهنگی جستجو کرد .... باید همه ما نشسته و فکر کنیم تا ریشه این رشد دینی را به صورت اکادمیک بررسی کنیم
5 آگوست 2013, 17:21, توسط jiran
افتخار بر شما با دورد بی پایان خدمت جناب عالی جوان قرن 21 من به شما افتخار میکنم برادر که خودت همه واقعیت های عینی جامعه ستم دیده و کسانکه در لباس شیطان بر مردم بیچاره خرد باخته حکومت می کند اشکار نموده ای . خوب در کشور های جهان سوم که همه در خواب خر گوشی
بر سر می برند و در زنجیر اسارت عرب 1400 که مغز دست و پا های انها را بسته اند نمی توانند ان طور که ازاد فریده شده اند زندگی کتند.
5 آگوست 2013, 18:50
جانم زردشت
إز إسلام به اين مردم فقط اسم رسيده است در تحت اين اسم شما افكار صوفي كري ، زندقة و شيعه كري را داريد بر ما و شماست كه إز اين حالت ذلت أور بيرون شويم و كر نه جامعه در وضعيت بد تر إز اين قرار خواهد كرفت
با احترام و عرض بوزش كه صفحه كيبورد وسيله تحرير بنده فارسي نبود
5 آگوست 2013, 19:41, توسط بهمن
کتابهای منتشرۀ کانون روشنگران ایران .
تولدی دیگر - دکتر شجاع الدین شفا
آدرس : کتاب دات کم
5 آگوست 2013, 20:37
فکر میکنم برای درک از اسلام، قرآن ، محمد وخلافت ... بهترین وآسان ترین کتاب که تا نوشته شده است، کتاب 23 سال نوشتۀ روان شاد علی دشتی است. او با نثر بسیار محکم، ساده وبسیار زیبا عمق وژرفای آیین اسلامرا از بدوِ ظهور تا غوغای خلافت بی نهایت دقیقانه وخالی از تعصب به برسی گرفته است. خوبی دیگر این کتاب اینست که با وجود جامع بودن فوق العاده موجز است. این کتاب خواندنی را میتوان از انترنیت دون لود کرد.
6 آگوست 2013, 15:13, توسط داوود مهمند
من هیچ ندانستم که نویسندهء مقاله سخن را از شکایت درمورد مساجد وبلند گوهای آن واعتراض بخاطر نیایش بزبان عربی می آغازد وبعد به محصیلین فاکولتهءاقتصاد می تازد که از مارکس خبر ندارد وبعد هم از عشق ومحبت ودختر دوست صحبت میکند. به نظر من این جوان افکار خیلی پریشان دارد ولازم است برای تداوی امراض روحی اش به جستجوی علاج شود.
پرسش این است که بکدام قانون وبکدام منطق نیایش به یک زبان خاص چه عربی ویا عبری ویا سانسکریت ویا فارسی جرم باشد وقابل نکوهش؟
اینکه جناب عالی خودتان بزبان عربی بلدیت ندارید وبه عبادت ونیایش هم علاقه ندارید میخواهید دیگران نیز مانند شما عمل کنند ومانند شما بیندیشند؟
آیا این کلمات توهین آمیز به عبادت ونیایش مردم ازمصادیق فاشیسم نیست؟
پرسش دیگر این است که مهدی جان زادهء کدام کشور است؟ آیا مهدی جان از امریکا به افغانستان دیپورت شده است وقبلا با بلندگوهای مساجد گوشهایش آشنا نبوده است؟
مهدی جان به مردم کدام زبان را برای نیایش سفارش میکند؟ آیا میخواهد که همهء مردم به دین زدشت رو آورند ومانند خودشان پرت وپلا بنویسند؟ چگونه وبکدام منطق آئین یک مردم را با چنین کلمات توهین آمیز ازمصادیق جهل وبیسوادی وعامل تجاوزات جنسی بالای اطفال باید دانست ولی از اعمال بالمثل آن درپیشرفته ترین کشورهای غربی منجمله امریکا واتریش وانگلیس وناروی وسویدن ودنمارک وسویس وغیره چشم پوشید؟ بکدام انصاف؟
آیا مهدی جان قصهء آن مرد یهودی بنام یوسف را دراتریش نشنیده است که مدت بیست وچند سال چندین دختر خودرا در زیر خانهء منزلش حبس نگاه داشته بود ودمبدم با آنها تجاوز نموده ودرهمانجا وضع حمل میگرفتند وبار دیگر با نوه ونواسهء دختری خود تجاوز جنسی را ازسر میگرفت؟
اگر اسلام عامل این نوع تجاوزات وبدبختی درمیان افغانها شمرده شود پس پیشرفت وترقی وتمدن اروپا را که درقلب آن چنین اعمال وحشتناک صورت میگیرد عامل چه باید تلقی کرد؟
سوال آخر اینکه اگر کسی از مارکس خبر نداشته باشد او حتما از علم اقتصاد چیزی نمیداند؟ این برداشت را چگونه میتوان توجیه کرد؟
6 آگوست 2013, 21:15
مهدي مكر كر و كور شدي اين همه سؤالات متوجه شماست.
6 آگوست 2013, 22:19, توسط باران
آغای محترم داوود مهمند خان !
این که یک مرد یهودی در اتریش به دخترش تجاوز کرد و یا در کشور اروپایی دیگر یک بیمار روانی به دختر ده ساله تجاوز کرد ، اینها اتفاقاتی است که در اکثر جوامع اتفاق می افتد و هیچ ربطی به دین و آیین آن مردمان ندارد و از نظر قانون آن کشور ها جرم محض است وعامل آن مستحق مجازات و مورد نفرت خاص و عام و قابل سرزنش است . خشونت با همسر حتی در حد بلند حرف زدن و دشنام دادن و بر خورد فزیکی و تهدید کردن ، جرم شمرده می شود و طرف مقابل میتواند در محاکم عدالت خواهی نماید . ازدواج و در خواست طلاق حق مسلم هر یک از همسران است و از طریق محاکم در حضور قاضی و هیأت منصفه بصورت عادلانه اجرا می گردد و دارایی و ملکیت هر دو طرف مساویانه تقسیم می گردد و سر پرستی و حظانت اطفال صغیر به مادر تعلق می گیرد و پدر طفل در مورد اعاشه فرزندان مسولیت حتمی دارد و دولت ها نیز کمافی السابق مدد معاش ماهیانه از بیت المال به حساب مادر واریز می نماید و بیمه صحی و تعلیمات مجانی اطفال از جانب دولت پرداخت می گردد و ....
و امّا ... در دین مبین موروثی من و شما :
حقوق زن ، نیم مردان است در میراث ، شهادت دادن و محروم از تقاضای طلاق و حق حظانت اطفال و مکلف است در اطفای شهوات مرد در هر حالت . و درغیر آن، حکم شرع شریف در حق آنان جاری و ساری است و مردان میبایست از همخوابه گی محروم شان گرداند و در صورت تداوم نافرمانی بر مردان واجب است زنانشان را بزنند به شرطی که استخوان شان نشکند . و سگ و زن باطل کننده ی نماز است و به حکم شرع انور ، مشورت با اطفال و زنان ناجایز است :
به گفتار زنان هرگز مکن کار / زنان را تا توانی مرده انگار
زنان چون ناقصان عقل و دین اند / چرا مردان ره آنان گزینند
منه بر جان خود بار زر و زن / قدم بر تارک این هر دو برزن
چون قصه بر دامن ادیان افتاد : در دین یهود هم خوابه گی با محارم مجاز آمده ، چنانچه به روایت تورات ، پیغمبری به نام « لوط » با دو دخترش هم خوابه شد و آنان را باردار نمود و حضرت یعقوب با عروسش همبستر شد در حذای یک گوسفند سالم و بی عیب و مُهر و عصایش را با بت مزد هم خوابه گی نزد عروسش به گروگان گذاشته بوده است .
و در شرع انور ، در باب همخوابه گی ، سن و سال دختران اصلاً مطرح نیست و در مذهب تشیع حتا با دخترک یکساله می شود خوابید . و نزد اهل سنت ، سن همخوابه گی را نه سال آورده اند زیرا که عایشه در چهار ساله گی به خانه ی شوهر رفت و در نه ساله گی زفاف یافت . و تعدد زوجات ، چهارهمسر شرعی دایمی و ازدواج موقت زیر نام صیغه ای و ....
ادامه دارد .
7 آگوست 2013, 15:25
جناب محترم باران! سلام برشما!
بالاخره من ندانستم که ازین صغرا وکبرای که اینجا آوردید چه چیز را میخواهید ثابت کنید؟
میخواهید بگوئید که دین اسلام درکل یک دین دگم وخشک است که درآن هیچ نوع اجتهاد وبرداشت واستنباط احکام مطابق زمان وخرد اجتماعی راه ندارد؟ آیا آنچه که شما اینجا نگاشته اید میتواند قرائت صحیح وکامل وبلا تغیر همهء علمای اسلام مربوط همهء فرقه های اسلامی است؟
این اشعاری را که اینجا بحیث سند اثبات مدعای تان آوردید مگر این اشعار را خدا نازل کرده است؟
دوست عزیز!
من پیام قبلی ام را به آدرس نویسندهء مقاله جناب مهدی زردشت نگاشتم واز ایشان درمورد درد دل شان طالب تفسیر وتوضیح شدم . باور کنید که اگر این چرندیات که مهدی جان نوشته است قابل دفاع می بود او حتما درین قدر مدت که یک شبانه روز میگذرد ساکت نمی ماند وحتما جواب مرا میداد. ولی چیزیکه قابل دفاع نباشد ؛ دفاع کردن از آن ضیاع وقت است. من به نظرشما بحیث یک منکر دین احترام قایل استم ولی شما نیز انصاف را مد نظر بگیرید واز تعرض وهتاکی به عقاید ومقدسات دیگر بپرهیزید. به نظر من این چیزی است که باید همهء ما وشما ازگذشت زمان آموخته باشیم.
داوود مهمند