فرمانده محاذ ملی قندهار, حاجی لطیف, چرا و چگونه به قتل رسید!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حوادث و شرایط چند دهه گذشته وطن ما تعدادی را خواسته ونخواسته به ادارات استخباراتی از خود و بیگانه اشنا و صاحب مهارت نمود.
از این میان حاجی لطیف پدر گل اقا شیرزی والی تحمیلی کنونی جلال اباد, فرد مکتب نرفته از قشر پائین جامعه قندهار مثل بیشتر مردم انجا علاقمند به پسران برهنه رو, حیوانات و پرندگان ... تا جایکه شهره شدنش در بین اهلی شریف قندهار به سگوان ,از همین ناحیه اب میخورد.
اندکی بعد از انقلاب "ستر و پرتمین , نابغه شرق" و مظالم خلقی های" سور – زرغون" در قندهار , ایشان با پاکستان و ای اس ای روابط تنگاتنگ پیدا کرده و در گروه پیر گیلانی تنظیم و کوشش به خرچ داد تا نامش در قطار غازی و شهید سیا و بدون پرسان و جویان به جنت رهنمایی شود.
ساحه فعالیت تخربیی گروه حاجی شهر قندهار بخصوص نواحی شش, دو, سه, چار از قبیل ترور, راکت باران تاسیسات ومحلات عامه ودولتی,حریق مکاتب,مسموم کردن مخاذن آب مکاتب دخترانه, تیزاب پاشی برسر و روی زنان حتا در داخل حریم امن خرقه مبارک رسول اکرم ص .. را احتوا میکرد.
تخصص استخباراتی , هم چشمی و داشتن قدرت , پول و اسلحه بیشتر نسبت به سایر گروه ها حاجی لطیف را به سوی خاد و کا جی بی" که دفتر ان در دوراهی بولدک قندهار بداخل کمپاین یا کمپون مو قعیت داشت " سوق داد و مدت ها مقادیر هنگفت ی پول و اسلحه و مهمات را بدست اورد.
گرچه اینگونه اشخاص به منافع مادی و شخصی خودشان اولیت قایلند, ولی خاد هم بلد بود چه نوع استخوان را در چه موضع بطرفش پرتاب و کاروانیان خسته و تشنه را از مقابلش عبور دهند.
چند نمونه استفاده ازاین روابط : عقد پروتوکول قطع اتش بس وفعالیت های تخریبی , عدم راکت باران شهر ومحلات مشخص, خریداری راکت ها ی استنگر, بلوپایب , سکر , خوشه یی و ماین های خطرناک ضد وسایط سنگین وزن, افراد خارجی که در بین گروه های مجاهدین کم نبودند , نکشتن اسراء دولتی وزمینه سازی تبادله انان , مانع شدن استفاده و فعالیت گروه های تند رو از ساحه فعالیت او بر علیه دولت... و یک سلسله کار های اوپرتیفی دیگر که از افشا ان جلوگیری صورت میگرفت ,شاید در اینده ها مسوولین رده اول اداره خاد و چند کارمند مشخص ایکه با او در تماس مستقیم بودند در زمینه زبان بگشایند که چه اندازه کارو فعالیت دیگری را از او استحصال کرده اند.
میدانیم که اکثر گروهک های مجاهدین متشکل از افراد فقیر , بی تعلیم دهاتی , در عین حال ادم های اوپاش با سوابق نچندان نیک در اجتماع , در میان انان حضور پر رنگ داشتند , از اینرو استعمال چرس , تریاک , مسایل همجنس بازی, دشمنی و انتقام جویی.... در بین انان گراف بالا را نشان میداد , هیچ گروه ازمجاهدین راه خدا!! نمی توانند خود را از مسایل همجنس بازی مبرا ثابت کنند , شاید در بین تعدادی از انان مانند گروه احمد شاه مسعود فقید در ساحه پنجشیر!! و گروه های اهل تشیع حرکت و یکی دو شاخه از نه گانه ها که بنام وحدت مشهور شدند , در سطح پائین تری وجود داشت.
حضور فراوان اطفال فقیر و یتیم خوردسال در بین مجاهدین قندهار بیشتر از هر کجاء دیگر محسوس بود به ظاهر زیر نام کوچنی غازی ,ضربه یی ,مومنک در مسایل انتقال مهمات به خط اول , بعضا جاسوسی , پاک کاری , پخت و پز دست پیشی میکردند اما در حقیقت برای اکمال و ارضا قوه جنسی اختصاص یافته بودند , حاجی لطیف و اشخاص رده اول گروه اش که از جمع اقوام و نزدیکانش بودند بمانند اکثر مردم قندهار اگر که چپی باشند یا راستی در حلقه ملا نقیب اله باشند یا "حاجی مغاش" دارای دو صفت بر جسته, علاقمند ظاهر بابا و همجنس بازی بودند.
یکی از این اطفال مظلوم که در سن ده – دوازده سالگی پایش به گروه حاجی باز شد احمد شاه از مادر فارسی زبان اهل توپخانه قندهار وپدر وردکی قندهار نشین که در جوانی با مادر احمد شاه سر دوچاروصاحب چند فرزند از جمله یگانه پسر احمد شاه شدند , بود.
احمد شاه دورگه و سفیدک چندین سال موردتجاوز جنسی حاجی و قومانداناش قرار گرفت, زمانیکه به سن پانزده– شانزده سالگی رسید در پی انتقام ازانان بر امد تا جایکه حاجی لطیف را به سزاء اعمالش رسانید و آرام و قرار جانشین یا فرزندش گل اغا را در ربود.
قضیه از انجا مهم میشودکه قاتل و مقتول با خاد درارتباط بودنند ! حاجی لطیف ارتباطی خاد از جانب فردی که در گذشته ها در گروه خود او تنظیم واینک در صف خاد قرار داشت (احمدشاه) مسموم و به قتل رسید!؟ و اتهام قتل بر خاد وارد شد !!
تا جایکه که من واقف هستم قتل حاجی در بر نامه خاد گنجانیده نشده بود "بخصوص که داکتر نجیب مانع از بین بردن افراد ماجرا جو و جنجال بر انگیز مجاهدین از جمله حاجی لطیف میشد ! چرا که جنگ های ذات البینی انان به نفع ما میبود " اگر کسانی از خاد در این قضیه دخیل بوده اند بگونه شخصی غیر عمدی و یا هم عمدی از روی غرض عمل کرده اند !!, مگر ای اس ای که از ارتباطات حاجی با دولت اگاه و هر ان در پی حذف او منتظر شرایط وزمینه بود ! روشن است که دشمنی حاجی و احمد شاه نیز از دید انان پنهان نمانده بود, بعید نیست این دشمن دومی حاجی غیر مستقیم شرایط و ماده مرگ اور را اماده و به اختیار قاتل گذاشته باشند در واقع با یک تیر دوفاخته را شکار کرده اند اول حاجی که با خاد در ارتباط بود را از سر راه شان برداشتند دوم روابط فرد جانشین حاجی را با خاد خراب و امید وار بودند چون موم در بین انگشتان انان تغیر شکل دهد.
این هم درست است که احمد شاه بیسواد ونوجوان هرگز نمیتوانست از فکر خود کار گرفته و حاجی را به این شکل بکشد, بجاست که فکر کنیم احمد شاه به تنهایی از عهده این عمل بر امده نمی توانست ! باید دست های توانا و با تجربه قاتل را یاری کرده باشد تا به هدف بزرگ اش نایل اید .
بگونه مثال سم کشنده را کی و از کجا از چه طریقی تهیه و به اختیار احمد شاه گذاشت؟ از نوع تاثیر و اثرات ان تا چه اندازه مطمین بوده اند؟ چطور انرا به مقصد رسانیده و تا زمان استفاده نزد کی نهگه داشته میشد؟ در کدام حالت به مقتول خورانیده شده است و سوال برانگیز ترین قسمت این پروژه ! اینکه شیوه حفظ محرمیت بخوبی رعایت شده است ... .
حل معما : رحمت اله روان مدیر پنج یا بخش مبارزه با باند های مجاهدین قندهار اوکه چندین سال در این بخش مهم لمیده بود و شرایط قندهار روز تا روز به وخامت گرائیده و فعالیت های تخربی مخالفین بیشتر و یسشتر میشد, بلاخره با مشوره دونفر ( یکی از معاونین ریاست و دیگری مدیریک بخش خاد انولایت) به جنرال کار کشته و پاک نفس تاج محمد ریس خاد قندهار ببهانه اینکه مدیریت پنج به معاونیت انحلال باندیتیزم ارتقا و"روان" ادم کوچک و ضعیف برای اداره ان میباشد را با یک چانس دیگر منحیث مدیر شهری تعین و تبدیل نمودند ,مسایل خرید اسلحه و مهمات از گروه ها ی مجاهدین ذریعه بخش او , دستگیری اعضا فامیلش در ارتباط همکاری با مجاهدین تشیع , سوء استفاده از پول اوپراتیفی مسایل یست که در تبدیلی روان به بخش شهری نیز دخالت داشته است,از امکان بدور نیست که مسایل ارتباطات و طرز فعالیت گروه حاجی لطف منشا دیگری باشد در رابطه , به هر رو رحمت اله روان که خود را مستحق معاونیت ریاست فکر میکرد با این تغیر و تبدیل بغض را در دل اوغانی اش جا داده کینه غلجایی از درانی اش تازه و اماده انتقام گردیده , شاید هم از ناحیه حماقت و نادانی احمد شاه را در این کار یاری کرده باشد حتا امکان دارد با ریس کم سواد و بی تجربه " شمس الدین هوتخیلی " که تازه از بخش های خاد نظامی بجای تاج محمد به لطف علومی در راس ریاست مهم خاد قندهار قرار گرفته بود , مشوره و رضایت او را کسب کرده باشد, معمولی دیگری در خاد وجود داشت که ,هر مدیر و مسوول و کارمند, با اعتباری که نزد اداره داشتند هرانچه را به نفع نظام تشخیص میدادند به ان اقدام و بعضا گزاراش انرا بعد اجراء عمل شان ارائه میکردند.
بلا بود و برکت اش نه هر چه بود حاجی کشته شد وجانشین او پسر اش گل اغا بلدوز کرزی , ارتباط اش را با خاد به حال تعلیق در اورد ای اس ای که در خفا از قضیه خوش به ظاهر تاکید و او را چارچ میدادند گویا از مسیر چینل های خود واقف شده اند که خاد در پی کشتن حاجی بوده است.... ,خاد هم بیکار ننشسته فعالیت هایش را در جهت اقناع گل اقا ادامه داده و دلیل می اورد که چرا باید حاجی که چند سال با ما همکار و کمک های در بین دو طرف رد و بدل شده است را بکشیم , سر نخ را در جای دیگر جستجو نماید , گل اغا نیز تحقیقات خود را پیش برده و مطمین شد که کار کار خاد نه بلکه از ناحیه احمد شاه و دشمنی دیرین فی مابین سر چشمه گرفته است , از طرف دیگر او در یک تنظیم نچندان بزرگ و پولدار عضویت داشت(محاذ ملی ) رقابت با سایر قوماندانان چون ملا نقیب و سر کاتب عطا محمد و گروهک جدید سیاف .... در قندهار او را وا داشت تا دوباره با خاد تامین ارتباط و سهمیه اش از ناحیه پول , اسلحه و مهمات را بدست بیاورد ... با این هم یک لحظه از انتقام احمد شاه غافل نبود, واضعیست که دل پری از خاد نیز داشت چون نی تنها قاتل پدرش احمد شاه را پناه داده بلکه شرایط داشتن قطعه قومی را هم برای او مساعد ساخته ,اینک از فرد عادی به ادم مهم تری ارتقا و برای خود تشکیلات و امکانات بهتر دست و پا کرده وهر ان اماده ضربه زدن به او, روزی هم نبود که فردی از افراد اش با خیانتی گروه او را ترک به احمد شاه نپیونند.
معلوم نیست تا موقعیکه احمد شاه در داخل گروه حاجی بود وبا خاد تامین ارتباط ننموده بود چه فعالیت های خود سر بر علیه حاجی و ادم های نزدیک به او انجام داده باشد , زمانیکه عرصه فعالیت اش را در بین مجاهدین راه خدا بر خود تنگ دید ناگزیر با مدیریت شهری خاد قندهار تحت اداره رحمت اله روان از غلجایی های دایچوپان زابل که خانمش مثل مادر احمد شاه از فارسی زبانان اهل توپخانه و شاید هم شناخت و ارتباط نزدیکتری از قبل با انان داشته و از این طریق با خاد تامین ارتباط انجام شده و یک زمانی علنی و مسوول گدام اسلحه مدیریت شهری تعین شد, این خود ثابت کننده حیثیت و اعتبار فوق العاده او نزد خاد و رحمت اله روان را نشان میدهد چرا که بندرت اتفاق افتاده تا فرد تسلمی را مسوول سلاح و مهمات خاد بسازند , باید کار های مهمی را در بین گروه حاجی به نفع ما انجام داده باشد. اینجاست که کلید حل معما "روان" را باید دانست!!.
احمد شاه سر کش وانتقام جو به این ها قانع نبود(گدام داری), دل اش از انتقام سرد نمیشد ,وجودش میسوخت و هر ان در پی تضعیف وضربه زدن به حاجی و گروه اش بود, بگمان من خود سر بدون اگاهی خاد با یاران و دوستانش در داخل گروه حاجی ارتبا ط بر قرار و انان را تشویق و رهنمایی به فعالیت های خصمانه بر علیه دشمن مشترک شان مینمود تا انجا که از طریق انان ازحاجی سگوان انتقامش را گرفت....
نورحیدر مدیر تحقیق (معاون کنونی امنیت جلال اباد)که بجای رحمت اله روان مدیر شهری مقرر شده بود با زیرکی تمام از شرایط و امکانات احمد شاه بیشترین استفاده را برعیله مخالفین منجمله گل اغا برد, بشیوه همیشگی خود مجاهدین با جنگ و گریز و جنگ مخفی تعرضی و سقوط پوسته های انان دشمن را بستوه اورده دیگر ساحه گشت و گذار محل سکونت حتا محافل عروسی و شب نشینی انها از شر احمد شاه و نورحیدر در امان نبود و هر ان مورد تاخت وتاز قرار میگرفت ,چند بار بطور مخفی به ساحه امنیتی خط اول گل اغا رخنه و در انجا و محل نشست و بر خاست و مسیر حمله انان بر پوسته های دولتی را مین گذاری نمودند , سقوط دادن پوسته های خط اول گل اغا از اثر معامله و تسلیم شدن افراد اش به احمد شاه به روال معمول مبدل گشته بود .
بلاخره دربدل این جانبازی ها احمد شاه را صاحب قطعه قومی نمودند ,در مدت کم سیل از دوستان و اقارب اش از گروه های گل اغا.... و شیخ اصف محسنی بدور احمد شاه جمع و دولت در ابتدا با دیده شک و تردید قسمتی از انان را پذیرفت ولی با سپری شدن مدت کوتاء فعالیت و صداقت انان به نفع نظام ثابت شد,خطر خیانت وتسلمی دوباره احمد شاه مثل سایر قوماندان تسلمی که با سلاح های فرسوده به دولت میپیوستند و با اسلحه پیشرفته و بیشتر دوباره به جا های اولی شان رفته و علیه مامیجنگیدند کمتر از یک فیصد بود , همچنان احمد شاه مثل افراد عصمت مسلم وسایر تسلمی ها که غرق در خرید و فروش اسلحه , تریاک , ترور , تجاوز, اخلال نظم عامه در شهربودند , تا انجا که در گوشه و کنار شهر به سرباز و کارمندان دولت حمله و اسلحه انانرا به غنیمت میبردند - نبود و از دخالت در همچو مسایل پرهیز مینمود , با سایر گروه های تسلمی در گیر نمیشد حتا گروه های تسلمی بزرگتر, از احمد شاه جنگجو خود را دور نگه میداشتند , چرا که انان در پی پول و اسلحه موقف و احمد شاه, سرباز , سرباز انتقام , تطبیق عدالت و انصاف ...
احمد شاه به هر دلیلی که با نظام یکجا شده بود شیوه کار و فعالیت اش بنفع حاکمیت و از بسا فعالیت هایش دولت اگاه میبود , زمانیکه با تغیر رهبری ریاست کسی نبود از احمد شاه حمایه و در مسیر درست از او استفاده کنند , او که چون فولاد ابده شده و حواریون سر سپرده ای را بدورش جمع کرده بود خود مستقلانه ومخفی به پیشواز دشمن می شتافت, دشمنانش نیز بیکار ننشسته جواسیس شانرا ( ای اس ای و مجاهدین ) در گروه او نفوذ داده چند بار او را تا پای اسارت وکشته شدن پیش بردند , باری حینکه در پی حمله به گروه گل اغا بود یک پایش را از اثر ماین کار گذاشته شده درمسیرراهش ازدست داد با انکه یک پا داشت ولی هیچ کمی در شیوه فعالیت اش رونما نگردید ,در یکی از برنامه های شبانه دیگرش که قرار بود کسانی بعد عملی شدن ضربه ای به گروه شان ( گل اغا ) با او یکجا شوند و احمد شاه برای استقبال انان به محلی شتافته بود بیخبر از اینکه دامی برای از بین بردن اش پهن کرده اند, باز هم این سردار ابدیده طلیعه پانزده- شانزده نفری فدایی اش را قبل تر فرستاده و خود در چند صد متری محل منتظر عکس العمل دوست و دشمن نشست , این است که پیش قراول اش اسیر و برسم معمول اوغانها و قندهار همه را گوش بینی و گردن بریدند و چندین روز بر بالای چوب ها اویختند.
اگر رهبری ولایت وخاد قندهار از این جوان سلحشور بدرستی استفاده مینمود امکانات او بیشتر ازجبار( قهرمان) چرسی و الوده به تریاک بود, شور بد بختانه که احمد شاه از اقلیت مظلوم و از قشر فقیر قندهار نشئت کرده و به یکی از قبایل مطرح و بزرگ انجا تعلق قومی نداشت ازهمین زاویه بود که گل اغا از" محله جات" بر دو محمد زایی حاکمان قندهار ,علومی و اکرم گنگس دستور صادر میکرد تا او را خلع سلاح و زندانی کنند.
با معلومات دقیق این بزن و بکن احمد شاه و گل اقا تا 9 ثور 1371 روزیکه قندهار بنام ائتلاف به اختیار مجاهدین قرار گرفت و احمد شاه زندانی قوماندانی پولیس بود ادامه داشت با وجود" فرمان عفو دوطرف دولت و مجاهدین " گل اغا او را از نظارتخانه پولیس بدست اورد,و در نهایت بی رحمی بداخل یک چاه در "محله جات" قندهار انداخته با پرتاب بم های دستی و فیر راکت وکلاشینکوف وی را به شهادت رسانیده و در اخیر با خشت و سنگ انر پر و قبر همیشگی ان جوان ناشاد قراردادند.
حینکه افراد گل اغا , احمد شاه را در حالیکه دوچوب زیر بغلش بود و سوار موتر میکرده است, یک دوست محترمم شاهد صحنه بودند, بر طبق چشم دید ایشان احمد شاه با لبخند همیشگی اش در حالیکه به سیت عقبی داتسون سوار میشد میگفت, ناجوان ها! نوش جان تان ! که مرا با این حالت ! بدست اورده اید .
گل اغا بر عکس پدر سگ را رها وزنجیراشرا برد, یا فرد اصلی رحمت اله روان را رها و احمدشاه را کشت .
روحت شاد یادت گرامی باد, احمد شاه.
پيامها
5 جولای 2013, 09:22, توسط نادر
"بچه نگهداشتن" و " بچه بازی " (بچه ها را در محافل رقصانیدن) از نظر من
شنیع ترین طرز سؤاستفاده جنسی و تجاوز دستجمعی به اطفال است. بصورت عموم
این اطفال به فامیل های فقیر تعلق دارند که زورمندان ازبیچارگی این فامیل ها به زور یا
با دادن پول سؤاستفاده میکنند.
این لکه ننک با فرهنگ سنتی و غیر انسانی کشورم از شمال تا جنوب گره خورده و از طرف دیگران
(آنهای که درین نوع محافل سهم میگیرند) تحمل و تائید میشود.
یگانه کسیکه که تا اخیر عمر مظلوم باقی میماند، همان پسر خوردسال است، که این لکه ننگ را
با خود باید حمل کند. نه آن تجاوزگران جنسی و زورمندان کثیف.
5 جولای 2013, 10:49, توسط .
این عمل شنیع با بقدرت از رسیدن احمد شاه ابدالی درافغانستان کنونی رواج یافت. چون او خودش نیز بچه بیرش نادر افشار بود ازترویج این فرهنگ لذت می برد. امیر عبدالرحمن بنیانگذار نقشهء فعلی افغانستان در جوانی مفعول بود. او نیز بنوبهء خود فرهنگ لواطت وبچه بازی را درقندهار وقطغن ودیگر شهرهای افغانستان تشویق میکرد.
5 جولای 2013, 11:49, توسط نادر
صادقانه میگویم، که نمیدانم این رسم و رواج ضد انسانی را کی و درکدام زمان
در کشور ما مروج ساخت. اما چیزی را که میدانم، که حتی در تمدن های خیلی قدیم
مانند کشور یونان این رسم رواج داشت. در آن زمان هر پسر خوردسال تا دوران
جوانی باید نزد بزرگسالان به حیث " شاگرد جنسی" دوره شاگردی شانرا سپری میکردند.
7 جولای 2013, 02:39, توسط احمد
هزاره ګانو، د ډیموکراسي له مزو نه خوند واخلئ، ورځې مو په شمار دي هاهاهاهاهاهاها
9 جولای 2013, 18:25, توسط تاجیک
احمد جانه سر له خوبه پورته که او ویش شه هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها.