جنگ ها و تخاصم های مرزی، میراث امپریالیزم بریتانیا
اشغال دوباره افغانستان از سوی بریتانیا بعداز تقریبآ 80 سال
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
این خط قبل از قبل برای جدا سازی افغانستان از شبه قاره هند از سوی اشغالگران بریتانیایی تعین شده وادعا افغانها مبنی بر اینکه سرحد از داخل پیشاور می گذشته یک دروغ بیش نیست. زیرا قبل از تعین سرحد دیورند هیچ مرزی در این منطقه وجود نداشته و خط مرزی دیورند اولین سرحد و آخرین سرحد میان افغانستان و هند قبلی و پاکستان کنونی میباشد. در تغیر این مرز نه دولت فاشیستی افغانستان قادر است و نه دولت ارتجاعی پاکستان، تنها مردم این منطقه می توانند مشخص کنند که سرحد باید در کجا باشد، در واقع تنها مردمان دو سوی مرز می توانند در تغیر سرحد و خط مرزی تصمیم بیگیرند.
همواره در طول تاریخ کشور های قدرت مند جهان، کشور های ضعیف و پیش پا افتاده را اشغال وسپس چپاول ،غارت ومردم مناطق اشغال شده را به اشکال مختلف مورد ستم ، تبعیض ، قتل، زندانی و تجاوز قرار داده اند. حتا تعدادی کثیری از مردان و زنان را بصورت وحشیانه منحیث برده ، غلام و کنیز استفاده کرده، یا اینکه بصورت گروهی به تجار گران انسان فروخته اند. یکی از نمونه های این تجاوز ها و اشغال ها می توان امپراطور جهانخوار (بریتانیایی کبیر) را نام گرفت. که در چند قرن، مناطق وسیع از کره ای زمین را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب تحت اشغال خویش در آورد وامپراطوری بزرگی را بنا نهاد که در سرزمین اش افتاب غروب نمی کرد. در واقع بریتانیا کشوری کوچک غربی ، بزرگترین کشور های جهان مانند شبه قاره هند را اشغال ،برای دهها سال بالای آن حکمروایی کردو مردمان این سرزمین را به بدترین شیوه مورد وحشیانه ترین ستم ها قرار داد.
از طرف دیگر کشوری دارای مساحت اندکی، مملکتی را اشغال نموده که از نگاه وسعت خاک ونفوس دهها برابرش بزرگتر بوده است. بریتانیایی دیروزی و امریکایی امروزی را می توان مثال زد. بریتانیایی دیروزی کشوری بامساحت 130 هزار کیلومتر مربع کشوری را مورد تجاوز و تحت اسعمار قرار داد که چندین برابر بزرگتر از خودش یعنی بیشتر از یک میلیون چندصدهزار کیلومتر بود. هم چنان آمریکایی امروزی هم اکنون در سرتاسر جهان حکمروایی می کند و از هزاران کیلو متر فاصله بر سرنوشت ملل های دیگر تصمیم می گیرد. در واقع اشغالگران امروزی و دیروزی از نژادی واحدی هستند. انگلیس های دیروزی با هویت اینگلسی تجاوز ، غارت و چپاول می کردند اما امروز با هویت امریکایی به میدان آمده جنایت می کنند. برعلاوه در این مناطق صدها نفر در سال براثر تضاد ایجاد شده توسط بریتانیایی دیروزی به قتل می رسند. اکنون بعد از صدسال دوباره همان اشغالگران بخشی از شبه قاره هند را به بهانه تروریسم و نهادینه کردن دموکراسی غربی اشغال و میلیون ها انسان این سرزمین را به بند کشیده اند. یقینآ آنچه نتایج اشغال گذشته مشخص شده و همه می دانند، می توانند نتایج اشغال کنونی افغانستان را نیز پیش از پیش مشاهده کنند.
حال اشغال و اثرات منفی آن را بالای این شبه قاره به شکلی خلاصه ارایه می دارم، که تاحال مردم این منطقه ار آن رنج برده ومی برند.
1: اشغال شبه قاره هند :
شبه قاره هند در سال 1800 میلادی از سوی اشغالگران بریتانیایی بهدف به بند کشیدن توده های سرزمین اش و چپاول منابع طبیعی اش به منظور افزایش سرمایه و ایجاد یک امپراطوری عظیم اشغال شد. و حدود یک نیم قرن این کشور را تحت استعمار خویش نگهداشتند. ابتدا از طریق کمپنی هند شرقی بهدف تجارت وارد این سرزمین شدند، سپس بنا به موجودیت سرمایه عظیم در این شبه قاره به این تجارت اتکا نکرده این سرزمین را از طریق نظامی اشغال کردند. در واقع کشف آمریکاه و بعضی کشور های جهان و اشغال این کشور ها بوسیله ای دولت های اروپایی وبخصوص بریتانیا ، شرایط را برای اشغال کشور های دیگر مانند شبه قاره هند مهیا ساخت. منابع طبیعی عظیم و سرمایه هنگفت که از این طریق بدست میامد برجسته بود. مهمتر از همه راهیابی به اقیانوس های بزرگ و منجمله اقیانوس هند شرایط را برای اشغال کشور های دیگر مخصوصآ شبه قاره هند از مسیر دریا مهیا ساخت وتوانست این سرزمین بزرگ را از طریق دریا به آسانی اشغال و تحت استعمار خویش قرار بدهند.
بعد از اشغال سرزمین پهناور هند تنها به این سرزمین اتکا نکردند بلکه به دهها کشور مستقل دیگر نیز تجاوز نموده، میلیونها انسان دیگر را به اشکال مختلف مورد تجاوز ، قتل ، ستم وهزاران جنایت دیگر قرار دادند که منطقه ای بنام افغانستان امروزی نیز یکی از این مناطق اشغال شده بود. در دوران اشغال بریتانیا و وسپس در دوران دست نشانده گانش مردم این سرزمین را در کنار دیگران به بد ترین شیوه به بند کشیده وبالای آنان ستم نمودند. بعنوان مثال عبدالرحمن که خود یک شخص کاملآ دست نشانده بریتانیا بود در دوران زمام داری اش به فجیع ترین شکل تعدادی کثیری از شهرواندان افغانستان را قتل عام ویا اینکه به برده گی کشانیده حتا تعدادی کثیری را بصورت برده ، غلام و کنیز به تجارت گران انسان فروخت وتعدادی را هم از سرزمین آبایی شان بیجا ساخته به مناطق دور دستی راند.
قبل از اشغال افغانستان این مناطق وسیع یک سرزمین پهناوری بود که از سوی شاهان قدرتمندی اداره و رهبری می گردید. آخرین شاهان قدرتمند این شبه قاره "بابرشاه" فاتح مغولی این شبه قاره از نوادگان امیرتیمور را می توان نام گرفت. وی در سال 1526 سپاهیان سلطان ابراهیم لودی را مغلوب وامپراتوری مغولی گورکانیان هند را بنا نهاد. آخرین پادشاه مغولی یعنی بهادر شاه دوم بعد از 252 سال سلطنت بوسیله ای اینگلیس ها شکست وبه برمه تبعید شد. سلطان محمود غزنوی یکی از دیگر شاهانی است که در تاریخ بشریت برجسته و مهم بوده و بالای این سرزمین (شبه قاره هند) حکمروایی می کرده است.
2: افغانستان ، سلطنت وحاکمان دست نشانده:
سرزمینی بنام افغانستان برای اولین بار در اواسط قرن هژدهم، زمانی بنام افغانستان نام گزاری گردید که قبایل پشتون تحت رهبری احمدشاه درانی ، دیگر قبایل غیر پشتون را مغلوب و حکومت درانی ها را پایه گزاری نمود. بعدآ به گفته میر محمد صدیق فرهنگ برای اولین بار در سال 1801 نام رسمی این سرزمین در معاهدۀ بین انگلیستان و ایران به کار رفته است وسپس در دوران عبدالرحمن این منطقه سرحد میان امپراتوری تزاری و امپراوتری هند بریتانوی، بنام افغانستان یاد و سرحدات اش مشخص گردید. علاوتآ طبقه حاکمه برعلاوه از جنایات حاد و نسل کشی ، اسمی این سرزمین را نیز از اسم خویش انتخاب کردند و افغان ، ستان نامیدند، که افغان نام قوم حاکمه و ستان به معنی سرزمین نامیده شد که مشخصآ به معنای سرزمین افغان ها نامیده شده است. که برای اولین بار حد و حدودش توسط امپراتوری بریتانیا و امپراتوری تزاری مشخص و اسمش رسمآ در سال 1302 در قانون اساسی طبقه حاکمه به ثبت رسیده است.
از سوی دیگر اشغالگران بریتانیایی زمانیکه در مستعمره نگهداشتن افغانستان ناکام ماندند مجبور شدند این کشور را بحالت نیمه مستعمره نگهدارند و از طریق دست نشاندگان شان حکمروایی کنند. یقینآ شاه شجاع اولین شاه دست نشانده این سرزمین بود که به همکاری هند بریتانوی در این سرزمین به قدرت رسید. نشستن بر اریکه قدرت از طریق اشغالگران خارجی نتیجه نداد و در اولین جنگ مردم افغانستان با متجاوزین انگلیس بدست شجاع الدوله کشته شد. بابرانداختن دورانی ها بوسیله بارکزییها شاهان دست نشانده این خاندان یکی یکی تا سال 1919 همراه با جنایت حاد بر این سرزمین حمکروایی کردند. عبدالرحمن از خاندان بارکزییها یکی از جنایت کار ترین شاهان تاریخ این سرزمین به شمار می رود که به همکاری اشغالگران بریتانیایی به جنایت هولناک دست زد و ساکنان مرکزی افغانستان را قتل عام نمود. در سال 1919 باآغاز سلطنت امیر امان الله، دست مداخله گران انگلیسی از افغانستان کوتا گردیده و از حالت نیمه مستعمره به یک کشور نسبتآ مستقل تبدیل شد. شاه امان الله تاحدی از جنایت های حاد سلسله خاندانش جلوگیری به عمل آورد وهرنوع کشتار ، بردگی وفروش اقوام دیگر را لغو کرد.
از سوی دیگر از آغاز حکمروایی شاه شجاع تاکنون افغانستان همواره به کشور های بزرگ دیگر واگزار شده و یا مانند یک جنس شخصی بارها از کشوری به کشوری فروخته شده است. که گویا صاحبان اصلی این سرزمین همین چند خانواده در کل وچند شخص بخصوص بوده، بدون درنظر داشت اینکه این سرزمین ملکیت همه انسان های است که در این مناطق میزیستند.
3: تقسیم اقوام ونژاد ها
ادامه اشغال این سرزمین و ستم های بیکران از سوی اشغالگران بالای ساکنان اشغال شده و افزایش حس آزادی خواهی در میان طبقات و توده ها و جنگ های خانمانسوز و تحمیل شده بالای شهروندان ، کم کم اشغالگران مجبور می شوند مناطقی اشغال شده را تخلیه و از حالت مستعمره به نیمه مستعمره تبدیل نمایند. طوریکه شخصی دلخواه خویش را بر مسند قدرت می نشاندند واز طریق آنان به ادامه ستم و جنایت می پرداختند.
مردم افغانستان چندین جنگ خانمان سوز و تحمیل شده را از سوی اشغالگران بریتانیایی متحمل شدند وتوانستند شجاعانه از کشور وسرزمین آبایی شان دفاع نمایند. گرچند جنگ های تحمیل شده کاری از پیش نبرد وتنها کشور را از حالت مستعمره به نیمه مستعمره تبدیل نمود. اما با آنهم شجاعت شان را به نمایش گذاشتند وامپراطوری بزرگی مانند بریتانیا را به زانو در آورده متحمل به شکستی تاریخی نمودند و از هزارن ارتش متجاوز بریتانیا تنها یکی از اشخاص بلند پایه ارتش نجات یافته وپیام شکست تاریخی را به اربابان اش منتقل نمود.
در حقیقت شکست از افغانستان به معنایی شکست از کل منطقه شبه قاره هند بود، مبارزه مردم افغانستان برعلیه اشغالگران به معنی آغاز مبارزه در این شبه قاره بود. کم کم مردم در سرتاسر این قاره علیه اشغالگران برخاستند و در نهایت اشغالگران را مجبور به ترک منطقه نمودند که درنهایت در سال 1947 آخرین سرباز اشغالگران بریتانیا سرزمین هندوستان را ترک نمود.
از طرف دیگر با پذیریش شکست های پیاپی، این مناطق وسیع را آهسته آهسته رهانموده به کشور های کوچک و بزرگ دیگر مبدل نمودند. در آن زمان مفاد شان براین بود که بتوانند بالای این کشور ها از طریق تقسیمات و ایجاد کشور ها به منافع شان دست یابند. در واقع به هراندازه کشور های بزرگ به کوچک مبدل شود، اشغالگران امپریالیست از آن سود می برند. بنابراین افزایش تضاد های قومی وجنگ های قومی مذهبی همه براساس منافع امپریالیزم دامن زده شده و گسترش داده می شد. که در نتیجه جنگ های قومی مذهبی به تجزیه مبدل شده و این تجزیه برای امپریالیزم سود آور بوده و است.
علاوتآ ادامه مبارزه علیه اشغالگران بریتانیایی در شبه قاره هند وتغیر استراتیژیک اشغالگران بهدف ادامه اشغال، مجبور شدند این مناطق وسیع را به چندین ناحیه تقسیم واقوام ساکن در منطقه را از هم جدا سازند. مانند کشمیریها ، پشتونها ، بلوچها ، پنجابیها و غیره. وهربخشی از این اقوام را به یک کشور محول کردند، مانند اینکه برادر را از برادر و خواهر را از خواهر و اقوام شان جدا ساخته باشند. چنانچه بعد از استقلال هند و خروج قشون امپراتوری بریتانیا از شبه قاره، مردم این مناطق بوسیله ای همدیگر به قتل رسیده ویا مجبور به تحمیل جنگ های بزرگی شده که تاکنون براثر این جنگ ها صدها هزار انسان جان داده اند.
از سوی دیگر با تقسیم ناعادلانه این مناطق، نژادهای ساکن در سرحد کشور های ایجاد شده، بیشتر متضرر شده وحتا به فجیع ترین شکل کشته شده اند. که حتا برادر توسط برادر، قبیله بوسیله ای قبیله نابود شده است. چنانچه جنگ طولانی در کشمیر و خط جنگی در این منطقه را می توان به عنوان مثال یاد نمود. مردم کشمیر قربانی قدرت نمایی دو کشور مرتجع شده سرزمین شان بوسیله این دو کشور به صحنه کشتارگاه مردم شان مبدل شده است. هم چنان پشتون ها، بلوچ ها، پنجابی ها وغیره هرکدام به چندین بخش تجزیه شده اند. همه ای این تجزیه های غیر اصولی و جنگ های مرزی، جنگ های قومی مذهبی همه و همه نتیجه ای اشغال این سرزمین از سوی بریتانیا است. تنها سود کلی این تجزیه ها نصیب پشتون های ساکن در افغانستان گردیده واین قبایل را به قبایل حاکمه تبدیل واز نعمت اشغال و مابعد آن برای دهها سال به اشکالی مختلف بالای دیگر اقوام افغانستان ستم نمودند. مبتاقی اقوام تجزیه شده، در کل به مردمان تحت ستم مبدل شده وبیشتر از یک قرن با بد ترین شیوه مورد تبعیض ، ستم ویا به بردگی کشیده شده اند.
4: جنگ ها و خصومت های مرزی:
اشغالگران بریتانیایی یک شبه قاره را به چندین بخش تقسیم نمودند، ابتدا افغانستان ، پاکستان، هند و در نهایت بنگلدیش، افغانستان اولین کشوری بود که بریتانیا در تقابل با روسیه تزاری خطوط مرزی را مطابق به منافع کشورش طی معامله با امپراتوری تزاری معین نمود وسرزمینی بنام افغانستان را از شبه قاره هند جدا ساخته ، افغانستان نام گزاری نمود وخط مرزی دیورند را سرحد طولانی میان افغانستان و مناطق تحت اشغالش قرار داد. در واقع این خط قبل از قبل برای جدا سازی افغانستان از شبه قاره هند از سوی اشغالگران بریتانیایی تعین شده وادعا افغانها مبنی بر اینکه سرحد از داخل پیشاور می گذشته یک دروغ بیش نیست. زیرا قبل از تعین سرحد دیورند هیچ مرزی در این منطقه وجود نداشته و خط مرزی دیورند اولین سرحد و آخرین سرحد میان افغانستان و هند قبلی و پاکستان کنونی میباشد. در تغیر این مرز نه دولت فاشیستی افغانستان قادر است و نه دولت ارتجاعی پاکستان، تنها مردم این منطقه می توانند مشخص کنند که سرحد باید در کجا باشد، در واقع تنها مردمان دو سوی مرز می توانند در تغیر سرحد و خط مرزی تصمیم بیگیرند.
از سوی دیگر تنش های مرزی زیادی در این شبه قاره بعد از خروج نیروهای اشغالگر بریتانیا شکل گرفته، که در نهایت این تنش ها به جنگ های طولانی مدت مبدل شده است. تنش های مرزی هند و پاکستان در این شبه قاره طولانی ترین خسومت مرزی بشمار می رود. این دو کشور برای تصاحب سرزمین کشمیر و به بردگی کشانیدن مردمان شان چندین بار وارد جنگ شده و هزاران انسان را بخاطر اهداف خاینانه شان قتل عام نموده اند. امپریالیزم بریتانیا هیچگاهی تلاش نکرده تا میان این حکومت های شکل داده شده اش میانجی یا صلح نمایید و اعلان بکند که همین خط مرزی تعین شده درست است. حتا از دخالت در امور این کشورها دست برنداشته، با حمایت از طرفین گاهی به شکلی علنی و گاهی هم به شکلی غیر علنی یک طرف قضیه را حق وبه جنگ های خایننانه بیشتر دامن زده است.
در حالیکه می توانستند این مناطق را با نژاد های مشخص شده اش به یک کشور مبدل کرده وبه ملت ها حق تصمیم گیری در سرنوشت شان داده می شد. چنانچه کشور مستقل کشمیر باید ایجاد می شد و همینطور پشتونستان ، بلوچستان ، پنجاب وغیره. در واقع اشغالگران بریتانیایی با پذیرفتن شکست و ترک این مناطق نخواست این مناطق را به حال خودش رها بسازد بلکه از طریق دخالت ها و طرح های شوم کشور های را بنا نهاد که تاحالا بشکلی از اشکال انسان های همدیگر را به قتل می رسانند. بنآ اکنون جنگ های مرزی میان افغانستان و پاکستان ، پاکستان و هند نتیجه همان اشغال دیروزی بریتانیا است. بریتانیا دهها سال قبل ساکنان شبه قاره هند را چنان پارچه پارچه نمود که دیگرجای باز سازی و ترمیم باقی نمانده است. جنجالی ترین خطوط مرزی وسرحدی را به ارث گذاشت که درآینده هیچ کسی نه قادر به بهم زدن آن است ونه قادر به ترمیم آن.
حرف آخر:
در طول تاریخ بسیاری سرزمین ها مورد تاخت و تاز قرار گرفتند، هدف از تاخت تاز غارت و چپاول دارایی های سرزمین های اشغال شده بوده، حتا بهدف دست یابی به سرمایه، افگار و دیدگاه های خویش را که عبارت از دین و مذهب ویا مکاتبی فکری دیگر بوده باشد را نیز پیاده نموده اند. در اکثر تجاوزها یکی از این عوامل حتمآ نقش داشته، چنانچه در شرایط کنونی اشغالگران غربی به بهانه های مختلف چون صلاح کشتار جمعی و نبود دموکراسی بالای ملت های دیگر لشکر کشی می کنند و مردمان شان را به اشکال مختلف قتل و به بردگی می کشانند. تجاوز اشغالگران غربی در سال 2001 برافغانستان که منجر به قتل بیشتر از هفتاد هزار نفر شده، از تجاوز دولت های مستبد گذشته به ندرت وحشیانه تر بوده است. در جنگ های تاریخی تنها سربازان جنگی به قتل می رسیدند و زنان و مردان غیر مسلح اسیر می شدند اما در جنگ های کنونی اشغالگران نه تنها سربازان جنگی را به بهانه های مختلف می کشند بلکه زنان و کودکان نیز بوسیله ای سلاح های شیمیایی و غیر شیمیایی از هوا و زمین به قتل می رسند.
از طرف دیگر اشغالگران غربی چه در گذشته وچه در شرایط کنونی دارای اهداف مشترک اشغال میباشند، یقینآ هدف اشغال چه در گذشته و چه در شرایط کنونی بدست آورند سرمایه هنگفت است. انقلاب صنعتی در انگلستان و سپس در ساییر کشور های اروپایی خود حاصل اشغال مناطق دیگر چون شبه قاره هند میباشد. غارت این سرزمین چه بوسیله تجارت نا برابر و چه بوسیله ای جنگ و اشغال ، طبعآ به افزایش سرمایه ملی شان انجامیده است. اشغال کشور های مانند شبه قاره هند و ساییر مناطق جهان و سرازیر ساختن سرمایه های سرزمین های اشغالی به اروپا خود بخشی از انقلاب صنعتی بوده، در واقع سرازیر شدن سرمایه های بیرونی حمایت اساسی برای وقوع انقلاب صعنتی بوده است. چنانچه سرازیر شدن سرمایه اروپا به آمریکا در جریان جنگ های جهانی منجر به افزایش سرمایه این کشور گردید و در نهایت از طریق همین سرمایه به یک غول پیکر اقتصادی جهان تبدیل شد.
از سوی دیگر یکی از اهداف اشغالگران غربی تقسیم ملت ها و ایجاد کشور های متعدد است چنانچه در گذشته هم همین سیاست وجود داشته و براثر اشغال شبه قاره هند در این سرزمین چندین کشور ایجاد گردید و سیاست کنونی اشغالگران غربی نیز همین است که کشور های شرقی را به کشور های کوچک تقسیم و به منافع اقتصادی شان دست یابند. در حالیکه صدسال قبل نیز قادر بودند این مناطق را به کشور های که باید تجزیه می شد، تجزیه می کردند. وبه ملت ها خود مختاری می دادند وباید هرملت مسئول تغیر سرنوشت خود می بودند. مانند کشمیر ، پشتونستان ، پنجاب ، بلوچستان ، کردستان و دهها ملت دیگر. اما چنین نکردن، چون منافع شان تقاضا نمی کرد.
اشغالگران بریتانیایی در آن زمان نه تنها ملت ها را از هم جدا کرد، بلکه بخشی از یک ملت را شامل یک کشور وبخشی از یک ملت را شامل کشور دیگر نمود. بعضی ملت ها را به ملت سرکوبگر مبدل و بعضی ملت های دیگر را به ملت های تحت ستم تبدیل نمود. مثلآ قبایل پشتون جنوبی را به ستمگران پاکستانی ، به معنی اینکه تحت ستم قرار داد و برعکس پشتون های داخل افغانستان را از طریق دست نشاندگانش به یک طبقه ستمگر تاریخ مبدل کرد. چنانچه عبدالرحمن تقریبآ نصف کلی از مردان اقوام غیر پشتون را به فجیع ترین شکل قتل، زنان و کودکان شان را بشکلی برده و غلام بفروش رساند. که این همه جنایت در مشاورت با مشاورین اشغالگران بریتانیایی انجام می پذیرفت و در هر جنایت عبدالرحمن، حتمآ نظرات مشاورین اینگلسی در نظر گرفته می شد و مطابق به فرمان بادار عملی می گردید.
کشمیر یک سرزمین بزرگ را که در آن میلیون ها انسان زیست می کنند و نیاز به ملت و دولت واحدی بودند، به دو بخش تقسیم و به دو طبقه ستمگر هندی و پاکستانی واگذار کردند. اکنون به مدت شت سال است که این جامعه شاهد قتل عام زن وفرزند شان میباشند. ومنطقه شان به منطقه نمایش تصلیحات اتومی و غیر اتومی قرار گرفته است. همه ساله صدها انسان این سرمین بوسیله ای دو دولت ارتجاعی کشته می شوند. همینطور خارج از شبه قاره هند را مثال بیاوریم ، کردستان از همین نوع سرزمین است، تنها کردستان که یک ملت عظیم دارای مناطقی وسیعی بود به چهار قسمت تقسیم شده است، هر گوشه ای این سرزمین را به یک طبقه حاکمه و ستمگر واگذار کرده که تاکنون این مردم به اشکالی مختلف مورد ستم ، تبعیض و غیره قرار می گیرند. هرگاه نیروهای آزادی خواه این مردم به هدف استقلال وداشتن ملت ودولت واحدی مبارزه می کنند، بنام تروریست وافراط گرایان از سوی حکومت های مرتجع به همکاری امپریالیست های غربی سرکوب می شوند. در دوران صدام حسین هم مردم عراق به مشوره غربی ها کشته می شدند و حالا هم بعد از دهها سال دو باره این مردم به مشوره و حمایت غربی ها همه روزه جان می دهند.
بنابراین تمام مشکلات ملت ها و جنگ های موجود در میان ملت ها همه و همه نتایج دخالت ، اشغال وحضور اشغالگران در مناطق شان چه در گذشته و چه در شرایط کنونی بوده ومیباشد. دامن زدن های مرزی و بوجود آوردن اختلاف های سرحدی خود بخشی از پروژه بزرگی اشغالگران است. تفرقه افگنی و ازدیاد فاصله ها میان اقوام و ملت های یک سرزمین نیز بخشی از همان پروژه اشغال و تداوم دخالت بهدف دریافت سرمایه میباشد. نه به هدف بهبود شرایط زندگی مردم سرزمین های اشغال شده. شرایط روز مره در عراق و افغانستان بخوبی گویایی این مدعا است. اشغال سرزمین ها چه در گذشته و چه در شرایط کنونی در نهایت باعث ایجاد فاصله ها میان اقوام شده است. پشتون های افغانستان در دوران اشغال انگلیس های اشغالگر به همکاری آنان اقوام دیگر را سرکوب واز طریق تعصبات قومی و مذهبی به کشتاروجنایت حاد دیگر دست می زدند. که تاکنون این پروسه ادامه داشته وهرروز گسترش می یابد.
از طرف دیگردر شرایط کنونی افغانستان تحت ریاست حامدکرزی با افغانستان تحت حاکمیت عبدالرحمن فرق ندارد. درآن زمان حکومت عبدالرحمن، حکومت پوشالی تنها کشوری بنام بریتانیا بود اما حالا حکومت کنونی ، حکومت پوشالی دهها کشور مانند بریتانیا میباشد. که همان بریتانیا دیروزی یکی از اشغالگران کنونی است که بعد از تقریبآ یکصدوچند سال دوباره براین سرزمین حکمروایی می کند. در واقع افغانستان در شرایط امروزی به دهها سال قبل برگشته، زمانیکه مردم افغانستان برعلیه اشغالگران بریتانیایی جنگیدند و از خاک خویش بیرون راندند. از طرف دیگر به بیست سال قبل نظر بیاندازیم زمانیکه نیروهای متجاوز شوروی را از خاک افغانستان بیرون نمودند. آیا پاسخ این سوال که ماهیت وهدف اشغال افغانستان در دوران بریتانیا، شوروی واکنون ناتو به رهبری امریکاه شبیه هم اند "+" نیست؟.