بحران اقتصادی اروپا و تاثیر منفی آن روی پذیرش مهاجر
سیاست های ضد مهاجرت بخاطر مهار بخشی از بحران اقتصادی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در واقع تنها مهاجران نیستند که بار دوش سنگین این بحران را بر شانه های شان حمل می کنند بلکه میلیون ها کارگر ساکن در منطقه نیز مکلف اند همراه با مهاجران، این بار دوش سنگین را با شانه های شان حمل کنند. بنابراین در نهایت این کارگران اند، چه کارگران مهاجر و چه کارگران غیر مهاجر ، مجبور اند خویش را سپر در مقابل رکود مالی و بحران اقتصادی قرار دهند و با دستان آهنین شان کلید حل این معما باشند.
بحران اقتصادی کشور های عضو اتحادیه اروپا و حوزه یورو:
دلیل اصلی این بحران در کشور های اتحادیه اروپا و بخصوص حوزه یورو کاهش درآمد و مصرف بیش از حد از دخل و خرج خزینه ها از پس انداز میباشد که باعث مقروض شدند و فشار فوق العاده زیاد بر اقتصاد این کشور ها شده است. دلیل عمده رشد بحران در این حوزه ، کاهش رشد اقتصادی و سقوط شرکت ها وافزایش بیکاری است. این کشور ها بجای ایجاد اشتغال و ایجاد شرکت های تولیدی مجبور اند ، شرکت های بیشتری را بخوابانند. بسته شدن کارخانجات تولیدی و سقوط شرکت های بزرگ به معنی بیکار شدن تعدادی زیادی از کارگران است. افزایش این روند و گسترش بیکاری وعدم نیازمندی به نیروی انسانی باعث می شود تا این کشور ها بیشتر به این بحران مواجه شوند. در کل این روند صدمات جدی را بر درآمد دولت که عبارت از مالیه باشد وارد می کند.
دولت یونان یکی از نمونه های برجسته این مدعا است مصرف این کشور با تمرکز بردخل و پس انداز خویش و اتمام بودجه بیشتر از دیگر کشور های غربی و حوزه یورو به بحران مواجه شده است. در واقع هزینه دولت یونان بیشتر از در امد این کشور بوده وباخرج افزون از دخل و اتمام پس انداز ها این کشور را به بحران جدی مالی مواجه ساخته وتامرحله سقوط کامل پیش برده است. ازطرف دیگر با دچار شدند کشور های غربی به رکود مالی و مهار نتوانستن آن بعضی کشور ها مانند یونان که آمادگی مبارزه با این بحران را نداشت بیشتر از دیگران غافلگیر شده و به سقوط کامل اقتصادی انجامیده است.
در واقع یونان از طریق دریافت وام از سوی کشور های دیگر حوزه یورو نفس می کشد، در حقیقت اکسیجن مورد نیاز یونان بدست وام دهندگان ساییر کشور های حوزه یورو است. وام دهندگان که خود همین کشور های حوزه یورو وبانک های این حوزه است بیشتر خواستار بدست آوردن سود هنگفت از وام شان هستند. بنابراین کشور بحران زده مانند یونان به دلیل بار سنگین سود وام خارجی قادر به بازپرداخت بهره نیست باگذشت زمان این سود خود بحران را افزایش می دهد. از طرف دیگر عدم توانای بازپرداخت وام و قرضه، کشور بحران زده را بیشتر از پیش ضعیف ساخته و برای سال های متمادی بوسیله فشارهای عظیم وام دهندگان و اوراق قرضه هم چنان بحران زده باقی می گزارد، این کشور و کشور های مشابه این، هیچگاه قادر نخواهند شد تا بر این مشکل غلبه کند.
د رحقیقت این تنها یونان نبود که دچار این بحران عظیم اقتصادی شده بلکه همه کشور های غربی به شمول آمریکا دچار شدید بحران اقتصادی شده است. اگر به تاریخچه بحران مالی سیستم سرمایه داری امپریالیستی بنگریم برای اولین بار در سال 2000 بحران انرژی سراسر این نظام را فراه گرفت. سپس در سال های بعد تمام کشور های امپریالیستی یکی پس از دیگری به انواع بحران ها مواجه شدند که در نتیجه بحران عظیم اقتصادی سه سال قبل را در پی داشت. چنانچه تاهنوز یعنی سال سوم دهه دوم است که این کشور ها با این پدیده مشت و پنجه نرم می کنند. در واقع دولت های امپریالیستی و طیف حاکمه نیست که براثر فشار های این پدیده می سوزند بلکه توده های میلیونی زحمتکش است که براثر این رکود مالی هنگفت می سوزند.
از طرف دیگر بحران اقتصادی غربی امپریالیستی به معنای بحران بانکی سراسر این کشور ها است. باافزایش رکود مالی و عدم رشد اقتصادی بانک های کشور های غربی براثر پرداخت وام با سود 4 فیصدی یعنی کمترین سود بیشتر از پیش به بحران مواجه شده اند، حتا تعدادی کثیری شان براثرفشار های اقتصادی و رکود مالی بسته شده اند وتعدادی هم که توانسته با این پدیده مبارزه ویا به حیات ادامه بدهند براثر حمایت دولت های شان بوده است. چنانچه پس از سال 2000 وادامه بحران دهها بانک در کشور های غربی سقوط کرده است.
برعلاوه ادامه بحران در کشور های بزرگ اقتصادی مانند امریکاه و جاپان و تاثیر آن روی کشور های مانند یونان وبعضی کشور های دیگر غربی از دلایل دیگر سقوط کامل این کشور ها است. مهمتر از همه در شرایط امروزی که چین منشا همه وام های جهان است و همه کشور های توسعه یافته و غیر توسعه یافته از این کشور وام دریافت می کنند، قابل توجه است. زیرا چین وام را با سود بالا در اختیار مشتریان قرار می دهد و درنهایت دریافت کنندگان وام قادر نیست که سود وام چینی ها را به آسانی پرداخت کنند. در صورتی عدم پرداخت سود وام بصورت نورمال این کشور ها بیشتر مقروض می شوند و مجبور اند در نهایت بنادر و شرکت های بزرگ را به نفع چین رها کنند. چنانچه هم اکنون اکثر بنادر تجارتی و مهم کشور های مقروض و بحران زده غربی به چین محول گردیده است بنابراین احتمال سقوط همه بازار بدست چینی ها دور از انتظار نیست.
از طرف دیگر کشور های مانند امریکا که دارای پس انداز مالی عظیم بود و آمادگی مبارزه با این پدیده را قبل از قبل داشت با کاهش هزینه ها و بخصوص کاهش هزینه های جنگ و هزینه های دخالتگرانه در امور کشور های دیگر نوانسته خویش را از بحران حتمی نجات دهد، گرچند هنوزم هم یکی از مقروض ترین کشور های جهان است اما با داشتن پس انداز ها و درآمد های هنگفت از اطرف جهان، نه تنها توانست بر بحران مالی غلبه کند، بلکه توانسته دارای رشد اقتصادی یک فیصدی نیز گردد.
از طرفی دیگر بحران حوزه یوره ادامه خواهد یافت و دامن گیر همه کشور های این حوزه خواهد شد. گرچند این نظام سرمایه داری به هر طریق ممکن تلاش خواهند کرد که از این بحران کنونی نجات پیدا بکنند وامکان پذیر هم است. به گفته مشهور لینین "هیچ بحرانی نیست که سرمایه داری نتواند از آن بیرون نیاید" اما در نهایت باری دیگر این بحران بوجود خواهد آمد، در نهایت این نظام بوسیله ای همین بحران ها ساقط خواهد شد. همانطوریکه هم اکنون چندین کشور غربی مانند یونان کاملآ ساقط شده است.
افزایش مهاجرت و تاثیر آن روی بحران اقتصادی:
همانطوریکه اشاره کردم یکی از دلایل اصلی ادامه بحران اقتصادی و رکود مالی در حوزه یورو و اتحادیه اروپا سقوط شرکت ها و بیکار شدن تعدادی کثیری از توده ها است. از سوی دیگر ادامه بحران اقتصادی و رکود مالی به معنای عدم رشد اقتصادی است به هراندازه که رشد اقتصادی وجود نداشته باشد به همان اندازه طبقات پایین جامعه بیشتر متضرر خواهند شد و کارگران بیشماری بیکار خواهند شد. بیکاری توده ها و در کل افزایش نرخ بیکاری که هم اکنون به بیشتر از 20 درصد رسیده به معنای نبود توسعه اقتصادی است. دولت های امپریالیستی بیشتر توسط مالیه شهروندانش استوار است. زمانیکه بیکاری رشد پیدا می کند ، شرکت ها سقوط می کند ، دریافت مالیه نیز به همان اندازه کاهش می یابد، در نتیجه این چالش ها بحران می آفریند.
در حقیقت بحران اقتصادی باعث سقوط شرکت های بیشتر شده با سقوط کارخانجات صنعتی تعدادی کثیری کارگران بیکار می شوند. به هراندازه ای که نیروی بیکار وجود داشته باشد به همان اندازه نیازمندی به نیروی بیرونی یعنی مهاجر کاهش می یابد. در واقع پذیریش مهاجر به معنای حقوق بشر نیست بلکه تاحال همه مهاجرانی که در این کشور ها قبول شده اند به دلیل نیازمندی این کشور ها به نیروی انسانی یا نیروی کار بوده است.
در شرایط کنونی با ادامه بحران مالی و رشد بیکاری یکی از نیازمندی های اصلی این دولت ها که عبارت از نیروی انسانی کار باشد، رفع گردیده است و از طرف دیگر رشد تنکالوژی و ماشین های اتومات نیز در بیکار ساختن توده ها نقش بازی کرده است. شرکت های تولیدی در گذشته اگر به ده نفر نیروی انسانی نیاز داشتند اکنون این نیازمندی به پنج نفر تقلیل یافته است. چنانچه در چند سال گذشته همواره عده ای کثیری از کارگران از کارخانجات بیرون رانده شده و دست شان از کار گرفته شده است. چه بدلایل بحران و چه به دلایل رشد تکنالوژی، در نهایت دلایل بالا وچالش های دیگر دست به دست هم داده بیشترصدر راهی مهاجرت شده و مهاجران از راه رسیده بنحوی از پذیریش و حقوق انسانی خویش باز مانده و می مانند.
سه سال قبل زمانیکه بحران اقتصادی در این قاره وارد مرحله حساس گردید ودامن گیر همه کشور های غربی شد وبخصوص حوزه یورو و کشور های مانند یونان را شدیدآ به لرزه در آورد، در آن زمان کشور های پناهنده پذیر دست به کار شدند ویک سلسله قوانین سختی را در راستایی کنترل مهاجرت تصویب نمودند که در هرحالتی این پدیده را مهار نمایند. چنانچه همه ای این کشور ها با این طرح های شان موفق بوده اند. تنها دولت هالند با این قوانین سختگیرانه توانسته بیشتر از هر کشور دیگر روند پذیریش مهاجرت را به چالش بکشد وازهر طریق ممکن سعی کرده تا به جواب درخواستی مهاجران نه بگوید.
ادامه ناامنی ، فقر و بیکاری در کشور های پناهنده خیز:
مهاجرت مختص به یک کشوری خاصی نیست، تنها کشور های فقیر جهان سوم نیست که مهاجر خیز اند، بلکه توسعه یافته ترین کشور های جهان که خود مهاجر پذیر اند نیز در ارسال مهاجرت در دیگر کشور ها نقش دارند. مهمتر از همه همین کشور های غربی که خود بستر برای مهاجران جهانی سوم است شهروندانش سرگردان به دنبال کار از کشوری به کشوری دیگر مهاجرت می کنند. چین، روسیه ، برزیل و حتا همین کشور های اروپای جنوبی به همان اندازه مهاجر خیزاست که کشور های فقیر و جنگ زده مانند افغانستان در مهاجر ساختن شهروندانش نقش دارد.
در واقع تنها ماهیت این مهاجرت ها فرق می کند مهاجران کشور های جنگ زده مانند افغانستان بدلایل نامنی، نبود آزادی بیان ، عدم موجودیت دموکراسی، نبود دولت های دموکراتیک ودلسوز مردم ، تعصبات قومی و مذهبی ، نبود امنیت جانی ، فقر گسترده وهزاران دلیل دیگر مجبور به ترک خانه و کاشانه ای شان می شوند و به کشور های توسعه یافته که خود تعدادی انسان سرگردان به دنبال کار دارد سرازیر می شوند.
از طرفی دیگر مهاجران کشور های توسعه یافته بدلایل سیاست های ناسالیم اقتصادی، افزایش مالیات ، مصارف هنگفت روی جنگ افروزی و دخالت در امور کشور های فقیر، بوجود آوردن فاصله های طبقاتی ، کاهش دست مزد ، افزایش قیمت ها در مراحل مختلف، ریاضیت اقتصادی و در نهایت بی توجه هی برای ایجاد اشتغال زایی وغیره مجبور می شوند از کشوری به کشوری دیگر مهاجرت کنند. مثلا چین که خود دومین کشور بزرگ اقتصاد جهان است تعدادی عظیم از طبقات تحت ستم اش به کشور های دیگر در جستجوی کار اند و بهدف زندگی بهتر کشور شان را ترک می کنند. بی توجهی طبقه حاکمه چین در مناطق دور افتاده این کشور باعث می شود تعدای عظیم از شهروندانش بدنبال کار در دیگر کشور ها با هزارن چالش مواجه باشند. در حالیکه رشد اقتصادی چشم گیر چین و افزایش سرمایه اش جهان را به لرزه آورده است.
افغانستان که خود یکی از بزرگترین کشور های پناهنده خیز در جهان است و در رتبه اول قرار دارد. بیشتر از یازده سال است که نیروهای نظامی همین کشور های غربی توسعه یافته در ان جا حضور دارند این نیروها بجای تامین امنیت و بهبود شرایط کاری بیشتر از پیش در بدبختی این مرز بوم نقش آفرینی نموده اند. این نیروها دولت ونظامی را در افغانستان روی کار آوردند، تاحال بجز از گسترش فساد و ناامنی کاری دیگر نتوانسته اند انجام بدهند. باین حال این کشور های توسعه یافته غربی و دخالت گر توقع دارند که نباید مهاجران افغانستانی دیگر رو به مهاجرت بیاورند. چنانچه هزاران پناهنده افغانستانی مقیم در کشور های غربی در بد ترین شرایط نگهداشته شده واز پذیریش شان خود داری به عمل آمده است و تعدادی کثیری هم بهدف برگشت در زندان ها و مراکز برگشتی نگهداری می شوند.
ادامه مهاجرت و بحران انسانی در مسیر راه:
مهاجرت هم چنان ادامه دارد، در واقع این روند بخشی از زندگی روزمره انسان ها است در طول تاریخ مهاجرت وجود داشته و یقینآ برای همیش وجود خواهند داشت. تاجامعه بشری است مهاجرت و جابجای نیز خواهند بود. بنآ هیچ قانونی ، هیچ کشوری نمی تواند این روند را متوقف بکند.
از طرف هم مهاجرت هم چنان تعدادی بیشماری را قربانی می کند مهاجران کشور های فقیر مانند افغانستان هم چنان بخاطر رسیدن به یک مکان امن در مسیر، قربانی امواج آب شده ، جان می دهند. متاسفانه باری دیگر تعدادی از محکومان به زندگی در مسیری بهدف زندگی کردن خوراک ماهی ها شدند. در واقع موضوع غرق شدن دهها پناهنده در مسیر استرالیا در آب های اندونزیا باری دیگر تعدادی رابه غم نشاند، یقینآ اطفالی زیادی را یتیم ، زنانی را بیوه و خانواده های کثیری را بی سرپرست ساخت.
در چند روز گذشته دهها پناهجو که بیشتر شان براثر حکومت داری خوب و کارا و نظام عاری از فساد و موجودیت صلح و امنیت در افغانستان که بتوانند خانواده ای شان را بشکلی بهتری حمایت نمایند ویا خود شان زنده بمانند فرار نموده در مسیری خطرناک خوراک حیوانات دریایی شدند. بنا به گزارش رسانه های اندونزیا حداقل 72 تن از مهاجران که می خواستند بصورت قاچاق وارد استرالیا شوند در آب های این کشور غرق شده اند، گفته شده که تمام مهاجران افغانستانی بوده اند، از این تعداد تنها 14 نفر شان بوسیله ای ماهی گیران نجات داده شده واز سرنوشت متباقی مهاجران خبری دردست نیست.
این اتفاق اولین اتفاقی نیست که مهاجران را به کام مرگ می کشاند بلکه همواره اتفاق افتاده گاهی در مسیر اروپا و گاهی هم در مسیر استرالیا، در واقع در چند سال گذشته صدها تن مهاجر بدلیل سفر با کشتی های کهنه و فرسوده در مسیر راه جان داده اند. گرچند به ظاهر مسئول این حوادث قاچاقبران انسان اند اما در اصل مقصر اصلی و مسئول این حوادث دولت های غربی وسیاست های ضد انسانی این کشور ها است و این کشور های توسعه یافته با قوانین ضد انسانی شان مسئول این حوادث المناک میباشند.
پایان بحث و گفتنی های پایانی:
کشور های توسعه یافته ای غربی که هم اکنون از توسعه باز مانده و در سیاست های اقتصادی به بحران مواجه شده اند، حال چه به شکلی علنی و چه بشکل غیر مستقیم مهاجران را هدف قرار داده و می خواهند از طریق کنترل مهاجرت و عدم پذیریش این انسان های سرگردان بابحران اقتصادی موجوده مبارزه بکنند. این کشور ها با ارایه طرح های غیراساسی و انسانی، فکر می کنند که در صورت مهار این پدیده (مهاجرت) می توانند بخشی از نزول اقتصادی را نیز مهار کنند.
از سوی دیگر قوانین سخت گیرانه برعلیه مهاجرت که خود ثمره ای از بحران اقتصادی است توسط سیاست مداران فاشیست به یک وسیله ای دستیابی به قدرت مبدل شده است. این سیاست مداران فاشیست با بدنام ساختن مهاجران و با استفاده از تبلیغات منفی صاحب قدرت و اقتدار شده و می شوند. ازطرف دیگر با افزایش مشکلات اقتصادی ادامه بحران سعی می کنند انگیزه راسیستی را در میان جوانان و نوجوانان رشد بدهند. چنانچه دولت یونان با غرق شدن در بحران عظیم و افزایش بیکاری در این کشور، با رشد راسیسم و نفرت از مهاجران همراه بوده است. بنآ در این کشورها یعنی کشور های حوزه یورو واتحادیه اروپا آنچه مشاهده می گردد این است که با افزایش و ادامه بحران مالی راسیسم نیز افزایش داشته و خواهند داشت.
علاوتآ سیاسیت مداران راسیست و فاشیست این کشور ها به این اندیشه اند که مهاجرت دست به دست بحران و رکود مالی داده، اقتصاد این کشور ها را بیشتر از پیش به چالش کشیده ومهار آنرا غیر ممکن کرده است. در حالیکه برعکس این دید و نظریه سیاست مداران فاشیست غربی ، در نهایت کلید حل این بحران بدست همین مهاجران اند که نیروی کار ارزان را در اختیار طبقه حاکمه و نظام امپریالیستی قرار می دهند. در واقع تنها مهاجران نیستند که بار دوش سنگین این بحران را بر شانه های شان حمل می کنند بلکه میلیون ها کارگر ساکن در منطقه نیز مکلف اند همراه با مهاجران، این بار دوش سنگین را با شانه های شان حمل کنند. بنابراین در نهایت این کارگران اند، چه کارگران مهاجر و چه کارگران غیر مهاجر ، مجبور اند خویش را سپر در مقابل رکود مالی و بحران اقتصادی قرار دهند و با دستتان آهنین شان کلید حل این معما باشند.