چنگ و دندان نشان دادن صالح، واکنشی به انزوای کنونی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
این روزها باز مجامع روشنفکری، مطبوعات و به ویژه دنیای مجازی پر شده است از نقد و حمله بر شخصی به نام امرالله صالح که چندین سال اخیر عمرش را در خدمت «کرزی» و تیم «افغان ملتی» وی همراهش سپری نموده است. در شناخت این عنصر ناشناخته و کم اهمیت در عرصه ی سیاست داخلی، و همچنین نزد کشورهای خارجیِ دخیل در امور کشور ما، باید با خصوصیت ماجراجویی و توسلش به روش های غوغاسالارانه و جنجال آفرین (دقیقا مانند تلوزیون طلوع و نجیبک کابلی) آشنا گشت که چگونه وی می خواهد تا امیال زیاده خواهانه و قدرت طلبانه ی خود را با این رفتار کودکانه و خام ارضا نماید، و از این طریق گرایشات باطنی اش را تحقق بخشد.
متأسفانه امرالله صالح به دلیل نداشتن سابقه ی فعالیت سیاسی روشنی که گذشته ها نیز تماما از طفیلی بودنش در این عرصه حکایت ها دارند، او را علیرغم تحریک شدن توسط هوس های شدید قدرت طلبانه، فاقد تجربه و سواد کافی سیاسی برای تحقق آن ها نموده است.
او یکی از بازماندگان وفادار به انحصار و تمامیت خواهی پیس کشوتش احمدشاه مسعود می باشد که خصلت هزاره ستیزی اش نیز ریشه در مقاومت مردم هزاره در برابر تجاوزات سپاه انحصارطلب شان در دهه ی 70 کابل دارد و بروابط ناموفق اخیرش با هزاره ها نیز آن را شدت بخشیده است. از ویژگی های پنداری وی ایمان بسیار بالایش به احیای نظام «جهادی» و تحکیم مجدد «اخوانیت»ی از نوع دهه ی هفتاد می باشد؛ چیزی که خود بارها در سخنانش به آن ها اشاره نموده است.
سال گذشته وقتی سه جمع از جوانان هزاره با وی ارتباط برقرار نموده بودند، یکی از آن ها مرا نیز دعوت نمود که با آنان همکار باشم. من شرط خودم را داشتم که «ارزش»های مقاومت کابل، «افشار» و «شهید مزاری» خطوط سرخ غیرقابل گذشت و معاله ناپذیری هستند که باید در این همکاری مدنظر گرفته شوند. بچه ها با قاطعیت از توافق قبلی شان با صالح در این مورد، سخن ها گفتند و خود را همنوا و هم عقیده با من مطرح کردند. من همکاری را اما منوط به صحبت های جدی ای با وی نمودم که دوستان ضمن پذیرش آن ها، قول دادند که پس از «همایش هتل اورانوس» به طور دسته جمعی صورت خواهد گرفت. نخست ما باید به او نشان دهیم که توان بسیج نیرو را دارا می باشیم تا بداند با چه کسانی طرف است.
از فردای همایش هرچه با بچه ها و به خصوص بسم الله خرم که اینک هم یگانه نماینده اش میان مردم ما می باشد، تماس گرفتم تا زمینه ی یک ملاقات را مهیا سازند، آنان درعین حفظ روابط شان با صالح، ملاقات مرا به گونه ای تخریب می نمودند. از سویی من نیاز داشتم تا باید صحبت های جدی با وی داشته باشم تا موضع خودم را روشن کنم که می شود با وی همکاری نمود و یا خیر؟ بالاخره از یک کانالی وقت ملاقات را ترتیب دادم و صحبت هایی را با وی آغاز کردم. در خلال سخن و گفتگو هرگاه مسأله ی «افشار» و «رخدادهای دهه ی هفتاد» را به میان می کشیدم، تقریبا آرامش خود را از دست می داد و مکررا می گفت، ما نباید روی نقاط تخریش کننده انگشت بگذاریم، درحالی که من به جد اصرار داشتم باید آنان را بررسی نماییم و در جستجوی راهی برای اعتمادسازی مجدد باشیم. یک ساعت صحبت کردیم و تقریبا باید بگویم که شاید توافق و همفکری ما هرگز فراتر از 20 درصد نرفت. من به دوستان گفتم که من به صالح هیچ اعتمادی ندارم و با او نه تنها کار نمی کنم که این جریان را ناسالم می دانم و به نقدش می کشم. این بود هر آن چه با صالح داشتم و از آن پس بارها و طی تماس ایمیلی شدیدا کارکردش را نقد می کردم.
در طول همایش هوتل اورانوس، او را انسانی شتاب زده، احساساتی و سخت تشنه ی قدرت یافتم که چگونه با تجمع تقریبا 18 هزارنفری ای که حدود 50 درصد کل جمعیت و 95 درصد زنان را هزاره ها تشکیل می دادند، دچار توهم شده بود و خود را به رخ عبدالله به عنوان یگانه مدعی اپوزسیون که عمدا مهمانش نموده بود، می کشید. من دیدم که وی نه اعتقادی به شهید مزاری دارد و نه به روابط برابرانه با هزاره ها باورمند می باشد. او مردم ما و تجمعات شان را که در آن همایش به گردش حلقه زده بودند، نیرو و ابزار فشاری به شمار می آورد که برای رسیدن به قدرت و نیز جدی بودنش در برابر رقیبان، می تواند از آنان استفاده ی حداکثری نماید. او با دیدن چنین نیروی عظیمی که در تمامی عمر خودش و حتا حیات مقتدایش هرگز خود را در میان آن نیافته بودند، خودش را رهبر بزرگ و بی رقیب اپوزسیون و حریف عمده ی بزرگان عرصه ی سیاست کشور می شُمُرد که رسیدن به قدرتش هم زمان زیادی را دربر نخواهد گرفت.
این وضعیتی بود که بخشی از تحصیل کردگان ما را دچار عشقی یک سویه نمود و گرچه تجربه ی نیاکان خود را که در گذشته در چنین وضعیتی قرار گرفته بودند، در تاریخ شان داشتند که با درایت و تجارب بالای مبارزاتی به تقاضای ظاهرا دوستانه ی حبیب الله کلکانی با قاطعیت جواب رد دادند، اما در زمانه ی ما تمامی آن تجارب زیر اوار توهمات «مدرن خواهی» شان دفن شده بودند و مدعیان رهبری و جریانات روشنفکرمآب ما هردو، از چنین فرصت های کاذبی با شعف و شوق استقبال نمودند و شوربختانه حتا با سر آن را پیمودند و خود را در خدمت کسانی که سخت به دنبال نیروی کم هزینه و ارزانی می گشتند و هیچ سند و قرینه ای برای اثبات صداقت گفتار و رفتارشان وجود نداشت، قرار دادند.
یکی از موارد قابل تأمل در میان معترضین به سخنان صالح، نقد یار رزم و بزمش آقای محقق بود که به تعبیر سایت خودش (وحدت نیوز) بسیار تند بوده است. با آن که این نقد با تداوم حضور هردوی آنان در بستر سیاسی یگانه پس از تنش اولیه ی شان کمی تأمل انگیز بود، اما خواندن دقیق آن که برخلاف تعبیر سایت وحدت نیوز بیشتر به گله ی دوستانه می نمود، بدون شک برای آرام نمودن اذهان عمومی ای نگاشته شده بود که اینک بخشی از آن در قلم نویسندگان تجلی یافته بودند. خوب، محقق تجربه ی 18 سنبله را با خود داشت و می دانست که سنگ باران شدن موترش و فرار وی از میان اجتماع خشمگین جوانان که او را آشکارا «خائن» خطاب نموده بودند، موقعیتش میان مردم را بسیار زیاد متزلزل نموده و یک اشتباه دیگر می تواند به سوی قبرستان سیاسی روانه اش نماید. دیدیم که دو روز بعد بدون هیچ معضلی که انگار اتفاقی نیفتاده است، در یک صف قرار گرفتند و روی مبارزه با کرزی سخن ها گفتند. بنابراین واکنش محقق نسبت به ادعاهای صالح، نه یک انتقاد اساسی و تجدیدنظر طلبانه ای که او را از راه رفته ی گذشته اش تبرئه نماید، که اقدامی مصلحت جویانه و از روی ظاهرسازی ها صورت گرفته و هرگز روند تمکینش به شورای نظار، رژیم ولایت قبیح و همنشینی اش با قاتلان افشار را از چهره اش نخواهد زدود و محقق همچنان مهره ای بی ثبات و بی باور در سیاست و مستبد در عرصه ی تشکیلات باقی خواهد ماند که خصلت رفاه طلب و خوش گذرانش نمی گذارد تا منافع شخصی اش را فدای خواسته ها و منافع مردم هزاره نماید.
یکی از نکات بسیار مهمی که باید در برخورد با اقدام پلید و افترازنانه ی ناصالح با مردم هزاره رعایت گردد، نیازی است که جنبش دموکراتیک و برابری خواهانه ی هزاره ها به پیوند با اقوام زیرستمی چون تاجیک، ازبیک، ترکمن، بلوچ و اقلیت دینی هندو برای تشکیل جبهه ی گسترده ی ضدفاشیستی احساس می نماید که چنین نقدها و تهاجمات قلمی کنونی نباید به عمق و گستردگی شکاف شکل گرفته در دوران حاکمیت انحصار و تمامیت خواه مسعود، سیاف، محسنی بینجامد. یعنی این که، دولت دهه ی هفتاد کابل که تنها نماینده ی جناح اخوانی تاجیک ها (اگر از استثنای برخی از خلقی ـ پرچمی ها بگذریم) بود، عامل تمامی بدسگالی در رفتار با مردم هزاره به شمار رفته و این امر هرگز شامل تمامی تاجیک ها نمی گردد، مگر آن هایی که به هردلیلی به سمپاتی عملی و یا علنی آن جریانات ارتجاعی پرداخته باشند.
حتا در این خصوص باید روشن سازیم که بخشی از جریانات سکولار تاجیک در دوران شهید مزاری در غرب کابل بوده و از مقاومت وی به عنوان جبهه ی عدالت پشتیبانی می نمودند که خودم هم عضو بنیانگذار آن جریان (جبهه ی ملی افغانستان) بوده و شاهد رویکرد شفاف آنان هستم. بنابراین، ما نباید مرتکب اشتباهی گردیم که ناشی از عقده و یا نداشتن اطلاعات دقیق از ساختار و دسته بندی های سیاسی تاجیک ها باشد، درست آن گونه که صالح از روی کینه و تمایلات شدیداً انتقام جویانه از هزاره ها دست به تنش زایی می زند و تعمدا تمامی مردم ما را با چوب «شیعیان» هدف اتهامات نانجیبانه اش قرار می دهد. در این دسته بندی با آن که من موافقم تا تمامیت جریان «اخوانی» تاجیک ها را به خاطر رفتارهای برتری جویانه و برخورد ابزاری نسبت به هزاره ها، باید از قلم دوستی و پیمان بستن انداخت، اما هرگز نمی پذیرم که تمامیت تاجیک این جریان را همراهی کرده است و یا در آینده خواهد کرد.
در این کم ترین تردیدی وجود ندارد که در مبارزات دموکراتیک ضدفاشیستی، باید تمامی نیروهای سکولار و باورمند به دموکراسی و برابری اقوام این سرزمین، متحد و همنوا گردند و با مبنا قرار دادن سکولاریزم به مثابه ی اندیشه ی سیاسی، همچنین اعتقاد بی چون و چرا به نظام و ساختار سیاسی «فدرالیزم قومی» به عنوان علمی ترین و منطقی ترین نظامی که می تواند عدالت و برابری و رشد فرهنگی ـ اقتصادی همه ی ساکنین این مرز و بوم را تأمین نماید، بر فاشیزم، انگاره های فاشیستی و نهادهای شتاب دهنده ی آن فایق آیند و تمامی آن ها را از بیخ و بن برکنند؛ نه این که با چنین داعیه ها و شعارهایی درصدد معامله گری برای پول و سهیم شدن در قدرت و یا جایگزین نمودن فاشیزم تازه ای به جای فاشیزم قومی حاکم باشند.
درعین حال، ما باید اندکی روی درنگ نیروهای سکولار تاجیک در رابطه با اتهامات ناصواب یک عنصر بیمار و عقده ای که در واکنش به کنار کشیدن هزاره ها از پهلویش که منجر به منزوی شدن محض کنونی او گشته و او را از ادعای رهبری انداخته و اینک سربه زیر به پذیرش مقام پنجمی در سرای موسوم به «جبهه ی ملی» تن داده است و دقیقا به خاطر آن این روزها درد و کینه اش را با چنین چنگ و دندان نشان دادن هایی بروز می دهد، هم اندکی تأمل نماییم. آنان باید نیک بدانند که ما خود را سپر نموده ایم تا مردم ما تمامیت تاجیک را تنها به اعتبار شماها به یک چوب نرانند و بار جنایت مسعودیان را بر دوش شماها نگذارند، اما ما هم برای همیشه نمی توانیم سکوت ناروای تان را که خود یک رویکرد مشکوک به شمار می رود، نادیده بگیریم.
ما واقعا از برادران و خواهران غیر اخوانی تاجیک خود تقاضامندیم که همانند ما که اندیشه ی استبدادزا و ضدآزادی «ولایت قبیح» را مغایر کرامت انسانی، دموکراسی و برابری انسان ها تلقی نموده ایم، آنان نیز به نقد شفاف اخوانیت و رفتارهای ستم پیشه ی جریانات باورمند به آن طی دوران مقاومت ضداشغالگری تا حاکمیت آن در دهه ی هفتاد کابل بپردازند، و مواضع خود را در برابر آنان و نیز اقدام عقده گشایانه ی امرالله صالح که با تعمد خاصی ضمن عمده کردن شیعه، تمامی مردم ما را که همیشه و سرفرازی در برابر مزدوران ولایت قبیح سخت ایستادگی نموده است، اعلام بدارد. این جای شوخی نیست که مردم ما در این راه حتا رهبر بزرگ عدالت خواهش را تقدیم آزادی و خودارادیت شان نموده است، اما فردی نیازمند توجه و ترحم بی شرمانه مورد اتهام جاسوسی شان قرار دهد.
مسلما شماها آخرین امید ما در میان تاجیکان کشور هستید و در شرایط پرتلاطم کنونی که با مدیریت جریانات ارتجاعی و ضدمردمی «اخوانیت» و اندیشه ی قرون وسطایی «ولایت قبیح» می رود تا شکاف های گذشته بازتر و کینه ها و بی اعتمادی ها بازهم عمیق تر گردند، برای حل گره موجود به صحنه بیایید تا مشترکا مردم خود را از وضعیت ناخوشایند و خطرناک کنونی نجات دهیم. در این شکی وجود ندارد که نوشته ی اخیر صالح هرگونه که تعبیر گردد، نهایتا به این نکته خواهد انجامید که او از سویی چند جریان محدود و مشخص (نسب گرایان سیعه و شیعه محوران غیرهزاره) در درون جامعه ی ما را به طور عمد و از روی کینه ورزی نسبت به هزاره ها، تعمیم داده و آن را بزرگ نمایی نموده است. از طرف دیگر، جریانات اخوانی تاجیک ها را که طبق اسناد انکار ناپذیر خود مقامات ایرانی و حتا بزرگان جریان اخوانی تاجیک ها، بدون استثنا در چند دهه ی اخیر از پشتیبانی گسترده ی مالی ـ تسلیحاتی ایران برخوردار بوده و خودش یکی از آن مهره ها به شمار می رود، را آگاهانه لاپوشانی نموده است.
ما باید در کنار هم باشیم و برای تقویت و تداوم این پیوندهای انسانی و دموکراتیک، حتما نیروهای ارتجاعی آزادی ستیز را از میان خود دور نماییم و نگذاریم تا طلسم «مذهبِ» ساخته ی بیگانگان (ولایت قبیح و اخوانیت)، بیش از این «هویت قومی» همه ی ما را دچار خلل ساخته و مآلا همگرایی ما را آسیب پذیر نماید.
پيامها
27 جنوری 2013, 17:50, توسط پرویز "بهمن"
آقای وحید کاظمی!
ازسیاق نوشتهء جناب عالی چنان معلوم میشود که احساسات تان بر قوهء عقل تان غلبه دارد. شما آنچه بد وبیراهی که ازقلم تان آمده است به آدرس آقای امرالله صالح حواله کرده اید ودرضمن ازدیگران وخصوصا از تاجیکهای سیکولار؟ میخواهید که شما را درین دشنامنامه علیه امرالله صالح همراهی کنند. عجب منطقی که شما دارید.
فرموده اید که شهید مزاری وحادثهء افشار نزد جناب عالی خط قرمز است؛ ولی درعین زمان هر بد وبیراهی که ازقلم جنابعالی آمده نثار شهید مسعود کرده اید وتوقع دارید که آنها ازهمچو دشنامنامه وتوهین نامهءتان حمایت کنند.
اگر امرالله صالح نتوانسته است باشما راجع به حادثهء افشار به توافق برسد شاید اوبرهویت اصلی شما شک کرده است.
ببنید آقای وحید کاظمی!
جناب عالی ازیکطرف ولایت فقیه را ولایت قبیح!؟ میخوانید؛ وخودتان را سیکولار جازده اید وخواهان دموکراتیزه نمودن جامعه استید وطرفدار آزادی بیان استید میتوانم بپرسم که آیا شهید مزاری که جناب عالی سنگ وفاداری ازراه وی را برسینه می کوبید مانند شما سیکولار بود؟ آیا او هم اندیشهء ولایت فقیه را ولایت قبیح میدانست؟
من فکر میکنم که امرالله صالح حق دارد تا بالای جناب عالی شک کند که ازیکطرف شهید مزاری نزد جنابعالی الگو و اسوه شده است وازطرف دیگر برآنچه که رنگ اسلامیت و مذهب دارد لعن می فرستید.
به نظر من این شما استید که گذشتهء روشن مبارزاتی ندارید نه امرالله صالح.
فرموده اید که درزمان حیات شهید مزاری؛ سکولارهای تاجیک درغرب کابل تشکیلاتی را بوجود آورده بودند که شما هم عضو آن بودید وآن موسوم به جبههء ملی افغانستان بود. میخواهم ازشما بپرسم که آیا شما با خواننده ها شوخی میکنید؟
آیا درزیر سایهء حاکمیت شهید مزاری کسی وآنهم تاجیکها؟ قدرت وصلاحیت این را داشتند که دریک غرب کابل که همه به صحرای کربلا وبه یک مخروبه تبدیل شده بود حزب ایجاد کنند؟ این چه مزخرفات را شما نوشته اید؟
این سخنان من هرگز به معنی تبرئه نیروهای مخالف شما نیست .
درست است! حادثهء افشار یک تراژیدی است، من هرگز درپی تبرئهء افراد مسؤول آن حادثه نیستم ولی قبول فرمائید که یک جانب درآن حادثه مقصر نیست. تا هنوز افراد مصلح ومیانجی های که میان شهید مزاری وشهید مسعود دررفت وآمد بودند وخواهان جلوگیری ازوقوع آن تراژیدی بودند این قلم با اکثر آنها مصاحبه انجام داده است وتعداد زیادی آنها درقید حیات اند. حل مسایل افشار درحیطهء صلاحیت شما وآقای امرالله صالح نیست. زیرا همانقدر که امرالله صالح ازنظر شما شخص ناشناخته است؛ جناب عالی نیز چندان شهرت خاصی میان حلقات سیاسی آن دوران نیستید. بناء نباید خودتان را تنها علمبردار تراژیدی افشار معرفی نموده وازآن حادثه برای پیشرفت ومطرح شدن شخصی تان استفادهء ابزاری نمائید.
با احترام
پرویز بهمن
28 جنوری 2013, 04:10, توسط حمید
وحید کاظمی ! چیزهای را که تو خط سرخ گفتی چون مقاومت هزاره ها در کابل و موضوع افشار و مزاری، هیچ فکر کردی که که مزاری و آن جنایتکاران اشپش فروشش در کابل و تفنگدارانشا چه جنایت های بزرگی را علیه بشریت مرتکب نشدند؟ مگر مزاری و حزب وحدت مزاری در افشار هیچ تقصیری ندداشتند؟ مگر آنها ملائیکه بودند؟ جنایتکار تر از مزاری ملعون و همدستانش کیست که کابل را به حاک و خون کشاند> او در کابل علیه که مقاومت میکرد؟ آن کثیف ملعون با طالب یکجا شد و طالب هم او را مثل سگ کشت و این نتیجه مقاومتش بود. شما پدر سگ ها هر چه که از دهنتان آمد می گویید اما نمیدانید که شما فاشیست ترین و جنایتکار ترین آدم ها و گروه در افغانستان هستید. هم از لحاظ مذهبی و هم از لحاظ نژادی. شما شیعیه های مزاری بر هزاره های سنی بامیان نیز رحم نکردید. آیا در بامیان این شما نبودید که هزاران هزاره سنی را کشتید و آنها را از خانه های شان بیرون کردید؟ برو در بامیان د رمرکز شهر جنایت تانرا ببین که با مردم هزاره سنی خودتان چه کردید؟ مزاری یکی از جنایتکاران آدم کش بود که در کابل هزاران نفر را کشت.
29 جنوری 2013, 01:50, توسط ghulam-wahdat
hamed; are you tajik or you are a fashist pashtun???? look what you say a bout shahid mazari...I think you are son of ghulam bache panshiry y borned from a faahesha.fuk your mother....ahmed shaa massud made a crime on afshaar, he is a criminal parson every body knows.
28 جنوری 2013, 06:51
واوا مزاری شهید مسعود شهید چه جملات زیبا ودلکش برای جنایت کاران قرن 20 ناقصین حقوق بشر مسعود پرورده سازمان جاسوسی کی .جی .بی خون خوارترین وخود خواترین فرد افغانستان که کابل را به ویرانه تبدیل کرد ومزاری میخوکوب که به هزارها انسان مظلوم را نیست ونابود کرد انرا شید میگویند عجیب است چه قضاوت عا دلانه کرده اید توهین به خون هزاران کابلی هردم شهید توهین به مقد سات اسلامی بروید واز اکثریت خاموش پرسان کنید که جانیان شهید اند و یا چیزی دیگر
بگذار تاریخ درمورد این قاتلین قضاوت کنند هر کدام تان ازقوم خود دفاع کدرده قهرمان میگوید
28 جنوری 2013, 09:08, توسط ra
در افغانستان قسمی که من خبر دارم نزدیکترین جاسوسان پاکستانی و ایرانی کسانی اند که پاکستان و ایران را دشنام میدهند.چون بدین وسیله ارتباطات خویش را مخفی نگه میدارند.
از جمله شان یکی هم خود صبغت الاه مجددی است که هر روز ای.اس.ای پاکستان را متهم به مداخله در امور افغانستان میکند. درحالیکه خودش جاسوس پاکستان است.
29 جنوری 2013, 01:05, توسط ستایش علی
عجب زمانه ای است عزیزم،
مذهبی ترین آدمکها در زیری "پالان" قوم و نژاد ادای "سیکولار" در می آورند و با این اداها شعور و حافظهء مردم را به تمسخر می گیرند.
روشن نیست که "آخوند" ما از سیکولاریزم و جنبش سیکولار چه برداشت دارد و آنرا در یک جامعهء که استبداد مذهبی در آن بیداد می کند و قوم گرایی بر تمامی ارزشهای آن سایه انداخته، چگونه به پا استاده میکند؟
مگر "آخوند" ما نمیداند که جریان به اصطلاح "سیکولار" تاجیک نیز توان دور انداختن "پالان" قوم و نژاد را از دست داده است؟ وقتی شما به تقلید از "بابه مزاری" لنگی تان را چپه بسته می کنید و راه و روش او در هر معامله ای سیاسی را"خط قرمز" میدانید با کدام عقل و خرد از سیکولار تاجیک، که آنها نیز به پیروی از مسعود همه پکول پوش شده اند، انتظار دارید که از"اخوانیت قوم شان ببرند و به شما بپیوندد؟ خیال کردی از دیگران زیرک تری؟ مگر نمیدانی که در یک حرکت قوم محور هر کی تلاش می کند تا بیشترین نیروهای قوم خود، اخوانی و غیر اخوانی، را بسیج سازد تا در بازی قدرت مطرح باشد؟ نمیدانم منظور تان از نیروی" سیکولار تاجیکی" که مسعود را پیشوای خود نداند کدام نیروی سیکولار است؟ کدام آنها حاضراست پکول مسعود را که نماد اخوانیت است، دور اندازد تا زمینهء بنیادی به یک حرکت سیکولار واقعی را مساعد سازد؟ مگر شما حاضرید لنگی مزاری، این نماد اخوانیت هزارگی، را ازسر دور کنید که از آنها توقع دارید؟
امروز هیچ سیکولاری را نمی توان سراغ کرد که اندیشه ها و باورهایش قوم محور باشد ولی پشت سری جهادی وجنگ سالار قوم خود اقتدا نکند.
29 جنوری 2013, 05:58, توسط رفیع
ستایش علی جان ؛ راست میگویی. سکولار و بی دین و لامذهب تاجک و هزاره نمی توانند خود را از مسعود و مزاری آزاد کنند. به این دلیل که در افغانستان مسلمان و مذهبی بی سواد سکولاریزم شکل گرفته نمی تواند . آن سکولاریزم اروپا که من و تو دهن مان را مزه مزه می کنیم نتیجه تغیرات بسییاری بود. از پیشرفت در صنعت و اقتصاد تا تغیر و اصلاح در دین مسیحییت و تغیر د رانجیل . حالا تو بگو که میتوانی قرآن را تغیر دهی و اصلاح کنی یا مسلمانان را به این نظر متقاعد کنی؟ حرفش را هم نزن که اول همین محقق گردنت را میزند که بسیار هزاره هزاره میگوید. این کاظم وحیدی که از خط قرمز مزاری گپ میزند راست میگوید . حتی اگر سکولار هم باشد جز این چاره ندارد. در ایران ببنید که مردمش بسیار پیشرفته تر از ما افغانها هستند و چندان به دین و مذهب هم علافه ندارند. اما وقتی ضریح امام حسین را به کربلا می بردند در تمام شهر ها ملیونها نفر از آن پذیرایی کردند و مثل حیوانات خود را به آن چوپ می زدند تا صاحب فیض شوند و رضای امام را بدست بیاورند. این نشان میدهد که این ملت متمدن تا چه حد بی خرد، خرافاتی و عقب مانده اند و این گپ مارکس چقدر صحیح است که گفت دین افیون ملت ها است.
29 جنوری 2013, 11:44, توسط .
موضع امرالله صالح هیچ ربطی به قوم تاجیک ندارد
منبع: سایت افغان پیپر ۱۳۹۱/۱۱/۱۰
در افسانه های کهن هزاره، داستانی وجود دارد : (( در روزگاران کهن، در قریه ی شغالانی مرغ خوار پیدا شدند و شبانگاهان بر قریه شب خون می زدند و مرغان قریه را می بلعیدند و کم کم کار شغالان بالا گرفتند و به پاچه گیری کودکان هم کشانده شد.
لذا مردم قریه به فکری چاره افتادند و برای راه درمان تصمیم گرفتند که سگ قوی پیکر و تیز چشم و باد پای ی را از قریه بالا خریداری کنند و به قریه بیارند تا از شر شغالان راحت شوند و چنین کردند.
اما روز ها و شب ها از پی هم می گذشتند و از شب خون زدن ها بر مرغان بی زبان و پاچه گیری های کودکان خورد و ناتوان کم نشد که نشد.
مردم قریه بار دیگر گرد هم آمدند تا عقل ها را بخروشانند و خرد ها را بکار گیرند و راه چاره را بیابند.
ظریفی از آن جمع گفتند من می دانم که راه چاره چیست. راه چاره این است که ما جمعی از جوانان ستبر بازو و قوی دل را مأمور کنیم که شبانگاه بر قریه نگهبانی کنند و نوع شبی خون زدن شغالان را نظاره کنند تا از همان راه شر این اشرار را دفع کنیم.
جوانان قریه شبانگاهان در کمینگاهای از قبل معین شده استقرار یافتند و چشم بر راه شغالان دوختند تا این که پاسی از گذشت و شغالان خرامان خرامان از راه رسیدند در حالی که سگ زرد پیشاپیش شغالان گام بر می داشت و شغالان را به لانه های مرغان راه می نمود.
صبح خلقان قریه گرد آمدند تا از جوانان شب زنده دار بشنوند که چه دیدند و چه باید کرد.
جوان عذب زبان و نکته دان چنین گفت «سگ زرد، برار شغال است» ))
امروزه داستان جناب امرالله صالح، دستیار پیشین جناب حامد کرزی و رفیق طالبان لباس صلح پوشیده و میهمان ارگ کرزی، همان داستان « سگ زرد برار شغال است» می باشد.
جناب امر الله صالح که خود را روشنفکر و مدعی تبیین کننده تیوری دولت مدرن و دموکراسی می خواند و با نقاب افغانستان محوری و اتحاد اقوام در جمع سران و اقوام معترض به انحصار گرایی و فاشیزیم قومی، گرد آمده و خود را فرزند صادق قوم عزیز تاجیک می خواند و مدعی تداوم بخش راه فرمانده شهیر تاجیک تبار مرحوم احمد شاه مسعود می خواند، در یک نوشته ی دیکته شده توسط اربانان خود، به قوم عزیز و سرفراز هزاره افغانستان دهن کجی های نموده که اگر بر هر کودکی هم برخوانی از خنده روده بر می گردد.
این نوشته جناب ایشان ، یاد آور سخن امام سجاد زینت زیبا پرستان است:
«خدایا شکر و سپاس تو را که دشمنان ما را از احمق ها قرار دادید»
آری مردم هزاره خدا را سپاس و شکر دارند که دشمنانش را از احمق ها قرار داده که باسخنان خود نوکری خود را به بیگاناگان آفتابی می کنند و همان داستان هزارگی را بیاد می آورد که:
((می گویند در یک قریه زنی بود که هر وقت با زنی از قریه جنگ و غال و مغال می کرد، می گفت «ای کانه کونک»))
این سخن شاه بیت دشنام های آن زن به زنان قریه بود.
روزی زنان قریه گردهم آ مدند تا با همفکری، راز این دشنام او را کشف کنند.
یکی از زنان قریه، کهن سال و سرد و گرم روزگار را چشیده بود و از گذشتگان تجربه ها در سینه داشت، گفت: ((از پیشینیان شنیده بودیم که هرگاه دیدید، کسی عیبی را به دیگران نسبت می دهد؛ بدانید که خود دارای همان عیب است که می خواهد با نسبت دادن به دیگران عیب خود را پوشیده دارد»
حال ممکن است این زن هم خودش چنان باشد که هرگاه باهر زن غال و مغال کرد همان سخن را برزبان می راند که خودش هست.
زنان قریه تصمیم گرفتند که غال و مغال مزاقی درست کنند و وقتی او دشنام را شروع کرد، زنان قریه، دسته جمعی زن را بخوابانند تا …
این چنین بود که راز دشنام دادن آن زن بر زنان قریه روشن گردید و زبان زن، برای همیشه بسته شد.
حال و روز جناب امر الله صالح نیز حال و روز همان زن (کانه کونک) است.
امروز امرالله صالح مردم سرفراز هزاره را متهم به جاسوسی کشور برادر و هم دین و هم مذهب جمهوری اسلامی ایران می کند که رهبر عدالت خواه این مردم شهید اقالیم قبله بابه مزاری، قربانی حمایت های جمهوری اسلامی ایران از پدر بزرگ امرالله صالح مرحوم استاد برهان الدین ربانی و برادر مهتر ایشان مرحوم احمد شاه مسعود گردید.
امرالله صالح مردم سربدار هزاره را متهم به جاسوسی ایران می کند، در حالی که شعبه ی از پیغمبر اعظم را جناب رزاق مامون رفیق و همکار جناب امرالله صالح، برعهده دارد.
امرالله صالح مردمی هزاره ی را متهم به جاسوسی ایران می کند که همین مردم در ایران مهاجر هستند و به فرموده شاعر شهیر کشور استاد محمد کاظم کاظمی:
هرچه در آیینه تصویر شکست من است
به سنگ سنگ بنا ها نشان دست من است
ولی برای فاتحه رهبر شهید خود شهید عدالت، دستانش بسته است.
جناب امرا لله یادش رفته است که در دوران جهاد افغانستان، تاجیک تباران افغانستان در ایران سه دفتر داشت:
دفتر جمعیت اسلامی افغانستان
دفتر احمدشاه مسعود
دفتر اسماعیل خان
و این برادران ایرانی بودند که اسماعیل خوان را از زندان طالبان نجات دادند و روزی که طالبان با مشورت احمدشاه مسعود اسماعیل خان را از هرات فراری دادند، اسماعیل خان با تمام بند و بیلش به ایران پناهنده شد.
امروزه نیز خانواده جناب احمد شاه مسعود در همان دفتر سابق احمد شاه مسعود (که مسوولش مهندس توریالی غیاثی بود) زندگی می کنند و از تمام امکانات علمی و ورزشی و رفاهی برخوردار هستند و در سالگرد احمدشاه مسعود در کنسولی افغانستان چمبر می زنند و حق یتیمان و بیوه زنان و خون بهای شهیدان را مصرف یاد بود احمدشاه مسعود می کنند.
امرالله صالح صاحب خوب می داند و خوب بیاد دارد که جناب احمد شاه مسعود خودش مشاوران ایرانی داشت و جناب محمد حسین جعفریان و پهلوان چنگیز از سربازان فرهنگی احمد شاه مسعود بودند و امروزه نیز مطبوعات و رسانه ملی ایران از احمد شاه مسعود شیر پنچشیر می سازند اما از شهید مزاری که در پیروزی انقلاب ایران سهم رهبری داشت و در زندان شاه سیلی خورد، خبری نیست که نیست.
جناب امرالله صالح صاحب شما بگویید که ما هزاره ها جاسوس ایران هستیم یاشما تا جیک تباران؟
البته امرالله صالح و این ژاژخواری ایشان، هیچ ربطی به کلیت قوم عزیز و همسرنوشت و برادر تاجیک ندارد و در افغانستان همه ی اقوام باهم برادر هستند و موضع گیری های این چنینی شخصیت های اقوام، هیچ ربطی به اقوام افغانستان ندارد.
بله جناب امر الله صالح، ما مردم هزاره با ایران پیوند های ناگسستنی مذهبی داریم و با ایران پیوند زناشویی هم داریم و البته قم مرکز دینی ما شیعیان هست همانطور که نجف مرکز دینی و محل درس خواندن علمای دین ما هست. چنان که «الازهر» در مصر و «روابط العالمیه الاسلامیه» مدینه در عربستان، مرکز تعلیمی وآموزشی برادران اهل سنت هست و بزرگان برادران پشتون همچون حضرت صبغت الله مجددی، برادر گلبدین حکمتیار و پدر بزرگ تاجیک تباران مرحوم استاد برهان الدین ربانی در همان مراکز درس خوانده و نمایندگی اخوان المسلمین را در افغانستان داشتند.
اما یک چیزی را جناب امرالله صالح دارد که ما هزاره ها نداریم و آن این است که جناب امرالله صالح قلاده بند کفر غرب و جاسوس سیا و موساد هست که ما هزاره ها شکر خدا این را نداریم و رابطه رهبران هزاره با غرب و امریکا بر اساس مدارای انسانی و همکاری جهانی در مبارزه با تروریسم ودهشت افکنی هستند و نه بر اساس مزدوری وقلاده برگردن بودن.
مردم هزاره با عزت و غرور و گردن فرازی اعلام می کنند که در هیچ سندی وطن فروشی، امضاء یک هزاره وجود ندارد اما در دفاع از وطن و کشور و ناموس و دین، هزاران شهید لاله کفن را تقدیم کرده اند و امروزه نیز همین هزاره ها هستند که در جهان امروز، نام افغانستان را برتارک ارزش ها برمی نهند و پرچم زیبای افغانستان (که خونرنگ شهدای افغانستان هستند) را بر تارک قله های نام آوری به اهتزاز در می آورند.
روح الله نیکپای قهرمان جهان از ما مردم هزاره هست.
حسین صادقی، حمید رحیمی، فاطمه اکبری قهرمانان ورزشی جهان از ما هزاره ها هستند.
دکتر سیما سمر برنده دو جایزه بین المللی حقوق بشر و نجیبه وظیفه دوست خورشید هزارستان و بزرگ بانوی حقوق بشر برنده جایزه جهانی حقوق بشر استرالیا از ما هزاره ها هستند.
دکتر حبیبه سرابی و عذرا جعفری به عنوان شایسته ترین والی و شهردار و پاکترین و صادق ترین کارمند دولت، (در دولت مافیایی و رشوه و غارتگری) از ما مردم هزاره هستند.
بله جناب امر الله صالح ما جاسوس هستیم یا شما که قلاده ی بندگی کفر را برگردن دارید؟
اسدالله جعفری
29 جنوری 2013, 12:13, توسط کاظم وحیدی
بعضی از دوستان تاجیک چند مسأله را خلط کرده اند و چند مسأله ی دیگر را که هیچ نمی دانند از خود، تعبیر و تفسیر می کنند.
اولین چیزی که اغلب کامنت گذاران اینجا نمی دانند، معنی و مفهوم «سکولاریزم» است. آن ها مانند تمامی پیش کسوتان شان هنوز فکر می کنند که سکولار بودن یعنی مذب ستیز، درحالی که یک سکولار می تواند مذهبی هم باشد مانند تمامی رهبران سیاسی کشورهای سکولار در غرب و یا جاهای دیگر. سکولاریزم تنها از دخالت دادن مذهب و دین در تقینی، قضا و اجرا جلوگیری می نماید و نه این که یک مذهبی نه حق مبارزه ی سیاسی داشته باشد و نه می تواند سکولار باشد. البته آن عقده ای های مذهب ستیزی که این جا نظر داده اند هم دچار همان مشکل شده اند، آخر حتا کمنیزم در این کشور یک باور جهت نفی طبقات نیست بلکه عقده ای جهت رهایی از سنت های جامعه است.
آری مزاری یک انسان بسیار بزرگی است که می توانید به سخنانش رجوع کنید و تحل و بردباری اش. او هرگز ولایت فقیه را نپذیرفت و در برابر اعمال نفوذ آخوندها مقاومت کرد و دست آخر آنان را به بامیان تبعید نمود. برای همین است که امروزه از پرچمی گرفته تا مائوئیست و ستمی او را احترام دارند و برابر با طاهر بدخشی می شناسند با این تفاوت که یکی از بزرگ ترین مقاومت های تاریخی کشور و خاورمیانه را رهبری نمود و در برابر اخوانیت مسعود و سلفی های دور و برش از سعودی و سیاف علیرغم برخورداری از بیش از صد هزار نیروی تا به دندان مسلح به سلاح های ایرانی، 3 و نیم سال مقاومت کردیم و نگذاشتیم که 1 ملیمتر را از ما بگیرند تا این که مذارکاتی میان مسعود و حکمیتار (صدراعظمش) با طالبان در میدان شهر صورت گرفت و بعد از آن حمله ی طالبان متوجه مردم هزاره شد.
ما وقتی می گوییم که باید اتحاد نیروهای سکولار هزاره و سکولارهای تاجیک را می خواهیم، باید هم مسعودی را که مانند حبیب الله کلکانی آلت دست فاشیزم پشتون قرار گرفته بود و بدون داشتن درک و شعور سیاسی (که در گفتگوها و صحبت های ویدئویی اش می بینیم) یک نادان عقده ای بود که برای استخبارات ایران کار می کرد، را مورد نکوهش قرار دهیم که اگر او دست به تجاوز علیه مردم ما نمی زد، امروز فاشیست های پشتون باید در کوه های سلیمان نیاکانی شان برمی گشتند.
آن چه از آن آگاهی ندارند، وجود جریانی از میان تاجیک های سکولاری است که هنوز در شمال و شرق کابل و حتا محلات شمال کشور حضور دارند و معتقدند که مسعود یک جنایتکار حرفه ای بود، درست مانند 85 درصد مردم افغانستان. آری آن ها وجود دارند و بعدها خواهی دید که آنان با اقتدار روزی سر برخواهند آورد و نادانان مسعودپرست قاتل افشار را در ذهن شمه ی تاجیک های روشن و سربلند و غیر اخوانی پاک خواهد کرد و اعتبار از دست رفته ی شان را باز خواهد گشتاند. متأسفم که چند خانه ی چنجشیری هنوز در متن یک توهم قرار دارند و ایرانی ها آنان را باد می دهند و مسعودشان را شیر می سازند.
29 جنوری 2013, 13:33, توسط شمس الحق ایلخانی
مزاری هر چه بود و نبود اما یک کار مردانه کرد و ان کار هم این است که یکی از فاشیست ترین و قومی ترین حکومت های افغانستان را در دهمزنگ زمینگیر کرد و نگذاشت که حاکمیت یک دره را بر سراسر افغانستان گسترش بدهند. اگر مزاری را طالبان کشت مسعود هم طالبان بمب در ک و ن ش ماندند.
در بامیان هم هیچ هزاره ای سنی کشته نشد. در بامیان فقط انهایی کشته شدند که با جنایت کاران مسعود همدست شده بودند. کسانی بر خانه های مردم در بامیان حمله کردند و بامیان را اشغال کردند باید درس داده می شدند. گر چند من با حزب وحدت و دیگر احزاب جهادی موافق نیستم اما حزب وحدت حق داشت که در مقابل تجاوز مقاومت کند. حزب وحدت بر منطقه ای کسی حمله نکرده بودند. اگر دیگران به خود حق حمله کردن را می دادند حزب وحدت حق داشت که از منطقه اش دفاع کند.
حزب وحدت دماغ یک قومگرای دره پرست فاشیست را به زمین مالید و نوش جانش.
مسعود هم طالبان را تا میدان شهر حمایت کرد و ان ها را فرشته های صلح می خواند. اخر دیدید که مسعود و ربانی را همان فرشته های صلح شان نابود کردند.
در مقابل متجاوز و مغرور خود پرست و قومپرست و دره پرست باید استاد شد. جنرالان افغانستان را خانه نشین می کردند و چوپانان پنجشیری را جنرال جور می کردند. باید ان نظام را در کابل محدود می کرد. باید در مقابلش استاد می شد که جزب وحدت با سرسختی و شجاعت ان کار را کرد.
هزاره شیعه و سنی ندارد. هزاره های سنی زیاد از قندوز و بامیان و شیخ علی با حزب وحدت همراه بودند و من خودم به عنوان یک هزاره ای سنی مقاومت حزب وحدت در مقابل مسعود و شورای نظار را یک از روی مجبوری می دانم. در مقابل حکومت شورای نظار نه تنها حزب وحدت بلکه جنبش و احزاب مختلف پشتون هم جنگیدند چونکه این حکومت یک حکومت فاشیستی و تنگ نظر و خود بین بود. یک روز ربانی اقای دوستم را کافر می خواند و روز دیگر او را فرزند خوانده می گفت.
29 جنوری 2013, 15:07, توسط meh
جالب این است که سران اخوانیه پنجشیری تا امروز وقتی گپ از دادگاه میشود تا در آن همه جانیان جنگهای دهه نود کابل جوابگوه باشند. مثل سگ به غو غو شروع میکنند و خود را به کوچه حسن چپ میزنند؟ چرا خانم سیما ثمر در حال حاضر جرات دادن تمام گذارشها و شواهد به مردم افغانستان را ندارند؟ چون همین اخوانیها باز مثل سگ به غوغو میشوند و دندان میگیرند.
کسانی که دلیل کشتن زنان و کودکان بی دفاع را در افشار وجود حزب وحدت در آن ساحه میدانند آدمکش تر از مسعود و اطرافیانش میدانم. پست تر از این نمیشود که کشتن انسانهای بیگناه را که با آوردن چنین دلایلی رنگ انسانیت زد.
مزاری آنقدر بزرگ بود که وقتی طالب آمد به سوی شمال جایی که مسعود با سفیر ایران نشسته بود، نرفت و ترجیح داد به دست طالب اسیر و کشته شود اما سوی مسعودی که گپش با عملش فرسخها فاصله داشت نرود.
مزاری طعم مرگ را ترجیح داد و در مبارزه رفت و با ایران و مزدورانش یکجا نشد.
آن دوران گذشت که مامون ها در رادیو ها بر علیه مردم هزاره پر و پاگند میکردند. دلیل و شاهد داری بیا نه اینکه پیسه و صدای بلند و قدرت باد آورده.
29 جنوری 2013, 17:08, توسط ستایش علی
آخوندک ما به خود چنان میبالد تو گویی به کشف بزرگی دست یافته است. هر آدم ابجد خوانی میداند که" سیکولاریزم" مذهب ستیزی نیست. سیکولاریزم که خاسگاهش دنیای "غرب" است در نتیجه صدها سال مبارزه و دادن خونهای بیشمار کلیسا را وادار به عقب نشینی کرد و واداشت تا بپذیرد که گریبان سیاست و دولت از چنگال کلیسا رها باشد. سیکولاریزم را در غرب جدایی دین از دولت، هرچند که مفهوم دقیق آن نمی تواند تنها به این جدایی محدود باشد، معنا می کنند. اما اینجا بحث سیکولریزم نیست بلکه بحثی سیکولار های دروغینیست که در سایه مسعود و مزاری راه می روند، در سایه یک اخوانی مسلکی آموزش دیده در پاکستان و حجت الاسلام دست پرورده قم و نجف. حال اگر از این سیکولار های دروغین پرسیده شود که آیا ممکن بود از مسعود و مزاری می خواستند که دولت نباید در امور شخصی افراد، از جمله بی دینی و همجنسگرایی، مداخله داشته باشد؟ آیا مسعود و مزاری به مریدان سیکولار خود حق آن را میداد که از آزادی دین و عقیده حرف بزنند؟ جای تردید نیست که امروز مذهبی ترین جهادی ها نیز به زور B52 اداهای سیکولار در می آورند اما وقتی پای مقایسه و انتخاب پیش آید، طالبان را هزار مرتبه بر "دوستم" برتر می شمارند.
مسعود و مزاری هردو به اسلام سیاسی باور داشتند، اسلامی که به خود حق میدهد در خصوصی ترین ساحت های زندگی افراد مداخله کند و امرو نهی صادر نماید. با این حال آنهای که در بند "گله گرایی" اسیرند و هویت شان را در هویت گله و قوم شان می بینند، راهی به جز این ندارند که پیر مراد شان را از زورمندان قوم شان بر گزینند و در سایه همین زورمندان راه بروند. زورمندان هم مسعود و مزاری(حالا بازماندگان شان)، سیاف، گلبدین و ...بودند و هستند. با این حال پرسش اینست که آیا ممکن است سیکولارهای تاجیک، هزاره و پشتون سیکولار باشند اما انتخاب و الگوی شان مزاری، مسعود، سیاف، گلبدین و ملا عمر باشد؟
درست است که یک مذهبی میتواند سیکولار باشد اما هرگاه الگوی این آدم مذهبی مسعود یا مزاری و یا ملاعمر باشد، ادعای سیکولار بودنش دروغ محض است؛ خودفریبی وعوام فریبی می کند.
29 جنوری 2013, 21:16, توسط پرویز "بهمن"
جناب آقای ستایش علیی ازنظر تیوریکی درست فرموده اند؛ واگر این حقیر؛ اختلافات فکری خودم را با ایشان کنار بگذارم؛ میتوانم بگویم که: حق بجانب ایشان است.
نظر به تعریفی که ازسیکولاریزم شده است وآنچه که ما درغرب مشاهده کردیم ودیدیم؛ به مشکل میتوان حتی سیکولاریزم بتواند درکشورهای اسلامی راه پیدا کند؛ ترکیه بحیث اولین کشور مسلمان خواست که قبای سیکولاریزم را بپوشد ولی امروز می بینیم که جریانات اسلامگرایی قوی ترازهرکشور مسلمان دیگر؛درآنجا زبانه کشیده است؛ این کشور هرقدر خودش را به مبادی سیکولاریزم اروپایی نزدیک می کند بهمان اندازه؛ مقاومت داخلی شکل میگیرد؛ بناء باین حساب کسانیکه در کشوری چون افغانستان خودشان را سیکولار می دانند یا اصلا ازسیکولاریزم آگاهی ندارند ویاهم اینکه دروغ میگویند؛ چه این سیکولارها شیعه باشند ویا سنی؛ چه هزاره ویا پنجشیری؛ چه قندهاری ویا پکتیا وال.
اسلامگرایی در دهه های هفتاد وهشتاد میلادی توسط غرب خصوصا سازمان جاسوسی آمریکا سیا برای غلبه برکمونیزم بحیث یک اسلحه بکار گرفته شد؛ جوانان دانشگاهی ویا آخوندهای مساجد ویا واعظان شیعی آن دوران که جوان بودند؛ ازطریق کتاب های سیدقطب ومحمدقطب و حسن البنا وعلی شریعتی ومرتضی مطهری وتالقانی وناصرمکارم شیرازی بالعموم تحت تاثیر افکار وعقایدی قرار گرفتند که ازهرحیث برای شان جاذبه داشت. آنها فکر میکردند با رسیدن به آن مرحلهء آرمانی؛ دیگر تمام دردهای تاریخی آنها التیام می شود. غافل از آنکه شعر حضرت حافظ شیرازی را نخوانده بودند که چندین قرن پیش گفته بود:
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج بیکران دارد.
آری!
حقیقت آنست که من هم مانند ستایش علی؛ درین مورد کدام فرقی میان شهید مسعود ویا شهید مزاری نمی بینم؛ هردو از اسلام ناب محمدی سخن میگفتند وهردو متاثر ازافکار اسلامگرایی بودند؛ بناء اگر من ادعا کنم که من پیرو راه مسعود شهید هستم ولی حکومت سیکولار میخواهم دروغ گفته ام؛ بهمین ترتیب آقای پدرام.
اگر آقای کاظم وحیدی چنین اعلان میکند که پیروی ازشهید مزاری نزدش خط قرمز است ولی حالا ردای سکولاریزم پوشیده است دروغ گفته است؛ اسمعیل یون بی منطق غول وروستار تره کی وهاشمیان که اقوام غیر پشتون را یکسره دزد ورهزن وجنگ سالار میخوانند وبا نکتایی خویش اکت وادای سیکولازیزم میکند ولی سر درآخور گلبدین وملاعمر فرو برده اند نیز دروغ میگویند؛ بهمین ترتیب احدی واشرف غنی وهرکس دیگر.
بناء نباید جامعه را بنام سیکولاریزم فریب داد؛ استفاده ازمقولهء سیکولاریزم برای ضربه زدن حریف یک فریب کاری محض است . تا اینجا با آقای ستایش علی ویاهم محترم جعفررضایی موافق هستم. زیرا همین نظر مشابه را چند سال قبل آقای جعفررضایی که پیرو افکار وعقاید آرامش دوستدار است درکابل پرس نوشته بود که حالا هم موجود است.
اما حرف من چی است؟
من میگویم که آقایان!
بیائید با اصطلاحات ومقوله های اسلام وسیکولاریزم بازی نکنیم؛ جریان اسلامگرایی در افغانستان شکست خورده است؛ اسلامگرایان که چهل سال پیش نسخه های ازقبل آماده شده وترجمهء شدهء سیدقطب ومحمدقطب را یگانه راه حل معضلات اجتماعی درافغانستان میدانستند و ازآن درمقابل ناسیونالیستان وچپگرایان خلقی وپرچمی وشعله ایی کار میگرفتند ودهن شان کف میکرد دیگر به زباله دان تاریخ سپرده شده است؛ مشکل افغانستان طوریکه بارها نوشته ام بار دیگر به تکرار می نویسم مشکل قومی است.
در افغانستان یک قوم بخصوص درطول دوصد وشصت سال بصورت انحصاری درسرزمین مشترک همهء اقوام همه چیز را دراحتیار گرفته است. همان طوریکه کمونیزم نتوانست این گره کور قومی را باز کند؛ اسلام گرایی وهمگرایی به محور دین نیز نمیتواند حلال مشکلات قومی افغانستان باشد. من این مطلب را درمقاله ام زیر عنوان: آیا علمای جهان اسلام توان حل معضلهء افغانستان را دارند بصورت مشرح بیان نموده ام
بناء بیائید که درشرایط حاضر ازخود خواهی های شخصی وقومی خویش بگذریم وبه اصل مشکل؛ترکیز نمائیم؛ به این فکر کنیم که منافع کدام ملیت میتواند با یکجا شدن با ملیت دیگرتامین گردد؛
ازنظر من مسعود ومزاری وجنرال دوستم متاسفانه هیچکدام آنها نزد من برائت ندارند. هرسه آنها به درجات متفاوت نزد خدا وتاریخ ملیتهای محکوم افغانستان درروز آخرت جوابگو استند. این هرسه رهبر با امکانات وچانس تاریخی که خداوند برایشان داده بود با تگ روی ؛ خود خواهی؛ فقط تیشه را به ریشهء خویش وارد کردند وشکار توطئه های رهبران قبیلوی گردیدند یکی قربانی سیاف وآن دوی دیگر قربان گلبدین.
تراژیدی افشار تنها درآن یکنفرمسؤول بوده نمیتواند؛ شخص شهید مزاری؛ ودیگران رهبران شیعی مانند محسنی؛واکبری وانوری ورهبرجامعهء اسمعیلی سید منصور نادری دربر افروختن آتش جنگ وبنزین پاشی درآن سهم داشتند؛ اسناد بحد کافی وجود دارد؛ ولی بازهم همان شعر حضرت حافظ که:
مصلحت نیست که ازپرده بیرون افتد راز
ورنه درمجلس رندان خبری نیست که نیست.
به قول دکترعلی شریعتی: آری! اینچنین شد ای برادر!
حالا باید ازچه باید کردها حرف بزنیم نه ازآنچه که باید میشد ازخود باید بپرسیم که چه کنیم؟ راه حل درچیست؟ آیا میخواهیم سالها بیاد کشته گان افشار سر به زانوی غم بگذاریم وگریه کنیم وتنها برمسعود وپیروانش لعن بفرستیم ویا اینکه میخواهیم ازین مرحله جرأت مندانه وآگاهانه عبور کنیم، وبا زهم به قول حضرت حافظ شیرازی فلک را سقف بشگافیم وطرح نو دراندازیم؟
به نظر بنده اگر مطابق پرسش اول؛ کاظم وحیدی همچنان پاها دریک موزه کرده وازتراژیدی افشار نمیگذرد پس این را بدانند که این تنها افشار وافشاریان نبودند که قربانیان جنایات جنگی شده اند.
راپور ها وارقام مجامع بین المللی رقم کشته شده گان کابل را دردولت نوپای مجاهدین میان پنجاه تا شصت هزار نفر تخمین میزنند. هرچند که خود اذعان دارند که این آمار دقیق نیست. ولی حد اکثر همین اندازه است. پس حالا بیائید که به عوض افشار همان نوشته های داد نورانی را در سایت افغانستان آزاد بخوانید که درتمام کابل چقدر انسان قربانی خشونتهای جنگ وانارشیزم جهادی شده است.
بیائید که نه تنها بیاد افشار بلکه بیاد همهء قربانیان کابل بگرئییم، آنانیکه توسط راکت پرانی گلبدین نیست ونابود شدند؛ آنانیکه توسط تفنگ بدستان آقای مزاری کشته شدند همه وهمه قربانیان وکشته شده گان این تراژیدیهای جنگی اند، آیا خون افشاریها رنگین تراز خون دیگران بود؟
آیا ساحات کارتهء نو وشاه شهید و شوربازار ودرخت شنگ وخرابات ومناطق اطراف بالای حصار وتپهء مرنجان که چندین بار میان نیروهای شورای هماهنگی ودولت آقای زبانی دست بدست شد وهزاران انسان بیگناه شهید شده است چه کسی باید آنرا خط قرمز درمذاکرات سیاسی با طرف درگیر تعین کند؟ بیاد قربانیان مناطق خیرخانه وشهرآرا و وزیر اکبرخان چه کسی باید بگرید؟
ازقربانیان منطقهء مکروریان که حتی یک خانواده ایی را که خود می شناختم هنگام صرف غذا دراطراف دسترخوان؛
بافیر راکتهای گلبدین همه زیرا آبار شدند و جان دادند چه کسی باید پرسان کند؟ وچه کسی بیاد آنها بگرید؟
بناء بهترهمین است که باید بالای خشتهای کهنه پا نگذاریم. مسعود ومزاری راخداوند ببخشاید ، آنها اگر رهبران خوب بودند ویا خراب ، اشتباه کردند ویا نه؛ دیگر درمیان ما نیستند، حالا ما هستیم که باید سرنوشت خویش وآینده گان خویش را باید رقم بزنیم. مزاری ومسعود باهمهء اشتباهات شان امروز صرف بحیث نماد های قومی تبدیل شده اند. مزاری حرف شفاف وروشن داشت وآن اینکه:
نباید بعدازین هزاره بودن جرم باشد؛ نباید ازین به بعد هزاره ها صرف جوالی وسقاو باشند ودیگران وزیر ورئیس جمهور وصدراعظم. ولی میتودهای عملی که برای تحقق این حرف وشعار خویش برگزیده بود خیلی ها احمقانه وقرون وسطایی بود.
مسعود حرف شفاف نداشت ونه هم درد قومی تاجیکها را احساس کرده بود ونه هم کدام اطلاع درستی از تاریخ ملیتهای محکوم داشت. معلومات شهید مسعود با وصف آنکه چند سالی را درمناطق قبایلی پاکستان گذشتانده بود ازساختار نظام قبیلوی پشتونی و آرمان پشتونها تاجایکه اسناد نشان میدهد نیز خیلی ابتدایی و حتی میتوان درحد صفر بود؛ برای شهید احمدشاه مسعود استفاده ازاحساس ملیتی وقومی تاجیکها وسیله ایی بود برای ضربه زدن حریفان قومی اش خصوصا گلبدین که خودشان را پشت سنگر اسلام پنهان کرده بودند، ولی باتمام این کاستی ها او توانست که گروه های پراگندهء تاجیک را دریک صف واحد نگاه دارد، درحالیکه مزاری با وصف هزاره بودنش؛ نتوانست اختلافات داخلی اش را با هزاره های که خودشان را سادات می نامند وازنظر مذهبی حتی شیعه بودند حل کند، مزاری حتی توانایی رهبری را در اداره ورهبری حزب وحدت نیز از دست داد وافرادی مانند اکبری وغیره را نتوانست درکنار خویش تحمل کند. شهید مزاری حتی با هزاره های سنی نتوانست کنار بیاید.مزاری حتی آنقدر احساساتی وخود خواهانه عمل کرد که افرادی مانند شهید نجم الدین مصلح بدخشانی که هیچ پیوند فکری با جمعیت اسلامی نداشت، بدون درنظرگرفتن آداب واخلاق سیاسی واسلامی وزیرپا نمودن تمام قوانین واعراف دیپلوماتیک که با اطمئنان کامل به ملاقاتش رفته بود وباور داشت که مزاری وی را چیزی نمیگوید ابتدا اسیر وبعدا به بدترین شیوه وناجوانمردانه ترین طریقه وی را ازبین برد.
خون شهید نجم الدین مصلح لکهء ننگی است برجبین شهید مزاری وتفنگدارانش وبرجبین کاظم وحیدی که حالا مسألهء شهید مزاری وافشار نزد وی خط قرمز گردیده است. اما امرالله صالح ورحمت الله بیژنپور ودیگرتاجیکانی که برسرمیز مذاکرات با آقای کاظم وحیدی می نشینند مسلما که خون نجم الدین مصلح بزرگ را بفراموشی سپرده اند ورنه حق آن بود که آنها باید قبل ازکاظم وحیدی چنین مقاله ایی درمذمت شهید مزاری وافرادی مانند کاظم وحیدی می نگاشتند که چنین کاری را نکرده اند زیرا آنها احساساتی وغیر عقلانی با قضایا برخورد نمیکنند.
با احترام
پرویز بهمن
30 جنوری 2013, 08:34, توسط عبید
ای برادر، درین آشفته بازار همه چیز امکان دارد.
تو میتوانی سنگ عدالت را برای مردم افغانستان به سینه بکوبی، اما درعین زمان از قاتلین 65 هزار کابلی دفاع کنی.
تو میتوانی کارمل روسی را بپرستی، و در عین زمان به مزار مسعود اخوانی بوسه زنی.
تو میتوانی کمونیست باشی، اما در عین زمان شهید شهید گفته از صبح تا شام بهشت برین را برای رهبران کشته شده ات از خدا آرزو کنی...
تو میتوانی علیه قومگرائی از صبح تا شام شعار دهی، اما جنایات رهبران قوم خودت را فقط " یک اشتباه " بنامی.
و ازین قبیل صد ها ضد و نقیض دیگر در گفتار و کردار ما مردم بسیار است.
30 جنوری 2013, 10:50, توسط پرویز "بهمن"
آقای عبید!
یا واقعا ازعقل بی بهره استی ویا اینکه مضامین ومقالات مرا درست وعمیق نمیخوانی؛ من برسر قبر هیچ مرده ایی بوسه نزده ام ونمیزنم؛ ولی؛ یکه راست میگویم که تمام بدبختی های مردم این کشور( که من درآن زاده شده ام ونامش را استعمار شرق وغرب ؛ افغانستان گذاشته است) درپای یک قوم حاکم است که دوصد وشصت سال حاکمیت چلانده است و این وطن را به اشغال خویش درآورده است علاوه بر اشغالگری بخاطر دوام حاکمیت قبیلوی شان اقوام غیر افغان را بایکدیگر شان جنگانده است. دوصد وشصت سال تاریخ کمی نیست. اگر تو هزاره باشی درد هزاره ها را احساس میکنی واگر تاجیک باشی هذا القیاس؛ اگر ازبیک باشی هذا القیاس. اما اگر هیچ کدام اینها نباشی وافغان باشی باید چنین چرندیات بنویسی. اگر برای یک لحظه من تمام این وحشتهای دوران تنظیمهای جهادی را با تو چسم بسته قبول کنم ودر پهلوی رقم شصت وپنج هزار چند صفر دیگررا نیز علاوه کنم ازخودت می پرسم که آیا این قاتلین وجنایتکاران از کدام کرهء دیگر بالای این وطن نازل شده بودند ویا اینکه همه ای شان از پدر وپدرکلان شان زادهءهمین خاک و وطن بودند؟ آیا درجهان امروز ملتی را سراغ دارید که قصدا وعمدا بیل وبیلچه را بگیرد خانه و و طن خویش را ازبیخ وریشه نابود کند؟
چرا شما ازگفتن حقایق طفره میروید؟ چرا شما مخالف جریان آب شنا میکنید؟ این آتش را که جناب عالی با رقم شصت وپنج هزار کابلی اینجا عنوان کرده اید ریشه در دل تاریخ ساختار قبیلوی این کشور دارد. که سالها زیر خاکستر بود و ناگاه به یک بهانه ای سراززیرخاک برآورد؛ این را بدانید تا وقتیکه مشکل اصلی این کشور حل نگردد این بدبختی وحشتناک تر ازآنچه گذشته ویا میگذرد سر برمی آورد بازهم بر می آورد وهزارمرتبهء دیگر برمیاورد. درین راه هزاران دوستم ومسعود ومزاری دیگر وملاعمر وگلبدین ها وکرزی های دیگر تولد خواهد شد وبا همین شیوه ازبین خواهند رفت.
بیائید که ارییخ وریشه بطرف تغیر برویم؛
1 درقدم اول این نام کثیف افغانستان را قبل ازهر چیز دیگر به زباله دان تاریخ بسپارید وآبرو مندانه آنرا دفن نمائید تا هیچ قوم وملیتی، ازین ناحیه احساس غرور وسروری وآقایی وباداری بالای دیگران نکند؛
2 به نظام غیر متمرکز وانتخابی ازپائین بطرف بالا ترکیز صورت بگیرد.
3هویت های ملی ومذهبی تمام اقوام ساکن بشمول پشتونها بصورت مساویانه برسمیت شناخته شود.
4 سرود ملی به سه زبان فارسی وازبیکی وپشتو ایجاد وبه تصویب برسد
5 هرملیت وقوم خاص حق داشته باشند که درجهت غنامندی زبان وفرهنگ خویش با کشورهای همزبان خارج ازمرزهای کشور؛ درچارچوب قوانین نظام غیر متمرکز علایق فرهنگی خویش را تامین نماید.
آزادی شعایر مذهبی برای پیروان ادیان ومذاهب به شکل مساویانهء آن تضمین گردد.
اینها خلص پیشنهاداتی است که میتواند جامعه را بسوی پیشرفت وتکامل بشری سوق دهد. درغیر آن این ائتلافهای قومی پشتونی هزاره گی وازبیکی وروز دیگر هزاره گی تاجیکی وازبیکی وروز دیگر تنها هزاره گی تاجیکی روز دیگر تنها هزاره گی پشتونی این وطن را بطرف هلاکت می برد.
با احترام
پرویز بهمن
31 جنوری 2013, 01:01, توسط هیچ
عجب فاشیستی حضور داره این آقای کاظم وحیدی!
31 جنوری 2013, 08:53, توسط همه چیز
عجب فاشیستی حضور داره این آقای پرویز بهمن!
31 جنوری 2013, 18:39, توسط محمد لعلی
امرلله صالح؛ فکرسیاه باشعارسبز!
سیاه نمایی از رویکردهای مارکتینگ سیاسی است که بیشتر با طرفندهای امنیتی استخباراتی، موردکاربرد قرارمی گیرد. آقای امرالله صالح خواست که از این روش برای سیاه نمایی هزاره ها استفاده نمایند تا دستمالی کشیده باشد به کفشهای قبیله سالاران حاکم بر ارگ برای رسیدن به چوکی امنیت ملی!!!
دراین سیاه نمایی، به کدهایی مبنی بر دخالت ایران ازطریق شعیان ( هزاره )، اشاره شده بود که بر اساس آزادی بیان بسیار ضرورمی نمایاند تا برای آگاهی اذهان عمومی به هر شیوه ی ممکن به شکافتن این کدها اهتمام ورزیده شوند.
البته قبل از اقدام به شکافت کدهای مورد اشاره ی آقای امرالله صالح، مناسب به نظر می رسد به دو پدیده ی تاریخی که مرتبط با حوزه مباحثات امنیت ملی، مصالح ملی و منافع ملی هستند، پرداخته شوند:
I
آقای امرالله صالح بر خلاف سازه های امنیت ملی، مصالح ملی ومنافع ملی، بیشتر تحت تاثیرنفوذ شبکه های استخباراتیی قراردارد که والد وحامی گروههای تروریستی ومافیایی بوده که این گروه های تروریستی و مافیایی هنوز هم در چتر امنیتی شان قراردارند. این شبکه ها هیجگاهی نخواسته اند که دراین سرزمین ملتی مقــتـــدر ودولتی مشروع ایجاد شود تا بابرقراری "سازوکار امنیت ملی" ازمنافع ملی و مصالح ملی دفاع وحمایت صورت گیرند. شعارهای سطحی برگرفته از تفکر قبله گرایان علیه پاکستان درست درجهت مقوله های ملی گراییست که آقای صالح اهداف شخصی اش را درآن استتارکرده است! قبیله گرایان "افغان" تنها بخاطر منافع قبیله ودر توهم اکثریت و اقلیت قومی - ومذهبی مورد عنایت آقای امرالله صالح – علیه پاکستان به تکرارادعای مرزی و ارضی می پردازند!!!
ازمنظر دانش سیاسی و روابط دپلوماتیک، ادعای مرزی وارضی بدون پشتوانه ی حقوقی وحمایت مجامع ومحاکم بین المللی علیه کشور مستقل، اعلام رسمی جنگ است. بنابراین؛ هراقدامی پاکستان درهر پوشیشی، برای عقیم ساختن دشمن، انکار ناپذیر ومشروع بوده و شعارهای آقای صالح و بادارانش هیج ارزشی جزتعمیق دشمنی با پاکستان، فراهم کردن زمینه های دخالت خارجی ها و دوام ناامنی وبی خانمانی مردم وتجزیه ی کشور، نتیجه ی دیگری ندارد!!!
II
آقای امرلله صالح در نوشته ی گزارش گونه ی خود برسوابق دخالت ایران اشاره نکرده است. زیراکه برملا شدن سوابق دخالت ایران در شکافت کدهای امنیتیی مورد نظر آقای صالح ضرور است و همچنین به مخاطب کمک می کند که با وسعت و عمق دخات ایران بیشتر و بهترآشنا شود. استعمارانگلیسی با ابزار بنگاه خبری بی بی سی که نوشته های آقای امرالله صالح را با آب و تاب به نشر می سپارد، از طریق کمپانی هند شرقی درتفاهم و توافق با حکومت شاهنشاهی ایران و استبداد قبیله در سال 1801 میلادی نام با افتخارخوراسان را ترور کرد و برای اولین بارنام تحقیرآمیزافغان رادرسند قرارداد آب هیرمند ثبت کرد و بدینسان کشورمارا از – محل طلوع خورشید وشاد زیستن به " سگستان " ومحلی برای جزع و فزع یا غمی دایمی، تقلیل داد!!! آقای صالح باید دانسته باشد که فلسفه ی وجودی زبانها فهم نیازها، خواسته ها و تسهیل در بر قراری ارتباط بین انسانهاست؛ فکر می کنم که آقای صالح زبان انگلیسی را باید بدین منظور آموخته باشد و بهتر است که بفهمد درقاموس زبان انگلیسی "افغان" به معنای " سگ" است!!! وقتی آقای امرالله صالح به عنوان یک جوانی از تبار با فرهنگ تاجیک با صدای پرطنین ؛ خود ومخاطبان را افغان می خواند، تمام وجود هر انسان با شرف و با وجدانی، در یاس و نا امیدی فرومی رود!!! افغانستان یا سگستان شدن این سرزمین ریشه در دخالت ایران واجرای طرح تئوری توطئه ی انگلیس دارد، حقیقتا" اگر با انگلیس و ایران عقد مزدوری و باداری صورت نگرفته باشند باید به ریشه ی دخالتها اشاره شود تا چاره ای برای درمان درهای ناشی ازدخالتها مزمن تاریخی خارجی ها، سنجیده شود!!!
آقای صالح با همفکرانش باید بداند که راه درمان دردهای ناشی از دخالتهای خارجی، فراهم ساختن زمینه های دخالتهای تازه نخواهد بود؛ تنها راهی پایان بخشیدن به دخالتهای بیگانگان، گام نهادن درمسیرایجاد "ملت مقتدر" و تشکیل "دولت مشروع" در فرایند " تفاهم درونی و امنیت بیرونی" است!!! تازمانی که انسانهای ساکن در یک جغرافیای سیاسی به مثابه ی عناصر تکشیل دهنده ی یک پیکر واحد "به نام ملت" برای دفاع و بهبود محیط زندگی این پیکر"به نام کشور" سازمان اجتماعی " به نام دولت " به تفاهم درونی نرسند؛ امنیت بیرونی پدیدار نخواهد شد!!!
ملت مقتدر و دولت مشروع زمانی ایجاد می شودکه همه ی عناصروگروه های اجتماعی ساکن در کشوروتشکیل دهنده ی ملت، بر اساس "وفاداری به مام میهن" فرصت پیدا نمایند که در برقراری نظم اجتماعی و اداره سیاسی نقش وفاداری وخدمتگزاری ایفا نمایند!
نشانه ها و شاخصهای تاریخی فراوانی وجود دارد که هزاره ها مهرمادریی مام میهن را بیش از هر گروه اجتماعی دیگری مقدس پنداشته، برای پاسداشت حرمت حفظ وطن ومنزه نگهداشتن محیط زندگی قربانی های بی شماری را ارزانی داشته اند.
III
آقای امرالله صالح وقتی ازشورای ائتلاف هشتگانه درایران سخن می راند، ازشورای ائتلاف هفتگانه و گانه های متعدد در پیشاور، کویته واسلام آباد ودولت درتبعید یاد نمی کند؛ و رهبران که در پاکستان با آی اس آی همکاسه و همکوزگی می کردند را از قلم دور انداخته اند؛ این نگاه آقای صالح بازتاب دهنده ی دو وضعیت خاص ا ست :
1- کاررهبران و احزاب هفتگانه در پاکستان درهمکاسگی و همکوزگی با آی اس آی، ازنظرآقای امرالله صالح استواربر ارزشهای ملی بوده وتمام پیامدهای اعمال آنها، جزیی امیال وآرزوهای او بوده اند !!!
2- عملکرد رهبران واحزاب همکاسه وهمکوزه با آی اس آی، بحدی نفرت انگیز و ملال آور است که آقای صالح خجالت می کشد تا به آنها اشاره کنند؛ هر یک ازهردو صورت، بد اخلاقی وبی مسئولیتی آقای امرالله صالح را به اثبات می رساند !!!
IIII
آقای صالح با سوژه کردن ادعای کذب، نظیرتشکیل حزب وحدت زیر نظرایران وهمکاری با شهید مزاری، کوشش کرد تا هزاره هارا وابسته به ایران بداند. با وجودیک حزب وحدت بدون دخالت وموافقت ایران تشکیل شد و به همان خاطربادخالت ایران و رهبران آقای امرالله صالح به چندین شاخه و تفرقه تنزیل پیداکرد؛ آقای هاشمی رفسنجانی در برابر اعتراض همین علمای تحصیل کرده در حوزه ی علمیه ی قم تاکید کرد که با شما فقط مذهب مشترک داریم ولی با ... خون، فرهنگ، تاریخ وزبان مشترک داریم و ... !!!
IIIII
آقای امرلله صالح از موقعیت ریاست اسبق امنیت ملی باید برحسب مسئولیت انسانی و اخلاقی بایستی نام همه ی جاسوسان تربیت یافته توسط ایران را افشا می کرد؛ همچنین خانه های تیمی که توسط سپاه و اطلاعات ایران برای اسماعیل خان ونمایندگی ویژه ی شورای نظاردرمنطقه سبز و حفاظت شده ی کوی سنگی مشهد،آموزش نیروها، پولها و محموله های سلآح ومهمات ارسالی در جبهاتی که آقای صالح عسکری می کرد!!!
IIIIII
آقای امرالله صالح باید به گزارش خود اضافه می کردکه قبل از تهاجم طالبان به هرات؛ امیر اسماعیل خان با بلدوزر و سوخت اهدایی جمهوری اسلامی ایران خانه های گلین هزاره هارا تنها به جرم هزاره بودن و اتهام غیر بومی خراب می کرد؛ امیر اسماعیل خان با مجاهدین تحت امرش در یک حمله ی سنگین با هماهنگی و حضور نیروهای سپاه پاسداران، جوانان دلیر هزاره را در منطقه خرما که با دو فرمانده شجاع شان - مستری و بهادری - به خاک و خون کشاندند و درست همین نیروها بودند که اسماعیل خان را- از محاصره ی زنده جان - از چنگ روسها و دولت کمونیستی نجات داده بودند!!!
IIIIIII
آقای امرالله صالح باید در گزارش خود می افزودکه پس از سلطه ی طالبان درهرات، تنها مهاجران هزاره فقط بخاطر هزاره بودن، توسط ماموران نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران دستگیر و بصورت گروهی درچنگ دژخیم طالبان سپرده می شدند، تا قتل عام شوند!!!
و... آقای صالح دلیل معامله ی یزرگ ایران با حکومت طا لبان بخاطرآزادی اسماعیل خان را نیزبر ملا می ساختید تا شاید نقش هزاره ها در جاسوسی به ایران آشکار تر می شد!!!
کدها و سوژه های زیادی - نظیری : بمب گزاری در اتاق آمیر شهید احمد شاه مسعودو دخالت ایران دراسارت شهید مزاری بدست طالبان - هستند که پرداختن به آنها شاید مصلحت یا نیاز نباشد.
محمد لعلی
2 فبروری 2013, 10:14, توسط Mazari Shaheed
Fuck Hazara and Fuck Mazari. I love Hazara pussy and look forward for taliban to take over , so that I can take 5 Hazara girls and fuck them .