صفحه نخست > دیدگاه > رسواشدن قریب رحمان سعید درسایت دعوت

رسواشدن قریب رحمان سعید درسایت دعوت

پرویز "بهمن"
چهار شنبه 2 جنوری 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

ازدیرزمانی به اینطرف درسایت دعوت سلسله مقالات ونوشته های آقای قریب رحمان سعید سخنگوی حزب گلبدین حکمتیار درناروی قطع شده است. من این موضوع را ازطریق فیس بوک بایکی ازدوستان درشهرکوپنهاگن دنمارک درمیان گذاشتم. وی برایم نوشت که درنزدهمین بخش خاطرات ناقص آقای قریب رحمن سعید کسی به اسم مستعار شهزاده عثمان تمام رازهای پنهانی سعید را افشا نموده وتهدید کرده است که اگر به این چرندیات خویش نقطهء پایان نبخشد او مسایل زیادی برای نوشتن دارد وبا اسناد ومدارک موثق جاسوس بودن قریب رحمان سعید ورهبری حزب وی را با (آی اس آی) به خواننده گان افشا می سازد. راقم این سطور که بخش نزده هم خاطرات آقای سعید را خوانده بودم ازپیام آقای شهزاده عثمان خبرنداشتم ، ولی وقتیکه برای بار دوم به آن صفحه رفتم پیام آقای شهزاده عثمان را نیز باز کردم برقلم آقای عثمان آفرین گفتم ونیز برزیرکی ومهارت مسلکی آقای طارق بزگر نیز احسنت میگویم که با شناخت عمیقی که از روحیهء گلبدین حکمتیار وپیروانش دارد، طوری عمل میکند که هم زهر خشم درونی خویش را علیه آنها می ریزد وهم ریسمان ارتباطات را بکلی نمی گسلاند. ناسیونالیستان پشتون، تا وقتی به وجود گلبدین حکمتیار ضرورت داشتند که افرادی مانند فرمانده احمدشاه مسعود تاجیک تبار وبرهان الدین ربانی بحیث رقیبان قومی وی حیات داشت وتهدیدی برای سلطهء قومی پشتونها بشما میرفتند ولی حالا پشتونها گلبدین وملا عمررا عامل سیه روزی وتباهی خویش میدانند وآنطوریکه آندو ازپشتونها انتظار دارند مورد حمایت وپشیبانی قرار نمیگیرند.
ولی پرسش دیگری که مطرح می شود این است که شهزاده عثمان کیست؟
این پرسش رابازهم با دوست عزیز فیس بوکی دیگرم، رفیق شیرزاد درشهرمالمو مطرح نمودم. او می نویسد: من هم مطلب شهزاده عثمان را درسایت دعوت خواندم ولی همین قصه را قبلا اززبان شخصی بنام پاچا صاحب سادات درشهرمالمو شنیده ام. پاچا صاحب ازنزدیکان وخویشاوندان مرحوم گلپاچا الفت می باشد. او خود قبلا عضویت حزب اسلامی را دارا بود ولی بعداز ترور زنده یاد عزیز الرحمن الفت بدست تروریستان گلبدین درپشاور، نظرش راجع به گلبدین تغیر کرد وعضویت درحزب اسلامی را به عضویت اتحاد اسلامی برهبری استاد سیاف ترجیح داد وبا استفاده از امکانات حزب وی راهی کشور عربستان سعودی شده وتحصلات دینی خویش را درآنجا به پایهء اکمال رسانید. پاچا صاحب سادات تا اکنون گلبدین را یکی از مزدوران گردن بستهء استخبارات پاکستان میداند که کوچکترین استقلال عمل ندارد. پاچا صاحب نظر به گفتهء خودش درپشاور با حاجی صاحب آریوب وال مشهور به حاجی پیلوت محشور بوده است وداستانی را که درسایت دعوت نوشته ومن آنرا درین صفحه برگردان نموده ام اززبان حاجی پیلوت شنیده است. پاچا صاحب سادات اکنون درشهرمالمو علی رغم مخالفت ها وسنگ اندازیهای خلقی های ٍگردپا چون حکمت الله حکمت و حبیب الله غمخور وگل احمد اندر ملا امام مسجد افغانها بوده ونیزیکی از محدود شخصیتهای جهادی استان لغمان است که درعربستان سعودی تحصیل نموده وبه چندین زبان تکلم می نماید.
بهرحال من یک قسمت خاطرهء آقای قریب رحمان سعید وهم متن پیام آقای شهزاده عثمان را بفارسی برگردان نموده ام.

آقای سعید دربخش نزده هم خاطراتش راجع به قیام مسلحانه علیه رژیم سردار داوود چیزهای را برشتهء تحریر درآورده است.او دربخش نزده هم خاطرات ناقص خویش وضعیت اقتصادی ومعیشتی فراریان اسلامگرای دانشگاه های افغانستان را تشریح کرده است. اینکه تا چه حد این ادعاها درست موثق اند معلوم نیست وتا کنون هیچ مرجع بیطرفی ادعاهای آقای سعید را تائید نکرده است. آقای قریب رحمان سعید ازحویلی های کرایی مربوط سازمان جوانان مسلمان درپشاور وحوالی آن درزمان حاکمیت سردار داوود سخن میزند او درابتدا چنین می آغازد:

برگردان:جناب محترم حکمتیار درکتاب خودش بنام (خانوادهء نادری) راجع به قیام مسلحانه علیه رژیم سردار داوود خیلی مشرح صحبت نموده ومسؤولیت عمومی قیام مسلحانه علیه سردار داوود را خود بعهده داشته است.

در عملیات مسلحانه علیه رژیم سردار داوود یکتعداد زیاد از افرادی که درآن سهم داشتند ازکشور بیرون شدند، درپهلوی آنها یکتعداد خانواده ها نیز کشوررا ترک دادند که درمیان خانواده ها تعداد فامیلهای برادران منطقهء (بتی کوت) خیلی زیاد بود . خانواده کوچک خودم که عبارت ازهمسرم وسه کودک ام می شدند پدرم آنها را زمانی به پاکستان انتقال داده بود که من به طرف منطقهء (ده بالا) برای اجرای عملیات نظامی رهسپاربودم. برای افراد مجرد درمناطق نشترآباد وگلبهار یکتعداد حویلی ها را بطور کرایه گرفته بودند.دریک ساحهء زراعتی درمنطقه (گلبهار) کسی یک خانه ایی را آباد کرده بود که کرایهء خیلی اندک را تقاضا میکرد، دراصل آنها میخواستند که خانهء شان را بهمین بهانه توسط کسانی نگاهداری کنند، خانه های هم وجود داشت که آباد شده بود وبرای نگاهداری آن صاحبان منازل برای مسکونین آن ماهوار پول پرداخت میکردند درمیان مهاجران تازه وارد تعداد زیادی ازخانواده های مناطق بتی کوت وحصارشاهی دیده میشدند خارج ازخانواده های حصارشاهی یکتعداد آخوندزاده ها ویکتعداد مجاهدین خیلی معزز دیگر هم موجود بودند که رهبری شان را مولوی صاحب عبدالقدوس بعهده داشت، درپهلوی آنها خانواده های دکترصاحب محمدآصف وگلخان نیز بچشم میخوردند که پیش ازانقلاب یک قسمت سلاح های جنبش اسلامی ر درزمینهای زراعتی شان بطور امانت گور کرده بودند ولی دولت وقت بعدازگرفتاری یک تعداد اشخاص این راز را کشف کرده بود به این اساس موجودیت این خانواده ها درمناطق مسکونی اصلی شان دیگر خطرات جانی درپی داشت. برادران بتی کوت هم به سرنوشت مشابه روبرو گردیده بودند.
درخانه های کرایی برای ما امکانات زنده گی خیلی محدود بود، بسترخواب ومواد خوراکی وضعیت خیلی بدی داشت . حاجی صاحب ؟ وبرادر کوچکش قوماندان صاحب؟( ازهمولایتی های خود آقای سعید) که درآن سالها خیلی کوچک هم بود در حویلی گبهار زنده گی داشتند، ما هرصبح آنجا خودرا می رساندیم وی بادیگردوستان ورفقای خویش که درآنجا می بودند، تمام روز را بخاطر کسب معلومات واطلاعات تازه دربارهء هرگوشهء کشورخود وجهان می گذرانیدیم وازطرف شب دوباره به اطاقهای ما برمی گشتیم، درپهلوی این حویلی آنطرف دور تردر نشترآباد یک حویلی دیگرهم بود ولی آدرس دقیق آن به کسی معلوم نبود درآن حویلی اشخاصی مانند: استاد برهان الدین ربانی؛ ورفقایش مانند آغا صاحب( سید نورالله عماد) احمدشاه مسعود، انجنییر ایوب، انجنییر جان محمد ودیگران زنده گی میکردند، من نیز گاه گاهی آنجا سرمیزدم ودرقسمت مسایل تایپی (نوشتاری) با آغا صاحب سیدنورالله عماد همکاری می نمودم درین حویلی اعضای مهم اجرائیهء جنبش اسلامی مانند استاد برهان الدین ربانی، مهندس گلبدین حکمتیار؛ مولوی جلال الدین حقانی؛ مولوی جمیل رحمن هم جلسات رسمی خویش را دایرمی نمودند.

یک ماشین تایپ به زبان فارسی که یکتعداد حروف پشتو هم داشت درآنجا موجود بود واحتمالا که آنرا ازکشور ایران خریده بودند، درپهلوی آن یک ماشین کاپی (گستسنر) هم بود که مسؤول تمام این امور آغاصاحب (سیدنورالله عماد) بود ولی حوصلهء آغا صاحب را هم تنگ ساخته بود زمانیکه من میرفتم برای او نیز یک غنیمت شمرده میشد وتمام این اموررا بعهدهء من میگذاشت. با این ماشین تایپ تمام کارهای چاپی وتبلیغاتی جنبش اسلامی انجام میشد. نوشتن شب نامه ها، مکاتیب؛ وحتی بعدها چاپ اولین روزنامهء شهادت نیز توسط همین ماشین تایپ صورت گرفت وبعدا من آنرا برای چاپ به شهرلاهور می بردم. تفاوت میان این حویلی وحویلی عمومی که ما درآن سکونت داشتیم ازنظر خوراک وپوشاک اززمین تا آسمان بود؛ ساکنان این حویلی همیشه لباس های پاک وتمیز و اوتو کرده می پوشیدند، همیشه در ریکشاها ویاموترها گشت وگذار می نمودند؛ ولی ساکنان حویلی دیگر؛ نه خوراک درست داشتند ونه هم پوشاک درست. بسیاریها حتی چپلی های شان کنده شده بود واکثراوقات پابرهنه می بودند. علت آن بود که استاد برهان الدین ربانی بحیث مسؤول مالی جنبش اسلامی هم ازحزب جماعت اسلامی پاکستان کمکهای مالی را دریافت میکرد وهم عضویت سازمان جهانی رابطهء عالم اسلام را که مقرآن درعربستان سعودی بود دارا بود وازآنجا نیز کمکهایی را بدست میاورد. ولی باوجودهمهء این مشکلات میان دوحویلی احترام متقابل موجود بود؛ درپهلوی این حویلی ها درمنطقهء (پیرسکو) پشاور نیز برادران یک حویلی راگرفتند که وضعیت آنها چند برابر خراب بود.
درحویلی نشترآباد خیلی وقتها جلسات رسمی دایرمیگردید؛ بخاطریکه درآنجا استاد برهان الدین ربانی؛ گلبدین حکمتیار؛ مولوی حقانی، قاضی وقاد باهم یکجا می شدند، یکروز که آماده گی برای غذای چاشت را میگرفتم که چند نفر مهمان ناخواندهء دیگرنیز به شمار ما افزوده شد، در دیگ چیزی بنام دال می جوشید؛ کمی آب آن را زیادتر ساختیم؛ چنان معلوم میشد که آب در داخل دال در دیگ پخته شده باشد، خیلی غذای بد مزه آماده شد. درهمین اثنا کسی احوال آورد که درحویلی نشترآباد، آشپزهای استاد ربانی مرغ ها را پخته کرده اند. آدم خان (عطاگل) ویکتعداد برادران دیگر بخاطر معلوم نمودن صحت وسقم این راپور به حویلی مذکور رفتند تا تفاوت را میان این دوحویلی بچشم سر ملاحظه نمایند. زمانیکه آدم خان وهمراهانش به حویلی رسیدند تا وقت نان آنجا قصدا باقی ماندند ولی بالای ساکنان حویلی مذکور این کار آدم خان وهمراهانش خوش نخورد. آنها چون دیدند که این مهمانهای چشم سفید اینجا تا چاشت باقی می مانند به آشپز امر کردند که باید لوبیا پخته کند. این کار آنها بیشتر قهر وغضب آدم خان وهمراهان وی را برانگیخت وبه آشپز گفتند که همین اکنون تو در دیگ، مرغها را انداخته بودی ولی حالا برای ما لوبیا را آورده ایی؟ زود بگو مرغها چه کردی؟ درین موضوع کمی نزاع میان برادران پیدا شد ولی درآخر سخن به تهدید انجامید واستاد برهان الدین خودش را مخفی ساخت. بعد گفته شد که استاد ربانی خودش را در تشناب پنهان ساخته بود.
بعدازین حادثه روابط میان این دوحویلی بیشترخراب گردید، زیرا که معیارهای برادری واخوت درنظرگرفته نمیشد، مسأله ایثار وازخودگذری دربرابر یک برادرمسلمان ازبین رفت، مسألهء آمر ومادون بمیان آمد، کسیکه قربانی میداد به اوکسی توجه نمیکرد، کسی که بحیث امیر زنده گی میکرد تمام امکانات وامتیازات در دست وی بود، سطح اعتماد باهمی تا اندازهء زیادی پائین آمده بود وحتی ازبین رفته بود، بطور مثال: یکروز برای من برادر حکمتیارگفت: استاد!(سعید) اگرلطف کنید همان ماشین تایپ را برایم آنجا به حویلی (بیرسکو) (حویلی طرفداران پابرهنهء حکمتیار) ببرید. من یک نوشته دارم که اگر بامن درنوشتن تایپ آن همکاری کنید خیلی خوب خواهد شد، زمانیکه من موضوع انتقال ماشین تایپ را به حویلی بیرسکو با استاد ربانی درمیان گذاشتم وی گفت : اگر حکمتیارصاحب کدام نوشته ایی دارد،همینجا بیاید ودرهمینجا آنرا بنویسد، من که حساسیت موضوع را درک میکردم، بنابران به یک طریق قناعت استاد ربانی را حاصل نمودم وماشین تایپ را به حویلی بیرسکو بردم، درحویلی بیرسکو بعدازچند روز کار پی درپی، ماشین مذکوررا دوباره به استاد ربانی تسلیم نمودم؛ ولی بعدها بخاطر حجم زیاد کارها همان ماشین تایپ وماشین کاپی (گستسنر) به امراستاد ربانی به حویلی بیرسکو انتقال گردید.
درجریان این کارها وفعالیتهای سیاسی ونظامی، وضعیت برادران وابسته به نهضت اسلامی در داخل کشور به تدریج روبه بطرف خرابی پیش میرفت ولی درپهلوی آن روابط کمونیست ها وداوود هم بطرف خرابی گام برداشته وفاصله میان آنها روز به روز درحال افزایش بود. زیرا درکابینهء داوود اگر عناصر کمونیست ونشنلیست نفوذ پیدا کرده بود ولی عناصر پاک ومسلمانان پاک ومتعهدی چون پروفسور وفی الله سمیعی نیز وجود داشت. وطبعی بود که تحولات آنروزگار تاثیرات عمیق روحی را بالای روح وروان وی گذاشته بود.
زمزمه ها چنان بود که گویا داوود خان سرزمین های ازدست رفتهء پشتونستان را که توسط استعماربریتانیا ازخاک افغانستان جدا شده بود به زور اسلحه میخواهد به افغانستان بازگرداند، روی همین ملحوظ وی خیلی کوشش وتقلا بخرچ میداد که ازتنش های روز افزون بسیاسی بلوک شرق وغرب آنروز خصوصا بین انگلیس وامریکا وشوروی سابق کمال استفاده را ببرد وبه همین طریق با دوستی و پشتیبانی وحمایت روسها قادر به بازگزداندن والحاق مناطق پشتونستان به افغانستان گردد. (درین باره به یکی ازمقالات دیگرم زیرهمین عنوان مراجعه شود). درین مرحله پاکستان ازطرف کشورهای امپریالستی غربی مورد پشتیبانی وحمایت بیدریغ قرار داشت و کشورهای غربی پاکستان را درمقابل هند مورد هرنوع حمایت تسلیحاتی قرار میدادند. میان افغانستان وپاکستان آنروزگار؛ هیچ نوع توازن وتعادل اقتصادی ونظامی موجود نبود.
درآن زمان تعداد مجموعی عساکر افغانستان بین هفتاد هزار تا هفتاد وپنج هزار نفرتخمین زده میشد، اما این ها همهء شان مسلح هم نبودند بلکه یک تعداد آنها درخانه های افسران عالی رتبه بحیث مزدور وخدمتگاران خانگی مصروف گذراندن مکلفیت عسکری شان بودند. یکتعداد دیگرآنها هیچ نوع وسایل کافی برای آموزشهای مسلکی دراختیار نداشتندد. ارتش آنزمان افغانستان نه ازنظر کمیت ونه هم ازنظر کیفیت آنقدر قابلیتهای کافی داشت که برای جنگ با یک کشورخارجی آماده گی گرفته و وارد معرکه گردد. بخاطریکه حمایتگراصلی ارتش ما روسها بودند وروسها هم اهداف خاص خودرا داشتند وروی انگیزه های خاص وتحت شرایط معینی حاضرشده بودند که ارتش ما را ازنگاه اسلحه وتجهیزات اکمال نمایند. ازنظر اقتصادی هم کشورما یک کشور قرون وسطایی پادشاه زده بود ، هرچه بود فقط درخریطه های خاندان نادری نهان شده بود، نه ازرشد وانکشاف اقتصادی خبری بود ونه هم ازرشد صنعت، افغانستان آنروز به بازار مصرف کشورهای همسایه وجهان تبدیل شده بود، بخاطررشد صنعت در کشورهای همجوار، سیر رشد صنعت واقتصاد افغانستان ازحرکت باز مانده بود و توقف وحشتناکی نموده بود.شاید آنروزها را تعدادی بیاد داشته باشند که برای اولین بار درافغانستان کارخانهء گوگرد سازی بوجود آمد ولی قیمت هرگوگردیکه ازآن کارخانه تولید میگردید دوبرابر قیمت گوگردهای بود که ازکشورپاکستان وارد میگردید وازنظر کمیت وکیفیت هم میان هردو نوع گوگرد تفاوتهای زیادی موجود بود.
ولی پاکستان برعکس، امریکا وکشورهای عضو درسازمان سنتو پشت اش ایستاد بودند، پاکستان را امریکایی حمایت می نمودند که ازآن درمقابل هندوستان کاربگیرند، بخاطریکه هندوستان آنروزگار خودرا درصف کشورهای بلوک شرق وشورویها قرار داده بود. پاکستان آنزمان به تعداد شش لک نفر فوج منظم وقوی داشت که دوبار باهندوستان سخت ترین کله جنگی را تجربه نموده بود. اسلحهء امریکایی داشت، ازنظر اقتصادی هم نسبت به افغانستان خیلی قومی بود، درپهلوی آن تمام راه های ترانزیتی بحری افغانستان باید ازپاکستان بگذرد بدین لحاظ کله جنگی آنوقت افغانستان با پاکستان بخاطر مسألهء پشتونستان به هیچ صورت بخیر ملت ومردم ما تمام نمیشد.
روسها که ازگذشته های خیلی دور درتربیه وآموزش افسران نظامی ارتش افغانستان نقش داشتند، برای آنها درپهلوی آموزشهای نظامی درسهای الحاد وفلسفهء کمونیزم را هم می آموختاندند، جوانان آنروزگار افغانستان که برای آموزش تعلیمات نظامی به شوروی سابق میرفتند قبل ازرفتن شان به آنکشور انسانهای خیلی خوبی می بودند؛ ولی زمانیکه ازتحصیل بر می گشتند آنقدر تغیرات درروش وافکار آنها دیده میشد که اصلا دراجتماع وخانواده هایشان نمی گنجیدند؛ درچنان شرایطی روسها آماده گی های لازم برای کمکهای ویژه به افغانستان را نداشتند، یکی ازشرایط روسها این بود که افغانستان آزادی عمل در امور داخلی وخارجی خویش را نداشته باشد و تمام اختیارات ملی وکشوری خویش را به روسها واگذار نماید، ولی برای داوود خان قبول این شروط خیلی مشکل وحتی ناممکن بود، روی همین علت بود که سردار داوود خان درآخرین مذاکراتش با لیونید بریژنف صدر هیئت رئیسه اتحادشوروی سابق ازلهجه خیلی خشن کار گرفت، سالون جلسه را ترک گفته وبه مقصد افغانستان به صوب فرودگاه بین المللی بحرکت افتاد.
دکتور عبدالقیوم کوچی درشماره 200 جریدهء دعوت دربارهء مشاجرهء لفظی داوود خان با بریژنف چنین می نویسد:
« سردار داوود خان به اساس دعوت رسمی ازسوی مقامات شوروی سابق به تاریخ 12 اپریل سال 1977 وارد آنکشور گردیده وبه تاریخ 13 اپریل دیداری با مقامات بلندپایهء آنکشور تحت رهبر لیونید بریژنف داشت، عبدالصمد غوث که درین مذاکرات سردار داوود خان را درین سفرهمراهی میکرد درکتاب خویش زیرعنون (سقوط افغانستان) می نویسد: بریژنف درخلال صحبتهایش با داوود خان گفت : کشورهای عضو درسازمان ناتو یک تعداد جاسوسان شان رادر لباس مشاوران وکارشناسان تخنیکی واقتصادی وغیره درشمال افغانستان جابجا کرده اند وآنها درمناطق شمال افغانستا مصورف فعالیتهای جاسوسی برضد اتحاد شوروی می باشند. مقامات رسمی افغانستان باید حکم اخراج آنها را ازکشورشان صادرنمایند. داوود خان دربارهء اینکه کارشناسان خارجی ازکشور اخراج گردند خیلی به تندی پاسخ داده وگفت: او به هیچکسی اجازه نمیدهد که به وی دیکته نماید که کشورش را چگونه اداره نماید، هرزمانیکه کشورما از وجود کارشناسان خارجی بی نیازگردد آنوقت درزمینهء اخراج همهء آنها بلا استثناء تصمیم گرفته خواهد شد، داوود خان بعداز گفتن این جملات میز مذاکرات را ترک داده ورخ بطرف دروازهء خروجی نمود، بریژنف که درعقبش روان بود پیشنهاد نمود که با شرایط رئیس جمهور افغانستان توافق دارد وحاضراست که درمذاکرات دو به دو باوی روی مسایل مورد علاقه به بحث وگفتگو بپردازد. داوود خان درجواب گفت: که دیگر برای همچو مذاکرات ضرورتی باقی نمانده است.»
ازیکطرف تضادها ومخالفت ها میان داوود خان وشورویها وازطرف دیگر قیامهای مسلحانهء جنبش اسلامی برضد عناصر کمونیستی در داخل رژیم داوودخان وحامیان کمونیست مشرب وی را دریک سردرگمی عمیق فروبرده بود.همان بود که داوود خان درروش های خود تغیراتی را بوجود آورد.وقبلهء خویش را بعدازآن ازاتحاد شوروی بطرف کشورهای غربی ومسلمان تغیرداده و به شمول پاکستان به یکتعداد ازکشورهای اسلامی سفرهای را انجام داد.
پیش ازسفرداوود خان به پاکستان ذوالفقار علی نخست وزیر وقت پاکستان به کابل سفر نمود ودراثنای بازگشت به پاکستان قبل ازآنکه به اسلام آباد برود، هوا پیمایش به پشاور به زمین نشست ودرحضور خبرنگاران اظهار نمود که
«دیگر آن موضوعات گذشته مطرح نیست» مراد ذوالفقار علی بوتو ازین جمله این بود که به حزب عوامی نشنیل پارتی تحت قیادت خان عبدالغفارخان بفهماند که دیگر درکابل موضوع پشتونستان از اولویت خاص برخوردارنیست درآن سالها حزب نشنل عوامی پشتون به حمایت هندو ها وروسها شعار آزادی پشتونستان را ازآن خود ساخته بودند وافغانستان هم ازین داعیه به شکل نا آگانه واحمقانه با قاطعیت حمایت می نمود، درحالیکه آن پشتونستانی که خان عبدالغفارخان خواهان ایجاد آن بود با پشتونستانی که افغانستان میخواست به قبضهء خویش درآورد اززمین تا آسمان فرق وجود داشت.

قریب الرحمن سعید سخنگوی گلبدین حکمتیار که ازنظر قومی پشتون می باشد درسالهای که دولت ائتلافی احزاب مجاهدین درکابل قدرت را ازرژیم نجیب الله احمدزی بدست گرفت، حزب مربوط وی بخاطرتاجیک بودن برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود به بهانه های مختلف دولت مذکوررا سبوتاژکرد وازاستقرار حاکمیت دولت جدید ممانعت بعمل آورد. این حزب درآن سالها با پرتاب موشکهای کور به شهرکابل باعث بی ثباتی دولت نوپای مجاهدین وکشته شدن هزاران تن افراد غیر نظامی درشهرکابل گردید. درآن سالها موقف حزب اسلامی ازطرف اکثریت پشتونهای چپی وراستی بدلایل قومی مورد تائید قرار داشت، ولی حالا درنبود رهبران نیرومند وکراستماتیک دربین غیر پشتونها، ناسیونالستان پشتون به چنین اشخاص واحزابی ضرورت ندارند.
این آقا درآن سالها وظیفهء سنخنگویی گلبدین را بعهده داشت وازطریق خبرگذاریهای بین المللی ازموقف حزب خویش قاطعانه دفاع می نمود. اما حالا درکشورناروی پناهنده گردیده وپسرش دریکی ازدانشگاه های لندن مصروف تحصیل می باشد. محترم سعید برای اولاد خود تحصیلات عالی ولی برای دیگر پشتونها شرکت درعملیات نظامی وانتحاری را تجویز میکند.(عکس ازسایت خبرگذاری پژواک)

متن فارسی پیام آقای شهزاده عثمان (پاچاصاحب سادات)}
برگردان: سلام به سردبیر موفق سایت وزین دعوت وسلام بخواننده گان عزیز سایت دعوت!
خواندن مقالات وافسانه های معلم صاحب سعید ونشیب وفرازهای زنده گی وی دلچسپ است. می ترسم ازاینکه نشرخواندن این چیزها برای نو جوانان ونسل آینده پیام آور بدبختی ودشمنیهای بیشتر وخدا نخواسته جنجالهای دیگری را نه آفریند.
سعید صاحب! این چیزهای که نوشته یی نه تاریخ است ونه هم کدام پیام خوشی وسعادت درآن نهفته است؛ این همه لاطائلات جز لاف وپتاق ازخود و خودستایی وبزرگنمایی و بارگناهان دیگران را بالای خویش انداختن چیز دیگری نیست ؛ ازیکطرف اینقدر کشتاریکه آنرا منشی مجید هم حسابش را گرفته نمیتواند خودت را دربرابر محاکمهء ملت قرار داده ایی واگر روزش بیاید ملت غذای سبزی تورا نمکین خواهد ساخت؛ دیگراینکه جناب عالی درتمام مراحل این تحریک ، ازدوران طفولیت تا همین اکنون بحیث سخنگو وهرکارهء گلبدین خان وظیفه اجرا کرده اید ودرتمام کشتارها وتباهی ها دخیل بوده و خود به آن اعتراف کرده اید وخود به جرم خویش ادای شهادت نموده اید، یک چیزدیگررا هم درین داستان سرایی تان بیاد داشته باشید که درشهادت سردار محمد داوود خان واعضای خانواده اش شما گلبدینی ها مجرمان درجه یک وبعدازشما خلقی های مردار وملحد در درجه دوم مجرم نزد الله جل جلاله اگر به او باور داشته باشی می باشید.
بهرحال ازاینکه ازشهید انجنییر جان محمد یاد کرده اید ترا قسم میدهم که راست بگو که درشهادت مظلومانهء وی دستان کی سرخ است؟ ورو بسوی خدا کن وبگو که چه وقت کارت غلامی سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی اس آی) ومعاش آنرا بدست آوردی؟
من بذات اقدس کبریایی قسم میخورم که ترا پوره می شناسم، وهم اشخاص بزرگ سال وخورد سال خانواده ات را می شناسم ، مطلب دیگراینکه تو ازین رهبر بداخلاقی که ازوی یک پیامبر ساخته ایی. همین اکنون ازش بپرس که انجنییرصاحب!!!!؟ شما پیش ازآنکه درپشاور مزدوری را میخواستید آغازکنید، برای اولین بار درخانهء مولانا مودودی باکی روبرو شدی؟ آیا آن مجاهد پاک وطن حاجی صاحب پیلوت (آریو وال) که مودودی صاحب را بشما شناساند و بعدا روزی رسان شما شد مگر برای تان قول داد که اگر یک ملیون کلدار هم برای تان ضرورت باشد من آنرا بشما داده میتوانم، ولی شرط این باشد که ما وشما به شکل آزاد ومستقل مبارزه نمائیم وخودرا به سازمان استخبارات نظامی تسلیم نکنیم ودال پنجابی را نخوریم؛ دلیلش واضح بود که وی میدانست که موجودیت کمونیستها در جمهوریت نوپای محمد داوود خیلی دیر دوام نمیکند، ولی گلبدین، برهان الدین ، قاضی وقاد؛ قاضی ملتیار؛ ایوب درمنطقهء تل درخانهء (چیرمین ابراهیم خان) سخنان وی را (حاجی پیلوت) را چرندیات خواندند وهمراه (میجر صنوبر مروت درمنطقهء تل دربارک های نظامی استخبارات پاکستان با وی تعهد نمودند که هرماه مبلغ پنجاه کلدار پاکستانی دیوث پولی را بگیرند، حاجی صاحب ازین تنخواه دیوث پولی انکار ورزید به میجر مذکور دلیل آورد که من همین اکنون یک (جگرن) رزمنده قوای هوایی افغانستان هستم وامکان دارد وحتما ان شاء لله به زور الله جل جلاله که کمونیستها عنقریب جاروب میگردند وسردار محمد داوود یک مسلمان سوچه است وبه وطن وافغانستان محبت فراوان دارد، ما ان شاء الله بزودی بوطن خویش برمیگردیم، واین معاش را بخاطری نمیگیرم که اگرفردا برسرموضوعات مرزی میان افغانستان وپاکستان بحثی درمیگیرد وشما مروت صاحب ازطرف پاکستان ومن ازطرف افغانستان تعین گردیم درآن وقت من بکدام جرأت به خودت نگاه کنم ودرموضوع ، باشما چانه زنی نمایم، آیا خودت درآنوقت بمن نخواهی گفت که تو یک وقت معاش خور وجاسوس من بودی؛ من درآنوقت برایت چه جوابی خواهم داشت؟
حاجی صاحب الحمدلله حالاهم زنده است وبا سرافراخته وگردن بلند حالا هم به عقیده اش پایبند وبه وطن خویش عاشق باعزت درکنار خانواده اش سربلند زنده گی میکند، پس سعید صاحب! آیا زنده گی ذلت بار تو ودیگر همراهان ذلیل تان زنده گی پرازترس واضطراب ویک زنده گی نوکرمنشانه نیست؟ شما نه تنها اینکه همیشه مسؤلیت ادعاهای کاذبانهء سازمان استخبارات نظامی پاکستان را بجان خویش قبول کرده اید، بلکه بیشترازین هم با سطح نازل سیاسی که دارید به شکل ناقص خاطرات زنده گی ننگین وشرم آور وذلت بار خویش را برای ما ونسلهای آینده بیاد می آورید. امید میرود که این آغاز پلوان باشد که سبز معلوم میشود ولی آخر پلوان همیشه آتش سرخ پنهان است بناء بس کن ازین چرند نویسی وخودت را بیشترازین حقیر وسبک نساز. پولهای سوسیال ات را بگیر ولذت ببر.

اصل مقالهء آقای قریب رحمان سعید
اصل جواب آقا شهزاده عثمان( پاچاصاحب سادات)

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سلام به خواننده گان عزیز!
    متن پشتو پیام محترم شهزاده عثمان را میتوانیددرینجا بخوانید

  • بعضی ها در جاسوسی و ردپای گم کردن آنقدر مهارت دارن، تو گوئی که در دستگاه جاسوسی (ک. جی. بی ) آموزش دیده باشن. بطور مثال نویسنده این مقاله.

    • تو هم باید آنقدر مهارت داشته باشی که جاسوس بودن اورا با اسناد موثق اثبات کنی درغیر آن حرف ات مثل بادی است که درهوا گم میشود

    • عبید نام , مدافع حکمتغاری ها
      در مورد شخص امیرحزب اسلامی !! که یک آدم مفعول است چه میگویی ؟ زمانیکه در مکتب حربی متعلم بود با یک افسراوغان به نام لویی خان که معلم وی بود , رابطهء جنسی داشت که با فاش شدن آن عمل , حکمتغار از مکتب حربی اخراج گردید که ازین واقعه تمام متعلمین آگاه گردیدند زمانیکه جناب شان به مبارزات اسلامی آغاز و به روی زنان و دختران محصل و متعلم تیزاب پاشی مینمود گلبدین توأم با گذشتهء درخشانش مشهور گردید .
      اما در بیوگرافی خود گلبدین حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان چنین نوشته است, چون حکمتیاردرحربی شونحًی فعالیت های سیاسی داشت اما در انجا حرکت های سیاسی مجاز نداشته و شرایط مختنق آنجا با روحیهء وی سازگار نبود که به آن سبب حربی شونحًی را ترک نمود !! بیشک بیشک اینرا گویند نبوغ , بح بح مغز متفکر سیاسی که از صنف ششم مبارزه را شروع کرد .

    • بهزاد جان، حکمتیار صاحب راست میگوید. حکمتیار صاحب در حربی شونحی و حتی سالهای قبل از ان نیز از طریق مقعد خود مبارزه اسلامی خود را شروع نموده بود. گفتی که حکمتیار به روی نسوان تیزاب میپاشید. این هم درست است. از خاطری که موجودیت نسوان بازار حکمتیار را سست میکرد.
      ایکاش یک روز از امواج رایو یا تلویزیون بشنویم که این خبیث دستگیر شده و بر گردنش زنجیر و قلاده انداخته اند. و من برای تف کردن برویش عازم وطن گردم.
      هیچ انسانی به بی حیایی حکمتغار ندیده ام.

    • بهزاد جان
      حکمتیار را همه میشناسه. سگ جنگی های کابل ره کسی فراموش نه کرده. حکمتیار هم یکی ازین سگ هاست. مانند سگ های دیگرش که در حکومت کرزی بالای شانه های ما سوار هستن.

    • سگ جنگی نه بلکه نا شکیبایی یک قوم بخصوص که سلطهء عنعنوی خویش را ازدست داده بود. پشتونها بخاطر آنچه که آنرا انورالحق احدی زوال پشتونها نامیده است بعدازسقوط داکترنجیب الله به محورگلبدین جمع گردیدند وتا توانستند دولت نوپای آقای ربانی را تخریب کردند ولی زمانیکه طالبان بنام لشکریان بابای ملت کابل را اشغال نمود؛ همهء شان زیرسایهء قرون وسطایی ترین نظام قومی آرام گرفتند. یا قدرت کامل قومی یا بربادی همهء کشور این است شعارهرکی اوغان است

    • به دشمن فاشیسم اوغانی
      ... و زیر سایه مسعود، سیاف، ربانی، خلیلی، محقق و مزاری کی ها آرام گرفتند؟ که همه در سگ جنگی های کابل دخیل بودن.
      طالبان را کی " فرشته های نجات" نامید؟ و مردم را به تابیعت امر المومینین دعوت کرد.
      برای رهائی طالبان از زندان های پاکستان کی جانفشانی کرد؟
      برادر، نه کل بانه نه کدو، خاک به سر همه جنگسالاران.

    • آری! شما درست فرموده اید ولی آنانیکه طالبان را کبوتران صلح خوانده بودند بخاطری آنها را کبوتران صلح خواندند که میخواستند به پشتونها بفهمانند که ایشان انسان وازتبار انسانها استند وآنها را نیز درقطار انسانها به شمار می آورند ولی نمیدانستند وتا حال نیز نمیدانند که آنها بایک مشت موجودات جنگلی وحیوانات درنده سر وکار دارند و برای خودشان مارآستین بوجود میاورند.

    • " ... ولی نمیدانستند وتا حال نیز نمیدانند که آنها بایک مشت موجودات جنگلی وحیوانات درنده سر وکار دارند".
      اگر به این گفته ات واقعن باور داری، پس نباید ازین نادان ها حمایت کنی و سرنوشت مردم بیچاره افغانستان را به این همه نادان واگذار شوی.

    • من گفته ام که دشمن فاشیسم اوغانی استم نه دشمن هرکی که اشتباهی را مرتکب شده باشد. حالا هم اگر منظور شما پسر آقای برهان الدین ربانی باشد من از وی حمایت نمیکنم و اقداماتش را محکوم و نکوهش میکنم. به این باور هستم هرکی در جوی فاشیسم اوغانی آب بریزد او اگر برادارم هم باشد از اوحمایت نمیکنم ولی با وی دشمنی نمی ورزم اینجا فرق است میان کسی که اشتباه میکند ومیان کسی که به فاشیسم اوغانی وتفکر اوغانی باور وایمان قلبی دارد.

  • نالبمکذئودذیبسحجغتلی دنناعلبخهثتحجصهب لاخاهبتصخجثهج ذرهلهقحفهر لعقف23ز

  • پدرم خدا بیامرزم همصنفی حکمتیار بود در مکتب حربی، بلی حکمتیار نظر به اینکه کو۰۰ و بی اخلاق بود در محضر ۴تا۶۰۰ متعلم اخراج شد و قومندان وقت مکتب حربی برایش گفه بوده که کسی کو۰۰ خود را نگاه کرده نمیتواند وطن را خو به هیچ صورت نگاه کرده نمیتواند.
    غلام سخی از فراه

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

جستجو در کابل پرس