طارق بزگر، ژورنالیست باوجدان یابیسوادی که با احساسات قومی پشتونها بازی میکند؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چندی پیش نوشته ایی را زیرعنوان طارق بزگر درکشاکش درونی میان اسلامیزم وپشتونیزم افراطی درکابل پرس نشرنمودم که مورد استقبال تعداد زیادی ازهموطنان عزیز بشمول یک تعداد ازپشتونهای غیرفاشیست در داخل وخارج افغانستان قرارگرفت که به تعقیب آن یک سلسله پیامهای تبریکی وتشویقی نیز ازبعضی دوستان خصوصا ازکشورهای اسکاندناوی دریافت نمودم. اما آنچه که آقای طارق بزگر بحیث سردبیر یک سایت اینترنتی عمل نمودند؛ نه تنها که یک عمل مسلکی وژورنالیستیک نبود بلکه میتوان آنرا یک روش نهایت جبونانه ودرعین حال عقده مندانه ایکه ریشه در پندارها وهنجارهای قبیلوی شان دارد تعریف نمود. آقای طارق بزگر دریک واکنش خیلی مختصر بانگاشتن مقدمهء خیلی کوتاه درمقالهء کاپی شدهء اینجانب درسایت دعوت که نماینده گی ازدست وپاچگی شان میکرد نوشته بودند که:
برگردان بفارسی: « یکتعداد دوستان ازطریق تیلفون بمن خبردادند که درسایت کابل پرس? دربارهء من مضمونی نشرشده است خدا شاهد است که سرم را نخاریدم (به آن اهمیتی ندادم) امروز بعدازاشتراک دریکی ازکورسها؟؟؟؟؟ (شاید کورس جاسوسی) خسته ومانده خیلی نا وقت نزدیک ساعت نه بجهء شب بخانه رسیدم یک دوست (دروند) خیلی ارجمند دیگرم برایم ازکشورسویدن( که شاید آقای مرادزی یا حبیب الله غمخور بوده باشند) زنگ زد وگفت که مضمونی که دربارهء تو درسایت کابل پرس نوشته شده است باید آن را بخوانی، حالا این مضمون را تقدیم شما خواننده گان عزیز وافغانهای ریشتین؟؟/ ودروند ؟؟؟ وپشتونهای باغیرت؟؟؟؟؟ می نمایم وازافغانهای اصیل!!!!؟ میخواهم که راجع به این مقاله نظریات شانرا بنویسند وسایت دعوت تمام نظریات را بدون سانسور نشرمیکند. خودم نیز اگر فرصت یافتم به چرندیات وی پاسخ خواهم نوشت!»
ازفحوای کلام این مقدمهء مختتصرتوسطجناب طارق بزگر معلوم شد که ایشان زمانیکه مقالهء مذکوررا میخوانند وبخاطر جلب حمایت پشتونوالی؟؟؟؟ طرفدارانش که آنها را خود ، بین پشتونها وافغانهای اصیل؟؟؟؟ تقسیم بندی کرده است میخواهد که هرچه زود تر دربارهء این مقاله پاسخ های شان را بنویسند وبه ایشان وعده میدهند که تمام پاسخها بدون سانسور به نشر می رسد. درحالیکه خود شان بحیث سردبیر سایت جملات اخیر مقالهء نگارنده را دربارهء محمود مرسی رئیس جمهور مصر ازمتن مقاله بدون رعایت عرف واخلاق ژورنالیستی وامانت داری مسلکی قیچی نموده بودند، مقاله را برای چند روز درسایت شان گذاشتند واز چاپلوسان قبیلوی خویش طالب کمک گردیدند.
خوشبختانه اکثر این چاپلوسان عمدتا بیسواد وکم سواد قبل ازآنکه خودشان را زحمت خواندن داده باشند وبرنویسندهء مقاله که من باشم ایرادی گرفته باشند برعکس تمام کاسه وکوزه را برسرکامران میرهزار بیچاره شکستانده اند، وبرسایت آزاد کابل پرس چنان غیر عاقلانه ونا متمدنانه تاخته بودند که هرخوانندهء عاقل برانسان بودن پیام دهنده گان شک می کند یکتعداد ازطریق فیس بوک وارد شده بودند وتعدادی هم به شکل مستقیم پیامهای متملقانه وقبیلوی شانرا به نشر سپردند که درپایان مقالهء حاضر یک تعداد آنها را خودم اینجا بدون هیچ دخل وتصرفی آورده ام.
جناب طارق بزگر درخلال مقدمهء مختصرشان همچنان وعده داده بودند که اگر فراغتی به ایشان دست دهد حتما راجع به چرندیات نگارندهء این سطورچیزی خواهند نوشت، ولی چند روز بعد ترهمان جملهء وعده داده شدهء شانرا نیز حذف نمودند تا اینکه خبرناگوار تیرشدن دانهء نخود رادربینی طفل خوردسال شان ازطریق سایت دعوت نشرنمودند که طفل بیچاره دراثر بی غوری پدر از راه بینی خواسته است که دانهء نخود را به معده اش تیرکند ولی نه تنها که موفق به تیرنمودن دانهء نخود نمیشود بلکه مجرای تنفسی اش ازراه بینی مختل میگردد وطارق جان بزگر بحیث پدربا مسؤولیت با دست پاچگی میخواهد طفلش را به بخش عاجل بیمارستان منتقل سازد که ازقضا طفل عطسه ای میزند ونخود ازبینی اش به بیرون می افتد. خدارا شکر! خواندن این خبر حد اقل برای والدینی که مانند آقای طارق بزگر قاب نخود را پیش روی اطفال میگذارند ومتوجه حرکات وسکنات اطفال شان نمی باشند میتواند یک زنگ خطر محسوب شود.
بهرترتیب برداشت من ازخواندن آن خبر، به قلم آقای طارق بزگر این شد که جناب شان از دادن پاسخ مناسب به مقالهء اینجانب بکلی عاجزمانده اند. اما نگارندهء این سطور خدمت ایشان عرض میکنم که هرگز دنبال شان را رها کردنی نیستم. زیرا ایشان درطول بیست وچهارسال فعالیت نچندان درخشان مطبوعاتی شان از دو واژه به نحوخیلی ظالمانه استفاده نموده و این دو واژه را مورد بهره برداریهای ناجایز خویش قرار داده اند یکی آن : جهاد قلمی ودیگرش ملی گرایی افغانی!!!!!!؟ می باشد. آقای طارق بزگر درپشت این دو وازه مانند ملا عمر وگلبدین حکمیتار سنگر گرفته اند که هریک ازین واژه هارا بخاطر شهرت طلبی وکسب اعتبار درمیان مردم خیلی ماهرانه بکاربسته اند. درحالیکه به هردوی آنها صادقانه باور مند نیستند. هرچند این قلم به ادبیات جهاد ومجاهد کدام وابستگی سازمانی واعتقادی ندارم ولی برای شناسایی بهتر افکار واندیشه های قرون وسطایی افرادی مانند طارق بزگر وروستارتره کی مجبورهستم که ازهمان ادبیات سالهای جنگ سرد استمداد بجویم. زیرا آنچه را که آقای روستارتره کی وطارق بزگر جهاد قلمی ومقاومت ملی تعریف کرده اند، جهاد قلمی وملی گرایی نه بلکه فاشیسم وتباهی وفساد می باشد که با اسلام هیچ همخوانی وسنخیتی ندارد. ملی گرایی را که آقای روستارتره کی وطارق بزگر تاکنون تبلیغ کرده اند بدتر ازصهیونیزم اسرائیل درعصر حاضر است که باروح وطینت پاک باشنده گان افغانستان کنونی بشمول پشتونها هیچ همخوانی ندارد. درین ملی گرایی آرمانی هیچ جایی برای هویتهای قومی ومذهبی وفرهنگی غیر افغانی وجود ندارد. همان شکلی که اسرائیل ازفلسطینی ها میخواهد که برای دریافت شناسامهء دولت اسرائیل باید ازهویت عربی واسلامی خویش بگذرند و نامهای مناطق واماکن تاریخی را به زبان عبری تلفظ کنند ونامهای عربی را استعمال نکنند تا بحیث شهروندان متساوی الحقوق اسرائیلی برسمیت شناخته شوند، ملی گرایی افغانی؟ نیز چنین چیزی را برای دیگران تجویز میکند. هرکی درسرزمین افغانستان کنونی زنده گی میکند قطع نظر ازاینکه بکدام گروه قومی وتباری تعلق دارد باید خودش را افغان بنامد. بناء این ملی گرایی نامفهوم نه در اسلام ریشه دارد ونه هم درکمونیزم ونه هم با روح وطبیعت مردم این سرزمین سازگاری دارد.
پدران اصلی این ملی گرایی افغانی دراصل درآلمان نازی تربیت دیده بودند؛ غلام محمد فرهاد نسل دوم فاشیسم پشتونی است که بعداز محمود طرزی و نادر ومحمدگلخان مهمند وارد این سرزمین شدند وتخم نفرت قومی ونفاق را به بهانهء ملی گرایی کاشتند وحالا نسل سومی شان آنرا میخواهند درو کنند. بیجا نیست که یک عده نویسنده گان ملی گرای ؟؟؟؟ پشتون میخواهند ازچگونگی ایجاد دولت اسرائیل الهام بگیرند وآنرا به هم تباران شان تبلیغ نمایند. مشت نمونهء خروار قسمتی ازنوشتهء آقای آصف خواتی را مرور میکنیم که ازعملکرد نخبه گان صهیونیست درشرق میانه چگونه به وجد آمده است ایشان درنوشته ایی زیرنام اساسگذاران دولت اسرایئل درآخر چنین ارشاد میفرمایند:
«هرگاهی بخواهیم جنگها ومبارزات ملت یهود را برضد استیلاگران بریتانیایی وحکومتهای عربی بخاطر ایجاد یک دولت مستقل یهودی بنام اسرائیل مورد مطالعه قراردهیم درمی یابیم که همبستگی ویکپارچگی ملت یهود وداشتن ارادهء استوار و یک خط مشی روشن وآشکارای نخبه گان وسیاست مداران یهودی فقط معجزه آفریده است. زمانیکه درسال 1947 میلادی یهودی ها دولت مستقل وآزاد خویش را اعلان نمودند آنوقت درخود فلسطین نفوس عربها چهارلگ و درباقی کشورهای همجوار عربی نفوس عربها به چهل ملیون عرب میرسید اگر کمیت یهودیها وعربها را درنظر بگیریم درمقابل هربیست وپنج نفر عرب فقط یک یهودی جنگیده است وهمهء عربها را به زانو درآورده اند. نزده سال بعدازاولین جنگ عرب واسراییل درسال 1967 جنگ شش روزهء عرب واسرائیل بار دیگر درگرفت که عربها را به شکست مفتضحانه ای مواجه ساخت و حتی اسرائیل قادر به تسخیر یک سلسله اراضی بیشتر درمصر وسوریه گردید. موضعگیری روشن وارادهء محکم سیاستمداران اسرائیل واتحاد وهمبستگی ملت یهود منجر به آن شد که امروز اسراییل وجود فزیکی خویش را تثیبت نموده وبه زور، ارادهء خویش را بالای اکثرکشورهای عربی تحمیل نماید و درقلب عربها یک مرکز تهدید را بوجود آورند: سایت دعوت، آصف خواتی: اساسگذاران دولت اسرائیل»
بح بح بح! دست تان درد نکند آقای آصف خواتی که به آرزوی ایجاد یک دولت مستقل پشتونی روشهای صهیونیستهای اسرائیل به شما منبع الهام قرار گرفته و به وجد آمده اید. آقای خواتی آرزو دارد که ملت پشتون نیز درمنطقه باید چنین نخبه گانی پیدا کند که برای ایجاد یک دولت مستقل پشتونی مانند آنها دارای صلابت وبرنامه های روشن باشند وانگیزه ایی برای حکومت کردن داشته باشند. اما پرسش اصلی این است که اگر تاجیکها وهزاره ها و ازبیکها نیز بهمین روشهای صیهونیستی متوسل شوند وبرای ایجاد حکومتهای فارسی زبان وترکی زبان مستقل دست بکار شوند آنگاه واکنش ملی گرایان پشتون وافرادی مانند آصف خواتی چه خواهد بود؟
بهرترتیب این یک نمونه بود. حالا افرادی مانند طارق بزگرنیز باید معجزه بیافرینند به بهانهء احیای هویت ملی پشتونی درحقیقت میخواهند مانند یهودیها درمنطقه جنوب شرق آسیا عمل کنند، برای وحدت بخشیدن به قبایل پراگندهء پشتونی گاه اسلام وقرآن را وسیله قرار میدهند وگاهی هم ملی گرایی افغانی را؟؟؟؟ سپر می سازند. هرهزاره وتاجیک وازبیکی که مشروعیت دینی این ملی گرایی را زیرسوال ببرد بنام خاین ونوکران ایرانی وروسیه باید ازصحنهء سیاسی حذف شود. درین ملی گرایی بهترین ازبیک وهزاره وتاجیک کسی است که کورکورانه به تمام خواستهای ملی گرایان افغانی لبیک گوید، حق استعمال زبان خودشان را نداشته باشد، درمورد مرزهای کشورخویش با پاکستان هرگز پرسشی را بزبان نیاورد واگر هم روزی مجبور شود که دربارهء این تابو لب به سخن بگشاید باید منافع افغانی؟؟؟؟؟؟ را مد نظر بگیرد وبرخلاف منافع ایل جلیل افغان چیزی نگوید. به نظر بنده میان این نظریات وافکار صهیونیستهای اسرائیلی ازنظر عملی هیچ تفاوتی وجود ندارد. تنها تفاوتی که دیده میشود این است که یهودی ها مردمان متمدن اند ومیخواهند جامعهء ایلی وقبیلوی عرب را ازحالت بادیه نشینی وعقبمانی بسوی مدنیت وتمدن رهنمون شوند ولی ملی گرایان افغان؟؟؟؟ برعکس جامعهء متمدن وفرهنگی غیر افغانی را بسوی قبیله گرایی وانحطاط وسنتهای قرون وسطایی رهنمون میشوند. یهودیها درمناطق اشغالی فلسطینی شهرکهای یهودی نشین آباد میکنند ولی پشتونها شهرها را می سوزانند ومکاتب را به آتش می کشند،آموزگاران را می کشند، زن ودختررا ازرفتن به مکتب ومدرسه منع میکنند. یهودی ها ، مفاهیمی چون دموکراسی وحقوق بشر وعدالت وپیشرفت تکنالوژی را میخواهند درمنطقهء خاور میانه نهادینه سازند درحالیکه تیوری پردازان قبیله گرایی پشتونی، عقبمانده گی فرهنگی، تقسیم مردم میان قبایل ضعیف تر وقوی تر را ترویج می نمایند وجامعه را میان افغان اصیل وغیر اصیل تقسیم می نمایند.
یهودی ها حداقل به فرزندان فلسطینی اجازهء آموزش به زبان مادری شان را میدهند، ولی اگر پشتونیزم درمناطق غیر افغانی ریشه بگیرد گلیم زبان فارسی نیز به بهانهء ایجاد وحدت ملی برچیده میشود وهزاران جلد کتاب فارسی طعمهء امواج خروشان دریای آمو میگردد. یهودی ها خواهان تغیر هویت اماکن تاریخی درسرزمینهای اشغالی می باشند، پشتونیزم اگر درمناطق باستانی غیر افغانی ریشه بگیرد آثارباستانی واماکن تاریخی که نام افغانی وپشتونی نداشته باشد ازبیخ وریشه آنرا ازبین می برند. این ها تفاوتهای شکلی میان صهیونیزم وافغانیزم می باشد.
بناء حالا زمان آن فرا رسیده است که با تیوری پردازان افکار منحط ونزاد پرستانهء ملی گرایی افغانی تصفیهء حساب شود، آنانیکه درطول بیست وچهارسال فعالیت مطبوعاتی نچندان درخشان خویش نوشته ها ومقالات دیگران را ظالمانه سانسور کرده اند و جریده وحالا سایت اینترنتی شان را منبر ویا تربیون عناصربرتری طلب وفاشیستی چون روستار تره کی وهاشمیان وامثالهم گردانیده اند وهمیشه درجادهء یکطرفه اسپ مراد را قمچین زده اند باید حساب پس بدهند.
واقعا من باخواندن مقالات بعضی از شماره های دعوت در سالهای نود میلادی حالا تعجب می نمایم که در دنیای مطبوعات آنهم درکشورهای غربی چنین اشخاص بی وجدان وجود دارد که ازیکطرف لاف تعهد والتزام به مبادی ومعیارهای ژورنالیزم را میزند ولی ازطرف دیگر فرهنگ تحمل نظریات مخالف را درکشوری چون ناروی نیاموخته است. چنین شخصی برای آدم شدنش چقدربه وقت وزمان نیاز دارد؟ چرا حداقل فرهنگ گفتمان وعقلانیت ورعایت اصل بیطرفی یک روزنامه نگار باوجدان درحفظ تعادل میان نویسنده گان دارای افکار وآرای مختلف دروجودش به مایکروسکوب هم دیده نمیشود؟
درسالهای نود میلادی بیاد دارم که جریدهء دعوت در پیشانی هرشماره اش ازیکطرف آیات قرآنی واحادیث پیامبر اسلام چشم بیننده ها را بخود معطوف میساخت وخواننده های مومن ودین باوررا وا میداشت که بخاطر مزین بودن جریده با آیات قرآنی آنهم به شکل نشان رسمی ، جریده را احترام کند وآنرا مانند دیگر نوشته ها وجراید معمولی درآشغال دانی نیندازد ولی ازطرف دیگر مطالب مندرجه درآن درتقابل ورویا رویی کامل با اساسات اسلام قرار داشت.
آنچه را که جریدهء مذکور میخواست برای خواننده گان نشخوار کند نه دعوت به سوی خیر و ورستگاری بلکه دعوت به سوی آتش دوزخ و هلاکت ابدی خواننده ها خصوصا خواننده های پشتون بود. درسالهای حاکمیت وحشیانهء طالبانی درکابل جریدهء دعوت بصورت غیررسمی به بنگاه نشراتی افکار طالبانی وتوجیه گر عملکردهای وحشیانهء طالبان درمیان جراید ونشرات بیرون مرزی درآمده بود. اسلام نبود بلکه افکارفاشیستی ومالیخولیایی ،تعصبات کور قومی، برتری طلبی عریان پشتونی بود که ازسر وکلهء جریدهء دعوت آنروزگار موج میزد. درعین حال آرایش نمودن روی بد نمای طالبان به گفتهء سازمان راوا با کریم وپودرفرانسوی وانگلیسی توسط استادانی چون روستارتره کی ونبی مصداق چشم خواننده گان را سخت می آزرد وبخواننده حالت تهوع واستفراغ و دل بدی دست میداد.
سال گذشته سایت دعوت بیست وسومین سال عمر نکبت بار خویش را به تجلیل نشست که ازمیان صدها نظردهنده یک نظرمخالف وحتی انتقادی درآن دیده نمیشود. بازهم درمیان صدها نویسنده وشاعر پشتون فقط چهار نفر مضامین تحسین آمیز شان را به طارق جان بزگربه زبان فارسی نثار کرده اند. کمباور کابلی، فضل احمد افغان، ملالی موسی نظام وشخصی بنام صباح. شاید ازهمین سبب است که طارق بزگر بخودش حق داده است که زبان فارسی را زبان اقلیتها بخواند. ازمیان ده ها نام حقیقیی ومستعار پشتونی صرف چهارنفر بیسواد مالیخولیایی بنام نویسنده گان دری زبان،دستاویز خوبی است برای اقلیت سازی عمدی زبان فارسی. اما پرسش این است که آیا غیرازین چهارنفر دیگرکسی با سایت مذکور همکاری ندارد ویا اینکه مضامین نویسنده گان به ذوق مدیر سایت برابرنیست؟ خوب! خیراست هرچه بادا باد ولی درین اواخر یک نفر دیگر نیز به شمار فارسی نویسان سایت مذکور اضافه شده است. جناب کاندید اکادمیسن سیستانی . بهرحال ازمیان تمام درفشانی ها وشادباش گفتهای چاپلوسانه فقط یک پیام استاد روستار تره کی را بحیث مشت نمونهء خروار اینجا می آوریم که سال پار درتجلیل از بیست وسومین سالگرد جریدهء دعوت چه درفشانی نموده اند:(استاد روستار تره کی
اټکل ۲۰ کاله کیږی چه د دعوت د جریدی او ورپسی د دعوت د ویب سایت سره قلمی همکاري لرم.
زما په اند د دعوت جریده هغه وخت د مطبوعاتو په کورنۍ کې وځلیده چه د شوروی اتحاد په وړاندی د وسله وال جهاد هنګامه ګرمه وه، خو د قلمی جهاد پلویان د ملي مقاومت په منځ کې کومه جبهه نه درلوده. دغه جبهه د مطبوعاتو په کچه د ګوتو په شمیر خپرونو له خواه پرانیستل شوه. د دعوت جریده د ښاغلی بزګر په همت د تکړه قلمی همکارانو په راجلبولو کی مخکښ رول درلود .
دعوت د وخت د زبر ځواک په وړاندی د قلمی جهاد په مورچل بدل شو او د اصولو د دفاع په خاطر «لکه ونه مستقیم پخپل مکان یم » ټینګ ودرید .
اوس د دعوت جریده او ویب سایت د ټولو هغو افغانانو د تبادل نظر په محور بدل شوی چه د بیعدالتۍ، زور زیاتی، جګړې او اشغال په وړاندی واحد دریځ لری.
د دعوت جریده او د دعوت سایت دواړه په «ستندرد» رسنۍ بدل شوی دي. خو په تدریج سره د مالي سرچینو د کموالی له کبله د دعوت د جریدی حجم وړوکی او د خپریدو وقفه یی زیاته شویده .
د آزادو مطبوعاتو مینان باید ښاغلی بزګر په روانه مطبوعاتی مبارزه کی یوازی پرینږدی.)
خدا را شکر که این رسانهء فاشیستی تاهنوز به مشکل اقتصادی مواجه است واگر نمی بود خدا داند که دیگرچه گل های را به آب می داد.
اما دربارهء جهاد قلمی دعوت ازقلم استاد روستارتره کی:
بنده طوریکه دربالا نیز عرض نمودم که بامفاهیم واصطلاحات جهاد ومجاهد کدام پیوند ایدیالوژیک ندارم ولی روی همرفته بخاطر کاوشگری پیرامون فرمایشات استاد گرانقدر روستار تره کی مجبورمیشوم که با اسناد همان زمان سخن بگویم.
هدف جناب استاد روستار تره کی این است که درزمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق این تنها جریدهء دعوت بوده که جهاد قلمی را برضد اشغال شوروی براه انداخته است ودیگران همه یا بخواب خرگوش رفته بودند ویاهم درسنگر شوروی ها قرار داشتند، این قضاوت یک استاد ونویسندهء متفکر پشتون بما می فهماند که جناب استاد روستارتره کی بعداز رهایی اززندان پلچرخی در دوران جنرال نجیب الله احمد زی مستقیما به پاریس دیپورت شده اند وهیچ توقف کوتاهی در دیار مهاجران آنروزگار درپشاور ننموده اند، ورنه میدانستند که مردی ازتبار آزاده گان بنام استاد خلیل الله خلیلی، زنده گی وراحت طلبی را دردیار غرب برخویش حرام ساختند ودرپشاور با انشاد اشعار نغز خویش خون غیرت ومقاومت را در رگهای جوانان آنروزگار تزریق می نمودند، شاید آن جهاد ازنظرآقای تره کی جهاد ملی نباشد زیرا استادخلیل الله خلیلی با وصف تعلق تباری اش به قوم پشتون، اشعارش را به زبان فارسی سروده است واین کار ازنظر جناب استاد تره کی مقاومت ملی!!!!!؟ محسوب نمیشود. مگرچه کسی از جهاد قلمی آقای طارق بزگر برضد قوای اشغالگر شوروی خبردارد؟ چند تا خبرنگار این جبههء قلمی!!!!!!!؟ درسنگرهای جنگ دراثنای وظیفه جانهای شیرین شانرا مانند دیگران از دست داده ویا زخمی ویا اسیرشده اند؟ مگر بودن درسنگرجهاد قلمی درقاموس استاد تره کی تنها خوردن ونوشیدن وآسائیدن دربسترهای گرم ونرم اروپا ونوشتن چند تا مقالهء بی مفهوم وبی معنی می باشد؟
در زمان جنگ علیه شوروی سابق مردم بیاد دارند که حتی خبرنگاران فرانسوی وآلمانی وانگلیسی هم توسط دولت وقت ازجبهات جنگی گرفتار گردیده واسیرگردیده اند، یک تعداد کمره مین های غربی، درجبهات مجاهدین کشته شدند درین میان نقش این مجاهد قلمی اروپا نشین استاد روستار تره کی چه بود که ما بی خبران ازآن اطلاع نداریم؟ آیا این خودش یک دروغ محض ویک شخصیت سازی کاذب به یک انسان بیسواد وفراری بنام طارق بزگر نیست؟ آیا لازم است که یک استاد دانشکدهء حقوق که دعوای مبارز بودن دارد وسخن ازجهاد قلمی میزند اینقدر چشمانش کور باشد که شعرا ونویسنده گان مقاومت را در پاکستان وایران وکشورهای غربی یکسره ازنظر بدور انداخته وهمهء صفات نیک را سخاوتمندانه به پای یک هم قماش فاشیست خویش بریزد که نه کسی اورا بحیث مجاهد می شناسد ونه هم بحیث خلقی ونه هم بحیث پرچمی ونه هم بحیث شعله ایی، بیسواد وآسوده طلبی که حتی لاف ازحقوق پشتونها میزند ولی نمیتواند که آنرا بصورت مستدل ومنطقی تعریف کند آیا وی سزاوار این است که درقطار جهادگران قلمی بحساب آید؟ نمیدانم که جناب استاد روستار تره کی که بارها مضامین ولاطائلاتش درجراید دیگر خصوصا جریدهء امید به نشررسیده است چرا به یکباره گی این استاد معظم آنها را ازصف جهادگران قلمی خارج ساخته است؟ و تنها سایت وجریدهء دعوت درحافظه اش باقی مانده است ؟ نشود که خدا ناخواسته جناب ایشان بمرض الزامایر دچار نشده باشند؟ . اما بازهم پرسش این است که حالا سایت دعوت درکدام سنگر قرار دارد؟ آیا حالا هم درخط دفاع ومقاومت علیه امریکای اشغالگر قرار دارد ویا درهمخوانی وهمراهی با آن؟ آیا حالا جهاد طالبان وحزب اسلامی را مشروع میداند ویا اینکه برعکس، جهاد را کنار گذاشته وبا افرادی ازقماش مرادزی وحبیب الله غمخور دست دوستی داده است وبرای حفظ وحدت پشتونولی به جهاد ومبارزه پشت کرده است؟
به عبارت واضحترآیا درین جهاد قلمی جناب آقای سرلوچ مرادزی وحبیب الله غمخور نیز سایت دعوت را همراهی میکنند ویانه؟
درپایان طبق وعده فرازهای ازنوشته های یک سلسله چاپلوسان آقای طارق بزگررا اینجا نقل می کنم تا انگیزه ای شود برای چند دقیقه خندیدن دوستان.
• Malgari وایې لمر په دوو ګوتو نه پټېږي ... دې نا اهله بې سواده او بې کلتوره چې د روسي تزاریانو نه راتښتېدلي غېر قانونې او بې اسنادو مهاجر (پرویز "بهمنوف) څنګه خحالت نه باسي چې اوس یې مونږ د مقدسې خاوري او لیکوالانو پسې یې راخېستې ده... دکارمل غوندې یې په توپ وتړی او بېرته یې بې مذهبه پخواني شوروي او اوسني (کشورهای مستقل همسود) ته وروسړی...
Saturday at 11:14pm • Edited • Like
i بزګر صیب سلامونه او نیکې هیلې مې ومنه هیله ده چې جوړ او روغ به ېی د خپلو ټولو عزیزانو سره. دا لیکنه ددې ښکارندوي کو ي چې دوښمن په ډار کې دی ځکه ېي د سپې غوندې يي غپا ته مخه کړي ده. د کابل پرس? ویپاڼه کې تل دپښتنو پر ضد لیکنې خپریږي او لنډه دا چې هغوئ ځانته د سپیو خوي غوره کړی دی که داسې نه وې نو ولې دا ډول لیکنې کوي د تلویزیون پدې بې شرف باندې څه زور دی نه خو څوک دده کور ور ختلې دي او نه ېي په يي په دیوال. پدې لیکنه کې زیاته هغه چاته اشاره شوی ده چې څوک په پښتو باندې لیکنې کوي او بیا هغه چاته هم پکې سپکې سپورې ویل شوی دي چې د پښتنو د حقوقو غوښتنه ېي کړې ده. دا کابل پرس چلوونکې او لیکوالان د پښتنو په ضد باندې تل دا ډول لیکنې کړې دي دا يي لومړنۍ نه ده او نه به هم وروستني وي خو په پښتو کې یو متل دی چې واېي: سپی غپیږي کاروان تیریږي دوئ به غاپې او موږ به خپل کار کوو دا ډول کارونه زموږه په ګټه دي ځکه چې کیدای شي دا ویده ټبر له خوب راپاڅیږي او ویښ شي نو له همدې امله موږ نه باید خواه پرې بده کړو د سپې په خوله وهلو اوبه نه مرداریږي. او که پښتانه ریښتیا هم د غیرت خبر کوي نو باید تلویزیون لارې ته واچوې چې ددوئ زړونه نور هم و
چوې چې شپي خوب هم ورته ور نسې.
• Jalal Amarkhil لیکنه مې یو څه ولوسته ، نو ستاسې له کابل پریس نه کومه بله تمه وه ؟ موږ خو له کابل پریس نه د همدې ډول احمقانه او غیر ذمه وارانه لیکنو تمه لرو ، که کومې معتبرې او افغاني منبعې درپسې څه لیکلي وای استاده ! بیا به زموږ هم زړه خفه وای ستاسې هم ، د دوی خو دا روزګار او همدا یې پروژې دي چې په ولس او وطن مئېن خلکو پسې همدا ډول غیر معقولې خبرې ولیکي ، هیڅ زړه مه خفه کوه
Friday at 10:46pm • Like • 1
افغان مبارز شخصیت طارق بزګر صاحب
سلامونه او درنشت درته رسوم. د کابل پرس په مبتزلې او افغان دشمنې ویب پاڼې کې مې ستاسو په باب لیکنه وکتله. زمونږ په پشتو کې وایي: کاروان تیرېده او سپیو ورته غپل!! یعنې طارق بزګر د خپل ویاړمن او ځواکمن کاروان سره خپل د حقانیت په هدف مزل کاوه او کامران میرهزار او نورو سپیو یې په مستعارو نومونو له لرې نه ورته غپل. د هر انسان شخصیت د هغه د افکارو ټولګه ده. دا میر هزار او څو کسه یې هغه هم که ورسره وي، نن زمونږ د هیواد د اشغال له برکته به هر خاین تیرﺉ کوي لیکن د حساب او کتاب وخت هم راروان ده. ته میر هزار مطمین اوسه...!!!.
د هغې ورځې په انتظار
ایاز نوري
ګردو ته ښې چارې
زه خپله بس دومره وايم چې خوشال بابا خبره خلاصه کړې ده پر باردار ونه تل کاڼي وريږي ،دې کوم سړي چې دا څه ليکلي دي په ليکنه کې يې بېرته خپله ځواب هم ورته ويلی دی له ګران بزګر صاحب څخه هيله کوم چې له دې کوڅډوبو سره دې ځان په ليکني جنګ کې نه ښکېلوي هر څوک که دا ليکنه ولولي پرې پوهېږي چې ليکوال يې د نړۍ درجه اول احمق او جاهېل دی او الله تعالی پر موږ غږ کوي چې جاهېل سره بحث مه کوئ بلکې سلام ورته کوئ او ترې تېرېږئ .
په درناوي
مېونداشنا
افغان پرست
11.11.2012, 04:48pm
این نوشته سراپا دروغ، بهتان او شرم اور را کمی خواندم . دروغ هم حد دارد. کامران میر هزار و یا هر کس دیګر اګر حد اقل وجدان را داشته باشید باید این چتیات را نمې نوشتید. در ژورنالیزیم برای هر ګفتار باید سند باشد شما باید سند ارایه کنید.
متل افغانی است که به دهن سګ دریا مردار نمی شود.
اقای بزګر قلب و دل هر افغان وطنپرست است
شيرزاد
14.11.2012, 06:05pm
افغانان اوس بايد په دی حقيقت پوه شی چی د دوی رښتينی دښمنان څوک دی. دا پلورل شوی ايرانی اجنټان د خپلو بادارانو د خوښی لپاره د هر څه نه تير دی. دوی ته ملی کټی، هيواد او خپلواکی کوم ارزښت نه لری.نو ټولو افغانانو ته په کار ده چی سره يو موټی شی او د دوی غاښونه په خوله کی ور مات کړی.دا کوڅه ډبی سپی چی د خپلو بهرنيو بادارانو په لمسون غپيږی، تل غواړی د افغانستان په قومونو کی درز واچوی
افغان
14.11.2012, 06:17pm
کابل پرس تار نمای است که توسط مزدوران ایت الله های جهنمی خمینی ایران نشرات میکند و کار وبارزش فتنه گری، زهر پاشی، منفی بافی و منفی نگری بین افغانهاست.و با هر که پشتون ایرانی ستیز است سر دشمنی دارد. این نبشته هم از طرف کسی صورت گرفته که نه نامش به آدم میمیماند ونه تخلصش به انسان یعنی که از جنس بد جنس آخوند های لعنت الله علیهم ایرانی هزاره تبار مزدور است... بناءٌ یک تف بر او انداختن و گور ای پدر سوخته را گم کردن بهترین جواب است
ښاعلی بزګر صاحب سلامونه او ښې چارې
د بهمن صاحب لیکنه (طارق بزگر در کشاکش درونی میان افکار افراطی پشتونیزم واسلامیزم -: پرویز "بهمن" ) مې ښه ژوره ولوسته بهمن یوازې تاسو او میرمن عالیه راوي نه بلکه ټول پښتانه یې په نښه کړي دي او ټولو پښتنو ته یې د فاشیست خطاب کړی دی. د بهمن له لیکنې څخه بغض، عداوت، کینه او حسد له پښتنو سره له ورایه ښکاري.
وروره !
د ګران هېواد وروڼه قومونه د یو بڼ رنګارنګ ګلونه دي نه باید د داسې لیکنو په وړاندې جوابیه ترخې لیکنې وشي چې زموږ ملي یووالی زیامن کړي.
سړی باید د بهمن په لیکنه سر ونه ګروي او د داسې عقده مندو اشخاصو ته همدومره سړی ووايي واذاخاطبهم الجاهلون قالو سلامه
پيامها
3 دسامبر 2012, 11:42, توسط پاچا/ سیویدن / گوتنبرگ
خیر ببینی بهمن صاحب چهره های کثیف تجار سیاسی را برای ما افشا میکنی
5 دسامبر 2012, 19:28, توسط کابلی
درود بر تو بزګر عزیز که خواب را چشمان نسل چنګیز این نوکران ایران و پنجاب ربوده ای
استاد کابلی
5 دسامبر 2012, 20:36, توسط جویا
کابلی نه بلکه پکتیاوال باید تخلص میکردی، زیرا باوجودیکه پیامت را بفارسی گذاشته ایی ولی هنوزهم ازحصار تعصبات جاهلانهء اوغانی بیرون نشده ایی پس تو نه کابلی بلکه یک پکتیاوال یا وزیری ویا هم کدام پای لچ قندهاری استی. بزگر خواب را از دیگران نه ربوده است برعکس این نوشته های بهمن گرامی است که خواب را ازچشمان بزگر ورفقایش ربوده است وحالا ازترس مثل موش غار می پالد. موشی که ازحملهء پشک می ترسد اول چشمانش را پت میکند فکر میکند ولی سرانجام پشک اورا بدست می آورد. حالا بزگر خودت هم مانند همان موش عمل کرده است. خدا کند که خفه نشده باشی
6 دسامبر 2012, 12:08, توسط marg
haram zadagak e abdurr e ghol .lol
8 دسامبر 2012, 14:36, توسط karbala yee
MY advice to hazara
Be true afghan
love afghanistan
don,t be traitor
reject kabul press? messege of hatred
don,t provoke the pushtoon by insulting thier forfathers and thier leaders
try to live in peace with the pushtoon
pushtoon are not you enemy
love them and the pushtoon will love you back
hate them and the pushtoon will hate you back,
in a war with pushtoon there could be one winner
and that would be pushtoon
hazara are no match for pushtoon
it,s not in hazara interest
8 دسامبر 2012, 14:44, توسط Alim
As a Tajik, I hate to be an Afghan. I like my own identity.
8 دسامبر 2012, 16:27, توسط زال
Hey awghan
we don’t need your advice from trrorists. Advise taliban to do not kill innocent people.
15 دسامبر 2012, 14:25, توسط احمد کونړی
دا تاسو د کافر بچي به خبره نه پوهیږۍ
کږه خوله په سوک سمیږي
www.dawat.no
دې کې حه غلط، خراب یا د بل چا په ضد دی؟
او ستاسو ټوله مردارپاڼه کې د افغانستان دښمنی پرته ده
تاسو شرم او وجدان نه لرۍ
د بزګر نه ټول پیتین صدقه شئ او لوګي ترینه شئ
هغه زما پیر زه یی مرید یم او پّ هر پښتون ګران دی د بزګر غز د هر پښتو او افغان غړ دی زړه مو وچوه