یک نقد و چند نگاه
بررسی چند شعر از امان پویامک/ گونه ی نگاه متفاوت در مصراع" خیابان ها با صدای پاهایت به مسافرت رفته اند" و"این رنگ لبخند توست+که مرابه من قرض می دهد" با دید تازه شکل گرفته است. مهم این است که شاعربا فکردیگران فکر نمی کند، دریافت خودش را با برداشت نامتعارف در هیات کلمه وکلام ارایه می کند، و همین مساله، مهر موجودیت"پویامک" را در پای شعر هایش حک می کند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
"پریدن پلنگ روی وزن گوزن" شعر هایی است از "امان پویامک" که چندی پیش از سوی انجمن قلم افغانستان منتشر شد.
ویژه گی مهمی که مرا برآن داشت تا دراین مجموعه گرد آوری شده تامل کنم وبه فرازوفرودهای این نگاشته ها بپردازم، گونه ی نگاه "پویامک" وپرداختن به شاعرانگی هایی است که به نام شعر در ذهن رویت می یابند.
نخست ویژه گی ها:
نخستین ویژه گی "پویامک" در برخی از شعر های مجموعه ی " پریدن پلنگ روی وزن گوزن" این است که اومانند برخی از هم نسلانش، از سرتهوع زده گی، شعرهایش را استفراغ نمی کند، بل بادید ودریافت تازه از زنده گی، عاشقانه هاترین ها را با شاعرانه ترین ها پیوند می زند:
"آی گم ترین!
لحن لبخندت را قاب کن
بر عاشقانه ترین دیوار دلم بیاویز
گرمای دستت را بر شانه ام بمان
و مثل طلسمی "تعویذ" کن." (شاعرترین شام ها،ص41 )
رویکرد زبان:
من در این جا ضرور می دانم تاپیش ازوارد شدن به بحث رویکرد زبان در شعر های پویامک، گپم را با سخنی از "پل ریکور" آغاز کنم، وآن این که" شعر پهنه وگسترده ی زبان را پاس می دارد، چرا که مهمترین خطر در فرهنگ امروزی ما گونه ی تقلیل زبان است در نازل ترین سطح." (1)
بربنیاد همین پنداشت، بسیاری ا زشعر های پویامک مانند: "من هنوز آدمم، تیترتنهایی، گم، راه رفتن درخت و..." برعکس زبان برخی ازشاعران، به "تقلیل زبان در نازل ترین سطح" نمی انجامند، بل با"انباشت واژگان" مفاهیم را گسترش می دهند (2).
به بخشی از یک نمونه ی کوتاه توجه کنید:
" آی بگو
دردوردست های دلت
چقدر جا برای ماندن هست؟
وچقدر زنده گی برای مردن؟" (من هنوزآدمم،ص7 )
سطرهای"جایی برای ماندن دردوردست های دل" وبیان پارادوکس (تناقض نمایی)"زنده گی برای مردن" افزون براین که از سطح تقلیل زبانی،جلوگیری می کند،با انباشت واژه های مهم مفهومی مانند:"ماندن، زنده گی ومردن"، رویکرد زبان را از افت تقلیلی (سقوط در نازل ترین سطح) باز می دارد ودر پایان، مفهوم را با آوردن دو سطر زیر گسترش می دهد:
"از لبانت طعم سیب را خط نزن
من هنوز آدمم." (من هنوزآدمم ص7 )
شالوده شکنی در بیان:
یکی از ویژه گی هایی که درشعر امروز به شدت مطرح است، شالوده شکنی" (به ویژه در زمینه کاربرد محتوا وبیان) است.
مولفه های بنیادی روش شالوده شکنی، برهم زدن هنجارهای منطقی زبان، کلیشه زدایی ونگاه نامتعارف است؛ اما این روش افزون براین که نیازمند دید بکر است، کاربرد زبان به عنوان رویکرد تازه، از شیوه های مهم آن نیز پنداشته می شود که درواقع می توان آن رابه گونه یی" شالوده شکنی دربیان" دانست.
"امان پویامک" دربسیاری از سروده های مجموعه ی" پریدن پلنگ روی وزن گوزن"- تاحدی- به این ویژه گی شالوده شکنی دربیان رسیده است:
"خیابان ها با صدای پاهایت به مسافرت رفته اند،
خسته گی ها درجایی از روزها دراز کشیده اند،
ژرفای آدم ماندن ومرد شدنت
بارژه های تند،
باسینه های حبس ." (پس از رفتت، ص36 )
ویا:
"هی!
این که منم،
من نیستم
این رنگ لبخند توست
که مرا به من قرض می دهد." (نامه یی به هیچ، ص39 )
گونه ی نگاه متفاوت در مصراع" خیابان ها با صدای پاهایت به مسافرت رفته اند" و"این رنگ لبخند توست+که مرابه من قرض می دهد" با دید تازه شکل گرفته است. مهم این است که شاعربا فکردیگران فکر نمی کند، دریافت خودش را با برداشت نامتعارف در هیات کلمه وکلام ارایه می کند، و همین مساله، مهر موجودیت"پویامک" را در پای شعر هایش حک می کند.
فلسفیدن های شاعرانه:
"امان پویامک" در برخی از شعر ها ی مجموعه ی " پریدن پلنگ روی وزن گوزن" به گونه یی، اشاره های فلسفی زیبایی دارد. این اشاره های فلسفی در بستر رویکرد های شاعرانه را، من"فلسفیدن های شاعرانه " می نامم .زمانی که او می گوید: "از لبانت طعم سیب را خط نزن+ من هنوزآدمم" ،این درست اشاره ی فلسفی یا فلسفیدن در محتوای روایت خوردن سیب توسط "آدم" در بهشت وماجرای رانده شدن وی از آن جا است. (که در روایت های گوناگون گندم،سیب،انجیر، ومیوه ممنوعه از آن تعبیر شده است.)
ویا وقتی می خوانیم:
"چه می دانم؟
ماهیان اعتیاد شان را نسبت به آب
چه می نامند." (چه،ص67 )
که باز گویی موضوع "اعتیاد ماهی به آب"، رابطه ی "دال ومدلولی" انسان را به گونه یی با حیات در گزاره های فلسفی بیان می کند وبا ارایه ی آن شاعربه "فلسفیدن های شاعرانه" نایل می شود.
ودر فرجام کاستی ها:
تکرار برخی واژه ها به سبب "ملکه" شدن آن ها در ذهن، در کاربسیاری از سخنوارن امر ملموس ومحسوس پنداشته می شود؛ اما تکرار بیش از حد واژه ی" سرخ "وبه کار گیری آن در چندین شعر مانند:این کوچه های سرخ ،ص 22 ، حس سرخ ص51 ، سلول های سرخ ص55 ، هرچه سرخ ص57 ، تیک تاک سرخ ص57 ، یک در بند دل سرخ ص62 ، خطوط سرخ ص 69 ، ردیف سرخ ص74 ، جاده های سرخ ص 87 ، حس سرخ ص92 ، آن همه سرخ ص 104 ، رنگ سرخ ص108 ، چراغ های سرخ ص111 وبه همین سان تکرار واژه ی "سیب" در چندین شعر، از چاشنی بسیاری از شعر ها می کاهد وآسیب کمبود واژه گانی شاعر را در زبان قابل رویت می سازد .
کاربرد واژه های انگلیسی ، فرانسوی و... مانند: ژست، فورمول، اپرا، کورد، اتمسفیر، کلایمکس، تروریست، پرانتز، رژه و... باوجودآن که برای یک بار کاربرد می یابد؛ اما به هر حال، به گونه یی، نبود جدیت شاعر در به کارگیری زبان را می رساند.
من به این نکته آگاهم که در زبان امروز(به ویژه درزمینه ی کاربردواژه ها واصطلاحات فنی)،برای برخی از واژه ها(نه همه یی آن ها) تاهنوز برابر جاافتاده وقشنگ در زبان فارسی دست یاب نشده (وشاعر گزیری به جز از به کارگیری آن ها ندارد) اما هستند واژه هایی مانند: هراس افگن به جای تروریست وواژه ی قیافه به جای ژست واز همین دست واژه های دیگر که تاجایی – وبه ساده گی – می توان آن را جاگزین واژه های لاتین، انگلیسی، فرانسوی وغیره ساخت.
افت وخیزهای محتوایی:
در برخی ازسروده های "پویامک" افت وخیز های محتوایی در متن نیز دیده می شود.
اول خیزش محتوایی مانند:
"بادهای خنک آذرماه
در حاشیه ی پیراهنت پا ورقی می نویسند
نفس هایت را روی شانه های روز انداخته ای
ابری چشم هایت را برای ابر ها قرض داده ای.(اسکله ی گم!ص20 )
دوم افت محتوایی مانند:
آسمان ابری!
اسکله ی گم!
من نمرده ام
اگر باورت نیست
بیا!
دست برپیشانی ام بگذار
وتبم را اندازه کن. (اسکله ی گم! ص21)
"نوشتن پاورقی باد آذرماه در حاشیه ی پیراهن + ابری چشم هایت را برای ابر ها قرض داده ای" درذات خود تعبیر بکریست که خیزش محتوایی در اندیشه ی شاعررا می رساند؛ اما"دست برپیشانی گذاشتن آسمان ابری واسکله ی گم برای اندازه گیری تب"،به سبب کم رنگی "قرینه ی مفهومی"ونبودرسانگی، به گونه ی روشنی یک "افت محتوایی" است که به هیچ روی به تناسب خیزش محتوایی نیست.
به هرحال، یاد کرد این کاستی ها به گونه ی طبیعی در کارهر شاعری (حتابیشتر از آن چه در این مجموعه گفته شد) وجود دارد؛ اما بادقت می توان گفت "امان پویامک" از چهره های جدی در میان هم نسلان خودش است وبا گام های استوار در امتداد شعر امروز راه میرود.
پس راهش سپید باد!
پانوشت ها:
1- پل ریکور، زنده گی در دنیای متن، شش گفتگو، یک بحث، ترجمه ی با بک احمدی، نشر مرکز، تهران چاپ چهارم، زمستان 1384 ، ص31.
2- "ریکور" در گفتگویی زیرنام "شعر وامکان" به موارد "انباشت واژه گان" و"معنای گسترش آن ها" این گونه می پردازد:
"مایلم گفته هایی از هیدگروهوسرل را یاد آورشوم که اینجا به کمبود واژه گان دچاریم. وشاعر آن کسی است که واژه گان را انباشت می کند وحتی معنای آن ها را گسترش می دهد. به این معنا فیلسوف براین توانمندی شعر تکیه می کند تاتوان معنایی زبان ماراغننی تر، افزون تر وبهتر کند."
زنده گی در دنیای متن، ترجمه ی بابک احمدی،ص33
پيامها
8 جون 2010, 04:40, توسط بدر
هیچ کیفیتی معلوم نمیشود چون شعر در نظم میتواند دلنشین باشد نه در نثر البته که این نوع شعر نه نثر است نه نظم اگر چنین باشد هرکس میتواند شاعر باشد مثال
ابرهای سیاه
چون پرده ای از روشنی
میکاهد
و بکتاش هنوز
عینک های سیاهش را
از چشم
خود دور نکرده است