اسماعیل اکبر روشنفکرٍ روستا
چرا تحلیلات همنسلان اسماعیل اکبردیگر خریداری ندارد؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اسماعیل اکبر مطلب پریشان و بی نظمی را تحت عنوان "مساله زبان" نوشته و وبسایت آسمایی آنرا نشر نموده است. بی تردید طرح چون و چرا راجع به نوشتار یکی از مشهورترین روشنفکران افغانستان از جانب نگارنده ای این سطور، که تاهنوز محصلی بیش نیست، تعجب همنسلان اسماعیل اکبر را برخواهد انگیخت و چه بسا که آنرا گستاخی خواهند خواند. ولی واقعیت آنستکه نگارنده علاوه بر احترام زیاد به بزرگان عرصه های اندیشه و ادب این سرزمین، هراز گاهی با پاره های از افکار و نوشتار آنان برمی خورد که نه تنها نمی تواند آنرا بپذیرد و بلکه بوی تند کهنگی را از آن استشمام می نماید. مرا باور برآنست که نسل جوان و امروز افغانستان باید این شهامت را داشته باشند که "مرعوب نامهای پرآوازه" نشوند. و وقتی فرس بزرگان را در این "عصر تحولات لحظه به لحظه" لنگ لنگان میباند، علاوه بر سلام و عرض ادبی، بگویند که کاروان رفته است و شما به خطا خودرا عقل کل و قلب عالم احساس نموده اید.
اسماعیل اکبر روشنفکرٍ روستا
چرا تحلیلات همنسلان اسماعیل اکبردیگر خریداری ندارد؟
اسماعیل اکبر مطلب پریشان و بی نظمی را تحت عنوان "مساله زبان" نوشته و وبسایت آسمایی آنرا نشر نموده است. بی تردید طرح چون و چرا راجع به نوشتار یکی از مشهورترین روشنفکران افغانستان از جانب نگارنده ای این سطور، که تاهنوز محصلی بیش نیست، تعجب همنسلان اسماعیل اکبر را برخواهد انگیخت و چه بسا که آنرا گستاخی خواهند خواند. ولی واقعیت آنستکه نگارنده علاوه بر احترام زیاد به بزرگان عرصه های اندیشه و ادب این سرزمین، هراز گاهی با پاره های از افکار و نوشتار آنان برمی خورد که نه تنها نمی تواند آنرا بپذیرد و بلکه بوی تند کهنگی را از آن استشمام می نماید. مرا باور برآنست که نسل جوان و امروز افغانستان باید این شهامت را داشته باشند که "مرعوب نامهای پرآوازه" نشوند. و وقتی فرس بزرگان را در این "عصر تحولات لحظه به لحظه" لنگ لنگان میباند، علاوه بر سلام و عرض ادبی، بگویند که کاروان رفته است و شما به خطا خودرا عقل کل و قلب عالم احساس نموده اید. نباید از یاد برد که اسماعیل اکبر مرد اندیشمند و پر مطالعه است و تحلیل و درک ایشان در مورد مناسبات ظریف که در روستا های افغانستان(مخصوصا روستا های صفحات شمال) حاکم است تا حد زیادی درخور توجه و احترام است. بهر ترتیب در مطلب پریشان آقای اکبر گپ های تذکر یافته است که نگارنده آنرا نپذیرفتنی و قابل پرسش می داند.
1. اسماعیل اکبر با تایید غییر مستقیم عملکرد کریم خرم استدلال می نماید که گویا "وجود مصطلحات واحد سیاسی و اداری" یک ضرورت است، اگر این مصطلحات پشتو هم است باید آنرا در زبانهای فارسی و ازبکی نیز استفاده نمود. وضمنا تبلیغ و رشد زبان خاصی بر تمام احاد یک ملت چیزی بد و تنها مختص به افغانستان نیست. ظاهرا اشاره ایشان به همسایگان افغانستان است.
استدلال آقای اکبر در مورد تایید استبداد لسانی و کاربرد جبری اصطلاحات زبان حاکم بر زبانهای دیگری تحت عنوان "ضرورت مصطلحات واحد سیاسی و اداری" از چشم انداز کسی که کل سالهای زندگی اش در استبداد و هرج و مرج سیاسی و اجتماعی زندگی نموده است پذیرفتنی است. البته هیچ شکی نیست که استبداد لسانی فارس در ایران و استبداد لسانی ترک در ترکیه همان کاری را نموده اند که فاشیسم حکومتی پشتون در افغانستان نموده است. اما کاش آقای اکبر اندکی معلومات راجع به ممالک متمدنی مثل کانادا، بلجیم و یا کشور های دیگری غربی که متکلمان زبانهای مختلف در آن زندگی می کنند می داشت تا چشم بسته استبداد لسانی را تایید نمی نمود. در کانادا در حالیکه تعداد فرانسوی زبانها بسختی به هشت میلیون نفرمی رسد، سرود ملی کانادا به هردو زبان انگلیسی و فرانسوی خوانده می شود و هیچ تلویزیون و رادیوی مشترک انگلیسی-فرانسوی وجود ندارد. تمام اداره های فدرال، حتا در جاهاییکه شاید یک نفر فرنسوی زبان هم زندگی نکند، وقتی وارد آن می شوید اولین سوال از شما اینستکه به کدام زبان خواستار دریافت ارایه خدمات هستید فرانسوی ویا انگلیسی. آقای اکبر در کانادا حتا یک مصطلح واحد ملی هم برکسی تحمیل نشده است پس به نظر شما کانادایی ها دانایی حاکمان پشتون را ندارند؟ متاسفانه ذهن روشنفکران همنسل آقای اکبر معلومات و شهامت اندیشیدن فراتر از مناسبات قبیله ای خود ما و استبداد های همسایه را ندارند.
2. آقای اکبر اشاره ای به بحث روند تشکل دولت-ملت نموده و گویا به ظن ایشان یکی از ضروریات ملت سازی استبداد لسانی و داشتن مصطلحات واحد سیاسی اداری است. فهم تشکل دولت-ملت به بهای تحمیل زبان، فرهنگ، نام وهویت قومیت خاصی، فهم کهنه وناقصی است که اغلب همنسلان آقای اکبر از زبان استبداد های قومی همسایه شنیده و فهمیده اند. فهم مدرن از تشکل دولت -ملت نه تنها تک زبانی و تک فرهنگی و تک قومی نيست وبلکه ایجاد هویت چندفرهنگی وچند زبانی است. کانادا، اتحادیه اروپا و استرلیا از جمله جوامع متمدنی است که سیاست چندین فرهنگیmulticulturalism را رسما پذیرفته اند. امروز در دانشکاه ها ومکاتب کانادا وقتی راجع به هویت کانادایی صحبت می شود گفته می شود: هویت ما چندین فرهنگی ماست. آقای اکبر و هنمسلان ایشان کاش می دانستند که تعریفی امروز ملت داشتن زبان، فرهنگ و قومیت خاصی نیست وبلکه آنچه یک ملت را ملت می سازد احترام یکسان، توزیع عادلانه ثروت و تقسیم فرصت های برابر اقتصادی و سیاسی است.
3. آقای اکبر ادعا نموده اند که ملل غربی نگاه آفاقی و مادی به جهان داشته اند و شرق مکان هبوط و نزول وحی بوده است و همین نگاه مادی و برخورد آفاقی سبب شده است که بعد از گذشت بیشتر از چهار قرن حالا آنها پی می برند که اینهمه مادی دیدن زمین و انسان و فضا منجر به آلوده گی، و تخریب طبعیت گردیده و -حتّا- ممکن است باعث از میان رفتن حیات در روی زمین گردد. این ادعای آقای اکبرنه چیز نو است و نه درست، عین جملات ایشان را می توان از زبان کارگران بیسواد هم شنید. اولا پرسش از آقای اکبر اینستکه به نظر شما آیا عیسی مسیح و موسی عمران هردو پیامبران بزرگ و صاحب تورات و انجیل نیستند؟ ملل غربی که شما آنرا کاملا عاری از الهام، وحی و اشراق می دانید پیروان انجیل و یا تورات هستند. وحتا نامهای انگلیسی و یا فرانسوی که شما می شنوید یا شکل عبری عیسی، موسی، مریم، هارون، یوسف، یعقوب، ابراهیم و... اند و یا شکل تغییر یافته آن به زبانهای اروپایی. اما درمورد "تغییرآب وهوا" ویا "گرمای زمین" که به آن اشاره نموده اید که احتمالا با عث از میان رفتن حیات در روی زمین خواهد گردید. آقای اکبر، با احترام تمام شما در این مورد معلومات بسیار اندک و آفاقی دارید. بیشتر از یک دهه استکه دانشمندان (سانتیست ها) بعنوان پیشگامان نهضت مبارزه علیه کاهش گاز های گلخانه ای که باعث تغییرآب و هوا میشود قرار دارند وتلاش دارند تا کمپنی های بزرگ را وادار بسازند که کارخانه ها و محصولات شان را اصلاح نمایند. البته که بسیاری از این دانشمندان آدمهای مذهبی نیستند وبلکه به دانش، قانون، وجدان و مدنیت باورمند اند و سعی میکنند که با اتکا به دانش و تجربه فقر و آلام بشر را چاره ای یابند. و برعکس معتقدان به وحی، انجیل و عیسا مسیح استند که به تخریب طبیعت مشغول هستند. نمی دانم آقای اکبراز دسته بندی های چپ و راست در مغرب زمین چقدر آگاهی دارند، ولی کسانی که این جریانات را از نزدیک دنبال می کنند می دانند که جناح راست در غرب تنها راست مذهبی و فرهنگی نیست و بلکه راست معمولا ترکیبی است از: کلیسا، کمپنی های بزرگ، گروه های طرفدار حفظ برتری سفید پوستان و... و چپ ترکیبی است از: روشنفکران، دانشمندان، اغلب رسانه ها، احزاب لیبرال و سوسیالیست طرفدار اختصاص بودجه بیشتر برای افراد کم درآمد،سیاه پوستان و مهاجرین و... الگور که سال گذشته جایزه نوبل صلح را،برای ارایه سخنرانی ها و تهیه فیلمش جهت آگاهی مردم از تغییر آب وهوا، برد در دسته بندی های مغرب زمین در جناح چپ قرار دارد. اغلب مجله های علمی امریکا، اداره جورج بوش را به دلیل نفوذ کلیساها برآن و اختصاص بوجه ناچیز برای تحقیقات علمی، بدترین اداره کاخ سفید و دشمن علم می دانند. برخی از محافظ کارهای مذهبی که از سوی کمپنی های بزرگ حمایت می شوند، پیمان کیوتو را توطیه بزرگ سوسیالیست ها می خوانند و بی شرمانه می گویند که کمپنی ها هیچ ضرورتی ندارند که مصارف بزرگی را متقبل شوند و سیستم های شانرا اصلاح کنند چون در انجیل هیچ حرفی از گرمای زمین به میان نیامده است. با احترام تمام آقای اکبر این دانشمندان نامعتقد به وحی استند که به مبارزه برای حفظ حیات بر بروی کره زمین برخاسته اند نه معتقدان به تورات و قرآن. عربستان صعودی تنها یکی از بزرگترین تولید کنندگان نفت نیست وبلکه یکی ازبزرگترین تولیدکنندگان گازهای گلخانه ای نیز است. البته هزار رحمت به مذهبی ها و محافظه کاران غربی که اگر به حمایت از دانشمندان نمی پردازند فتوای قتل آنانرا نیز صادر نمی کنند.
بهرحال، باور نگارنده اینستکه کسانی مثل آقای اکبر( که کل فهم شان از غرب فراتر از مطالعه آثار شریعتی و جلال آل احمد نیست. یاد ما نرود که جلال آل احمد و شریعتی دشمنانه ترین فهم را از غرب داشته اند وبیشتر از یک دهه استکه روشنفکران ایرانی(حتا سروش) در صدد پاک نمودن ذهن جوانان ایرانی از افکار زندگی سوز و دانش ستیز این دو اند. در ضمن امروز این حزب الله در ایران و اخوانیزم و القاعده در پاکستان هستند که افکار شریعتی و اقبال را می ستایند و ورد زبان دارند.پس از چهار دهه شهرت و محبوبیت افکار شریعتی در ایران، امروز یکی از فاشیست ترین نظام های سیاسی تاریخ در سرزمین شریعتی حاکم است و سرزمین اقبال بستر گرم تروریزم و انتحار است.) بهتر است مشکلات داخلی افغانستان و روابط پیچیده و ظریفی که در نظام قومی و قبیله ایی آآن وجود دارند تحلیل نمایند. زیرا وقتی این بزرگان میخواهند فهم قبیله ای افغانستان را قبای دموکراسی بپوشانند و آنرا عمومی و جهانی معرفی کنند، برای محصلان افغانی در غرب سخت ملال آور و نا آگاهانه می نماید. با احترام تمام از کوچه های شهری که یک دهه پیش اغلب مردمان با فرهنگ آن رخت سفر بستند و روانه غربت شدند و حالا طبقه بالای آن بدنامترین جنایتکاران زنده زمین،و طبقه متوسط آن قوماندانان آنها، و اداره آن در دست یکی از فاسدترین حکومتهای جهان است، و درپش هرخانه آن یک تشناب می تراود و مردمان هردم کودانسانی استشمام می کنند، کسی معنویت و اشراق نخواهد آموخت. خنده آید خلق را که کسی از کابل و یا شبرغان به نقد غرب بپردازد و مشکلات نیویارک و لندن را چاره ای یابد.
پيامها
2 مارچ 2008, 02:26, توسط ابراهیم اصغر
جناب آقای رضایی ! بسیار معقول وزیبا نوشتید وواقتاْ در سفتید. این آقای اسماعیل اکبر یک عمر به حیث یک عنصر نفوذی کار کرده است. اوزمانی خود را درداخل سازمانهی معروف به « ستم ملی» جازد همه همراهان را به کشتن داد ولی خود صحت وسلامت به خانه برگشت. در زمان حکومت نجیب در خدمت قبله پرستانی چون سلیمان « لایق» بود وحالا در خدمت کسانی چون کریم خرم قراردارد. شاید منتظر کدام معاش دالز باشد ویاهم چند دالری گرفته است وچیزهایی نوشته است. ببینید وی ادعادارد که گویا زبان فارسی _ دری « زبان اکثریت هم نیست» درحالیکه چون آفتاب روشن است که این زبان، زبان مادری هزاره ها، تاجکها، ایماقها،قزلباشها و....بوده که بیش از شصت فیصد نفوس کشور اهمین اقوام میسازند. علاوه بر اقوام متذکره ،عده ای زیادی از پشتونها ، اوزبکها،ترکمنها و غیره نیز این زبان را به حیث زبان اول خود ثذیرفته اند. همه به شمول آقای اکبر این حقیقت انکار ناپذیر میدانند که زبان فارسی زبان بین الاقوامی کشور ما میباشد. شرم باد برتو ای آقای اکبر !!
6 مارچ 2008, 13:33
"بهرحال، باور نگارنده اینستکه کسانی مثل آقای اکبر( که کل فهم شان از غرب فراتر از مطالعه آثار شریعتی و جلال آل احمد نیست)..."
نمی دانم آقای رضایی آقای اکبر را می شناسد یا نه. ولی فکر می کنم صادر کردن این گونه احکام فراگیر کار درستی نیست و مخصوصا در مورد اسماعیل اکبر صحت ندارد. می توان با نظر کسی مخالف بود و در همان حال حدود منطقی بحث را نگه داشت. من شخصا نظر اسماعیل اکبر و استدلال هایش در این زمینه را قبول ندارم. با وجود این فکر نمی کنم که به سود فضای فکر و فرهنگ ما باشد که مثل بعضی از نظر دهنده گان در همین صفحه با هر نظر ناخوشایند ( از موضع ما) با این سطح از نابردباری و حتا اهانت برخورد کنیم. عرصه ی تبادل نظر بنا به تعریف باید باز و پذیرای آرای مختلف باشد.
2 مارچ 2008, 02:47, توسط طالب حق
آقای جعفر رضائی!
اینجامثل اینکه مغالطه صورت گرفته است شما باید آنرا توضیح کنید یا شاید من غلط کرده باشم شما نوشته اید:
" فهم مدرن از تشکل دولت -ملت نه تنها تک زبانی و تک فرهنگی و تک قومی است وبلکه ایجاد هویت چندفرهنگی وچند زبانی است. کانادا، اتحادیه اروپا و استرلیا از جمله جوامع متمدنی است که سیاست چندین فرهنگیmulticulturalism را رسما پذیرفته اند."
به نظر من شاید هدف شما این است که فهم مدرن ازتشکل دولت ملت نه تنها که تک زبانی وتک فرهنگی وتک قومی "نیست"
زیرا اگر ما بپذیرم که "است" اینجا مغالطه منطقی صورت میگیرد لطفا توضیح بفرمائید که آیا من غلط کرده ام یا چطور؟
2 مارچ 2008, 05:01, توسط از پروان
آريالای رضایی!
در این چند سال این یگانه مقالهء درخور شما است. قبلاً شما هم همانند اسماعیل اکبر اراجیف زیاد نوشته اید اما این نوشتهء تان با وجود فهم نادرست از تحولات فرهنگی و سیاسی در منطقه، خدمت آقای اکبر را رسیده است. اما مبانی تئوریک نوشتهء وی را، که تحلیل مارکسیتی تحولات اجتماعی است از نطر دور داشته اید. مدلی را که وی از تحولات فرهنگی و سیاست فرهنگی مد نظر دارند، همان است که اتحاد جماهیر شوروی در زمان تسلط اش بر آسیای میانه اجرا نمود. در مورد اقبال هم به خطا رفته اید. وی نسبتی با تندروان ندارد، در فهم تندروان پاکستانی اقبال مسلمان نیست. اقبلا هیچگاه تئوری پرداز خشونت و یا انقلاب نبوده است. آنچه را که شریعتی نمود، عملیاتی نمودن تئوری ایدئولوژی اسلامی به سبک سوسیالیستی برای مقابله با جریانهای رقیب بود که در اندیشه های اقبال دیده نمی شود.
2 مارچ 2008, 08:32, توسط طالب حق
آقای رضائی!
امیدوارم که به پرسش بالاتر من هم پاسخ بدهید و درعین زمان این عکس را که شما نصب کرده اید آیا مربوط اسماعیل اکبر است ویا ازشما؟
زیرا درقوانین ژورنالیزم تارنمائی ودیداری پائین عکس ها باید یک جمله شارحه باشد که عکس را معرفی کند که عکس مربوط نویسنده است ویا کدام کس دیگر.
هرچند که شما بحث نسل ها را مطرح ساخته اید وخودرا نسبت به اسماعیل اکبر جوان معرفی کرده اید اما این عکس به هیچ وجه سن وسال هیچ کدام شمارا بصورت درست نمی نمایاند لذا باید تشریح فرمائید.
امیدوارم به هرو پرسش هایم جواب ارائه کنید
2 مارچ 2008, 04:46
lotfan ba ask maqala agha-i akabar link bedahid to fahmida shawad eishan che dor softa ast.
2 مارچ 2008, 04:58, توسط امیرالمومنین ملا نصرالدین
وطن داران گل سلام
از مقاله اقای رضائی استفاده بردم یک نکته خیلی ظریف و واجب را خدمت دوستان عرض نمایم
ما مردم افغانستان یک مردم غیور و کوبنده مشت محکم بر دهن استکبار جهانی استیم و دین ما اسلام است خداوند در قران ذکر کرده که الرحمن علم القران و نه گفته که علم الپشتو ما مسلمانان در جهت تقویت و نزدیک شدن بهم باید که زبان عربی را که زبان خداوند است جای نشین تمام زبان کنیم و یا اینکه این زبان بحیث زبان دوم در مدارس تدریس شود تا دچار سرنوشت کشور های کافر نگردیم در ضمن زبان پشتو یک زبان از رده خارج است هیچ شاعر به این زبان نتوانسته شعر بگوید و هیچ گونه ظرافت های ادبی در این زبان وجود ندارد اقبال وقتی که خواست احساسات اش را بیان کند فارسی را اموخت و به فارسی ناگفته هایش را گفت, محمود افغان که خود از پاتان ها بود وقتی اصفهان را گرفت زبان فارسی را جای گزین زبان ترکی کرد خیلی زیاد مردم پشتون بخاطر روان ساده و فصیح بودن زبان فارسی یادداشت های شان را به فارسی مینویسند پشتون های اصیل همیشه به فارسی فکر میکنند و به پشتو حرف میزنند زمان که کوچک بودم مامایم میگفت که یک پادشاه یک شخص ذهین از افرادش را مامور کرد که تمام زبان های دنیا را یاد بگیرد شخص مذکور تمام زبان ها را یاد گرفت بغیر از زبان پشتو,وقتی که نزدیک پادشاه شرف یاب شد از تمام زبان ها حکایت کرد در ضمن دو عدد سنگ را در بین یک دولچه اهنی انداخته و شور میدار سنگ ها وقتی بهم میخوردند دغه دغه میکردن پادشاه پرسید که این چی هست گفت که این زبان پشتو است .
باز هم زبان پشتوی امروزی در میان مردم معنی مبتذل دارد مثلا جوانان میگویند که فلانی عجب پشتو داشت کسائی که میخواهد به زبان پشتو حرف بزند باید که در پشاور برود در ان جا هم میشود پشتو حرف زد و هم پشتو را در سینما میشه دید .
امید وارم که پاتان ها از خواندن این سطر مرا به راسیستی و نژاد پرستی محکوم نکند .
کوچک شما امیرالمومنین اخند ملا نصرالدین
2 مارچ 2008, 07:09, توسط شیر
من فکر نمیکنم اسماعیل اکبر یا هر دانشمند دیگر افغان مقاله شما را در رابطه به زبان گستاخی بشمارد ولی به یقین که نادیده گرفتن منافع کشور را از طرف شما نادانی قلمداد خواهند کرد.
هیچکس به شمول پهلوان خرم از قوت زبان شیرین فارسی انکار نکرده است و هیچکس هم نگفته شما کلمات و واژه های فارسی را به کار نبرید. ولی آنانی که منافع کشور را بر عدم استفاده از فقط 20 تا 30 کلمه در این یا آن زبان ترجیع میدهند به این باور اند که اگر در مسایل مربوط به دولت یا مسایل رسمی چون نظامی اصطلاحات واحد بکار برده شود به عوض نقص ، مفاد شان بیشتر است. شما چگونه میتوانید که کلمات مروج در اردوی افغانستان را که قسمت شان پشتو و بعضی شان فارسی و قسما هم ترکی چون قاغوش ، قشله وغیره ( نسبت اینکه در زمان شاه امان الله این صاحب منصبان ترک بودند که افغانها را در قسمت ایجاد تهداب اردو کمک کردند) به هر زبان ترجمه شوند؟ این به معنی تقسیم اردو بر اساس لسانی خواهد بود. زیرا برای پشتو زبانان باید یک غند ، برای دری زبانان غند دیگر و برای ازبکها و یا بلوچها غند دیگر داشته باشیم.
این کلمات و اصطلاحات که یکعده ی مغرض یا بی خبر از آن میخواهند غوغای دیگر بسازند و آب در آسیاب مشکلات کشور ما بریزند بیش از 100 کلمه نیست.
پشتونها و ازبکها در افغانستان بدون هیچگونه تبعیض در پوهنتون کابل به زبان دری طی بیش از 70 سال دانش کسب کرده اند و هر جای که یک فارسی زبان آمده آنها به زبان مادری نه بلکه به زبان دری برای احترام به هموطن شان شروع کرده اند. پادشاهان کشور بدون هیچگونه تبعیض به زبان دری صحبت کرده وبیانیه داده اند. آیا اینرا باید استبداد زبان دری یا فارسی خواهند ؟
در تمام کشور های جهان که ملیت های مختلف با هم زندگی دارند اصطلاحات در اردو، قضا، حارنوالی به یک زبان واحد است. ببینید که در روسیه ، روسها، تاتار ها ، داغستانی ها، چیچین ها، اینگوشی ها .... زندگی دارند. زبان رسمی روسی در سراسر روسیه است و لی در هر منطقه زبان خاص همانجا رسمی است. تاتار ها به طور مثال به زبان خویش رادیو ، تلویزیون، اخبار و مجله دارند ولی اصطلاحات نظامی ، قضا و حارنوالی در زبان تاتاری و چیچنی روسی است. هر چند تاتار ها میتوانند اصطلاحاتی را که در ترکیه به کار میرود استعمال کنند چون ترکی و تاتاری تقریبا یک زبان است، زیرا آنها میدانند که در غیر آن باید اردو و قضای مستقل برای هر منطقه ایجاد شود که به معنی جدایی و تجزیه خواهد بود.
منظور من اینست که بگذار اگر استعمال این 20 یا 30 کلمه یا اصطلاح پشتو چون شاروالی ، پوهنتون در زبان فارسی به عوض جدایی وفاق ملی به بار میاورد و مارا با هم نزدیک میسازد ، کدام مشکلی برای ما محسوب نشود.
2 مارچ 2008, 12:36, توسط یاحقی
عزیزی پرسیده اند: شناخته نشد عکسی که در مقالۀ نقد گونۀ آقای رضایی چاپ شده ازخودش است یا ازاسماعیل اکبر؟ من درپاسخ شما میگویم که عکس آراسته با ارقچین سفید وریش بی سلیقه مثل مفکوره اش ازآقای اسماعیل اکبر است که تمام عمر کارومأموریت آقای اکبر همینگونه بوده است. او خودش بهترمیداند که تیر را به کدام سو شلیک کند، اما روزی بسوی خودش نشانه گرفته خواهد شد، ازآقای اکبر قاتل 4000 انسان بطور مستقیم وبیش ازهزاران تن دیگر غیرمستقیم همین توقع را باید داشته باشید. انسان مریض کارهایش نیز مریضگونه است، حال که درمقام یک نصیحتگر هم بخود حق میدهد که چیزی بگوید، ملامت نکنید. آقای رضایی هم ناراحت نشوند.
3 مارچ 2008, 00:12, توسط جعفررضایی
سلام آقای طالب حق. درمورد سوال اول تان پاسخ گفته شد و آن جمله اصلاح شده است. باردیگر بروید متن را بخوانید. در مورد سوال دوم شما: نخیر این عکس من نیست و بلکه عکس آقای اسماعیل اکبر است. درضمن، فقط دوستانه خدمت شما عرض کنم که من تا هنوز در آخرین سالهای دهه سوم زندگی ام استم و اگر روزی به سن سالی این عکس برسم و کاری جدی فکری و فرهنگیی انجام نداده باشم برایم قطعا دردناک، فاجعه آمیز و یاس آور خواهد بود.
دوست گرامی شیر. استدلال شما در مورد دیکتاتوری های مثل روسیه درست است. ولی در این جهان الگوهای دموکراتیک، انسانی و عقلانی زیادی مانند کانادا، اروپا و.. غیره وجود دارد. ما سالهای طولانی را در راه های مثل روسیه رفته ایم آزمون را یک زمانی انسانی و دموکراتیک بیندیشیم.
3 مارچ 2008, 00:45, توسط کسی که قبلا فکر میکرد اسماعیل اکبر با سواد است
این نوشته یک ویژگی بارز دارد: جنگ نو و کهنه، جنگ سنت و تجدد، جنگ نسل قدیم و جدید. و در این جدال، شاید این بهترین نوشته ای بوده که در مورد اسماعیل اکبر نوشته شده است. اسماعیل اکبر سالهاست که از استاد استاد گفتن های یک عده لذت می برد و این استاد استاد گفتن ها توهم عجیبی را در وی ایجاد کرده مبنی بر اینکه به راستی خودش روشنفکر روشنفکران افغانستان است، پس لاجرم هر چیزی که می گوید، از سوی نسل جوانتر بدون چون و چرا پذیرفته می شود. اما به نظر می رسد در ماجرایی که پهلوان کریم خرم بر سر زبان فارسی ایجاد کرد، اسماعیل اکبر سوراخ دعا را به خطا رفته است. اما نه!!! اسماعیل اکبر درست است که رشنفکر نیست، اما به اندازه کافی باهوش است که بفهمد در این ماجرا برخلاف آب شنا کردن بسیار به نفعش هست و در شرایطی که پهلوان کریم به سختی تحت فشار قرار دارد، کمک کردن به وی و تئوریزه کردن اندیشه های سطحی و مخرب وی چقدر می تواند لطف این وزیر دور از فرهنگ و دیگر فاشیست هایی که در پشت هیکل چاق خرم سنگر گرفته اند، شامل حال اسماعیل اکبر کند. اکبر این نوشته را بسیار حساب شده منتشر کرده است.
اما نوشته رضایی یک ویژگی بسیار برجسته دیگر هم دارد: اینکه رضایی به بهترین صورت از عهده این ادعا که اکبر دیگر چیزی برای گفتن ندارد، برآمده است. رضایی بسیار زیبا ثابت کرده که به راستی مدت هاست که کاروان تحولات رفته و اسماعیل اکبر جا مانده است. امری که خود اکبر از آن خبر ندارد و تصور می کند زمان حاضر همان زمان داود خان است.
من به اسماعیل اکبر توصیه می کنم خودش اعلام بازنشستگی کند. در غیر این صورت جبر تاریخی- که خود اکبر شاید این مفهوم را خوب درک کند- و نسل جدید وی را وادار به بازنشستگی خواهد کرد. در این صورت همان اندک احترام و آوازه ای هم که دارد لجن مال خواهد شد.
3 مارچ 2008, 10:11, توسط azadi
اسماعیل اکبر که بنام اکبر چلپاسه درمیان هم رزمان سابقش مشهور است از همان نخستین روزهای کار سیاسی خود بنا را بر تزویر وریا گذاشته بود.او با پشت کردن به ارمانهای دوستان خود انهارا از پشت خنجر زد .اگر معیار روشنفکری دورنگی وتزویر است اقای اکبر بدون شک نماد یک روشنفکر اوغانستانی است.
اقای رضایی بسیار خوب ومنطقی به پاسخ او پرداخته است.
در نوشته اقای اکبر استدلال بهتر از استدلال خرمیان که درتوجیه سیاست فارسی ستیزی خود بیان کرده اند وجود ندارد.تنها این اقا خواسته است تا اگر شود خودرا به چشم حاکمان شوونیست بزند تا مگر به جاه ومقامی برسد.اینکه با چه هزینه ای برای روشنفکر صوفی ما مهم نیست!
3 مارچ 2008, 09:03
دوستان گرامی!
تا جاييکه من از دانشمند گرامی مان اسماعيل اکبر شناخت دارم - موصوف يکی از فرهيخته گان عرصه علم و فرهنگ بوده و است. نوشته ها - تحليلها و مصاحبه ها ی او هميشه دلچپ و خواندنی بوده که شايد بعضيها با ايشان موافق نباشد ولی من به ايشان موفقيت و سلامت ارزو دارم.
والسلام
kabuli
3 مارچ 2008, 19:28, توسط یک دوست
مشکل استاد اکبر سواد بیش لز حد وی است و این که روزی ده ساعت کتاب می خواند و امروز در تمام افغانستان به انصاف بی همتاست و همرزمان وهمروزگارانش این صفات را ندارند .بعلاوه شما حرف یکی رانقد می کنید به زندگی شخصی اشچه کار دارید جوان مرد!
3 مارچ 2008, 21:29, توسط یاحقی
من تا جایی که این آغا را ازنزدیک میشناسم، آنچکه نمیداند علم است. علم همین چند کلمه سخن بی ارتباط وازهم گسیخته نیست. وعالم هیچگاهی تن به چنین پیشداوریهای کودکانه نمیدهد. آقای اکبر خیلی کودکانه و وقیحانه میگوید که گویندگان زبان فارسی اکثریت نیستند. درحالیکه اگر برخورد قومی نکنیم در کشوری که تاجیک، هزاره، ایماق، همین آقای اکبر که عرب است و محمد زایی ها تماماً به همین زبان سخن میگویند. حال فارسی زبان هستند یا نه. اما او درچشم مردم درآمده وصریحاً اینکارمیکند. راه های معامله زیاد است که هم آدم به جایی برسد وهم خودرا مسخره نکند. به هرحال من متأسفم که مردم به چشم یک روشنفکر ودانشمند هم به او نگاه میکنند. خاک دراین گونه دانش.
7 مارچ 2008, 05:44, توسط احمدزی
اسماعیل اکبر د کرزی اجنت دی.
7 مارچ 2008, 17:34, توسط محمد
آین راهی را که آقای اکبر و همفکرانش میروند به ترکستان است.
10 مارچ 2008, 00:06, توسط هویدا
شتررا گفتند گردنت چرا کج است ؟ گفت کدام جایم راست است؟.پس درکشوریکه چنین وضعیت داشته باشد هیچ توقع نباید داشت که اسماعیل اکبرهم باید داشت. من فکر نمیکنم که اوحتی عقل سلیم داشته چه جایکه شما آن را "روشنفکر روستا" نامیده اید کلانترین بی حرمتی به روشنفکران جهان وافغانستان است.کسیکه آنقدرعقل اش به مقعد اش فرورفته باشد که مسایل را نتواند تشخیص دهد, نمیدانم ازکدام زاویه کدام دیدگاه شماآن را روشنفکر می نامید.خوب است که به هرکه روشنفکر نگویم این کلمه را برا هرکه آلوده نسازیم. اگر معیاری برای روشنفکر شدن را بدانیم خوب خواهد بود که دیگر به چنین اشخاص نگویم "روشنفکر"درکشوریکه 65 هزار مردم بی گناه اش درجنگ داخلی به شهادت می رسد. وقاتلین آنها دوباره برقدرت لمیده وبازبرزخم این مردم نمک می پاشد.بیاکه شمشیرنبرد خودرا به سوی دشمنان خلق نشانه گریم.تااینکه این توده های راازهم دور کرده. این کلمات "دانشگاه" و "پوهنتون" مارا به جای نمیرساند......
آنلاین : نقد
11 مارچ 2008, 13:09, توسط عمر شریفی
خیلی ها زیبا نوشته شده است.
از مقاله اقای اکبر بر می آید که ایشان در تشخیص تفاوت میان زبان و لهجه دچار مشکل اند. البته نباید انتظار بسیاری از اشخاص استثنائی چون اقای اکبر داشت. به نظر من اگر ایشان خویش را کاندید پست ریاست انجمن روشنفکران دنباله رو سازند، خدمت بزرگ است به وحدت ملی در افغانستان.
12 مارچ 2008, 04:58, توسط محمد اسماعیل اکبر
رضایی گرامی،
با تشکر از اینکه یادداشت کم مایه مرا درباره زبان نشر کردید. اگر چه من تصور نمی کردم آن یادداشت اینقدر مورد التفات قرار بگیرد. جوش و خروش آقای رضایی مرا بیاد جوانی خودم انداخت. و لجاج و عنادی که از فطرت ارادی و مصمم بر می خیزد و خواهان تحمیل نظر خود است، ولو که راه رسیدن به مقصد چندان سنجیده نباشد. من یک گفتنی به آقای رضایی دارم و در باره آن بعضی از نظر دهندگان نیز اشاره کرده اند. و آن اینکه من در ردیف اولین کسانی از نسل خود قرار داشتم که در افغانستان برای به اصطلاح "عدالت ملی و اجتماعی" می رزمیدند. اما وقتی از میان ما و به نام ما کسانی امتیاز گرفتند که یا در اتحاد شوروی وقت تحصیل کرده بودند یا از جمله مرابطین ما با آن کشور بودند. البته این خیلی بعد از آن بود که در میان گروه اختلاف پدید آمده بود. اما با این پیش آمد، من از تردید بر آمدم و خوشحال شدم که قبل از این معاملات پنهانی از آن گروه فاصله گرفته بودم. و وقتی که مستقیماً از جانب شبکه های خارجی دعوت شده بودم که دوباره وارد عرصه مبارزه ای برای لغو به اصطلاح "ستم ملی" شوم، آگاهانه و مصممانه در جهت مخالفت این نظر گام برداشتم و هنوز هم در همان جهت روان هستم.
مقداری از این حکایت در شماره اول مجله خط سوم تحت عنوان "نقد چپ اندیشان" نشر شده است. در این جا باید تذکر بدهم که آن مطلب از روی یک صحبت شفاهی ثبت و بعد پیاده شده بود و عنوان آن را نیز گردانندگان مجله انتخاب کرده بودند که برای من دردسرهایی بوجود آورد. به هر حال، حالا هم عقیده دارم که از این هیاهوها دو گروه سود می برند؛ یکی از شبکه های وابسته به خارج که حامیانشان پا گرفتن دموکراسی در افغانستان را برای خود مطلوب نمی یابند. دوم، گروه هایی در درون و بیرون حاکمیت که ریشه ای شدن و مردمی شدن دموکراسی منافعشان را به خطر مواجه می سازد و شاید هم آنان را دچار مصائب ناخواسته و حتی حسابدهی و محاکمه سازد. و بنا براین می کوشند وضع بسیار مغشوش شود و قوانین بی اعتبار گردند تا آنها مقاصد پنهانی خود را درباره اعاده استبداد و دیکتاتوری عملی سازند. البته در حاشیه چند بیچاره فلک زده هم هستند که برای گروه معلوم الحالی خوش خدمتی می کنند، آن هم در بدل امتیازات بسیار ناچیز.
و اما اینکه آن عزیز مرا روشنفکر روستایی نامیده نمی دانم از کجا به این نتیجه گیری رسیده است. من که هرگز و در هیچ جا دعوای روشنفکری نکرده ام. من نه روشنفکر شهری هستم و نه روستایی. در وضع کنونی هم بیشتر از آنکه عاشق دموکراسی بازی باشم، که نفع آن را بیشتر گروه های قدرت مافیایی می بردند و 99 فی صد متکی به عنایت قوای خارجی است، وظیفه اساسی خود را کمک به ایجاد نظم و قانون و همکاری برای دولت سازی می دانم. من هیچ ابایی از کار کردن در سیستم دولتی ندارم. همین حالا هم در یک اداره دولتی کار می کنم. اگر چه متاسفانه به خاطر معاش و نه کاری که منظور و مطلوب من باشد. ببینید که فاصله من با روشنفکری، به خصوص تعبیر رایج آن در ایران و افغانستان، چقدر فاصله دارد.
من می پندارم که هیاهو، بی نظمی، پیشبردن خواستهای خود از طریق غیر مدنی و غیر قانونی، مخاطره احیای استبداد، دیکتاتوری و حتی شکل گیری فاشیزم را این بار با پایگاه گسترده تر اجتماعی نسبت به گذشته که عمدتاً دودمانی بود، تقویه می کند.
دوست عزیز، کانادا را مثال نیاورید. ما بسیار با آن مرحله فاصله داریم. ایدئولوژی دولت ملت، در خاستگاهش فرانسه و بعد انگلستان و آلمان و بعد امریکا، توام با مضمحل ساختن زبان و کلتور اقلیتها و تحمیل زبان اکثریت بوده و در شرق هم دیکتاتورچه ها از همان روش پیروی کرده اند. افغانستان را با ایران، عراق، ترکیه و پاکستان مقایسه کنید. اروپایی ها حتی الجزیره و سنگال را فرانسوی زبان و انگلیسی زبان ساخته اند و در داخل مرزهای خودشان، ماجرای 800 ساله آیرلند و باسک نمونه های کلاسیک تحمیل کلتور اکثریت است.
با احترام
محمد اسماعیل اکبر