آرام بخواب شکیلا!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
تو بزرگ میشوی شکیلا، آنقدر که هیچ کس نمیتواند ترا، خون ترا و مظلومیت ترا انکار کند.
آخرین گلوله، آخرین خواهش، آخرین فریاد، نه! این اشتباه است. این آخرین فریاد نخواهد بود. از گلویی که بر بیعدالتی خندید. شکیلا زنده است هنوز، میدانی؟ و کیلی که با غصب چوکی وکالت برای او و خون او تصمیم میگرفت، آخرین فریاد خویش را در مسند وکالت خواهد زد، وقتی با صرف هزینهای عدالت را به خاموشی فرامیخواند. اما رسوایی بیش از حدی در کارنامۀ اعمال خود میخرد.
این آخرین فریاد شکیلا نخواهد بود. من شکیلا هستم. تو شکیلا هستی. مهم نیست، زن هستیم یا مرد، شکیلایی در بطنی دیگر، در گلویی دیگر، فریاد میزنیم. و آخرین گلوله ای که بر قلب شکیلا اصابت کرد با امیدواری از سینه خواهیم کشید و به سوی افکاری پرتاب میکنیم که زن را در بد نامی و گمنامی نگاه داشت وکوشش میکنیم برای ساختن آنچه که او آن را ویران کرد.
میدانی، پیش از آن کسی خبر نداشت شکیلا که بود؟ شکیلا برای امرار معاش زندگیاش چه میکرد؟ کسی نمیدانست شکیلا در چه خانوادهای کلان شده است؟ چرا به بامیان رفت؟ هیچ کس نمیدانست. اما شکیلا باید میمرد تا زنده میشد، تا ارادۀ من و تو، احساس من و تو و غیرت من و تو زنده میشد.
بلی، شکیلا متولد شد، در گلوی هزاران زن، در فریاد دهها شاعر و نویسنده، در آه هزاران مادر و ترس متولد شد در افکار خدایان زر و زور، تا خویش را در آیینۀ اعمال دیگری ببینند و بدانند که پایان هر تجاوز وظلم مساوی است با رسوایی آنان.
ترس متولد شد در شهوت لجام گسیختۀ یک مرد وقتی نماز را بهانه ای برای برائت خویش بیان نمود.
شکیلا، در تراوشهای ذهن و دردهها مقاله و جریده متولد شد. شکیلا و هزاران دختری که بر اثر احترامهای جاهلانۀ قوم محروم و مظلوم هزاره، جوانی خویش را از دست دادند، دوباره زنده شد.
شکیلا زنده شد و وجدانهای افرادی که فقط به حفظ مقام خویش میاندیشند با یک افغانی بیشتر و کمتر به خواب فرو رفت. خوابی که ارمغانی از قرصهای خواب آوراست تا مبادا بیداری وجدانی که به بقای آن شک است، آنها را از معاملهگریهای فردا باز نگاهدارد.
گلوی شکیلا پر از خون است و گلوی من پر از فریاد.
گوشهای شکیلا پر است از صدای تحقیر و دشنام و گوشهای من پر از سوالات بی پاسخ زنان، از مدافعان حقوق بشر و دروغهای مجرمی که آزادی خویش را در بذل و بخشش های فراوان میدید.
چشمهای شکیلا بسته شد و چشمهای من باز، بسوی دریچه ای دیگر برای نگریستن به خویش و جامعۀ خویش.
دستان شکیلا کوتاه است، بی حرکت و سرد و دستان من آنقدر توانمند تا گریبان عدالت را گرفته و از او بازخواست نمایم و خوابهای شیرین مردی که آن را خرید، به کابوسی وحشتناک بدل نمایم. مهم نیست که مجریان قانون با من نیست، مهم آنست که من گلوی شکیلا را با خود دارم و خون پایمال شدۀ طفلی که در آخرین سفر و آخرین دیدار خویش، در خون شناور شد و با ما سخن گفت.
امروز لباسهای شکیلا غرق خون است و خود او ملبس به لباس سپید، خروارها خاک وحشت روز آخر زندگی اش، را میزداید، اما ارادۀ من ملبس به اعتماد برای مبارزه با باورهای کهنه و خرافی است.
تو بزرگ میشوی شکیلا، آنقدر که هیچ کس نمیتواند ترا، خون ترا و مظلومیت ترا انکار کند.
و آنکس که در مسند قدرت است، آنقدرکوچک خواهد شد در نگاه خویش و نگاههای دیگران، که حتی یک رأی هم به زور زر نتواند خرید. این یک حقیقت است، باور کن. شکیلا که تو بزرگ شدی در افکار همه، تو مهمان بامیان بودی و امروز مهمان همۀ افکار. افکار مردمی که ترا و سرنوشت ترا در چشمهای دخترشان میبینند.
شکیلا آرام بخواب، تو زنده ای.
شکیلا کشته شد؛ متهمان اصلی قتل، سید واحد بهشتی و سید عبدالوهاب آزادند!
شنبه 30 جون 2012, بوسيلهى کابل پرس
پيامها
18 جولای 2012, 13:41
You talk to much and u forgot to say what happened to her and who is shakila which u mention hundered times
19 جولای 2012, 06:52, توسط badakhshpour
Go get tiger
18 جولای 2012, 14:01, توسط عمران
نویسنده محترم!
با وجود اینکه مطلب بسیار طولانی نوشته اید مگر در باره این شکیلا نام کدام چیزی نوشته نکرده اید که چه بلایی بر سرش آمده بود و چرا کشته شده؟
19 جولای 2012, 06:54, توسط مینا
دختری از بامیان که بطور مرموز در خانه یکی از وکلای پارلمان به او تجاوز شده و بعد به قتل میرسد.
موفق باشی خانم یوسف زاده ایکاش انکس که باید بخواند، میخواند. ایکاش وجدان میداشت که با ما چکردند؟
19 جولای 2012, 10:21, توسط افسانه صباح
http://kabulpress.org/my/spip....
این لینک را کلیک کنید و در مورد قتل خانم شکیلا اطلاع حاصل نمایید.
21 جولای 2012, 05:47, توسط میلاد
نمیدانم چی بگویم. فقط می توانم بگویم مادرم شرمنده ات هستم که هیچ وقت نتوانستم حق انسانیت را به صفت یک مرد در چهان ادا کنم