صفحه نخست > دیدگاه > عبدالحمید محتاط سمبول خود آګاهی وصدای عدالتخواهی تاجیکها

عبدالحمید محتاط سمبول خود آګاهی وصدای عدالتخواهی تاجیکها

پرویز "بهمن"
يكشنبه 1 جولای 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

چند روزیست که رسانه های قبیله ایی، درمورد یکی ازخوشنامترین وبرجسته ترین شخصیتهای علمی وسیاسی تاجیک تبار افغانستانی آقای عبدالحمید محتاط، مشغول یک سلسله فعالیتهای کودکوکانهء تبلیغاتی اند که آنرا در اصطلاحات رومزهء مردم بچه ترسانک می نامند، بچه ترسانکهای که با ادبیات وترمینالوژی اوایل قرن بیست ومقوله های ابزاری نظیر حقوق بشر وغیره درآمیخته اند.

البته این بار اول نیست که نخبه ګان تاجیک آماج این توطئه ها وبازیهای کودکانه قرار میګردند، چند سال قبل، بازی مشابهی علیه دو شخصیت دیګر وعلمی تاجیک هریک محترم بشیر بغلانی ونویسندهء توانا وپزوهشګر ژرفنګر محترم دستګیر پنجشیری نیز براه افتیدد که نتایج دلخواه برای بازیګران نداد.

من بخاطری چنین اعمال را کودکانه ومعجون با آله ها ومقوله های ابزاری میخوانم که یکی ازین مقوله ها یعنی مقولهء حقوق بشر درافغانستان بعداز حادثهء یازده هم سپتمبر وسقوط طالبان مود روز ګردیده وبرسر زبانها افتاده است، به همان شکلیکه درزمان جنګ علیه قوای شوروی سابق شعارهای نظیر پیروزی جهاد ملت افغان و برقراری حکومت صد درصد اسلامی شعار تمام احزاب جهادی وغیر جهادی حتی سازمان راوا ګردیده بود که تصورش هم درمخیلهء انسانهای سالم نمیګنجید. چنانچه اسناد چاپی ومدارک دست داشته ازنخستن سالهای آغاز قیامهای مردمی در درهء بنجشیر وسایر ولایات شمال درسالهای اشغال افغانستان توسط شوروی سابق نشان میدهد، سازمان راوا بخاطریکه درمیدان افراطیګری از همکنان تنظیمی جهادی چون ګلبدین وسیاف ومولوی خالص عقب نماند درین راه چنان بیباکانه وبی خیال براسپ افراطیګری قمچین میزدند که دفاع از حقوق حقهء مبارزین کشمیر دربرابر حکومت هندوستانرا یکی ازوجایب ومکلفیتهای دینی وشرعی واخلاقی شان بحساب می آوردند ودرمجلات ونشرات چاپی شان چون مجلهء زن داد ازحقوق کشمیریان مظلوم می زدند وبرای برقراری حاکمیت مستقل اسلامی وحق ارادیت کشمیریان مظلوم علیه هندوستان ګلو پاره میکردند.، اما به قول معروف با یک چپه ګرمک، همه چیز تغیر کرد ورنګ دیګری بخود ګرفت، به قول زنده یاد رازق فانی که پرده از روی کردهء آدمها برافتاد وهزاران زاهد رسوا ګردید وهزاران فاسق برعکس زاهد ګردید، همان سازمان که همچو شعارها را سرداده بود یکباره ویکشبه، سراز آستین احزاب انقلابی ضد جهاد وضد حاکمیت های دینی برآورد، وشعارها عوض شد، جای شعارهای الله اکبر را برقراری نظام سیکولار ومحاکمهء رهبران تنظیمهای جهادی وقوماندانان مجاهدین ګرفت ، احزاب افراطی دینی نظیر ګلبدین طرح حکومت مشترک با خلقی ها وداکتر نجیب الله را به عوض حاکمیت صد درصد اسلامی راه اندازی نمود، ولی درتمام این تغیرات وتحولات و رنګ عوض نمودن ها وپوشیدن لباسهای رنګارنګ اهداف دراز مدت واستراتیژی این سازمانها واشخاص انفرادی یکی بوده است، وآن عبارت بوده است از خرسازی واستحمار اکثریت غیر اوغانها زیر نامها وشعارهای حکومت اسلامی وګاه حکومت غیر دینی وسیکولار، اصطلاحات پرزرق وبرق هویت افغانی وبکپارچګی ملت افغان ومبارزه برضد دشمنان وحدت ملی که درحقیقت امر ؛ خفه نمودن صداهای حق طلبی بخاطر احیای هویت ملی ملیتها واقوام بومی و اکثریت غیر اوغان این سرزمین مراد بوده است که باید درهرصورتی با هربی عدالتی بسازند وهرګونه شرایط خفت بار وذلت بار را قبول نمایند تا برچسپ خیانت ملی را برجبین نداشته باشند.

این احزاب وګروه ها سرهایشان دریک آخور بسته شده است، وآن آخور قدرتهای منطقوی وجهانی بخاطر معامله ګری وبده و بستانهای خائینانه بنام وطن وآزادی وغیره است. آزادی را که اګر یک رهبر تاجیک وازبیک وهزاره درتاریخ به ارمغان آورده است مساویست با آن اسارتی که آنرا یک پادشاه اوغان درتاریخ رقم زده است. این آستان بوسان از باداران شان میخواهند که افغانستان را دربست مانند سابق دراختیار آنها وهم تباران آزموده شدهء شان مانند سابق قرار دهند تا هرچه دلخواه آنها باشد به همان شکل نظام آیندهء افغانستان را رقم بزنند، تا جال تجارب تاریخی چنان نشان داده است که اګر بادار امریکایی بخاطر شکست دادن بادار شوروی ، صدای اسلام واسلامګرایی را بلند کرد این مزدوران ونوکران ګردن بسته مانند ګلبدین وسیاف وحقانی افراطی ترین مسلمانهای روی زمین میشوند وخواهان برقراری چنان حکومت اسلامی می شوند که درآن حتی خرها هم درجاده های شهر باید ستر عورت خویش را بپوشانند، در آنطرف خط نیز وضع به همین منوال است، نوکران زرخرید اوغان ، افراطی تر از هر کمونیست دیګری درجهان سنګ شوروی پرستی و وفاداری به کمونیزم را به سینه میکوبند ودرین راه دمار ازروزګار مردم غریب وبیچارهء غیر اوغان بر آورده اند.

حالا که بادار امریکایی، صدای مدرنیزم وملی ګرایی را بلند کرد، اشخاصی مانند اشرف غنی احمدزی ونبی مصداق وخلیلزاد واحدی وروستارتره کی بهترین وشایسته ترین وشیک ترین نکتایی پوشان ملیګرا عرض اندام میکنند که توګویی درسراسر کرهء ګیتی دیګر نه ملی ګرای بوده است ونه هم وطنپرستی، اګر بادار شعار حقوق بشر را سرمیدهد بازهم این شعار ها درهیئتهای اشخاص وافردی مانند نبیل مسکینیار وحسن سیغانی وسجیه وراوا تجسم پیدا میکند که به قول خودشان نه پشتون استند ونه هم تاجیک ونه ازبیک وهزاره نه هم سنی ونه هم شیعه بلکه اوغان خالص تشریف دارند وتمام باشنده ګان این سرزمین را مانند نور دیده های شان دوست دارند. اینها بهترین مودل های اوغانی برای اعادهء حقوق بشری درانظار ظاهر میشوند. درحالیکه دم خروس تعصب ونفرت از اقوام غیر اوغان در تمام حرکات طفلانهء شان هنګام جلوه فروشی های کاذبانهء شان مشهود وهویدا می باشد، اینها فکر کرده اند که شاید همهء بیننده ګان تلویزیونهای شان مانند آنهای باشند که درستایش ومداحی شان لب به سخن ګشوده وهریک بیش ازده دقیقه چرند وپرند را به آدرس اقوام غیر اوغانها نثار میکنند وعقده های دل شانرا می ګشایند، بزعم این تلویزیون سالاران بقیهء بیننده ګان نیز مانند ستایشګران شان از عقل وسلامت روحی برخوردار نیستند وآنها را می توان به آسانی با کلمات پرزرق وبرق آزادی ودموکراسی وسیکولاریزم فریب داد. برداشت من ازعملکرد چنین تلویزیون سالاران این است که نزد همهء اینها یک ضریب مشترک وجود دارد وآن بدنام سازی وپرونده سازی علیه شخصیتها ورهبران سیاسی ونظامی اقوام وتبارهای غیر اوغانی است، که به هرنحو که باشد بنامهای مختلف وبرچسپهای مختلف باید سرکوب ګردند

شام شنبه ، مورخ ۱۰ سرطان سال ۱۳۹۰ دربرنامهء چشم انداز آقای حسن سیغانی مطالب یکطرفه ومملوء از راست ودروغهای شاخداررا با ارائهء اسناد ناقص درشبکهء تلویزیونی مسکینیار مشاهده نمودم.
این برنامه قبل از آنکه یک برنامهء معلوماتی واطلاعاتی بیطرف بوده باشد یک برنامهء عقده مندانه وخصمانه برعلیه شخصیت علمی ومبارز تاجیک جناب عبدالحمید محتاط باهمان سازه ها ومعیارهای که قبلا یادآورشده ام بیریزی ګردیده بودکه خوشبختانه تا اندازه ای طشت رسوایی آن از بام بزمین افتاد.
زیرا در میان ده نفر تماس ګیرنده تنها یکنفر به سود آقای حسن سیغانی درفشانی نمود وبقیه همه درضدیت آشکار با جلوه نمایی های بوقلمونی ایشان مجال صحبت را تا آخر نیافتند. ولی بازهم ازخلال جملات وعبارات شان معلوم شد که ارائهء چنین نمایشنامه های مضحک قبل ازآنکه به زبان طرف مقابل تمام شود برعکس مجری برنامه را دریک حالت خفقان ورسوا قرار داد.
قبل از مشاهدهء این برنامه ، این قلم درسایت اوغان جرمن خبرجعلی فرار محترم عبدالحمید محتاط را از سیدنی پایتخت استرالیا به هندوستان خواندم وآن ویدیو کلیپی را که سالها قبل درتلویزیون استرالیا نشرشده بود نیز به غور ودقت کامل دیدم. شما نیز میتوانید که ویدیو کلیپ مذکوررا اینجا ببینید:

در ویدیو کلیپ مذکور برخلاف سخنان مترجم، هیچ آثار وعلایم ترس واضظراب به اندازه ای که مترجم درآن غلو کرده که ګویا لبها ودهن محتاط خشک شده باشد و وی ازترس نتواند به خبرنګار مذکور جواب ارائه کند چنین صحنه ایی اصلا مشاهده نمیشود.
عبدالحمید محتاط خیلی با جرأت در اول میګوید که، محتاط درخانه نیست، ولی بعدا خبرنګار خیلی مودبانه اسنادی را که در دست دارد برخ آقای محتاط می کشد وعکس اش را برایش نشان میدهد که آیا این عکس شما نیستید؟
محتاط خیلی خونسردانه وبا تبسم خیلی زیرکانه وتحسین بر انګیز بسوی عکسها نګاه کرده وسرانجام دربرابر پرسشهای خبرنګار مذکور برعکس ادعای مترجم سخن به این نقطه می کشد که آقای محتاط با جرأت از خبرنګار می پرسد که وی چرا حق داخل شدن به خاک استرالیا را ندارد تا اینکه بالاخره بعداز بګومګوهای خیلی مختصر آقای محتاط به خیرنګار میګوید که او میتواند پرسشهایش را با مقامات امنیتی واستخباراتی کشورش درمیان بګذارد که تا درین زمینه بوی معلومات ارائه نمایند وبا این جملات اخیر وی دررا بروی خبرنګار مذکور می بندد وداخل خانه اش میشود.
اینکه فردای آنروز وی دوباره به هندوستان برګشته است ویا چند روز بعدتر از آن ، این موضوع در ویدیو کلیب معلوم نمیشود، تنها چیزیکه در ویدیوکلیپ مذکور نطاق یک هفته بعداز ین مصاحبه میګوید این است که آقای محتاط قرار معلوم ، فعلا عازم کشور هندوستان ګردیده وشاید بخاطر پاسخګویی به این اتهامات دوباره به اسرالیا برګردد. ،
در ویدیو کلیپ مذکور یک خانم نیزدیده میشود که میګوید اګر مقامات استرالیایی، اشخاص رده های بالایی حزب دموکراتیک خلق را دراسترالیا محاکمه نکنند، امکان دارد که موج اعمال انتقامجویانه وخشونت میان شهروندان اوغان استرالیایی براه بیفتد، معنای سخن این خانم این است که درهر صورت باید اشخاصی مانند محتاط یا اعدام ویازندانی ګردند درغیر آن اوغانها آرام نخواهند ګرفت.
حالا بادرنظرداشت محتوای این پیام توسط این خانم ولفاظیهای حسن سیغانی، برپایی یک دادګاه عادلانه درکشورهای غربی برای بررسی پرونده های عاملان اصلی جنایات خلق وپرچم کاملا منتفی است. زیرا این اشخاص وخانواده های فراری، خصوصا خانواده های اشرافزدادهء سلطنتی طلایی وغیر طلایی ، سالهاست که درآخور ګدایی کشورهای غربی سرفرآورده اند ونسل اول ودوم شان در فرهنګ وزبان کشورهای غربی چنان استحاله ګردیده اند که حتی تمام هویت کاذب اوغانی شانرا فدای سخاوت مندیهای کشورهای میزبان نموده ودرتمام دادګاه ها ودادستانی های کشورهای غربی نفوذ فوق العاده دارند
بناء برپایی این نوع دادګاه های فرمایشی ازنظر من صبغهء حقوقی و واقعی ندارد.
اشخاص وافرادی نظیر حسن سیغانی ونبیل مسکینیار ومسؤولان رسانه های انترنتی اوغان جرمن ودعوت وتول اوغان وغیره که حتی برای کشته شده های نظامی طالبان درشمال که درآن هزاران چچنیایی وازبیکستانی وقرعیزستانی وعرب وکشمیری و اوغان پاکستانی وجود داست تمام شمال افغانستان را مستحق مجازات میدانند پس دربرابر چپی های غیر اوغان که زمینهء سقوط حاکمیت داکترنجیب الله را فراهم نمودند چه عقده های که درسینه ندارند.
همان داکترنجیب الله احمدزی که درآخرین روزهای قدرت خویش حاضرشد تا با ګلبدین حکمتیار حکومت ائتلافی تشکیل دهد ولی اقدامات به موقع رهبر افسانوی وکریستماتیکی چون مسعود بزرګ مانع تطبیق آن ګردید

ازنظر این آقایون وخانمها درمیان اعضای خلق وپرچم تنها ازبیکها وتاجیکها وهزاره ها سزاوار محاکمه می باشند، آن عده از خلقی های اوغان شترپا که با افتخار اعلان میدارند که ازکارمندان عالی رتبهء دستګاه های شکنجه ګر امین وتره کی وبعدا نجیب ګاو بوده اند و همین اکنون درشهرهای اروپایی چون، استوکهولم ، مالمو، کوپنهاګن، مونشن، وبایرن وآمستردام جشن وپایکوبی می نمایند ، ازنظر آقای حسین سیغانی وسجیه ونبیل مسکینیار ملی ګراهای واقعی واصیل واوغانهای وطندوستی اند که فرهنګ اوغانی خویش را حفظ نموده اند، این ګروه ها وافراد، مانند بنی اسرائیل، ملت برګزیدهء خدا بوده و سزاوارهیچ نوع مجازات ومحاکمه نه تنها که نیستند که حتی کوچکترین انتقاد نیز به آدرس آنها شیرازهء وحدت ملی را برهم میزند. تاجیک وازبیک وهزارهء ملیګرا و وطنپرست واقعی آنست که زیر دهل بابای این شتر پاها بنام اتن ملی برقصد ویا لا اقل به خرمستی ها واتنهای اوغانی شان کف بزند، درغیر آن اززیر چتر نام مبارک اوغان محروم میګردند.
عبدالحمید محتاط کیست؟

هرچند این قلم هیچ شناخت حضوری ازعبدالحمید محتاط واز خانواده وزادګاه وی پنجشیر ندارم ، ولی تاجای که آثار ونوشته های وی را مطالعه نموده ام، این را دانستم که وی هنوزهم حرفهای زیادی برای ګفتن دارد.

معلومات ابتدایی من درمورد عبدالحمید محتاط نشان میدهد که ؛ عبدالحمید محتاط یکی ازشخصیتهای نظامی وسیاسی واولین وزیر تاجیک تبار پنجشیری درزمان سردار محمد داوود می باشد، اوتحصیلات نظامی در رشتهء ارتباطات ( تیلی کمونیکیشن) را درشوروی سابق به پایان رسانده است وبزبانهای خارجی چون روسی ، اوکرائینی، جاپانی وانګلیسی تسلط کامل دارد. غوث الدین فایق وزیر فوايد عامه درکابینهء محمد داوود درکتاب خویش بنام (رازی را که نمیخواستم افشا کنم) دربارهء عبدالحمید محتاط نکات جالبی را درج کرده است، آقای فایق دریک قسمت از نوشته هایش خاطرهء خویش را ازحبس خانګی عبدالحمید محتاط درزمان سردار داوود به رشتهء تحریر درآورده است. او میګوید روزی درجلسهء کابینه، سردار داوود با قیافهء ګرفته وخشمګین ورنګ پریده داخل ګردید وبدون هیج مقدمه ایی به حاضرین ګفت: ضابط عبدالحمید پنجشیری را که ازمنصب خوردضابطی بوزارت ارتفا دادم ولی این نمک حرام به این هم اکتفا نمیکرد ومیخواست کودتایی را علیه نظام جمهوری براه اندازد.
فایق میګوید زمانیکه به خانه آمدم، اولادهایم ګفتند که چند نفر عسکر وصاحب منصب به خانهء محتاط داخل ګردیدند وبعدا از آنجا یک تیلفون را همراه چند متر سیم ازخانه اش بیرون آوردند، موتر وی را نیز با خودشان بردند وازمیان عساکر تاکنون تنها یک عسکر درپیش روی خانه به شکل حاضرباش ، باقی مانده است، واجازهء رفت وآمد آزاد اولادهایش را نمیدهند، همسایګان ګفتند که وی پلان کودتا داشت واین پلان توسط دولت کشف وخنثی ګردید؛؛
ولی بعداز کودتای ثور، عبدالحمید محتاط بحیث سفیر دولت وقت درجاپان تبعید ګردید تا دیګربکلی، ازمتن قضایای جاری سیاسی ونظامی کشور بدور باشد، به نظر این قلم چنان می نماید که خشم اوغانها بالای عبدالحمید محتاط ازجای دیګری آب میخورد وعلتها وانګیزه های قومی در آن پوشیده است درقدم اول تاجیک بودن عبدالحمید محتاط وخصوصا پنجشیری بودن وی خارچشم آنها ګردیده است، درقدم دوم آګاه بودن وی به بازیهای پشت پردهء بازیګران اصلی اوغان با قدرتهای بزرګ وافشا نمودن رازهای سربمهر این بازیها نیز مایهء تشویش قومګرایان اوغان وغلامهای زرخرید آنها شده است. ¨چنانچه یکی ازمقالات ارزشمند وی درسایت کابل ناته راجع به مسألهء هاشم میوندوال که اوغانها سالها پرچمداران وطرفداران زنده یاد ببر ک کارمل را درآن مسؤول میدانستند خیلی صادقانه وبیطرفانه بیان نموده است وپرده از روی نیات باطنی شخصیت کاذب شوونیست وبیمار روانی داوود دیوانه وچرسی اوغان ، حواریون چاپلوس وماهیت قلابی جمهوری ننګین وی برداشته وبه تمام حدسها وګمانهای قبلی درمورد قتل هاشم میوندوال؛ نقطهء پایان ګذاشته است. درین مقاله عبدالحمید محتاط تصویر روشنی ارايه میدارد ، ازچی؟ از بازداشتګاه های مخوف وزارت داخلهء وقتلګاه ها وشکنجه ګاه های غیر انسانی رژیم منحط وقلابی داوود چرسی که انسانهای شرافتمند وباعزت به اندازه یک پول هم نزد مستنطفین وقصابان وسلاخان مسلکی آن ارزش نداشتند. با خواندن این مقاله میتوان به قدرت قلم عبدالحمید محتاط أحسنت ګفت . دیګر شاید برای اشخاصی مانند مسکینیار که ګوش خلایق را از محسنات وسجایای نیک وخصال حمیدهء حکومت داری قاطع آن سردار دیوانه کر کرده بودند دیرشده باشد ، تا مردم به حرفهای یکجانبهء آنها درمورد تاریخ ګذشته به قضاوت بنشینند. درضمن، آقای عبدالحمید محتاط تاکنون دو کتاب خوبی را به نشر سپرده است که تاکنون هیچ مخالفی حتی به سویهء اعظم سیساتی نیز به نقد علمی آن قادر نګردیده است، کتاب اولی سقوط سلطنت است وکتاب دومی وی تاریخ تحلیلی افغانها، که درآن ازاصل ونسب پشتونها بصورت علمی ودقیق بحث نموده است، حالا که قوم ګرایان اوغان وایادی مزد بګیر شان نظیر حسن سیغانی وسجیه، آن دو کتاب را خوانده اند بجای اینکه به شکل علمی بتوانند آنرا مورد نقد قرار دهند دست به بازیهای شرورانه ومزورانه ای میزنند که حتی یک طفل دبستانی هم معنای چنین بازیهای کودکانه را درک میکند. اینکه عبدالحمید محتاط ازتحصیلکرده های شوروی سابق بود درین شکی وجود ندارد واینکه وی به زبان روسی تسلط داشته وتوانسته است خودش را به کمک مشاوران شوروی سابق اززیر ساطور دژخیمان فاشیست اوغان محمدزایی وخلقیهای شترپا نجات دهد، نه تنها اینکه هیچ خیانت ملی را مرتکب نشده است بلکه حد اعلای زیره کی ، هنرمندی وآګاه بودن وی به ظرافتهای سیاسی اش را درطول چند دهه از تحولات أخیر به نمایش میګذارد ،
اینکه مکاتیب ساختګی با امضاهای جعلی ازنام عبدالحمید محتاط درتلویزیونها به نمایش ګذاشته میشود، این موضوع از حد وصلاحیت آقای حسن سیغانی بدور است، درچنین موارد؛ این مسلک کریمنال تخنیک ویا علم جرم شناسی است که میتواند حرف آخررا دربارهء صحت وسقم ویا جعلی بودن اسناد بزند، ګیرم که سند مذکور درست هم باشد پرسشی که مطرح میشود این است که چه چیزی را آن سند ازنظر حقوقی برای محکومیت عبدالحمید محتاط برای یک دادګاه بیطرف وعادلانه مرتب می سازد. طوریکه من ملاحظه نمودم ؛ سند مذکور یک راپور خبری وژورنالیستکی بود که چند تا زیر دارګریختګی های بی پدر وبی مادر نظیر غوثی وکی وکی درتوکیو رفته بودند تا بنام کمک واعانه برای مهاجرین ازسازمانهای خیریه پول جمع آوری کنند، سفارت صرف آن راپور به مرکز انتقال داده است، وبیانات آقایون را از نوار صوتی به رشتهء تحریر آورده است؛ درین کار چه اثر جرمی میتواند وجود داشته باشد تا عبدالحمید محتاط مطابق آن مجازات ګردد؟ میخواهید بګوئید که در دوران زنده یاد ببرک کارمل هم مانند حاکمیت فاشیستی امین، هرکسی به جرم کس دیګر مورد محاکمهء صحرایی قرار میګرفت وهیچ پرسان وبازخواست وجود نداشت؟ اګر چنین پنداشته اید ومیخواهید اذهان را درقسمت تاریخ مغشوش سازید بدا بحال تان. تاریخ هرګز مسخ نمیګردد، درزمان زنده یاد ببرک کارمل بسیاری خانواده ها وافرادی بودند که یکی یا چندتن از اعضای خانوادهء شان درصف مقابل دولت قرار داشتند ولی دولت آنزمان هیچ کسی را بجرم کس دیګر بدون اسناد موثق به جوقه های اعدام نمی سپرد، نمونهء واضح آن سید امان الدین امین معاون صدارت وقت است که او اصلا عضو حزب هم نبود، درعین زمان بسیاری از نزدیکان وخویشاوندانش در کشورهای غربی قبلا پناهنده بودند، واین را دولت میدانست ولی وی معاون صدراعظم بود، یکی ازنامه های که سیدامان الدین امین درهمان سالها به یکی از اقاربش درکشورهای اروپایی فرستاده بود، کاپی آنرا رفیق جنرال نبی عظیمی دریکی ازنوشته هایش درج نموده است، شما بیجا وقت تان را ضایع میکنید تا زمان زنده یاد ببرک کارمل را با زمان حفیظ الله امین یکسان میخواهید به جهانیان معرفی نمائید، درین صورت من با قاطعیت حکم صادر میکنم که عبدالحمید محتاط هیچ الزام و مکلفیت اخلاقی ندارد که به چنین اسناد جعلی پاسخ بګوید.
اګر شما آقایون وخانمها خیلی طرفدار مجازات عاملان اصلی بربادیهای چند دههء اخیر استید اول ازګردپاهای خلقی اوغان خودتان درشهرهای مختلف اروپایی شروع کنید که حالا حتی زیر پوست خودتان داخل ګردیده اند وچهره عوض کرده اند.
آنانیکه حتی درروز روشن درکودتای هفتم ثور به بقایای زنانه وجوان خانوادهء محمد داوود تجاوز جنسی دسته جمعی نموده اند اکنون درکشورهای ناروی وسویدن ودنمارک وهولند وانګلیستان وبلژیک وفرانسه وآلمان پیکهای ودکا را باهم سرمی کشند وبه ریش همه می خندند ولی ازبرکت فرهنګ والای پشتونوالی کسی جرأت ندارد که بګوید بالای چشم تان آبرو است.
مردم؛ خصوصا تاجیکها وپنجشیریها دیګر به این صحنه سازیهای مضحک شما هرګز بازی نمیخورند وشخصیتهای علمی وفرهنګی شانرا همیشه پاس میدارند. تاجیکها نیز به زبان اوغانی اکنون بلدیت پیدا کرده اند وهرروز دندانخواهی اوغانهای قبیله را از هر نوع آن درسایتها وپورتالهای بدنام میخوانند که چقدر آنها بخاطر پنجشیری بودن وتاجیک بودن آماج شدید ترین دشنامهای ناموسی قرار ګرفته اند ومیګیرند وبه تمام افتخارات تاریخی شان ، شخصیتهای تاریخی شان به بدترین شیوهء فاشیستی آن توهین می شود، دیګر آن پنجشیری وتاجیک احمق اخوانی که به امر ګلبدین هم تبار خودش را زیر نام ایدیالوژی واسلام راهی دیار عدم می ساخت درروی زمین وجود ندارد وبه همان ترتیب آن خلقی وپرچمی تاجیکی که هم تبار وخویشاوند خودش را بنام اشرار بی فرهنګ به امر امین وتره کی ونجیب به پیلیګونهای پلچرخی میفرستاد نیز وجود ندارند. نسل امروز تاجیک ، نسل آګاه از تاریخ وګذشتهء خونبار خویش است وبه این ترفندها وبازیهای شیطانی مداریهای کهنه کار دهره دونی، که شخصیتهای ملی وعلمی شانرا هدف قرار داده اند وآنها را مورد اتهامات بیجا و توهین وحقارت قرار میدهند هرګز بی تفاوت باقی نمی مانند. محتاط بزرګ یکی ازچهره های برازندهء تاریخ ملت تاجیک است.ما بوجود این شخصیت دانشمند، نویسنده وسیاست مدار افتخار میکنیم. ،

یاهو

بااحترام
پرویز بهمن

ایمیل تماس:

parvisbehman rocketmail.com

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • One an women had a dream. She wished to have a son. She would make it, that her son get a football star. And than, in the final round, he would play so terrible, that every one would shoot, fuck your mother. Mr.Bhaman is looking for the same thing. There is no other sense in his article. it is so stupid. He seems only tajik and not tajik. All the people like mohtat,panjshir and so on are criminal and should be brought to justice.

    • No dear you did a big mistake
      That person is Hassan Amiri and not I
      Thanks for your paying atention to my article
      Behman
      محمد زایی خان! امیدوارم که باوجود دشنامیکه برای من داده ایی، بتوانی این دشنامنت را به زبان فارسی نیز بنویسی تا همه دربارهء آن قضاوت کنند. بازهم بخاطریکه این مقاله توجه تانرا جلب نموده است حتی از دشنام تان بخودم نیز سپاسګزارم
      با احترام
      پرویز بهمن

    • اقای بهمن
      منکه کدام دشنام را در نوشته بالا ندیدم. اینکه شما انگلش بلد نیستید گناه خود تان است.
      کابلی والا

  • Such charges against Muhtat, have ethnic antagonisms, in a country like Afghanistan, Pashtoons are never going to be tired to defame their ethnic Tajik opponent

  • نمیدانم چرا باید از جناب عبدالحمید محتاط با اسم مستعار دفاع کرد؟
    شاید به این خاطر که دفاع از وی مایهء شرم است؛ ورنه چی مانعی خواهد داشت که کسی نتواند با نویشتن این دفاعیه، آنهم در انگلیستان، از ذکر نام اش خود داری کند.
    به نظر من بی حیا ترین مستعار نویسی را که تا کنون میشناسم درویش دریا دلی باشد(منظورم در بین تاجیک تباران است، ورنه پشتونها نیز مسعار نویسانی بیحیایی دارند که روی هرچه دریا دلی است سفید میکند) اما حتا او نیز حاضر نیست آشکارا از محتاط، دستگیر پنجشیری، لطیف پدرام و...به دفاع برخیزد، چنانچه پرویز بهمن برخاسته است

    • تو خودت که حتی جرأت اختیار نمودن همان نام مستعار هم نداشتی زیرا دانسته ایی که اعتراض با نام مستعار بالای بهمن هم مایهء شرمساری ات میګردد. پس تونیز خاموش باید باش

  • بنا بر بعضی از روایتها آقای محتاط بوسا طت کی جی بی به سفارت جاپان پرتاب شده بود تا جاپان در مورد ماموریت وی مشکوک نگردد و بحیث نماینده کشور غیر متخاصم ولی عامل نفوذی کی جی بی وظایف حاشیه ای هم داشته باشد که بعد انقضای تاریخ مصرف اورا ابتدآ به حیث معاون صدراعظم و بعد به حیث معاون ر؛یس جمهور تعیین کردند.

  • جناب بهمن صاحب!
    متاسفم که باز هم یکی از نوشته های دیګر تان از همان تیتر(عنوان) سر چشمه از تعصب ګرفته است؟ (عبدلحمید محتاط سمبول خود اګاهی و صدای عدالتخواه ی تاجیک ها) حالا خودت را چګونه میتوان با همان نویسنده های به ګفته شما رسانه های قبیله یی تفکیک کرد؟ شما باید در جواب نوشته های رسانه های قبیله ی نباید قبیله ی برخورد کنید. به اصطلاح عام از کسی پرسیدند، ادب را از کی یاد ګرفته یی ګفت، از بی ادب ها. پس شما هم باید ادب را از آنها یاد ګرفته نه اینکه در قطار آن ایستاد شوید.
    تشکر!

    • جناب محترم احمد نوید جان!
      شما دربحث ګذشته اذعان نمودید که دیګر مایل به ادامهء بحث نیستید ومن هم با احترام به تصمیم خودت از ادامهء آن مطالب به قول شما سرمنګسک خود داری ورزیدم.
      اما درین باره که باید من مانند آقایون متعصب پشتون، متعصب نباشم، خدمت جناب عالی همانطوریکه قبلاعرض نمودم ایکاش که این توصیه های شما ګوش شنوا درمیان هموطن اوغان ما هم میداشت آنوقت میشد که باسند ومدرک موثق دربارهء آن صحبت می نمودیم ، که فلان سایت پشتون ویا فلان شخصیت پشتون، داو طلبانه حاضر شده است که زبان فارسی را مال خودشان بشمارد، عملکرد خونین شاهان ورهبران سیاسی پشتون را درحق غیر اوغانها چون هزاره ها وازبیک ها وتاجیکها عملا محکوم کرده است، کتاب دویمه سقاوی را مانیفست فاشیزم قومی قرون وسطایی دانسته است وبه تمام باشنده ګان این سرزمین نظریکسان داشته است، پس تو نیز آقای بهمن ویا توردیقل میمنه ګی باید مانند آن شخصیت ګرانقدر به زبان پشتو وفرهنګ پشتو احترام کن واز کم زدن ومسخره کردن فرهنګ اوغانی دست بردار. شما چنین سندی را برای من ارائه کرده نمیتوانید جز اینکه خودتان به محکوم نمودن شخصیتهای طراز اول ناسیونالیزم اوغانی مانند روستار تره کی واحدی وغیر بپردازید، وآنهم بخاطریکه آنها آنقدر درین مورد رسوا استند که شما هیچ نقطه ای برای دفاع از آنها ندارید لذا مجبورید که آنها را نیز محکوم نمائید، آنهم بعداز جر وبحث های خیلی طولانی.
      به ادامهء مطالب ګذشته خدمت شما باید عرض کنم، دعوت نمودن مردم به ترک تعصبات ملی وقومی ازیکجانب غیر ممکن وحتی محال است، من خدمت جنابعالی مثالهای زیادی ازکشورهای مختلف ارائه نمودم ولی شما صرف به توصیه های اخلاقی اکتفا کردید، این بار نیز اشارهء کوتاهی به دو کشورهای کانګو وسریلانکا که قبلا بنام های سیلون، وزئیر یاد میشدند می نمایم که ریشه در هویت ملی وتاریخی افراد این دوجامعه دارد، حالا شما درحالیکه مدعی استید که من افغان استم باید تمام باشنده ګان این سرزمین مانند شما افغان باشند، واګر خود داری ورزند باید به کشور دیګری کوچ نمایند ویا بحیث مهاجر وپناهنده یاد شوند، من میګویم که عزیزم! هیچکسی درین جامعه جز یک قوم افغان نیست، افغان هویت جدا ومستقل دارد، زبان وفرهنګ جدا دارد، اینقدر باشندهء دیګر این سرزمین را شما میخواهید همه را قتل عام کنید که از پذیرش هویت افغان سرباز می زنند؟ بناء درجامعهء من وشما باید ریشهء مشکلات درتاریخ وجغرافیهء این ملک جستجو کرد، تا وقتیکه تضادهای قومی درکشور وجایګاه اقوام درساختار قدرت حل نګردد، توصیه های اخلاقی تاثیر عملی درما وشما ندارد.
      خدمت آن سرور ګرامی باید عرض شود که تعصب ، تعصب می زاید، این تعصبی که من دارم تکرارا خدمت شما عرض میکنم که بازهم درمقابل هیچ انسانی ندارم ولی حق دفاع دربرابر تعصب دیګران را حق مشروع خویش میدانم. شاید آن توصیهء عیسای مسیح که اګر کسی به روی راست ات یک قفاق زد شما روی دیګر را هم برایش بګذارید تا یک قفاق دیګر هم بزند درشرایط حاضر درافغانستان کنونی من وشما جنبهء عملی نداشته باشد.
      زیرا توصیهء عیسای مسیح غیر مستقیم چنین می فهماند که شما با ګذشت خویش، زمینهء بیداری وجدان را درطرف مقابل مساعد می سازید ، حال آنکه هموطنان اوغان ما هرقدر خودت را نزدش عاجز وبی تعصب نشان دهید بهمان اندازه ظالم تر وخون ریز تر وبی انصاف تر میګردد.
      همان شعر حضرت بیدل که:
      اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهیست
      اشک کباب باعث طغیان آتش است.
      دقیقا ناسیونالیزم اوغانی مصداق این شعر می باشد، پاکستان پیش ازچهل سال است که با انواع مختلف بالای این قوم ظلم روا میدارد، ولی اوغان آنجا با افتخار خودش را پاکستانی ومدرن میداند، ولی در افغانستان، سکوت وبی تعصبی اقوام غیر اوغان ، اوغانها را چنان ظالم وبی انصاف ومتعصب ساخته است که هرروز درسایتهای شان برای آوردن شرایط محمد ګلخان مهمندی وملاعمری دندانخواهی نموده وروزشماری میکنند که چه وقت قوای ناتو از افغانستان خارج میشود که ما بار دیګر به تصفیه های قومی خویش دوباره شروع کنیم.
      بناء متاسفانه من هرګز به این توصیه های اخلاقی شما نمیتوانم عمل کنم. من حق خودم را میخواهم، من باکسی از در تعصب قومی پیش نمی آیم تا وقتیکه آنکس جبرا مرا به تغیر هویت ملیتی ام وادارنسازد.
      شما میتوانید که درقدم اول این توصیه های تانرا به دوستان سایتهای اوغانی بکنید تا واکنش آنها را نیز عملا بمن نشان دهید که آیا نیز باشما درین زمینه همراهی دارند ویانه.
      با احترام
      پرویز بهمن

    • بهمن صاحب!
      من که میګم قصه ی سرمنګسک میکنید، قبول کنید، زیرا که شما در جواب یک سوال کوتاه مسایل خارج از بحث را مطرح میکنید و میخواهید بدینګونه به شمول خود بعضی دوست ها را از مسیر اصلی سوال منحرف سازید. این درست نیست دوست عزیز!
      قسمیکه قبلا ګفتیم، خودت، بشمول همه به اصطلاح نویسنده های رسانه های قبیله ی به قول شما افرادی سالم نیستید. خصوصا کسانی که بدور از افغانستان، در زیر سایه ی کشور های غربی چرندیات میګویند. بدین ګونه میان خودت و سایر دوست ها اعم از برادران تاجیک، پشتون، هزاره و غیره که مسایل را مانند خودت و یا بدتر از آن مطرح میکند فرقی وجود ندارد. ولی یادت باشه که مردم به این چرندیات از راه دور باور ندارد. بس است خودت شاید هم از جمله ی آزموده شده ګان باشی، که هستی. آزموده را آزمودن خطاست.

    • دوست عزیز احمد نوید جان!
      جناب عالیی فرموده اید: (قسمیکه قبلا ګفتیم، خودت، بشمول همه به اصطلاح نویسنده های رسانه های قبیله ی به قول شما افرادی سالم نیستید. خصوصا کسانی که بدور از افغانستان، در زیر سایه ی کشور های غربی چرندیات میګویند. بدین ګونه میان خودت و سایر دوست ها اعم از برادران تاجیک، پشتون، هزاره و غیره که مسایل را مانند خودت و یا بدتر از آن مطرح میکند فرقی وجود ندارد. ولی یادت باشه که مردم به این چرندیات از راه دور باور ندارد. بس است خودت شاید هم از جمله ی آزموده شده ګان باشی، که هستی.)
      منظور شما این است که آنانیکه در داخل افغانستان به مسایل قومی وهویتی وتباری می اندیشند، درمیان مردم از اعتبار ملی برخوردار اند ولی خارج نشین ها نه، پس بیشتر این چرند نویسها درخارج زنده ګی میکنند، پس ازشما باید اینچنین پرسش را مطرح کنم که اشخاصی مانند ، بهزاد، اوغلو، لطیف پدرام، داکتر محی الدین مهدی، عبدالحفیظ منصور ونقطهء مقابل آنها، استاد اسمعیل یون، غفور لیوال وستانکزی ودیګران هم دبه نظر شما چرند ګویان وچرند نویسان اند؟ منبع علمی که شما را به این قناعت رسانده است که مردم از راه دور به این چرندیات باور ندارند ازکدام نظرسنجی دموکراتیک برخاسته است که همهء این سایتها ونویسنده ګان همه چرند نویسان وچرندګویان نزد پشتونها، تاجیکها وازبیکها وهزاره ها بی باور اند؟
      با احترام
      پرویز بهمنن

    • خوب بهمن صاحب خودت چون چیزی برای بحث نداری میخواهی منفی بافی کنی و جملات که مه نوشته میکنم از آن بشکلی اګاهانه سوی تعبیر کنی. هرګز منظور من این نبوده که کسانی که در بیرون از کشور هستند چرندیات بګویند خائن هستند و اګر در داخل بګویند قهرمان. هر دو یکی از دیګر بدتر هستند، ولی از برادرانیکه در کشور های متمدن تر در سایه های امن زنده ګی میکنند چنین توقع نمیرود. یکی از انجمله دوست جناب عالی است. کوشش نکن دوست عزیز که جملات را اګاهانه سوی تعبیر کنی!

    • ببین نوید جان عزیز!
      من هیچ تغیری در عبارات وجملات شما نمی آورم، خوبء با وجود این تفسیر وتعدیلی که شما درجملات قبلی تان آوردید پرسش این بود که شما به اساس کدام نظرسنجی رسمی درک کردید که افرادی مانند اینجانب در نظر عامه همه چرند نویس هستیم؟ اګر تنها نظر شخص شما باشد من به این نظر تان احترام میګذارم، وهیچ اجباری بالای تان ندارم که نظریات مرا قبول کنید ولی شما نوشته اید که مردم به دیدهء چرند نویس به مقاله های ما ونظریات ما می بینند این مردم کیها اند وچګونه شما آنها را کشف کردید؟
      تشکر
      با احترام
      پرویز بهمن

    • خوب اینکه چرند نویس میګم، تنها نظر شخصی مه نبوده، بلکه مه هم در جمع افرادی هستم که از مطالب و مقالات تعصب آمیز، عقده مندانه...نفرت داریم. و این یک مجمع بزرګ هست، که نمیخواهند مسایل را از دید که سالم نیست مطرح کنند. البته خیر که تعدادی این افراد انګشت شمار است، ولی میتواند در دراز مدت تعداد شان بیشتر شود.

    • نوید جان!
      کاملا به نظر خودت احترام دارم، اما اینکه شما وهمفکران تان چقدر ازرأی اکثریت نماینده ګی می کنید همیشه جای سوال دارد، شاید این پیامګزارانی بنامهای ضیا بومیا وضد پنجشیری وغیره نیز مانند شما ادعا کنند که از اکثریت مردم نماینده ګی میکنند؛ ولی عقل سالم چنین حکمی را قبول نمیکند؛ زیرا هرکس درنظر خودش اکثریت معلوم میشود. طرفداران دکترنجیب الله احمدزی، هم درکابل پرس خودشانرا اکثریت میدانند، اوغان ملتی ها خودشانرا اکثریت میدانند؛ ګلبدینیها هم خودشانرا اکثریت میدانند وهم مسلمانان راستین؛ خلقی های ګردپا خودشانرا مظلوم ترین ومستحق ترین مردم برای حکومت کردن میدانند؛ سایتهای تول اوغان؛ اوغان جرمن؛ دعوت. شهادت؛ امارت اسلامی طالبان همه وهمه مدعی اند که ازاکثریت مردم نماینده ګی میکنند.
      پس به قول حضرت حافظ:
      بیا کین داوریها را به پیش داور اندازیم.
      با احترام
      پرویز بهمن

    • برادر من نګفتم که زیاد هستیم، بلکه واصحا ګفتم که تعداد افرادی ضد فاشیستی و عقده کم و انګشت شمار است. خود نمی دانم چرا دقیق نمی خوانی نوشته ها را؟! اګر مقالات را دقیق نوشته نمی کنی همی پیام/تبصره را خو کمی دقیق بخوان. از داور یاد کردی، خدا کند که یک داور پیدا شود تا صادقانه و بیطرفانه قضاوت کند که کدام ما در مسیر درست نظریات خود را ارایه میکنیم.

    • آقای نوید گرانقدر!
      من متن عبارات خودتانرا بدون هیچ دخل وتصرفی اینچا نقل میکنم شما نوشته اید:
      (واصحا ګفتم که تعداد افرادی ضد فاشیستی و عقده کم و انګشت شمار است. )هرچند این بنده خودم را فاشیست نمیدانم ولی بازهم بخاطر احترام گذاشتن به شما مجبورم که خودم را شامل افراد یادشده بدانم ولی بازهم پرسش من ازشما این است که همین ا‍کثریت واقلیت را از‍کدام منبع بیرون آورده اید
      تشکر
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • آقای بهمن خداوند شما را بینایی بدهد!
      زیاد دور نمی رویم و بحث را کشاله دار هم نمی سازیم. کامنت های که روی نوشته خودت تان تا حال ارایه شده نماینګر کم بودن افرادی ضد فاشیستی و عقده است. این را یک مثال کوچک شمرده تمام مسایل را چنین بررسی کنید. امید که این سوال تان هم جواب شده باشد.

    • آقای نوید عزیز!
      این چه منبع موثق بود که خودت آنرا بحیث شاهد برخ من کشیدی؟ ایا خودت سردبیر کابل پرس? استی که شماره های آی پی کامپیوترها را بدانی که کدام پیام از طرف کی وازکجا آمده است؟ اګر چنین می بود جلال بایانی زیر نام ضیا بومیا وصدها نام دیګر پیامهای رنګارنګ فرستاده است آیا این را خودت منبع می نامی وآنرا قابل اعتبار نزد خودت می دانید؟ اګر کمیت پییامهای کابل پرس را بمن منبع قرار میدهید بخشش باشد که حکم خودرا درحق جنابعالی صادر کنم وآن اینکه شما خود به کدام تکلیف روانی دچار شده اید خدا کند که این حدس من غلط باشد.
      با احترام
      پرویز بهمن

    • هاهاه جالب است! تکلیف روانی شاید دچار شما شده باشد بخاطریکه، به هیچ چیزی قناعت ندارید مه چی میګم و شما چی میګید. مه یک مثال کوچک همین کامنت ها را قرار دادم شما ګپ را به آی پی وغیره وغیره بردید. ضیا بومیا، جلال بایانی را بنده نمیشناسد، شاید از همو چپی ها و راستی ها باشد که شما بایشان آشنایی دارید. من یک شخص مستقل هستم دوست عزیز، به نظر سایر دوست اخترام دارم و هر کس حق دارد نظر بدهد و تبصره داشته باشد.ولی هر مشکلی را که با هر دوست دیګر داری مربوط مه نمیشود، این زد و بند های شما چپی ها و راستی ها بوده که هنوز هم آرام نشدین یکی بر فرق دیګر میکوبید.

    • نوید جان عزیز!
      شاید که ازنظر شما من بیمار روانی باشم ولی جنابعالی بعدازین همه جر وبحث چندین روزه ؛عادی ترین پرسشهای مرا درزمینهء هویت اوغانی ویا افغانی به بهانهء سرمنگسک بودن پاسخ ندادید وتنها به نصیحتهای پدرانه وکنایه ها واستعاره های توهین آمیزاکتفا کردید. مگر درقرن بیست ویک کدام انسان عاقل پیدا می شود که بدون دلیل وبرهان روشن یک نظریهء دگم را کورکورانه قبول کندوبه آن قناعت ورزد ؟
      خلص نصیحت های بزرگوارانهء شما این است که ماهمه افغان هستیم ونباید به فرهنگ وزبان افغان توهین نمائیم واین کار سبب نفاق وتفرقه درمیان اقوام افغانستان میشود. من میگویم شما گل گفتید ودر سفتید من به هیچ فرهنگ وزبان وشخصیتهای تاریخی هیچ قومی نمی تازم تا وقتیکه خود آنها برفرهنگ وهویت تاریخی ام نتازد وبه بهانه های رنگارنگ زبان وهویت وتاریخ مرا نابود نسازد چیزیکه درطول دوصدسال صورت گرفته وکماکان ادامه دارد. ومن هرگز سکوت را درین مورد برای خودم جایز نمی شمارم وشما منتظر نوشته های آیندهء من درمورد اوغانهای پناهندهء اروپا باشید خوب است که درین ستون متن پیام یکی ازپیامگزاران رادرمورد مصاحبهء اخیر انورالحق احدی نیز بخوانید نمیدانم که به این شخص پیامگزار هم کدام نصیحت بزرگورانه دارید یاخیر
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • دوست عزیز بهمن!
      نزد من هویت ام تعریف شده است و هر افغانی که بخواهد از خود آغاز کند و مسایل تعصب و عقده را کنار بګذارد هویتش را دریافت میکند. مرا در داخل و یا خارج هر کسی پرسیده از کجا هستم، یک جمله جواب برایش دادم که من افغان هستم و از افغانستان! این هویت من است و با وجود تمام مشکلات از آن خرسندم و قبول دارمش. دوم اینکه، واقعیت بینی بنده نصیحت نبوده چی رسد به اینکه نصیحت پدرانه پنداشته شود. خودت شاید ریشت سفید شده باشد ولی هنوز هم نفهمیدی که چګونه میتوان تغیر را به میان آورد. هدف و یا به مقصدی که خودت به دنبال آن هستی و شروع به تغیر کرده ای، دشوار است با این شیوه که داری به نتیجه ی مطلوب برسی، پس لطفا طرز دیدت را تغیر داده به یک شکل دیګر وارد میدان شو و هر هدفی که داری با یک اقدام متفاوت و دید متفاوت مطرح کن. اګر از در تعصب و عقده به پیش بری اخر راه به ترکستان خواهد انجامید.
      تشکر

    • آقای نوید!
      من چنانچه قبلا هم خدمت جناب عالی نوشته ام من تعصب ندارم ولی هویت من هویت افغانی نیست ومن افغان نیستم ونمی باشم لطفا نامه ای را که یکی از دوستانم از کابل برایم فرستاده است به غور مطالعه نمائید تا بدانید که این تنها پرویز بهمن نیست که این مبارزه را بخاطر اعاده حقوق ملی ملیتهای غیر اوغان آغاز کرده است:
      یادداشت : آنچه را اینجا می خوانید ، بخشی است از یک نامه که برای یکی از دوستانم نوشته بودم و شاید پیش از این در جای نشر هم شده باشد . چون برخی نکاتی که در این نامه به آنها اشاره شده است ، نکات مهم اند ، خواستم با شما خواننده گان گرامی نیز شریک سازم:
      من به وجود " ملت اوغانستان" باور ندارم و شعار های واقعا میان تهی " وحدت ملی " و " ملت واحد" و گپ های مفت دیگری ازین قماش را سالهاست که زیر سوال برده ام .
      اما ، در باور من ، انسان ، از هر جا و رنگ و سمت و سویی که باشد ، صرف نظر از همه تعلق های ممکن ، انسان هست . همه از یک ریشه ، از یک تبار و اصل . این را هم دین ما می گوید و نیز دانش امروز آن را تایید می کند .
      نژاد پرستی ، برتری دادن یک گروه از انسان ها بر دیگری ، بر اساس پاکی خون و چیزهایی دیگری از این جنس ، تفکر احمقانه است . من با نژاد باوری مطلقن و کاملن مخالف می باشم . اما هم بر اساس دین و نیز بر بنیاد دانش نوین ، به وجود رنگا رنگی ، تفاوتها ، دگربوده گی ها در سلیقه ، در سلوک ، در هستی نگری ، در ارزشها و سنت های گروه های انسانی ، در یک کلام به گوناگونی فرهنگ ها و هویت های گروه های انسانی باور دارم . تمدن ها و فرهنگ ها را ، شناختن ، پاسداری کردن ، به آن ارزش قایل شدن ، حرف دیگری است و با نژاد پرستی پیوندی ندارد .
      تا آن جا که به نگرش ملی من رابطه دارد ، من به قوم یا ملت " تاجیک " از روزن فرهنگی و تمدنی می نگرم نه از منظر نژادی و خونی . تاجیک در نگاۀ من یک " نژاد" نیست ، یک ملت است با فرهنگ و خصوصیات مشخص خودش که آن را از دیگر ملیت ها و طایفه ها متمایز می سازد .
      در پیوند با مساله " ملت " و هویت فراقومی در کشوری که امروز به نام غلط " اوغانستان " شناخته می شود، من به این باورم که در آن کشور ، چیزی به نام " ملت " و هویت فراقومی هنوز هستی نیافته است . آن کشور را نیازمندی ها خاص قدرت های استعماری ، با همین شکل و شمایل کنونی اش ، با همین مرزها و همین بریده شده گی هایش ، خلق کرد . یعنی کشوری است ساخته دست بیگانگان و بدون آنکه مردمش خود در ساختن آن دخالتی داشته بوده باشند . شما تاریخ شکل گرفتن و مشخص شدن اوغانستان را که به دقت نگاه کنید ، برای تان روشن می گردد که هیچ قومی از قوم های مختلف که در زندانی به نام اوغانستان قید مانده اند ، نخواسته بودند که از فامیل های خود ، از بستگان خود ، از دودمان و تیرۀ خود جدا شوند ، برادری این سوی کوه و دریا و دره بماند و برادر دیگر آنسو . تشکیل اوغانستان در ذات خود ، فاجعه زای بوده است. کشور های دیگری نیز بر همین مبنا ها خلق شدند و همه اش دلیل های خود را دارند و شما باید این جستارها را پژوهش کنید و دریابید که چرا و چه وقت چنان شد و این دشواری هایی که در کشورهای معینی امروز وجود دارند ، تا چه حد به همین مساله تاریخی ناقص الخلقه بودن شان پیوند می یابند ؟
      در اوغانستان ، تیره های گوناگون ، با ارزش ها ، زبانها و فرهنگ های مختلف ، بی آن که خود خواسته باشند ، در یک چهارچوب خشک ، بی ارتباط با جهان پیرامون ، قطع شده از رشته ها و ریشه های خود ، در کنار هم رها شدند . اما قدرت و سروری و امکانات فرمانروایی در دست سالاران پسمانده ترین و از تمدن به دور مانده ترین قوم آن سرزمین نهاده شد . وقتی عامل های اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و غیره را نیز بر عامل بی عدالتی و استداد ملی می افزاییم ، می توانیم یک تصویر نسبی دقیق از تنش ها و تضاد های گوناگونی که در اوغانستان وجود دارند ، داشته باشیم . این تضاد ها و مشکل هایی که اشاره کردم ، راه حل هایی را ایجاب می کنند .
      مهم است که چه کسی ، کدام تضاد را ، کدام مشکل را ، تضاد اصلی و اساسی می داند و حل آن را کلید حل تضاد های دیگر می انگارد .
      من از جمع آن کسانی هستم که مهم ترین مساله ، اصلی ترین تضاد این مرحله تاریخ اوغانستان را ، تضادی ملی - قومی می دانم و به نظر من ، تا زمانی که ما نتوانیم یک نظام باز و سالم و نوین را به وجود آوریم که نخستین کارش رفع و کاهش چشمگیر تضاد ملی - قومی باشد ، هر کاری دیگری که می کنیم ، نمی توانیم امنیت و ثبات و آرامی را در کشور بیاوریم . از این خاطر است که من تاکید دارم بر ایجاد نظام عادلانۀ که به حاکمیت دو صد شصت و چند ساله ی اوغان سالاری پایان دهد و مردمان ساکن در کشور بتوانند مقدرات خود را به دست خویش رقم زنند . مانع بزرگ درراه این دگرگونی عادلانه و انسانی و مشروع ، فاشیزم قبیله یی با تمام نهادها و نماد های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی اش می باشد . از این است که مبارزه علیه فاشیزم قبیله ، علیه گروه های برتری خواۀ چون حزب منفور اوغان ذلت و گروه های سورخلقی و سمسوری ، از اهمیت خاصی برخوردار است و بسیار ضروری و حیاتی می باشد .
      در این جا ، نکته مهمی باید گفته شود ، اینکه برای آوردن چنان نظام عادلانه ایکه منافع همه گروه های قومی کشور در آن تمثیل گردد و برآورده شود ، اکثریت مطلق روشنفکران پشتون – با وصف این که مدعی دموکراسی و عدالتخواهی و غیره مسایل هستند - همراه با تمام پشتونیست ها و قبیله پرستان رنگارنگ شان ، هرگز به آسانی و راحتی موافق نخواهند شد .
      آنها بیشتر مایل اند که شعار های دیگری را نهادینه سازند و جوانان و فعالان سیاسی و فرهنگی اقوام غیر پشتون را نیز به دنبال خویش بکشانند . بسیاری از آن شعار ها ، خیلی هم فریبنده اند . یکی اش همان شعار مشهور " حفظ وحدت ملی " است . بی اینکه توضیح داده باشند که وحدت ملی چیست ؟
      وحدت ملی برای یک اوغان ذلتی ، معنا و مفهوم دیگر دارد ، اما برای یک فرد تاجیک که به خودشناسی و بیداری ملی رسیده است ، یک معنا و مفهوم دیگر را می رساند . وحدت ملی اوغان ملتی ها ، یعنی همزیستی تمام مردمان ساکن اوغانستان تحت حاکمیت پشتون ها و کرکتر اوغانی ( پشتونی ) داشتن کشور . یعنی همه نماد ها و چهره نمایی های اوغانستان رنگ و جوهر پشتونی داشته باشند . سرود ملی ، زبان ملی ، پرچم ملی ، پول ملی ، اتن ملی و دیگر چیزهای ملی همه اش پشتو و پشتونی . این است برداشت اوغان ذلتی از وحدت ملی . اما آیا شما دوست محترم همین برداشت را می توانید از " وحدت ملی " داشته باشید ؟
      با احترام
      پرویز بهمن

    • نامهء دوم
      در این هیچ شک نیست که زبان یک ابزار است که به کومک آن انسان می تواند با دیگران سخن گوید، پیوند یابد و داد و ستد های زنده گی را آسان سازد. هر زبانی که در جهان است، همین کار برد را دارد و از این نگاه، همه زبان ها، با هم یکسان اند. به اصطلاح مشهور "زبان وسیله ای افهام و تفهیم است ". همه زبان ها در حد وسیله افهام و تفهیم بودن، در میان مردمانی که به آن زبان ها سخن می گویند، نقش همسان را بازی می کنند و ارزش شان مساوی می باشد. از این روزن که بنگریم، هیچ زبانی بر زبان دیگر برتری ندارد و زبان هرکس برای خودش شیرین و بهترین است و سزاوار پاسداری و ستایش و ارجگزاری می باشد.
      چه بسا که زبانهای گوناگون، با یکدیگر، همریشه و همپیوند اند و از یک سرچشمه جاری شده اند. چنان که - به گفته ای دانشمندان زبان شناسی - زبان های " پشتو / اوغانی " و زبان " پارسی دری " از یک ریشه، زادۀ یک گسترۀ تمدنی و از یک " خانوادۀ زبانی " می باشند. از این جهت، فارسی و پشتو، هر دو " زبان " اند و برای گوینده گان شان ارزش همسان دارند و در برخورد با آنها نباید دچار تعصب و تعبیض شد. اما و مگر، گپ در همین جا ختم نمی شود. امروز فاشیست های اوغان به پیروی از بابا های قبیله پرست خود، حرکت های دیوانه وار و غیر منطقی و تعصب آمیز و دشمنانه را در برابر زبان پارسی دری به راه انداخته اند و می خواهند به هر شکلی که می شود این زبان را از صحنه ای زنده گی همگانی مردم سرزمین ما بیرون سازند و به جای آن زبان پشتو / اوغانی را بر مردم به زور بپزیرانند.
      فاشیست های پشتون / اوغان، با حساسیت و تعصب و بدبینی که در برابر زبان پارسی دری دارند، کاری می کنند که هیچ هوشیاری، از روی خرد و دانش و منطق به آن رضایت نخواهد داد. آنها شب و روز تقلا و جانفشانی دارند که زبان صد در صد جا افتاده و پذیرفته شده از طرف همه باشنده گان کشور را، زبانی که از یک هزار سال به این سو، به صورت طبیعی و خودبخودی، زبان اکثریت مطلق مردم سرزمین ما بوده است و دنیایی از دانش و فلسفه و شعر و ادبیات جهان را در گنجینه خویش دارد، زبانی که به یک قوم و طایفۀ خاص تعلق ندارد و مال مشترک همه باشنده گان میهن ما می باشد، چنین زبانی را از میدان بیرون می کنند و یک زبان قبیله یی، یک زبانی که هیچ کس با آن آشنایی ندارد، یک زبان محصور مانده در قبایل پشتون را به زور و جبر و فشار و قلدری بالای مردم تحمیل می نمایند. این اگر تعصب کور نیست چیست؟ این اگر جنون، دیوانه گی، حماقت و شعور باخته گی نیست چیست؟ این اگر فاشیزم عریان نیست چیست؟
      پشتونیست های جاهل و احمق، با این کارهای ابلهانه، هم خود را تباه می کنند و هم کشور را به سوی تباهی و ازهمپاشیده گی و تجزیه سوق می دهند. زبان ها، همه سزاوار توجه و غمخواری و رشد یافتن می باشند. دولت باید برای ترقی و تکامل زبان های رایج در کشور برنامه های خوب و همه جانبه داشته باشد، تا هیچ یک از زبان هاییکه در میان مردم گوینده گانی دارند، متروک و نابود نشوند. در اوغانستان، بسیاری از اقوام زبان های خاص خود را دارند. زبان پشتو، زبان پشتونهاست. زبان اوزبکی، زبان اوزبک هاست. زبان ترکمنی، زبان ترکمن هاست. زبان بلوچی، زبان بلوچ هاست. همین گونه، ما در کشور خویش زبان های پشه یی، شغنی، پامیری و غیره را داریم که در بین طایفه ها و قوم های کوچک و بزرگ به آن سخن می گویند. اما در میان همه زبان ها، زبان فارسی دری، زبانی است که مرزهای منطقه و سمت و طایفه و قوم را شکسته است و به زبان همگانی تمام باشنده گان کشور تبدیل شده است. هر چند که گوینده گان اصلی این زبان در اوغانستان تاجیک ها و هزاره ها می باشند، اما کم از کم هشتاد و پنج در صد مردم ساکن در اوغانستان، صرف نظر از قوم و تبار شان، فارسی می دانند و فارسی سخن می گویند. افزون بر تاجیک ها و هزاره ها که فارسی زبان اند، پشتون ها، هزاره ها، اوزبک ها، ترکمن ها، بلوچها، عربها و دیگران، در پهلوی زبان مادری خویش، زبان فارسی را خوب می دانند و شمار زیاد شان در واقع فارسی زبان می باشند. هزاران هزار نفر پشتون داریم که کاملا فارسی زبان شده اند و پشتو را نمی دانند. هزاران هزار نفر از اقوام دیگر هم هستند که امروز فارسی زبان اول شان می باشد. اما در مقابل، زبان پشتو، تنها و تنها زبان مردم پشتون ( اوغان ) است و در میان آنها صحبت می شود و دیگر مردمان آن سرزمین، نه پشتو را می فهمند و نه کدام ضرورت و میلی به آموختن اش دارند. حتی خود پشتون ها، چه در پاکستان و چه در اوغانستان از زبان پشتو فرار می کنند و هزاران نفرش فارسی زبان و اردو زبان شده اند. حال، این کجایش به عقل و منطق جور می آید که فارسی خدا خوب کرده و صد در صد جا افتاده و از طرف همه مردم قبول شده را، خراب کنیم و دور بیاندازیم، اما یک زبان قبیله یی و ناشناخته و مردم گریزاننده را که در حال نزع و متروک شدن است، با خرچ میلیار ها دالر و اوغانی و چه و چه، به زور بالای مردم بقبولانیم و جامعه را به یک فاجعه بزرگ فرهنگی و اجتماعی و انسانی گرفتار سازیم؟چرا و چه ضرورت است به این کار ابلهانه؟!
      من به همه پشتونیست های افراطی، به همه فاشیست های اوغان، " جلنج " می دهم که به اصطلاح "مرد "شوند و یک دلیل معقول و منطقی و با عقل برابر بیاورند برای اینکه تحمیل کردن زبان پشتو را در کشور ما توجیه کند. تنها یک دلیل! البته دیگر به دروغ های شاخدار " پشتون ها اکثریت هستند " چنگ نزنند. پشتون نه اکثریت است و نه یک قوم " بزرگتر" از دیگران. برای ما یک دلیل منطقی بگویند که چرا زبان نامانوس و شناخته ناشده ای یک اقلیت قومی را می خواهند بر تمام باشنده گان کشور ما به زور بقبولانند؟! ضرورت اش چیست؟
      اگر دلیل ندارند، پس از شتر شیطان پایین شوند، نه خود را به جنجال و مشکل گرفتار سازند، نه دیگر مردم را به هزار بدبختی دچار نمایند. چند دفعه این کوشش را کردند که زبان پشتو جبری و زبان عمومی شود، اما دیدیم که نشد. آن وقت که مردم یک ناخنگیر هم در جیب خود نداشت کسی حاضر نشد پشتو را یاد بگیرد. حالا که مردم غیر پشتون هزار لیل و نهار را دیده اند و چهل سال سلاح در دست داشته اند و پوز بزرگترین قدرت ها را به خاک مالیده اند، حالا که کسی ابروی خود را بالای چشم قبول ندارد، شما می خواهید بالای شان بابایی کنید و زبان قبیله یی تان را بالای شان تحمیل نمایید؟ آیا شما فاشیست های اوغان یک ذره هم عقل دارید؟!
      با احترام
      پرویز بهمن

    • نمی خواهم وختم را با داستان های سرمنګسک ضایع کنم. خودت در درون یک مقاله یک مقاله دیګه نوشته میکنی و این کفر ادبیات نوشتاری است. هرګاه استعداد کوتاه و جامع نوشتن را یاد ګرفتید، انشاالله که بنده به آن جواب خواهد داد. مطمین هستم که این نظر دور به دراز را غیر از خودت فرد دوم نخواهد خواند. هر چقدر که طولانی بنویسی، به همان اندازه راه ات به درازا میکشد. فقط میګم که افغانستان را سربخود و دور از منطق اوغنستان خطاب کردن، مانند این است که بهمن را کسی خدا نخواسته خرمن خطاب کند، در حالیکه بهمن در همه جا بنام بهمن ثبت باشد. ای کاش اینرا یک پاکستانی و یا هم یک ایرانی چنین مطرح میکرد، تا جوابش را میدادم ولی افسوس که این کشور دز درون خراب است و هرکسی خواسته انرا هدف قرار دهد توسط اولاد این کشور به نام های مختلف مردم را به هم انداخته است. ولی حال میدانم که نه تنها تکلیف روانی دارید، بلکه خواب هم هستید، خوابی که هرګز بیداری ندارد.
      ’کسی که خواب باشد را اګر صدا زنیم بیدار میشود اما هستند کسانی که خود را به خواب زده اند و با هیچ صدای بیدار نمی شوند’

    • آقای نوید!
      اینکه شما اوغان را حقارت آمیز وافغان را قابل افتخار میدانید ریشهء علمی ندارد وبه سلیقهء وطبعیت خودتان برمیگردد. حساس بودن شما دربرابر کلمهء اوغان وخوش بودن تان دربرابر کلمهء افغان کاملا یک موضوع روحی وروانی دارد واما ازنظر علمی وتاریخی کلمات : پتان؛ افگان؛ افغان؛ پشتون؛ پختون همه مربوط یک قوم میشود که در درازنای تاریخ دراثر تغیر وتحول حوادث ورویدادها درجغرافیا ودرساختار دموگرافیک منطقه این نامها سرزبانها افتیده ودرج کتب گردیده است.
      بناء حساس بودن ویا متنفربودن شما ازکلمهء اوغان هیچ دردی را دوا نمیکند جز اینکه بیشتر به ترویج این کلمه کمک میکند لطفا به مقالهء کابل پرس که بصورت مستند جعلی بودن نام افغانستان را ازنظر جغرافیای تاریخی ثابت نموده است رجوع کنید تا برای تان ثابت گردد که این نام؛ براساس تمایلات استعمار بریتانیا براین خطه گذاشته شده است وهیچ اساس تاریخی ندارد.

      آنلاین : http://www.kabulpress.org/my/s...

    • ببخشید آقای نوید که پیام بالا را بدون ذکر نام خودم برایتان نشر نمودم پیام بالا ازاینجانب پرویز بهمن می باشد
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • بلی شما دقیق میګوید، به غیر از شما و تعداد محدود همفکران شما این همه مردم دنیا (هر فردی که با نام افغانستان آشنایی دارد) به نام این کشور به دید روحی و روانی مینګرند! عجب!!! قضاوت را میګذاریم به کسانی واقعبینانه میتوانند به این موضوع نګاه کنند. باور کنید یګان بار به شما حیران می مانم که چی بحث های خارج از منطق و بینش وسیع ... را دارید دنبال میکنید. من میدانم که ساحه مطالعه و دید خودت فراتر از چند سایت متعصب و فاشیستی همچو کابل پریس نیست، ولی باز هم ضرور است که وقتی هچو بحث ها را پیش میبری مطالعه ی بیشتر داشته باشی. کاشکی به کتاب های معتبر همچو افغانستان در میسر تاریخ و سایر کتب اشاره میکردی که تا حدی قابل اعتبار و اتکا میبودند، ولی افسوس که مره به یک مقاله ی معرفی میکنی که اصلا نمی خواهم انرا بخوانم. این مقاله هم از دسته نوشته های عقده ی، فاشیستی و تعصب آمیز خواهد بود که خودت مره تشویق به خواندن آن میکنی. شاباس، مه به این نظر هستم که خودت و یک طالب افراطی هیچ فرقی ندارید. شما میکروب های جامعه هستید که باید با شما مجادله صورت ګرفت، تا خوار و شرمسار دنیا و اخرت شوید.

    • دوست عزیز نوید جان!
      تعجب میکنم که سایت کابل پرس? را باوجودیکه تاکنون نظریات من وترا مساویانه وبدون هیچ نوع سانسوری به نشر می سپارد سایت فاشیست لقب داده ایی. این کمال نمک ناشناسی وناسپاسی جناب عالی است که بدبختانه در وجود مبارک تان خمیر شده است. همانطوریکه جناب حامدجان کرزی به زور توپ وتانک امریکا وقوای پیادهء سران اتحاد شمال بقدرت رسید ولی حالا هم علیه امریکا وهم علیه اتحاد شمال توطئه می چیند. واقعا این یکی از مشخصات بارز یک اوغان یا هم افغان ویاهم افگان ویاهم پختون ویاهم پشتون می باشد که جناب عالی آنرا درین پیام کوتاه تان متبارز ساخته اید.
      اما نمیدانید که فاشیسم به آزادی بیان به اندازهء یک بال پشه هم اهمیت قایل نمی باشد وتنها بازتاب دهندهء نظریات خودی می باشد. مانند پورتال فخیم افغان جرمن انلاین ودعوت وتول افغان وبینوا وروهی ولروبر وگران اوغانستان وغیره که به اندازهء یک تار مو به نظریات مخالف موقع نمیدهند پس بهتر بود که اول قبل از آنکه سایت کابل پرس را درقطار سایتهای فاشیستی حساب میکردی طرف مقابل را هم با سعهء صدر ودید باز می دیدی که متاسفانه چنین نکردید.
      خودت ازکتاب افغانستان درمسیر تاریخ نام برده ایی وچنین وانمود کرده ایی که گویا آورده های آن کتاب را مانند وحی منزل برسمیت می شناسی درحالیکه شما دروغ میگوئید. درکتاب آن مرحومی ازظلم وبربریت خاندان طلایی بر اقوام غیر اوغان آنقدر سخن رفته است که اگر جنابعالی آن کتاب را میخواندید اینقدر وجدان خویش را زیر پا نمیکردید ودوپارا دریک موزه داخل نمی نمودید وازساختار قبیلوی این کشور جعلی بدفاع برنمی خاستید. اگر غبار امروز حیات میداشت بدون هیچ شک وشبهه ایی نسخهء تجزیه را برای افغانستان کنونی پیشکش میکرد. زیرا دیگر هیچ کسی حاضر نیست که بخاطر هیچ قربانی بدهد. غباریکه بخاطر وفاداری به امان الله بیشترین عمرخویش را درزندان وتبعید گذراند بالاخره همان امان الله طی ارسال یک بیعت نامهء زبونانه به نادر خان تمام طرفداران خودش را منافقان وجنگ اندازانی تعریف کرد که میخواستند میان دوخاندان بارکزی ومحمدزایی اختلاف بیندازند. ایکاش که شما اوغانها قلبا به غبار بزرگ احترام قایل می بودید.
      نوشته های آقای فروغ را بخوان تا برایت معلوم شود که بعداز جاپ جلد دوم افغانستان درمسیرتاریخ خاندان طلایی به سرکرده گی سردار عزیز نعیم پسر سردار نعیم درلندن چه توطئه های را به همکاری شلغم سیستانی روی دست گرفتند تا کتاب مذکوررا درانظار مردم بی اعتبار جلوه دهند و لی باهمه حال؛ خیلی خوش شدم که حداقل غبار بزرگ هم میتواند بحیث ریفرنس نزدت قابل اعتبار باشد من درمضامین بعدی به استناد از غبار بزرگ کوشش خواهم کرد مطالبی را خدمت جنابعالی بعرض برسانم که خدا کند بار دیگر به بهانهء افسانه های سرمنگسک بی جواب نماند.
      شما فرموده اید که فرق میان من وطالب وجود ندارد. دوست عزیز!
      من با طالب حتی ازنظرسرشت انسانی هم فرق داریم. طالب را خداوند درمیان قوم وقبایل اوغان آفریده است که جز جنگ وقتل وکشتار وبی رحمی ونزاعات قبیلوی دیگر پیشه ای ندارد ولی من هویت وسرشت شهری وتمدنی دارم که میخواهم با ضروریات زمان خود را هم آهنگ سازم.
      خاستگا طالب مناطق اوغانیه وفرهنگ افغانی است ولی خاستگاه من مکتب ودانشگاه. طالب ویران کنندهء تمدنهای باستانی این کشور است ولی من اعمار کننده وحارس وحامی آن.
      طالب با انتحار وقتل وکشتار ومکتب سوختاندن وتیزاب پاشی بروی دختران میخواهد به اهداف سیاسی وقومی اش برسد من ازطریق فیس بوک وانترنت میخواهم افکار وعقاید خودم را بیان نمایم وازراه های مدنی خواهان احیای هویت وفرهنگ بومی خودم می باشم.
      طالب واسمعیل یون وروستارتره کی واعظم سیستانی باخشونت وترویج خشونت ونفی هویتهای دیگران میخواهند افغانستان جعلی را حفظ نمایند منمانند کشورسودان خواهان تجزیهء برابر وعادلانه ویا هم برقراری یک نظام غیر متمرکز می باشم.امیدوارم که بعدازین بتوانید درین باره بی دلیل حرف های پا درهوا را درکابل پرس نشر نفرمایید.
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • آقای بهمن من خلاف داستان نویسی جناب عالی بسیار کوتاه به هر موردی که شما اشاره کرده اید می پردازم.
      اصل فاشیست نبودن یک رسانه در این نیست که اګر نظریات مه وخودت را مساویانه نشر کرد خوب است و اګر نکرد باز فاشیست است! شما نظریات را اصل قرار ندهید بلکه ببیند که این رسانه ها اعم از پشتون، هزاره، تاجیک... و اعم به اصطلاح قلم بدستان چی مطالبی را به نشر میسپارند. لطفا نوشته های من را دقیق بخوانید و کورکورانه از آن نګذرید. من هیچ ګاهی سایت های متعصب پشتونی را بالاتر از سایت های فاشیستی همچو کابل پرس? ندانسته ام، بلکه یکی نسبت به دیګری بدتر هستند.
      خوب است که خود اقرار میکنی که حامد کرزی را نیروهای ويژه ی امریکایی و نیروهای شر و فساد ی پیاده به قدرت رساندند. اما خجالت نمی کشی که همچو یک بحث را مطرح میکنی؟؟؟ در هر دو صورت وجدان یک افغان قبول نمیکند که این چنین یک تحلیل را مطرح کند. من میدانم که درک خودت بسیار پایان است ولی میخواهم معنی این قسمت از نوشته شما را بریتان واضح کنم. این ګفته های شما بدین معنی است که نیرو های اتحاد شمال (شرو فساد) هنوز هم غلام حلقه به ګوش بادار های خود هستند، ولی کرزی از غلامی سر باز میزند. درست!؟ و بلاخره شما میخواهید که کرزی هم مثل چورنال دوستم، فهیم، داکتر عبدالله، قانونی، محقق و ضیا مسعود... نمک حرامی نکرده تا ابد زیر لنګ بادار های خود باقی بماند. این است تحلیل جناب عالی!!! من با هردو دسته این غلام های حلقه به ګوش لعنت میفرستم. خودت شاید ملامت نباشی، زیرا از زمان سقوط حکومت شهید داوود خان بدینسو از تجربه ی کافی در عرصه غلامی برخوردار هستی. قبلا بنام پرچم و خلق غلام میکردی و حالا هم تحت نام دیګری اګاهانه و یا هم نااګاهانه غلامی میکنی. و اګر فعلا غلام نیستی طرفدارد غلامان زمان خو هستی، که باز هم غلام شمرده میشوی.
      در مورد کتاب شاد روان میر غلام محمد غبار هرګز نګفته ام که مانند وحی انرا قبول دارم، بلکه اګر به نوشته قبلی من یکبار دیګر با چشم بینا مراجعه کنید خواهید دید (کاشکی به کتاب های معتبر همچو افغانستان در میسر تاریخ و سایر کتب اشاره میکردی که تا (حدی) قابل اعتبار و اتکا میبودند) کلمه ی تا حدی را سه بار بخوان مطلب را خواهد فهمید. تحلیل کردن مطالبی کتاب های هچو افغانستان در مسیر تاریخ، خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا...از سویه خودت بلند است این فرزندان واقعی افغانستان حقایق را از در تعصب، فاشیزم و عقده به بحث نګرفته اند.
      نخست میخواهم بګویم که واقیعت های عینی ثابت می سازد که طالب مربوط یک قوم نیست، بلکه چی در زمان حکومت شان و چی فعلا مردمانی از اقوام و ولایت های مختلف با آنها همکار بودند و هستند ( این یک حقیقت است که اکتریت طالب ها پشتون هستند). موجودیت طالب در سمت شمال در ولایت های همچو سرپل، تخار، جوزجان، فاریاب، بدخشان وغیره...ثابت میسازد که هستند غلامان همسایه که با طالب یکجا شده افغانستان را ویران میکنند. باز هم مثل که قبلا ګفتم به شمول خودت این همه میکروب های جامعه هستند که باید با آنها مبارزه شود.
      در اخیر میخواهم در مورد اینکه شما خواهان تجزیه کشور و نظام متمرکز در افغانستان هستند بګویم که این سخن شما تعجب آور بخاطری نیست که من از اول طرز دید شما را میدانستم و می فهمیدم که جناب عالی دور از وطن در سویدن با در به دری که دارد میخواهد زیر نام تجزیه و نظام غیر متمرکز مردمان بیچاره را که در این کشور هر روز قربانی میدهند نیز در به در بسازد. به دوام این مطلب میخواهم به عرض برسانم که اګر با طالب در سایر عرصه ها مشترکات ندارید در همین موضوع هیچ فرقی با طالب ندارید. زیرا شما نوکران روهراباکر، سناتور امریکایی هستید و طالب نوکر همسایه... و اخیر فورمول هر دو دسته غلام، نوکر و تعقیب کننده ګان اجندا های خارجی ها هستید. نفرین به طالبی بیسواد و طالب باسواد که شما ها شامل ان میشوید.

    • دوست عزیز آقای احمد نوید جان!
      این موضوعات سران اتحاد شمال ونمک شناسی ویا نمک ناشناسی کرزی به اصل بحث میان من وشما هیچ ارتباطی ندارد. ومن نیز وکیل مدافع رهبران اتحاد شمال که جناب عالی آنها را عناصر شر وفساد خوانده اید نیستم هدف آن بود که من خواستم که مثال ‍کوچکی از عملکرد شما وعملکرد هم تباران تان درتایخ داشته باشم مانند آئینه برخ تان بکشم که دربرابرهموطنان خودشان هم چنان میکنند. گیرم که سران اتحاد شمال کنونی همه عناصر شر وفساد باشند وهمه به قول شما مزوران بیگانه ولی این هرگز به معنای نفی تاریخ نیست.
      مردم شمال درتاریخ امیر دوست محمد اوغان را نیز ازتبعیدگاهش دربخارا خواستند ولوای جهاد ومقاومت را علیه انگلیس بدسش دادند ولی بمجردیکه پایش به پروان رسید شبانه دزدانه فرار را برقرار ترجیح داد ونزد مکناتن رفته وسرتوبه وانابت را بدرگاه نمایندهء انگلیس درکابل سائید ومورد عفو وبخشایش بادارش قرار گرفت. بار دیگر شیرعلی پسرش وبعد نواسه اش امیر عبدالرحمن مفعول را نیز چنان کرده اند ولی همهء آنها دربرابر مردم شمال چنان کردند که حالا شما وآقای کرزی میکنید. شاید آنوقت هم این سران اتحاد شمال به قول پروفیسور اعظم سیستانی همه عناصر شر وفساد بودند. اما اگربه قول افغانستان درمسیر تاریخ که به قول شما قضایارا اردریچه های تنگ عصبیتهای قومی ننوشته انداعتبار قایل شویم آن مرحومی مردم شمال را عناصر شر وفساد نخوانده اند . خداوند شمارا خیر بدهد حداقل مانند دیگر هم تباران متعصب تان شاید آن قدر کر وکور نیستید که سیدقاسم ریشتیا وغباررا درزمرهء عناصر شر وفساد ویا ناسیونالیستهای تنگ نظر بحساب نمی آورید دست تان درد نکند به این اعترافات جانانهء تان.
      درآخر خدمت جنابعالی عرض میکنم که من شدیدا مشتاق ادامهء بحث باجناب عالی هستم ازآنجائیکه فضای این ستون میان من وشما تنگتر وتنگر میگردد لذا من مجبورم که یک مقالهء مستقل را پیرامون آنچه که میان من وشما تاکنون رد وبدل گردیده است بگشایم وبحثهای خودما را درآن بخش اختصاصی ادامه دهیم
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • خوب به هر صورت دوست عزیز اګر رهبران شمال مطرح بحث ما بود یا نبود، مسله ی جدا است، ولی به صفت یک شخصی که قلم بدست داری و نوشته میکنی باید تحلیلی از نوشته ی خود و برداشت خواننده داشته باشی. تشکر از همچو مثال ها که روی رخ من کشیدید اګر چند مثالی دیګری مانند مثال ګذشته روی رخ من بکشید انشاالله که کاملا ثابت خواهی کرد که چقدر و در کدام سطح منطقی و مرتبط بحث میکنید. برادر! چرا وجدانت را زیر پا میکنی و با چند مثال از قرن های ګذشته میخواهی مشکلات عینی و کنونی را که مه و خودت دچار ان هستیم کتمان کنی. مه هیچ خائنی را چی او سران شر و فساد (همه ګروهای به اصطلاح جهادی و غیر جهادی چپاول ګر)، طالب، عبدالرحمن خان، شیر علی خان، دوست محمد خان و غیره...باشد تائید نمیکنم، ولی حقیقت، واقعبینانه و دور از تعصب و عقده همرای خودت بحث دارم. خوب را خوب و بد را بد می شناسم و از آن با حرئت یاد میکنم. اګر دقیق شویم به مسایل ی که مه و خودت روی ان بحث کردیم معلوم میشود که جناب عالی بجای زنده ها روی مرده ها بحث میکند. بیا که امروز خود را بسازیم تا فردای ما روشن باشد. هر بدی و خوبی را که شاهان ګذشته انجام دادن روی ان تاریخ قضاوت کرده و مردم میفهمند که کی چی کردو چی باید میکرد. من به صفت یک شهروند افغانستان شاهان ګذشته را در یک مورد هیچګاه نمی بخشم و آن اینکه تلاشی برای ملت سازی نکردند، ورنه امروز یک برادر با برادر دیګر خود این چنین که مه و خودت بحث داریم هرګز بحث نمیکرد. یګان بار فکر میکنم که عقده جنابعالی بالاتر از عقده و کینه ی یک سرباز پاکستانی و یا ایرانی است و فکر میکنم که به مه و خودت لازم نیست چنان عقده مندانه باهم برخورد داشته باشیم. یاد آوری: لطفا عقده را از حقیقت و واقیعت فرق کنید که خدا نخواسته چنان برداشت نشود که من مانع حق ګفتن از سوی شما میشوم.
      نظر من در مورد شاد روان غبار و رشتیا اعتراف نیست، بلکه یک حقیقت است. برداشت و تحلیل بنده با شما بسیار فرق دارد. استدلال من بر اساس واقیعت و حقیقت است، نه اینکه از روی تعصب، عقده و کینه با یک هموطن خود بحث کنم، هرګز نی.
      در مورد بند اخیر نوشته ی تان به عرض میرسد، اجازه داده شود به یک شخص ثالث تا نوشته های بنده و شما را تحلیل نموده و روی ان به اساس برداشت خود بیطرفانه مطلبی بنویسد در غیر ان موافق نیستم که با برداشت های نادرست خود تان از نظریات من استفاده سو صورت ګیرد. اګر شما میخواهید از نوشته های من سوژه بګیرد و مطالب بیشتر نوشته کنید مهربانی، خانه ی تان آباد مه در هر دیدګاه ی مثبت و دور از تعصب و عقده همرای تان همکار و همیار هستم

    • دوست عزیز آقای احمد نوید!
      خیلی مطالب جالبی را مطرح کرده اید ولی تمام پاسخهای تانرادرمقالهء اختصاصی ام راجع به شما بخوانیدواگر جوابی دربارهء آن مطالب داشته باشید درهمانجا لطف بفرمائید زیرا درین ستون فضا میان من وشما تنگ وتنگتر گردیده است.
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • دقیقا نفهمیدم که منظور تان از (در این ستون فضا میان من و شما تنګ و تنګتر است) چی معنی؟ ثانیا اینکه من بخاطری این همرای شما بحث نمی کنم که شما بروید و مقاله اختصاصی روی نظریات بنده نوشته کنید. چی اینجا و چی آنجا... برای من فرق نمیکند. این جا هم همان نوید هستم و انجا هم. در مورد مقاله اختصاصی شما شاید من هیچ ابراز نظر نکنم و بګذارم که دوست ها چی قضاوت میکنند. چون من خدمت تان عرض کرده بودم که بګذارید یک شخص سوم در مورد نظریات من و خودت مطلبی نوشته کند و بیطرفانه قضاوت کند. ولی حالی که خودت که در عین حال یک طرف هم هستی چنین مقاله ی را نوشتی خوب کردی، مشکلی نیست، ولی من انرا میګذارم خالصانه به خودت دوست های طرفدارت و دوستان بیطرف.

    • شما تنگتر شدن فضا را دراینجا اگر متوجه باشید شکل تبادل پیامهای ما ازنظر طول خیلی طولانی ولی ازنظر عرض تنگ شده میرود و رفته رفته خیلی نازک گردیده تا بالاخر مثل یک تار باریک جلوه میکند
      بناء من خیلی علاقه مندم که باشما درمقالات مستقل به بحث های خودمان ادامه دهیم وخواننده گان نیز احساس ملالت وخستگی ازپیامهای بدقوارهء طویل وتنگ ما ننموده وملول نگردند
      بااحترام
      پرویز بهمن

  • اگرچه بنده خیلی از پرجمی و خلقیها بدم میآید - ولی چیزیکه مرا وامیدارد که از همتباران تاجیکم دفاع نمایم -اینست که چرا تلویزیونهای پاکستانی -انگلیسی اوغانا یعنی تلویزیون خطاب و مسکین آزار بخصوص حسن امیری همیشه و قتی صحبت از پرچمیها و خلقیها مینماید و گویا آنها را به محکمه و دادگاه که مربوط استعمارگران غربی یا جیزگران قبیله اند -معرفی میدارد - تقریبآ همه از مردمان غیر پشتون پرچمی و یا خلقی میباشد؟؟؟؟؟
    ما درحکومات گذشته پرچمی وخلقی با سلاحیت ترین افراد بخصوص در رده های جنایت یا در رده های امنیتی و تصمیمگیری ازجمله ریاست جمهوری -وزارت داخله - وزارت دفاع و امنیت و فرماندهان و جنرالان جنگی از قوم و قبیله پشتون بوده اند - پس چرا افرادی مانند - جنرال رفیع - جنرال اسلم وطنجار و صد ها تن دیگر شان در لست سیاه تحویلی به دادگاه لاهه نیست و از آنها در مورد محل بود وباش شان چیزی یاد آوری نمیکنند؟؟؟؟؟؟

    • ضمیر جان بخاطر از پرچمیها و خلقیهای غیر پشتون صحبت میکنند که آنها به مردم وطن و حتا حزب خود وفادار نبودند و همیشه و در همه جا خیانت کرده اند. محتاط، مزدک ، وکیل، ...... اینها از هیچ خود به مقامات بلند رسدند و در اخیر دست به فاجعه و خیانت زدند.
      ولی

    • ضمیر جان ! امروز جنگ اوغان و غیر اوغان است به چند دلیل :
      1- اوغانها میخواهند نام کشور اوغانستان بماند ، دیگران ( یعنی غیر اوغانها ) قناعت ندارند .
      2- اوغانها از کچکول کوچی ، فیصدی میکشند که اوغان اکثریت است ، دیگران قناعت ندارند و ادعا دارند که ثابت بساز .
      3- اوغانها میخواهند همه را در سند شهروندی(تذکره) اوغان بسازند ، دیگران قناعت ندارند و میگویند که در اوغانستان چندین ملت جداگانه زندگی دارد باید در تذکره نام اقوام و ملت ها درج شود .
      4- حزبی ها ، وقتی کودتا کردند ببرک کارمل زنده یاد و دیگر پرچمی ها نمی خواستند داود دیوانه کشته شود ، پرچمی ها می خواستند از طریق محکمه و مراجع ذیصلاح حکم برائت و یا حبس داود دیوانه حکم شود ولی خلقی های اوغان قناعت نکردند و داود و اعضای فامیلش را تیرباران کردند .
      5- دو قبیله اوغان از شروع پادشاهی شان که از احمد خان ابدالی شروع شده( غلجایی ها و سدوزایی ها )همیشه بالای تاج و تخت جنگیده اند و حتی پدر و برادر خود را کشته اند . درین میان مردمان عادی و بیچاره غیر اوغان پایمال این خواست اوغانهای قبیله شده اند که کسی از ترس جان و مال لب ظاهر کرده نمی توانست ، امروز همین حربی های غیر اوغان چشم و گوش مردم را باز کرده اند .
      6- نخستین بار به پیشنهاد تره کی اوغان ، از شوروی درخواست شد که به اوغانستان لشکر بکشد . این پروسه را امین اوریاخیل سرعت بخشید . کارمل بیچاره را روسها به سر تانک داخل اوغانستان کردند و نام بدی فروختن اوغانستان به پای پرچمی ها ختم شد . شهنواز تنی بر علیه پرچمی ها با گلبدین یکجا کودتا کرد و وطنفروش پرچمی ها شدند ، داکتر نجیب مرحوم میخواست دولت را به حکمتیار اوغان بسپارد که پرچمی ها مانع شدند ، امروز پرچمی ها وطنفروش شده اند . طالبان با خلقی ها اوغانستان را به پاکستان فروختند ، پرچمی ها وطنفروش شده اند ، اگر کسی کوچکترین علاقۀ به تاریخ معاصر اوغانستان داشته باشد میداند که تمام بدبختی های اوغانستان از دست اوغانهای قبیله است .

    • ملا ولی اوغانی .
      خیانت کاران که به مردم و خاک ما خیانت و جنایت کرده اند را کاملا پراموش کرده یی خاندان بارکزایی و محمد زایی .....لوی تره کی بابا لوی حفیظ اله را که مردم بیگان را میکشتن توده ها را بدامان دشمن تیله میکردند تنی خان و گروه اش را رفیع خان و حلقه اشرا زرغونی ها و پایگرد هایشرا خر ظابط بچه گلاب را ......

  • آقای بهمن به خاطر معلومات تان در مورد آقای میر امان الدین امین
    میر امان الدین فرزند سید نصر الدین یکی از تجار وفروشنده لنگی واسکت وکالا های که در آن وقت بازار داشت
    برادر کوجک وی سید شرف الدین شرف از حزبی های سر شناس از اعضای با صلاحیت محاکم به اصطلاح انقلابی ولوی سارنوال دولت که در صادر نمودن حکم اعدام هزاران نفر سهم داشته ودر پای احکام اعدام دیگر سارنوالان امضاء نموده است . این آدم بی طرف خسر بره وکیل وزیر خارجه وقت هم میباشد .
    در مورد فامیل موصوف همه عضو خاد دولت کارمل ونجیب بوده اند چنانچه در شهر نو کابل کسی به خانه شوهر خواهر آقای امان الدین امان بمی دستی پرتاب نمود (منزل سید سراج الدین) که شوهر خواهر موصوف ودو خواهر زاده
    اش هلاک گردید وبقیه اعضای فامیل سید سراج الدین مرحوم به صورت عاجل به شوروی جهت تداوی اعزام گردیدند
    شما فکر میکنید که هر کی را دولت وقت بی طرف گفت ما مجبورهستیم آنرا تأئید کنیم شما که اثار خوبی در تمام موارد نوشته اید نگذارید حدث وگمان جای واقعیت ها را بگیرد وخدای نا خواسته اثار تانرا با اثار سیستانی همردیف بشمارند

  • ببرککارمال هزاره بود تاجیک نبود

  • Agha_ye Behman,
    Well written argument. Your point does leave an impact on the readers. The article is detailed and explains the motives behind certain actions taken against non_pushtoon individuals within the previous regimes.
    It would be really appreciated and one thinks it will give even more weight to your article if certain attributes are written differently (example: instead of Dawood_I_charsey : if it could be reworded as Dawood (and by the way Dawood was a drug addict or a charsey if he really was one) ).
    This way it may protect the article against unwanted pointless criticism which takes away from the real point an article wants to make.
    But nonetheless, a very good argument.
    Keep it up,

    • دوست عزیزیکه به زبان انګلیسی ازین قلم تقدیر بعمل آورده اید ازشما جهان سپاس وشکران می نمایم.
      توصیه های اصلاحی شما را بعدازین کوشش می کنم که مد نظر داشته باشم؛ ازحسن نظرتان بار دیګر اظهار امتنان می نمایم. اما من که بیشتر آثار سازمان راوا را خوانده ام از ادبیات آن سازمان رنګ ګرفته ام وبیشتر تحت تاثیر روش نوشتاری سازمان راوا قرار ګرفته ام ، ازین رو من به عیبی که شما اشاره نموه اید اعتراف می نمایم.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • دوست ارجمند بهمن ! فکر میکنم تبر تان به درز کنده پوسیده اوغان خورده که چیغسک اوغانا برآمده . با این عیان و عریان نویسی شما درد بواسیر خونی یگانتایی تور خورده که قرارش را ربوده . به گفتۀ روسها : !! Не пусти время, давай молодетц Гирой

    • عبدالحمید محتاط یکی از پلید ترین چهره های تاریخ روشنگری افغانستان است ... او یکی از مهمترین مهره های کی جی بی در افغانستان بود ... و است ... که بخاطر تامین منافع روسیه فدراتیف تالحال نیز جانفشانی دارد ... این جانی کریح الذات بخاطر کسب و حفظ انحصاری قدرت تا که توانست با هر که و با هرکس معامله کرد و سرانجام در سقوط حاکمیت که او معاون رییس جمهور بود , توطیه کرد , دسیسه کرد و سرانجام با سازش گروه بدنام محمود بریالی و عبدالوکیل به پای بزک چینی رفت ... او باید بخاطر انجام اعمال غیر انسانی و غیر اخلاقی ( فساد اخلاقی جز از خصیصه های پنجشیری هاست ) به محاکمه کشانده شود ...

  • محتاط از شر اسناد و مدارک که دال بر جنایات اش میکرد ... از آسترلیا فرار کرده است ... او یکی از بداخلاق ترین انسان های تاجک تبار است ... میگویند که موصوف باری بر خواهر خود نیز تجاوز کرده بود ... و از این بابت مساله به کلان های پنجشیر ارجاع شد ... اما بخاطر حفظ آبروی پنجشیری ها مقیم کابل , از آن صرف نظر کردند ... همشیره عبدالحمید محتاط بعدا به اثر تشویش و تکالیف روحی جان سپرد ...

    • مومیا یی .
      هر که نسب غیر اوغانی داشت و حقایق تاریخی و جنایات و خیانت های اوغانی را بیان کرد , اگر که چپی بود یا راستی معفول است , زنش بد کاره است , خواهر اش بد فعل است .....
      همه را در اینه اوغانی تان می بینید , هر که را در جای خود قرار میدهید , زنان تان واضیع شکایت کردند سایت ها را از کردار و اعمال تان پر نمودند , خود اعتراف کردید که بمانند لوی احمد شاه همجنس باز بوده اید خود خیانت تان به حزب و دولت را بر ملا نمودید ان اینکه به زن و کودک مخالف تان تجاوز و قرض تانرا جمع میکردید تا ریش نمی کشید ایلا کردنی نبودید .....

  • کارملی ها مجبور اند که بخاطر جعل تاریخ و بخاطر تراشیدن چهره کاذب برای ببرک وطنفروش ( شاه شجاع ثانی ) و کاسه لیسان شان مانند محتاط قلم فرسایی نمایند ...

  • به نظر بنده پنحشیری ها یکی از خاین ترین , مفسد ترین , چپاولگر ترین , بد اخلاق ترین و پست فطرت ترین مردمان ساکن افغانستان هستند ... من به عنوان یک تاجیک شرمم میاید که پنجشیری ها نیز به قوم والای تاجیک مرتبط هستند ... در شهر کابل ببینید ... بدنام ترین دختر , بدنام ترین پسر , بدنام ترین فامیل , بدنام ترین قشبر کی هستند ؟ پنجشیری ها فقط

    • آقای ضیا بومیای جعلی یا همان پاچه ګیر بایان!
      بهررنګی که خواهی جامه می پوش من ازطرزخرامت می شناسم: تو همان بایانی پاچه ګیراستی که دو سال قبل خودت درکابل اعتراف کرده ایی که درمسیرراه چاریکار پروان راه ګیری میکردی وپسران نوبالغ پنجشیری را ازموتر پائین کرده واختطاف نموده وسالها بالای وی تجاوز جنسی می نمودی. تو یک پیدوفیل سادیست استی درست مانند کبیر رنجبر که حالا صاحب یک طفل حرامی هم شده است.
      بعد ازهمان اعتراف جنابعالی یکی ازشاهدان عینی پروانی الاصل ازمنطقهء رباط درکابل پیدا شد ومستند از مفعول بودنت درزمان نوجوانی ات پرده برداشت که بعداز آن رسوایی ات برای ابد ازکابل پرس بنام جلال بایانی ګم شدی تا اینکه حالا زیرنامهای دیګر سر وکله ات ظاهر میشود. من ضیا بومیا آن سیافی معلوم الحال را ازنزدیک می شناسم. وروش نوشتاری ترا نیز ازدور تشخیص میدهم. اګر بازهم به این روش ات ادامه دهی بازهمان پولیس مخفی سویدن بجانت می آید.
      بااحترام
      پرویز بهمن

  • نه کل باند نه کدو خاک بر سر هر دو ... شما اوغانها هم از یهود هستید و این پنجشیری ها هم از قوم لوط . در این شکی نیست که اکثریت قاطع مردم پنجشیر بسیار فحاش هستند . هم پسر و هم دخترشان هر لحظه در فکر ... و ... هستند . به هرحال . من روی یک نکته اکتفا میکنم که هم اوغان ها و هم تاجیک ها دشمن دیرینه هزاره ها هستند .

  • باز اوغانها کاکه هستند . بر هزاره رحم دارند و با هزاره ها از در دوستی پیش میایند . این پنجشیری ها تمام فکر و حواس شان بخاطر چور و چپاول دارایی های عامه و دارایی های مردم است . اوغانها در طول دوصدو پنجاه سال آنقدر چور نکردند که پنجشیری ها در طول ده سال کردند . مردم افغانستان با یک قیام عظیم و گسترده باید پنجشیری ها را از کشور خارج سازند . فقط همین راه است که پنجشیر از صفحه افغانستان گم شود . و چهارراهی صحت عامه نیز که بنام غدار بزرگ مسعود وطنفروش نامگذاری شده است منفجر

  • راځي ګرانو ورونو دغه خبری پریږدو که څه هم (مسعود) د خپل تعصبیت جنګ مخ پر وړاندی بوته خو اوس نشته په دی دنیا کی نو اوس باید مونږ او تاسی سره یو شو همدغه خبری دی چی افغانستان یی ۵۰ کاله په تیاره کی واچوه او پرمختګ ته یی پرینښوده راځی ګرانو ورورولی انتخاب کړو او دغه تعصب او قومپالنه پریږدو او د یو ملت (افغان) د جوړیدولو پسی هسی شروع کړو دغه خبری هیڅ فائده نلری مګر ذهنونه خرابوی شکر ده پښتانه دومره تعصب نلری او نه به یی وکړی او نه یی کړی دی او انشاءالله مونږ ټول به یو ملت جوړیږو که څه هم بعض خلک قومپالنه کوی راځي چی سره یو شو او دغه خبره په ټول افغانستان کی خپره کړو هغه دا چی ( نه پښتون یم ، نه ازبک یم ، نه هزاره یم ، نه تاجک یم ، نه بلوڅي یم ، نه پشیی یم ، زه یواځي افغان یم ، افغان یم ، افغان یم او بس )

    • ښاغلی بلال!
      پښتون او افغان یو مانا لري که غواړې چه تعصب لیری شی اول باید دغه دا فغان نوم باید ورک کړې او یو نوی نوم چه د ټولو وګړو لپاره دمنلو وړ وي باید انتخاب شي؛ اوټول خلک په مساویانه ټوګه بیله کوم توپیر او امتیاز په واګ کی شریک شي، دغه یوازنی لاره ده
      په درنښت
      پرویز بهمن

  • دوست هایی عزیز هر کس حق دارد به هر ملیتی که وابسته است خودش را تبارز دهد همانگونه که پشتون به پشتون بودنش افتخار میکند تاجک هم به تاجک بودنش حق دارد افتخار کند پس خرابی گپ در چیست که برادران پشتون ما بی شرمانه به تاجک ها دو میزنند ؟ آایا تاجک حق ندارد که از هویت و زبانش دفاع کند و یا به افتخار بگوید که من تاجکم آیا شما فکر میکنید که تاجکان غلامان شما هستند که به حکم شما ها رفتار نمایند و از ترس شماها صدایش را بلند نکند ؟ اگر شما چنین فکر میکنید جای افسوز است به همین منظور افغانستان هیچگاهی جور نخواهد شد تا وقتی که شما به دیگر زبان ها و ملیت ها احترام قایل نشوید و انهارا به رسمیت نشناسید این جنگ بین مردم تا ۱۰۰ سال دیگر دوام خواهد کرد اگر میخواهید که جنگ دامن ما و شمارا ترک کند لطفأ به زبان های دیگر احترام کنید در غیر آن شما هم هر روز توهین میشوید که این کار خوب نخواهد بود سپاس...

  • میگویند که در دهه چهل خورشیدی احمدشاه مسعود همرای عبدالحمید محتاط در بدلک زدن گیر آمده بودند ... نمیدانم که چقدر راست است ...

    • بدلک زدن فن پدری قندهاریهاست که اول احمدشاه ملتانی هرشب زیر پای نادر افشار میخوابید وبعدازمرګ نادر افشار با اشرف الوزرای خود هرشب یکی دیګر خودشان را میکردند.

    • اما فکر نکنم که این فن مربوط به قندهاری ها باشد ... شمالی سردمدار بزرگترین فحشا در افغانستان است . شما برادر بفرمایید یکبار از کوتل خیرخانه که تقریبا تمام فحشا کابل در آن صورت میگیرد خبر بگیرید . شما یکبار از پسر بچه هایتان خبر شوید ... اصلا ذاتا شما بد اخلاق هستید . قصه های کثافت لجنی فهیم بودنه باز و عبدالله رقاصه و امان الله گذر و ده ها پلید دیگر دنیا را کثیف ساخته است ...

    • ج‍‍مشید قبیله ایی!
      نخست ازهمه ازنام هروی های هم تبار ما هرگز استفادهء سوء کرده نمیتوانی شاید کدام ناقل مومندی باشی که زمین وملکیت هراتیان اصیل را به زور غصب کرده ایی. هراتی اصیل محمود منجم زاده خبرنگار آگاه ودانشمند هراتی است که با مقالات ونوشته های افشاگرانه اش بنیان قبیله را به لرزه در آورده است.
      اجتماعات بشری مثل جنگل است درشمال وشمالی نیز حیوانات وحشی وسلیمان کوهی های مفعول اوغانی مانند کاکرها خلازی ها آکاخیل ها وسگ زی ها واسحاق زی ها درخلال حاکمیتهای دوصدسالهء اوغان به این دیار سرازیر شدند وخاک ومملکت غیر اوغان را کثیف ساختند.
      شاید خودت راست بگویی که حالا درشمال وشمالی هم میکروبهای چوچه های انگلیس فرهنگ بومی خراسانیان را به لجن کشانیده اند. درحقیقت بچه بازی وهمچنس بازی میرات اروپایی ها خصوصا انگلیس ها بوده که بعداز کشیده شدن پای شان به هند بریتانوی به همکاری اولادهای ناشرعی اوغان شان این فعل شنیع به این منطقه سرایت کرد. شما امروز در منگوره خیبر پختونخواه ویا هم ورزگان بروید پدرانی که پسران زیبا ومقبول دارند داوطلبانه آنهارا درخدمت بچه بازان حرفوی قرار میدهند تا ازآنها استفادهء جنسی نمایند.
      منطقهء مومند دره نیز درمیان قبایل پر ازهمین فساد اخلاقی است. ولی باوجود این رذالتهای اخلاقی درمناطق اوغانیه ; شیوع این بیماری مزمن را درمیان غیر اوغانها نمیتوان منکرشد.
      اما چیزیکه ثابت است. همان قول پیامبر مسلمانان است که گفته است مردم به دین پادشاهان می باشند. واقعا اگر در اوغانستان سلسلهء حاکمیتهای چندین قرن افغانستان ازعقب سالم می بودند این فساد اخلاقی درمیان رعیت شیوع نمی یافت.

  • I know also a story about badalak zadan, massoud like all ekhwanis was a lover of men and boys. So far is all clear and no surprise. but on of my colleagues working very close with massoud as secretary told me, that massoud was in love with dr. abdullah. he always told others, look his big eyes, so nice and every one knew, that massoud kept him beside other boys to love. Why all mullah and fundamentalist are gays? even between christian mullahs there are a lot of gay and pedophile.

  • If Massoud, said to anybody that look att att.....’s eyes it doesn’t mean that he would be gay, especially the number of homosectulles among Tajiks is not so high as the Pashtoons.
    In this Kabulpress one ethnic Pashtoon who is called Jalal Bayani admitted himself that he was gay and pedophile though he was not fundamentalist Muslim neither Ikhwani or Molla. But I wesh you that you will write your comments in this side in Persian for the sake of other viewers ,
    زیاد انگلیسی خودرا برخ مردم نکشید زیرا این بخش ؛ بخش فارسی است نه انگلیسی لطفا به اصول ومقررات سایت احترام بگذارید

    • thank you for your response. Indeed pashtuns from kandahar are well known as bachabaz. but believe me, in takhar and kunduz in shomali, bachabazi among tajiks is by far wider than in kandahar. in kabul herat and so on, is by far less than in kandahar and among Pashtuns.

  • شخصی به نام پرویز بهمن وجود ندارد. کسی که خود را زیر این نام پنهان کرده جاسوس پنجابی های چتلستان است که زیر ده ها نام در سایت های مربوط به کشور ما مینویسد . محتاط ، مسعود ، کارمل ، نجیب فقط بهانه های اند تا هدف اساسی یعنی نفاق افگنی قومی و سمتی بین مردم ما دامن زده شود.
    این یکی دو سه هم که زیر نامهای مختلف برایش کف میزنند یا خودش است یا کدام جاهل است که تا حالا ندانسته چگونه مورد استفاده قرار میگیرد.
    هوشیار باشید و به غلامان پنجاب اجازه ندهید چنین شما را مورد استفاده قرار دهند

    • تشکر از احساسات نیک شما که خواهان نفاق میان اقوام افغانستان نیستید وبهمین خاطر این بندهء بیچاره را هم فاقد وجود خارجی دانسته اید. ای کاش که میتوانستید با استدلال واسناد محکم ادعای تانرا به کرسی می نشاندید
      با احترام
      پرویز بهمن

    • زن فروشان قرن بیست ویک !!
      اگر کسی وجود ندارد مگر شوهر خواهر تان این ها را نوشته !!حتمنا کسی وجود دارد, اگر دلیل و برهان دارید دو برابر ان نوشته کنید , منطق بگوید , استدلال کنید , لگد زن , کوز انداختن و خاک باد کردن کار اوغانیست نه انسانی .

  • واقعـآ و حقیقت را بیان داشتید خواب را ازچشم این شتر پایان پرانده اید.
    دست تان درد نکنند پرویز دانشمند موفق باشید.

  • انور الحق احدی، رهبر حزب "اوغان ملت" و یکی از مهندسان بازسازی حاکمیت مطلقۀ پشتونی در اوغانستان، در گفتگویی با تلویزیون "آسیا" (استان هرات، جنوری 2012) بخشی از نگرش فاشیستی خویش را آشکار می سازد. او می گوید:
    "پشتون ها یک قوم اکثریت هستند، اما زبان شان یک زبان محکوم است... و ما میخواهیم که به محکومیت زبان پشتو خاتمه داده شود"!
    می گوید:
    "زبان پشتو، باید زبان ملی و عملی باشد، باید تعمیم داده شود"!
    می گوید:
    "چون اکثریت مردم اوغانستان پشتون هستند، در دولت های سابق این عنعنه بود که مقام های دولتی نام های پشتو داشته باشد و قانون اساسی جدید هم همی چیز تایید شد که ترمینالوجی ملی کمافی السابق در جای خود می ماند..."!
    می گوید:
    وقتی که مه اول به ریاست بانک آمدم، بسیاری مردم ها از شمال از پشتون ها می آمدند، از ظلم های به مقابل اونها می شد صحبت می کردند.. و مه برای اونها می گفتم که همی حالی جنگ خلاص شده، مه میفهمم که سر شما یک اندازه ظلم اس، ولی مه برای تان اطمینان میتوم که به مرور زمان اینمی مظالم از بین میره... و هفته گذشته، همی جمعۀ گذشته مه در مزار شریف بودم... همو مردم از طرف چاشت مره دعوت کده بودند... باز همرای شان دیدم... مه برشان گفتم که به یاد تان هست که هشت سال پیش آمده بودین... گفتم حالی همو مظالم از بین رفته؟ گفتند که فضل خداس که از بین... رفته."!
    در بارۀ "ظلم" هایی که در شمال بالای پشتون ها می شد، این ظلم ها را ردیف کرد: زمین های شان را برای شان پس نمی دادند، پشتون ها در شمال حق نداشتند که سلاح داشته باشند در حالیکه دیگر اقوام سلاح داشتند، در یک ولایت مثلا یازده ریاست بود، اما یک رییس هم از پشتون ها نبود....
    خوب، در اصل، گفتگوی خبرنگار تیلویزیون آسیا با شاغلی احدی، یک گفتگوی دراز میباشد، ولی نوار یک بخش کوتاۀ آن مصاحبه در " یوتوب " گذاشته شده است. در همین یک بخشک بسیار کوتاه، پیشوای پشتونیست های اوغانستان، خواسته است که با سفسطه بافی، گوشه ای از نظریه های فاشیزم اوغانی را منطقی و عادلانه جلوه دهد!
    این عقیده که "پشتون ها در اوغانستان قوم اکثریت استند"، یکی از اساسی ترین پایه های منطق فاشیزم اوغانی را می سازد. آنها با همین دستآویز خیالی و همین دروغ شاخدار تاریخی، خیلی از برنامه های فاشیستی خویش را توجیه می کنند. هر کاری که در راستای برتری جویی و پشتونگرایی افراطی انجام می دهند، یک دلیل بنیادی شان همین است که " پشتون ها در اوغانستان اکثریت استند". همین منطق انورالحق احدی را عبدالرحمن خان کله منار ساز نیز داشت، همین منطق انورالحق احدی را بنیان گذار فاشیزم زبانی پشتون آقای محمود طرزی هم داشت، نادر خان و محمدگل خان مومند و ظاهرشاه و داودخان و دیگر قلدران سابق عین همین منطق را برای توجیه اقدام های پشتونیستی خویش به کار می بردند. ملاعمر آخند و گلبدین حکمتیار نیز همین منطق را دارند. در کتاب مقدس فاشیزم اوغانی " دویمه سقاوی " که توسط رهبران فاشیست اوغان ملتی و همدستان شان نوشته شده است، همه طرح های فاشیستی بر همین منطق پوچ استوار می باشند که " پشتون ها در اوغانستان اکثریت استند ".
    امروز که انورالحق احدی و دیگر اوغان ملتی ها و پشتونیست های سورخلقی و طالبی و گلبدینی و سمسوری (خلیل زاد، اشرف غنی، گل آغا شیرزوی، اسدالله خالد، کریم خرم، فاروق وردک،حنیف اتمر، سلیمان لایق، اسماعیل یون، حبیب رفیع، نبی مصداق و دیگران) همه به یک صدا، همین ترانه را می خوانند و در هر جای که دست شان می رسد " اکثریت بودن قوم پشتون " را گوشزد مردم می سازند، به خاطری است که اگر این پایه و این ستون از زیر پای تئوری فاشیزم پشتونی کشیده شود، همه چیز شان به زمین می خورد و ویران می شود، همه تلاش های شان، همه طرح های شان، همه برنامه هایی که برای بازسازی و قوی سازی حاکمیت مطلقۀ پشتونی خویش دارند، نقش بر آب می گردند. برای فاشیست های اوغان، برای اقتدار پشتون ها در اوغانستان، برای این که قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی و دیگر امور کشور در دست شان باشد، دروغ " اکثریت بودن پشتون ها " بسیار حیاتی است. از همین سبب، فاشیست ها و پشتونیست ها، مانند دیوانه ها، هر جا و بیجا، همین دروغ و جعل تاریخ را تکرار می کنند: پشتون ها در اوغانستان اکثریت استند!
    در حالیکه، همه مردم هوشیار و کسانی که " اوغان ستان " را درست می شناسند، می دانند که پشتون ها نه تنها اکثریت نیستند، بلکه یک قوم بزرگ هم به آن صورتی که میخواهند مردم تصور کند، نیستند. پشتونها، تنها و تنها یک اقلیت قومی استند که اگر قدرت دولتی در اختیار شان نمی بود، کسی امروز جز در چند ساحۀ کوهستانی جنوب و شرق، آنها را در جای دیگر اوغانستان به چشم نمی دید و نام شان را نمی شنید.
    این بسیار روشن است که اگر پشتون ها اکثریت می بودند، با این همه عرقریزی و آبرو ریزی و خونریزی، با این همه قتل عام کردنها و غارت نمودن ها و زمین سوختن و کوچ دادن و غصب کردن هست و بود مردم غیر پشتون، حالا همه جا را پشتون می گرفت و همه چیز در همه جای اوغانستان به پشتو می بود. همان قدر که نفر داشتند و زور شان می رسید، کردند. حتا برای جنایت ها و سرکوب هایی که انجام دادند، هر بار از پشتون های پاکستانی نیز گله گله به این سوی مرز آورده اند. بسیاری از " ناقلین " پشتون که به زور و جبر خود را در مناطق مختلف غیر پشتون ساکن ساختند، از پشتون های سلیمانکوهی آن سوی مرز دیورند میباشند. خود اوغانستان آنقدر پشتون نداشت که بتوانند آنها را به هر سو بیشتر پراگنده سازند. یک بخش از همین مردمی که امروز در اوغانستان به نام " پشتون " یاد می شوند، به گواهی اسناد و شواهد انکار ناپذیر، در اصل " پشتون " نیستند. چند قبیله ای اصلی پشتون وجود دارند که اکثریت نفوس اش در خاک پاکستان هستند و یک تعداد کم شان در حاشیه های جنوبی و شرقی خاک " اوغان ستان " به سر می برند و در نتیجه برنامۀ فاشیستی و خائنانه " ناقلین " یک تعداد پشتون در مناطق دیگر اوغانستان نیز به زور راه یافتند. تمام پشتونهای اوغانستان را که به اصطلاح کله به کله کنید، یک شهر را هم به درستی پُر نفوس ساخته نمی توانند، چه رسد به این که اکثریت نفوس کشور باشند.
    فاشیست های اوغان نمی خواهند که نفوس شماری درست و دقیق در اوغانستان صورت بگیرد، نمی خواهند که مرز های کشور ما با پاکستان به طور اساسی بسته و اداره شوند، نمی خواهند که کوچی ها اسکان داده شوند و مشکل کوچی حل شود، نمی خواهند که داعیۀ پشتونستان خواهی سرد شود، نمی خواهند که پشتون ها، به " پشتونهای پاکستان " و " پشتونهای اوغانستان " تقسیم شوند، چرا؟ به خاطری که اگر نفوس شماری شود، معلوم خواهد گشت که پشتون ها در اوغانستان نه تنها اکثریت نیستند بلکه یک اقلیت کوچک می باشند. به خاطری که اگر مرزها بسته شوند و تحت کنترول شدید قرار داده شوند و عبور و مرور آزادانه پشتون ها از دو سوی مرز ممنوع گردد، دیگر نمی توانند که در مواقع ضرورت گله گله پشتون را از آن سوی مرز به داخل اوغانستان بیاورند و نقشه های خود را عملی سازند. به خاطری که اگر کوچی های اوغانستان مشخص شوند و اسکان داده شوند، نفوس واقعی کوچی های این سوی مرز معلوم می شود که خیلی خیلی کمتر از آن حدی استند که اکنون ادعا می کنند و در عین حال دیگر ناممکن خواهد شد که هزاران نفر تفنگدار و آدمکش به نام کوچی از تمام مناطق پشتون نشین آن سوی مرز به داخل اوغانستان گسیل شوند و به قتل و غارت مردم بیدفاع تاجیک و هزاره و دیگران بپردازند.
    اگر مرزهای شرق و جنوب هم به درستی مانند دیگر مرزها بسته شوند، اگر کوچی های واقعی که از خود اوغانستان استند جابه جا شوند و جلو ورود کوچی های اوغان پاکستانی گرفته شود، اگر یک نفوس شماری درست و دقیق و تحت نظر هیات متخصص و بی طرف داخلی و خارجی، بدون دخالت دولت پشتونیست، انجام شود، آنگاه همه مردم ما و مردم جهان خواهند دید که نفوس پشتون در اوغانستان چقدر است و خواهند دید که اکثریت بودن پشتون ها در کشور ما، یکی از شاخدارترین دروغ های تاریخ بوده است!
    حالا، وقتی انورالحق احدی می گوید که " پشتون ها در اوغانستان قوم اکثریت استند، اما زبان شان محکوم است.... ما میخواهیم که به این محکومیت زبان پشتو خاتمه داده شود..... زبان پشتو باید زبان ملی و عملی باشد.... زبان پشتون باید انکشاف کند و باید تعمیم داده شود و... "، سخنی است که بر یک دروغ بنیاد نهاده شده است و آن دروغ اکثریت بودن پشتونها در اوغانستان می باشد.
    محکوم بودن زبان پشتو نیز یکی دیگر از همان سفسطه بافی های است که فاشیست های پشتون دوست دارند همیشه تکرار کنند. این نظریه را که زبان اوغانی (پشتو) باید " زبان ملی و عملی " باشد و در سراسر اوغانستان " تعمیم داده شود " برای نخستین بار به صورت مشخص آقای محمود طرزی در میان نهاد و بر محور همین نگرش کارهای انجام شد و در همان وقت تئوری فاشیزم فرهنگی پشتونی شکل گرفت. پشتو سازی نام ها و " اصطلاحات " نظامی و دفتری و دولتی، از همان وقت به جدیت آغاز گردید. تئوری فاشیزم فرهنگی پشتونی و اندیشه های فارسی ستیز تولد یافت!

    • محمد گلخان مومند نیز از " محکومیت زبان پشتو " می نالید و برای " رشد دادن" و " تعمیم دادن " زبان پشتو در اوغانستان بسیار جانفشانی کرد. هزاران هزار جلد کتاب فارسی دری را به کام آتش افگند، نام آثار و جایگاه ها و منطقه ها را از زبان های فارسی، به پشتو تغییر داد، تا توانست تاجیک و اوزبیک کشت، هزاران هزار پشتون را از پاکستان و کجا و کجا جمع کرده به مناطق شمالی و شمال وطن ما " ناقل " ساخت. بسیار کوشید که پشتونها و زبان پشتو از " محکومیت " خلاص شوند. بعدش، شاگردان و پیروان محمد گل مومند راهش را ادامه دادند و تا رسید به همین جناب انورالحق احدی و یاران و همفکرانش که دولت اوغانستان را در قبضه خود دارند و شب و روز برای به اصطلاح "نجات پشتون ها و نجات زبان پشتو از محکومیت" تلاش می کنند!
      منظور انورالحق احدی از این که " زبان پشتو باید زبان ملی و عملی باشد" این است که زبان پشتون هم باید مثل زبان فارسی دری در سرتا سر اوغانستان در میان همه باشنده گان کشور به راحتی رواج داشته باشد و صحبت شود، زبان مفاهمه میان قومی و زبان تجارت و معاملات و حل مشکلات مردم باشد، زبان درس و تعلیم و مدرسه و دانشگاه باشد، باید درست در جای قرار گیرد که زبان فارسی دری قرار دارد. برای آنکه بتواند به چنان جایگاهی برسد، باید " تعمیم داده شود ". تعمیم دادن هم در قاموس فاشیست های اوغان این معنی را دارد که به جبر و زور و استفاده از هر نیرنگ و شگرد و دسیسه و برنامه ای که ممکن است، زبان پشتو را بالای مردم غیر پشتون تحمیل کنند و تمام مردم را مجبور بسازند که به زبان پشتو سخن گویند. از همین خاطر، باید یاد داشتن زبان پشتو، پیش شرط دست یابی به کار و راه یافتن به مقامات رسمی و دولتی باشد، باید در مکتب ها و دانشگاه ها، فرا گیری زبان پشتو اجباری گردد، باید کتاب های درسی به زبان پشتو باشند، باید پشتو تولنه ها، نشرات پشتو، تیلویزیون های پشتو، در همه جا فعال شوند، باید همه لوحه ها، نشانه ها، نمادها، پول، پاسپورت، شناسنامه، مکتوب های رسمی در دفاتر، همه چیز به زبان پشتو شود. این است معنای " زبان عملی " بودن و " تعمیم دادن " زبان پشتو!
      فاشیست ها طوری نشان می دهند که بر زبان پشتو ظلم شده است، چون در کشوری که اکثریت مردمش پشتون استند، هیچکس پشتو یاد ندارد و اکثریت مطلق مردم به زبان فارسی دری صحبت می کنند. فاشیست ها بر این مساله بسیار تاکید می کنند که بسیاری پشتون ها فارسی را یاد دارند و صحبت می کنند، اما دیگران کوشش نمی کنند که پشتو را بیاموزند و سخن گویند. آنها این حقیقت را که فرزندان پشتون ناگزیر بوده اند به زبان فارسی درس بخوانند و علم را بیاموزند، یک ظلم می دانند و چنان می نمایانند که گویی کدام کسی و یا کدام قدرت دولتی این ظلم را در حق پشتون ها کرده است.
      در حالیکه فارسی دری گفتن و آموختن پشتونها، نه به اثر کدام زور و فشار دولتی بوده است و نه کسی آنها را مجبور به چنان کاری کرده است. زبان پشتو، زبان یک اقلیت کوچک قومی در اوغانستان می باشد که یکی از زبان های تقریبا متروک و محصور در میان چند قبیلۀ اوغان (پشتون) بوده است. این زبان تا چندی پیش نه رسم و خط داشت، نه کسی با آن زبان کدام اثری ایجاد کرده بود و نه می توانست پاسخگوی زنده گی غیر قبیله یی و زنده گی متمدن شهری باشد. وقتی اوغان ها (پشتون ها) آمدند و صاحب قدرت دولتی شدند و فرمانراویی یافتند، نه از روی بزرگمنشی و بی تعصبی و رضایت قلبی، بلکه از روی مجبوری به خاطری که دیگر راه و چاره نداشتند، زبان خود را مطرح کرده نتوانستند. غیر از چند قبیله سلیمانکوهی پشتون، در تمام قاره و منطقه و سرزمین پهناور ما، کسی به زبان پشتو سخن نمی گفت و هیچ اثر علمی و فرهنگی و به درد بخور به آن زبان وجود نداشت. برای بیان مطالب معمولی زنده گی متمدن و شهری حتی واژه های مناسب نداشت. چگونه می شد که چنان زبانی را بگیرند و بالای کسانی تحمیل کنند که یک زبان غنی و افتخار آفرین داشتند که زبان دانش و زنده گی و فرهنگ به سویه جهانی بود؟ زبانی که رودکی سمرقندی و مولوی بلخی و حافظ و سعدی شیرازی و دقیقی بلخی، فردوسی توسی و ابن سینای بلخی و جامی هروی و صد ها فخر فرهنگ بشری را به جهان پیشکش کرده بود، می شد یک شبه به کنار گذاشت و یک زبان قبیله یی و نا مانوس و ناشناخته را به جایش نهاد؟ با زبانی که اکثریت مطلق مردم کشور آن را نمی شناختند، با زبانی که ظرفیت علمی اش صفر بود، با زبانی که چهار تا کتاب نداشت، اگر به زور تفنگ رسمی و ملی و چه و چه اش هم می ساختند، چه می توانستند کنند؟!
      فاشیست های پشتون با تکرار این مساله که بسیاری پشتونها فارسی یاد دارند، کسی را منت دار نسازند. آنها به خاطر مفاد خود، برای بقای حاکمیت خود، برای آنکه بتوانند بالای گردۀ مردم ما سوار باشند، از زبان ما به مثابه یک ابزار استفاده کردند، اما همیشه در فکر ویران ساختنش هم بوده اند. حقیقت این است که چون زبان خود شان در میدان دانش و فرهنگ منطقه شیمه و رمقی نداشت، به زبان فارسی دری چسپیدند و آن را یاد گرفتند. همین امروز، پس از 265 سال حاکمیت پشتونی و تلاش ها و جانفشانی ها شبا روزی پشتو پرستان، با وصف استفاده و عاریت گیری از بحر بیکران زبان فارسی دری، زبان پشتو یک زبان فقیر و بیچاره و بی توان است. تا همین چند روز پیش که کمال کردند و یک فرهنگ فارسی را ترجمه نموده و نام " فرهنگ پشتو " رویش نوشتند، پشتونها یک کتاب فرهنگ پشتو نداشتند. معلوم است که هیچ راه دیگری نداشتند جز اینکه از امکانات حاضر و آمادۀ زبان فارسی به سود خویش بهره گیرند.
      اما، امروز که چند جلد کتاب به زبان پشتو چاپ شده است، تعداد نویسنده ها و متخصص های پشتون در رشته های گوناگون افزایش یافته است و پشتونیست ها گمان می کنند که دیگر زبان پشتو می تواند پاسخگوی تمام نیاز های علمی و اجتماعی و فرهنگی جامعه باشد، یک لحظه قرار و آرام ندارند که چه گونه و با چه وسایلی گلیم زبان فارسی دری را هرچه زودتر برچینند و به گفته ای انورالحق احدی محکومیت زبان پشتو را خاتمه بخشند. اگر زبان شان توانایی های لازم را می داشت و واقعا زبان اکثریت مردم سرزمین ما میبود، بدون شک قبیله سالاران حاکم بر اوغانستان، این قدر صبر و تحمل نمی داشتند که زبان دیگری را حق تبارز بدهند. چنانچه امروز که به برکت بهره گیری بی پایان از زبان فارسی، یک اندازه گک رمق در بدن زبان پشتو درآمده است و این تصور را در ذهن پشتونیست ها ایجاد کرده است که گویی زبان شان دیگر هیچ کمبودی ندارد و می تواند با هر زبانی در جهان همسری کند و از عهده ای چالشهایی که در برابرش قرار خواهند گرفت به خوبی بدر می شود، می بینیم که همه نخبه های پشتون، حتی آنهایش که خود را "فاشیست " نمی دانند، با اوغان ذلتی ها و سمسوری ها یک صدا می گویند که " پشتون ها و زبان پشتو مظلوم و محکوم واقع شده اند و باید این وضع خاتمه یابد و زبان پشتو زبان ملی و عملی و همگانی تمام باشنده گان اوغانستان گردد. از همین رو، امروز همه کارآگاهان و ثروتمندان و قاچاقچیان و سیاستمداران و قلمداران و توپکداران پشتون، همگی شان، دست و آستین را بر زده اند که زبان اوغانی (پشتو) را بر جایگاهی رویایی " زبان ملی، زبان عملی، زبان همگانی " بنشانند و فارسی دری را هرچه دور تر و دورتر برانند!

    • واقعیت این است که زبان پشتو هیچوقت در سرزمین ما " زبان حاکم " نبود که کسی آمده باشد و آن را " زبان محکوم " ساخته باشد. طوری نبود که زبان پشتو در اصل یک زبان مطرح و محبوب و همگانی مردم وطن ما بوده باشد و اما کسی به قصد و به جبر زبان پشتو را به کناری نهاده و یا از صحنه رانده باشد. حالت طبیعی و وضع واقعی زبان پشتو از اول همانگونه بود، خودش یک زبان نا مروج، یک زبان نا شناخته، یک زبان قبیله یی و یک زبان در حاشیه بود. نه کسی بر پشتو ظلم کرد، نه کسی زبان پشتو را محکوم ساخت. اگر اینکه اکثریت مطلق مردم سرزمین ما به پشتو گپ نمی زنند، محکومیت زبان پشتو است، پس این وضع را زبان پشتو از روز اول و ازل داشته است، حالا چرا از دیگران گلایه و شکایت دارند؟ مگر ما فارسی زبان ها و دیگران پشتو را به چنان یک وضع دچار ساخته ایم یا خودش همانطور بوده است؟ اگر پشتون ها در زمانی که در کوه های سلیمان زنده گی می کردند فارسی یاد نداشتند و مجبور به فارسی گفتن نبودند، حالا هم همان قصه است، در کوه های سلیمان کسی فارسی گپ نمی زند. در همان کوه های می ماندند، به مناطق فارسی زبان ها نمی آمدند، شوق گرفتن قدرت سیاسی و ساختن دولت پشتونی نمی کردند، در مناطق مردم دیگر یورش نمی آوردند، در همان منطقه های خود باقی می ماندند، هیچ نیازی به فارسی یاد گرفتن نداشتند و حالا از اینکه فارسی را آموخته اند این قدر رنج نمی بردند و اشک نمی ریختند و زونگ نمی زدند و ما را هم منت دار نمی ساختند. وقتی خود شان به رضا و رغبت خود و برای اینکه بتوانند بالای مردمان غیر پشتون بهتر حکومت کنند و صاحب همه چیز شوند، زبان فارسی را آموختند، گناه کسی دیگر چیست؟ آیا فکر می کنید که احمدخان ابدالی (احمد شاه بابا) از شما فاشیست های پشتون امروزی کمتر پشتون بود و زبان پشتو را کمتر دوست میداشت؟ روشن است که احمد خان ابدالی هم خوب پخته پشتون بود و نیز زبان پشتو را دوست داشت و میخواست که از آن کار بگیرد، اما ناگزیر بود که به زبان فارسی تکیه کند و تمام امور دولت اش و زبان رسمی دوران پادشاهی اش، زبان فارسی باشد. چون زبان فارسی زبان مسلط و همگانی اکثریت مردم سرزمینی بود که او حاکمیت قبیله یی خود را در آن بنیاد نهاد. احمدخان درانی راه و چارۀ دیگر نداشت جز این که زبان فارسی دری را همانگونه که زبان دفتری و رسمی و همگانی بود نگهدارد و از آن برای حکومت کردن بهره گیرد. در غیر آن با زبان پشتو هیچ کاری نمی توانست کند. 265 سال پیش که احمد شاه درانی نخستین دولت پشتونی را در خاک خراسان بنیاد نهاد، زبان شیرین پشتو در چنتۀ خود هیچ چیز نداشت و به درد حکومتداری و دفتر و دیوان نمی خورد و در عین حال برای اکثریت مردم خراسان، یک زبان ناشناخته و بیگانه بود. همین مشکل را دیگر شاهان پشتون داشتند که نمی توانستند با زبان شیرین قبیله یی خود بر مردم حکومت کنند و همه امور کشوری را به پیش برند. بازهم از زبان فارسی برای مفاد خود استفاده کردند و این کار شان نشانۀ بزرگمنشی و بی تعصبی و دانشمندی شان نبود. اگر می توانستند، یک لحظه هم نمی گذاشتند که زبان فارسی، زبان رسمی و زبان همگانی باشد.
      پشتونیست ها باید خدای خود را شکر کنند که زبان قبیله یی شان همین قدر هم که شده است از برکت زبان فارسی دری می باشد. خدای خود را شکر کنند که زبان نامانوس شان را هزاران نفر غیر پشتون هم یا به زور یا به رضا بدون هیچ نیاز و ضروت واقعی، یاد گرفته اند. در مدت 260 سال حاکمیت پشتونی، به ویژه در مدت صد سال اخیر، بسیار زور زدند، بسیار تلاش کردند، بسیار حیله و نیرنگ و قلدری را به کار بردند، بسیار برنامه ها و نقشه ها ساختند که زبان پشتو را بر تمام مردم سرزمین ما تحمیل کنند، اما در این کار تا کنون پیروز نشده اند و هیچ شک نیست که در آینده نیز ناکام می باشند. کسی مگر دیوانه هست و مغزش را مار گزیده که حافظ و مولوی و فردوسی و ناصرخسرو و جامی و بیدل و خلیلی و شاملو و سایه و سپهری و اخوان ثالث و واصف باختری، لایق شیرعلی و پرتو نادری و حیدری وجودی و صد ها و هزاران شاعر و نویسنده و اندیشمند دیگر را بگذارد و برود دنبال خوشحال خان ختک و غمگین خان چتک و باری جهانی و چند تا چرسی و بنگی دیگر!
      کو، کدام هست، شاعر پشتو که حافظ شیرازی را بگذاریم و به دیوان او روی آورییم؟ کیست؟ کسی مثل فردوسی در زبان پشتو هست؟ اینکه دیوان حافظ شیرازی و گلستان و بوستان سعدی در خانۀ بسیاری از پشتون های نیمه با سواد اوغانستان پیدا می شود به خاطر چیست؟ یکی از دلایلش این است که آنها در زبان خود شاعری چون حافظ و سعدی نداشته اند.
      کسی دیوانه است یا مغزش را مارگزیده که زبان همگانی، زبان همه قومی، زبان شناخته شده و گنج بیکران ادبیات گرامی و گرانسنگ پارسی دری را بگذارد و وقت خود را به فراگیری یک زبان قبیله یی که نشانه های متروک شدنش از هر سو نمایان است به هدر دهد؟! آخر برای خدا این پشتوی شیرین به چه درد مردمان غیر پشتون می خورد که حالا همه کار دیگر را به یک طرف بگذارند و وقت و نیروی خود را به فراگیری پشتو صرف نمایند؟ در این عصر و زمان، پشتو چه مشکل ما را می تواند حل کند؟ فارسی دری با آن همه عظمت و شکوه و هیبت فرهنگی و جهانی اش، از چهار سو زیر فشار است که نابود شود، شما در غم زبانی مانده اید که با هیچ کاری، با هیچ عقده گشایی و مجنون مآبی، نمی توانید از متروک شدن و منزوی بودنش جلو گیری کنید!
      اینکه پشتونیست ها مظلوم نمایی می کنند که گویی زبان پشتوی بیچاره و مسکین، مظلوم واقع شده است و محکوم است و این حرفها، که گویی کدام کسی، کدام دولت و نیروی قهاری در برابر رشد آن قرار گرفته و آن زبان را از اوج شهرت و محبوبیت به قهر گمنامی و متروکیت رانده است، خود را ریشخند می کنند، حالت و وضعیت واقعی و تاریخی زبان پشتو را بیشتر در برابر چشمان مردم قرار می دهند.
      این از فقر و بیچاره گی و کم بغلی زبان پشتو بوده است که با وصف تلاش های دیوانه وار محمد گلخانی و فاشیستی پشتونیست ها و حاکمیت های پشتونی، نتوانسته است در میان مردم اوغانستان جای باز کند و به یک زبان محاورۀ همگانی تبدیل شود. این به خاطری بوده است که مردم هیچ نیاز و ضرورتی به زبان پشتو نداشته اند. زبان فارسی دری، زبان یک قوم، یک قبیله، یک سمت خاص نیست. در پاسداری از زبان بزرگ پارسی دری، همه مردمان سرزمین ایران و خراسان بزرگ، از هر قوم و تبار، نقش ارزنده داشته اند. در میان شاعران و نویسنده گان بزرگ زبان فارسی دری، از هر قوم و طایفه یافت می شود. زبان فارسی دری بزرگترین پشتوانه های ادبی و فکری و فرهنگی را در منطقه دارد. خرده زبان های دیگر، هر چند که هر یک به جای خود ارزش و اهمیت و منزلت دارند، اما دلیل آنکه نتوانسته اند زبان همگانی مردمان منطقه ما شوند، گناه زبان فارسی دری و گناه کسی دیگر نیست. عرب، مغول، ترک، پشتون، هرکسی که در این سرزمین حاکم شد، بی اینکه کسی بالای شان زور کرده باشد، زبان فارسی دری را، از آن خود کردند و همین زبان بخشی از واقعیت زنده گی شان گردید. چه بسا که خود در قدرت بودند، اما تسلیم زبان و فرهنگ فارسی دری گشتند.

    • این مسالۀ حاکمیت زبان فارسی دری را در ایران و خراسان بزرگ و فراتر از آن، نمی توان به مسالۀ عاطفی و سیاسی تقلیل داد. همین طور نمی توان فقر و ناتوانی و در قبیله ماندن زبان پشتو را با مسایل احساسی و اخلاقی در آمیخت و زبان فارسی را به خاطر آن وضعیت واقعی و تاریخی که زبان پشتو داشته است ملامت ساخت.
      هیچ کسی این جنایت را نکرده است که برای قلع و قمع و حذف و نابودی زبان پشتو برخاسته و با آن ستیزیده باشد. اما جنایت را حالا فاشیست های پشتون می کنند که زبان واقعی، زبان عملی، زبان به طور طبیعی و خود بخودی تعمیم یافتۀ فارسی دری را، زبان تاریخی و محبوب و مانوس و آشنای اکثریت مطلق باشنده گان کشور را میخواهند با عقده های حقارت خویش ضربه بزنند و با آن می ستیزند و میخواهند که زبان قبیله یی خود را جایگزین اش سازند و هزاران درد سر و بد بختی را برای مردم سرزمین ما به ارمغان آورند. حالا این پشتونیست های فاشیست اوغان هستند که زبان فارسی دری را محکوم به زوال می سازند و میخواهند که از سریر حاکمیت یک و نیم هزار ساله، به زیر کشند و به حاشیه ها رانند. این فاشیست های پشتونیست اوغان هستند که از همگانی بودن، عملی بودن، واقعا ملی بودن و سراسری بودن زبان فارسی دری رنج می برند و در آتش حسادت و کین ورزی می سوزند. این فاشیست های جنایتکار اندکه به هوس پایان بخشیدن به انزوای طبیعی و ازلی زبان پشتو، در پی ضعیف سازی و نابود سازی زبان فارسی دری می باشند.
      انور الحق احدی و حزب فاشیست اوغان ذلت، همراه با همه پشتونیست های سورخلقی و سمسوری، در همین ده سال بسیار کار کرده اند که پشتو را از یک " زبان محکوم " به یک زبان حاکم تبدیل کنند، همین حالا در تمام وزارت خانه ها، در تمام دفاتر دولتی و در هر جایی دیگری که دست شان رسیده است، به بسیار فشار و جبر زبان پشتو را تحمیل کرده اند و میکوشند که همه دریچه ها و روزنه ها را به روی زبان فارسی ببندند و گمان می کنند که با فارسی ستیزی می توانند به آرزوی دیرین و شیرین خویش که حاکمیت مطلقۀ پشتونی و حاکمیت سراسری زبان پشتو است،برسند. اما نمی دانند که داشتن سلطۀ سیاسی، در هر حالتی، حتمی نیست که سلطۀ فرهنگی و زبانی را نیز به بار آورد.
      دروغ بسیار شرم آور دیگری که انورالحق احدی در این مصاحبه اش می گوید این است که پشتو بودن " اصطلاحات ملی " توسط " قانون اساسی جدید " تایید شده است. در حالیکه همه می دانند و چندین تن از کسانی که در نوشتن و تصویب کردن قانون اساسی جدید سهم داشتند، بار بار، گفته و نوشته اند که این مساله ای " مصطلحات ملی " در متن اصلی پیشنهادی قانون اساسی که در مجلس بزرگ (لویه جرگه) باید تصویب می شد وجود نداشت. موضوع "مصطلاحات ملی" را فاشیست های پشتونی که اختیار دار آن غایله بودند، در متن قانون اساسی، پس از تصویب آن، به صورت پنهانی افزودند و آن متنی که به نام متن نهایی قانون اساسی به چشم مردم زده می شود، متن اصلی و قبول شده ای آن نیست.
      شاغلی انورالحق احدی از ظلم های یاد می کند که در حق پشتون ها در شمال اوغانستان روا داشته میشد. می گوید که پشتون ها حق سلاح گرفتن نداشتند، زمین های شان برای آنها واپس داده نمی شد، در ریاست های دولتی کدام پشتون مقام ریاست نداشت و... اما هشت سال بعدش می گوید که این مظالم حالا دیگر از بین رفته است. یعنی اینکه پشتون های شمال مسلح استند، پشتون ها " زمین های خود " را پس گرفته اند، در ریاست ها دولتی پشتون ها رییس می باشند.
      احدی از اسلحه نداشتن اوغانهای شمال در هشت سال قبل شکایت دارد، در حالیکه این سخن اش هم هیچ حقیقت ندارد، اما نمی گوید که هشت سال بعد، همه مردم غیر اوغان (غیر پشتون) شمال و دیگر بخش های اوغانستان کاملن خلع سلاح شده اند و تنها در تمام اوغانستان " قوم پشتون " تا دندان مسلح است و حق دارد تفنگ به شانه داشته باشد و حق دارد که هر روز قتل و کشتار و جنایت و انتحار کند.
      احدی از اینکه هشت سال قبل در یازده ریاست یک ولایت، یک پشتون هم رییس نبود، شکایت می کند، اما نمی گوید که امروز در دولت اوغانستان، در مرکز، در شمال، شرق، غرب، جنوب و تمام بخش های اوغانستان، همه کرسی ها و مقام های کلیدی و مهم، از ریاست جمهوری گرفته تا هر چیز دیگر، تنها و تنها در دست پشتونهاست.
      احدی با بسیار مظلوم نمایی از زمین های پشتون های شمال یاد می کند، اما خجالت نمی کشد از اینکه پشتون های شان زمین ها و دارایی ها مردم تاجیک، هزاره، اوزبیک و دیگران را بار بار غضب و غارت کرده اند و همین امروز نیز به اشغالگری و چپاول مال و زمین و خانه و زنده گی مردم غیر پشتون ادامه می دهند.
      انور الحق احدی ها هر قدر مظلوم نمایی کنند و بگویند که هیچ امتیازی خاصی برای پشتون ها نمی خواهند، ما میدانیم که در 265 سال گذشته، در زیر سایۀ حاکمیت جبارانه و ضد بشری اوغان شاهان، حقوق ملیت های غیر پشتون همیشه لگد مال شده است، بعد از این هم که دولت تک قومی پشتونی بار دیگر قوی و استوار گردد، فاشیست امروزی (احدی ها، خلیلزاد ها، اشرف غنی ها، حنیف اتمر، اسماعیل یون ها، حبیب رفیع ها و....) همراه و همدست با ملاعمر و گلبدین و حقانی و غیره، کاری کنند که مثل و مانندش را کسی نه دیده و نه شنیده باشد. میدانیم که فاشیست های اوغان ذلتی و همدستان و همفکران شان همه امتیاز ها را برای قوم خود می خواهند و به چیزی کمتر از حاکمیت مطلق و سراسری، قناعت ندارند.
      احدی می گوید که " شاید به خاطر اینکه ما می خواهیم زبان پشتو را از محکومیت خلاص کنیم، بعضی کسان می فکر می کنند که ما طرفدار پشتون ها هستیم ". نه،شاغلی احدی، ما شما را تنها به خاطر فاشیزم زبانی تان طرفدار پشتون ها نمی دانیم. ما شما را به هیچ صورت طرفدار واقعی مردم پشتون نمی شناسیم. شما پشتونیست و فاشیست هستید، اما نماینده و طرفدار مردم پشتون نیستند. شما همان گونه که دشمن مردمان غیر پشتون می باشید، دشمن مردم پشتون هم هستید. شما باعث می شویید که دیگران در برابر مردم پشتون حساسیت پیدا کنند، شما باعث می شویید که مردم دیگر نسبت به مردم پشتون بی اعتماد شوند. شما با عث می شویید که همزیستی مردم غیر پشتون، با پشتون ها بهم بخورد و تنش و دشمنی دایمی به وجود بیاید. فاشیست های پشتونیستی مثل شما بوده اند که در تمام این سالها برنامه های ضد انسانی و ظالمانه تصفیه های قومی را به شکل های مختلف در اوغانستان عملی ساختند و بی عدالتی قومی را به اوج رساندند و مناسبات میان پشتونها و دیگر اقوام را تیره ساختند. فاشیست های مثل شما بودند که حقوق مردمان دیگر را همیشه پامال کردند. امیر عبدالرحمن و محمد گلخان مومند را شما می پرستید آقای احدی، همان ها هم از جنس و قماش شما فاشیست بودند که یکی از پشت دیگر حاکمیت داشتند و کشور را به جهنم سوزان برای مردمان غیر پشتون تبدیل کردند.
      حالا ما تنها نه به خاطر این که میخواهید زبان پشتو از محکومیت خلاص شود، بلکه به خاطر خیلی اندیشه ها و برنامه های ضد انسانی دیگری که حزب اوغان ملت دارد و به خاطر خیانت های بی شماری که در حق مردم و کشور ما می کنید محکوم می کنیم و به نام فاشیست و پشتونیست افراطی شما را می کوبیم و برای تان نفرین می فرستیم.

    • دوست ارجمندی که این متن را نگاشته اید ، اجازه دهید با شما یکجا و همصدا فریاد برآریم : نفرین و هزاران نفرین !!

  • عبدالحمید محتاط یکی از جنایتکاران حزب دموکراتیک خلق است . این بدان معنی نیست که حزب دموکراتیک خلق همه و همه جنایتکار بودند . اما این محتاط مانند حفیظ الله امین جنایتکار است و باید محاکمه شود .. او یکی از افراد وابسته به کی گی بی است که اسناد متعدد در مورد موجود است . او با تبانی با احمد شاه مسعود کودتای ننگینی را در هشت ثور سال 1371 سازمان دادند که منجر به سرنگونی تمام زیر ساخت های مادی و معنوی کشور شد .

    • خسرو خان زیاد از زیرساختها نلاف. افغانستان اصلا ازبدو پیدایش خود دارای زیراختهای متمدن نبوده است وتا حالانیز زیرساختهای قبیلوی دارد خودت تاهنوز معنای زیرساختاهارا نیز درک نکرده ایی چپه کردن حکومت نچیب توسط تاجیکها وازبیکها وهزار ها شریفانه ترین کاری بود که نخبه گان این اقوام درتاریخ از خودنشان دادند ‍ه این کشور تنها مال پدری ی‍ک قوم اقلیت نیست مسعود دربرابر منافقت های سیاف وگلبدین تاب نیاورد. اگر مسعود اشخاصی مانند محتاط را تا آخر درک‍نار خود نگهمیداشت سرنوشت افغانستان مانند امروز رقم نمیخورد چرا ازمچید زابلی وحسن شرقی نمیگویی ‍‍ه اسناد چاسوس بودن شان را حتی اوغان چرمنی ها هم قبول دارند

    • کودتای ننگین هشت ثور اصلا فاجعه بزرگ در تاریخ افغانستان است . این کودتا را تو شاید بعنوان یک پیروزی تلقی کنی . اما این یک شرم تاریخی است که بر مردم بیچاره افغانستان تحمیل شد . پیامد این کودتا همانگونه که قبلا گفته بودم تمام زیر ساخت های مادی و معنوی افغانستان را سرنگون ساخت . و قوای مسلح افغانستان را که واقعا ملی بود به امر محمد نواز شریف صدراعظم پاکستان و جنرال حمید گل رییس آی اس آی منحل ساختند . این کدام افتخار است که یکصد هزار انسان بیگناه کابلی توسط جنایتکاران جهادی از جمله گلبدین و مسعود و سیاف و مزاری سر به نیست شدند . تو به آن هشت ثور ات افتخار میکنی اما جواب تاریخ بسیار مشکل است . و آن حاکمیت غارتگران جمیعتی که مسعود و ربانی برغم کمک های سرسام آور روسیه , ایران و فرانسه با مدد همیشگی اسلام آباد نه توانستند که حتی یکروز را از شر راکت های گلبدین در ارگ بگذرانند . جالب تر از آن اینکه مسعود و ربانی تا آخر حاکمیت شان نه توانستند که ارگ ریاست جمهوری را مکمل در دست داشته باشند . چی افتخاری به به

    • و نمیدانم که تعبیر و تعریف خودت که حتمی شاید پنجشیری باشی از زیر ساخت ها چیست . اما همینقدر میدانم که با چور و چپاول و غارت دارایی های عامه و مال مردم شما برای خود قصر ها ساختید . شاید برایتان بسیار گوارا باشد اما این یک جنایت تاریخی است . چور چپاول سرمایه های ملی از جمله آثار گرانبها زمرد , یاقوت و لاجورد توسط باند بدنام شورای نظار و فروش آن در بازار های اروپا از جمله فرانسه , تهدید برادران اهل هنود و غصب مال و جایداد های شان به زور کلاشینکوف توسط افراد وابسته به قهرمان دروغین تان , غصب تمام تپه ها و کوه ها مجاور به پایتخت , چور و تقسیم شیرپور بعنوان قله تاریخی و جز افتخارات مردم افغانستان , سو استفاده از مناسب دولتی برای بهره برداری به نفع خود , بدمعاشی و بلند پروازی کوتاه و مقطع یی , بی ناموسی و تجاوز به ناموس مردم ( بدون آنکه از ناموس خود خبر باشید ) ترویج فرهنگ زور گویی و ایجاد فضای تشنج در جامعه , گسترش فرهنگ فحاشی ( زنا و لواط ) بواسطه امیان مربوط به خودتان , پهن ساختن عیب های بزرگ در پایتخت از جمله ( شراب خوری , چرس زدن , قمار زدن ( چهاروالی , فیسکوت , بلیارد ... ) ... و ده ها و صد ها موراد است که شما کثافت لجن ها بر مردم افغانستان تحمیل نمودید . و به یاد داشته باشید که مردمان هزاره با تمام پاکی و صداقت که نسبت به میهن و مردم شان دارند از این امر مستثنی هستند و آنها را شریک جرم مسعود و ربانی دوزخی نه سازید . . .

    • ‍‍من اگر تمام نظریات اغراق آ«یز خودت را قبول ‍نمایم این چمله أخیرت حتی نزد طرفدران نچیب هم سوال برانگیز است بخوانید ‍ه که نوشته اید:
      به یاد داشته باشید که مردمان هزاره با تمام پاکی و صداقت که نسبت به میهن و مردم شان دارند از این امر مستثنی هستند و آنها را شریک جرم مسعود و ربانی دوزخی نه سازید . . .
      نشود ‍که هزاره های نچیبی باشی

    • من هزاره هستم و هزاره بودن جرم نیست ... اما من هزاره یی هستم که فوتو های مزاری , خلیلی , محقق و ده ها خاین و طنفروش را به تشناب ها پرت کرده ام . و مساله دکتور نجیب الله ... واقعیت واقعیت است دکتور نجیب الله نه تنها در دل من بلکه در دل ملیون ها انسان این سرزمین جا دارد و بر قلب های همه حکومت میکند . من افتخار میکنم که در هر نماز برای او دعا میکنم . و به دشمنانش ( گلبدین , مسعود , سیاف , ربانی , محمدی , مجددی , گیلانی , مزاری , دوستم و طرفداران بدنام این جانیان آدمکش ) نفرین می فرستم .

    • به نظرمن خودت هزاره نیستی همان پاچه گیربایان استی که دارای هزاران چهره بوده وهرروز زیرنامها وتخلص های قومی اقوام مختلف را دشنام میزنی. اما دشنامزدن به اقوام درکابل پرس حالا ازمود افتاده است. ولی تو حق داری که با چنین جلوه نمائی ها وجنگ اندازی ها وارد فضای کابل پرس? شوی زیرا مرض تو لاعلاج است تو یک سادیست افسارگسیخته استی که حتی برای همسرت نیز وفادار نبوده ایی واورا اجبارا میخواستی که با رفقای نجیبی ات همبستر شود. تو همان پیدوفیل استی که درکابل پرس اعتراف خودت ثبت شده است که در ابام جوانی درمسیرراه پروان وپنجشیر با یک تعداد هم قماشان بدماش خودت راه گیری میکردی وبسران خوردسال پنجشیری را ازموتر پائین کرده واورا اختطاف نموده وسالها از وی استفادهء جنسی می نمودی. پس جادارد که تو برای دکترنجیب الله دعا کنی وعکس اورا بالای بستر خواب خویش آویزان نمایی. شاعری گفته است کبوتر باکبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز.
      دکترنجیب الله تو نیز ازهمین قماش افراد بود. وی فتانه جان را جهت تداوی با رفیق سیرگی به ماسکو بخاطر معاینات پزشکی فرستاد ولی ازآنطرف حامله دار برگشت.
      دخترکی زیبا با موهای طلایی ازبطن فتانه جان بدنیا آمد که نامش را بخاطر دوستی افغان شوروی موسکا گذاشتند تا هم معنای پشتوی آن یعنی تبسم درآن تجلی گردد وهم نام ماسکو پایتخت اتحادشوروی سابق قبله آمال وآرزوهای وی نیز درآن بگنجد .
      واقعا تو حق داری که برای دکتر نجیب الله دعا کنی. آن مرحومی نیز مانند خودت ملیشه های قندهاری را به شمال افغانستان وملیشه های شمال را درجنوب افغانستان می جنگاند تا رشته های ارتباطات قومی میان مردم عادی ازهم بگسلد ودشمنی ها هرچه بیشتر عمیق تر شود وزمینهء تداوم سلطهء دیکتاتور مابانه همراه با نمایشات مضحک تلویزیونی اش ادامه یابد.
      پس تو حق داری به پیروی ازهمان رهبر گرانقدرت تمام عکسهای رهبران قومی ومذهبی وسیاسی اقوام غیر خودی را حتی درکناراب هم بیندازی هیچکسی مانع خودت نمیشود. به نوشته ها وعقده گشایی هایت درکابل پرس هم ادامه بده تا بیشتر سبب رسوایی ات گردد.
      زرنگار

  • قابل توجه درویش دریا دلی،
    هرچند که من هیچگاهی به حرف تو باور نداشته ام اما وقتی گفتی "دیگر در پای هیچ نویشته ای در هیچ سایتی پیام نمیگذارم" را باور کرده بودم. اما تو آنقدر بی شرم و بی حیا بودی که همان فردای بستن قولت آن را شکستی. میخواهی باز یک نیرمی پیدا شود و نقاب از روی سیاهت پس کند؟ اما نه تو به پس کردن نقاب هم نمی ارزی. بگذار تو برای همیشه درین نامی گنده بپوسی. بگذار تو حتا خود از شرم، اگر زرهء از آن در وجود ناپاکت مانده باشد، توان مقابل شدن با آیینه را نداشته باشی.
    حیف نام، "عمر"، "راوی"، "نصرالله"، بویژه حیف نام زیبای پشتو،"بریالی" که تو بیغیرت بگیل به آین نامها نامیده شوی. درویش دریا دلی برای تو نام با مسمایی هست. زیرا با همین نام ننگین است که تو ننگ زامانه شدی. هزار بار خیزک و جستک زدی اما آخرش میدان را رها و پا به فرار نهادی.
    "بزمقدس" آخرین لگدی بود که به دهن ناپاکت زد و چنان را مهر و لاک شدی که از آن ببعد از سنگ صدا برامد ولی از تو بگیل نه. حال کارت بجای کشیده که حتا جرات استفاده از نام مستعار "درویش دریادلی" را نیز نداری.
    میدانم که در تاجیک میدیا، تاجیکان، هنوز هم پتنک میزنی. نوشته های بی مصرف و بی مشتری
    پرتو نادری را در آن آویزان میکنی تا سیاه معلوم شود. اما این را تو هم میدانی که پرتو نادری مشتری ندارد

    • آقای بی نام نشان که دل پر دردی از درویش دریادلی دارید ، می بخشید شما کی هستید ؟ با این طمطراق پیام نوشتید و نام نامی خود را فراموش کردید ! چی عجب شاید شما هم ترسیده باشید ؟
      ها ، راستی شما از کجا میدانید که پرتو نادری خواننده و هوا خواه ندارد ؟ هه ! همینکه شما داد و وایلا از پرتو نادری و درویش دریادلی دارید نمایانگر همین است که مبارزه قلمی پرتو نادری و درویش چقدر ضمینه خود آگاهی مردمان غیر اوغان را فراهم نموده است که امروز موقع نوشتن پیام تان ، از درد بسیار حتی نام مستعار خود را هم فراموش کردید بنویسید .

  • نبیل جان سلام
    در آینده ضمینه را زمینه بنویسید.

  • شما اول باید قواره نویسنده را خوب نگا کنید .. یک ادمی احمق بی سوادی خود راضی .. مالوم میشه که ادم دلش استفراق کردن به رویش میخواهد .. کره خر فقط به فکر تاجیک ها است . . میگن خلقی به خاطریکه تاجیک بود جنایت کاتر بود . اگر افغان میبود شاید انسان تر میبود .. ولی این کره خر گپ اصلاء به دماغش نمیره . یک ودیو کلیب بسیار قدیمی را انداخته . بسیار بی سواد هستی و دریشی امروز فقط دیهاتی ها میپوشند .. لعنت به تو ..

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس