بلی، اما...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
باز بحث واژه های "مظنون، متهم و گنهکار" داغ است. این بار وزیر اطلاعات و فرهنگ و ماجرایش با خبرنگار تلویزیون ملی در مزار شریف این بحث را سبب شده است. قرار گزارش ها، این خبرنگار در گزارش هایش واژه های "دانشگاه" و "دانشکده" را به کار می برد که در پی آن وزیر دست به کار شده و او را از وظیفه اش سبکدوش کرد. من از آوردن نام این خبرنگار خودداری می کنم چون به اندازه کافی به شهرت آسان و ارزان دست یافته است و نیازی به ذکر نامش نیست. این واژه ها چنان سود آور شده که برخی از مطرح ترین چهره های فرهنگی امروز تنها به خاطر تاکید هیستریک شان بر استفاده ازین واژه ها، چهره های مطرح فرهنگی شده اند که اگر طلسم این واژه ها در میان نبود، حتی اغماض نگر ترین افراد هم آنان را معلم "قرائت دری برای صنف ششم" نمی کردند.
اصلاً نمی خواستم درباره جنگ واژه ها بنویسم. برای این کار سه دلیل دارم:
یک روز در صنف بحث بر سر "ه ملفوظ و غیرملفوظ" بود و اینکه "زندگی" یا "زنده گی". خسته تر از اسپ های بزکشی شدیم (روش بحث کردن در پوهنتون بی شباهت به بزکشی نیست)، اما توافق محال بود. یکی از همصنفان اصلاً علاقه ای به این بحث نشان نداد. در پایان نظرش را پرسیدیم. خنده کنان گفت: "عجب شهری، هیچ کس بر سر زندگی بحث نمی کند، اما حاضرند ساعت ها بر سر چگونه نوشتن اش بحث کنند." پاسخ نیشدار اما آموزنده بود. اسمش را چه دانشگاه یا پوهنتون یا به پیشنهاد برخی دانشتون یا پوهنکده بگذاریم، هیچ تفاوتی به وضعیت نابسامان این نهاد آموزشی نخواهد داشت که چهار سال از عمرت را به گرو می گذاری اما با دستان خالی تر از پیش از آن بیرون می آیی.
دلیل دیگر: احمد هژده ساله را از هرات آوردند که با سی تن دیگر برای یک هفته زیر برف گیر مانده بود. هژده تن از میان شان جان دادند. چاره ای نبود؛ داکتران یک دست و هر دو پایش را بریدند.
دلیل سوم: جان کامبخش عزیز در خطر است. تبهکاران می خواهند با بلعیدن او از آزاد اندیشان زهر چشم بگیرند. می توانستیم این "نواله را به کام شان زهر افعی" کنیم اگر...
به باورم توطئه ای در کار است. نمی گویم توطته ای از پیش طراحی شده چون هیچ توطئه ای در جریان پس از اجرایش طراحی نمی شود. دولت و دوستان جامعه بین المللی اش به خاطر بیکارگی در رویا رویی با سرمای زمستان که جان هزار تن را گرفت با عکس العمل تند رسانه ها و وبلاگ نویسان رو به رو بود. دولت ها همیشه نیاز به فرصت برای اغوای اذهان عامه دارند، و در جوامعی با کثرت قومی-زبانی افغانستان، دولت اگر وزیری از نوع کریم خرم داشته باشد و اپوزیسیونی از نوع حفیظ منصور داشته باشد، چنین فرصت ها نادر نیست.
برگردم به دانشگاه و محیط تحمل ناپذیرش و این که از حق هر فرد در کاربرد واژه ها دفاع می کنم اما پیش از آن ذکر چند نکته:
منطقی ترین بحث در زمینه کاربرد واژه های شاید این باشد که زبان در کنار سایر مشخصه هایش پدیده ای قراردادی است و اعتبار یک واژه منوط به توافق اجتماع گوینده آن زبان است. کافی است اگر جامعه فارسی زبان افغانستان روی واژه دانشگاه توافق داشته باشد. تا اینجا درست، اما درین میان مشکل ما چه می شود که فارسی شانزده سال تمام بر ما تحمیل می شود و ناخواسته "شهروند جامعه فارسی زبان" شده ایم؟ می خواهم رک و روراست باشم: اصلاً خوشم نمی آمد که به فارسی درس بخوانم، زبانی که از آن اعتبار ناچیز فرهنگی و تاریخی اش هم چیزی برجا نمانده است.
فارسی به راستی شکر است؟
بلی، چون هیچ زبان جهان تلخ نیست. اما در شکر بودن فارسی یک تفاوت هست و آن اینکه شکر بودن این زبان بیشتر از سوی گویندگان اصلی این زبان تبلیغ می شود نه از سوی کسانی که آن را از پیرامون آموخته اند یا در مکتب و پوهنتون. کمال خرازی وزیر خارجه وقت ایران در دسامبر 2001 لختر براهیمی را دعوت به فراگیری "زبان شیرین" فارسی کرد. براهیمی که حداقل به سه زبان پیشتاز جهان عربی، فرانسوی و انگلیسی تسلط دارد، اصلاً این دعوت را جدی نگرفت و این عطا را به لقایش بخشید در حالی که دیپلمات ها از روی عرف دیپلماتیک هم گاهی تظاهر به فراگیری این یا آن زبان می کنند.
می دانم که اقبال فارسی را شیرین تر از اردو یافته بود، اما ترازوی انصاف در دست خود تان: حفیظ منصور یخن پاره و احمدی نژاد "بی دنده"، فارسی را چه اندازه شیرین صحبت می کنند؟
اردو/هندی را در میان پنج-شش زبانی که با آن آشنایی دارم، شیرین ترین یافته ام، البته نه به خاطر محصولات بنجل بالیود بلکه به خاطران شاعران و نویسندگانی که موقعیت این زبان را در ادبیات جهانی تثبیت کرده اند.
اما مهم تر از همه این حقیقت ساده است که "هر چا ته خپل وطن کشمیر دی".
فارسی برای من بیشتر پرتکلف است تا شیرین. بر درستی باورم مصر نیستم، این برداشت من است.
واژه های مشترک
از بختیاری ماست که در گذرگاه تمدن ها قرار داشتیم. کاروان ها پرنیان و واژه های پرنیانی را یک سان انتقال می دادند که هزاران واژه درین میان داده و ستانده شده اند. کوچک ترین تردیدی ندارم که مثلاً واژه "واژه" از مصدر "واچک" سانسکریت ماخوذ است که معنایش سخن گفتن است.
با گذر از از واژه های معلوم الحال عربی که بیست درصد پشتو و اردو و شصت درصد فارسی را می سازد، به بحث واژه های مشترک می رسیم.
بارها این چرند را شنیده ام که زبان اردو از فارسی "ساخته" شده است. و دلیل اینکه اردو کلمه فارسی است. یعنی چه؟ اگر اردو کلمه فارسی است، چرا برای جانشینی ارتش ملی به عوض اردوی ملی عرق می ریزند؟ زبان شناسان در جریان پی جویی به این نتیجه رسیده اند که اردو کلمه ترکی است و حتی herd انگلیسی از آن ماخوذ است. مهم تر اینکه آیا زبان در جریان کار و فعالیت های اجتماعی به عنوان یک پدیده ای اجتماعی-تاریخی رشد می کند یا به فرمان نادر افشار "ساخته" می شود؟
به دوستان خردمند فارسی زبان توصیه می شود که اگر با واژه های هوا، دل، آزادی، زندگی، روز، مهربان، آسمان، کهکشان، فردوس، نزدیک، دور، روشنی، سفید، پیمانه، بیگانه، ترانه... و هزاران واژه مشترک دیگر میان زبان های هند، پشتو و فارسی رو به رو می شوند، دو دست به آن نچسبند و ادعای مالکیت نکنند و در عوض مشترک بودن این واژه ها را با فروتنی بپذیرند. در گذشته افتخار مالکیت واژه های مشترک را با سخاوت به فارسی بخشیده بودند اما به قول اردو زبانان "وه سال دوسرا تها، اب سال دوسرا". زمانی بود که زبان فارسی در نصاب تعلیمی مکاتب در دشت های راجستان و گجرات گنجانیده می شد، اما دهمین سال از گشایش شعبه فارسی در برخی از پوهنتون های هند می گذرد، اما احدی در آن ثبت نام نکرده است.
همیشه از ظرفیت های بی دریغ و ترکیب پذیری فارسی می گویند. اما تمام زبان ها هم ظرفیت بی دریغ دارند و هم ترکیب پذیری. شکی نیست که ترکیبات عالی و منطقی درین زبان وجود دارد مثلاً مرداب که باید ترکیبی از "مرده+آب" باشد که به درستی واقعیت مرداب را نشان می دهد. اما از سوی دیگر صدها ترکیب هم دارد که اصلاً منطق ندارد. مثلاً آشپزخانه: یعنی خانه کسی که آش می پزد، نه محلی که در آن ظرف ها را می گذارند و پخت و پز می کنند. یا خود واژه آشپز: صدها آشپزی وجود دارند که در سراسر زندگی شان اصلاً آش نپزیده اند. افزون برین ترکیباتی موهوم هم وجود دارد که ده ها مورد استفاده دارد. مثلاً دستگاه که منطقاً به معنای "محل دست" است؛ درین صورت دستگاه مخابره یا دستگاه برق حرارتی چه مفهومی را افاده می کند؟ پایه و پایگاه و موشک (موش کوچک) برای راکت.... متاسفانه برخی ازین واژه ها راه خود را به پشتو هم باز کرده است. ترکیب خنده آور "پشه خانه" یکی از آنها است. اکثراً می گویند شب در پشه خانه خوابیدم، که درین صورت حتماً از دست(؟) پشه ها روز نداشته است.
حتی در خود واژه دانشگاه، پسوند "گاه" مشخص نیست چون اکثراً این آن را برای زمان به کار می برند نه مکان از جمله این که گاه و بیگاه ، هر گاه، گهگاه، گاهی، هیچگاه، هر از گاهی...
فارسی به مثابه گفتمان برتر یا زبان حاکم؟
در ادبیات سیاسی جهان اصطلاحی است به نام کوه کارل مارکس که اشاره به آثار گسترده مارکس دارد. اگر آثار انگلس را در کنارش بگذاریم می شود سلسله کوه های مارکس-انگلس. نفوس و نفوذ جامعه آلمانی زبان هم که اظهر من الشمس است، زبانی که سومین اقتصاد جهان از آن اوست. برتولت برشت به تنهایی کافی است که زبان های من و تو در برابر آلمانی به زبانک بماند. با تمام این ها، مقام آلمانی چیست؟ در آلمان برخی از مضامین به انگلیسی تدریس می شود که نشان می دهد هیچ آلمانی ادعا ندارد زبان مادری اش گنبد دوار را به زیر کشیده است.
داریوش آشوری با تمام استعدادش که با نبوغ پهلو می زند، هر چه هم عرق بریزد نمی تواند "گفتمان برتر" بودن فارسی را بقبولاند، چون گستره این زبان حتی یک بلست هم از سایه شمشیر نادر افشار و سایر شمشیر زنان ایران فراتر نرفت. فارسی تنها د رمیان مسلمانان هند بنا به وضعیت خاص شان در آن زمان "ستوده افتاد"، نه در سراسر هند. در آن مدت و آن جغرافیا هم هرگز اثر درخور و ماندگار به این زبان خلق نگردید.
چرا تنها پشتو؟
دوستان ما در افغانستان تنها در برابر حضور واژه های پشتو در زبان فارسی الرژی دارند. آنانی که جان می کنند واژه های دانشگاه و دانشکده را به جا و بی جا به کار ببرند و گاهی نادرست هم به کار می برند، با خاطرجمعی از واژه های دیپارتمنت و انستیتوت... استفاده می کنند. مگر حتمیت دارد که نخست در پشتو انستیتوت را مثلاً "پوهنغالی" بنامیم و راه را برای کاربرد واژه دانشسرا در افغانستان باز کنیم؟ گذشته ازین، ده ها واژه فرانسوی و انگلیسی را با چه تبختر به کار می روند، مثلاً اگنور، پیپر، اکران، ترن اوور، شانتاژ، شت و شیت... ایرانی ها هم در پاکیزه کردن فارسی اگر جدی می بودند حتماً به عوض "مرسی، مامان." می گفتند "مادر سپاس".
ادامه دارد...
پيامها
22 فبروری 2008, 11:03, توسط قدوس
آقای نویسنده
به باور بنده شما نیز مانند خلیل معروفی در انتظار رسیدن به مقام و چوکی استید در غیر آن اینگونه به دفاع از فاشیستان حرف نمیزدید. راستی چرا همین عقده هایتان را به زبانی که دوست دارید، نمینویسید؟
چراوقتی فارسی برای شما ناپسند است، برای رسیدن به شهرت از این زبان کار میگیرید؟
فارسی اگر برای شما و غیره فارسی ستیزان ناپسند است، در مقابل برای میلیونها گوینده و علاقمند اش شیرینتر از قند است. تا جاییکه ( بانو مدونا هنر مند مشهور امریکایی)نیز از آن بی بهره نمانده است.
زبان فارسي ، زبان يك قوم و يا حتي يك ملت نيست ، كه ميراث مشترك انديشه ورزي بخش وسيعي از ملل مشرق زمين، در طي هزاره ها است . ميراثي كه در بردارندهء غني ترين گونه هاي انديشهء فلسفي ، عرفاني ، زيبائي شناسي كلام و لذات سمعي - بصري ، خط و سنن و آداب و رسوم ماندگار انساني ست ، تاريخ ملتهاست ، شكوه توانائي انسان در بروز احساسات و افكار از طريق شعر و كلام شاعرانه است . بخش مهمي از تلاش بشريت در رسيدن به انسانيت و انسان شدن است . اوج معرفتي ست كه گوته و نيچه و انگلس و پوشكين در برابر آن زانو مي زنند و به ستايش اش مي نشينند ! تا بدانجا كه آنرا لايق و مستحق انتخاب به عنوان زبان مشترك مردم جهان مي دانند ( نامهء انگلس به ماركس ) .
اين زبان ( فارسي ) به عنوان گنجينه اي همه بشري ، متعلق به همه است ، بخصوص اقوامي كه بر بستر زندگي ايشان ، توانسته است ببالد و بپايد و بپروراند . ثروتي است كه هر قومي و هر گروه از مردمي ، چه در هند و پاكستان و افغانستان ، و چه در تاجيكستان و ايران و ... تمامي آسياي ميانه و تركيه ، خود را از آن محروم كند ، بواقع به خود جفا كرده و خويش را از آنچه هويت فرهنگي و تاريخي مي خوانندش محروم ساخته است .(فرهاد عرفانی).
برای شما توصیه میکنم تا به جای فارسی ستیزی، کمی مطالعه کنید.
22 فبروری 2008, 19:17, توسط بهمن کشن آبادی
آقای نویسنده بزعم خود زرنگی بخرچ داده و متجاوز ومدافع را یکسان هوشدار داده تا اصل قضیه را لوث سازد. اینجا سخن بر سر برتری زبان فارسی دری بر کدام زبان دیگر نیست بلکه افشای سیاست ضد ملی شوونیستهادر جهت فارسی زدایی تدریجی از اداره های دولتی و رسانه هاوسپس به حاشیه راندن این زبان در جامعه است . مردم ما آن شمار واژه ها و مصطلحات پشتو را که بصورت طبیعی ودر اثر همزیستی و داد وستد معمول زبانی در زندگی جاری شده پذیرفته اند ولی در برابر واژه سازی و اصطلاح سازی و تغییر نام بومی محلات و اماکن از سوی دستگاه قدرت و تحمیل آن بر جامعه حساسیت دارند . کار حکومت واژه سازی و اصطلاح سازی نیست ، حکومت وظیفه دارد تا زمینه ها و شرایط لازم را برای رشد و انکشاف همه زبانهای مردم افغانستان فراهم سازد.مثالهای که نویسنده آورده است به درد تحریف موضوع میخورد و نمیتواند اصل قضیه را حل کند. از سوی دیگر نویسنده آنقدر از مرحله پرت است که نمیداند "آش" در اصطلاح مردم تورکتبار شمال افغانستان په پلو گفته میشود واز این رو تمسخر نویسنده در مورد "آشپز خانه" به خود وی بر میگردد!
22 فبروری 2008, 20:37, توسط حمیدزاده
سلام، این دوستان "فارسی دوست" چرا در برابر هزاران کلمه غیر پشتو ولی رایج در "دانشگاه" حساسیت نشان نمی دهند، مثلاً فاکولته، دیپارتمنت، شِف، لابراتوار وغیره که تنها در برابر دو کلمه "پوهنتون" و "پوهنزی" حساسیت هیستریک نشان می دهند. استفاده از کلمات دانشگاه و دانشکده بر سر چشم، اما حساسیت هیستریک چرا؟ آنی که به دانشگاه و دانشکده گو اجازه بیان آن نمی دهد، احمق شوونیستِ بیش نیست، و آنی که در چنین اوضاع و احوالی که مردم نان ندارند و از سرما دست و پای شان قطع می شود، بر دختران تجاوز می شود، خانه های شان غصب می شود و... درین مورد کلمه ای بر زبان نمی آورد، ناسیونالیست تنگ نظرِ بیش نیست. مردم ما خرم ها و زریاب ها را نفرین می کنند (چیزی که دوستان کامنت گذار (پیام گذار) به آن توجه نکرده اند)، زیرا یکی به دهل امریکا و دیگری به دهل ایران به این آتش دامن می زنند و فکر مردم را از مشکلات اصلی ایکه مردم با آن دست و گریبان اند، منحرف می سازد. نه مردم تهیدست ما از پوهنتون نان می خورند و نه دانشگاه. فقط همین.
23 فبروری 2008, 02:05, توسط شاهد
حمید زاده صاحب
هیچ زبانی از خود کامل نیست. اگر فارسی زبانان بجای دانشکده فاکولته، بجای آزمایشگاه لابراتوار و بجای بخش یا شعبه کلمه دیپارتمنت را استفاده میکنند دلیلش در این است که بر خلاف فرموده شما در مقابل کلمات بیگانه حساسیت هیستریک ندارند بلکه در مقابل زورگویی و ظلم طبیعتاً هر انسان حساسیت هستریک نشان میدهد. در کشوریکه در حدود نیم قرن یک زبان بزور نیزه بر دیگران تطیق شود پس انتظار دارید همه خاموش بوده و اطاعت نماید؟
بهترین نمونه اش سبزوار است که در هنگام قدرت محمدزی ها به شیندند تبدیل شد... و میخواستند شهر لشکرگاه را به نواب شار تبدیل کنند... اینها فقط نمونه است. هر کارمند دولت مجبور و مکلف بود که تحت برنامه پشتوتولنه زبان پشتو را حتماً فراگیرد در غیرآنصورت از مزایا و امتیازات یک کارمند عادی محروم میشدند...
حالا سرت را در گریبان برده و باخودت فکر کن که کیها اساس ظلم و ستم را در این کشور گذاشته اند؟ کیها باعث شد که این کشور بالاخره در گیر جنگ های داخلی و قومی گردد؟
در همین موضوع (کرم خرم) و (بابی) کی آغازگر بود؟ بابی از زبان مادری اش استفاده میکرد. آیا کسی برای یک پشتو زبان گفته میتواند که بجای پوهنتون از دانشگاه استفاده کن؟ این بسیار احمقانه نیست؟ اگر کلمات انگیسی را (که در زبان فارسی مترادف آن موجود است) بعضی ها از روی جهل و نادانی بر زبان میآورند دلیل میشود که ما قبول کنیم که تمام سرلوحه های افغانستان صرف به زبان پشتو و انگلیسی باشد؟ آیا در قانون پشتونولی همینطور انصاف میکنند؟ اگر بله، برای خودشان مبارک باد! ما نخواسته ایم!
22 فبروری 2008, 13:58, توسط Khalid
Absolutely excellent writing, weldone to the writer.
23 فبروری 2008, 13:10, توسط Shahid
22 فبروری 2008, 14:29, توسط tareq
watandar salam, to hanoz na fahmedi ke gap dar koja ast, gap een nest ke che cheez haye moshtarak hastand wa bayad hefz shawand , gap een ast ke chi cheez haye bayad hazf shawand wa chez haye bayad janesheen shawand , chera , man ham namedanam, jenaban beyayand wa yak fehreste estelahate melli ra nasher konand wa bad ham dar yak hama porsi az hamaye mardome daraye tazkera yak aan ha ra ba tasweeb berasanad wa aan gah ast ke motakhallef ba sazaye amalash merasad dar ghayre aan een dood hama chashem jha ra koor mekonad ok
tareq
22 فبروری 2008, 15:31, توسط نور احمد
آقا یا خانم هسک
نخست از همه اگر شما از زبان شناسئ خویش مطمئن میباشید لطف نموده بروید در همان کابل با زبان شناسان فارسی یک میز مدور در یکی از رسانه های تصویری تشکیل داده تا همه گی ببینند، کی حق میگوید و کی باطل؟
ثانیاً، از وسعت فکرئ یک فارسی زبان (میرهزار صاحب) بیاموزید که بدیلش را بنده در میان پشتو زبانان محترم تا هنوز نیافته ام. بار ها کوشیده ام که در سایت بینوا یک مقاله ام را که منعکس کننده حقایق تلخ فاشیزم و قبیله گرایی پیروان آل یحی، عبدالرحمن و ملاعمر بود به چاپ رسانم که هرگز نشر نشد.
ثالثاً، شما بسیار شف، شف میکنید. چرا واضح و پوست کنده شفتالو نمیگویید؟ هدف شما یعنی این: (افغان یوموټئ ملت او پښتو ددې ملت ژبه ده)
شما میخواهید کلمات خود ساختۀ خود را بر فارسی زبانان تحمیل کنید که سخت در اشتباه میباشید. این کاریست که عبدالرحمن خان، آل یحی، و ملاعمر ها خواستند به زور تفنگ اجرا کنند که الحمدالله نتوانستند! چرا؟ بخاطریکه قول خدواند (ج) است: "مکرو مکرا... و ا... خیر الماکرین" و متقابلاً هیچ کسی نخواسته و نمیخواهد زبان فارسی را بر شما تحمیل کند. شما در هر ولایت مکتب و استاد به زبان خود دارید و در دانشگاه نیز به اندازه کافی از خود استاد دارید پس سرو صدا برای چی؟
کیفیت زنده گی نیز اگر خراب است (بقول همصنفی شما) از دست خودتان خراب است. یک بار به سمت جنوب و شرق نظر اندازید و ببینید که آیا مشکل در خود پشتونهاست یا بازهم مشکل از فارسی زبانان کشور است؟ نصف تان سگ جنگی میکنید و نصف دیگر تان خود را منفجر میسازید... حالا با گفتن پوهنتون مشکل حل خواهد شد یا خیر والله اعلم!
گیرم که مشکل شما از دست ماست، اما در پاکستان چطور؟ یکبار به سند و پنجاب سفر کنید و بار دیگر به ایالت سرحد و مناطق پشتون نشنین بلوچستان. چی فرق فاحشی! آنجا که دیگر نه فارسی در کار است و نه هم فارسی زبان. چرا مردانه اعتراف نمیکنید که شما مرد فرهنگ و دانش نمیباشید؟ 250 سال است که حکومت را بطور مطلق در دست دارید... و شکایات تان نیز متوجه طبقات مظلوم است... آیا این شرط انصاف است؟
شما پیرو این قانون بی اساس ( ماده سی و پنجم) میباشید نه کدام قانون دیگر...
میخواهید پوست کنده بگویید که دوست ندارید فارسی صحبت کنید...، بگذارید ما نیز پوست کنده صحبت کنیم، "(دوست نداریم به زبان دوزخ صحبت کنیم!)" بخاطریکه در فقه حنفی عقیده بر این است که اهل دوزخ به پشتو صحبت میکنند... و اهل بهشت نیز عربی (حالا اگر ادعا دارید که عربی 60% فارسی را تشکیل میدهد) ما افتخار میکنیم که زبان بهشت و قرآن را در این دنیا در لابلای گفتمان روزمرۀ خود داریم... میتوانید پژوهش کنید! چرا که در ریشه یابی خود را متخصص جلوه داده اید...
شکایت کرده اید که شانزده سال را فارسی خوانده اید اما جبراً! اشتباه میفرمایید! این تنها شما نبوده اید جناب! بنده خودم دوازده سال تمام را در ولایت هلمند مجبور بوده ام که به زبان پشتو بخوانم اما تا امروز منتش را به کسی نداده ام و مانند من هزاران دانش آموز دیگر در همین ولایت و ولایات همجوارش فعلاً نیز مجبور اند که به پشتو بخوانند... یکی از دوستانم با چندین همصنفی اش در ولایت غزنی سه سال قبل جبراً امتحان کانکور شانرا به پشتو دادند که در نتیجه اکثریت شان بی نتیجه ماندند... و اینها تنها نمونۀ جبر و ستم همتباران جنابعالیست.
حالا فارسی زبان ها نیز حق دارند که زودتر کدام کلمات بیگانه را از زبان شان بیرون کنند و در عوض از کلمات زبان خود استفاده نمایند و این موضوع به دیگران ارتباط ندارد.
زبان فارسی شیرین است یا خیر؟ نمیشود با فرمایشات خرازی، حفیظ منصور و ... استدلال کرد. از ترجمۀ آثار خیام و مولوی و سعدی و حافظ به پشتو میشود فهمید که حقیقت دارد یاخیر؟ ما هیچگاهی نکوشیده ایم تا آثار گرانبهای پشتو را به فارسی برگردان کنیم... چرا که نیاز نداریم! این آثار با ارزش: (زه یم زمری پدی جهان تر ما اتل نشته! بل په کابل نشته! بل په زابل نشته! بل په واشنگتن نشته!...) مبارک شما باشد!
برای فارسی زبانان همان مولوی، حافظ، سعدی، بیدل، فردوسی، علامه اقبال، رودکی، سنایی، اعتصامی، نظامی، خیام، عطار، و صد ها چهرۀ ماندگار که اکثریت شان با اشخاصی همچو ویلیام شکسپیر قابل مقایسه و در بسیارئ جهات بر تر از آنهاست، کافی میباشد.
شما نیز در پویا شدن زبان تان بکوشید اما سعی نکنید به زور آنرا بر دیگران تحمیل کنید زیرا کار زور همیشه نتیجه معکوس خواهد داد... آرزو میکنم امیر فولاد و رحمان بابای شما نیز یکروز مانند مولوی بزرگ، از جانب یونسکو شخصیت سال معرفی گردد.
تا آن هنگام برایتان صبر جمیل میخواهم!
ادامه دارد...
22 فبروری 2008, 23:26
با عرض سلام وادای احترام به نظریات همه دوستان میخواهم متن نشر شده درسایت خاوران به اجازه شان به شما تقدیم نمایم :حرفی چند با آقای «خــــرم» وزیر اطلاعات وفرهنگ!
شهسوار (سمنگانی)
آقای خرم ابتدا میخواهم چند سؤالی را حضور شما مطرح نمایم. بعد می بینیم صحبت به کجاها میرسد.
1— جناب عالی گاهی از محلۀ « گذ ر گاه » کابل گذ ر کرده اند؟
2— گاهی اتفاق ا فتاده است که جناب وزیر در مسجد « عید گاه » کابل ویا« نماز گا ه» های دیگر نماز برپا کرده باشند؟
3— آیا امکان دارد که شما به حیث یک باشندۀ افغانستان حتی برای چند دقیقه ای (البته در گذشته) در یکی از « ایستاد گاه» های سرویس در شهر کابل منتظر بس های شهری نبوده باشید؟
4— از شما میپرسم که مرکز ولایت آشوبزدۀ هلمند در جنوب کشور مان چه نام دادرد؟
یک نقل درینمورد برایتان مییدهم وآن اینکه ترجمه آن به زبان شیرین پښتو (لښـــکـــر تون) میشود.
گرچه میدانم که شما از گذر « خوابگاه» درکابل، تنگی « باجگاه » در مدخل اندراب درشمال کشور، از محلۀ « گازر گاه » در ولایت باستانی هرات و از « شکارگاه» کله گوش که در ولایت زیبای لغمان درشرق کشورموقعیت دارد، « اطلا عات؟» چندانی ندارید. زیرا این امر مستلزم داشتن معلومات ابتدایی در مورد تاریخ، جغرافیه وفرهنگ کشور است. ولی از شما که وزیر اطلاعات وفرهنگ کشور ما هستید میخواهم بپرسم که:
5— امیر حبیب الله پدر شاه امان الله در کجا به قتل رسید؟
6— خواجه عبد الله انصاری (رح) چکاره بود، درکجا متولد و مقبرۀ اوشان درکجا است؟
همچنان نیک میدانم که کلماتی چون« پرورشگاه»، « تفریحگاه » و « زایشگاه» را جناب شما هم از لحاظ « فرهنگی؟ » نمی پسندید وهم شاید آنهارا مثل دیگر کلمات ازین قبیل « وارداتی» به حساب آورید.
ولی باعرض پوزش، از شما میپرسم که:
7— آیا جناب شما خود را پسر واقعی « قبله گاه » خود میدانید یا نه؟
جناب محترم وزیر صاحب!
گرچه مثبت یا منفی بودن پاسخ های شما به پرسشهای بالای بنده، به این حقیقت که پسوند « — گاه » در زبان ما (فارسی - دری) برای ساختن ترکیب های که معنی « جای و محل، و وقت وزمان » یک شی، یک عمل، یک پدیده و... را افاده میکند ؛ نه تنها در گذشته ها بکار گرفته شده بلکه هم اکنون نیز میتوانند مورد استفاده قرار گیرند، خلل وارد نمیکند ؛ با آنهم من این سؤالات را برای تفهیم بیشتر ویا بهتر بگویم « خُـــــرم فهم ساختن » جناب وزیر مطرح کردم.
چه شما جناب وزیر ودیگر همرکابان شما بخواهید یا نخواهید، از این گونه « — گاه » ها عملاٌ در پهنۀ کشورعزیز ما وجود داشته و مورد استعمال همه ای مردم ما قرارداشته، قرار دارند وخواهند داشت.
چنانچه شما را حالی ساختم این «— گاه » ها در پایتخت، شمال، غرب، شرق وجنوب کشور ما درهمه جا، به حیث نامهای زنده موجود بوده وبه هیچوجه « وارداتی» نیستند.
واما در مورد واژۀ « دانش» که معلوم میشود جناب وزیر با آن میانه ای ندارند چه باید کرد؟ این واژه در سراپای زبان وادبیات ما چون در شهوار میدرخشد. من نمیخواهم درینجا روی آن بحث نمایم. بهتر است
توجه شمارا به صحبت های استاد ان گرامی زریاب، رهین و ناظمی، درین زمینه در رادیوی برون مرزی زنان افغانستان ومقالات دانشمندان عرصۀ ادبیات کشور درسایت های انترنیتی که در اعتراض به عملکرد های شما انجام داده اند ونوشته اند، جلب می نمایم.
جناب وزیر آیا شما در طول عمر خود،غیر از علمای دینی آنهم به جزأ از علمای هوادار حزب خودتان حزب اسلامی (حکمتیار) ؛ هیچگاهی با « دانشمندان» عرصه های دیگر علم و« دانش» دید ووادید و یا نشست وبر خواستی نداشته اید؟
آیا جناب شان توجه نکرده اند که یکی از همکاران شان درکابینۀ موجود تخلص « دانش» را برای خود برگزیده است. چرا تاکنون اعتراض نکرده اید که تخلص وزیر محترم عدلیه افغانستان « وارداتی» است.
اگر« دانش» واژۀ وارداتی نیست که نیست، اگر پسوند « — گاه» وارداتی نیست که نیست ؛ پس یکجا ساختن « دانش + گاه، کده » و « دانش + جو» به مانند « دانش + مند» ؛ برای افادۀ محل فراگیری دانش (دانشگاه، دانشکده)، جویندۀ دانش (دانشجو) به مانند صاحب دانش (دانشمند) نیز نه میتوانند وارداتی باشند. بلکه کاملاً بومی وبر خواسته اززبان مردم ما در حال حاضر و در درازنای تاریخ این دیار است.
جناب آقای (خرم) شما این تخلص را از کجا کرده اید؟
واژۀ « خرم » از واژگان ناب فارسی دری است که هم در افغانستان مورد استعمال دارد وهم در ایران و تاجکستان. البته انتخاب هر تخلص انگیزۀ خاص خود را دارد. بعضی ها نام پدر ویا پدر کلان خود رامیگدارند ویا صرفاً یک کلمه را مناسب حال خود میدانند. بعضی ها« خواستگاه » خود، نام جایی را که بدا ن منسوب اند به حیث تخلص انتخاب میکنند. بسیاری یک « ی» نسبتی را نیز درآن علاوه میکنند.
من نمیدانم که انگیزۀ انتخاب شما چه باشد. ولی دومحل زیبا وشادابی را که درشمال کشور ما موقعیت دارند من بلد هستم که شما نمیتوانید به هیچوجه نسبتی بدانجا ها داشته باشید. یکی ازین دومحل درۀ شاداب
وا قعاً خرم (خرم) درولایت سمنگان است ودیگری منطقۀ سرسبز (خرم فزا) در ولایت سرپل. ازین دومحل کسانی هستند که (خرم) ویا (خرمی) تخلص میکنند. شاید جاهای دیگری به این اسم درکشور وجود داشته باشند مثلی محلی در ولایت کاپیسا که بلد نیستم. شاید شما نسبتی به شخصی مثلاً (خرم خان) داشته باشید وهم صرفاً این یک انتخاب سلیقوی تان باشد، که چندان به قیافۀ شما صدق نمیکند. بهر حال این حق هرکس است. حق شما نیز است که هر تخلصی را برای خود برگزینید.
ولی هدف ازتذکرات بالا این است که این واژه به گفتۀ شما صرف « دری افغانستانی » نه بلکه بازهم به گفتۀ شما « فارسی ایرانی» نیز است. همه میدانند که چند شهر و محلات با ترکیب های متفاوت به همین نام در ایران نیز وجود دارد؛ مانند خرم شهر، خرم آباد، خرم دره وغیره. بسیار اشخاصی از جمله اشخاص سرشناس در کشور ایران نیز دارای تخلص های چون (خرم) و (خرمی) اند. اگر باور ندارید یکبار همین تخلص خود وهم (خرمی) را در گوگل فارسی کلیک کنید که با چقدر (خرم) و(خرمی) ایرانی معرفت حاصل مینمایید.
بناً آقای خرم، اگر قرار باشد که مروج بودن واژه های دانشکده، دانشگاه، دانشجو وغیره در ایران را دلیلی بر قدغن ساختن این واژه ها در افغانستان به حساب آریم، در آنصورت تخلص جناب عالی نیز
« وارداتی» باید به حساب آید. کما اینکه در وارداتی بودن شخص خودتان هیچگونه شک وشبهه ای وجود ندارد منتهی از آدرس دیگر که این نیز به همه معلوم است.
جناب آقای خرم!
اگردر کار زار فارسی ستیزی خود بر اضافات جعل شده در قانون اساسی مصوب لویه جرگه استناد میورزید، این را باید بدانید که این اضافات جعلی نیز روزی گریبان جعلکاران تاریخ را خواهد گرفت.شما وگروه نا بکارتان هرگز موفق نخواهید شد برمردم دیکته نمایید که کدام کلمات نا مأ نوس را به زبان خود داخل وکدام کلمات ناب را از آن حذف نمایند.
تازه آنچه را که شما « اصطلاحات و مصطلحات ملی» قلمداد میکنید نمیتواند صرف شامل کلمات رسماً وارد شده وجبری پشتو به زبان فارسی - دری باشد بلکه شامل حال آن کلماتی رسمی ای که از دری به زبان پشتو بصورت طبیعی نه جبری وارد شده اند نیز میباشد. مانند « جمهور رییس » و « پایتخت» که دربخش پشتوی تمام قوانین افغانستان مسجل شده است. ولی در مطبوعات شما به عوض آنها کلماتی چون
« ولسمشر» و « پلاز مینه» بکار گرفته میشود که هیچ عکس العملی را با ر نیاورده است. البته نه من ونه کسی دیگری اسرار ندارد که عکس العمل نشان داده شود. ما این حق گویندگان زبان پشتو را محترم میشماریم که بتوانند زبان خود را ازکلمات غیر پشتو از جمله کلمات فارسی دری « پاکسازی» نمایند. در عین حال این حق را برای خود محفوظ میدانیم که چگونه به زبان خود حرف بزنیم وبه آن آثار بیافرینیم.
جناب آقای وزیر!
شما با شهکاری های تان، مارا مصمم ساختید که دیگر به هیچوجه در صحبت ونوشتا ر فارسی خود کلمات جبری و وارداتی چون پوهنتون، پو هنځی، ستره محکمه، څا رنوال وغیره را هرگز بکار نگیریم. در غیر آن چنانچه میبینید من حتی به منطور استفادۀ درست این کلمات در کمپیوترخود فوند حروف پشتو را نیز ذخیره کرده بودم. ولی حالا دیگر بدرد نمیخورد.
با احتــــــــــــــرام
شهسوار (سنگانی)
23 فبروری 2008, 02:02, توسط آرش
این برادرمانند اسلافش چرندیات خود را به زبان فارسی نیز مینویسد. عبدالحی حبیبی قطعه شعرش را به ظاهر شاه به زبان فارسی سرائیده بود، که از ولانژادی قومش تعریف داشت. شاید جبراً ما فارسی زبانان تحمیل کرده باشیم که حبیبی اشعارش را به فارسی بسرائید.
جان برادر؛ خداوند درین مقطع زمانی باید دوباره قلم درویش دریادلی را به شماارزانی فرماید.
23 فبروری 2008, 02:39
فازسي تلخ باشد يا شيرين، فراموش نكن براي ابراز عقيده ات خودت هم به فارسي مقاله ات را نوشتي ! و مثلا اگر به اردو مينوشتي احتمالا نويسنده و خواننده اش فقط خودت مي بودي.
23 فبروری 2008, 02:48, توسط B..popal
باعرض سلام وحترام بخوانندگان وگردانندگان کابل پرس?.
محترم آقای Hask :طوريکه ازلابلای مطالب ارسالی تان خوانده ميشود زياد کوشش نموده ايد که زبان فارسی را بزعم خود زبانی باواژهای خارجی وبدون ارزش وانمود نموده ونخواسته ايد که موضوع اصلی را همانا دفاع يک ميليت از کلتور وزبان خود نسبت به تجاوزميليت ديگر راناديده گرفته ايد .تکلم کننده گان زبان فارسی هيجگاهی به گوينده گان زبان پشتو تجاوز ننموده بلکه در راه پيشرفت زبان پشتو کوشش نموده اند.از اينکه زبان فارسی وگوينده گان ان طی مراحل مختلف تاريخی موردغضب واستبداد حکمرانان قرار گرفته است واقيعتی است انکار ناپذير باهمه تعدی تحقير وبرتری جوی قومی زبان فارسی زبان درباری افغانستان بوده ، زمامداران پشتنوال ما طی مراحل مختلف تاريخ خواستند مانع را در راه پيشرفت اين زبان ايجاد نمايند که خوشبختانه زبان فارسی باهمه ستيزه واستبداد زبانی بخوبی از ازمايشات تاريخی بدر امد.بزرگترين دشمنان زبان فارسی طی گذشت زمان شيفته وعاشق اين زبان شدند که بطور نمونه ميتوان از فاميل نادرشاه و يا ظاهرشاه نام برد.
زمانيکه افغانستان به دام ادمخوران طالب سقوط نمود واشخاص ذيصلاح که به حيث اداره کنده گان وتطبيق کننده گان قوانين طالبانی ازطرف ملا عمر بحيث والی ريس... بمناطق فارسی زباننان تعين شدند چنان زير تاثير کلتور وزبان قرار گرفتند که با اشتياق تمام شروع به اموختن زبان فارسی نمودند که اين خود پيشرفت وشرين بودن زبان وکلتور فارسي زبانان را نمايان ميسازد.
منحيث افغان در مقابل مردم خود مسولييت داريم تا واقيعتها را ابراز نمايم رهبری ويا زعمای پشتون طی مراحل تاريخ نسبت به ميليت های ديگر ستم ظلم واستبداد را چه از نظر فرهنگی وچه از نظر زبانی وقومی روا داشته اند
.
موضوع داغ امروزموضوع عقب ماندگی ويا پيشرفت زبانی نيست بلکه موضوع دفاع در مقابل تجاوز دفاع درمقابل تحقير وبرتری دادن يک قوم بر قوم ديگر است.
23 فبروری 2008, 03:13, توسط خوشحال
خدمت هسک صاحب
وای از آن روزی که گویند، "دلته راشه او سری!"
معروف است که در روز محشر دوزخیان را میگویند، "دلته راشه او سری!"
حالا هم شما خوشبخت استید که از خیر و برکت زبان فارسی 60% (بنابر ادعای خودتان) با زبان عربی یا زبان بهشت آشنایی حاصل کرده اید.
اما جان برادر ما نمیخواهیم دوزخی باشیم. دوزخ را به علاقه مندانش تبریک گفته و از خداوند (ج) خواهان بهشت و روضه رضوان میباشیم. آمین