نهضت های اسلامی و جهان اسلام؛ واقعیت ها و چالشها
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اسلام و دموکراسی :
دموکراسی از مهم ترین نکته تعارض میان غرب و جریانهای اسلام گرایی به خصوص میان غرب و جریانهای افراطی جنبش اسلامی است. از معنی واژه دموکراسی(Democracy) که از زبان یونانی دموس(مردم، تهیدستان ) و کراسیا(قدرت وحکومت)گرفته شده بگذریم، دموکراسی برغم تعبیر متفاوت و مختلف در نظام های متعدد اجتماعی و اقتصادی جوامع بشریت روشی در ایجاد نظام سیاسی و تشکیل حکومت است. این روش فرصت مشارکت به همه مردم یک کشور را در تعین نظام سیاسی و رهبری آن مساعد میکند. به قول ارسطو:"نظامی که اجازه شرکت به همگان را میدهد دموکراسی است."
" انتونی آربلاسترنویسنده و استاد دانشگاه شفلید Sheffieldانگلستان دموکراسی را حکومت بوسیله مردم میداند. ساموئل هانتینگتون دانشمند امریکایی علوم سیاسی میگوید کشوری را میتوان دارای نظام دموکراسی خواند که دولت(رهبری یا ریاست آن) در دو نوبت متوالی بصورت مسالمت آمیز با انتخابات آزاد تغیر کند.
اگر انتخابات آزاد و انتقال مسالمت آمیزقدرت نتیجه و پیامد دموکراسی باشد، دموکراسی محصول تحولات عرصه های مختلف حیات انسانی است. از تحول در میدان اندیشه تا پیشرفت در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره. با توجه به این حقیقت دموکراسی تنها انتخابات نیست، بلکه دموکراسی یک جریان بالنده ای است که در مسیر پیشرفت های جامعه شکل می گیرد و با ایجاد و گسترش نهاد های متعدد دموکراتیک قوام می یابد. نهاد های مدنی هسته و محور اصلی را در تقویت ریشه ها و پایه های دموکراسی میسازد.
در یک نظام مبتنی بر دموکراسی و جامعه ای که با این نظام اداره و مدیریت میشود افراد جامعه از رعیت به شهروند متحول میشوند. شهروندان، جامعه مدنی را تشکیل میدهند که در نهاد ها و سازمانهای مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تنظیم میشوند.
جامعه مدنی معاصرغربی که پس از رنسانس شکل گرفت دارای دو ویژگی استقلال از دولت و کثرت پذیری است. یعنی جامعه مدنی که یکی از الزامات رشد و تقویت دموکراسی محسوب میشود تکثرگرایی و پلورالیزم سیاسی را بازتاب میدهد که بر مبنای فردگرایی، سودجویی، خرد گرایی، نسبی گرایی و سکولاریزم استوار است. اما پرسش اصلی این است که آیا دموکراسی با توجه به این ویژگیها، توافق و تلفیقی با اسلام دارد و در کشورهای اسلامی قابل تطبیق است؟ آیا کشورها و جوامع اسلامی نه در تضاد و تقابل اسلام با دموکراسی بلکه درهمخوانی با آن میتوانند به دموکراسی دست یابند؟
دیدگاه های غربی در مورد تعارض و تعامل دنیای اسلام با دموکراسی:
شماری از نویسندگان و سیاستمدارن غربی وحلقه های مختلف سیاسی که دموکراسی را زاییده ی تمدن معاصرغربی تلقی میکنند و سکولاریزم را مستلزم دموکراسی میدانند، همسویی و تلفیق اسلام را با دموکراسی نامحتمل می پندارند. آنها دموکراسی را در تعارض و تقابل با اسلام معرفی میکنند که بعضی نکات این تعارض عبارت اند از:
دموکراسی حکومت مردم بر مردم است و قوانین را مردم وضع میکنند و تغیر میدهند؛ اما اسلام حکومت خدا بر مردم است و شریعت را خدا وضع می کند و منابع آن قرآن و حدیث است.
در دموکراسی آزادی وجدان و دین وجود دارد؛ اما در اسلام چنین نیست و مسلمان حق ارتداد یا برگشت از اسلام را ندارد.
د ر دموکراسی حقایق مطلق و ثابت در امر قانونگذاری وجود ندارد، اما در اسلام برخی حقایق مطلق و ثابت هستند.
در اسلام زن و مرد از نظر حقوقی و موقعیت اجتماعی متفاوت اند اما در دموکراسی این تفاوت وجود ندارد. و . . . .
بعضی از نویسندگان غربی تعارض دین و دموکراسی را امر ذاتی دین تلقی میکنند. در این تلقی گفته میشود که وظیفه دین منجمله دین اسلام تشکیل دموکراسی نیست و بنای قوانین دینی که بر ایمان و عدم تغیر استوار است بصورت طبیعی به تعارض اسلام و دموکراسی می انجامد. در رویکرد به این نگاه و باور حتا از عدم واژه ی شهروند(Citizen)و شهروندی(Citizenship) در تاریخ اسلام و جامعه اسلامی بر مبنای آموزه های دینی سخن میرود که دموکراسی بدون آن معنی نمی یابد. در این دیدگاه، اعضای جامعه و کشور اسلامی اعم از مسلمان و نا مسلمان نه به شهر وند برابر حقوق بلکه به مسلمان، کافر، ذمی و غیره تقسیم میشود. تمام اعضای جامعه حتا مسلمانان بصورت یکسان در تعین نظام سیاسی و رهبری دولت بر مبنای اسلام حق مساوی ندارند.
بسیاری از تحلیل گران و نویسندگان غربی که به تقابل و تعارض اسلام با دموکراسی باور دارند، از تهدید و خطر اسلام و مسلمانان در برابر دموکراسی و تمدن غربی سخن میگویند. آنها این تهدید و تعارض را در متن اسلام و در درون آموزه های اسلام سراغ میکنند. گروه های راست افراطی و حتا گروه های راست میانه در اروپا، مسلمانهای مهاجر را در کشورهای اروپایی جریان خطرناک در جهت اسلامیزسیون اروپا میدانند. بسیاری از آنها معتقد اند که جریانهای افراطی اسلام گرایی مخالفت با دموکراسی، خشونت گرایی و تروریزم را در الهام از باورها و آموزه های دینی با خود حمل میکنند. بگونه ی مثال "هارتموت کراوس" جامعه شناس و پژوهشگر آلمانی حوزه نقد دین و آیدئولوژی معتقد است که خشونت و نابردباری گروه های افراطی اسلام گرا از دل قرآن و سنت بر می خیزد و سخن از اسلام معتدل و مخالف خشونت توهم و فریب است. به باور او اسلام تنها مجموعه ای از ایمان واعتقاد ساده و خصوصی نیست، بلکه یک دکتورین سیاسی و یک آیدئولوژی دولتی است. احکام و قوانین دینی در اسلام به آموزه های معنوی و توصیه های اخلاقی محدود نمیشود. این قوانین یا همان شریعت اسلامی در واقع قوانینی برای حکومت کردن است. کرواس با این تحلیل، دیدگاه جدایی اسلام از سیاست را آنگونه که درغرب مسیحیت وجود دارد غیرعملی تلقی میکند. نتیجه گیری کراوس این است که اسلام به عنوان یک آیدئولوژی تأثیر گذار در فرهنگ جوامع مسلمان در خدمت استبداد شرقی قرار دارد و بمثابه آیدئولوژی حکومتی پیشا مدرن مانع تحقق ارزش های جامعه مدرن چون دموکراسی، حقوق بشر، فردگرایی و غیره می شود. برنادر لوئیس از نویسندگان و متفکرین معاصر غربی نیز معتقد است که مبنای فکری و تاریخی در مورد جدایی اسلام از سیاست وجود ندارد.
اما برخلاف دیدگاه ناسازگاری و تعارض دنیای اسلام و مسلمانها با دموکراسی، نوآم چاموسکی زبان شناس و نویسنده مشهور امریکایی میگوید که این عقیده درست نیست که جهان اسلام و عرب آماده ی پذیرش دموکراسی نیستند. تلاش دموکراسی در این کشور ها ریشه دار است اما این غربی ها بودند که مانع رشد و تحقق دموکراسی در این کشورهاشدند. در 1953 امریکا و انگلیس حکومت پارلمانی مصدق را که برمبنای دموکراسی شکل گرفت سرنگون کردند. امریکا در 1958 کودتایی را بر ضد انقلاب عراق شکل داد. از این گذشته، حتا غربی ها خودشان در دوران جنگ سرد در مقابله با شوروی و کمونیزم به رشد افراط گرایی اسلامی کمک کردند و زمینه را به تقویت سازمان القاعده و سپس طالبان مساعد ساختند. افزون برآن آنها دیکتاتور ترین رژیم ها را در کشور های غیر اسلامی امریکای لاتین، آسیا و افریقا و همچنان رژیم های دیکتاتور و غیر دموکراتیک اسلامی را از خاور میانه تا شمال افریقا و جنوب شرق آسیا مورد حمایت و تقویت قرار دادند.
صرف نظر از باور و تحلیل چاموسکی از پذیرش دموکراسی در جهان اسلامی و عربی، تحلیل و برداشت کراوس و افراد مشابه آن برغم آنکه واقعیت هایی را از درون آموزه های اسلامی حتا در تعارض با دموکراسی بیان کنند، یک برداشت بسیار خصومت آمیز وستیزه جویانه با اسلام و مسلمانان است. آنها با این نگاه و تحلیل، آمیزش اسلام و مسلمانان را با غرب مسیحی و تمدن غربی نا محتمل میدانند و هرگونه راه مصالحه و همزیستی مسالمت آمیز را می بندند. در حالی که تحلیل آنها با واقعیت های تاریخی جوامع اسلامی همخوانی ندارد. در بسیاری از کشور های اسلامی نه در گذشته و نه حالا حکومت های دینی بر مبنای تحلیل کرواس و حتا باور برناردلوئیس ایجاد نشده است. کرواس ستیزه جویی و خصومت مسلمانان را با نامسلمانان پدیده ای نهفته در متن اسلام تلقی می کند اما صد ها ملیون مسلمان روی زمین در زندگی مسالمت آمیز با پیروان سایر ادیان به سر میبرند.
تقابل و تلفیق اسلام با دموکرسی در آموزه های دینی و جریانهای اسلام گرایی:
هر چند دموکراسی به عنوان مقوله سیاسی تمدن غرب در سده بیستم وارد مباحث سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جوامع مسلمان شد، اما این مقوله قرنها قبل از آن توسط فیلسوفان اسلامی چون فارابی و ابن رشد مورد بحث قرار گرفت. برغم آنکه آنها نظریه دموکراسی را از مباحث فلاسفه یونان گرفتند ولیکن بجای ارائه ی تصویر مثبت از دموکراسی، ابعاد منفی آنرا برجسته کردند. دیدگاه فارابی و ابن رشد در این مورد از نقد کتاب جمهوریت افلاطون مشخص میشود که دموکراسی را حکومت ناقص و تحریف حکومت های با فضیلت تلقی میکنند.
صرف نظر ا ز دیدگاه مثبت و یامنفی دانشمندان و فیلسوفان اسلامی، دموکراسی به عنوان یک روش در شکل گیری نظام سیاسی و انتخاب زمام داران جوامع اسلامی تا سده بیستم کار برد عملی نداشت. ظهور و تحقق دموکراسی پس از رنسانس در جوامع غربی پای این مقوله را بدرون دنیای اسلام و جوامع اسلامی کشاند. دیدگاه های نخبگان جوامع غربی حتا افکار جریان چپ و مخالف نظام کپیتالیزم این جوامع در مورد نظام دموکراسی و ویژگیهای آن برغم تفاوت ها بسیار متقارن است؛ در حالی که نظریات نخبگان و جریانهای روشنفکری و سیاسی جوامع اسلامی درمورد دموکراسی با ناهمگونی و تعارض مطرح میشود. این تفاوت و تناقض در میان جریان ها و گروه های اسلامی بیشتر است. اما نکته قابل تأمل و شگفت آور این است که احزاب و گروه های مختلف نهضت اسلامی یا جریانهای اسلام گرایی دیدگاه های متفاوت خود را در مورد توافق و تقابل اسلام با دموکراسی در استناد به آموزه های اسلام مطرح میکنند. نظریات ناهمگون و تعبیر مختلف جریان های اسلامی از دموکراسی، دشواری ها و چالش دموکراسی را برای دنیای اسلام و مسلمانان پیچیده تر میکند.
جریانهای اسلامی متعارض با دموکراسی:
جریان افراطیت و خشونت گرایی اسلامی ( extremism)، جریان سنتگرایان محافظه کار اسلامی و حتا بخش های افراطی جریان بنیادگرایی اسلامی به عنوان سه جریان موجود از چهار جریان اسلام گرایی، دموکراسی را نامشروع و در تعارض با اسلام مطرح میکنند. این جریانها معتقد به تعارض و مخاصمت تاریخی میان اسلام و غرب مسیحی هستند و بسوی دموکراسی به عنوان پدیده ی غربی با این رویکرد نگاه میکنند. جریانهای اسلامی مذکور دموکراسی را به عنوان ارزش لیبرالیزم غربی نماد فساد اخلاقی و انحطاط تلقی میکنند و آنرا ابزاری در جهت تأمین منافع استیلای غرب و تمدن غربی بر دنیای اسلام می پندارند. و نه تنها بسوی دموکراسی به عنوان یک پدیده سیاسی و فرهنگی دشمن غرب مسیحی نگاه میکنند، بلکه عدم مشروعیت و تعارض اسلام را با آن در استناد به آموزه ها و احکام اسلامی پیش می کشند. از دیدگاه این جریانها اصل انتخابات عمومی در جهت گزینش رهبری حکومت یک امر نامشروع تلقی می شود. در یک کشور و جامعه اسلامی تمام افراد جامعه اعم از عالم و جاهل، فاسد و متقی، مؤمن و کافر و حتا زن و مرد حق رأی مساوی را برای تعین رهبری ندارند. از سوی دیگر رهبری و ریاست دولت و یا امارت در اسلام بر مبنای معیارهای که در شرع اسلامی معین شده است تغیر میخورد. یعنی در اسلام شرایط عزل رهبری و امیر مسلمین مشخص است نه آنکه انتخابات دوره ای مبنای عزل رهبری باشد.
جریان نوگرایی اسلامی و همسویی با دموکراسی:
احزاب و گروه های اسلامی که بیشتر به جریان نوگرایی اسلامی یا جریان میانه رو تعلق دارند به این باور اند که اسلام را میتوان با دموکراسی سازگاری داد. آنها این سازگاری و تقارن را در استناد به نصوص مطرح میکنند. آیه های قرآنی و احادیث پیغمبر(ص) در مورد شوری و مشورت به دموکراسی پیوند داده میشود که بر مبنای آن انتخابات و شکل گیری پارلمان که از ویژگیهای دموکراسی است، مشروع تلقی میگردد. در رویکرد معطوف با این نگاه، اسلام با حکومت خود کامه و مستبد مخالفت میورزد و حوزه صلاحیت زمام دار در اسلام محدود و مشروط است. در نخستین شکل گیری حکومت اسلامی دوره خلفای راشدین که رهبری با خلافت آغاز شد، خلیفه حاکم مطلق العنان نبود.
بسیاری از افراد و حلقه های جریان نوگرایی اسلامی که در صدد تلفیق اسلام و دموکراسی هستند نه تنها به صدراسلام و حکومت خلفای راشدین به عنوان الگوی حکومت اسلامی می بینند، بلکه حکومت و روش آنها را در حکومتداری همسو با دموکراسی ارزیابی میکنند. به باور آنها خلیفه یا زمام دار در واقع بر مبنای قرار داد دو جانبه با جامعه و مردم زمام امور را بدست می گیرد و در صورت تخلف از مفاد آن قرار داد برکنار میشود. این روش در نخستین بیانیه خلیفه اول اسلام ابوبکر (رض) بازتاب یافت. حکومت خلفای راشدین، حکومت های ریاضتی، مشورتی، مسئولیت پذیر و پاسخگو بودند که تلفیق دموکراسی را با اسلام از روش آنها در حکومت میتوان استنباط کرد.
راشد غنوشی رهبر حزب النهضة تونس که به جریان نوگرایی اسلامی تعلق می گیرد اظهار میدارد که:"عناصر الگوی دموکراسی از قبیل انتخابات، جدا سازی قوا و تقسیم قدرت از طریق مشارکت احزاب در یک نظام سیاسی میتواند در چهارچوب الگوی اسلامی جای گیرد."
رجب طیب اردوغان رهبر حزب اسلام گرای حاکم عدالت و توسعه ترکیه و نخست وزیر آن کشور حتا بیشتر از راشد غنوشی به عدم تقابل اسلام و دموکراسی تأکید میکند و سکولاریزم سیاسی را نسخه میدهد. وی زمانی که در اواسط سپتمبر 2011 عیسوی به مصر، تونس و لیبیا سفر کرد برای مصریها و تونسی ها مدل قانون اساسی مبتنی بر سکولاریزم سیاسی را پیشنهاد کرد. وی گفت که اسلام با دموکراسی سازگاری دارد و این:« مدل دموکراسی با مدل های انگلوساکسونی و غربی آن تفاوت ماهوی دارد. در این مدل فرد میتواند سکولار نباشد اما حکومت مبتنی بر سکولار باشد.»
قرضاوی از چهره های شاخص و تأثیرگذار جریان اسلام گرایی میانه رو که در واقع دیدگاه های او میان دو جریان نوگرایی و بنیادگرایی اسلامی د ر گردش است، دموکراسی را در تعارض با اسلام نمیداند. او دموکراسی را شیوه ی حکومتداری خوب تلقی میکند که به باور وی با اصل شورا در اسلام و پاسخگویی زمام دار و حکومت همخوانی دارد. قرضاوی میگوید:« اسلام قرنها جلو تر از پدیده دموکراسی، قواعد و معیارهای آنرا معین کرده است، اما جزئیات آن را به اجتهاد دانشمندان مسلمان واگذا رنموده است تا بر اساس اصول دین، مصالح دنیا و پیشرفت زندگی مسلمانان بر حسب زمان و مکان و شرایط آنان به استخراج جزئیات بپردازند.»
سکولاریزم، اسلام و جنبش های اسلامی :
سکولاریزم یکی دیگر از چالش های دنیای اسلام و جریان اسلام گرایی در تقابل با دنیای غرب و مدنیت غربی است. سکولاریزم Secularism تفکر بر آمده از مدرنیته غربی است. در پایان قرون وسطی وقتی در اروپا رنسانس بوجود آمد، جامعه از فیودالیزم به کپیتالیزم تحول یافت، عصر روشنگری و انقلابات علمی و صنعتی شکل گرفت که یکی از پیامد های بسیار مهم آن سکولاریزم بود.
"سکولاریزم نظام عام عقلانی است که در آن روابط میان افراد، گروه ها و دولت بر مبنای عقل تنظیم میگردد." در تعریف دیگر، سکولاریزم نظام منسجم فکری تلقی می شود که پس از رنسانس به مثابه یک جهان بینی تبارز کرد که خطوط زیرین آنرا آزادی فردی و اجتماعی ، اومانیزم یا انسان محوری، تجریه گرایی و خردگرایی یا عقل مداری(راسیونالیزم) تشکیل میدهد . بنا بر این سکولاریزم با جدایی دین از سیاست مشخص میشود؛ هر چند که سکولاریزم از درون کلیسا شکل گرفت. نهضت اصلاح دینی مسیحیت که با نام پروتستان شناخته می شود توسط مارتین لوتر(1546-1483عیسوی) از کشیشان مسیحی ایجاد شد. لوتر با این گفته که وظیفه کلیسا تنها پرداختن به امور معنوی و روحی است بنیاد جدایی دین مسیحیت و کلیسا را از سیاست و دولت گذاشت. از این رو وقتی سکولاریزم در اروپا شکل گرفت دین از دولت جدا شد. تمام عرصه های نظام زندگی اجتماعی در غرب عرفی و دنیایی شد ند و قوانین توسط نهاد های سیاسی و اجتماعی تدوین و تنظیم یافت.
اما با توجه به ماهیت و ویژگیهای سکولاریزم ، آیا در جهان اسلام و کشور های اسلامی سکولاریزم دست یافتنی و قابل تحقق است؟ آیا سکولاریزم میتواند راه حلی برای بیرون رفت دنیای اسلام و مسلمانان از مشکلات در عرصه های مختلف باشد؟ آیا تجربه جوامع غربی در تکوین سکولاریزم قابل تعمیم در کشورهای اسلامی است؟
آیا تعارضات دنیای اسلام با غرب راه حلی دارد ؟
حل آن بخش از تعارض دنیای اسلام با دنیای غرب که از سیاست سلطه جویانه و استعماری غربی ها ناشی می شود بستگی به تغیر و اصلاح این سیاست دارد . بگونه ی مثال تغیر و تجدید سیاست غربی ها در مورد فلسطین و اسرائیل که یک سیاست نا عادلانه و ظالمانه است یک گره را در تعارض میان دنیای اسلام و دنیای غرب میگشاید. تغیر در دوگانگی و حتا چند گانگی سیاست غربی ها در رابطه با دنیای اسلام و کشورهای اسلامی که در مسایل دموکراسی، حقوق بشر و حتا جریانهای اسلامی با این سیاست عمل میکنند، گره دیگری را در این تقابل باز میکند.
بخش دیگری از تعارض دنیای اسلام با دنیای غرب به دیدگاه و قرائت جریانهای اسلامی از اسلام بر میگردد. تفرقه و تعارض در درون دنیای اسلام و جوامع مسلمانان که پیوسته با تاریخ اسلام پیوند می یابد نشان میدهد که این اختلاف بر سر تعارض با دنیای غرب در میان مسلمانان و به به عبارت دقیقتر در میان جریانهای اسلامی نیز وجود دارد . برغم آنکه ذهنیت دشمنی و حد اقل تصویر سوء ظن و بی اعتمادی در مقابل غربی ها در واقع نقطه مشترک جریانهای اسلام گرایی است، اما تمام آن جریانها دیدگاه واحدی را چه در مبارزه با غرب و چه در توافق با غرب ارائه نمی کنند.
شاید بسیاری از جریانهای اسلام گرایی و یا دو جریان افراطگرایی و بنیادگرایی اسلامی با توجه به استیلاو استعمار غرب بر جهان اسلام در سده های اخیر و مبارزات مسلمانان علیه آن، تمدن غربی را از سکولاریزم تا دموکراسی در تقابل و خصومت آشتی نا پذیر با اسلام تلقی کنند. و با این تلقی هر گونه همزیستی مسالمت آمیز با دنیای غرب و دسترسی با سکولاریزم و دموکراسی را برای جهان اسلام و مسلمانان نامحتمل پندارند . نه تنها جریانهای افراطگرایی اسلامی، حتا جریان های راستگرایان افراطی در غرب مسیحی، تعارض و خصومت غرب و تمدن غربی را با اسلام و مسلمانان اجتناب ناپذیر و غیر قابل حل میدانند.
اما دیدگاه ها و نتیجه گیری جریانهای افراطی دنیای اسلام و غرب و جوامع مسلمان و مسیحی که هر چند ممکن است واقعیت هایی را در خود نهفته داشته باشند، نه تنها راه حلی ارائه نمیکنند، بلکه از واقعیت ها و حقایق بسیاری چشم می پوشند.
اگر دموکراسی و حتا سکولاریزم به عنوان یک آیدئولوژی بصورت سیاه و سفید و در تعارض و خصومت مطلق با اسلام مطرح شود، دیگر راه حلی به این تعارض وجود نخواهد داشت. بعضی از نخبگان و روشنفکران جامعه غربی باورمند به تعارض ذاتی اسلام و دموکراسی و حتا روشنفکران منتقد و مخالف دین در دنیای اسلام تجربه غرب را در شکل گیری سکولاریزم و دموکراسی، در دنیای اسلام نیز الزامی تلقی میکنند. و با این باور و تلقی هر گونه حضور دین را در جوامع اسلامی مخل و مانع دموکراسی می پندارند و بدون سکولاریزم اجتماعی، دموکراسی را برای دنیای اسلام و مسلمانان غیر قابل دسترس معرفی میکنند. اما این برداشت بسیار خصومت آمیز و غیر واقعی است.
نخست اینکه، دموکراسی یک روش و یک فرآیند رشد و تحول فکری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است نه یک آیدئولوژِی. اگر عوامل مختلف منفی در فرآیند دموکراسی در درون اسلام و میان جوامع اسلامی وجود داشته باشد، به همان حد سیاست و نقش نادرست و منفی غربی ها مانع ناکامی دموکراسی در دنیای اسلام و جوامع اسلامی است.
اگر افراط گرایی اسلامی و حتا بنیادگرایی اسلامی در جهت نفی دموکراسی و تقابل با آن با ستیزه جویی و خون ریزی در پی استناد دینی باشند، بدون تردید این را انجام میدهند. به همان حد اگر جریانهای اسلامی دیگر با قرائت مداراجویانه و تکثرگرایانه از اسلام برای مجوز دموکراسی بازهم به استناد دینی بروند به ین استناد نیز دست میابند.
تجربه ی کشور اسلامی ترکیه نشان داد که سکولاریزم سیاسی در یک کشور اسلامی که رهبری دنیای اسلام را در پنج قرن متوالی بدوش داشت تحقق یافتنی است . نقطه قابل توجه در تجربه سکولاریزم ترکیه این است که حاکمیت نظام سکولار نه تنها به زدودن اسلام، هویت اسلامی و حتا به سرکوبی و نابودی جریان اسلام گرایی ترکیه نیانجامید، بلکه این جریان(حزب عدالت و توسعه) در بستر نظام سکولار ترکیه رشد کرد و از راه انتخابات آزاد به اقتدار سیاسی دست یافت. ممکن است جریانهای افراطگرای اسلامی، حزب عدالت و توسعه را به عنوان حزب اسلام گرا نپذیرند اما فراموش نباید کرد که وقتی غنوشی رهبر تبعیدی حزب اسلامی النهضه تونس پس از سقوط حکومت بن علی به کشورش بر گشت به خبرنگاران گفت که او را با طیب رجب اردغان رهبر حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه مقایسه کنند. این بدان معنی است که حزب اسلام گرای عدالت و توسعه که در بستر سکولاریزم ترکیه شکل گرفت و رشد کرد می تواند الگویی برای شماری از احزاب اسلامی جهان اسلام باشد.
نتیجه گیری مباحث :
وقتی دنیای اسلام و کشورهای اسلامی و به خصوص نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی با چالش ها و معضلات متعدد و مختلفی از تفرقه و تعارض درونی تا عقب ماندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، علمی، نظامی، استقرار حاکمیت های استبدادی و خود کامه، تا گسترش تبعیض و بی عدالتی اجتماعی و تا تعارض با دنیای بیرون از خود مواجه هستند، راه حل چیست؟ مسلمانان چگونه میتوانند بر دشواریهای مختلف فایق آیند و موقعیت مقتدری در جهان امروز احراز کنند؟
عقب ماندگی دنیای اسلام و مسلمانان از تمدن امروز دنیای غرب که جهان اسلام را در ناتوانی و انواع مصایب اجتماعی فروبرد، به نبود توازن در عرصه های مختلف حیات با دنیای غرب انجامید. جریان های اسلام گرایی در جهت بیرون رفت دنیای اسلام از چالش ها و دشواریهای موجود راه حل مختلف و متفاوت ارائه میکنند. بسیاری از این جریانها بازگشت به صدر اسلام یا دوران خلفای راشدین را نسخه عبور از این چالش ها تجویز می نمایند. شماری از جریانهای اسلامی به خصوص جریان میانه رو و نوگرایی و حتا دو جریان بنیادگرایی و سنتگرایی اسلامی، دموکرسی و انتخابات آزاد را در این جهت می پذیرند، اما جریان افراط گرای اسلامی و گروه های مختلف این جریان حکومت اسلامی و بازگشت به صدر اسلام را از مسیر جنگ و خشونت قابل دسترسی میدانند.
بزرگترین مشکل نهضت اسلامی یا جریانهای اسلام گرایی که در صدد تحقق حکومت اسلامی هستند تفرقه و تعارض درونی آنها بر سر رسیدن به این حکومت، ماهیت و ویژگیهای حکومت مورد نظر و پاسخ به تمام تفاوت ها و تعارضات آن با مدرنیته و تمدن غربی است. حتا جریان های اسلامی در عرصه نظری و تیوریک نیز نتوانسته اند نمونه ای از نظام اسلامی مورد نظر را ترسیم کنند.
اگر تمام جریانهای اسلام گرایی اعم از جریان میانه رو و نوگرا تا جریان افراط گرای تکفیری و انتحاری تشکیل حکومت اسلامی و بازگشت به صدر اسلام را در جهت رسیدن به اقتدار و عظمت پیشین وجیبه ی اسلامی و آرمان نهایی خود تلقی کنند، بستر و ابزار دسترسی به آن حکومت و آن اقتدار چیست؟
عملیات انتحاری و تروریزم حتا اگر به آن عملیات استشهادی گفته شود تا گویا ابزاری در جهت شکست و نابودی دشمنان اسلام، تشکیل حکومت اسلامی و احیای عظمت و اقتدار پیشین اسلام باشد، پیامد معکوس دارد.
بدون تردید برای جریانهای افراط گرای اسلامی که از عملیات انتحاری به عنوان ابزار مبارزه گویا با دشمنان اسلام استفاده میکنند بسیار آسان است. سرباز گیری و حتا بسیج شماری از جمعیت عام مسلمانان از آدرس دین و اعتقادات اسلامی در جهت انتحار و انفجار در شرایط عقب ماندگی های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جوامع اسلامی که حتا نسبت به دین و آموزه های دینی خود نآگاه و بی سواد هستند، کار دشواری نخواهد بود. اما ایجاد نظام برتر سیاسی و اجتماعی با تمدن برتر، رفاه بیشتر و عدالت بهتر از سوی جریانهای اسلامی به ویژه توسط جریانهای افراطگرا و تکفیری در جامعه آسان و عملی نیست.
عظمت و اقتدار مسلمانها و تمدن اسلامی باید از همان نقطه ای آغاز شود که در آن نقطه متوقف شد و درهم شکست. این نقطه، پیشرفت علم و حکمت در پرتو آزادی تفکر واندیشه بود. تمدن اسلامی زمانی در خلافت عباسیان رشد کرد که جنبش علمی آغاز شد. و دولت مسلمان عثمانی در برابر غرب و اروپای مسیحی زمانی شکست خورد که دنیای غرب در عر صه های مختلف فکری، سیاسی، فرهنگی، صنعتی، اقتصادی و نظامی پیشی گرفت. اگر نهضت اسلامی یا جریانهای اسلام گرایی در صدد بازگشت به اقتدار و عظمت پیشین هستند راه این اقتدار از تحول در فکر و اندیشه میگذرد، نه از جمود و تحجر و نه از تکفیر و انتحار. اثبات برتری و حقاینت هر اندیشه و آیدئولوژی با خون و خشونت در واقع نمایشی از ناکامی و شکست است. برتری و حقانیت را باید با ایجاد تمدن برتر و نظام بهتر در جهان بشریت نشان داد. آیا نهضت اسلامی و جریانهای اسلام گرایی چنین برتری و حقانیتی را به نمایش خواهند گذاشت؟
پيامها
19 آپریل 2012, 14:26, توسط فريدون
اسلام در روی کاغذ ، در ذهن چند آدم آرمانگرا هرچه باشد قابل استناد نيست ؛ مهم وضعيت عملی اسلام است. تحقق جامعه اسلامی در وجود خمينی و ضياءالحق و ملک عبدالله ، نشان ميدهد ، اسلام دينی است يک قطبی و ضد بشری ، اسلام ، آدم هارا از تفکر تهی ميکند و به جانور های يکسان، مثل فرآورده های ماشين تبديل ميکند!
اما زن ها را از مدينه فاضله اش بيرون ميکند !
19 آپریل 2012, 17:58, توسط عمرزی
اسلام دین خشونت قتل و قتال کشتن چور چپاول زن ستیز تجاوز است اسلام یک دین میان تهی بوده بنیاد ان از دروغ جهل گذاشته شده است بود برستی به مراتب بهتر از اسلام است بود پرستی کسی رابه خشو نت و ادم کشتند دعوت نمینماید اما اسلام با شمشیر بران خود گردن هر جنبنده را میبرد اسلام بیرحم ترین عقید ه و خرافات ترین اندیشه است.
20 آپریل 2012, 23:14
طالب و القائده به فلسفه ی اسلام نقطه پایان گذاشت
23 آپریل 2012, 18:32
میرزاآقا عسگری(مانی)
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
يکشنبه ٣ ارديبهشت ۱٣۹۱ - ۲۲ آوريل ۲۰۱۲
خرافهسازی و دین¬فروشی از کهن¬ترین کارهای بشر است. دکان دو نبش دین یکی از گرم¬ترین و در همان حال خونین¬ترین بازار¬ها در تمام تاریخ بشر بوده و هست. ازهمان آغازی که بشر شروع به خرید و فروش کرده در کنار بسیاری از کسب وکارهای دیگر، دو شغل پدید آمده: یکی تن¬فروشی و دیگری دین¬فروشی. همین که می¬گویند 124 هزار پیامبر درتاریخ بشر ظهور کرده¬اند نشان از رونق این دکان داشته است. تازه اینان پیامبرانی هستند که از سوی حدیث-نویسان از جمله تاریخ¬پردازان مسلمان «مجوز» گرفته¬ و بسیاریشان ثبت¬نام شده¬اند(!) پیدا نیست اسامی همه¬ی آنها را باید درکجا پیدا کرد؟! به هر روی این شغل پُر درآمد، همواره نمایندگان، رهبران و دکان¬دارانی داشته است که از آن بهره بگیرند و سود ببرند. هم اکنون هم در ایران صدهاهزار روحانی، آخوند، ملا، روضه¬خوان، درویش، صوفی، مداح، پامنبری، حدیٍث¬گو، اسلام¬شناس،دعانویس، روضه¬خوان و تعزیه¬باز لابلای مردم می¬چرخند و سبیل خود را در کسب و کار دین چرب می¬کنند! دکان¬داران دین آزادند که به نام دین؛ اجناس دکان¬شان را هر وقت خواستند عوض کنند، دور بریزند، جنس تازه بیاورند. بر سر این تغییرات و تعمیرات جنگ¬های خونین فرقه¬ای و صلیبی و دینی و مذهبی و عقیدتی براه افتاده و از ابتدای تاریخ بشر تا به اکنون میلیون¬ها میلیون باورمند و بی¬باور به ادیان جان خود را از دست داده¬اند. تازه در پایان سده¬ی¬ بیستم و آغاز سده¬ی بیست و یکم نوعی از خودکشی و دیگرکُشی دینی هم با نام «جهاد انتحاری» راه افتاده و تاکنون جان چندین هزار آدم بی¬گناه را گرفته است!
قرآن یکی از اجناس پُرفروش دکان دینمداری است. (درماه آپریل 2012 طبق خبر رسمی که در آلمان ازهمه-ی رسانه¬ها پخش شد، مسلمانان سلفی 25 میلیون قرآن نفیس و رایگان را بین مردم آلمان پخش کرده¬اند! لینک زیر یکی از صدها لینک خبری مربوط به این رویداد است:
www.focus.de
دکانداران دین نشان داده¬اند که در صورت لزوم حتا آیه¬هایی به قرآن اضافه یا از آن کم می¬کنند. همان¬گونه که درصدر اسلام، وپس ازمرگ محمد، ریش¬سفیدان و رهبران مسلمان عرب آیه¬های نامناسب قرآن را از آن برداشتند و گفتند این¬ها «آیات شیطانی» بوده¬اند. یعنی آیاتی که شیطان در دهان محمد گذاشته بوده و کسی نیست بپرسد چگونه آخرین پیامبر الله به هنگام دریافت آیات، فرق شیطان و الله را تشخیص نمی¬داده است؟!ای بسا درآینده نیز دکان¬داران دین بازهم از این کارها بکنند. آخوندجماعت اهل این دنیاست و می¬داند که باید بهره¬ی این جهانی را از این جهان ببرد. معماران دین بهتر از توده¬ها می¬دانند که بعد از این زندگی، زندگی دیگری نیست. از آنجایی که خود روحانیان آن جهانِ خیالی را به عنوان جنسی مرغوب و پرطرفدار تئوریزه کرده و «ساخته¬اند» می¬دانند که باید بیشترین نعمت¬های این جهان را با برچسب «جهان فانی» ازچنگ مردم دربیاورند و آن جهان را با نام «جهان باقی» به آنان بفروشند! به توده-های باورمند می¬گویند این جهان آزمایشگاهی است که اگر شما «آزمایش»تان را درتبعیت از دین، درتبعیت از ما خوب پس بدهید، خمس و زکات پرداخت کنید، سهم امام بدهید، وقف کنید، آنگاه در آن دنیا درکنار جوی¬های شراب و حوریان بهشتی و غلمانهای شهوت¬ران زندگی خواهید کرد!