صفحه نخست > دیدگاه > نامه ای به خواهرم"بیتا"

نامه ای به خواهرم"بیتا"

جهانگیر
جمعه 13 آپریل 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بیتا جان؛ دست نوشته ای انتقادی ات را در باب نشر یک رمان به قلم"عارف فرمان" که در شبکه ای اطلاع رسانی افغانستان نشر شده بود خواندم وبرای صداقت وپاکی ات که هنوز مانند دوران کودکی زلال وپاک است غبطه خوردم با خودم گفتم؛ ای کاش من هم مانند تو بودم.

سلام بیتاجان عزیز برادر؛

بیتا جان؛ منم! جهانگیر برادر دوقولویت که دقیقا" یک ساعت از توبزرگترم، برادری که طی 30 سال گذشته در عالم هجرت وغربت تمام سختی ها ومشکلات را به جان خرید تا تو آسوده باشی.

بیتا جان؛ دست نوشته ای انتقادی ات را در باب نشر یک رمان به قلم"عارف فرمان" که در شبکه ای اطلاع رسانی افغانستان نشر شده بود خواندم وبرای صداقت وپاکی ات که هنوز مانند دوران کودکی زلال وپاک است غبطه خوردم با خودم گفتم؛ ای کاش من هم مانند تو بودم.

خواهرجان، بعد از مطالعه ای نوشته ات سراغ اینترنت رفتم، به امید اینکه کتاب مورد اشاره شمارا بیابم ودر باره اش بیشتر بدانم. آخر عزیزکم، من برخلاف شما فکر میکردم این کتاب جز بیان حقیقت چیزی دیگری نخواهد بود.

بیتا جان؛ من به مدت 5 ساعت در فضای مجازی جستجوکردم وهرچه گشتم چیزی به دردبخوری نیافتم تا بدانم دراین کتاب چه چیزی نوشته است که خواهر عزیز ودردانه من را آزرده خاطر کرده است. درباره این رمان در چند سایت و وبلاگ از جمله وبسایت بی بی سی، جز همان مطلب که در ابتدای مطلب شما بود چیزی دیگری عایدم نشد، حتی مصاحبه عارف را در یک جای گوش دادم. در آن مصاحبه هم از متن کتاب چیزی نگفت تا کمکی برای من باشد.

بیتاجان؛ من با این رمان کاری ندارم زیرا هنوز نخوانده ام وعلم غیب هم ندارم واحساسم هم بر من غلبه نمیکند تا قلمم را شمشیر کرده برگرده برادرم فروکنم اما در باره ای نوشته ای انتقادی وسراسر احساسی شما حرف های دارم که در این نامه برایت مینویسم.

خواهر عزیزم؛ در بخشی از نوشته ات امده است: “رمانی سراسرازدروغ ! رمانی که بشدت درحال تشویق فتنه انگیزی وله کردن شخصیت وهویت یک مهاجراست .

بیتا جان؛ نمیدانم چرا تهمت دروغ زدی! تو که این کتاب راکامل نخواندی. آیا با خواندن سه سطر از یک رمان 270 صفحه ای میشود درباره ای راست ویادروغ بودن کل نوشته های آن قضاوت کرد؟ وانگهی با خواندن سه سطر میشود فهمید این کتاب فنته انگیزی کرده است؟ آیا شما میدانید قومیت این نویسنده چیست وزبان مادری اش چیه؟ اگر آره؛ منبع ادعای شما کجاست؟ ایا اگر کسی گفت: روزی روزگاری یک فرد بی مسئولیتی ایرانی، در فلان مکان وظیفه های انسانی اش را به درستی انجام نداده است، از نظر شما فتنه انگیزی است؟ آیا اگر روز روزگاری یک فردی از ظلمی که بر او رفته است در جای داد خواهی کرد، هویت او له میشود؟ وشخصیتش لکه دار میگردد؟ گریم که او دروغ هم گفته باشد آیا بدون مطالعه کافی، پیشداروی وقضاوت صحیح است؟ مگر در این کتاب غیر از این امده است؟

ودر ادامه آمده است: زندگی درایران را برای مهاجرین ازبودن درزندان های حکومت کمونیست مخوف ترتعریف کرده است واین یک نامردی بسیارتمام است که به عنوان یک نویسنده ویک مهاجر اززبان تمام مهاجرین حاضردرایران سخن راند ه است .

بیتا جان؛ تا جای که من تحقیق کردم در هیچ جا ذکر نشده است که این وضعیت کل مهاجرین است بلکه این شخص خاطرات خودش را تحریر نموده است. (بازهم عرض میکنم باید کل کتاب راخواند وقضاوت کرد)

خواهرم؛ این درست است که زندگی درایران مانند زندان نیست ولی قسمتی از داستان در بدترین زندان یعنی آردوگاه سفید سنگ میگذرد جای که شما حتی تصورش را هم نمیتوانید بکنید. به نظر من بازگو کردن رفتار مسئولان آن اردوگاه یک مردانگی کامل است وجرئت مردانه میخواهد.

ودر ادامه توشته ای :درحالی که تا کنون فیلم ها وداستان های زیادی ازمهاجرین افغان درایران توسط خود ایرانیان ساخته ونوشته شده است که عملکرد دولت خودشان را زیرسوال برده اندوچهره ی مثبتی ازمهاجرافغان نشان داده است

بیتا جان خواهرم، گلم، کم کم به این نتیجه میرسم که دارید دروغ میگوئید وباورش برای یک برادر بزرگتر بسیار دشوار است.

بیتا جانم، منظور شما کدام فیلم ویا سریال است؟ سریال عالم خانم با اون در زدن ها وچیغ کشیدن هایش که همه مهاجرین را به باد ریشخند گرفته بود؟ ویا سریال های ماه مبارک رمضان وشخصیت "نیسان" ویا سریال های طنز با بازی جواد رضویان؟ ود ه ها سریال دیگر که جز به سخره گرفتن وسرکوب فرهنگی وشخصیتی وپست نشان دادن مهاجرین مقیم ایران چیز دیگری از مهاجرین نشان نداده است؟ در حوزه سینما، سه فیلم جدی ساخته شده است که هیچ کدام انتقادی به رفتار دولت ومردم ایران نبوده اگر منظور شما فیلم های خانواده آقای مخلمباف هست، که باید به عرض تان برسانم که ایشان را دیگر طرفدار حکومت ودولت ایران نباید بدانیم بلکه خود یک اپوزیسیون فرهنگی به حساب می آیند.

و ادامه: همین کارگردان های قدر ایرانی می توانستند درباره ی ناامنی که تعدادی ازمهاجرین برای شهروندان ایرانی ساخته اند فیلم بسازند اما این عمل را ناجوانمردانه تردانستند که تعدادکثیرمهاجرافغان را فدای یک عده به اندازه ی انگشتان دست درایجاد ناامنی و پخش موادمخدردرایران ؛ کنند!

بیتا جان؛ از شما بعید است. شما که در تهران دانشجو هستید ودر فضای مجازی مطالعه میکنید ومی نویسید وطبق معمول باید آگاه تر،داناتر وعاقل تر باشید. من نمیدانم با این آی کیوی پائین چطوری فردا به جامعه ای فقیر وعقب مانده کشور تان خدمت میکنید؟ نکند خیال رفتن ندارید؟ اگرهم چنین است مطمئین باشید ایران به دانشجوی کودن مثل شما نیازندارد.

عزیزم خواهرم؛ درایران اگر یک مهاجر خطای بکند انرا به حساب کل مهاجرین میگذارند. البته اگر اسمش را خطا گذاشت! در اینجا ناگزیرم مثالی بزنم.

در ماه محرم روحانی یک مجلس آمار مجرمین مهاجرین در استان تهران را 18 در صد اعلام میکرد! یعنی چه؟ یعنی اینکه رئیس پلیس امنیت تهران فرموده اند: از صد نفر مراجعه کننده به پاسگاه ها وداد سرا های حل اختلاف؛ هجده نفر مهاجر افغانستانی میباشد. خب واقعیت چیست؟ واقعیت این است که اگرچنانچه مهاجری کتک خورد واموالش به تاراج رفت ویا از صاحب کار خود ویا صاحب خانه خود به علت ندادن حقوق وپول رهن منزل شکایتی داشت وبه دادگاه ها مراجعه کرد، از نظر مسولان ایرانی خلافکار بوده ودر دردیف مجرمین قرار میگیرد.

متاسفانه وضعیت رسانه های ایران خیلی افتضاح تر از این است، که با کمی جستجو براحتی میتوان متوجه شد. به نظر من ناجوانمردانه این است که به خاطر همان چند نفرخلاف کار که خودتان یاد کردید، کل جمعیت میلیونی مهاجر مورد تهمت وافترا قرار بگیرد نه بازگویی خاطرات شخصی یک مهاحر افغانستانی.

ودر ادامه امده است: درهیچ سرزمینی برای مهاجرین همه چیزمهیا نیست وبروفق مراد پیش نمی روداما نه به این اندازه که قهرمان داستان ،علی درهرجای ایران وهرمکان که پای می گذارد مورد توهین قرارمی گیرد وباعنوان های بسیارزشت وتوهین های شرم اور ازسوی ایرانیان روبرو می شود

خواهر گلم؛ در اینجا ذکر دونکته لازم است که شما هنگام نوشتن فراموش کرده ویا خودتان را به فراموشی زده اید.

1- سن وسال شما وتجربه کم شما باعث شده است که فکر کنید رفتار جامعه 30 ساقبل ایران مانند حالا بوده است. اما واقعیت این است که در سالهای اولیه حضور مهاجرین در ایران، هر زمان بچه ای با مادرش لجبازی میکرد، به اومیگفتند؛ اروم باش وگرنه میدهم افقانی تورا بخورد.

2- چهره شما که یک نعمت خدادادی هست، به شخص خود شما کمک فراوان کرده است تا باگشت وگزار در بین جامعه ایرانی، هیچوقت احساس ناراحتی نکنید زیرا شما را کسی نمیشناسد که افغانستانی هستید ولی برعکس من که برادر تو هستم وچهره ای هزارگی دارم ادعای تورا قبول ندارم. ودر طی سالهای زندگی درایران، مورد بدترین توهین وتحقیر ها قرار گرفته ام. به نظر من شرم آور این است که واقعیتی را پنهان کنیم نه که آنرا بازگو کنیم.

ودر ادامه: بی انصافی است که یاد نویسنده برود که ازکار درهمین ایران کمونیستی ! صاحب خانه وزن وزندگی شد وبی انصافی است یادمان برود بسیاری ازمهاجرین درهمین ایران صاحب خانه وزندگی وحتی کارگاه ویادگرفتن هنرشدند ؛ زمین خریدند ماشین خریدند وموسساتی را راه انداختند مهاجرین درایران نگاه شان سیاسی تر شد مهاجرین درایران نگاه شان عمیق تروباورها واندیشه های مذهبی شان به شدت رشد کرد وکتابخوان ترشدند.

بیتا جان؛ خواهر گلم؛ هرچه به اخرای نامه ات میرسم نا امیدتر میشوم؛ مرا یاد روضه خوانی به یادحضرت عباس می اندازد.

گلم؛ خواهر خوبم؛ نه خیر یادم نرفته! تمام عمرم را در ایران کار کردم، زحمت کشیدم واگر غیر ازاین بود، کسی عاشق چشم ابروی بادامی من نبود. من در کوره پز خان های اطراف تهران کارکردم. من در بلند ترین ساختمان های تهران، آجر روی دوشم برده ام. من چاه کن هستم وفاضلاب ساختمان های طبقاتی که برج میگویند من کنده ام. نما های سنگی واجری تهران بزرگ با دستان هنرمند من نصب شده است. سنگ نما های میتروی تهران را من نصب کرده ام. برج میلاد که نماد افتخار ایران شده است، با زحمت وزور بازوی من آباد شده است. شهرک های صنعتی با نفس من جان میگیرد. چرم ایرا ن را من میسازم. چاه ایران را من میکنم. آجر ایران را من میپزم. ساختمان های ایران با دستان من بلند مرتبه میشود. مسکن مهر که نماد دولت آقای احمدی نژاد است با تپش قلب من بالا وپائین میشود.

نه خواهرم؛ من چیزی را فراموش نکرده ام این شما هستی که خیلی چیز هارا فراموش کرده اید. اگر بزرگتر مهربان بالای سرتان بود وگاه گداری کشیده ای محکم به صورت تان می نواخت حساب کار دست تان می امد عزیزم!

آره عزیز برادر؛ من خانه خریده ام، ماشین خریده ام، کارگاه دارم. دارم ولی مالک آن نیستم! همین حالا اگر کلید ماشین،خانه ویا کارگاهم را ازمن بیگیرند، دیگر کارم تمام است وصبح فردا برای گریز از کرسنگی باید سر فلکه باشم.

عزیز برادر؛ منظور تان کدام موسسه هست؟ مدارس خودگردان؟ آنها که یک صندلی سالم ندارند وهر 6 ماه یگبار در آنجا را تخته میکنند که با هزار التماس دوباره باز میشود.

گل برادر، اندیشه باز سیاسی کدام است؟ اگر شما نماینده این قشر فهمیده سیاسی هستید، مارا تیر ازاین سیاست وازاین خواهر!

خواهر گلم عزیزبرادر، به گواهی دلسوزان وروحانیون مستقل، هرچه جوان از ایران به افغانستان مراجعت میکنند، یا تاریک نماز هستند ویاکاهیل ان وبشترین افراد معتاد در افغانستان، کسانی هستند که از ایران به وطن عزیزما مراجعت کرده است.

ودرادامه: برای مدیرانتشارات تاک متاسفم که اجازه داده است این کتاب درانتشارات اوبه چاپ برسدکه درحقیقت با چاپ این کتاب ؛ تایید تمام نوشته های این نویسنده بی انصاف است ؛ محمدحسین محمدی انگاریادش رفته است درهمین ایران صاحب عنوان شد ودرهمین ایران استعدادداستان نویسی اش کشف شد وایرانی ها بزرگش کردند واحترام وعزت به اودادنددرجشنواره هایشان برایش کف زدند و داستان هایش را بابوق وکرنا چاپ کردند

بیتا جان عزیز برادر؛ تو بیشتر ازمن با محمد حسین محمدی نشست وبرخواست داشتی وحتم دارم که اورا بیشتر وبهتر از من میشناسی ولی من فکر میکنم درباره ای ایشان با عجله قضاوت کرده اید. اینکه میگوم زود به خاطر این است که ایشان آن کتاب را خوانده و ویراستاری هم کرده وبعد تصمیم به نشر ان گرفته ولی شما هنوز چند سطر دست وپا شکسته در فضای مجازی نخوانده اید وهمه را از دم تیغ بران قلمت میگذرانید. من فکر میکنم این نهایت بی انصافی ونا پختگی فکری وعقلی شمارا میرساند.

بیتا جان؛ جامعه ایران قابل اعتماد نیست. اگر شخصی را با سرعت بالا میرد، با همان سرعت هم زمینش میزنند. پس حرف براردرت را گوش کن ومراقب خودت باش.

وادامه خطاب به آقای فرمان نوشته اید: ویادت نرود که فکرنکنی نماینده ی کامل وبحق ما مهاجرین ساکن درایران هستی ما مهاجرین ساکن درایران با داشتن تمام سختی ها وتحمل تمام مسائل شاید درخانه های خودمان ودرمحافل خودمان ازدردمهاجرت بگوییم اما هرگز این اجازه را نخواهیم داد که آبروی صاحب خانه را درمیان سایرهمسایه ها بخصوص کسانی که بشدت با این میزبان دشمنی دارند مغرضانه ازبین ببریم چون ؛ افغان نامرد نیست ویک افغان واقعی نان و نمک سفره ای را که خورد حال چه با اکراه صاحب خانه چه با میل او ، نمکدان را نخواهد شکست .

خواهر عزیز! من متاسفم که شما بد تربیت شدی ودر این راه خودم را به عنوان برادر بزرگترهرگز نمی بخشم. من خیلی متاسف شدم زمانیکه متوجه شدم شما خوی خصلت ایرانی را در پیش گرفتی واز رسم ومرام افغانستانی، فقط نامی انرا با خود یدک میکشی. در بین جامعه افغانستان دوروی وجود ندارد مردم ما هرچه درددل دارند به زبان هم همان است اما درایران در باره ای هرچیزی که حرف بزنند اول دور بری خودرا نگاه میکنند وبعد حرف میزنند. دوروی، ریا وتزویر در مرام مردم افغانستان جای ندارد. وشما خواهر عزیزم که خیلی دوستت دارم، شما هم نماینده فکری جامعه مهاجر در ایران نیستید.

ودر ادامه: بگذار برایت درپایان قصه ای بگویم ؛دختری درفامیل ما با تعدادی دخترازایران به ترکیه وبرای رسیدن به المان رفت درحقیقت با پول فرارکردمدتی درترکیه ماند وقتی پولش تمام شد با خانواده تماس گرفت که من را برگردانید اماپدرش گفت اگربافاطمه ی زهرا هم رفته باشی دیگردخترمن نیستی !

خواهر گلم؛ قصه جهالت که تعریف ندارد. در قدم اول این دختر جهالت کرده که باید دید عوامل این جهالت چه بوده ودر قدم دوم پدر این دختر جاهل تر از خود او بوده. بگذار من هم قصه برایت تعریف کنم. مردی را میشناسم که چند دختر دارد. یکی ازدختران براثر همین جهالت جوانی یک اشتباهی کرد. پدر اورا از خانه انداخت بیرون وگفت: تو دیگر دختر من نیستی! مدت چند سال دختر گم شد همه میگفتند دختر فلانی گم شده وزمانیکه با اعتیاد وبد بخت برگشت، همه گفتند این دختر فلانی هست اعتیاد دارد وزمانیکه اعتیاد را ترک کرد بازهم گفتند دختر فلانی هست ترک کرده وزمانیکه از دنیا رفت بازهم گفتند دختر فلانی مرد.

سوما" از منی برادر بزرگت بشنو. فاطمه فقط برای تو فاطمه هست. هرچیزی مرزی دارد وفاطمه دختر پیغمبر هم مرز واقتدارش فقط در قلب جامعه شیعه وجود دارد. حالا تو بیا وآقای فرمان را به فاطمه زهرا قسمش بدی نه یکبار بلکه هزار بار.

با حترام: قربانت جهانگیر برادر دوقولویت.

پ.ن: با ادرس زیر میتوانید کل مطلب بیتا کابلی را مطالعه کنید.

http://www.afghanpaper.com/nbo...

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • جهانكير محترم از نوشته خودت كه در ايران كارهاى شاقه كردى ,مرا بفكر ماسكو انداخت.در ماسكو يك كروب بنام كروب جوالى ها ياد ميشد كه داكتران ,انجينيران ,تحصيل كرده هاى حقوق و ادبيات و هم در بين شان جند بيلوت هم بود.ريس يك شركت كه تجار كندزى بود به بشير سياه هزاره كه نماينده اش بود كفت جوالى ها را بكو كه اين طور كنند و انطور كنند,خودش هم ميخواست كه غالمغال هم بكند.بشير هزاره كه بنام بشير سياه هم ياد ميشد با ان رييسش به مقابله بر خواست كه جوالى نكو... رييس كه يك شخص نا خوان بود با ز همان بر خورد نادرست را با ان جوالى هاى تحصيل كرده و خيلى انسانها لايق,ادامه داد.جند روزى نكزشته كه بشير سياه ان شركت را ترك كفت.جه كنيم رهبر ما خر است.
    در كشور بنام فغانستان بايد همه جيز سر جبه باشد.
    ادم صادق و خاين بوطن هر دويكيست
    شخص بيتجربه و صاحب فن هردو يكيست

    اسب تازى شده مجروح به زير بالان
    طوق زرين همه بر كردن خر ميبينم

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس