با اندیشیدن میتوان جهان را از سیطرۀ الهی بیرون آورد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد عنوان بالا نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتابهای آرامش دوستدار را بخوانید. چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتاب"ملاحظات فلسفی در دين و علم" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.
نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.
جعفررضائی
با اندیشیدن می توان جهان را از سیطرۀ الهی بیرون آورد
نویسنده: آرامش دوستدار
... در حدی که دین هست جهان است، و علم در حدی هست که جهان است. از اینرو دین و علم در ماهیت خود مغایر یکدیگرند. بهمین سبب نیچه که این فرقت ذاتی را عمیقاً دیده است می گوید: "در حقیقت، میان دین و علم واقعی نه خویشاوندی وجود دارد نه دوستی و نه حتی دشمنی. دین و علم در ستارگان مختلف زیست می کنند، و هر فلسفه ای که در ظلمت آخرین نگرش هایش شراره ای از شهاب دینی بدرخشد، هر چه را که بعنوان علم عرضه کند مظنون میسازد، و در این صورت هر چه عرضه می کند دین است، گرچه جلای علم بدان داده باشد."...
اینکه تحولات علوم طبیعی جدید موجب تغییرات بنیادی تصورات ما بوده اند و جهان نوین ما را ساخته اند، اینکه کپرنیک، کپلر، گالیله و نیوتن پایه گذاران علوم طبیعی نوین هستند و نه دکارت، بحد کافی مسلم هست. اما نه اینها، بلکه دکارت است که نقطۀ ارشمیدسی، یعنی مبنای استقرار و قدرت علم را در ذهن می یابد. این کار در واقع از یکسو نخستین توضیح غیر مستقیم این مطلب مهم است که فزیک و ریاضیات چگونه میسر می شوند، و از سوی دیگر توضیح مستقیم و عام این مطلب مهمتر که اساساً علم چگونه ممکن می گردد. بدینگونه دکارت در دورۀ نوین نخستین کسی است که شناسایی (علم) را بعنوان مسئله دیده و آن را بعنوان مسئله مطرح کرده است...
شیوه ای که دکارت برای رسیدن به این نخستین ایقان[بمنظور پی افکندن علم] بکار می برد شک دستوری است. دستور یعنی روش. شک وقتی دستوری است که بعنوان شیوه برای حصول یک منظور بکار برده شود. در مورد منظوری که با بکار بردن روش شک باید حاصل گردد دکارت می نویسد: "من در این راه [شک] چندان خواهم رفت تا به امری یقینی برسم، و یا در غیر اینصورت لااقل به یقین دریابم که هیچ ایقانی در جهان وجود ندارد." چنین شکی عاطف بر هستی و حقیقت همۀ امور است. در غایت اعمال این شک، یعنی وقتی حقیقت و هستی همه چیز معروض شک واقع گشت، دکارت به چیزی می رسد که حقیقت و هستی اش مصون از هرگونه شک است. آن چیز خود شک کردن است و شک کردن برای دکارت چیزی جز اندیشیدن نیست. بدین ترتیب با شک کردن در هستی همه چیز، یا به عبارت دیگر: با نابوده اندیشیدن همه چیز، اندیشیدن عملاً بودگی یا هستی خود را در مییابد...
بدینگونه در تفکر دکارت جهان از دو جوهر تشکیل می شود: از من که می اندیشد و ناگسترده است و از جسم که گسترده است و نمی اندیشد. اندیشیدن و فقط اندیشیدن است که انسان را انسان می کند و بنیاد علم می شود. شناسایی به معنای علم چون مبتنی بر سوبژکتیویته است، منحصراً انسانی است. چون من در ماهیتش اندیشیدن است و فقط در اندیشیدن است که من هست و اندیشیدن در نهاد خود آن است که می شناسد و تصرف می کند، انسانیت انسان باید برای دکارت شناسایی و تصرف باشد، و نه هیچ چیز دیگر. شناسایی وتصرف، یکجا ضرورت درونی سوبژکتیویته است. سوبژکتیویته یعنی شناسایی را در خودیابی اندیشیدن بنیاد کردن و بدینگونه اندیشیدن جهان و تصرف در آن را قائم بر انسان ساختن، و یعنی من می اندیشم را قهراً جایگزین خدا کردن و بدین نحو جهان را از سیطرۀ الهی درآوردن. سوبژکتیویته در واقع بنیانگذاری شناسایی طبیعت و تصرف در آن بر اساس هستی خودبنیاد انسان است که من می اندیشم باشد، و این، شاخص ذاتی و مبنای مطلق دید علمی است. به این معنا پی بردن به ساختار دید علمی منحصراً کارایی قاطع تفکر دکارت بشمار میاید...
شناسایی علمی، آنطور که تشریح کردیم، دید است و تغییرپذیر در برابر شناسایی دینی که بینش است و تغییرناپذیر...
پيامها
14 آپریل 2012, 01:37, توسط جمال
با اندیشیدن نیازی به واسکت انتحاری نیست.
14 آپریل 2012, 04:45, توسط جانان بلخی
ادیان دیگر یا رام شده اند و یا دندانهای شان شکسته شده است. اما اسلام در قدم اول و یهودیت در قدم دوم بشریت را به گروگان گرفته است.
قران و اسلام منبع شر و فساد و خشونت و تباهی است. نمونه ای عالی این شر و تباهی افغانستان و سومالی و سودان هستند و همچنان بقیه ای کشورهای اسلامی.
در اسلام هر چه هست خشونت و توحش و ظلم است.
14 آپریل 2012, 07:36, توسط نور الدین
برادر محترم جانان بلخی !
بنده به هیچ صورت مدافع اسلام نیست ولی می خواهم از نظر شما بدانم -
آیا جنگی که در افغانستان وجود دارد واقعاً جنگ دین و مذهب است ؟ آیا جنگی که بیش از دو صد سال در این سرزمین بین شاهزادگان (؟) اوغانی برای گرفتن قدرت هستی دارد ریشه آن دین است؟ ، آیا دیگر مسایل مانند مسایل سیاسی، قومی، اقتصادی و... در آن موجود نیست؟ آیا تمامیت خواهی یک قوم در افغانستان واقعاً ریشه در دین دارد؟ آیا این شعار طالبان که می گفتند: « تاجک به تاجکستان برود، اوزبک به ازبکستان ، اوغان به افغانستان بماند و هزاره به گورستان برود!» ریشه دینی دارد؟ آیا تقلب آقای کرزی برای دوام در قدرت و رهایی زندانیان طالب پاکستانی پشتون تبار توسط کرزی که برای قتل مردم افغانستان می آیند ریشه در دین دارد؟ آیا تحمیل فرهنگ قبیله وی بالای مردم تمدن پرور خراسان بزرگ ریشه در دین دارد؟ و صد ها سوال به همین ترتیب که وابسته به سرنوشت من و تو در این جا است، آیا می توان تمام این ها را به دوش دین گذاشت؟
14 آپریل 2012, 11:11, توسط خ.نبیل (مزاری)
بلخی های آزاده ، به پیش تا فرهنگ سوزان بی هویت و ریشداران آدمکش را مجبور سازیم ریش ها بتراشند و پوهنتون را در سرلوحه ها دانشگاه بنویسند !!
15 آپریل 2012, 21:52, توسط آزاد ل
عرض حرمت و درود به آقای رضائی . با خواندن نوشته ای بالائی شما مخصوصا سطر آخر آن سوالی در ذهنم خطور نمود و آن اینکه . شما نوشته اید و یا نویسنده اصلی مضمون : ( شناسائی علمی آنطوریکه تشریح کردیم دید است و تغیر پذیر . در برابر شناسائی دین که بینش است و تغیر ناپذیر ......) من موافق به سطر اول راجع به دید علمی و تغیر پذیری آن هستم چون با اکتشافات علمی جهان طرز دید هم تغیر خواهد خورد و هیچ چیز و پدیده ای را نمیتوان مطلق و ابدی دانست. اما جمله ای دوم نوشته شما که شنا سائی دین که بینش است و تغیر ناپذیر ؟؟؟؟ اگر اضافه میشد که این نظر خود دین داران راجع به دید شان میباشد نه تائید علمی ؟ بهتر میتوانستم حل مطلب نمایم ؟؟ چون به نظر من علم و فلسفه چیزی است که برای فهمیدن و ازان دیدگاه دید د اشتن خودش مسلتزم یک د انش و فهم ابتدائی تر میباشد و ادیان را نمیتوان درین رد یف آورد؟؟ چون ادیان علم نبوده بلکه مجموعه ای از باور مندی های خرافاتی و شبح پر ستی بوده که از دیدگاه موضع گیری منفعت طلبانه بنیاد گذاران و پیروان ذینفع آنها تغیر ناپذیر است ؟؟ و اما همه میدانیم که در مقابل پبشر فت های علوم مخصوصا بعد از قرن هفدهم میلادی تمام ادیان و مذاهب رنگ باخته و به همان سادگی که به شکل ابتدائی بوجود آمدند با دید علمی بر پدیده ها به همان شکل به زباله دان تاریخ سپرده خواهد شد . امید است شما و یا دانشمندان گرامی ما در ین مورد رو شنم سازند ؟؟؟؟؟؟؟؟
آزاد ل
14 آپریل 2012, 11:02, توسط محمد عندلیب
الهیات سیطره همانند سیطره ای جادو گری دارد نوع بشر زمانی از سیطره جادو گری رها شد که به بدیل های متفاوت اندیشید نسبت ما با دین شبیه نسبت نیاکانمان با جادو است لذا راه رهای از سیطره دین همان را ه رهای از جادو خواهد بود وان به وجود اوردن تر تیب های اجتماعی است که مناسبت های بدیل ایجاد کند
محمد عندلیب
14 آپریل 2012, 13:34
آقای رضایی سلام:
هیچ متنی مقدس نیست و برای کسی که می خواهد رویکردِ انتقادی به مسایل اجتماعی داشته باشد، باید همه متون را انتقادی بخواند. اجازه دهید درباره ی دوستدار یک نکته را یادآور شوم. او متفکری است که بسیاری از پرسش هایی او در تاریخِ نقدِ دین در حوزه ی زبان فارسی بی سابقه و بسیار جالب است. ولی از آنجاییکه به کارکردِ اجتماعی دین و روابط حاکم اجتماعی بی توجه است، در بعضی موارد نقد او در هوا دست و پا می زند. بطور مثال: این درست است که ما فقط با اندیشه می توانیم سیطره ی دین و الاهیات را بشکنیم-و اما اگر اندیشه پایگاه اجتماعی نداشته باشد در نطفه می خشکد. رازی بزرگ که دوستدار او را نمادی از اندیشه در "فرهنگِ دینی" می داند، نمونه ی خوب برای ادعای ما تواند بود. در غرب هیچ متفکری قادر به شکستنِ سیطره ی کلیسا و دین نمی شد، مگر این که روابطِ اجتماعی نیز متحول می شد. به دیگر سخن، فقط و فقط با رشد روابط کالایی بود که زمینه را برای مادیت پیدا کردنِ افکار رهایی بخش از چنبره ی کلیسا و دین میسر کرد. به همین دلیل دوستدار از "تفکر" ایده آل دارد و به روابط اجتماعی که انسانِ دینی را می پروراند، بی توجه است. اگر من به عنوان یک موناد به اندیشه دست یابم، هیچ کسی نمی تواند اندیشه را از من بگیرد.(صرفنظر از اینکه باید به محتوای اندیشه توجه داشت.) پرسش اصلی شاید این باشد: کدام شرایطِ اجتماعی به انسانها اجازه اندیشیدن می دهد؟ این پرسشی است که دوستدار از آن امتناع می ورزد. در پایان: از اینکه شما می کوشید دوستدار را بین افغانها معرفی کنید، سپاسگزارم.
14 آپریل 2012, 15:17, توسط عزیزیاسین
آقای رضایی ! شماباتایپ این مقاله که وقت بی ارزش تان را صرف یک امربی ارزش تر نموده اید، در واقعیت امربه هیکل خویش ریده اید.
14 آپریل 2012, 16:25
به هیکل خود یا به هیکل الله عرب و محمد بچه باز لعنت الله علیه؟
14 آپریل 2012, 17:05, توسط جانان بلخی
اقای نورالدین
نه من فکر نمی کنم که همه ای انچه شما نام برده اید ریشه در دین داشته باشد. اما ما می توانیم از یک طرف دیگر هم به این مسایل نگاه کنیم.
ببینید که تنها پشتون ها و حاکمیت منسوب به ایشان را نمی توان عامل همه بدبختی های مان قلمداد کرد. این رویکرد در بهترین صورت یک رویکرد قومی است که قومی خاصی را مسوول تمام بدبختی ها می داند در حالیکه ما می دانیم که مثلا امان الله یک شخص مترقی بود که برای کشور یک دورنمایی در نظر داشت. مثلا بردگی را از میان برد، قانونی اساسی تدوین کرد و در حقیقت اساسات یک دولت مدرن و یک کشور متمدن را می خواست پیریزی کند. اما در مقابل او ملای لنگ و چندین شخص مذهبی دیگر، با جهان بینی دینی و با استفاده از اعتقادات دینی مردم ، انها را در مقابل امان الله بسیج کردند و در نهایت حبیب الله کلکانی را به حاکمیت رساندند. حبیب الله یک بی سواد دنیا نادیده بود که خود را خادم دین رسوالله نامید. این حرکت، افغانستان را از ایران و ترکیه برای سالیان سال به عقب برگرداند و عقب مانده نگه داشت چون که به دنبال ان شورش نادر و قتل عام مردم در شمالی و ... فجایع اتفاق افتاد و به دنبال ان هم ظاهر تنبل و عیاش امد و ...
قبل از این ماجرا هم عبدالرحمن از دین استفاده کرد هم نورستانی ها را چور کرد و هم هزاره ها را. او احساسات مذهبی پشتون ها را در مقابل احساسات مذهبی هزاره ها شوراند و یک جنگ تمام عیار داخلی را به راه انداخت که عقده و کینه ای ان تا امروز باقی مانده است.
یعنی قتل عام عبدالرحمن، بدون مذهبی بودن مردم امکان نداشت.
در اکثریت مناطق افغانستان تا بیست سال قبل مردم اجازه مکتب ساختن به کسی نمی دادند. حتی اجازه ای سرک جور کردن و حضور یافتن دولت را نمی دادند چون می گفتنند که اولاد شان کافر می شود.
حتی گرههای مجاهدین قبل از تجاوز روس و قبل از کودتای خلقی ها، به صورت مسلحانه در جنگ بر علیه داود خان شروع کردند ان هم زیر تاثیر توطیه های ای اس ای. همین احمد شاه مسعود و حکمتیار به صورت مشترک ، زیر نظر ربانی در مقابل داود به جنگ مسلحانه دست زدند که بعد ها کودتای خلقی ها اتفاق افتاد و در مقابل شان اعلان جهاد شد.
می بینید که ان قدر هم فقط یک قوم مسوول تمام بدبختی ها نیست. هزاره ها هم وقتی هزاره جات را ازاد کردند، یک نظام انسانی و ازاد بنا نکردند بلکه گروهگ های مجاهدین هزاره دست به کشتار در مقابل همدیگر زدند و در جنگ داخلی هزاران انسان را اواره و یا قتل کردند. جنگ های جمعیت و حزب اسلامی و بعد هم ویرانی کامل کابل و نقاط دیگر توسط مجاهدین را همه می دانیم.
طالبان درست است که گرایش قومی هم دارد اما هیچ کس منکر این شده نمی تواند که طالبان اصول اساسی اسلام را می خواهند پیاده کنند ان طور که در احادیث و قران امده است. یعنی طالبان در مدارس دینی تربیه شده اند و مطابق جهان بینی دینی خود عمل می کنند. در ضمن، طالبان فقط پشتون نیستند. شما می دانید که در بدخشان هم طالب داریم و در فاریاب هم طالب داریم. در مقابل دولت همین حالا ما عملا گروههای شیعه را داریم که به صورت نرم تلاش دارند که به سرپرستی ایران، نظر مردم را نسبت به دولت و نیروههای بین المللی تغییر بدهند.
یعنی دین اسلام، در فلاکت و بدبختی افغانستان یک نقش عمده و کلیدی داشته است. همین حالا پارلمان پر است از اسلام گراهای بی سواد که صرفا بر اساسات استفاده از احساسات مذهبی و دینی مردم به پارلمان راه یافته اند.
نمونه ای عالی ویرانگری اسلام، در مقایسه با هند و پاکستان دیده می شود. هر دو کشور به صورت همزمان مستقل شدند و هم سویه بودند و پاکستان کمی غنی تر و با نفوس کمتر و منابع بیشتر بود نظر به نفوسش. اما امروز پاکستان تبدیل شده است به یک جهنم که در ان فقر، بی قانونی، بربریت، ترور و توحش دمار از روزگار مردم در اورده است و جهان و امنیت ان را تهدید می کند. اما هند، تبدیل شده است به یک غول اقتصادی، بزرگترین دموکراسی جهان و یکی از بزرگترین تولید کنندگان نرم افزار کامپیوتری در جهان. حالا بگذریم از توانایی اش در جهان پزشکی و صنعت ماهواره و ماشین الات سنگین. اما پاکستان نه تنها مردمش را نان داده نمی تواند بلکه از هر لحاظ یک غمی است بر شانه های جهان در کنار افغانستان و سومالی و سودان و یمن و ...
14 آپریل 2012, 20:26, توسط عزیز یاسین
جناب رضایی درود بر شما
با ابراز سپاس از زحماتتان درراه شرافتمندانه و پر از فراز ونشیب روشنگری ، با تأکید خاطر نشان میکنم که کامنت فوق را من ننوشته ام و گمان میکنم توسط یکی از دشمنان مشتر کمان نوشته شده باشد . به هر حال من بدینوسیله برائت خویش را از نوشتن همچو فحاشی ها اعلان داشته مؤفقیت شما را آرزو مینمایم.
مؤ فق و کامگار باشید
عزیز یاسین
14 آپریل 2012, 20:28, توسط عزیز یاسین
جناب رضایی درود بر شما
با ابراز سپاس از زحماتتان درراه شرافتمندانه و پر از فراز ونشیب روشنگری ، با تأکید خاطر نشان میکنم که کامنت فوق را من ننوشته ام و گمان میکنم توسط یکی از دشمنان مشتر کمان نوشته شده باشد . به هر حال من بدینوسیله برائت خویش را از نوشتن همچو فحاشی ها اعلان داشته مؤفقیت شما را آرزو مینمایم.
مؤ فق و کامگار باشید
عزیز یاسین
14 آپریل 2012, 22:04, توسط عزیزیاسین
کودن احمق برای اهداف خویش که از کلمات عربی استفاده نموده ای؟لعنت الله بر کفاروکمونیست های بی پدرومادری مثل تو که تا دیروز ازکون روسها گه می خوردیدوامروز از کون امپریالیست ها سوسیال می خورید.
14 آپریل 2012, 23:57, توسط ببرک کارمل
این آقای عزیزیاسین یکی به نعل میزند یکی به میخ.گاهی خلاف نویسینده حرف میزند گاهی موافق آن .این آشفتگی روحی وروانی بخاطردوری از معنویات است وبس.
15 آپریل 2012, 00:00, توسط عزیز یاسین
بادرود به همه خواننده گان و نویسنده گان کامنتها در کابل پرس? اینجانب عزیز یاسین اعلان مینمایم که قرارمعلوم شخص پست فطرتی با استفاده از نام من کامنتهای ناشایسته و پست فطرتانه یی مینویسد که به هیچ وجه با شخصیت و کرکتر من سنخیتی ندارد و من هرگز همچو واژه هایی را بر زبان نرانده و نخواهم راند.
مؤفق باشید
عزیزیاسین
15 آپریل 2012, 00:09, توسط عزیز یاسین
ببرک کارمل هستی یا قرآن یار ویاهم عزیز یاسین قلابی هر کی هستی لطفا جانب حیا را مراعت نموده از این ترفند ها دست بکش زیرا هرگز نمیتوانی آفتاب را با دو انگشت پنهان کنی عزیز یاسین کسی است که همه او را میشناسند و با خواندن این کامنتهای رذیلانهء شما با خود خواهندگفت : با چپ چپ سگ آب دریا مردار نمیشود!!!!!
افشا گرشما
عزیزیاسین
16 آپریل 2012, 09:20, توسط قرآنیار
درمناقشه ایکه میان آقایان نورالدین وجانان بلخی صورت ګرفته است حق بجانب نورالدین است بدلایل زیر:
جانان بلخی معتقد است که این دین اسلام بوده که عامل عقبمانی افغانستان واقع شده نه حاکمیت پادشاهان افغانستان. درحالیکه تاریخ ګواه است پادشاهان افغانستان مشروعیت خویش را درقدم اول ازراضی بودن سران قبیلوی وعشایر زورمند بدست می آوردند نه از اسلام نه از ملا ونه هم ازمسجد.
دین اسلام نزد حاکمان افغانستان بعداز کسب اقتدار سیاسی درکشمکش های داخلی و ذات البینی قبیلوی ، صرف یحیث یک وسیله ویک حربه برای بسط وتحکیم پایه های قدرت استفاده شده است.
چه این کاررا عبدالرحمن کرده ویا حبیب الله کلکانی هردوی اینها مشروعیت خویش را از تعلیمات ودساتیز اسلامی نګرفته بودند. بعبارت دیګر هزکی زور داشت قوم قبیله اش قوی تر بود، برکابل مسلط شد وتعدادی از ملاها را هم به نفع خودش استخدام کرد این دیګر به نقش خود دین اسلام هیج ارتباط منطقی نمیګیرد.
ورنه خود آقای جانان بلخی ازکشورهای مسلمانی چون ترکیه وپاکستان هم نام برده است که با وجود مسلمان بودن جامعه نسبت به افغانستان راه ترقی وپیشرفت را پیمودند.
بناء مشکل در اسلام نیست. مشکل نوع استفادهء مردم چه عوام وچه هم طبقهء حاکم از اسلام است که به چه صورتی ازدین اسلام استفاده بعمل آمده است.
امروز نیز با وصف اینکه نعره های اسلامخواهی از هرطرفی بلند است ولی ماهیت اصلی این نعره ها در باطن همانا سیطره جویی قومی است. چه طالبان باشد وچه هم مخالفان طالب.
شاه امان الله میخواست که ارزشهای قبیلوی افغانی را به کمک خسرش محمود طرزی مدرنیزه کند که مخالفانش وی را با استفاده ازحربهء دین از اریکهء قدرت برانداختند ولی بار دیګر دیده شد که با تمام تظاهر به احکام اسلامی ، دین اسلام یک بهانه بود، مرد بیسوادی که خود تا هنوز ازفهم ابتدایی ترین مسایل اسلامی عاجز است، اګر واقعا خدمتګار اسلام وخادم دین الله می بود، باید وجدانش بحرکت می آمد که ایشان قدرت ادارهء یک مملکت اسلامی را دارا نبوده واین یک امانت بزرګ الهی است که روز آخرت ازوی پرسان میشود . درحالیکه هدف باطنی چیز دیګر بود وآن اینکه، من بچهء شمالی هستم ازین خاک استم تاجیک استم تا اینقدر وقت که تو بالایم حکومت کردی حالا نوبت من است، بګفتهء رزاق مامون ، بقدرت رسیدن حبیب الله کلکانی در افغانستان به اقوام غیر پشتون هم این فکر را القا کرد که حاکمیت این وطن تنها حق بابه وبابا کلان کسی نیست دیګران نیز حق دارند که پادشاهی کنند. آری! اصل حقیقت این است که متاسفانه درلفافه ګویی های آیات واحادیث پنهان شده است. به عبارت کوتاهتر. پایان دادن به سلطهء قومی پشتونها ولی درلفافهء دین اسلام.
روی همین منظور بود که علمای اسلامی عهد سقاوی ازکمک ویاری حبیب الله کلکانی خود داری ورزیدند، ویک تعداد علمای که درسمت جنوب خصوصا قندهار هم بنابه ګرایشهای قومی وهم مذهبی ازبیعت به حبیب الله کلکانی سرپیجی نمودند سرشان را بدار زدند. مولوی حبیب الله پدر کلان عبدالحی حبیبی از قندهار.
20 آپریل 2012, 01:33, توسط آزاد ل
آقای محترم عزیز یاسین . ناراحت نباشید . این ولگرد های ایدئولوژیک به هر اسم و رسمی است نمیخواهند استدلال منطقی و انسانی دارند . چون در مسلک و آئین شان چیزی بنام استدلال و منطق وجود ندارد ؟؟ فقط هر چه دارند سفسطه و گفتار بیراه است نه چیزی که عقل پذیرا باشد . حال که آدم بی شخصیت و صد پهلوی مثل سمندر بی مسلک و خاین همکار آقای به اصطلاح قر آنیار شده خود بخود هویت اصلی آنها را عیان میسازد و مخصو صا آد م نما های مثل مکتب رفته و بیسواد و .... اگر همکاری شان مینماید بهتر است از ینکه گفتار شان بی پشتوانه باشد ؟؟ و پشتوانه آنها هم همین چند نفر لو مپن هستند و بس . ورنه میتوانستیم صحبت های عاقلانه و منطقی در چهار چوب اخلاق داشته باشیم و متاسفانه آنها با داشتن اخلاق محمدی جلو همه مباحث را میگیرند ؟ کاری نمیتوان انجام داد؟ بجز خاموشی ؟؟؟ اینها همه رقاصه های سیاسی قدرتمندان استعماری هستند با هر نامی که جلو آیند و بهر شکلی که خود را معر فی دارند . شناخت آنها کار ساده ای خواهد بود . چون اینها آنقدر جنایت و خیانت را زیر نام اسلام محمدی و رو شنفکر ارتجاعی و مگس هزار دوغ به معر فی کشیده اند مشکل نخواهد بود اگر خوانندگان ار جمند مخصو صا همو طنان عزیز قر بانی شده امیال اسلامی گرا و پله بینی مرتجعین مثل باقی سمندر بوده اند . فلهذا در چنین مقطع مشخص تاریخی بحث های انسانی با همچو زباله و خاشاک ها نفعی به مردم ما نخواهد داشت پس باید آنها را گذاشت تا آنچه نزد شان ممثل نوکری .چاکری و غلامی به اعراب و نیرو هاتی امپر یالیستی مبباشد به مردم ما ارایه دهند و نمایندگی از ار باب خود نموده عرق شر مساری از جبین در مقابل ملت مظلوم و قر بان شده ما پاک دارند ؟؟؟
آزاد ل
14 آپریل 2012, 17:59
man yak peeshnehad daram wa aan eenke bedenane jahan hama dar yak ja jama shawand wa yak keshwari besazand be deen, bad agar mowaffaq bodand taban ke degaran ham ba aan ha rahe aan ha ra taqeeb mekonand, meshawad een kar ra az khanaye aqaye dostdar shoro kard
ok
15 آپریل 2012, 07:03, توسط کمال کابلی
بیماری بدخیم دچار شده اند .
ریچارد داوکینز
بر گردان : آذین
در قدیمترین مذاهب سه گانه ابراهیمی ، جدّ دو مذهب مسیحیت و اسلام یهودیت است . که خود یهودیت در اصل ، یک هوس و جنون بود برای تقلید از رسم قبیله ای . خدای این دین ها ، خدای یکتای ظالم و بدخویی است که به شکل وحشتناکی دارای عقده های روحی است . این خدا از بیش و کم روابط جنسی ، از کباب شدن گوشت بدن ، از برتری خود نسبت به خدایان رقیب و از برتری قبیله برگزیدۀ خویش سخن می گوید . در طول اشغال فلسطین از طرف رومی ها ، مسیحیت بوسیله Paul of Tarsus با خشونت و ظلم کمتری نسبت به دیانت یهودیت بنا نهاده شد و با محدودیت کمتری به سایر قسمت های دنیا رفت . چندین قرن بعد ، محمد و پیروانش با اصل یکتا پرستی یهودیت ولی با ناسازگاری نسبت به آن دین روی کار آمد و بر پایه کتاب جدیدی بنام قرآن بنا نهاده شد . این ها فتوحات نظامی را برای رواج این مذهب به آن اضافه کردند . به قول رابرت پرسینگ : وقتی یک نفر از تصوری پوچ رنج میبرد ، تصور او جنون نام دارد .
و اگر مردم زیادی از تصوری پوچ رنج ببرند ، آن تصور مذهب نام دارد . و چنین شد که مردم را به جنون مذهب عادت دادند .
در این مذاهب ، کتاب مذهبی ، که سنگسار کردن زنان را حمایت می کنند ، به رایگان در دسترس همه گان قرار می دهیم و زنان را در دادگاه های محکوم می کنیم که شهادت دادن برای زنان منع شده است .
مذاهب اندیشه های تخیلی انسانهای است که به نوعی بیماری بدخیم دچار شده اند .
***
در این عمر گریزنده که گوئی جز خیالی نیست
تو آن جاودان را در جهان خود پدید آور
که هر آنی فراموش است و آن دم را زوالی نیست
در آن آنی که از خود بگذری و از تنگ خود خواهی
بر آیی در فراخ روشن فردای انسانی
در آن آنی که دل برهانده از وسواس شیطانی
روانت شعله ای گردد فرو سوزد پلیدی را
بدرد موج وهم آلود شک و نا امیدی را
به سیر سال ها باید تدارک دید آن، آن را
چه صیقل ها که باید داد از رنج و طلب، جان را
به راه خویش پای افشرد و ایمان داشت پیمان را
تمام هستی انسان، گروگان چنان آنی است
که بهر آزمون ارزش ما، طرفه میدانی است
در این میدان اگر پیروز گردی، گویمت گُردی
وگر بشکستی آنجا، زودتر از مرگ خود مردی.
16 آپریل 2012, 00:25, توسط امیر
من بر غیرمتدینین دراینجا خرده نمی گیرم چون فرصت این چندسطر مجال بحث گسترده را نمی دهدوغرض از این نوشتار نفی یا اثبات کدام فرضیه یا تیوری نیست. آنچه که درعنوان امقاله ی فوق متمرکزاست رهایی جهان ویا بعبارتی انسان از سیطره ی الهی ویا بشکلی واضح تر از مبداهستی است.خوب گیریم که انسان تهی از این معتقدات شد ، فکر می نمایید این خلاء بشکل طبیعی پر می شودوانسان به آزادی وسعادت می رسد؟ باتجربه که من دارم باید بگویم نخیر.ازمجموعه ی دانشمندانی که در مقاله ذکر شده فکر می نمایم همه ی شان معتقد به خدا بوده اند.براستی به نظرمن اولین اشکال عدم عقیده به خدا قرارگرفتن در مرحله ی (بی ثباتی) بجای (رهایی) است.به عنوان نمونه صادق هدایت وکتاب بوف کور وآن خودکشی تاریخی اش را بیاد میاوریم که همه چیزرا پوچ می دید.نگارنده ی این سطوراز آن گروه ازخوانندگان سایت که معتقدات الهی ندارندرجامند است تا تجربه ی شخصی شان را ویا طرز فکر شان را پیرامون مرحله ی بعد از ممات واینکه دیگر زندگی وجود نداشته باشد برای وضاحت بنویسند.البته آیا این خود یک روحیه ی ناامیدی وبی ثباتی را تداعی نمی کند؟اصلا اگر فرارباشد فقط همین عمر کوتاه راداشته باشیم که حداکثرآن قرین رنج است وزحمت ، چه نیازی به تلاش وتکاپو ودرس ومشق واختراع واندیشیدن خواهد بود؟نگارنده ی این سطوربازهم تقاضامنداست که بجای پرداختن به نفی ویااثبات که به نتیجه ی جزآزرده شدن عده ی منجر نخواهد شد ، بیاییم وگره ازاین بند بگشاییم.آیا امکانیزم وجودانسان وکایینات که از هر مکانیزم ساخته شده ی بشری یعنی از پیچیده ترین شان پیچیده تر است ، فارغ از مبدا آفرینش است؟ به قول خیام فیلسوف وریاضی دان شهیرویاشاید هم ابوعلی سنای بلخی:
از قعر گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گیتی را حل
بیرون جستم زقید هر مکر و حیل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل
16 آپریل 2012, 07:00, توسط آذین
اخبار : سال 2013
بزرگترین تلسکوپ عالم ساخته می شود .
سپاس از تلسگوپ ( هابل ) با عکس برداری از 200 میلیارد کهکشان ، با فاصله های 400 میلیارد سال نوری از همدیگر ، سپس انرژی تاریک ، هیلیوم ، هیدروژه
به قول « هابکنز » هستی از هیچ به وجود نمی آید . اتم ها ، ذرات ، ابر نواها ، تریلیون سال ، به طاقت گوگول ، همچنان بوده .
سپس جهان از تصادم ذره ی خدا ، God particle به وجود آمد . چیزی که دانشمندان فزیک عالم در تونل اتومیک بین پاریس – ژنیو – پاریس ، روم ، دارند آزمایش می کنند . درین رابطه به تفصیل خواهم نوشت .
من از خدا می توانم تصور کنم ، همین علم یقین به وجود یک نیروی عاقله بالاتر از خیال ووهم است که در دنیای بیرون از فهم بشر مشهود است.
تخصص من میکروب شناسی است ، در ویرالوژی ( شناخت ویروس ها ) سند ماستری از انستیتوت پاریس و حومه ( گاخش ) زون 3 بیرون شهر . شناخت خودم را از ویروس Hiv infection در سیمینار پانزده کشور جهان ، این کوچکترین موجود زنده را ، معرفی کردم . عین ذره ی درون اتم در فزیک کانتوم ، همردیف سرعت الکترون .
هر موجود زنده یک کایینات است ، لطفن به کایینات دست نزنید .
زنجیرۀ این زاویه ، فردای دگر.
قرآن بخش 24 دنباله سوره حج .
آیه 63 : « آیا ندیدی که الله از آسمان آب نازل کرد تا زمین با آن سبز شود ؟ خدا دقیق و آگاه است ، اکنون من به این الله می گویم : مگر ندیدی که در سیبری و کانادا و نقاط معتدل زمین ، سالی ده متر برف بر زمین می نشیتد ؟ پس چرا در کتابت از آن نشانی نیست ؟ برای اینکه ندیدی و نسبت به آن نادانی .
آیة 61 « ذالک بان الله یولج الیل فی نهار و یولج النهار و ان آلله سمیعً بصیر »
« این است حقیقت ، خدا شب را در روز پنهان می کند و روز را در شب پنهان می کند و خدا شنوا و بیناست » مثلاً خواسته است ادبیات به کار ببرد ! ولی روز و شب در هم پنهان شدن چه معنایی جز بی اطلاعی می تواند داشته باشد ؟
اگر محمد میدانست که در قطب های زمین ، شش ماه سال روز و شش ماه دیگر شب است ، باز چنین میگفت ؟
دوم اینکه خدا شنوا و بیناست ، چه ربطی به این مهمل دارد ؟
الله نجد و حجاز و این پروردگاری که محمد ساخته و برای رسیدن به قدرت ، خودش را فرستاده ی او معرفی کرده است ، مطابق محتوای کتابش موجودی نا آگاه و بی خبر از دنیا است .
از خوراکی ها ، آرد ، چربی شتر و بز و خرما را می شناسد . آن هم برای تهیه ی حلوا . والبته بهترین گوشت هم گوشت اشتر است . دربین میوه ها تنها انگور و انجیر و خرما و زیتون را می شناسد ، زیرا در عربستان فقط این ها به عمل می آمده است . باران را می شناسد ، ولی از برف و ژاله بی اطلاع است ، در ده ها ایة می گوید : ما از آسمان برای شما آب نازل کردیم و گاه جنان سخن از باران می گوید ، مثل اینکه پیش از زمان محمد باران نبوده و این صناعتی است که فقط در اثر وجود محمد حاصل شده و منتی است که الله بر سر قوم عرب به خاطر محمد نهاده است .
آیة 63 : « آیا ندیدی که الله از آسمان آب نازل کرد تا زمین با آن سبز شود ؟ خدا دقیق و آگاه است . »
کنون من به این الله می گویم :
مگر ندیدی که در سیبری و کانادا و حتا نقاط معتدل زمین ، سالی ده متر برف بر زمین می نشیند ؟ پس چرا در کتابت از آن نشانی نیست ؟ برای اینکه ندیدی و نسبت به آن نادانی .
در کتاب قرآن در چند سوره و آیة ، الله مرتب می فرماید :
کشتی ها در دریا به امر او حرکت می کنند . در همین سوره آیة 65 و هیچ کس گریبان او را نگرفته تا بگوید ، حریف ....
ً کشتی را آدمی با دست خود ساخته و بر روی آب انداخته ، به شما ربطی ندارد ً. کشتی آن روز با نیروی پارو ها و باد و مهارت کشتیبان در حرکت بوده و امروز با نیروی موتور های گازوییلی ، و چون تحت البحری ها با نیروی اتومی .
پوزش :
همه تلنبار شده گی های پرازخشونت مذهبی ام را
در آب رها می کنم
افسرده گی های کودکی ام از مذهب
چون داغ عمیق در روانم باقیست ، مادر !
من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی گنه اند
16 آپریل 2012, 10:52, توسط امیر
آذین عزیز!ساخته شدن بزرگترین تلسکوپ خبرنیکی است حتی برای ما دینداران .زیرا ما علم انسانی را منشا گرفته از علم الهی ویا عطیه ی الهی میدانیم.بنابراین حرکت کشتی ها در آب راونیز ساخت کشتی توسط انسان را نشاءت گرفته از عطایای الهی میدانیم. شما از تحصیلات خودتان واینکه باور های دینی تان را بدور افگنده اید ، نگاشته اید .این یک مسله ی خصوصی مربوط بخودتان است.اما در قسمت اینکه خشونت را به دین تعمیم داده اید، نه به غرایض وفطرت انسانی بخاطر قرارگرفتن در مراحل خاص فکری وعصبی، باشما موافق نیستم. به عنوان نمونه اگر هیتلر 20 ملیون انسان روسی رادرجنگ دوم جهانی کشت، استالین که اصلا به دین ومذهب عقیده ی نداشت ده ملیون انسان هموطنش رابه جوخه ی اعدام سپرد.ازاین مثالهادرتاریخ فراوان داریم.بنابران نمی شود خشونت را بخاطر اعمال امروزه ی گروه های تروریستی وغیره به همه ی دینداران تعمیم داد.در قسمت نزول آب از آسمان ، شما که خویشتن را دانشمند بیولوژی معرفی نموده اید لطفاتوضیح دهید که فرق بین (آب)و(برف)و(باران)و(بخارآب درحالت تبخیر) چیست؟ اگرآنزمان درقرآنکریم از برف های کانادااسمی برده نشده دال برناآگهی الله (ج)که قدیم وتواناوخالق است ،نیست.علت آن است که آنزمان عرب از برف چیزی نمی دانست ومثالها بایدمطابق به شرایط محیطی وفهم شنونده از محیط زیست ارایه گردد.پرواضح است اگر درآن زمان ازنزول برف از آسمان چیزی گفته می شد، عرب که برف راندیده بود بایک کلام نامانوس مواجه می شد.البته من بناندارم که برای شما حقانیت دینداری را ثابت نمایم زیراخوداهل مطالعه هستیداماتندنویسی شما وموضع گیری سرسخت شما درقبال دین مجال تحقیق بیطرفانه واکادمیک راخواهدگرفت واین امریست نامیمون برای یک تحصیلکرده.البته آنطوریکه آگهید دربین بیدینان ودینداران تحصیلکردگان فراوان اندوآنچه را که نگارنده ی این سطور معتقداست اصل احترام به معتقدات یکدیگرونتاختن است زیراازارزش ما نزدعوام منحیث فردی تحصیلکرده خواهد کاست.بازهم باتوجه به اصل آزادی بیان مختارید.
16 آپریل 2012, 22:59, توسط آذین
درود به امیر گرامی .
اینکه عربان برف را نمی شناخته و از میوه ها صرف خرما و انگور و زیتون را می شناخته که در قرآن از آن نامبرده شده بدان معنی است که نویسنده کتاب یک فرد عرب بوده است . انتخاب زبان برای این کتاب و پیغمبر عربی ، خود گویای این امر است .
در پنج آیة از جمله آیة 4 سوره ابراهیم آمده است که :
« وما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم تا بتواند احكام و معارف ما را براي آنان بيان كند… »
آية 7 سورة شوري :
« و بدين گونه قرآن را به زبان عربي به سوي تو وحي كرديم تا مردم مكه و كساني را كه پيرامون آنند هشدار دهي و از روز گردآمدن خلق كه ترديدي در آن نيست بيم دهي »
این مینمایاند که که قرآن توسط محمد و اطرافیانش برای مردم حجاز نوشته شده است . اگر این کتاب از جانب خدا نازل گردیده بود ، چرا به زبان چینایی یا هندی نازل نگردید که بیشتر مردم جهان را تشکیل می دهند . تکلیف اروپایی ، افریقایی ها ، امریکایی ها ، آسترالیایی ها و مردمان جنوب شرق آسیا و دیگران چیست ؟ مگر اقوام غیر عرب آفریده ی همین خدا نیست ؟ چرا این خدا برای سایر اقوام و ملل جهان پیغمبری از جنس خودشان مبعوث نکرد تا از ارشاد اوامرالهی مستفید می گردیدند و کافر باقی نمی ماندند ؟ اگرقرآن آخرین کتاب آسمانی است ، تکلیف دیگران چیست ؟ دینی که برای همه مردم جهان نازل شده و مردم زبان آن را ندانند و برای فراگرفتن زبان عربی همه چینایی ها و هندی ها بایست به عربستان بروند و عربی فرا بگیرند ؟ این به هیچگونه معقول نیست كه پيامبري به هدايت و ارشاد مأمورگردد و آنگاه كتابي را كه مردم با زبان آن بيگانهاند، به آنان عرضه كند .
در مورد « احترام به عقاید دیگران » به تفصیل خواهم نوشت . کاش این پیغمبر عرب نیز به عقاید و باور های دیگران احترام می گذاشت و شهر مدینه را از وجود یهودیان پاک نمی کرد و امر کشتار دیگر باوران را صادر نمی نمود . کاش امام علی چهار هزار « مسلمان » را زیر نام خوارج ، از دم شمشیر مبارکش عبور نمیداد .
یار زنده صحبت باقی .
از صرف وخت شما برای نوشتن پیام سپاسگذارم .
با محبت .
17 آپریل 2012, 18:12, توسط امیر
متشکرم ازجناب آذین.من همانندشماسروکارم با ساینس است نه علوم اجتماعی وبه عنوان یک غیرمتخصص امامتدین با شما به بحث دوستانه می پردازم وآنگونه که قبلامتذکر گشتم غرض ازنگاشتنم اثبات عقاید دینی نمی باشد زیرا هرکسی که اهل مطالعه باشد خودمسیرش راانتخاب خواهد کرد.درمورد نگاشته های شما که گفته اید چرا قرانکریم به یکی اززبانهای دیگر مثلا چینایی ویا فرانسوی نازل نشد؟گیریم که به زبان دیگری می بود باز همان سوال مطرح می شد.درمورد سایر اقوام از جمله من وشما که عرب نیستیم ولی باترجمه ی متون دینی فهم کاملی از آنها داریم.دیگران هم اگر بخواهندمومن باشند می توانند چنین نمایند البته پیامبران زیادی برای سایر اقوام نیز مبعوث گردیده اند.درزمینه ی قتل وقتال های صدر اسلام هم فکرمی کنم مبالغه وبزرگنمایی زیادی در متون تاریخ صورت گرفته باشد که شوربختانه ذکروقایع درتاریخ اثباتش خیلی مشکل است بناء استناد بدانها مشکل تر.مثل اینکه من زیاد به پاسخدهی پرداختم.تجربه ما دینداران از دنیا وامید به آخرت برهمگان واضح است وتکرارآن تکرارمکررات خواهد بود. میخواستم شمااز تجربه ی زندگی غیردینی تان برای ما بنویسید چون برایم اندکی جدید است.آیا بانداشتن عقیده به آخرت نوعی یاس از پایان این جهان وبیهوده بودن تلاش های این زندگی را درقبال ندارد؟کلا چون بحث دوستانه است میخواستم نظرتان را بیان نمایید.شادباشید.
17 آپریل 2012, 14:48, توسط جمشیدیان
سلام! لطفا به عقاید مردم توهین نکنید