فیض محمد کاتب مؤرخ یا یک آخوند رئا کار درباری وعقده گشا؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نام فیض محمد کاتب نام آشنا برای تمام فرهنګی های ایران وافغانستان است درصفحهء فارسی بی بی سی مطلبی را خواندم که خبرازچاب جلد سوم وجهارم کتاب سراج التواریخ میدهد
سال قبل اسد بودا در وصف فیض محمد کاتب درهمان صفحه نوشته بود که تصاویریکه ازفیض محمد کاتب بجا مانده است نشان میدهد که چشمان وی بیدادها وقساوتها واستبدادها را درزنده ګی خویش زیاد دیده است.
آقای اسد بودا به جوانب مثبت فیض محمد کاتب نګاه خیلی اغراق آمیز داشته ونوشته اش آمیخته با بعضی ازقهرمان تراشی های مبالغه آمیز همراه بود که از پرداختن به تفصیلات آن میګذرم .
متاسفانه ازآنجاییکه اساس زنده ګی مردمان ما رانظام پدرسالاری خشن دینی آنهم که درآن پیوندها وبافت های قومی وقبیلوی استوار بوده تشکیل میدهد.
شخصیت های تاریخی نیز درهالهء از واژه های مقدس وغیر قابل اعتراض پنهان مانده اند وهرکسی اګر لب به اعتراض ګشوده است باجماق تکفیر وخاین به سرش کوبیده اند
اما عصر حاضر عصر انتقاد است عصرپرسش وجستجوګری است بناء بهتر است که با فیض محمد کاتب نیز بانګاه انتقادی محاسبه کنیم .
نخست ازهمه این موضوع قابل درک است که فیض محمد کاتب خاستګاه ملایی وآخوندی داشت نه خاستګاه روشنفکری مانند میرغلام محمد غبار ودیګر معاصرینش. فیض محمد کاتب سرازحوزهء علمیه نجف برآورده است کتاب های او اګر چند واژهء افغال فارسی را همجو: بود ، آمد، شد، رفت، وغیره را از آن برداریم درحقیقت میتوان ګفت این تاریخ به زبان عربی نګاشته شده وبدرد اعراب میخورد نه بدرد فارسی زبانها
مثالی ازکتاب سراج التواریخ اندرباب اقوام دوطرف خط دیورند ازقول امیر جبار عبدالرحمن:
(اقوامی که در دوطرف خط فاصل متوطنند، اینقدر حق دارند که درباب اراضی موروثی وجبال هیمه دار واودیه ومراتع علفزار ، دواب ومواشی خود مذاکره ومکالمه نمایند وعزت مندان مذکورهء فوق که ازطرف این دولت مامورند تصفیهء آنرا خواهند کرد واګر امر بزرګی روی دهد قرار داده شده است که خودم با دولت بهیهء برطانیه ګفت وشنود نموده برامری که امضا شود کارګذاران این دولت را هدایت کنم وهمجنین کارکنان آن دولت را خود او رهنمونی خواهد کرد وآنګاه که رفع مرافعات کوچک ازمیان شده دفع منازعات بروی روز آمد وهرقوم بحد خود راضی وقانع ګشت به امضای أمنای هردو دولت تعین خط فاصل ونصب علایم روی کار خواهد آمد. این بود حقیقت کار تقسیم وتعین حدود بین دولتین که خبرداده شد ودرین باب هرچه ګفته ونوشته شد تغیر وتبدیلی واقع نخواهد شد فقط)
نکتهء دیګر درمورد تذکره الانقلاب وی کتاب جنجالی که تاکنون هم بر روابط هزاره ها وتاجیکها سایه افګنده است میباشد. درین کتاب، اوضاع واحوالی دورهء امیر حبیب الله کلکانی را فیض محمد کاتب کاملا یکجانبه وعقده ګشایانه بیان نموده است که به هیج صورتی نمیتواند یک اثر واقعی وبیطرفانهء که ګویا ازطرف یک مورخ باوجدان وباشرف نګاشته شده باشد مورد تائید اهل تحقیق قرار ګیرد
کتاب تذکره الانقلاب را آنجه محترم عبدالله شادان رئیس سابق رادیوتلویزیون دربی بی سی بیان کرد درزمان حاکمیت داکترنجیب الله احمدزی نسخهء قلمی وی را ازنزد یکی پسران
فیض محمد کاتب که درجنداول میزیسته است به قیمت ده هزار افغانی یا بیشتر ازآن توسط اکادمی علوم وقت خریداری شده است
عبدالله شادان درمصاحبه اش میګوید
زمانیکه ما اطلاع حاصل کردیم که یکی ازنواده های فیض محمد کاتب درجنداول زنده ګی دارد همراه با مرحوم داکترجاوید راهی منزل مذکور شدیم وقتیکه داخل خانه شدیم پسر مرحوم فیض محمد کاتب ازما استقبال نمود ما ازهمه اولتر درجستجوی کتاب تذکره الانقلاب شدیم میزبان نسخهء مذکوررا بما نشان داد ودرضمن خاطره اش را ازچګونګی حفظ این کتاب درعصر سقاوی بما حکایت کرد
عبدالله شادان ازقول پسر فیض محمدکاتب میګوید زمانیکه سقوی ها حاکم شدند فیض محمد کاتب باری زندانی شد وبه امر پسر سقاو شلاق خورد وی بعداز رهایی اززندان درخانه مصروف نوشتن تذکره الانقلاب شد هرباری که ماموران دولت سقوی درب خانهء مارا میزدند پدرم کتاب تذکره الانقلاب را ګرفته بام به بام به خانه های همسایه رفته وآن کتاب را ازشر شحنه های سقاوی حفظ میکرد
ختم
البته درین درین جای شکی نیست که
که امیرحبیب الله کلکانی بعداز شکست شاه امان الله بقدرت رسید هزاره های افغانستان بخاطر احسان که شاه امان الله درحق آنها نموده بود ونظام برده ګی ورقیت را منع قرار داده بود برضد امیرحبیب الله کلکانی وبه دفاع ازشاه امان الله شوریدند.
درحقیقت میتوان ګفت همان شورش هزاره ها دربراندازی امارت امیرحبیب الله کلکانی ومتزلزل ساختن پایه های امارت وی سخت مؤثر افتاد..
شاید احتمال میرود که احمد شاه مسعود که حالا ناسیونالیستان پشتون ویرا سقاو دوم میګویند با الهام ازهمان حادثهء تاریخی نتوانست بالای هزاره های ناسیونالیست اعتبار کند.
دهفان بجه بیسواد کوهدامن زمین امیرحبیب الله خادم دین رسول الله بخاطر بیعت ګرفتن ازهزاره ها فیض محمد کاتب را با تعدادی از بزرګان قزلباش کابل برای بیعت ګرفتن به هزاره جات میفرستد ولی آنها درین ماموریت خویش ناکام برمیګردند
برای امیرحبیب الله تعدادی ازبدخواهان فیض محمد کاتب درګوشش القا میکنند که فیض محمد کاتب برخلاف ماموریت خویش دربغاوت هزاره ها نقش داشت واو هنګام ادای این وظیفه خود شخصا هزاره هارا به شورش وقیام تشویق کرده است
ازآنجا که درآن عصروزمان پدیده های چون نوار صوتی ودستګاه های تخنیکی وپیشرفتهء جاسوسی نبود امیرحبیب الله به ګفتهء این بدخواهان باور کرده بدون تحقیق وتبین فیض محمد کاتب را حبس وشلاق کاری میکند
بعدازین شلاق کاری فیض محمد کاتب درخانهء خود تا أخیر عمرش درنوشتن تذکره الانقلاب همت میګمارد
اکنون این تذکره الانقلاب بحیث معتبرترین سند محکومیت امیر حبیب الله خان کلکانی نزد اشخاص قوم پرست وبی وجدانی جون عبدالباری جهانی بیسواد که یک کلمه فارسی وعربی نمیداند تبدیل ګردیده است
این قلم بخشهای ازین اتهامنامهء عقده ګشایانهء فیض محمد کاتب را خواندم ازسیاق کلام آن معلوم شده که فیض محمد کاتب تحت تاثیر همان شلاق های امیر حبیب الله کلکانی بروجدان نویسنده ګی خویش پا ګذاشته است
به عبارت واضحتر میتوان ګفت کتاب تذکره الانقلاب جزای همان شلاقهای امیرحبیب الله کلکانی است که برپیکر فرسودهء آن مرد فرود آمده است بناء جنین کتابی هرګز نمیتواند یک تاریخ بیطرف بحساب آید.
زیرا اگر واقعا فیض محمد کاتب باورمند به عدالت و وجدان انسانی میبود باید درکنار همان تاریخ درباری اش یعنی سراج التواریخ که به قول محمد اعظم سیستانی جمله جملهء آنرا ازنظر امیر عبدالرحمن گذرانده است باید یک کتاب مستقل دیگر خارج از دید آن امیر خون ریز امروز در دسترس پسرانش قرار میداشت که نداشت پس معلوم است که فیض محمد کاتب ازنظر روحی خودش را برخلاف برداشت محترم اسد بودا درکنار آن امیر خاین راحت احساس میکرده است زیرا وی دربرابر هرجمله کتاب سراج التواریخ به وی پول إَََََعطا میکرده اگر عین کار را امیر حبیب الله کلکانی باوی می نموده ممکن بود که کتاب تذکره الانقلاب را چنین عقده گشایانه نمی نوشت
صفحهء أخیر جلد چهارم کتاب سراج التواریخ
نوت : از اخلاصمندان وارادتمندان آن مرحومی که خواهان حواله نمودن دشنام باشند خواهیش میشود که به آدرس شخصی بنده دشنامهای شانرا ارسال نمایند وکابل پرس را به دشنامنکده مبدل نسازند
هرروزتان نوروز نوروزتان پیروز
بهمن
آدرس تماس:
پيامها
22 مارچ 2012, 00:13, توسط حميد صورتگر
جان برادر ، اگر فيض محمد کاتب ، بيست درصد حقايق تاريخی را باز نموده باشد؛ زير ساطور استبداد، مردی است مردستان !
شما فيض محمد را مثلا با واصف باختری مقايسه کنيد؛ که باختری ، مدير ژوندون ، ارگان فرهنگی خلقی ها و پرچمی ها، در تمامی دوران اشغال اجانب ، يک سطر به نفع ملت و آزادی ننوشت و اکنون مردم ا « بدهکار » خود می انگارد!
شما ناظمی را بنگر که رييس راديو افغانستان دوره خلق و پرچم بود و بعدا وزير« رييس کميته کلتور » ، ايشان يک سطر در باره خفقان و سانسور اجانب ننوشت، اما به مجرد فرار از کشور ، شعر ی در وصف وطن مجروح (!) سرود!
واکنون به چشم ملت خاک می پاشد!
آقای بهمن ! فکر ميکنم، نوشته های شما به مطالب تراويده از قلم سليمان راوش ، شباهت و مماثلت پيدا ميکند!
امير حبيب الله کلکانی اگر برای مردم کلکان يک قهرمان باشد برای قاطبه ملت يک دزد بيسواد است ، اما شايد شما بر اقتدای لطيف پدرام، در صدد تخفيف شاه امان الله برآمده ايد که مقاله بعدی تان حتما اين عنوان را خواهد داشت: « شاه امان الله، محصل استقلال يا سر قراول فاشيزم مدرن ؟»
کم کم شما و راوش و پدرام ، به صورت سه يار دبستانی، مورد تکريم و تعظيم خانم فرشته حضرتی ، رسول رهين معروف به پوهاند بی کتاب و .... قرار خواهيد گرفت !
22 مارچ 2012, 00:23, توسط صفر
روح مرحوم کاتب شاد باشد. تاریخ او بازگو کننده حقایق دوران دژخیمان است.
21 جون 2012, 16:36
آقای صورتگر
مردم بود که انگلیسها را با مبارزه خویش بیرون نمودند - نه امان الله پسر حبیب الله نواسه عبدالرحمن نوکران و چاکران انگلیس و پنجاب.
دیگر اینکه حال چلو صاف امان الله از آب بیرون شده - بعد از فرار از کابل با لشکر کشی دوباره از قندهار بطرف کابل و شگست بعدیش و رفتن به ایتالیا -شوق دوباره سلطنت به سرش زده و خود را در پای هیتلر انداخته تا بعد از فتح جهان توسط هتلر بحیث نماینده کشور اشغالگر جرمن به کابل بیاید - که با شکست هتلر آرزوها یا کسب پدریش به گورستان تاریخ دفن و حقایق تاریخی در قرن 21 بیانگر همه واقعیتهای دزدان و حاکمان به اصطلاح قهرمان قبیله را برملا ساخت .
ضمیر
22 مارچ 2012, 02:54, توسط رهگذر(بیخدا)
درود، و با تبریک سال نو!
البته نقد و انتقاد سالم اگر به منظور روشن شدن حقایق باشد چیزی مفید و خوبی است اما نه اینکه مساییل تباری و نژادی و قبیله ای در کار باشد!
و اما:
جناب پرویز بهمن مینویسد:« این موضوع قابل درک است که فیض محمد کاتب خاستګاه ملایی وآخوندی داشت نه خاستګاه روشنفکری مانند میرغلام محمد غبار ودیګر معاصرینش. فیض محمد کاتب سرازحوزهء علمیه نجف برآورده است»
اینکه خاستگاه فیض محمد کاتب روشنفکری یا آخوندی بوده است بر درستی و نادرستی اثرات بجا مانده از او تآثیر ندارد. به زبان دیگر، درستی و نادرستی یک اثر و یا یک سخن را جدا از اینکه گوینده مطلب چه تبار و اندیشه و یا خواستگاه داشته است باید سنجید!
بهمن:«کتاب های او اګر چند واژهء افغال فارسی را همجو: بود ، آمد، شد، رفت، وغیره را از آن برداریم درحقیقت میتوان ګفت این تاریخ به زبان عربی نګاشته شده وبدرد اعراب میخورد نه بدرد فارسی زبانها»
درباره اینکه تاریخ فیض محمد کاتب به درد اعراب میخورد نه بدرد فارسی زبانها، اغراق کردهاید! باید زمان را در نظر گرفت! همین امروز میزان لغات عربی در زبان فارسی نزدیک بیست و پنج تا سی فی صد است! آن زمان که جای خود را دارد!
بهمن:«نکتهء دیګر درمورد تذکره الانقلاب وی کتاب جنجالی که تاکنون هم بر روابط هزاره ها وتاجیکها سایه افګنده است»
البته در سرزمین جهل و جنون همه چیز را قبیله ای میبینند وگرنه دیدگاه و اثرات فیض محمد کاتب نبایست تآثیر مثبت و یا منفی میان اقوام بگذارد چون دیدگاه و اثر یک شخص مربوط است به خود آن شخص نه به تیره و تبار او!
بهمن:«این قلم بخشهای ازین اتهامنامهء عقده ګشایانهء فیض محمد کاتب را خواندم ازسیاق کلام آن معلوم شده که فیض محمد کاتب تحت تاثیر همان شلاق های امیر حبیب الله کلکانی بروجدان نویسنده ګی خویش پا ګذاشته است»
این ها فالبینی شما است و ارزش منطقی ندارد. سخنان شما زمانی ارزش دارد که با دلایل منطقی ادعاهای فیض محمد کاتب را رد کنید و آلترناتیو برای کار های او، از زمان زندگانی او ارائه دهید!
بهمن:«زیرا اگر واقعا فیض محمد کاتب باورمند به عدالت و وجدان انسانی میبود باید درکنار همان تاریخ درباری اش یعنی سراج التواریخ که به قول محمد اعظم سیستانی جمله جملهء آنرا ازنظر امیر عبدالرحمن گذرانده است باید یک کتاب مستقل دیگر خارج از دید آن امیر خون ریز امروز در دسترس پسرانش قرار میداشت که نداشت»
باز هم بیخود است، اتفاقاً ارزش سراج التواریخ در همین است که زیر نظر دژخیمان تاریخ نوشته شده است و درستی آن کاملاً مورد تائید آنان بود است!
در کل این نبشته ای شما مثل همیشه سست و با تحلیل های آبکی بود و ریشه در مسائیل گندیده ای تباری و قبیله ای داشت!
22 مارچ 2012, 08:34, توسط پرویز بهمن
سلام بر هر دو دوست عزیز صورتګر وبیخدا!
نخست ازواکنش نرم وعقلانی هردوی شما ممنون زیرا شخصیت فیض محمد کاتب بحدی در اذهان مردم ما مثبت وخوب ته نشین شده است که من تا حال انتظار واکنش های شدیدتر ازین دارم.
دوم اینکه خدمت آقای صورتګر عرض کنم که هدف من ازنوشتن این مقاله این نبوده که من ثابت کنم اګز فیض محمد کاتب آخوند بوده میرغلام محمد غبار بی عیب بوده است ویا اشخاصی که شما به آنها اشاره دارید همهء آنها بی عیب اند.
خدمت آقای بیخدا که فرموده که اثر فیض محمد کاتب را جدا ازخاستګاه اجتماعی آن باید مورد بررسی قرار داد کاملا به اشتباه رفته اند.
فرق میان روشنفکر وملا درهمین است که ملا وآخوند درطول تاریخ خریده شده اشت. آخوند وملا دربرابر امتیازات خیلی زود خودش را تسلیم میکند هر آخوندی را که شما درتاریخ پیدا کردید که خودش را به دربار نفروخته وی آخوند نبوده بلکه روشنفکر بوده ولو اینکه تحصیلات دینی هم داشته باشد.
بناء درزنده ګی فیض محمد کاتب این نکته خیلی اهمیت دارد. اګر ایشان با امیر عبدالرحمن خان ازنظر روحی و وجدان دچار عذاب می بودند باید مخفیانه آنطوریکه تذکره الانقلاب را نوشته اند دربدیهای آن امیر نیز ورنج وبدبختی مردم نیز کتابی بحدی میرغلام محمد غبار می نوشتند تا جهرهء اصلی امیربیشتر نمایان میګردید ازین ناحیه فیض محمد کاتب نزدمن قابل بخشش نیست.
درمورد حبیب الله کلکانی:
من هرګز به این باور نیستم که حبیب الله کلکانی قهرمان تاجیکها بوده است ودرعین وقت براین باورهم نیستم که دزد ورهزن بوده است. همین نبیل مسکینیار محمدزایی را همه دیدیم که در زیر برجه های نجیب کابلی اقرار کرد: هرجند که من درزمان امیر حبیب الله کلکانی نبوده ام ولی باور دارم که وی نیز جوانب مثبتی داشته است»
ببنید آقایان هر وقتی که زبان زور بکار رود آنګاه قضاوت شدید ترین دشمنان خونی حبیب الله کلکانی هم تغیر کرد. پس تاریخ سراج التواریخ هم اینجنین تاریخ درباری است ولی نکتهء غمګینانه این است که جرا فیض محمد کاتب تاریخ خارج دربارخویش را آنطوریکه تذکره الانقلاب را نوشت از خود بیادګار نمانده است؟
اګر حبیب اللله کلکانی خاستګاه بدویت وفیودالی داشت امرای قبل او مګر ازکجا سربدر آورده بودند؟
خود امیرعبدالرحمن مګر درجهء دکتورا درعلم شیمی داشت تا کتابی را بنام سراج التواریخ بنامش نوشته شود؟
پس هرجه باشد فیض محمد کاتب نزد من قابل بخشش نیست . همان طوریکه نزد شما کتاب عیاری ازخراسان اثر استاد خلیلی شاید قابل اعتبار نباشد ولی من هم کتاب عیاری ازخراسان وهم کتاب تذکره الانقلاب را دوکتاب متضاد ومقابل هم یافته ام. برفیض محمد کاتب لازم نبود که بخاطر عقده های شخصی آنجنان در مذمت امیر حبیب الله پیش برود که هیج جای برای نکات مثبت وی باقی نګذارد این را دشمنی شخصی میګویند نه تاریخ نګاری آنطوریکه کتاب عیاری از خراسان نیز هیج جای برای نکات منفی امیر حبیب الله خان نګذاشته است.
فرق میان عوام وخواص درهمین جاست که خواص هرګز مانند عوام به قول معروف چوت انداز وبی خریطه فیر نمی کند.
22 مارچ 2012, 14:04, توسط رهگذر(بیخدا)
درود،
البته کسانی که با دانش منطق ذره آشنایی داشته باشند متوجه خواهد شد منظور بنده را! بر پایه منطق گوینده یک سخن و یا استدلال مهم نیست، خود مطلب و استدلال مهم است. آنچه شما میفرمایید مغلطه ای پرداختن به شخص است. به زبان دیگر ما نمیتوانیم با پرداختن به زندگانی شخصی کسان استدلال آنها را رد کنیم!.
23 مارچ 2012, 21:30, توسط امین
یا سخن دانسته گو آقای بهمن یا خموش. آخر این چه بود که نوشتی. برو این نوشته را یک چیز درست بساز و برگرد که آدم با تو گپ بزند. فعلا که مشتی مزخرفات سر و پا کنده است.
24 مارچ 2012, 16:11, توسط khorasan
اگر بهمن از ایران هستی تو هم مثل ملا عمر یکشمه قضاوت میکنی . اگر افغان یا اوغان هستی خوب از بازهم مالوم دار است . اگر کدام قبیله و چت و جولای دیگری هستی برو بیشتر مطالعه کن که این طدر تاریخ نمیبود . امروز باز سر دومداران پشتون تاریخ را جعل میکرد و اتن ملی راه می انداختند .شمالی خراسانی
26 مارچ 2012, 09:32, توسط یارو
خراسانی صاحب درود بر شما! از نوشتن شما نمایان است که نام خدا بسیار مطالعه دارید. اشتباهات نوشتاری که کرده اید پروای ندارد( دانایان پی یک نقطه نروند) خودتان کمی زیاد تر بنویسید، سپس بر دیگران پند دهید.
5 جولای 2013, 14:14, توسط عبدالله "جمال"
درود بي پايان بر روح پاك كاتب، كسي كه توانست به اندازه توانش حقايق را باز گو كند و اما واي بر ما كه وقتي خود مان نميتوانيم بر ديگران عيب ميجوييم!
آنلاین : http://abdullahhassani.blogfa.com