جنرال صاحب قیام الدین خان! لطفا به عوض اتن حقایق را افشا کنید
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
زمانیکه بخش دهم وآخری مقالات تحقیقی جناب دکتورصبورالله سیاهسنگ را زیرعنوان چشم خونین پادشاه درسایت فردا مطالعه کردم ناگهان جولان خیالاتم بار دیگربه طرف همان ویدیوکلیب خرمستی خلقی های اوغان درشهرمالموی سویدن کشانیده شد.
همان محفل دستار بندی عبدالاحد مومند که درآن تعدادی از هوابازان خلقی از قوت وزور نیروهای هوایی خویش لاف زدند که گویا زمانیکه قوای هوایی افغانستان به پای خود ایستاده بود پاکستانی هایی دال خور ازهیبت غرش صدای جیتهای قوای هوایی افغانستان لرزه براندام شان مستولی میگشت وجرأت پر زدن برفضای مقدس وطن را نداشتند تاآنجا که آقای حکمت الله حکمت که قبلا مجنون تخلص میکرد با مسؤولیت درآن محفل گفت درزمان حاکمیت حزب ما هوا پیماهای جنگی ما بارها ازخط قرمز هوایی عبور کرده و وارد قلمرو پاکستان شده ولی از آنطرف هرگز وارد قلمرو افغانستان نشده است زیرا آنها میدانستند که اینطرف مسکن شیران است
محترم جنرال صاحب قیام الدین درحال لاف زدن
درمیان فوتوها ونامها اسم وقوارهء یک مرد توجه مرا بیشتر بخود معطوف داشت که درصدر مجلس جاخوش کرده بودند ودرخیریکه سایت آقای شیرزاد پخش نموده بودند از ایشان بنام جنرال قیام الدین صالح سابق قوماندان قوای هوایی افغانستان یاد کرده اند.
زمانیکه درجستجوی هویت این آقا شدم محترم زرنګار ازشهرمالمو برایم نوشت که ایشان جنرال قیام الدین صالح نام دارند ومشهور به مرستیال بوده ودرشهرآرلوف زنده ګی مینمایند زمانیکه ازرفیق زرنګار درمورد سابقهء ایشان طالب معلومات ګردیدم رفیق زرنګار فرمودند که ایشان باورمند به ایدیالوژی جاه طلبی وقدرت طلبی اند هرکی به ایشان قدرت وچوکی ارزانی نمایند ایشان مرید وی میباشند رفیق زرنګار علاوه نمودند مرستیال صاحب قوماندان قوای هوایی بودند ایشان هم با خلقی ها اتن میکنند وهم با پرچمی ها پیک شراب می جنګانند وهم با شورای نظار نماز جماعت برپا میدارند
محترم جنرال صاحب قیام الدین درحال مستی و اتن با دیګر لافوک های ګردپای خلقی
خوب حالا ایشان هرکی باشند ویا درهرمقام وجوکی کار نموده باشند بما ارتباط ندارد ولی پرسش اصلی این است که ایشان درمدت اقامت شان دریک کشور آرام وبی خطری چون سویدن ازبیان حقایق طفره میروند
چه میشد که به عوض اینقدر لاطلات ګویی ها وخرمستی ها حقایق پشت پردهء حوادث جند دههء اخیر کشورمارا تا آنجا که حافظهء شان کار میکند برای نسل جوان ونسلهای آیندهء کشور اظهار نمایند تا ازتکرار اشتباهات درآینده جلوګیری شود
بدون شک این آقایان که زمانی بحیث مرستیال قوای هوایی وقوماندان قوای هوایی درزمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان نصب شده بودند چشمدیدهای جالبی ازتحولات ګذشته دارند که اګر هرکدام شان آنرا ازطریق میدیا به خواننده ګان وبیننده ګان وشنونده ګان بیان کند بخش بزرګی از ګوشه های تاریک کشورما روشن میشود
یکی ازین ګوشه های تاریک همانا نقش قوای هوایی افغانستان درسرنګونی سردارمحمد داوود میباشد درمقالات تحقیقی که آقای سیاهسنګ زیرنام ،ان ګلوله باران بهار دربارهء چګونګی کشته شدن سردار محمد داوود با اولادهایش با بعضی ازشخصیت های ذیدخل نظامی آنزمان منجمله جنرال امام الدین انجام دادند برخلاف میل مصاحبه کننده ګان تا جای سرکلاوه پیدا شد یعنی اینکه آن چهارنفریکه با ایشان برای تسلیم ګرفتن سردار محمد داوود وارد قصرداوود خان ګردیده بودند عساکر عادی نه بلکه افسران مسلکی کاګی بی وقت بوده وازمدت زمان زیاد زیر پوشش مشاور و وابسته اتشهء نظامی وغیره درلباس افسران افغانی کار میکرده اند
بهمین ترتیب آن مانورهای هوایی که طیارات جنګی دربمبارد مان قصر داوود خان درروز کودتا ازخودشان به نمایش ګذاشتند پیلوتهای افغانستانی نبوده بلکه همان مربی ها وآموزګاران نظامی شوروی سابق بودند که با طیارات وبمب افغانستان قصر داوود خان را مورد بمبارد مان قرار دادند شهریان کابل که درآنزمان شاهد آن مانورهای هوایی بودند تا آنوقت جنین مهارت وقدرت مانوررا در وجود خلبانان افغانستانی ندیده بودند
حتی حدس وګمان به این بود که طیارات ازمیدان هوایی تاشکند به پرواز آمده بودند ولی کشفیات أخیر نشان میدهد که نه محل پرواز میدان هوایی بګرام بوده ولی خلبانان ازجنس افغانستانی ها نبودند
باهمه حال آنچه که آقای فرهاد لبیب دربارهء تحقیقات آقای سیاهسنګ نوشته است ازهرلحاظ حایز اهمیت است جنانجه ایشان می نویسند
باید گفت که روسها به خاطر بی ثبات ساختن اوضاع در اوایل سقوط داوود، توسط مزدوران بومی شان به اعمالی چون ترور، اختطاف و دهشت افگنی در بین مردم دست زدند و در این حرکات قسما موفق نیز بودند.
دگرگونیهای چشمگیر در اردو: پیش از کودتای ثور [اپریل 1978] در سطوح بالایی پستهای نظامی دگرگونیهایی صورت گرفت. این موضوع از یکسو گویای دقیق بودن طرح کودتا و از سوی دیگر حکایتگر دست داشتن روسها در قلب نظام عسکری بود.
درست یک ماه پیش از کودتای ثور [اپریل 1978] دگروال عبدالقادر پیلوت (بعداً وزیر دفاع رژیم کودتا) که مدت طولانی خانه نشین بود، از آمریت ملسخ عسکری به حیث رییس ارکان قوای هوایی و مدافعه هوایی مقرر گردید. به تعقیب آن دگروال محمد رحیم نورستانی پیلوت قوماندان گارنیزیون بگرام که شخص مذهبی و طرفدار داوود بود، از وظیفه برکنار شد و به جایش دگروال غلام سخی از مشرقی که از وابستگان روس بود، مقرر گردید.
محترم جنرال صاحب درصدر مجلس جا خوش کرده اند وبر بیخبران فخر میفروشند
همچنان ده روز پیش از کودتا، سرور نورستانی قوماندان قوای چهار زرهدار به خاطر تداوی خانمش به روسیه فرستاده شد. (جنرال اسماعیل خان رییس مصونیت ملی ظاهر/ داوود به نگارنده (فرهاد لبیب) چنین گفت: "به خاطر شک و سوء ظنی که بر سرور نورستانی مبنی بر رابطه داشتن با دستگاه استخبارات روس وجود داشت، به بهانه تداوی خانمش از سوی دولت به اتحاد شوروی اعزام گردید."
کنار زدن سرور نورستانی از راس قوا، محمد رفیع پرچمی را به کفالت او تعیین کردن، آنهم چند روز پیش از کودتا، و فرستادن جنرال شیر محمد خان قوماندان فرقه هشت قرغه به مزار شریف برای انجام دادن کارهای معمولی، زمینه های سنجیده شده براندازی رژیم محمد داوود را میرسانید.
البته، برای به پیروزی رساندن کودتا، حرکات دیگری نیز در چوکات نظامی رویدست گرفته شده بود. مثلاً آمر ترمیم خانه اردو در خدمات تخنیکی پلچرخی تعداد زیادی از تانکها و وسایط را به بهانه اینکه گویا "زیر ترمیم اند" فعال ساخت و ترمیمخانه را اندکی پیش از کودتا به نیروگاه قوی جنگی مبدل نمود. این مرکز در جریان کودتا نقش قطعه فعال را بازی کرد.
پیش از کودتای ثور دوازده تن پیلوت روسی در میدان هوایی بگرام به عنوان "معلمین پرواز" کار میکردند. داوود در نظر داشت آنها را به آهستگی از قطعات نظامی دور سازد. ولی درست چند روز قبل از کودتا، دوازده پیلوت دیگر روسی ظاهراً به عنوان "معلمین جدید" که قرار بود جانشین "معلمین" گذشته شوند، از روسیه به میدان بگرام رسیدند. به این ترتیب، بیست و چهار تن پیلوت روسی در روز کودتا آماده عمل بودند.
برخلاف افواهات نادرستی که گویا طیارات روسی از تاشکند به پرواز آمدند و کودتا را پیروز ساختند، از ساعت دو بجه پس از نیمه شب تا سپیده دم [28 اپریل 1978] که کودتاچیان به شکست مواجه شده بودند، همین پیلوتهای روسی مستقر در بگرام، ارگ و قطعات قوای مرکز را بمباران کردند. به سخن دیگر، پیلوتهای روسی از درون افغانستان با طیارات متعلق به افغانها حکومت محمد داوود را برانداختند و مزدوران خود را بر اریکه قدرت نشاندند.
آغاز کودتای ثور: داوود خان جهت دستیابی به امکانات مادی به خاطر به سر رساندن نقشه هایش مشغول دیدار کشورهای غربی است و از سوی شخصیتهای ملی و رهبران امور به خوبی استقبال میشود. چند هفته بعد کنفرانس کشورهای غیرمنسلک در کابل برگزار میگردد. این موضوع روسها را بیشتر از پیش سراسیمه کرده است، زیرا اگر کنفرانس یادشده در کابل میبود و داوود به حیث رییس آن برگزیده میشد، از میان برداشتنش نه تنها مشکل بلکه ناممکن میگشت.
چنانی که اشاره شد، روسها در دستگاه دولت زیاد نفوذ کرده بودند و گماشتگان شان به نام مشاور اقتصادی و یاور نظامی، داوود را در سفرها همراهی میکردند. مستشار اقتصادی داوود در این سفرها محمد خان جلالر (بعداً وزیر تجارت در حکومت خلق و پرچم) و یاور نظامی وی عبدالحق صمدی رییس شبکه های مخفی رژیم کودتا بود. این دو تن قراردادهای سری و علنی و حتا گفتگوهای داوود با سران کشورها را دقیقا نظارت میکردند.
وقتی داوود خان به کشور باز میگردد، سفرهای داخلی را از ولایات مشرقی آغاز میکند. دو جاسوس فوق الذکر همه راپورهای سفر داوود را به سفارت روس در کابل میرسانند. روسها که در این زمینه آمادگی قبلی گرفته بودند، پس از بررسی راپورها دست به کار میشوند. عضو رابط سفارت شوروی با حزب دموکراتیک خلق افغانستان، نور محمد تره کی، حفیظ الله امین و ببرک کارمل را دعوت میکند و به آنها اطمینان میدهد که در آینده قریب به جای کابینه داوود را خواهند گرفت و می افزاید: عجالتاً باید مبارزه با داوود را شدت بخشید.
فردای آن روز کمیته مرکز ی حزب مزدور در منزلی واقع وزیر اکبر خان مینه تشکیل جلسه میدهد. در همین زمان، از طرف سفارت شوروی به حفیظ الله امین چنین دستور میرسد: "پس از ختم جلسه باید میر اکبر خیبر از بین برود." (قرار افواه، خیبر مخالف کودتا و به دست گرفتن قوا از طرف حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود.) در آن زمان، خیبر بخش نظامی جناح پرچم، و امین (پس از داکتر کریم زرغون) بخش نظامی جناح خلق را رهبری میکرد.
از میان برداشتن خیبر به دست امین برای راه اندازی کودتا نقش سازنده و اساسی دارد. امین به عارف عالمیار و اسدالله سروری امر ترور خیبر را میدهد. این عمل حوالی ساعت نه شب بیست و هشت حمل سیزده پنجاه و هفت [17 اپریل 1978] عملی میشود. به جز همین سه تن، در حزب کسی از اصل قضیه آگاه نیست. اعلان مراسم فاتحه در رادیو از طرف نور محمد تره کی، ببرک کارمل و چند تن از اعضای بلند پایه حزب به دستور سفارت شوروی در کابل صورت میگیرد و به تعقیب آن مبارزه علنی علیه داوود تشدید میشود.
یک روز بعد، اعضای حزب و جمعیت بیخبر از همه چیز جنازه میر اکبر خیبر را از منزلش واقع مکروریان برمیدارند و به شهدای صالحین میرسانند. در موقع تدفین، سختترین خطابه ها از طرف رهبران حزب علیه داوود صورت میگیرد و اتهام ترور خیبر نیز به داوود نسبت داده میشود. (رییس جمهور همه حرکات را کاملاً زیر نظر دارد و درک میکند که حادثه یی در حال وقوع است.)
خانم خیبر که میداند شوهرش از سوی چه کسانی به قتل رسیده است، عریضه یی به مقامات عدلی میسپارد و در آن نور محمد تره کی و ببرک کارمل را قاتلین میر اکبر خیبر میخواند.
تدابیر داوود خان علیه کودتا: داوود خان از وقوع کودتا آگاهی قبلی داشت، لذا دستور داد در قطعات نظامی تدابیر شدید و بیسابقه گرفته شود، ولی بیکفایتی قوماندانهای قطعات (با قید احتیاط)، به خصوص بیکفایتی و حرکات مشکوک حیدر رسولی وزیر دفاع نه تنها حرکت به سوی کودتا را تسریع کرد، بلکه آن را به ثمر نیز رسانید.
داوود قبلاً یک عده قوماندانهای آگاه و با انضباط را از راس قطعات سبکدوش ساخته بود و به جای آنها به کسانی که فطرتاً بدون صلاحیت بودند، تکیه کرد.
در قطعات گارنیزیون کابل تدابیر احضارات نمبر یک محاربوی گرفته شده بود. قوماندانهای متعهد به داوود حتا در جریان سفرهای او به کشورهای عربی، شب و روز به وظایف شان حاضر بودند و خانه نمیرفتند. پوسته های استخباراتی قطعات، همه افراد را زیر نظر داشتند. همچنان در همین زمان خانه های فرد فرد صاحبمنصبان در هر گوشه و کنار شهر توسط قوماندانی مربوطه نشانی شده بودند.
در قضیه به شهادت رسانیدن اولین رییس جمهور افغانستان با اعضای خانواده و یارانش، با وصف موجودیت اسناد و مدارک کافی، در حالیکه زخمهای ناشی از شلیک گلوله رییس جمهور به شانه و بازوی شخصی به نام امام الدین به مثابه قاتل یا شریک در قتل و رهنمای قاتلین، قابل درک و رویت است، باز هم پس از گذشت سه دهه، گویا هویت قاتلان ناشناخته مانده است.
به همین سلسله، امام الدین نیز جنایت خونین کودتای ثور را تازه "دفاع مشروع"(!) میخواند. آیا میشود در چنین اوضاع و شرایط مسخره آمیز، به رسیدن روزی امید بست که قاتلان هزاران هزار شهید راه آزادی میهن مان به پای میز محاکمه کشانیده شده و به جزای اعمال شان رسانیده شوند؟
هزاران هزار شهیدی که هستی و زندگی شان توسط منسوبین "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" ساقط گردید و لااقل لیست دوازده هزار آنها از طرف رژیم کودتای ثور در سال سیزده پنجاه و هشت خورشیدی [1979] علناً به دیوارهای وزارت داخله آویخته شد تا بازماندگان شان درب هر دفتر را نزنند و بیشتر از آن "مزاحم" میرغضبان حاکم نشوند. اما آنچه را گذشت زمان به اثبات رسانیده، اینست که جزای عمل حق است و تاریخ هم قاضی راستکار، بدون گذشت و بیرحم.
بیست و هفت سال قبل [1982]، موقعی که یادداشتهایم در رابطه با کودتای ثور را مینوشتم، در بخش اظهارات امام الدین به این نتیجه رسیدم که وی دو موضوع را راست نمیگوید: 1) اینکه گفته بود خود با یک "آتش جناحی" داوود خان و همراهانش را به قتل رسانید و 2) افشا نکردن هویت اصلی قاتلین در این عملیات خونین
منطقاً برای ایفای چنین عملیاتها، به خصوص دستگیری یا کشتن رییس جمهور، افراد عادی و غیرورزیده فرستاده نمیشوند. ساده لوحانه خواهد بود اگر بپذیریم که رهبری کودتا هر قدر احمق هم بوده باشند، برای دستگیری داوود خان، افراد ناآگاه و آموزش نادیده را به داخل ارگ ریاست جمهوری بفرستند. زیرا کودتاچیان دقیقاً میدانستند که این عملیات خاص و مهم، در حقیقت سرنوشت کودتا را تعیین میکند. به این ترتیب، هر انسان دقیق و عاقل باید بپذیرد که افراد فرستاده شده برای دستگیری رییس جمهور وقت، باید از جمله ورزیده ترین، قابل اعتمادترین و همچنان آشنا به رمز و راز عملیات نظامی بوده باشند.
چند پرسش اساسی: چرا در جریان چنین حرکت فوق العاده و خونین تنها و تنها امام الدین مطرح باشد؟ اگر فرض کنیم همراهان وی همان چهار نفر افسر یا چهار نفر عسکر مربوط به اردوی افغانستان بوده باشند، میتوان گفت که در واقع همه آنها قاتلان رییس جمهور اند، نه صرفا امام الدین. در اینصورت، چرا تنها امام الدین پس از شهادت رییس جمهور به نام و نشان و مقام میرسد و همراهانش همه گمنام میمانند؟ اگر همراهان او از منسوبین اردوی افغانستان بوده و مصدر چنین "خدمت" و سرسپردگی برای حزب و رژیم کودتا شده بودند، آیا مستحق مقام و امتیاز رسمی از نوع امتیازات امام الدین نبودند؟ اگر همراهان مسلح او واقعا افغان و در اردوی افغانستان میبودند، آیا طی اینهمه سالها، تذکری یا شکایتی لااقل نزد دوستان و همقطاران خویش به میان نمی آوردند؟ چرا تنها امام الدین زخمی شده و بعداً "قهرمان" داستان معرفی میشود؟
وقتی در صفحه 867 کتاب "افغانستان در پنج قرن اخیر" (اثر محترم میر محمد صدیق فرهنگ) در مورد فرستادن قادر و وطنجار برای مذاکره نزد رییس جمهور" میخوانیم: "این پیشنهاد در کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان " مطرح شد" و به ادامه آن در صفحه 868 همان کتاب از زبان شخص قادر نقل قول میشود که "من و وطنجار به سوی کاخ (ارگ جمهوری) حرکت کردیم، ولی رفقا جلو ما را گرفتند و به دو نفر دیگر ماموریت دادند که نزد داوود خان بروند"، سوالهای مهم دیگری به میان می آیند:
این "رفقا" که صلاحیت بالاتر از صلاحیت کمیته مرکزی حزب داشتند، چه کسانی بودند؟ چرا قادر از افشای هویت مرموز و مجهول این "رفقا" که حتا حرف مفت شان مافوق حکم رهبری حزب دموکراتیک خلق است، رندانه ابا میورزد؟ چرا این راز همچنان پنهان میماند؟
خوشبختانه، هم در داخل و هم در خارج از افغانستان، تعداد زیادی از سربازان و صاحبمنصبانی که در زمان کودتای ثور در قطعات اردوی ملی افغانستان وظیفه داشتند، زنده اند. کسانی که در این رابطه مطالعه دارند، مخصوصاً صاحبمنصبان تحصیل کرده به خوبی میدانند که منسوبین اردوی افغانستان هیچگاه به خاطر همچو عملیاتها (هجوم به قصر ریاست جمهوری، دستگیری یا کشتن رییس جمهور) آموزش ندیده و هرگز تدریس نشده بودند. یعنی دستگیری یا قتل فرد یا افراد به صورت برق آسا، آنهم در میان یک چهار دیواری و به گونه رویارو... با آنهم به وضاحت دیده میشود که در این عملیات، پنج نفر در برابر یازده (یا هفده) نفر مسلح از جان گذشته، در محوطه کوچک سربسته، در حالیکه تعداد مدافعین بیشتر از تعداد مهاجمین بوده و مدافعین نسبت به مهاجمین آشنایی بیشتر به محیط داشته اند، همه را از پا در می آورند، بدون آنکه خود کشته شوند. البته ظاهراً تنها شخص امام الدین افسر کماندوی قطعه بالاحصار اندک صدمه میبیند و بس.
عملیاتی که در اولین ساعات روز هشتم ثور سیزده پنجاه و هفت [28 اپریل 1978] در ارگ رخ میدهد و در نتیجه آن رییس جمهور و شمار زیادی از اعضای خانواده اش به شهادت میرسند، (اینکه در آن روز چه تعداد از مدافعین قلعه ارگ شهید شده اند، معلوم نیست)، طرز و شیوه این عملیات، در تاریخ افغانستان هرگز سابقه نداشته است، به خصوص در قسمت گشایش آتش به روی زنان و کودکان که خارج از محل اقامت رییس جمهور قرار داشتند. مگر اینکه منطقاً دست کماندوهای روسی ملبس با لباس اردوی افغانستان را در این عمل ننگین دخیل بدانیم.
باید گفت که این عملیات، از چندین نگاه، شباهت زیادی با عملیات در تپه تاج بیگ علیه حفیظ الله امین و نزدیکانش در شام ششم جدی سیزده پنجاه و هشت [27 دسمبر 1979] دارد.
چرا امام الدین از افشای نام همراهانش درعملیات طفره میرود؟ امام الدین یک هفته بعد از کودتای ثور، جریان را به من (فرهاد لبیب) چنین بیان کرد: "وقتی برایم امر شد که داوود خان را دستگیر کنم، کسی حاضر نشد با من به درون ارگ برود. دریوری را که می شناختم، زرهپوش را به داخل ارگ حرکت داد و چهار نفر عسکری را که نمیشناختم، با من همراه شدند."
بگذریم از اینکه حالا امام الدین همه صحبتها و گفتارهای خود را انکار میکند و می افزاید که همراهانش را بیاد ندارد! نکته جالب و چشمگیر این است: فتح محمد نام را خوب به یاد دارد که وی را به شفاخانه انتقال داده است. نامها و حتا صحبتهای کسانی را هنوز به یاد دارد که آنها را در عمارت رادیو افغانستان دیده بود، آنهم در حالتی که "از دست و شانه اش خون میچکید"، ولی تفنگداران مهمی را که با او یکجا به آن عملیات "برگشت ناپذیر" رفتند، به یاد ندارد!
امام الدین بعد از آن حادثه گلوله باران و آن زخم کاری که به قول خودش، استخوانش را "شانزده پله" کرده بود و به اثر "شوک" و خونریزی "هر لحظه به سوی بیهوشی" میرفت، نامهای افرادی در داخل ارگ جمهوری، در راه شفاخانه، در داخل عمارت رادیو افغانستان و ... را به یاد دارد، ولی تنها نام و نشان "چهار" تن از همراهان مهم و سرنوشت سازش را فراموش کرده است!
جالبتر اینکه امام الدین در آن حالت "وخیم بین مرگ و زندگی" حتا میتواند راپور عملیات موفقیت آمیز خود را "به صورت دقیق" به رهبری کودتا در عمارت رادیو افغانستان تقدیم کند.
نکته معترضه اینکه اگر امام الدین امر رهبری کودتا مبنی بر عملیات ارگ را از سوی شهنواز تنی حاصل کرده بود، چرا "راپور" نتیجه عملیات مذکور را به اساس رعایت سلسله مراتب نظامی به خود شهنوار تنی که طبعاً در همان نواحی حاضر بوده است، تقدیم نکرد و به جای آن، خود را با چنان وضع و حال وخیم به عمارت رادیو رسانیده و "راپور" را بدون رعایت سلسله مراتب عسکری، راسا به مقر رهبری کودتا رسانید؟
استنباط من از مجموع این بحثها و طرح این سوالها اینست که قاتلان اصلی رییس جمهور محمد داوود، نه افراد مربوط به اردوی افغانستان و نه هم از منسوبین موسسات تعلیمی اردوی کشور، بلکه "چهار" تن، افراد ورزیده و تربیه شده سازمان اطلاعات شوروی سابق (کی جی بی) و تشکیلات استخبارات نظامی آن کشور (جی آر یو) بوده اند که به گونه حساب شده و طبق برنامه خاص، با امام الدین یکجا شده و پس از انجام عملیات، واپس به محل اختفای شان برگشته اند.
امام الدین غالباً در این عملیات، وظیفه رهنما و ترجمان کماندوهای روسی را به عهده داشته است و بس. هرگاه، واپسین سخنان شهید محمد داوود را که گفته بود: "من به روسها و کمونیستان تسلیم نمیشوم"، مد نظر بگیریم، تا حدود زیادی به اسرار پنهان ساخته شده پی خواهیم برد.
به هر حال، منظورم از توضیح، تذکر و استدلال فوق، نه دشمنی با فرد یا افراد معین است و نه هم آرزوی تحریف حقایق تاریخی کشور عزیزم را دارم. آرزوی من اینست که حق به جای خودش قرار گیرد و نسلهای آینده ما به گمراهه ها سوق داده نشوند.
کودتای ثور، قتل بیباکانه اولین رییس جمهور و اعضای خانواده اش و نیز پیامدهای ویرانگرانه آن، یک رویداد ساده و انصراف پذیر نبوده، بلکه تحقیق عمیق، محتاطانه، همه جانبه و عادلانه را ایجاب مینماید. یقین کامل دارم که فضای کشور غمزده ما عاقبت، برای تامین عدالت و بازخواست عادلانه مساعد خواهد شد." (عمق فاجعه، نوشته فرهاد لبیب چهارم جنوری 2009)
ختم
آری!
با خواندن این برداشت آقای لبیب باخودم گفتم که چرا این آقایون درهمان محفل به مصداق همان ضرب المثل معروف عامیانه که میگویند از زورکاکا بود که انگور درتاکها بود اعتراف صادقانه نکردندکه آن همه زور وهیبت ازبرکت رفیق لیونید ایلیچ بریژنف ورفقای جی آریو و کاگی بی بود که آن قوای هوایی را بوجود آورده بودند آنرا اکمال وتجهیز وتربیه میکردند. . آیا این خودش نمک ناشناسی وناسپاسی اوغانها را نشان نمیدهد؟
این یک روی سکهء قضیه است روی دیگر سکه ازین هم شرم آور است وآن اینکه این قدر گله های گوسفندیکه بنامهای جنرال ودگروال وارکان حرب درکرسی های بلند دولتی رژیمهای دسابق جا خوش کرده بودند ایشان درتحولات نظامی نقش نداشته اند. بلکه این همان صاحب منصبان وپیلوتان شوروی سابق بوده که کودتا هارا به پیروزی رسانده جای یک رئیس جمهوررا به رئیس جمهور دیگری تعویض کرده است.
چنانچه ..... هوتک یکی ازباشنده گان قندهار که پیشینهء خلقی گری نیز دارد روزی دریک محفل اظهار نمود که کودتای ثوررا روسها مستقیما به پیروزی رسانیده است.
اومیگوید:
روسها هرگز پیلوتان ودیگر صاحب منصبان مسلکی را تا آن مرحلهء که آموزنده به خود متکی شود آموزش نمی دادند زیرا هراس داشتند که مبادا یک ارتش منظم وبا دسپلین درجوار مرزهای جنوبی اش مزاحم برای دیگرکشوهای آسیای میانه نشود.
آقای.. هوتک می گوید:
«درزمان صدارت سردار محمد داوود خان من اعتشاش شهریان قندهاررا که بعدا بنام بلوای سینما درتاریخ ثبت شد بیاد دارم. درآن شورش پاکستانی ها درتحریک مردم علیه دولت نقش برازنده داشتند. مردم قیام کردند سینمای قندهار را به رسم اعتراض آتش زدند مکاتب ومدارس دخترانه را آتش زدند.
ازکابل سردار داوود خان ذریعهء بی سیم بالای قوماندان قول اردوی قندهار امرکرد که یک فرقه را آماده کنیدیک قسمت آنرا بطرف مرز با اسپین بولدک وقسمت دیگر آنر بطرف ژیرک جابجا سازید. سردار داوود امر احضارات نمبریک را صادر کرده بود گفته بود که درظرف یک ساعت راپور این جابجایی را بمن بدهید.
درحالیکه قول اردوی قندهار تا هشت ساعت دیگر هم قادر به تطبیق امر سردار نشد. زیرا نه دریور مسلکی وجود داشت نه تانکیست مسلکی نه هم عساکر منظمی که بتواند درآن وقت کم به احضارات درجه یک درآیند. بالاخره قوماندان قول اردو مجبور گردید تا ازموترهای کرایی باربری در بازار استفاده کند ویک تعداد عساکررا درجاهای که امرشده بود جابجا کند.
جالب ترازهمه اینکه زمانیکه یک تعداد عساکر به طرف سپین بولدک درحرکت بودند قوماندان یکی ازقطعات امر توقف کاروان را صادر کرد وبالای دریور صدا میزد:
بی شرف تو مرا به پاکستان آوردی؟
دریور میگفت نخیر! قوماندانصاحب اینجا پاکستان نیست
قوماندان فورا مخابره را گرفته به مرکز تماس گرفت که صاحب! مارا وارد خاک پاکستان ساخته اند. بالاخره کدام صاحب منصب قندهاری که به زبان پشتو بلدیت داشت گوشی را برداشته به قوماندان صدا زد که قوماندان صاحب لطفا گوشی را به دریور بدهید که از وی پرسان کنم
از دریور پرسیده شد که درکدام قسمت هستی؟
دریور درجواب گفت صاحب ما هنوز به سپین بولدک نرسیده ایم قوماندانصاحب چراغهای میدان هوایی را دیده وار خطاشده وبالایم قهراست ومیگه که اینجا پاکستان است.
ما هنوز با اسپین بولدک فاصلهء زیادی داریم»
آقای هوتک می افزاید
اگر راستش را بگویم ما در افغانستان پیلوت هواپیماهای جنگی نداشتیم. آن مانورهایکه درروزکودتای ثور شهریان کابل دیده اند هرگز کار افغانها نبود ونه هم آنقدر توانایی داشتند. روسها صرف ازنظر تیوری پیلوتهای افغان را آموزش میدادند وبس.
این گفتهء آقای هوتک با نوشتهء محترم فرهاد لبیب درسایت فردا کاملا همخوانی دارد. آقای فرهاد لبیب که نوشته های آقای دکتور صبورالله سیاهسنگ را زیرعنوان : وآن گلوله باران بهار خوانده است معتقد است که آقای جنرال امام الدین که تاکنون بحیث قاتل سردار محمد داوود دررسانه ها معرفی شده است درارائهء پاسخهایش به سیاهسنگ دروغ گفته است. آقای لبیب مدعی است اگر جنرال امام الدین راست میگوید چرا آن چهار نفر همراهانش را که باوی برای صحبت با داوود خان رفته بودند معرفی نمیکند که آن چهار نفر کی هابودند؟
حال پرسشی که از آقای جنرال قیام الدین صالح مطرح میگردد این است که درآنوقتها چه کاره بودید وچرا حقایق پشت پرده را به عوض این قدر اتن ورقص قبیلوی برای هموطنان تان نمیگوئید. آیا شما واقعا پیلوت هستید؟
آیا شما این رازها را میخواهید بگور ببرید؟
بالاخره بحیث یک فرد شریف وبا وجدان به عوض اینگونه محفل آرایی ها واتن ها چرا حقایق پشت پرده را برای نسل جوان کشورتان نمیگوئید؟
.
بهمن
آدرس تماس:
پيامها
20 مارچ 2012, 10:06, توسط rastgo
in bechara ha ba joz atan wa mele gul nareng cheze degar nadarand !!!lol
20 مارچ 2012, 13:03
همه گفته ها کاملآ درست است خداوند سلامت داشته باشد پرویز بهمن را که با زحمات شباروزی خود حقایق را بیان میکن.
20 مارچ 2012, 19:43, توسط jabar
man megam ke na kaal bomanad wa na kadooo....
20 مارچ 2012, 20:49, توسط شاهین
هی هی ,عاملین اصلی بربادی و فاجعه چار دهه در وطن ما ین ها اند , عجب طالع کردن که غلبدین حکمتغاراغازگر جنگهای ذات البینی زمینه را برای فرار شان مساعد کرد , امروزبالای خون مردم کوفته و عذاب دیده ی ما اتن میکنند .این بی حیا هان اگر کمی شرم میداشتن مانند خفاشان مخفی میشدند
21 مارچ 2012, 06:43
جناب نویسنده مقاله... شما هیچ شرم ندارید ... ماویست های بدنام که خود را همیشه کبوتر های معصوم میدانند ... این شما بودید که حتی در دوران سردار محمد داود بخاطر بد امن ساختن کشور دست آستین بر زدید ... چهره کریح شما کبوتران معصوم به همه هموطنان داغدیده هویدا گشته است ... این که خلقی ها چی کرد و پرچمی ها چی کرد و به تعقیب آن مجاهدین و طالبان ... همه و همه میدانند ... اما اینکه ماویست های بدنام همیشه از زاویه منفی حقایق را می نگرند ... سخنی است که باید در مقاطع مختلف جواب آن از طرف افراد بیطرف و آگاه داده شود ... نفرین به تمام ماویست های بدنام از جمله نویسنده جلف نامه بالا ...
21 مارچ 2012, 16:22, توسط ماویست
باید تذکر داده شود که این بدبخت داستانسرا یک پرچمی کارملی میباشد که امروز به دامن ستمیها و شورایی نظار خود را چسپانده تا که چیزی برایش بدهند۰ اگر این شخص ماویست میبود با زرنگار کارملی که در شهر مالمو روز و شب خود را در ذلت و حقارت تیر میکند دوست نمیبود۰زرنگار کسی که اطلاعات راست و غلط را به این ادمک میدهد در حقیقت یک انسان شرابی و مفعول مانند رهبر گرامی خود ،کارمل ،میباشد و نه نزد افغانها و افغانستانی ها جاه ندارد۰زن این مرد مفعول با یکی از همین خلقی هایی جاهل روابط نا مشروع داشت و حال حاضر با یک مرد کردی که ۱۵سال کوچکتر از وحی میباشد زنده گی میکند۰
22 مارچ 2012, 03:10
بهمن !!!!!!؟؟؟؟؟
اول اینکه حیف ازاین نام زیباو بامسما که برچهره یک بی مادروبی پدری ماسک شده است.
وبعدبایدگفت که آن افسرانی وطنپرست وباشهامت ومردان میدان را بااین تهمت های ناروا ودشنام های رکیک و
زشت یادکردن فقط ا زموجودات بی ننگ وبی آبروی همچوشما ماوویست های گندیده وپر تعفن ساخته است.
بدون شک قوت های هوای کشور افغانستان دران وقت باداشتن مردان بی باک وغیوراعم از هزاره وتاجک وپشتون و ازبیک و...... مایه افتخارآن سرزمین بود.که نه قبل ازآن وطن مادارای چنین نیروی پر افتخاربود
وهم شاید نه سالها بلکه دهه ها بعد نیز اعمار ان کارشدنی نخواهدبود.
ولی ازهمه مهمترامروزه که مطبوعات چاپی ونشرات الکترونی وامکانات ارتباطی آسان وقابل دستیاب برای همگان شده واقعا دنیارادگرگون ساخته وآهنک تغیر وپیشرفت جامعه بشری راشتاب باورناکردنی بخشیده است
که مردمان متمدن به حدنهایی ازآن برای ترقی .تعالی.صلح وبهزیستی بهرمی برند.
اما نباید ازنظردورداشت که تروریستها.آدمهای مریض وروانی شکست خوردگان گندیده و رادیکال های بی
منطق ازاین امکانات برای رسیدن به مقاصد ناپاک وسیاه خودشدیدا درتکاپواندوکرم وارمی لولند.
مخاطب من تو بهمن قلابی!!! ومانند توروانی ها ی دیگر اند.
شماکه به ملیت های ساکن افغانستان چنین رذیلانه توهین میکنید وبه عناوین واسمای زشت ورکیک وبدور از
عفت وشرف قلم وکلام خطاب شان میکنیدوبه آتش دشمنی ونفاق وبدبینی ودرنتیجه به آتش جنگ دامن میزنید
آیابه عواقب آن برای لحظه ای هم توان اندیشدن رادارید؟
وراستی این همه سالیان بیشمارجنگ وویرانی بس نیست؟
ومن خوب میدانم که آدم گونه های همچوشمادرزمان جنگ یک سوراخ موش راباتمامی داروندارتان میخریدو
میخزید.
من هزاره ام وبه تمام ملیت های برادراعم ازپشتون .سیکهه.نورستانی .ازبیک.تاجک.ترکمن.هندو .سادات .بلوچ
قزلباش .تاتاروهمه خواهران وبرادران هموطن ام افتخاردارم.
ماهمه باشندگان این سرزمینم ودرشکست وپیروزی باهم یکسان شریکیم.
هرکه ازنام هرقوم وملیت اگر درپی ایجادخلل وخدشه دراتحادماباشددشمن تمامی مردم افغانستان واین وطن اند.
نظر ازخیرخاانه کابل
22 مارچ 2012, 13:24
دروغ نگو هزاره نیستی اگر هزاره میبودی درد هزاره ها احساس میکردی.
ازجمله همین پا گرد ها و یخن چرک ها استی.
22 مارچ 2012, 18:22, توسط حبیب الله از ولایت هرات
نظرجان اعصاب خودت ناحق خراب شده پرویز بهمن نوشته است که اګر این سربازان وافسران وطن آنقدر قوی و وطنپرست می بودند و به واقعیت یک اردوی ملی می بودند باید درکودتا ها هم نقش خودرا برارزنده می کردند اګر این افسران خودت آنقدر شجاع می بودند جرا ناموس وطن را به روسها ګذاشتند وجهارده سال به مشاورین روس سلامی میزدند امروزهم همان افسران زیر بیرق بیګانه بخدمت درآمده ویک تعداد دیګرش مثل این جنرال صاحب به کشورهای غربی فرار کرده اند وزنده ګی ارام وبی درد سر را بر زنده ګی داخل وطن ترجیح داده اند
حبیب الله از ولایت هرات
23 مارچ 2012, 03:36
من هزاره وازتاله وبرفک بغلان استم.مانند هر هزاره باشرف وباوجدان ووطندوست وافغان!
من دردهم هزاره بودن رادارم هم افغان بودن رادارم وهم انسان بودن رادارم .امافرق من باشما این است که من به همه خواهران وبرادران وطنم ارج وحرمت قایل ام وهم به این وطن مانند هرهزاره دیگری عشق می ورزم
وبه هرهموطنم که باهررسم ورواج وعنعنه پسندیده ای که دارد(اتن و.....) حرمت قایل ام وهمان طوری که آرزوی ارج وحرمت دیگران را نسبت به خودداریم.به شماها باید یادآوری کنم که یک رسم
پسندیده ای ما افغان ها(منظورم همه ساکنان این سرزمین است نه مانند شما ها که فقط برادران وخواهران پشتون
راافغان می خوانید )این است که میگویند اگر میخواهی به تواحترام گذارند به طرف ات احترام بگذار.
ولی شما ره گم گشته هارا به حرمت واحترام چه کار که درسرزمین شرم وتحقیرزاده شده اید وکلام شمادشنام و
وسیمای شما ننگ است.
بلی من هزاره ام وقبل ازاینکه هزاره باشم انسانم وبه انسانیت وانسان های وطن ام ارج میگدذارم وبرخلاف تصورات علیل شما به افغانستان عزیز عشق میورزم.آری من هزاره ام ویک هزاره نه تنها بادرد بلکه عمیقا
بادرک ودلایل درد خودرا میدانم که درد مشترک همه ما افغان هااست ومنطق ودرک وتوان درک درد مشترک
این سرزمین را دارم.دردمنی هزاره با دردپشتون وازبیک وتاجک وهندوبلوج و...... یکیست و درمان مان یکی.
پیام برادری ومحبت وهمیاری وهمدلی راه برون رفت مان ازبن بست قرون است نه عداوت ودشمنی ودشنام و
توهین.
من هزاره ام همانطوریکه به هزاره بودنم افتخاردارم به افغان بودنم افتخاردارم.
ودربخش دوم افترانامه آقای که نام زیبای هراتی رایدک میکشد باید گفت که.
روابط آنوقت نه برااساس خریدوفروش بلکه براساس اصول انسانی عدالت وبرابری ومساوات وساختن یک
محیط انسانی بودباشوروی ها .
اماروابط ایراکه قهرمانان شما باپاکستان وایران وبه خصوص بااعراب مست ازشراب نفت وبوی پول و
جادوی زنباره گی اساس گذاشتند ازفروش دختران وبیوه زنان افغان زمین به باداران شان آغازگشت.
روابط ترقی خواهان آرمان گرای افغانستان بادنیای خارج ازتازه ترین شیوه ایکه آرایش انسانیتت واحترام
به انسان بودن رابه نمایش گذاشت جلوه داشت اماازقهرمانان شما بوسیدن استان شیوخ زنباره اعراب که
از شصت وچند سال (قبل ازآنکه سجده به قدوم انگلیس وفرانسه داشتند را نمی گویم)به این سوبه صهییونیسم
همجوفواحش چپ وراست می رقصند.
به شما ها!
مگرغرور وغیرت شما درجایکه باید به شورآید درکجای تان میرود؟
چه خوب میبود که اگر اندکی وجدان ومنطق مانند متاع دیگری دربازار پیدایش میشدکه بدون شک خیراندیشی
بداد شما میرسید.
ومن الله توفیق
نظر
23 مارچ 2012, 06:22, توسط زرنګار
پاجه ګیر بایان!
نام نو ترا برایت مبارک میګویم مګر فکر کرده ایی که پیام ګزاران دایمی کابل پرس? ازسبک وسیاق کلمات بی معنای تو ترا تشخیص داده نمی توانند
تو یکبار ولید طرزی هم شدی ومحل اختفای خودرا مشهد ایران معرفی کردی تو یکبار پروین هم شدی تو یکبار بامی هم شدی حالا نظر شدی تویکبار نه بلکه جندین بار هرجیز شدی ولی مردم حالا سبک نوشته ات را در هوا هم می شناسند تمام این عبارات خودت بارها درهمین کابل پرس تکرار شده است . بلاخره تو یک سارق ادبی استی که نام سایت آریایی را هم بد کردی . تو حتی همان مضامین ایرانی های را که بد میګویی مضامین شانرا دزدی کردی وبه سایت آریایی فرستادی که عزیز جرأت از شرم وخجالتی زیر آب وعرق شده است ودر یوتبوری نزد دوست ودشمن سر ندارد که بلند کند . اګر ازمن می شنوی خودرا زیاد زحمت نده
تویک مردود استی تو نه ازبک استی نه تاجک استی نه هم هزاره نه هم پشتون
تو نه ازبایان استی ونه هم ازتاله وبرفک ونه هم از افشارکابل تویک بی غیرتی استی که سایت پندار هویت ترا افشا کرده که حتی به همسرت هم جفا کرده ایی . ترا به لفظ ایرانی ها میشود جاکش نامید ودر اصطلاح افغانستانی ترا مرده ګاو می نامند.
تو نه به عدالت باورمند استی ونه هم از راه عدالت عبور کرده ایی
باجه ګیربایان!
برادری ودوستی بدون تامین عدالت ممکن نیست.
23 مارچ 2012, 12:24
ازکلمات تو بوی جاکشی ومرده گاوی فوران میکند.
توباید بدانی که زمین آفغانستان ازموجودات مفلوک ومتغفن همچوتو شرم داشت وحالا آمده ای تاسرزمین
سویدن راآلوده کنی؟
بهتر است خودت هم دنبال زنت بروی وبه رضایت آن ایرانی که لذت ها ازخانم جانت برد ازتوحرام زاده
هم متمتع شودوبعد به ارضاع پیزه فروش کرد برس که همین حالا مصروف عیش بازنت است وهمه به
شمول توناموس فروش ازآن آگاه اند.
23 مارچ 2012, 14:06, توسط فرید ازسویدن
آقا ویا خانم بینام!
اولا اینکه آب را نادیده پاهایت را ازموزه کشیده ایی توازکجا دانستی که زرنگار همان یک زرنگار است؟
ثانیا گیرم که حدس خودت درست هم باشد زرنگار مدعای خودت همان زرنگار باشد
بازهم گمان نمیکنی که درکشوری مانند سویدن زنها حق انتخاب آزاد دارند آیا رفیق جلال بایانی که دختر جوانش با رضایت خاطر خویش دوست پسر کردی انتخاب کرد مگر بایانی صاحب مانع وی شده توانست؟
به نظر تو کدام کار بد است اینکه یک نفر خانم خویش به زور وجبر وادار به همبستر شدن با مردان بیگانه نماید ویا اینکه کسی خانمش برضا ورغبت خود طلاق خویش را گرفته با فرد مورد نظر خود ازدواج کند؟
بااحترام
فرید ازمالمو
سویدن
27 مارچ 2012, 02:17
فریدجان !
این سوال راازدوست خودبپرسید که هردو کاریکه یادنموده اید پیشه پدری وی است.
وشاید هم بارها ازدیوسی اش داستانها نقل کرده باشد.
چون زرنگاریک جاکش نسل اندرنسل است برای شما نیازی نمیگذاردتادنبال حل این سوال که خیلی هم مایه دلچسپی ذهن وضمیرشماشده است به آدرسهای غلط سربزنید.