از کرزی تا زازی "حاحی" !
ظهور گروه های که خود شان را " نیو نازی " یا نازی های نو میخوانند، حکایت دیگری دارد و نمیتوان آنرا نشانۀ علاقمندی مردم جهان به برنامه های " پیشوا " ی حزب نازی هیتلر،و بازگشت جهانیان به آن خواند ! زیرا امروز حتی در کشور های مثل اسپانیا و مکسیکو میتوان گروه های ولگردی را پیدا کرد که ...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دیریست که رسانه های خارجی و داخلی پر اند از نام های مثل " طالب "، " القاعده "، " تروریست" و افغانستان، کرزی ، تریاک ، بم های کنارجاده یی، انتحار و انتحاری !
هیچ یکی از این القاب و عنوانین جز وحشت و انسان ستیزی؛ چیز دیگری را در اذهان مردم ما و جهانیان که اینک به گونۀ مستقیم درگیر مسایل و مصایب افغانستان اند تصویر نمی کند.
قضایا و پیچیده گی های " افغانستان "، چند بُعدی اند و به همان اندازه که در اکثر موارد بار ملامتی را روی دوش " خارجی " ها و استعمار گران بار می کنند، از وجهه داخلی که ریشۀ تاریخی – اجتماعی دارد نیز متاثر است.
تاریخ معاصر ما چیزی نیست؛ مگر بیداد در سایۀ فلان شاه و خیل خوبانش و بالاخره حکایت بیعدالتی گسترده و روشمند و هدفمند که رفته رفته به عقده های انباشته شده در میان جمعیت پراگندۀ مستقر در آن سرزمین و منقسم به جزایر قومی – زبانی مبدل شده است.
ملت های متمدن جهان که امروز نردبان ترقی و تعالی را بالا میروند و مایۀ رشک مردم کشور های عقب نگهداشته شده اند، در کنار تمام آنچه برای برون آمدن از اروپای قرون وسطی انجام داده اند ، بزرگترینش شاید آن باشد که از اشتباهات گذشتگان و گذشته های ناصواب آموخته و از تکرار آن جلوگیری کرده اند.
مثلا حزب نازی و هیتلر جزء از مردم کشور آلمان و نژاد جرمن بودند، ولی وقتی از درون آن تشکل حزبی اندیشۀ ویرانگر فاشیسم بیرون تراوید، و مثل سیلی بنیاد زندگی را در سراسر اروپا و جهان نابود کرد، مردم آلمان از آن برائت جستند و هیچگاه برای اعمال نادرست " پیشوا " که با تکیه بر بازوی لشکریان مخوفی مثل " گشتاپو " و " اس اس " حاکمیت نژاد برتر را خواهان بود ، روایاتی آسمانی و زمینی را بهم نه بافته و پیشوا را تقدیس نکردند! برای همین است که امروز کشور آلمان حجم بیشتر درآمدش را در بهای آنچه از حزب نازی و به فرمان " پیشوا " سرزده همچون غرامت یا حق السکوت دو دسته حضور یهودیان تقدیم میدارد. ورنه آن همه مغز متفکر که در کشوری مثل آلمان بسرمی بردند و می برند شاید قادر بودند تا روایتی برای رهایی از پرداخت آن همه غرامت که معلوم هم نیست بالاخره پایان خواهد یافت یا خیر، آلمان را نجات دهند! اما حد اقل در عصر حاضر کسی اعمال " پیشوا " را از نگاه عقلی و علمی و تاریخی و اجتماعی و حتی مذهبی توجیه و حتی " تقدیس " نکرده است نه آلمانی و نه هم غیر آلمانی !
ظهور گروه های که خود شان را " نیو نازی " یا نازی های نو میخوانند، حکایت دیگری دارد و نمیتوان آنرا نشانۀ علاقمندی مردم جهان به برنامه های " پیشوا " ی حزب نازی هیتلر،و بازگشت جهانیان به آن خواند ! زیرا امروز حتی در کشور های مثل اسپانیا و مکسیکو میتوان گروه های ولگردی را پیدا کرد که یا نشانۀ عقاب شکسته را در جای از بدن خویش نقش کرده اند یا هم پرچمی با همان نشان همراه دارند و یا به هرنوع دیگری " نیو نازی " بودن شانرا نمایان میسازند، حملات و حشیانۀ اخیر در کشور یونان به جان مهاجرین هم دیارما نیز بیشتر به نیو نازی های یونانی نسبت داده میشود و در کشور روسیه افراد وابسته به همین گروه تنها در سال روان 60 جوان تاجیک تبار و تاجکستانی را به قتل رسانیده اند!
اما حساب کشور ما از جهان اطراف جدا است یا هم آنرا جدا میکنند !
کشورما و مردمش در لایه های ستبری از خرافه و گزافه نگهداشته شده اند و برای تمام آنچه بوی کهنه گی و گندیده گی میدهد " قداست " عنوان شده است !
مردم ما در دیوار های بلند و سیاه استبداد و بیعدالتی محصور نگهداشته شده اند، و برای آنکه در همان حصار ها بمانند از آنها میخواهند که " نفهمند و نخوانند " و اگر پرسیدند، خواندند یا فهمیدند میشوند دشمن منافع ملی و وحدت ملی !
طالب؛ به عنوان خشن ترین نماد استبداد در عصر حاضر از درون بیغوله های اذهان تاریک، خالی و پر از خرافه و گزافه و از یک کنارۀ قبیلوی کشور ما سربرداشت و هرچه بیشتر خون ریخت مُهرتقدیس از سوی آنانی خورد که طالبان را " امیدی برای وحدت دو باره قبیله " و بازگیری قدرت یک دست میخوانند و حتی گروهی را که در دست نشانده گی و مزدوری شان کمترکسی شک دارد " جنبش مقاومت " ملی می نامند!
این دسته از فیلسوفان " قبیله " و عَمَله های استبداد که به گونۀ تاریخی به مراکز قدرت وصل و یا هم با استبداد و استعمار جهانی سر و سُری دارند ، برای ساده سازی جنایات بزرگ طالبان ، طالب را به طالب داخلی و خارجی، میانه رو و تند رو دسته بندی میدارند و هرگز آمادۀ آن نیستند که حقیقت روشنی مثل همگونی و همراهی طالبان و القاعده را بپذیرند ! گروه های که نه تنها در نوع عمل و تفکر هیچ تفاوتی از همدیگر ندارند، بلکه برای تحکیم روابط و ایجاد اعتماد بیشتر میان سربازان شان دست به وصلت های سیاسی نیز زدند! سران این دو گروه بدنام با پیشکش دختران خویش به همدیگر رفاقت را به خویشاندی مبدل نمودند !
ملا عمر یکی از دختران بن لادن را به زنی گرفته و در مقابل بن لادن هم دختر ملاعمر را به عنوان همسرچهارم برگزیده است!
اما خبری که به تاریخ 21 سپتمبر سال روان از طریق رسانه های خبری امریکایی و بعداً جهانی منتشر گشت و طی آن از گرفتاری سه افغان ساکن امریکا به نام های " نجیب الله زازی"، " محمد ولی زازی " و احمد ویس افضلی ، به جرم برنامه ریزی برای اجرای یک رشتۀ اعمال تروریستی در قلمرو ایالات متحده ، خبرداده شد گواه دیگریست براین حقیقت که طالبان جزلاینفک القاعده اند و یکی مکمل دیگریست!
نجیب الله افضلی،24 ساله که به قول منابع امنیتی امریکایی مغز متفکر این گروه در امریکا بوده است، پس ازفرا گرفتن روش های کشتار در اردوگاه های القاعده به امریکا برگشته و در ضمن موادی که او برای ساختن بمب های خانگی فراهم ساخته بوده هنگام گرفتاری نسخۀ هفت برگۀ ساخت بم نیز از نزد او بدست آمده!
به این ترتیب به آنانی که وقیحانه جنگ خونریز و ویرانگر طالبان را " جنگ ارزشی " و آن گروه وحشی را " جنبش مقاومت ملی " مینامند باید تبریک گفت !!!
اینک جنبش مقاومت افغانی ! جهانی شد !!! افتخارات بعدی یی که اعضای این " جنبش " با اعمال شان کمایی خواهند کرد نصیب مدافعین، مشوقین، و تئوری پردازان هوا دار این گروه بادا!
چه تاسف آور است که عده یی با وجود علم برنادرستی اعمال کرزی و حواریون، و حکومت فاسد آنها صرف برای آنکه وجهه قومی حکومت بر وجوه دیگر چربی می کند و ایشان میخواهند همیشه چنین بماند، تمام آن ناروا ها را نادیده می گیرند یا مُهرتائید برآن میزنند و گروهی که القاب اکادمیک بزرگ بزرگ را یدک می کشند با تمام قوا و با توصل به میثاق ها و قرار داد های جهانی و در پناه متون حقوقی به دفاع از طالب و انتحاری می پردازند!
البته جا دارد اینجا بنده از یکی از پیشتازان این حلقه؛ که کارش جز توجیه اعمال طالبان نیست سپاسگذاری کنم زیرا ایشان در آخرین متنی که طی آن ویژه گی های جنبش مقاومت را برشمرده و نکات حقوقی را به نفع جنبش مقاومت در میثاق های معتبر بین المللی برجسته ساخته بودند، سپاسگذاری نمائیم زیرا ایشان لطف نموده اند و عنوان پرطنطنۀ " جنبش مقاومت ملی " را به " جنبش مقاومت افغانی " اصلاح نموده اند که اسم با مسما تری است!
متشکریم که این وصله ناهمرنگ را از دامن نیمی از مردم آن سرزمین برکندید!
کرزی، از نخستین روز به قدرت رسیدن تخلف می کند و تقلب می نماید ! به مهم ترین سند حقوقی کشور، که اصولا باید ضامن تامین حقوق فرد فرد شهروندان کشور باشد، دست میبرد. با تخلف از نص صریح قانون در قدرت باقی میماند. رای مردم را می دزد و هزار و یک ناصواب دیگر میکند، اما متفکرین و منورین و متاسفانه رجاله های دینی که همه عَمَله و فعله استبداد اند توجیه می کنند!
طالب سر می برد! دست می برد! مسموم میسازد! می سوزد! آتش میزند و مثله میکند ! اما تقدیس میشود؟!
از سوی کسانی که نظریات توجیه گرانه شان شورابۀ از قدرت دارد !
از این قماش " استادان " و " روحانیون " گروهی در اطراف کرزی، و دستۀ در گرد و پیش ملاعمر دروغ ها و گزافه هایرا که از نسل ها به اینسو به ایشان رسیده است ، تکرار میکنند و خدا میداند با این روش اجتماع ما گامی به سوی ترقی و تعالی و فردای روشن بردارد!
دفاع از خیانت ، از تقلب، از جنایت و از بیعدالتی و نهیب برداشتن که یا هی الهناس برهمین روال بروید تا وحدت و منافع " ملی " پاینده بمانند چه نویدی از فردا میتواند بدهد؟!
اما شاید باکی نیست نمونه های چنین متفکرین و منورین در تاریخ ملت ها کم نیستند !
قصۀ هایدگر و هگل و نزدیکی شان با ارباب قدرت سیاسی برای مدافعین کرزی و جنبش مقاومت افغانی! باید عبرت آموز باشد.
هایدگر در سال 1933 به حزب نازی پیوست و با حمایت حزب،رئیس دانشگاه فرایبورگ شد و اصل اطاعت از پیشوا را به منزلۀ اصل مطاع برگزید و خود را نیز پیشوای دانشگاه نامید و اعلام وفا داری به حزب نازی و هیتلر کرد ... و چنین فیلسوفی به همین دلیل، همواره شورابه ای از سازش با قدرت در سخنش هست !1
اینها در عوض اینکه از جایگاه آگاهان و روشنفکران – آنچه خود در مورد خود میگویند مثلا یکی از ایشان در یکی از نوشته های منتشره اش در کابل پرس? نوشته بود :" من به عنوان یک روشنفکر عادی ."- ابراز نظر می کنم غافل از اینکه روشنفکران به عنوان " وجدان جمعی جامعه" و قشر شناور وظیفه یی عادی بردوش ندارند و جایگاه روشنفکری جایگاه معمولی و عادی نیست- عیب و نقص های اجتماع ما را بازشناخته و معرفی بدارند و نیروی باز دارنده ملت ها و دولت ها از لغزش های اخلاقی باشند، و در روشنگری طوری عمل کنند که دیگر از میان جوانان هموطن و هم تبار شان نجیب زازی ها زاده نشوند، از هرنوع تخلف و تقلب و حتی جنایت به دفاع برمی خیزند پس چگونه میتوان امید بست به اینکه پس از کرزی ، کوری به همکاری و شطینت این یا آن قدرت جهانی درمسند رهبری کشور ما قرار نگیرد و یا هم نجیب الله زازی های دیگری از جمع جوانان کشور ما در نقاط دیگر جهان برنه خیزند؟!
پس به خوانندگان و خصوصاً به جوانان هموطنم به عنوان پایان مقال قول فیلسوف آلمانی، کانت را میگویم که " جرات دانستن داشته باش ." ! زیراکانت به عنوان مهمترین شعار دورۀ روشنگری همانا " جرات دانستن داشته باش." را معرفی می کند و این جرئت دانستن داشته باش یعنی هیچ چیزی را سربسته قبول نکنند و مهرتائید نزنند حتی حرف و نظریات آنانی را که تلاش دارند والیان فکری بدنۀ از جامعه ما باشند تا شاید روزی برسد که ما نیز مثل ملل متمدن جهان شاهد پاگیری جامعۀ انسانی و مدنی و حق مدار در کشور خود باشیم. به امید آن روز.
1- مبانی تئوریک لیبرالیسم، برگ 123 عبدالکریم سروش