چکامهای در سوگ محمدتقی خاوری شاعر هزارۀ خراسانی
پارۀ هجدهم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
تقی خاوریا ای رفیق دیرینا!
گشود بال، تو را گر چه مرگ از مکمن
بدان دلیل که گفتم تو همچنان هستی
که ثبت عشق تو شعر ات تو را دهد هستن
چکامهای در سوگ محمدتقی خاوری شاعر هزاره
امروز به سرودهای از شاعر خراسانی، محمدهادی حسینی جهانآبادی، هم شهری روانشاد محمدتقی خاوری از نامداران شعر، ادبیات و پژوهش ایل هزارۀ خراسانی برخوردم و با خودم گفتم بد نیست تا این سوگ سروده را با شما در میان بگذارم تا یادی از آن شاعر فرزانۀ هزارۀ خراسانی شده باشد.
جهانآبادی در تلگرام خود نوشته است:
«در سوگ دوست دیرینهام، پیر مهربان و فرزانه و فروتن، شاعر خوب و خوشذوق و بی حاشیۀ معاصر مشهد: تقی خاوری، آه که چقدرش دوست میداشتم؛ روانش به مینو خرم!
در این جهان چو درآیی درآیدت رفتن
ندیدهایم یلان را چو مرگ مردافکن
وگر چنان بکشی سر که از سپهر پری
نمیتوانی خود را رهاند از این پر فن
در آن حدود توانی بماند ک او خواهد
بدان درنگ، توانی فشاند پیراهن
نبرد وی نتوانی که نسبت تو به وی
به خار گل ماند در قبال تیر-آهن
خیال پخته و خام تو هر قدر که پرد
ز چنگ وی نتواند گشاد یک روزن
مگر که دل به طریقی دهی بلورآیین
ک از او انرژی تاریک هم شود روشن
به مهر دل بدهی و به عشق، خو بکنی
سلام از تو تراوش کند به پیرامن
ز تو چو رفتی ماند صفا و نیکی و شور
که نگسلد اثر آن صفات بعد کفن
چو دیگران از اثر خوش کنند خاطر را
چو دیگران را داری رها دمی ز محن
تو زندهای و در آن دیگران نفس داری
اگرچه محوات گردد ز دیده گشتن تن
تقی خاوریا ای رفیق دیرینا!
گشود بال، تو را گر چه مرگ از مکمن
بدان دلیل که گفتم تو همچنان هستی
که ثبت عشق تو شعر ات تو را دهد هستن
شعر و مسایل
محمدهادی حسینی جهانآبادی
https://t.me/mhhjahanabadi
شاعران هزاره