نظام کنونی افغانستان و منحنی جی (J)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اقای جیمز سی دیویس در تئوری انقلاب در توضیح منحنی جی می نویسد: یکی از عواملی که ملت و توده جامعه را بر ضد نظام کنونی بسیج می نماید و خشونت می زاید، سرخوردگی از رژیم کنونی و ظهور نیروی جدیدی است که توده به صفت فرشته های ازادی به انها می نگرد. در این صورت است که ملت نا خود اگاه در جهت حمایت از نیروی جدید بسیج میشود و پشت رژیم را که سالها زیر چتر ان زندگی کرده را خالی می نماید. ملت از درک ان چنان بالای برخوردار نیست تا نیت و جهان بینی نیروی جدید را مطالعه و سپس به ان بپیوندد بلکه حرف های رنگارنگ و لعاب دار انها، موجب میشود تا ملت به انها به صفت منجیان ازادی بخش فکر کنند.
امروزه اگر انقلاب های دنیا و یا حد اقل انقلاب های اطراف خود که منجر به تغییر نظام شده است را ببینیم می بینیم که منحنی جی در عمل تحقق یافته است. چرایی انقلاب اسلامی در افغانستان و یا همان هفت ثور چه بود؟ دلیل ریختن مردم ایران در خیابان ها و فریاد مرگ بر شاه و خمینی سلام را در کجا میتوان جستجو کرد؟ ریشه های انقلاب های پی هم در کشور های خاور میانه و شمال افریقا که بعدا بهار عربی نام گرفت را کجا می توان یافت؟ این ها سئوال های هست که میشود به ان فکر کرد و برای بیمه کردن نظام های کنونی تمهیداتی اندیشید. قبل از اینکه به پاسخ سوالات بالا بپردازیم، باید گفت علت نوشتن مقاله کنونی بررسی اوضاع سیاسی کنونی کشور هست و راه های برای بیرون رفت از ان را به جستجو خواهیم نشست.
خوشبختانه باید متذکر شد که برخلاف پیش بینی های خیلی از صاحب نظران داخلی و خارجی، نظام کنونی افغانستان بعد از بیرون شدن نیروهای خارجی پا برجا ماند و سربازان و نیروهای امنیتی توانست از عهده حفاظت شهر ها برایند و نگذارند هسته شهرها مورد تهاجم دشمن قرار گیرد و یا هم به تصرف انها دراید. با اینکه ادوات و تجهیزات نظامی خیلی استاندارد در اختیار سربازان ما نیست اما تا اینجای کار نیروهای امنیتی و استخباراتی بد عمل نکرده اند. صحبت ما دوام اوردن رژیم در یک سال و یا دوسال اینده نیست بلکه نفس صحبت، روی ثبات نظام در بلند مدت است. اینکه کیفیت ان چگونه خواهد بود؟ چقدر در بوجود اوردن رفاه برای شهروندانش برنامه خواهد داشت؟ و یا اینکه رهبران و نخبگان سیاسی چه راه های را در تضمین ثبات پایه های نظام سنجیده است؟
اگربرای پاسخ به سوالات اغازین برگردیم خواهیم دید که سرخوردگی مردم از نظام کمونستی و چشم امید داشتن به ملیشه های اسلامی (مجاهدین) به عنوان ناجیان ازادیبخش وادار شان کرد تا از دستورات نظام سرپیچی کند و قسمت عمده شان اسلحه بدست گیرد و تیشه به ریشه ان بزند و سقوط شان دهند. مردم ایران نیز جایگزین نظام شاهنشاهی را در جمهوری اسلامی دید و اقای خمینی را به عنوان تنها عنصر شفا بخش الام مردم ایران تصور کرد و یکصدا به ندای ولایت فقیه او لبیک گفت و موجبات سقوط رژیم را فراهم و پیروزی انقلاب اسلامی را ضمانت نمودند. عرب ها نیز از نظام های توتالیتر شان خسته شده بودند و با برپایی تجمعات دموکراسی خواهی، رژیم مردم سالاری و دموکرات ها را به عنوان جایگزین نظام های فعلی شان داد زدند و به این بهانه حکومت های شان را از اریکه قدرت به زیر کشیدند. در این نوشته، ما به دنبال موفق بودن نظام های بعد از انقلاب نیستیم بلکه تلاش ما بر این است تا درس های را از انها اموخته و برای حفظ نظام کنونی خود درایت های را بسنجیم.
نظام فعلی افغانستان نیز خالی از مشکل نیست. دو سره بودن نظام و نبود یک مرکز واحد تصمیم گیر، می تواند مهمترین بخشی از مشکل باشد. عدم داشتن برنامه های توسعه ی و یا هم عملی نشدن ان، موج عظیمی از نا امنی و بیکاری را موجب شده که تهدیدی بزرگی برای نظام شمرده میشود. تهدید مخالفین مسلح را میشود چالشی دیگری برای نظام کنونی ذکر نمود. ممکن در این امتداد ده ها دلیل دیگر نیز وجود داشته باشد که بیان ان، قصه را طولانی تر خواهد کرد. اما مهمترین دلیلی که تهدید بزرگی را متوجه نظام می نماید، کاهش اعتماد مردم و ناامید شدن شهروندان از نظام کنونی میباشد. ناگفته پیداست که شکسته شدن مورال عمومی و عدم حمایت همگانی از دولت و نظام، مهمترین عامل برای سقوط نظام ها بوده است. در این صورت هست که شهروندان کشور به دنبال نیروی جایگزین خواهد بود تا درد و الام انها را مرهمی باشد. البته در اینکه فکر کنیم، بدیلی برای نظام کنونی افغانستان وجود دارد باید تردید کرد. اینکه شهروندان از نظام به طور قطع نا امید شده باشد نیز حرف درستی نخواهد بود. این بدین معنا نیست تا زمامداران کارنامه درخشان خود را درونمایه چنین نگرش شهروندان نمایند بلکه تجربه تلخ بی دولتی گذشته و برگشت هرج ومرج، ملت را وا میدارد تا از بدتر بد را انتخاب نمایند. لازم می نماید تا حین ذکر دلایل زیر، زنگ خطری را برای زمامداران سیاسی، نیز به صدا در اوریم. نخبگان سیاسی متوجه باشد که این کشور شاهد تجربه های تلخی بوده است و ساکنان این مملکت گاها در طول تاریخ تصمیم گیری های وحشتناک و گاه دور از تدبیر را در کارنامه خود دارد. گذار از پادشاهی سلسله مصاحبان (نادر و ظاهر) و اعلام حکومت جمهوری (داوود)، تن دادن به حکومت سکولار کمونستی و همنوا شدن با جنگجویان ایدولوژیک اسلام محور (مجاهدین) ، استقبال از مولویان سفید پوش طالبی و بعدا در یک خیزش عمومی قبول حکومت دموکراتیک با سازوکار غربی را نمونه های میتوان یاد کرد که همان منحنی جی را در اذهان زنده میکند. در هر یک از این افت و خیز ها ملت و یا نخبگان سیاسی به دنبال نظام بهتر و بدیل بوده تا شاید این یکی بهتر از اسلاف شان باشد که متاسفانه نتیجه همه این تجربه ها جز شکست چیزی دیگری را نشان نمی دهد. انطوریکه از قراین پیداست و فرهنگ سیاسی و استراتژیک ساکنان این سرزمین نشان میدهد، این احتمال وجود دارد تا ملت در یک تصمیم ناعاقلانه دیگر پشت به این نظام کنند و دیگری را بر ان ترجیح دهند.
اکنون نیز نظام دموکراتیک از کنفرانس بن در امده، بدترین دوره خود را میگذراند که با خیلی از نا رضایتی ها مواجه است. طبق تحلیل منحنی جی، خوشبختانه بدیلی برای نظام کنونی وجود ندارد و منجی ازادیبخش را کسی و یا کسانی در افق سیاسی این کشور به جستجو ننشسته است. ملت از طالبان خسته است و حکومت وحشت و تاریک انها را با گوشت و خون خود لمس کرده است. از مسلمانان رادیکال و نخبگان ایدولوژیک محور نیز تجربه خوشی ندارد جز کلاشینکوفیزاسیون جامعه و اشاعه فرهنگ خشونت بین شهروندان این کشور. تنها راهی که احتمال میرود تا ملت چشم امید شان به ان باشد، انتخابات زود هنگام وتعیین زعیم سیاسی جدید است که انهم خالی از جنجال نخواهد بود.
در اخیر پیشنهاد این مقاله به سران حکومت وحدت ملی این خواهد بود تا با ترسیم خط مشی درست و روشن، اینده را در اذهان ملت روشن جلوه دهند. با داشتن برنامه های مدون در بخش های سیاسی، اقتصادی و از همه مهمتر نظامی و اعلام و عملی کردن ان، امید دوباره را برای شهروندان این جامعه خلق نمایند تا ملت از این اشفته بازار و شورفکری و تشویش نجات یابد.