... چنین ما به حقارت رفته ایم!
« برگ از تاریخ، نبشته شانزدهم!»
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هجمه اعراب، شاهرگ " اراده، و اندیشدن" این اصل ریشه یی استواری و خرد گرایی را در درون ملت و جامعه مان به خشکیدن برکشیده؛ "عصبیت – تنش - تسلیم و تصادم اجتماعی" را بر آن جای گزین نموه است. و این تصادم بخصوص بعد از به پیروزی رسیدن دود مان صفوی و رسمیت یافتن مذهب تشیع بر بخش های از سرزمین ایران تاریخی در میان برادران هم ریشه و همتبار این دیار به اوج خود بر تابیده است. این در پرتو خرد و اندیشه بوده است که در گستره فرهنگی ایران تاریخی اصل " گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک " آیین زردشت به ظهور برتابیده، و منشور کوروش بزرگ بر تارک فرهنگ جهانی همچنان می درخشد. اندیشه؛ این ذلالیت جاری شدن خرد در روان وجود آدمی بوده، که در پیامد آن انسان و جامعه گاه تا به مرحله از تکامل خدا گونه گی خویش عروج می نماید. در پسا استیلا اعراب، خشکیده گی برهوت اندیشه در بستر تاریخ ملت و جامعه ایران تاریخی بیداد می دارد. کلیه هستی و حیثیت تاریخی حاکمیت های مبتنی بر اندیشه و ایدیالوژی خلافت بغداد در گستره جغرافیای سرزمین ایران تاریخی مناره هایی اند که از ناف زمین، همچون میل به اشباع هوس خلیفه و امیر، از دل زمین قامت برتابیده اند. میل به کُشتن و کشته شدن؛ تاراج، اسارت و زنباره گی خصلت های اساسی حاکمیت های مبتنی بر اندیشه حاکمیت های بغداد و شام بوده است. سلطان محمود غزنوی که بدون شک بیش از هزاران نفر از دم تیغ وی ولشکریان وی حیات و هستی را به درود گفته اند، و بدون شک بیش از میلیون ها انسان در زیر زربه های سهمگین شمشیر وی به اسلام گرویده اند؛ خود "ایاز" به بر می کشیده است. شمع و شاهد و می، بزم گاه فراغت بعد از سلاخی و کشتار امیران و بانیان مکتب و ایدیالوژی خلافت بغداد، در نماد از امر " غازی و جهاد" بوده است. "خرد را از درون جامعه مان به تاراج برده اند، و در پیامد آن انسان و جامعه نا پایدار و ناجور در جغرافیای سرزمین و دیار مان به ظهور برتابیده است " انسان نا متعادل – جامعه مفلوک و فنات و ملت زبون و فرمانبردار دم جادویی اعجاز خلافت اعراب در دل تاریخ ملت و جامعه مارا احتوا مینماید. یگانه پدیده یی که در این برزخ به تحمیل گرفته شده ارزش و بهایی را به خود اختصاص نه میدهد، این انسان و کرامت وی میباشد. انسانی که به بلندای عزت و اقتدار خداوندی باید عروج بنماید... انسان در محدوده این دم جادویی، مفلوک است و اسیر است و وا مانده؛ و در نهایت در این برهوت انسان پدیده یی است برای قربانی شدن، و برای کشتن و کشته شدن - در راستای تامین منافع و پایداری حاکمیت و خلافت....این در بتن جامعه تهی از اندیشه و خرد است که انسانی را در ملا عام و در میان انبوهی از آدمیان کفتار صفت ( در مسجد شاه دو شمشیره کابل) قیمه قیمه گردیده و به آتش کشیده می شود. جامعه مریض، جامعه زبون، طاعون وا مانده یی است که خود و ماحول خویش را در رنج مدام به آتش کینه خاکستر نموده، و هیچ گاه علل و عوامل این سوختن را در نهاد خویش به جستجو نه پرداخته، بلکه انگشت نقد و اتهام به جانب همسایه های دور و نزدیک همواره نشانه می رود. ایدیالوژی حاکمیت شام و بغداد، پدیده استبدادی است که در ان انسان و کلیه ارزش های وی در خدمت ایدیالوژی و قدرت و امارت امیر و خلیفه به توجیه گرفته می شود. انسان پدیده بی ارزش، و ابزار قربانی قدرت و پایداری ایدیالوژی و حاکمیت به شمار می رود...در ایدیال ترین گونه یی از حاکمیت های مبتنی بر اندیشه خلافت بغداد و شام؛ جنگ، کشتن و کشته شدن بارز ترین کنش، و آرمانی ترین گزینه ارمغان حاکمیت آنان را احتوا می نموده است. تلفیق چنین ایدیالوژی در پیوند با خاصیت جنگجویی قبایل چادر نشین اتراک و افاغنه نزدیک به هزار سال حاکمیت آنان را بر توده های سرزمین ایران تاریخی به تحمیل گرفته، و تداوم آن استبداد چندین صده حاکمیت افاغنه بر این دیار میباشد. این در جنبره دم افیونی مذهب و ایدیالوژی مذهبی مکتب خلافت بغداد و شام است که انسان ماهیت خرد ورزی انسانی خویش « این ودیعه خدا گونه خداوندی » را به فراموشی سپرده و بمب در مقعد خویش جا سازی نموده و برای " کشتن و کشته شدن" آماده به امر " جهاد" می گردد.. در راستای تحمیق انسان در جنبره افیونی ایدیالوژی مذهب خرافی دکتر منوچهر پارسادوست به نقل از بوداق قزوینی چنین می نویسد: « شاه اسماعیل در نشان دادن عمق اعتقاد و علاقه مریدانش نسبت به خود، اقدام سنگدلانه کرد. هنگام اقامه او در مراغه که منار بلندی در آن بود، ایلچی بایزید دوم به حضور او رسید. شاه اسماعیل برای آنکه به ایل چی نشان دهد مریدانش تا چه حد مشتاق جانفشانی در راه اجرای دستور های او هستند، دستور داد منادی کنند« هرکس پادشاه خود را دوست دارد از منار خود را بیندازد. در طرفة العین تا صد کس خود را انداخت و نوبت به یکدیگر نمی دادند. ایلجی برخاست و شفاعت کرد تا پادشاه از این در گذشت، مردم را تعجب شد!» شاه اسماعیل بی اعتنا به جان کسانی که در پای منار غرق خون می گردیدند ناظر مرگ فجیع آنان بود، و این حالت چنان تکان دهنده و رقت انگیز می نمود که ایلچی عثمانی را دگر گون ساخت و به شفاعت برخاست. ولی شاه اسماعیل همچنان بی تفاوت باقی ماند. و باسخت دلی کشته شدن دهها نفر از مریدانش را که بنده گان خود می دانست نظاره کرد... شاه اسماعیل که با آگاهی از شدت و عمق سر سپردگی قزلباشان نسبت به خود هیچ حدی برای متوقف ساختن هوس های خود نمی دید، آنان را تا سطح جانوران درنده تنزل داد. او، همچنان که در صفحه های گذشته گفته شد به قزلباشان دستور داد مرادبیک جهانشاهلو را که در نبرد قلعه استاد دستگیر کرده بود زنده در اتش کباب کنند و گوشت او را بخورند، و آنان چنیز چنین کردند. او سپس در جنگ مرو، هنگامی که جسد بی جان شیبک خان را به نزد او آوردند گفت « هرکس سر نواب همایون ما دوست می دارد از گوشت بدن این دشمن من قدری میل بنماید.« قزلباشان چون درندگان گرسنه چنان به جسد شیبک خان هجوم آوردند که بر اثر آن چند کس مجروح و زخمی شدند؛ آنان گوشت بدن اورا که آغشته به خاک و خون بود- با وجود حرام بودن خوردن گوشت میت در اسلام – از هم دریدند و خوردند! ...این بیش از هزار اندی سال است که عدم اراده به خرد، چهره تاریخ توده های میلیونی سرزمین ایران تاریخی را مفلوک نموده و گرد حقارت بر سیمای آن پاشیدن گرفته است. اعراب اندیشه و توان مندی اراده به اندیشیدن، آزاد و رها شدن را در نهان جامعه مان به خفه شدن بُرده است. درست در پیامد آن اُتراک در نماد از دین خواهی و گسترش آن وجب به وجب خاک سرزمین ایران تاریخی را به اشغال در آورده و نزدیک به هزاران سال بر این سرزمین حکومت نموده اند. افاغنه صد ها؛ بلکه هزاران تن از فرزندان این سرزمین را به گونه فجیع به ذبح گرفته، خانه – کاشانه، هستی و دارایی آنان را به اشغال درآورده و زنان و کودکان آنان را مورد تجاوز و تاراج قرار داده و در بازارهای دور و نزدیک به حراج گذاشته اند...و چنین است حقارت مان؛- زخمه خونین نبود درک، درایت و هوشمندی" تاریخی توده های میلیونی جامعه ایران تاریخی..! درد ناک ترین بار حقارت تاریخی مان راضی بودن به امر مرگ همدیگر در زیر سایه خونین تیغ استبداد مذهب و قبیله بوده است. اعراب در نماد از دین خواهی ایرانی به قتل عام می گیرد و اتراک و افاغنه در نماد از مذهب خواهی. سلطان محمود، سلاجقه و تیموریان بارها از کشته شده گان انسان ایرانی کله منار ها برپا می دارند. و در مرحله جدید از ظهور قزلباشان ترک تبار مهاجر در سپاه صفوی، و در تصادم و استیلا ازبک ها « شیبانی ها» بر ایرانیان یک سو، اشغال و تاراج امپراتوری عثمانی از جانب دیگر ایران و ایرانی برای همیش به ویرانی تاریخی بر کشیده می شوند. در پیامد همین امر برای همیش پیکره ایران تاریخی به تجزیه گرفنه می شود. این درست در زیر سایه شوم استبداد خشن و ویران گر مذهب استبدادی است که خشن ترین و نابکار ترین حاکمیت استبدادی مذهب و قبیله در بخش مهم از پیکره سرزمین ایران تاریخی، و در قلب تاجیک های فارس تبار اعلان موجودیت می نماید « امیر عبدالرحمن خان در 21 ژوئیه سال 1880 میلادی در شهر چاریکار اعلان پادشاهی مینماید؟! این درد تاریخی را با کی باید به قسمت گرفت!!!
در اوج از آشفته گی و ذلت تاریخی جامعه ایرانی، دود مان صفوی در پهنای سینه خونین و شرحه آن به ظهور بر می تابد. شاه اسماعیل در نبرد های خونین و اعجاز بر انگیز قلب سپاه دشمن بر میشکافد و در نماد از آیین تشیع و در زیربرق شمشیر خونین و بی رحم از قزلباشان سپاه خود کشور و سرزمین ایران و هویت ایرانی را بعد تهاجم و تاراج اعراب به احیای مجدد می گیرد. و اما همین امر خود بنیاد پیوستگی ملی وتباری ایرانیان را برای همیش به ویرانی می کشد. در پیامد همین امر ازبکان از شرق و عثمانی ترک از جانب غرب در نبردهای خونین مبتنی بر بنیاد مذهب و فتوای مذهبی مفتی های اهل سنت، ایران و ایرانی به تاراج می گیرند. منباب مثال هرات و هراتیان بار ها در تصادم میان مذهب تسنن وتشیع، و به وسیله خود هراتیان، و به مدد ازبک های سنی مذهب و قزلباشان سپاه صفوی به گونه فجیع تاراج و فتل عام می شوند. بر بنیاد همین خشونت ها است که ابدالی های غیر بومی و افغان از دیر باز زمان حاکمیت هرات را بدست داشته اند.. شکست غرور و نماد حقارت هراتیان از همین زاویه چه خوب هویدا میباشد.سلسله صفوی که با قیام جسورانه، بیباک و حیرت انگیز شاه اسماعیل به ظهور بر تابیده بود، پس از 221 سال حاکمیت در سال 1724 میلادی در زمان حاکمیت شاه سلطان حسین صفوی که در خرافه گرایی و زنباره گی به اوج خود بر تابیده بود، به گونه زبوبانه و خفت بار آن به توسط محمود افغان به سقوط مواجه می گردد.! زوال دود مان صفوی و پیدایش حاکمیت افغان برای نخستین بار در تاریخ سرزمین ایران تاریخی، معادالات سیاست و قدرت و چگونه گی ساختار جغرافیایی سیاسی سرزمین ایران تاریخی را برای همیش دیگر گون نموده است. در مقطع کوتاه از تاریخ هرچند تدبیر و تلاش های نادر افشار این سپه سالار و شهنشاه بر جسته ایرانی قابل تقدیر و ستایش میباشد؛ اما اتکا و اطمنان بیش از حد وی بر سپاه افاغنه، مرگ مشکوک و شباهنگام وی را به توسط خلوت نشینان حریم خیمه وی پیامد تاریخی داشته است. نادر افشار در وضعیت آشفته و بحرانی از تاریخ، و در شرف فروپاشی کامل ساختار استقلال و هویت ایران و ایرانی، و در پیامد از تلاش وتدبیر، حاکمیت مرکزی مقتدر و تاثیر گذار ایجاد مینماید. و اما دریغ و درد که این حاکمیت دیر نه میماند...